بسم الله الرحمن الرحيم
راز و نياز
«زبان مناجات»
آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 29/06/86 هم زمان با هشتم ماه مبارك رمضان 1428 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
گناه معصوم؟
درباره مناجاتها و دعاها چند سؤال مطرح ميشود. نخست اين كه اصل عصمتِ انبياء، و به خصوص پيغمبر اسلام(ص) و اهلبيت(ع) با نسبتِ گناه دادن و استغفار كردن آنها چه طور سازگار است؟ دوم، حضرات چهارده معصوم(ع) كه فرمودهاند: ما در قيامت و حتي در همين دنيا شفاعت ديگران را ميكنيم و در شبِ اوّل قبر يا وقت جان دادن سفارش شيعيان را ميكنيم، چگونه خودشان اين همه گريه و ناله سر داده و اظهار ترسِ از عذاب الهي كردهاند؟ و بالاخره سؤال سوم اين است كه تعبيرهايي در اين مناجاتها است كه درباره يك گناهكار عادي هم سازگار نيست چه برسد نسبت به كساني كه داراي چنين مقامهايي بودهاند؟ به هر حال، معمايي با توجه به اين تعبيرات در دعاها براي همه ما مطرح ميشود. بزرگان جوابهايي را دادهاند. بعضي از جوابها انسان را قانع ميكند و برخي ديگر نيز جوابهاي قانعكنندهاي ندارد.
بعضي اظهار داشتهاند كه اساساً اين دعاها و مناجاتها براي تعليم ديگران است. در واقع دعاهايي كه از ائمه اطهار(ع) نقل شده، متناسب با حالِ معصيتكاران است. ولي بايد گفت: بسياري از دعاها اين طور نيست. همان طور كه ميدانيم گريههاي پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) به گونهاي بود كه آنان بيهوش ميشدند و به حالت اغماء ميافتادند، كساني هم كه آنان را ميديدند، ميپنداشتند كه از دنيا رفتهاند. آيا اين حالات فقط براي تعليمِ ديگران بوده است؟ علاوه بر اين، قرآن خطاب به پيامبر(ص) ميفرمايد: «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ1»، يعني براي گناهت استغفار كن. روايتي است خطاب به حضرت عيسي(ع)، خداي متعال به ايشان كه از بزرگترين پيغمبران خداست ميفرمايد:«وَ اعْلَمْ أَنَّ سُرُورِي أَنْ تُبَصْبِصَ إِلَيَّ2»؛ يعني تو در مقابل من آن چنان به خاك بيفت و صورتت را روي خاك بمال، مثل سگي كه در مقابل صاحبش تملق ميكند! و اين تعبيري است كه در حديث قدسي آمده است.
برخي به گونهاي ديگر پاسخ سؤالات را دادهاند. آنان اظهار ميدارند كه همه اين دعاها و اين حالات براي تعليم ديگران نيست؛ بلكه «حسنات الابرار سيئات المقربين3». درست است كه انبياء و ائمه معصومين(ع) مرتكب گناهاني كه در شرع از آنها نهي شده نميشوند؛ ولي آنان متناسب با مقام و شأن خودشان گناهاني دارند كه اين توبهها، استغفارها و گريهها از آنهاست. فرض كنيد شخصيتي محترم در مجلسي نشسته است. حال اگر يك خادمي يا يك بچهاي، در اين مجلسي حرف نامربوطي بزند، آن شخص بزرگوار اصلاً به او اعتنا نميكند؛ اما اگر اين كار را كسي انجام دهد كه داراي مقاماتي باشد؛ براي او يك گناه بزرگي است. چه بسا كساني كه داراي مقامات بزرگي هستند، نزديكان خود را به واسطه يك حركات سادهاي مؤاخذه يا عزل كنند. به بيان ديگر، انسانهاي خوب كارهايي را انجام ميدهند كه اگر آن كارها را كه كساني كه مقرب هستند انجام دهند، گناه محسوب ميشود. در همين زمينه به يك داستان توجه كنيد، ميگويند: وقتي مرحوم آخوند ملا محمد كاشي كه از بزرگان علما و اوتاد بود، براي نماز شب بر ميخواست، در و ديوار نيز با او تسبيح ميگفتند. ايشان روزي در صحن مدرسه صدر اصفهان ميبينند كه يك ايلياتي با دستپاچگي وضو ميگيرد و با سرعت دو ركعت نماز ميخواند. وي به آن مرد ميگويد چه كار كردي؟ آن مرد اظهار ميدارد: من فقط خواستم به خدا بگويم كه من ياغي نيستم و ميدانم اين نماز من، نماز نيست. در اين حال مرحوم آخوند كاشي به گريه ميافتد و ميگويد: اين نماز تو از نمازهاي ما خيلي بهتر است. در واقع اين نمازي كه ما به آن افتخار ميكنيم و اميدواريم كه موجب نجاتمان شود، براي مقربين بزرگترين گناه است و جسارت به خداي متعال محسوب ميشود. مرحوم امام5 در توجيه اين مسأله ميفرمايند: فرض كنيد فردي پايش شكسته است و نميتواند پايش را جمع كند. در اين حال شخص بزرگي به عيادت او ميآيد. آن شخص مريض عذرخواهي ميكند كه آقا ببخشيد من نميتوانم پايم را جمع كنم! آن شخص مريض از اين شرمنده است كه چطور بايد در مقابل اين شخص محترم پايش را دراز كند، با اينكه تقصيري ندارد، اما از اين حال خودش شرمنده است. براي اولياء خدا چيزهايي كه تقصيري هم ندارند و از لوازم انسان بودن و در دنيا زندگي كردن است، يك گناه تلقي ميشود.
به هر حال اين جواب تا حدود زيادي اين اشكالات را پاسخ ميدهد. ولي باز نسبت به بعضي از سؤالاتي كه عرض شد، خيلي جواب قانعكنندهاي به نظر نميرسد. اصلِ اين كه انسان بتواند بفهمد كه چرا انبياء براي خودشان قائل به گناه هستند، چرا استغفار ميكنند و چرا گريه ميكنند. تا حدّي قابلِ فهم است. اما كسي كه ميداند گناهانش يك قصور ذاتي است و لازمه زندگي در اين دنياست، چرا بايد آن كار را آن قدر زشت بداند كه از ترس خدا غش كند؟ و به تعبيري بگويد: «فمن يكون أسوء حالا مني إن أنا نقلت علي مثل حالي إلي قبري4»، چه كسي از من بدحالتر است، وضعش بدتر از من است؟ يا اين كه بگويد: خدايا من هر وقت گفتم كه اهل توبه شدم و ديگر كارهاي زشت را ترك ميكنم و به عبادت ميپردازم، حادثهاي برايم پيش آمد كه من را از نماز خواندن باز داشت و حال نماز خواندن و مناجات را از من سلب كرد. چرا اين طور شد، آيا من مجالستم با علما كم شده؟ آيا به خاطر اين است كه با اهل لهو و لعب رفاقت كردم؛ «كلما قلت قد تهيأت و تعبأت و قمت للصلاة بين يديك و ناجيتك ألقيت علي نعاسا إذا أنا صليت و سلبتني مناجاتك إذا أنا ناجيت».
جوابي كه در اين زمينه داده شده اين است كه: امام چون مسئول پيروانش است، خود را جاي آنان ميگذارد. «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ5»؛ در روز قيامت هر گروهي به دنبال امامي محشور ميشوند، گويي كه قافلهاي هستند و يك قافله سالاري دارند و او بايد از پيروان خود دفاع كند. پس امام در اين عالم خود را تنزل ميدهد و فرض ميكند كه يكي از پيروانش ميباشد. البته پذيرفتن اين جواب تا حدي مشكل است. ولي به هر حال، شايد اين پاسخ براي بعضي از دعاها به خصوص آنها كه در مقام تعليم به ديگران هستند، متناسب باشد، ولي اين جواب باز همه اشكالات را برطرف نميكند و قانع كننده نيست.
اما جواب ديگري هم هست كه شايد بيانش سختتر و تصوّرش مشكلتر باشد، اما به نظر ميرسد اگر درست تصور شود، تصديقش چندان مشكل نباشد و آن اين است كه: وجود انسان مراتبي دارد. به خصوص وجود آنهايي كه داراي مراتب كاملي از انسانيت هستند، ذومراتب است. بالاخره آنان بدن دارند، بدن خوراك ميخواهد، لوازمش را هم دارد، انسان براي خوردن بايد اشتها داشته باشد كه اين يك مرتبه از وجود انبياء هم هست. «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ6»؛اين مرتبه در يك بچّه دو يا سه ساله، مرد پنجاه ساله و در يك شخص بيسواد هست، در پيغمبران و امامان معصوم نيز هست، اما اين همه مرتبه وجودشان نيست. يك مرتبه عاليتري هم هست كه در انسانهاي ديگر نيز كمابيش پيدا ميشود و آن اين است كه انسان در سنين مختلفي، يك درك خاص ديگري در وجودش پيدا ميشود، زشتيها و زيباييها، خوبيها و بدهايي را درك ميكند و اين فراتر از آن مرتبهي پايين حيواني است كه آن را مرتبه عقلاني ميناميم. مرتبهاي كه انسان رشد ديگري پيدا كرده و فقط فكر خوردن و آشاميدن و اشباع غرائز نيست، بلكه عواطفش رشد ميكند، خوبي بعضي چيزها مثل راست گفتن و وفادار بودن را درك ميكند كه بچه دو ساله آنها را درك نميكند. بچه دو ساله بلوغ يك نوجوان سيزده ساله يا يك جوان هجده ساله را ندارد، تا بالغ نشود بعضي چيزها را اصلاً درك نميكند و اين بلوغ، بلوغِ حيواني است. وجود انسان در هر مرتبهاي يك بلوغي دارد. به يك بلوغ كه رسيد، خواستههايي در او پيدا ميشود كه در افراد ديگر نيست. انبياء نيز يك بلوغي دارند كه ما از آن هيچ نميدانيم. خيلي اگر رشد كنيم، در مكتب آنان تربيت شويم، دستورات آنها را عمل كنيم، آرام آرام به يك مراتب نازلي از آن بلوغ ميرسيم، براي مثال كساني كه در عمل به دستورات ائمه اطهار(ع) بسيار دقت كردهاند، گاهي ممكن است حالي برايشان پيدا شود كه بخواهند يك روز، يك هفته، يابيشتر با خدا انس بگيرند، آنان منتظرند خلوتي پيدا كنند تا با خدا گفتوگو كنند. ما معناي اين چيزها را نميدانيم. ميدانيم پيغمبر اكرم(ص) در وقت نماز ميفرمودند «ارحني يا بلال»، يعني بلال ما را از اين گرفتاريها راحت كن. نقل شده است: مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهاني پس از انجام عبادتهاي روزانهاش، خود را محاسبه ميكرد و وقتي ميخوابيد، متكّاي زير سرش، از اشكِ چشمش خيس ميشد. آن اشك از چه بود، نميدانيم، يعني عقلمان نميرسد. هم چنين روايت داريم كه حضرت شعيب صد سال گريه كرد تا چشمش نابينا شد، خدا چشمش را به او برگرداند، باز صد سال ديگر گريه كرد. براي بار سوم خدا جبرئيل را فرستاد كه به او بگويد: اگر اين گريهها از ترس جهنم است من جهنم را بر تو حرام كردم، اگر از شوق بهشت است، بهشت را بر تو واجب كردم، چرا اين قدر گريه ميكني؟ عرض كرد: خدايا تو ميداني اين گريهها نه از ترس عذاب است و نه شوق به بهشت، اين گريهها از محبّت و اشتياق به ديدار توست! خطاب شد كه راست گفتي.
ما به هيچ وجه نميتوانيم تصور كنيم اين چه گريهاي است. به هر حال اين يك واقعيت است كه كساني به چنين بلوغي رسيدهاند. حال آيا براي كسي كه اين چنين محبت و عشقي به خداوند دارد، توجه به غير محبوب برايش گناه نيست؟ در واقع همين كارهايي كه براي ما واجب است و بايد انجام دهيم، براي آن كساني كه به آن مقام رسيدهاند گناه تلقي ميشود، آن هم گناه عظيمي كه سالها بايد بگريند تا آن را جبران كنند! حقايقي در قرآن هست كه براي ما سنگين ميآيد. حضرت داود به واسطه يك قضاوت بيجا و بي تحقيق، آن قدر گريه كرد كه در روايت آمده است: كه از رطوبت اشك چشمش از زمين گياه روئيد، خواب و خوراك نداشت، شبانه روز گريه ميكرد تا از جانب خدا سروش بخشش آمد: «إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ7»؛ ما نه تنها تو را بخشيديم، بلكه تو را نيز خليفه قرار داديم و قضاوت را در اختيار تو نهاديم كه هر چه حكم كني، حكم واقعي باشد.
بنابراين انسان داراي مراتبي است و از خصوصيات او اين است كه ميتواند در هر حال، در يكي از اين ابعادِ وجودياش تمركز پيدا كند، يعني بيشتر توجهش را به آن بُعد معطوف كند و ميتواند به آن مواهبي كه خداي متعال به بندگان خاصش داده است توجه كند.
در روايات آمده: «أَنَا أَوْلَي بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَي بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي8»؛ خدا دوست دارد كه همه خوبيها را به خدا نسبت دهيم و بديها را به خود. بگوييم: من گنهكارم، من جاهلم، من عاجزم، من فقيرم؛ تو كريمي، تو لطف كردي، تو حيات دادي، تو عقل دادي، تو عصمت دادي. مگر اين گونه نيست؟ همه عيبها بر ميگردد به اين نداريها. آن وقتي كه انسان دست خود را پُر از نداريها، يعني گناهان ببيند، ميداند كه اگر خداوند لطف نكرده بود، چه ميشد؟ انسان بايد در مقام عبادت نهايت تذلل را داشته باشد. پيشتر بيان شد وقتي انسان به خدا نزديك است و رحمت خدا را دريافت ميكند كه از يك طرف از خودش هيچ نبيند و از طرفي همه فيضها را از خدا بگيرد. چه وقتي انسان خود را در نهايت ذلّت و پستي و ناچيزي ميبيند؟ آن وقتي كه همه خوبيها را براي خدا بداند. البته براي خدا هم هست، فقط بايد نگاهش به همان نداشتههاي خود باشد.
منشأ گناهان
منشأ همه گناهان، بي عقلي و بيمعرفتي است. آن كه منم اين نداشتهها و اين فقرهاست و هر چه دادي از توست. انسان وقتي ببيند كه خود منشأ همه فسادها هست، و همه خوبيها از خداست، اصلاً به هيچچيز خود نمينازد و نميبالد. ميگويد همه چيز براي توست، هر وقت بخواهي ميگيري، وقتي هم كه دادي امانت است و مال من نيست. با اين حال است كه ميشود انسان همه گناهان را به خود و همه خوبيها را به خدا نسبت دهد. بنابراين وقتي معصوم ميگويد: خدايا گناهان از من است، تو من را نگهدار، ناظر به اين مقام خود است. مؤمنيني هم كه مراتب نازلتري داشته باشند، هر كدام به اندازه معرفتشان همين بيان را دارند. پس با قدري تحليل و پرورش اين جواب، ميتوانيم به بيشتر آن اشكالات پاسخ دهيم. ان شاء الله خدا به ما معرفتي دهد كه اين شبههها مانع از توجهمان نشود. آن حالات ائمه و انبياء به واقع بوده است. شوق، گريهها، عبادتها، حتي خوفها، خوف از عذاب، با مقام و عصمتشان هيچ گونه منافاتي ندارد.
پروردگارا بر محبت و ولايت و معرفت ما بيفزاي.
--------------------------------------------------------------------------------
1. غافر، 55.
2. الكافي، ج 2، ص 502.
3. بحارالأنوار، ج 25، ص 205، باب 6.
4. مصباحالمتهجد، ص 590، دعاي سحر معروف به ابوحمزه ثمالي.
5. اسراء، 71.
6. كهف، 110.
7. ص، 26.
8. الكافي، ج 1، ص 157، باب الجبر و القدر، روايت 3.