بسم الله الرحمن الرحيم
«شستشو در زلال رمضان»
آن چه پيش رو داريد گزيدهاى از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدى(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در تاريخ 4/7/87 مطابق با شب بيست و پنجم ماه مبارک؛ رمضان 1429 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
پايان ماه، گناهان در محاق
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ امْحَقْ ذُنُوبَنَا مَعَ امحَاقِ هِلالِهِ، وَ اسْلَخْ عَنَّا تَبِعَاتِنَا مَعَ انْسِلاخِ أَيَّامِهِ حَتَّي يَنْقَضِيَ عَنَّا وَ قَدْ صَفَّيْتَنَا فِيهِ مِنَ الْخَطِيئَاتِ، وَ أَخْلَصْتَنَا فِيهِ مِنَ السَّيِّئَاتِ.»
خدايا با بيرمق شدن نور ماه و رفتن او در محاق، گناهان ما را نيز پنهان فرما. با پايان يافتن اين ماه پيامدهاي گناهان و سنگيني رفتار خطاي ما را، از ما بركنار نما؛ تا جايي كه چون اين ماه پايان مييابد، ما نيز از خطا و گناه پاك شده و از بديها و زشتيها رها گشته باشيم.
اين دعا در هنگام ورود و فرا رسيدن ماه رمضان گفته شده است. اما در پايان اين دعا به پايان ماه توجه شده است. براساس نظر اهل لغت و ادبيات عربي، شبهاي اول ماه تا سه شب، را «هلال»؛ و از آن زمان تا سه شب مانده به پايان ماه را ؛ «قمر»؛ مينامند. از شب بيست و هفتم به بعد، گاهي دو شب و گاهي سه شب به پايان ماه مانده ديگر ماه ديده نميشود. ايام ديده نشدن ماه را، ايام «مُحاق»، «مِحاق»؛ يا «مَحاق»؛ ميگويند. حالت «هلال»؛ ماه در دو مرحله ظاهر ميشود: يكي در آغاز ماه و ديگري در پايان ماه. دو يا سه شب مانده به پايان ماه، ديگر هلال ماه در حال «محاق»؛ است. شب پايان ماه نيز شب سلخ ناميده شده چرا كه دوباره ماه نو طلوع ميكند. امام سجاد (ع) در دعا ميفرمايد: خدايا همانگونه كه هلال ماه رو به محاق ميرود، و ديگر نور ماه ديده نميشود، گناهان ما را نير بيرمق و پنهان فرما! به گونهاي كه تا پايان ماه ديگر گناهي براي ما نمانده باشد و در هنگام «سلخ»؛ و نو شدن ماه، ما را نيز آراسته و نو نما.
ماه سلّاخي گناهان
«سلخ»؛ به معني پوست كندن است؛ «سلاّخ»؛ كساني هستند كه پوست گوسفند را ميكَنند «وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ»1؛ در روز نور، همچون پوستهاي روي زمين را فرا ميگيرد، در شب خدا آن پوسته را از آن جدا ميسازد و دوباره زمين تاريك ميشود. چون روز، با تابش نور به زمين، پديدار ميشود. در پايان ماه نيز كه ديگر ماه تمام ميشود ميگويند «سلخ»؛ ماه است؛ يعني ديگر ؛ پايان ماه است. البته نور ماه هميشه وجود دارد اما موقعيت ما نسبت به ماه به گونه ايست كه گاهي ماه را به صورت هلال ميبينيم و گاهي به صورت قمر و بدر و دوباره به صورت هلال و سپس ديگر آنرا نميبينيم. حضرت امام سجاد (ع) رفتارهاي زشت ما را به ماه تشبيه ميكنند و از خدا ميخواهند تا آنچنان كه در پايان ماه، نور مهتاب كم ميشود، گناهان ما نيز بيرمق و بيفروغ گردند تا جايي كه در پايان ماه ديگر گناهي در دفتر اعمال ما نمانده و با پايان اين ماه ما نيز از همه گناهان پاك شده باشيم.
ايمان بياوريم بر نياز و راز
آيا واقعا گناه همچون جرم و لايه و پوستهاي براي انسان است؟ آيا دعاها قطعات شعري و ادبي است؟ گاهي انسان دل تنگ ميشود و فال حافظ گرفته و يا غزل يا قطعه شعري زيبا از يك شاعر را ميخواند، و از معاني آن لذت ميبرد اما ميداند كه شعر مجاز است. ؛ بعيد است كسي كه فال حافظ ميگيرد و قطعهاي از غزل حافظ را ميخواند، مضامين ابيات شعر را خيلي جدي بگيرد هر چند شيرين و زيبا بوده و داراي نكتههاي ادبي و عرفاني باشد. متأسفانه بسياري از افراد با ادعيه و مناجات اينگونه برخورد ميكنند. تصور اين افراد از دعا و مناجات همچون خواندن قطعات زيباي ادبي و حداکثر، ثواب بردن از آن است. در حالي كه وقتي ميگوييم خدايا با تمام شدن اين ماه ما را از گناهان پاك فرما! بايد معتقد باشيم كه اكنون آلوده و كثيف و پليد هستيم و واقعا از خدا به قصد اجابت بخواهيم تا آلودگيها را از ما جدا و دور بسازد. متأسفانه بسياري از افراد براي لذت بردن از زيباييهاي ادبي يا ثواب بردن، دعا را ميخوانند. البته همين كه انسان در چند دقيقه، از لغويات دور شده و دروغ نميگويد و غيبت نميكند و به خدا توجه پيدا ميكند، كار بسيار خوب و ارزندهاي است و ثواب هم دارد. امّا خوبي و ارزش خواندن دعا با ارزش باور ؛ به مضمون دعا و اميد به استجابت آن، بسيار تفاوت دارد.
مراتب ارزش يک کار
انسان در هر روز چندين بار غذا ميخورد. براي اينكه انسان در مرحله اول، احساس گرسنگي ميكند. عاقلانهتر كه فكر كنيم، غذا براي سلامتي بدن و حفظ قواي جسمي و همچنين براي انجام وظايف و عبادت خدا مورد نياز انسان است. كساني كه سطح معرفت بالايي دارند، در اين زمينه نيز با هدف جلب رضايت خدا، از خوردنيها و آشاميدنيها استفاده ميكنند. هر زمان كه احساس ميكنند خدا دوست دارد تا غذا بخورند، از غذا استفاده كرده و به اندازه نيز ميخورند. اما افراد معمولي، براي سير كردن معده، از غذا استفاده ميكنند تا براي انجام كار و وظايف نشاط و انرژي داشته باشند، شايد برخي بدانند كه وقتي انسان غذا خورده و مواد غذايي را ميجود، اين كار موجب تقويت عضلات فك و دهان هم ميشود. عضلات هر چه بيشتر حركت و ورزش نمايند، قويتر ميشوند؛ مثل عضلات دست كه با حركت، بازوهاي انسان قوي ميشود. شما در طول عمر، چند بار با هدف تقويت عضلات فك و دهان غذا خوردهايد؟ ممكن است يكي از فوايد غذا خوردن و جويدن غذا، تقويت عضلات فك و دهان باشد اما هيچ كسي با اين هدف، غذا نميخورد. عموماً افراد براي سير شدن معده، و عده اندكي نيز براي رضايت خدا غذا ميخورند. غذا خوردن براي هدف سير شدن معده كجا و غذا خوردن براي رضاي خدا كجا؟ گاهي غذا خوردن بسيار مستحب و ثواب آن نيز از روزه بيشتر است. وقتي انسان روزه مستحبي گرفته باشد و به خانه دوستي برود و بداند كه دوست او علاقه بسيار دارد كه با او غذا بخورد، در اينجا نياز نيست انسان ؛ بگويد من روزه هستم. براي اينكه دوست خود، را خوشحال كند، بايد بنشيند و با او غذا بخورد. ثواب شاد كردن آن دوست، از ثواب روزه مستحبي بيشتر است.
دعا براي ثواب، همچون غذا خوردن براي تقويت عضلات دهان است!
انگيزه انسان در كارها بسيار متفاوت است. اگر كسي بگويد: من غذا ميخورم براي اينكه عضلات فك و دهانم تقويت شود، مردم به او ميخندند و ميگويد اين هم شد هدف كار؟! دعاهايي كه ما ميخوانيم و عبادتهايي كه ما انجام ميدهيم اگر فقط براي ثواب بردن و بهرهمندي از ميوه بهشتي و «لَحْمِ طَيْرٍ مِمّا يَشْتَهُونَ»2؛ و ديگر نعمتهاي بهشتي باشد، همچون كسي است كه براي تقويت عضلات فك و دهان غذا بخورد. فوايدي كه دعا و ياد خدا و عبادت براي انسان به ارمغان ميآورد آنقدر فراوان، عالي، پرثمر و پرفايده است كه در برابر ثوابهايي كه براي خواندن دعا ميدهند، قابل مقايسه و سنجش نيست.
بازي كودك و تجارت تاجر!
كساني كه در سطح بالايي از معرفت و بصيرت قرار دارند با تمام وجود، دعا و مناجات را ميخوانند. فرق آنان با افراد معمولي همچون فرق كودك يا تاجر است. كودك با پول بازي ميكند، اما تاجر با پول تجارت ميكند. اگرچه بازي كردن نيز يك كار و سرگرمي است و كودك بايد بازي بكند، اما بازي كودك با پول كجا و سودهاي كلان تاجر از پول، كجا؟ اگر ما تلاش نماييم تا مقداري از مضامين دعاها را با حال خود هماهنگ نموده و تا جايي كه ميتوانيم به حقايق دعا خود را نزديك نماييم، ميتوانيم از آثار و نتايج دعا، بيشتر بهرهمند شويم. ميزان بهرهمندي انسان از مناجات و دعا، به ميزان معرفت و باور و اعتقاد انسان به دعا و درك اهميت آن بستگي دارد. لازم است تا بزرگان و طلاب محترم، مردم جامعه را از نتايج مثبت عمل به دستورات دين و منافع ژرف و عميق دعا و مناجات، بيشتر آگاه سازند. به عنوان نمونه دزدي كردن باعث بياعتمادي مردم و ناامني در جامعه و فساد در اقتصاد ميشود. دستورات دين به انسان ميگويد، امانتدار و درستكار بوده و دزدي و خيانت نكند. فايدهاي كه اين دستور ديني به همراه دارد آن است كه انسان در دنيا آسودهتر و در امنيت زندگي ميكند.
نتايج ظاهري عبادات
فوايد و نتايج مثبت شامل عبادات نيز ميشود. به ياد دارم كه در دوران كودكي گاهي در كتابهاي مذهبي ميخوانديم كه نماز براي بدن، مثل ورزش است. اين هدف درست مثل همان هدف تقويت فك براي غذا خوردن است. درباره روزه، نوشته بودند اسلام كه به گرفتن روزه دستور داده است براي آن است تا بدن سالم بماند. با روزه معده استراحت ميكند تا دستگاه گوارش و بدن سالم بمانند. از بيانات اطباء و بزرگان پزشكي نيز شواهدي ميآوردند كه تا چه اندازه روزه مفيد است، و چقدر افراد مريض بودهاند كه با روزه گرفتن خوب شدهاند! اين كتابها بيشتر براي توجيه دين بود تا براي اثبات دين، و بيشتر در آن به نتايج و آثار ظاهري دين در دنيا، مثل سلامت بدن و زندگي راحت تأكيد ميشد. در حال حاضر در فضاي آموزشي و مذهبي، نظير چنين كتابهايي ديگر ديده نميشود. بيان نتايج ظاهري در اين كتابها بيشتر براي اثبات حقانيت دين بود در حالي كه اگر در تحقيقات نوين صدها برابر اين نتايج ظاهري براي دين اثبات بشود، در برابر حقيقت دين، همچون غذا خوردن براي تقويت عضلات فك و دهان است.
چگونه مايعي بدبو، محبوب خدا ميشود؟
هدف اساسي دين، تقويت ارتباط انسان با خداست. انسان نبايد اصل خود را فراموش كند. يك عدد اسپرم چه ارزشي دارد؟ هزاران اسپرم در يك قطره مني وجود دارد. هر انسان يك عدد اسپرم بوده كه پس از تغيير و تحولات تبديل به انسان شده است. قطره مني كه در هر روز ميليونها ميليون از آن را از روي لباس و بدن ميشويند تا آلودگي آن باقي نماند، به نطفهاي تبديل شده و سپس از آن انسان به وجود آمده است. جالبتر آنكه اين موجود پست و بيارزش و متعفن، به جايي ميرسد كه محبوب خدا شده و آنچنان ترقي نموده و مورد عنايت واقع ميشود كه خداوند با آن هستي بينهايت، جمال بينهايت، كمال بينهايت و قدرت بينهايت به او ميگويد: «تو محبوب من هستي! در نزد من آي و دل به كسي مبند»؛ اين نطفه پست آلوده از كجا تا كجا ترقي نموده و به چه درجهاي ميرسد؟! گناه همان چيزي است كه مانع ترقي و بالا رفتن انسان ميشود. هدف اصلي انسان در زندگي، از صفر به سوي بينهايت رفتن است. اگر كسي باور كند، كه گناه مانع كمال و ترقي انسان است، وقتي چندين سال عمر خود را مينگرد، خواهد ديد كه چقدر آلودگي براي خود ايجاد كرده است.
گناه، لايه كثيف متعفن بر روي قلب
گناهان وقتي در سالهاي متمادي بر روي همديگر انباشته گردند، بسيار محكم و سفت ميشوند. تا جايي كه پاك كردن آن همچون يك جرم آلوده سفت، مشكل ميشود. تصور كنيد پس از هفتاد سال، جِرمِ كثيفِ غليظِ متعفني، روح ما را فرا بگيرد. اگر كسي باور كند كه پاك كردن آلودگيها و اجرام سخت و متعفن، تا چه اندازه مشكل است، چه چيزي براي خود؛ لازمتر از نجات از آلودگي ميبيند؟ بايد توجه داشت كه با تجربه و توانايي و قدرت انساني، اين مشكل حل نميشود. هفتاد سال تجربه انسان ؛ نشان ميدهد كه انسان هر روز بر گناه خود ميافزايد. وقتي انسان به ضعف خود ميانديشد، خواه ناخواه دست نياز و گدايي به سوي خداي بزرگ بلند ميکند ؛ كه «خدايا تو مرا نجات بده». اگر انسان به چنين جايي رسيد، راه درست را پيموده است. دعا براي آن است كه ما را متوجه مشكل اصلي نموده و راه حل مشكل را نشان دهد. راه حل تنها در دست قدرت خداست. اوست كه ميتواند پوستههاي غليظِ متراكمِ آلوده روح را از ما جدا و پاك كند. اين كار از عهده هيچ كس جز خدا برنميآيد. آيا خدا ميتواند چنين كاري انجام دهد؟ خدايي كه به آتش نمرود ميگويد: «كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً»،3؛ خروارها هيزم افروخته را براي ابراهيم (ع) گلستان ميكند؛ قدرت خاموش كردن آتش گناه ما را نيز دارد. اگر در دل تصور كنيم كه خدا نميتواند براي ما كاري انجام دهد، اين نخستين لغزش، گناه، خطا و جهل ماست. در دعا ما به سوي خدايي رفته و نزديك ميشويم كه همه امور در دست قدرت اوست. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»4؛ از سوي خدا هيچ كمبودي وجود ندارد.
ظرفيت و لياقت، شرط نزول رحمت
رحمت و قدرت خدا نامتناهي است و محدوديتي ندارد؛ اما چون حكيم است، كار گزاف نيز نميكند. رحمت خدا شامل حال كسي ميشود كه لياقت و ظرفيتي داشته باشد. همه مشكلات انسان، ناشي از نداشتن ظرفيت و لياقت است. اساس ظرفيت و لياقت، درك ضعف و فقر است. بايد باور كنيم كه از خود هيچ نداريم. اگر به فقر و ناداري و بيچارگي خود پي برديم لياقت و ظرفيت نيز پيدا ميشود. آنچه مانع از نزول رحمت خدا به گنهكاران ميشود، اتكاء به قدرت انساني و مادي است. اگر انسان از يك سو به قدرت و رحمت بينهايت خدا باور داشته و از يك سو به ضعف و بيچارهگي واقعي خود پي برده باشد ديگر مشكلي وجود ندارد. همه مشكلات براي آن است كه انسان باور ندارد كه خدا همه كاري ميتواند انجام بدهد. اگر خدا معادل رحمتهايي كه به همه بندگان عنايت فرموده به يكي از بندگان مرحمت فرمايد، چيزي از خزانه الهي كم نخواهد شد. در عالم آخرت خداوند چنين كاري خواهد كرد: «جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ»5
خود بزرگبيني و تكبر، بيراههاي منتهي به مرداب ضلالت
انسان بايد هر چه بيشتر، قدرت و رحمت خدا را باور داشته و هر چه بيشتر بر ضعف و عجز و بيچارهگي و قصور و ناداري و ناچيزي خود آگاهي يابد. اگر كسي واقعا باور نمود كه ناچيز است چيزي نيست، ديگر تكبر براي او مفهومي نميتواند داشته باشد. اگر واقعا در خود چيزي نميبيند، به چه چيز ميتواند بنازد؟ با چه چيزي به ديگران فخر نموده و بزرگي بفروشد؟ مشكل اصلي همه گناهان، از جنس مشكل ابليس است كه به آن مبتلا شد: «اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ»6. بايد تلاش كنيم كه از نظر فكري، و اعتقادي و رفتاري به اين باور برسيم كه واقعاً چيزي نيستيم و از خود چيزي نداريم. هر چه هست، عنايت خداست. اگر كمالي و فضلي باشد از اوست. اگر شيطنت و رذالت باشد به جهالت ما باز ميگردد. در چنين حالتي اگر رحمت بيپايان خدا شامل حال ما بشود، خلاف حكمت نيست.
افتادگي آموز اگر طالب فيضي؛ هرگز نخورد آب، زميني كه بلند است
آب جاري به صورت طبيعي در زمين گود فرو ميرود، اما به بالاي صخره نميرود. انانيّت و تكبر و خودخواهي صخرهايست كه هر چه آب رحمت الهي در پاي آن جاري باشد، بر سر قلّه صخره نميرسد. دل فروتن و متواضع مثل زمين نرمي است كه وقتي نهر آب بر آن جاري و سرازير ميشود، همه آبها را جذب و هضم و از آن استفاده ميكند.
نظير اين عبارتها در روايات اهل بيت (ع) آمده است.
فروتني مسيحيان، مايه نجات آنان از گمراهي
قرآن ميفرمايد: «وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنّا نَصاري»7؛ در قرآن از بعضي از نصاري كه در زمان پيغمبر اكرم(ص) بودند تجليل و تمجيد شده است. خدا آن مسيحيان را با يهودان عنود و كينهتوزي كه در آن زمان بودند، مقايسه ميكند: قرآن ميگويد براي مسلمانان، يهوديان دشمنترين و مسيحيان دوستترين هستند. قرآن درباره علت دوستي و مهرباني مسيحيان بامسلمانان ميگويد: «بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ»؛ علت آن كه مسيحيان قابل هدايت بوده و با شما دوست هستند، و در نهايت نيز به كمك شما خواهند آمد، آن است كه چندين صفت نيك دارند: نخست آن كه علم براي آنان عزيز است، «ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ»، دوم آن كه اهل عبادت هستند «وَ رُهْباناً»؛ دلبستگي به دنيا ندارند، و سوم آن كه «وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ»؛ تكبر ندارند. در زمان كنوني كساني را به عنوان مسيحي ميشناسيم كه خيلي دنياپرست و متكبر و بلكه مجسمه تكبر هستند. قرآن مسيحياني را ستايش ميفرمايد كه داراي صفات نيك بوده و تكبر نداشتند. چنين افرادي با مسلمانان مهربان و دوست بودند.
اگر انسان بخواهد شرايط دروني او به گونهاي باشد كه حق در آن نفوذ كرده و نور حق به آن تابيده و جذب شود نخست بايد حق را بشناسد و سپس شيفته حق شده و آن را بپذيرد و در عمل به آن پايبند باشد. قرآن درباره نصاري ميفرمايد: «وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَي الرَّسُولِ تَري أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ»8؛ نصاري چون اهل تكبر نبودند حقيقت را ميپذيرفتند. آنان دچار آلودگيهاي دنيا نشده و دنياپرست نبودند. بر همين اساس زماني كه مينگريستند بر پيامبر (ص) مطلب حقي، نازل شده، از شادي اشك ميريختند و ميگريستند: «تَري أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِمِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ»؛ انساني كه اهل تكبر و خودخواهي و غرور باشد، با شنيدن حرف حق از ديدگان اشك جاري نميسازد. بلكه اگر ببيند كسي از ديده اشك جاري نمود، او را مسخره كرده و ميگويد براي چه گريه ميكنيد؟
چهره حقيقي گنهكار، زشت و سياه و متعفن است
همانگونه كه انسان كوچكترين آلودگي و زشتي را از چهره خود دور مي كند بايد تلاش كند تا روح خود را نيز پاك و زيبا سازد. آناني كه دلي بينا و چشمي بصير دارند با ديدن گنهكار، از زشتي و سياهي او منزجر ميشوند. زشتيهاي گنهكار در قيامت ظاهر خواهد شد. بايد باور كرد كه گناه انسان را سياه و زشت ميكند، «تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ»9؛ دل انسان را آلوده كرده و بين او و خدا حجابهايي ايجاد مينمايد. بايد به زيبايي و آراستگي و پاكي دل همّت گماشت اما بايد دانست كه زيبا و پاك كردن دل، از توان انسان به تنهايي خارج است و به قدرت لايزال الهي نياز دارد.
خدا بايد پوست ما را بكند!
امام سجاد (ع) در دعا ميفرمايد: «وَ اسْلَخْ عَنَّا تبعاتنا مع ِانْسِلاخِ أَيَّامِهِ»؛ در ايام پاياني ماه رمضان لايههاي متعفن و پوستههاي آلوده و سياه را از ما جدا ساز و حجابهايي كه ما را از تو دور ميكند، از ميان بردار. انسان بايد اين خواسته را با تمام وجود بخواهد. «سلخ»؛ يعني پوست كندن. در اين دعا از خدا ميخواهيم تا پوستهي گناهان را جدا ساخته و بكَند؟! براي آن است كه پوسته ضخيمِ كثيفِ آلودهاي بر روي روح داريم كه باطن آن آتش است و ما را نابود خواهد كرد. اگر بخواهيم از دعا بهره صحيح ببريم، بايد حال درون را با مضمون دعا هماهنگ كنيم؛ و بدانيم كه به چه آلودگي، و كثافت و بدبختي گرفتار هستيم كه چاره؛ آن تنها در دست خداست و كليد آن نيز تضرع و زاري است.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ امْحَقْ ذُنُوبَنَا مَعَ امحَاقِ هِلالِهِ»؛ خداوندا! با به محاق رفتن هلال اين ماه، خطاها و گناهان ما را محو نما. «امحاق»؛ از آن افعالي است كه در باب اِفعال لازم ميآيد؛ با آن كه مجرد آن متعدي است. امّا برخي تصور ميكنند كه در همه جا باب اِفعال، متعدي است و صورت مجرد آن بايد لازم باشد. در حالي که گاهي برعكس، ثلاثي مجرد آن ميتواند متعدي باشد و هنگامي كه به باب افعال ميآيد، لازم ميشود؛ مثلاً «حصد الزرع»؛ يعني كِشتهها را درو كرد. اين فعل متعدي است. «حصد الزارعُ الزرعَ». اما به باب افعال كه ميرود ميشود «أحصد»؛ به معني «حان وقت حصاده»؛ در اينجا وقتي فعل به باب افعال ميآيد، لازم ميشود. «امحاق»؛ هم اينگونه است؛ «مَحَقَهُ»، «مَحَقَ الذَّنْب»؛ يعني گناه را محو كرد. «مَحَقَ»؛ وقتي به باب افعال ميرود «إِمْحاق»، ميشود و لازم است. «أَمْحَقَ هِلالُهُ»، «أَمْحَقَ الْقَمَرُ»؛ يعني «دَخَلَ فِي الْمُحاقِ»، «إِمْحاقُ الْهِلال»؛ يا «إِمْحاقُ الْقَمَر»؛ يعني ماه در ايام محاق وارد شد. «وَ اسْلَخْ عَنَّا تَبِعَاتِنَا»؛ پيامد رفتارهاي ما كه دامنگير ماست، از ما جدا ساخته و دور نما. «حَتَّي يَنْقَضِيَ عَنَّا»؛ تا جايي كه در پايان ماه رمضان «قَدْ صَفَّيْتَنَا فِيهِ مِنَ الْخَطِيئَاتِ»؛ ما از همه زشتيها پاك و تصفيه شده باشيم و آلودگيها و گناهان از ما جدا شده باشد. «وَ أَخْلَصْتَنَا فِيهِ مِنَ السَّيِّئَاتِ»؛ ما را از بديها خالص نموده و از آميزههاي بدي كه در وجود ما رسوخ كرده و با وجود ما در آميخته است، خالص نمايي.
--------------------------------------------------------------------------------
1. يس / 37.
2. واقعه / 21.
3. انبياء/ 69.
4. يس / 82.
5. آلعمران / 133.
6. بقره / 34.
7. مائده / 82.
8. مائده / 83.
9. آلعمران / 106.