راز و نياز
«خوف از خدا»
آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 03/07/86 مطابق با سيزدهم ماه مبارك رمضان 1428 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
ترس و اميد
حالاتي كه در انسان پديد ميآيد يك زمينهي فطري و خدادادي دارد. همهي اينها در زندگي مفيد است، منتها در شرايط، مكان و حالت خاص و نسبت به امورِ خاصّ تفاوت ميكند. انسان يك حالتِ شادي دارد كه فطري است، نقطهي مقابلش هم گاهي غمگين ميشود. هر دوي اينها براي انسان مفيد است. يعني هر كدام در جاي خودش بايد به كار برده بشود. امّا اين كه كجا بايد شادي كرد و كجا بايد محزون بود؛ يا بايد از راهنمايي دليلِ عقلي متقن استفاده كرد، كه غالباً در تشخيص مصداق خيلي اشتباه ميكند، يا بايد به دستورات دين مراجعه كرد كه بهترين راه است. دين كجا در صددِ اين بر آمده كه مردم حالت خوف داشته باشند و كجا در صدد تقويت حالت رجا بوده است؟ كساني كه با مباحث روانشناسي آشنا هستند ميدانند خيلي از آنها در موردِ اميد تأكيد ميكنند. تعبيرات ادبي زيبايي هم به كار ميبرند: اميد رمز موفقيت است؛ رمز سعادت و رمز پيشرفت است، عامل اصلي حيات است و... و چنان تصور ميشود كه اميد به طور مطلق در همه جا مطلوب است و برعكس نسبت به حالت ترس بيمهري ميكنند. گاهي در اين شعارهايي كه به عنوان كلمات اميرالمؤمنين(ع) نقل شده كه دروغ هم هست، مينويسند: ترس بزرگترين گناهان است! البته، خيلي وقتها ترس به جا است. اين درست است كه بايد بچه ترسو بار نيايد، اعتماد به نفس داشته باشد، اما گاهي افراط ميشود و هر گونه ترسي از هر چيزي و در هر موردي زير سؤال ميرود، بلكه با تيغ نفي رد ميشود. هر دوي اينها هم از نظر اسلامي و هم از نظر عقلي مردود است. كار هر انسان عاقلي را ميبينيم از ترس يا اميد خالي نيست. يك كارِ اختياري انسان پيدا نميكنيد كه عامل ترس يا اميد در آن مطرح نباشد و گاهي هر دو مؤثرند. براي مثال از چيزهايي كه خلاف بهداشت است اجتناب ميكنيم؛ براي چه؟ چون ميترسيم بيمار شويم. اگر ترس از بيماري نبود، آدم رعايت حفظ سلامتي نميكرد. كارگري كه ميرود از صبح تا شب زحمت ميكشد و كار ميكند به اميد اين است كه به او مزد بدهند و نيز از گرسنگي و فقر و نياز به ديگران ميترسد. اين يك جور ترس است.
عرفان خوف
اما در حالات خاص، در اشخاصي كه معرفتهاي بالاتري دارند، ترسهاي ديگري هم وجود دارد. شاگردي كه ميخواهد پيش معلمش محبوب باشد، ميترسد اگر درس نخواند از چشم معلم بيفتد. اين ترس از كتك نيست، اين ترس از اين است كه به او بياعتنايي كنند. كساني كه متديّن و خداشناس هستند، افق ديگري از ترس و اميد برايشان باز ميشود. آن كسي كه از غذاي ناجور، پليديها و... دوري ميكند، ميترسد بيمار شود اما كسي كه خداشناس است، اولاً پرهيز كردنش يك انگيزهي ديني پيدا ميكند، ميگويد: آن مضر است پس بايد از ضرر پرهيز كنم، چون خدا راضي نيست انسان به خودش ضرر بزند. از آن طرف هم منشأ همهي اثرها را خدا ميداند. همهي چيزهاي عالم را ابزار و وسيله ميبيند. پس آن كسي كه نفعي يا ضرري به انسان ميرساند خداست، منتها از راه اسباب و وسايل. اگر ميكروب، انسان را به بيماري مبتلا ميكند؛ اين ميكروب هم مخلوق خداست. «لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً1»؛ هيچ چيزي براي انسان مالك نفع و ضرري نيست، «بِيَدِكَ الْخَيْرُ2»؛ هر خيري فقط به دست خداست. (تقديم جار و مجرور افادهي حصر ميكند، نميفرمايد «الخير بيدك»، خير تنها به دست توست.) هيچ كس هم مالك ضرري بر انسان نيست؛ «إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ3». موحّد همهي خوف و اميدهايش نهايتاً بر ميگردد به خوف از خدا و اميد به خدا چون او را منشأ همهي تأثيرات ميبيند. بين صفر تا بينهايتِ اعتماد به خدا، مراتبي است كه مرتبهي معرفت و ايمان اشخاص را تعيين ميكند.
اعتدال در خوف و رجا
بنابراين خوف و رجا نقشي اساسي در زندگي دارند، منتها هر خوفي در هر جايي مطلوب نيست؛ اجمالاً آنچه حكما به آن رسيدهاند، اين است كه: بايد حدّ اعتدال نگاه داشت. چون خوف وقتي افراطي باشد، به آدم ضرر ميزند. دائماً در حال اضطراب است و هيچ وقت آرامش ندارد. اگر اصلاً هم نترسد، از هيچ ضرري خودداري نميكند. اينها چيزي است كه حكما با عقل خواستند اثبات كنند، اما در دين دقيقاً موارد ترس و اميد تعيين شده است. اگر در معارف ديني، آيات و روايات و مناجاتها و سيرهي پيغمبر اكرم(ص) و ائمهي اطهار(ع) دقت كنيم دقيقاً ميتوانيم موارد اينها را پيدا كنيم. البته مقدمات خوف و رجا تا حدود زيادي با فكر و توجه انسان حاصل ميشود.
آنچه كه بالذات منشأ ترس است، ضرري است كه به انسان متوجّه ميشود. متعلّق خوف، امر مضر است يعني چيزي كه براي آدم ضرر داشته باشد. ولي گاهي ميگويند: از اين شخص ميترسيم؛ چون بناست به واسطه او ضرري به آدم برسد. خوف به چيزهايي كه به متعلقش مربوط است، نسبت داده ميشود «بنوع من المجاز»؛ و «بالعرض».
ترس در قرآن
وقتي قرآن را ملاحظه ميكنيم كه اساس تربيت و معرفت و هدايت ما است، ميبينيم روي عامل ترس بسيار تأكيد كرده است. گاهي با واژه «خوف»، گاهي با «خشيت»، «وجل»، «رهبت»، و مفاهيم ديگري كه همين معنا را افاده ميكند. كمابيش معنايشان يكي يا نزديك به هم است. عمدهي متعلق اين خوف و خشيتها، «الله»؛ است. مثلاً ميفرمايد يكي از وظايف اصلي پيغمبران و به خصوص پيامبر اسلام(ص) انذار است. گاهي وقتي خدا ميخواهد بفرمايد براي هر قومي پيامبري فرستاديم ميفرمايد: براي هر امتي انذار كنندهاي فرستاديم؛ «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فِيها نَذِيرٌ4»؛ اين نشانه است كه لااقل يك بخش عمده از وظايف پيامبر ترساندن است. پيامبر مردم را از چيزهايي ميترساند، ولي اكثر مردم قبول نميكنند و تحت تأثير انذار قرار نميگيرند. گاهي در مقابل انذار آنها، مسخرهشان هم ميكردند و ميگفتند: اگر راست ميگويي، اين عذابي را كه ادعا ميكني نازل كن.
آمادگي خشيت
اين آيه را ملاحظه بفرماييد! «سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ * إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ5»؛ انذار تو تنها در كساني اثر ميكند كه خشيت خدا داشته باشند. اگر خدا ترس نباشند، هزار بار هم انذارشان كني، فايدهاي ندارد و ايمان نميآورند. حتّي انذار پيغمبر كه يك وظيفهي اصلي است وقتي اثر ميكند كه آمادگي روحي باشد. و الا او فكر كار خودش است. باز قرآن ذكر ميفرمايد كه بعضيها حتي اگر اسم خدا، اسم قيامت برده ميشود، ناراحت ميشوند: «وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ6»؛ ديگر گوش نميدهند ببينند پيام خدا چيست؟! پس شرط اينكه حتّي انذار انبياء اثر بكند اين است كه حالت فطري خشيت در انسان باقي باشد. واقعاً طوري باشد كه نسبت به آيندهاش نگران باشد. بترسد از اينكه در آينده امري پيش بيايد كه پيشبيني نكرده بوده و نتواند علاجش كند. آن وقت است كه ميگويد: اگر چنين شد چه چارهاي بيانديشم؟ اما اگر ترس از آينده نداشته باشد، ميگويد: فعلاً كاري كنم كه خوش باشم، آينده يك جوري ميشود!
خوف از خدا؛ مهمترين عامل
«وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَي النَّفْسَ عَنِ الْهَوي* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوي7»؛ بهشت جاي كساني است كه از مقام الهي بترسند. علت اينكه ميتوانند از گناهان خودداري كنند ترس از خداست. تا خوف از خدا نباشد، انسان نميتواند خودش را در برابر بديها و هوسها كنترل كند. مهمترين و مؤثّرترين عامل خوف است. البته عوامل ديگري هم هست؛ شوق، محبت، رجاو ...، اما چيزي كه عموميت دارد و در همهي مراتب ايمان و معرفت مؤثر است، خوف است. همين طور گاهي خوف به روز قيامت نسبت داده ميشود: «رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ8»؛ كساني كه از ياد خدا غافل نميشوند و هيچ اشتغالي در دنيا آنها را از ياد خدا غافل نميكند، از روزي ميترسند كه دلها و چشمها دگرگون ميشود. منظور اين است كه در قيامت، عالم زيرورو و شرايط عوض ميشود. ديگر انسان از چيزهايي كه در دنيا خوشش ميآمده خوشش نميآيد. چشمي كه اينجا امور حسّي را ميبيند در آنجا نابينا ميشود: «قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمي وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً9»؛ سوال ميكند خدايا من را كه در دنيا كور نبودم، چرا كور محشور كردي؟ «قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسي10». متعلّق خوف در اينجا روز قيامت است؛ «يَخافُونَ يَوْما». آنجا «يَخافُونَ رَبَّهُم»، «خافَ مَقامَ رَبِّه»، يا «يَخْشَوْنَ رَبَّهُم»، بود و اينجا از روز ميگويد. در همهي اينها، در واقع از ضرر خودشان ميترسند. در آن روز هم ميترسند كه چه ميشود. اينكه به آن روز نسبت داده ميشود به خاطر اين است كه ظرفي براي آن ضرر است يا اگر از خدا هم ميترسند براي اين است كه قدرت ايجاد آن ضرر، در دست اوست. اوست كه آتش جهنم را ميسازد نه اينكه خدا ترسناك باشد بلكه ما از ضرر خودمان ميترسيم. ولي چون ايجاد كنندهي آن عامل خداست و قدرت و سلطنت و اختيار مطلق دست خداست، از او ميترسيم. در واقع اين يك نوع نسبت بالعرض است. در اينكه شيوهي مهم تربيتي قرآن و انبياء اين بوده كه مردم را از ضررهايي كه در آينده تهديدشان ميكند بترسانند، شكّي نيست، و اين عامترين روش تربيتي بوده كه همهي انبياء و اولياء داشتهاند.
ورضوان من الله اكبر
امّا خدا بندههايي هم دارد كه ميترسند خدا به ايشان نظر نكند. ميگويند: اگر در آتش جهنم هم بسوزيم اما تو راضي باشي، ما آن آتش را ميپذيريم؛ آن چه براي ما مطلوب است رضايت توست. كلاس بندگي ايشان بالاتر است، ولي آن كه ما بايد بترسيم همين عذاب جهنّم است. «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ11»؛ اين آياتي است كه ظاهراً روايت دارد خوب است وقتي انسان براي نماز شب بيدار ميشود به آسمان نگاه كند و اين آيات را بخواند. در خلقت آسمانها و زمين و اين نظامي كه حاكم بر هستي است، جلال و شكوهي درك ميكند كه سخت تحت تأثير واقع ميشود. آن وقت به فكر اين ميافتد كه عجب نظام عظيم و عجيبي است و نميتواند سَرسَري باشد: «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً12»؛ حالا نتيجهاش چيست؟ ما هم سرسري آفريده نشدهايم، رفتار ما هم حساب و كتاب دارد پس اگر لغزشي كنيم مؤاخذه و عقاب خواهيم شد و ما را به جهنّم خواهي برد. پس «سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّار»؛ اي خداي سبحان، ما را از عذاب جهنم در امان دار. اينها همه نشانهي اين است كه خداي متعال بيش از هر چيز از راه خوف ميتواند بشر را تربيت كند. چون عوامل غفلت بيشتر از هر چيز بوسيلهي خوف برطرف ميشود. بهترين عامل غلبه بر هواي نفس و وساوس شيطاني، توجه به خطرهايي است كه ميتواند انسان را تهدد كند. در ابتدا هم خطرهايي در دنياست. انبياء كه آمدند مردم زود نميتوانستند عالم آخرت را قبول كنند، - مشكلترين مسئلهاي انبياء اثبات قيامت بود - براي همين قبل از اينكه بر مسئلهي معاد پافشاري كنند، از عذاب دنيا ميترساندند.
بزرگترين گناهان ترس نيست!
بزرگترين فضائل ترس از خداست. ترس از اينكه خداي متعال طبقِ نظام حكيمانهاي كه در عالم برقرار كرده، سرنوشت ما را به جايي منتهي كند كه در آتش جهنم بسوزيم. اگر چنين خوف و خشيتي در انسان نباشد، به حرف انبياء هم گوش نميدهد، چه رسد به ديگران؛ حتي ديدن معجزات هم اثر نميكند. پس براي اينكه حتّي دعوتِ انبياء در اصلِ ايمان به خدا مؤثّر باشد، بايد حالتِ خوف در دل باشد. اين حرفهايي را هم كه دستاوردهاي علمي تلقي ميكنند دروغ محض نيست، امّا عيب و نقص دارد. آدم از هر چيزي نبايد بترسد، اينقدر نبايد بي عرضه و ترسو باشد كه از موش و سوسك هم بترسد. فوراً از هر كس و ناكسي كه تهديد به بمب اتم و... ميكند بترسد و دستها را بالا ببرد. اما اين طور هم نبايد باشد كه از خدا هم نترسد. نكته ظريف و جالب اينجاست: كسي كه از خدا نميترسد از تهديدها و بمب اتم ميترسد.
اگر كسي اندكي عقل و انصاف داشته باشد همهي اميد به دنيا و زندگي در آن و ترس از ضررها و خطرهاي دنيوي را كنار ميگذارد و اول سراغ چيزي ميرود كه هميشگي و از دست دادنش جبرانناپذير است. گاهي هم همين خوف، آن قدر شدت پيدا ميكند كه باعث ميشود انسان نااميد شود. آن قدر بترسد كه بگويد: ديگر كار از كار گذشته، ديگر توبه هم بكنم فايده ندارد. آنقدر گناه كردهام كه ديگر اميد آمرزش ندارم؛ اين هم خطرناك است. براي اينكه حالتِ خوف بر انسان غلبه پيدا نكند و در حدّ معتدلي ثابت بماند تا ضرر نزند، لازم است به يك سلسله مفاهيم و معارف ديگري توجه كند كه در ميان خوف و رجا تعادل برقرار شود.
--------------------------------------------------------------------------------
1. طه / 89.
2. آلعمران / 26.
3. بقره / 102.
4. فاطر / 24.
5. يس / 11-10.
6. زمر / 45.
7. نازعات / 41-40.
8. نور / 37-36.
9. طه / 125.
10. طه / 126.
11. آلعمران / 190.
12. آلعمران / 191.