بسم الله الرحمن الرحيم
«وظايف مالي»
آن چه پيش رو داريد گزيدهاى از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدى(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در تاريخ 24/06/87 مطابق با شب چهاردهم ماه مبارک؛ رمضان 1429 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
وَ وَفِّقْنَا فِيهِ لِأَنْ نَصِلَ أَرْحَامَنَا بِالْبِرِّ وَ الصِّلَةِ، وَ أَنْ نَتَعَاهَدَ جِيرَانَنَا بِالْإِفْضَالِ وَ الْعَطِيَّةِ، وَ أَنْ نُخَلِّصَ أَمْوَالَنَا مِنَ التَّبِعَاتِ، وَ أَنْ نُطَهِّرَهَا بِإِخْرَاجِ الزَّكَوَاتِ،
سيد الساجدين(ع) بعد از ستايش خداى متعال بر نعمتهايش، از جمله قرار دادن ماه مبارك رمضان، دست نياز به پيشگاه الهي دراز كرده و به ذكر درخواستها پرداختهاند. اولين درخواست، شناخت بهتر نسبت به فضائل ماه رمضان و توفيق انجام روزه به صورت كامل در اين ماه شريف است. در فرازهاى بعدى، اين خواسته با تفصيل بيشترى بيان شده: توفيق به كار گرفتن تمام اندامها و اعضاء و جوارح در راه رضاى خدا در اين ماه و امساك از آن چه او نميپسندد و به آن راضى نيست. سپس امام(ع) در مقام معرفي آنچه خداوند بيشتر ميپسندد، آنها را جداگانه از خداى متعال درخواست مىكند. اولين عمل، نماز است. آن حضرت از خدا درخواست ميكنند: خدايا به ما توفيق ده نماز را در وقتى كه تو مقرر كردهاي به جا آوريم و با اتباع از سنت پيامبر(ص) هم احكام ظاهرى نماز را رعايت كنيم و هم روح نماز را با داشتن خشوعي كامل كه متناسب با بندگى در پيشگاه الهى است، درك كنيم. گفتيم در اين فراز تأكيد ويژهاي بر رعايت وقت نماز شده كه نشان دهنده اهميت آن است.
حقوق مالي در دعاي امام سجاد(ع)
امام(ع) در فراز بعد اشاره؛ به وظايف مالى دارند. در واقع در فراز اول رابطه انسان با خدا مورد تأكيد قرار گرفته و در بخش دوم به وظايفى كه خداوند نسبت به بندگان مقرر فرموده، پرداخته شده است. مهمترين اين وظايف كه امام سجاد(ع) توفيق انجام آنها را از خداوند درخواست ميكنند عبارتند از: صله رحم، رسيدگى به همسايگان، پرداختن حقوق مالى و مظالم و سرانجام اداء زكات. رسيدگى به خويشاوندان و همسايگان وظايف اخلاقى است كه در قرآن كريم هم به صورتهاى مختلف مورد تأكيد واقع شده است. همانطور كه مىدانيد شيوه قرآن كريم در بيان احكام و دستورات اين نيست كه واجبات را از مستحبات جدا كند. معمولاً سفارشات قرآن كريم براي انجام اعمال نيك اينگونه است كه عناوين كلى و ذومراتبى را بيان مىكند تا كساني كه عذري دارند، كمترين مراتب آن را به جا آورند و افرادى كه فراغت بيشتر وهمت عاليترى دارند، به مراتب بالاتر آن بپردازند. مثلاً امر به اقامه صلاة؛ در قرآن انحصار به نماز واجب ندارد؛ بلكه مطلق نماز مورد تأكيد است. همچنين آيه وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ1؛ فقط زكات واجب را نمىفرمايد؛ بلكه اصل انفاق را مورد تأكيد قرار مىدهد كه مرتبهاي از آن واجب مؤكد است؛ مراتب ديگرى هم دارد كه هر كس به اندازه توان و همتش آنها را انجام مىدهد. اين قبيل اوامر در مقام بيان واجبات نيست؛ بلكه براي ترغيب و تشويق به اصل انجام اين اعمال با مراتب مختلف آنهاست. مىدانيد كه از جمله مؤكدترين سفارشات الهى به همه انبيا، اوليا و همه اقوام و ملل و صاحبان اديان در درجه اول، نماز ودر درجه دوم، زكات بوده است. حتى حضرت عيسى _على نبينا و آله و عليه السلام_ هنگامي كه با اعجاز الهي در گهواره با مردم سخن گفت، خود را اينگونه معرفى كرد:؛ قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ... وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا2؛ من بنده خدا هستم، خدا به من كتاب مرحمت فرموده و سفارشاتى به من كرده؛ اولين اين سفارشها نماز ودومين آنها زكات است. اين دو عمل جداي از يك ديگر هم ذكر نشده است. گويا اين دو، مكمل يكديگر و اجزاى يك مركبند. آيات ديگر هم كاملاً نشان مىدهد كه از نظر قرآن كريم بعد از نماز هيچ كاري مهمتر از اداى حقوق مالى نيست.
معناي عام و خاص زكات
نكته؛ ديگرى كه لازم است در اينجا به آن توجه داشته باشيم اين است كه اصطلاح قرآنى «زكات»؛ غير از اصطلاح فقهى آن است كه امروزه در عرف شايع است. منظور قرآن از «زكات»؛ مطلق وظايف مالى است. اما فقها براى اينكه هر يك از اعمال، اصطلاح خاصى داشته و بهتر قابل تفهيم و تعليم باشد، عنوان «زكات »؛ را به حقوق مالي كه طبق فتواى مشهور به نه چيز تعلق مىگيرد و مصرف آن بر ذريه پيغمبر اكرم(ص) حرام است، اختصاص دادهاند. در مقابل، «خمس»؛ به غنايم، ارباح مكاسب وبعض موارد ديگر تعلق ميگيرد و براي مصارف حكومتى و كمك به سادات فقير استفاده ميشود. كاربرد «زكات»؛ در قرآن به معناى لغوي آن است: الَّذِي يُؤتِي مالَهُ يَتَزَكّی3؛ اين آيه در مقام ستايش كسى است كه از اموال خودش بخشش مىكند و همه اموالى را كه در راه خدا و براى انجام وظيفه پرداخت شود، شامل ميشود. همه اين موارد در لغت «زكات»؛ ناميده ميشود و استعمالات قرآنى هم طبق معناى لغوى وارد شده است؛ اعم از اينكه به عنوان زكات واجب باشد يا خمس.
پيش ازاين گفته شد كه در قرآن كريم و همچنين در كلمات معصومين(عليهم السلام) اطلاقاتى داريم كه امروزه مأنوس نيست و در اصطلاح رايج، مفهوم ديگري از آن برداشت ميشود؛ مثلاً گاه مفهوم عامي بوده كه در عرف خاص يا در شرايط خاصى معناي جديدي پيدا كرده و امروزه به عنوان يك اصطلاح جديد استفاده ميشود. به عنوان نمونه كلمه «تقيه»؛ در لغت همان معناى «تقوا»؛ را دارد. در نهجالبلاغه هم اين كلمه به معناى «تقوا»؛ به كار رفته است4. همچنين كلمه «تقاة»؛ كه در قرآن دو بار استعمال شده: «إِلاّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً»5؛ كه اشاره به خوف از كفار دارد و«اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ»؛ كه درآن خوف از خدا مورد نظر است. هر چند هر دو آيه معناى لغوي؛ را كه خوف و پرهيز از خطر است، شامل ميشود؛ اما در آيه اول خوف از كفار مورد نظر است و آيه در صدد بيان اين امر است كه اگر از ناحيه كفار احساس خطر مىكنيد و مىخواهيد خود را از خطرحفظ كنيد، ميتوانيد، بر خلاف واقع عمل كنيد، تا جانتان محفوظ باشد؛ يعنى همان اصطلاح «تقيه»؛ كه امروزه رايج است.اما در آيه دوم خوف از خدا مورد نظر است؛ يعنى «تقوا». واژه «تقيه»؛ هم مثل بسيارى از واژههاي ديگر است كه در آغاز بعثت، در قرآن يا روايات به معناي لغوياش مورد استفاده قرار گرفته است، اما تدريجاً به اصطلاحي خاص تبديل شده و امروز در عرف ما «تقيه»؛ معنايى غير از اصطلاح رايج ندارد و معناي قبلي خود را از دست داده است. اين تحولات در لغت زياد پيدا مىشود و بايد به اين نكته توجه داشته باشيم. بر همين اساس «زكات»؛ در عرف قرآنى به معناي لغوىاش به كار رفته؛ يعني هر مالى كه انسان در راه خدا صرف كند، بنا بر اين حتى بر صدقات مستحب هم «زكات»؛ اطلاق مىشود. همچنانكه در عرف قرآني عنوان «صدقه»؛ براي زكات واجب هم استعمال مىشود. مثل آيهاي كه در مقام تعيين مصارف زكات ميفرمايد: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ...6.
مراتب داشتن وظايف ديني
در ميان تكاليف مالى آنچه مهمتر است رسيدگى به نزديكترين كساني است كه با انسان رابطه خويشاوندى دارند؛ طبعاً در درجه اول پدر و مادر و بعد از آنها ساير خويشاوندان مثل خواهر و برادر، عمو، عمه، دايى، خاله و فرزندان آنها. هر چه نسبت خويشاوندي نزديكتر باشد وجوب رسيدگي به آنها مؤكدتر و از اولويت بيشترى برخوردار است. اين مطلب در اين آيه از سوره نساء مورد تأكيد واقع شده است: وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبی وَ الْيَتامی وَ الْمَساكِينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً7. در اين آيه ابتدا بر پرستش خدا كه واجبترين واجبات است تأكيد و از شرك نهى مىكند. همچنانكه قبلاً اشاره شد عبادت خدا منحصر به واجبات نيست؛ بلكه هر عمل عبادى پرستش خداست. اين قسمت از آيه ترغيب به همه كارهاى خيرى است كه تحت عنوان عبادت خدا مىگنجد. متقابلاً نهى از شرك فقط بت پرستى را شامل نمىشود؛ بلكه هر نوع شركى مذموم است؛ حتى شركهاى خفى مثل ريا وسمعه، تامراتبي از شرك كه مخفيتر است مثل اعتماد و اميد بستن به غير خدا كه منزه بودن آنها اختصاص به اولياي الهي دارد. اين آيه انسان را از آنها هم بر حذر ميدارد. ذكراين نمونهها شاهدي است بر اين كه ما به واسطه انس با اصطلاحات فقهى و مانند آنها تصور نكنيم كه الفاظ مورد استفاده در آيات كريمه قرآن و روايات شريفه همگي ناظر به اصطلاحات امروزي هست. بلكه مراد از آنها مفاهيم عامى است كه بعضى از مصاديق آنها فقهى است و اغلب آنها مصاديقي است كه در دايره مستحبات يا مسايل اخلاقي جا ميگيرد.
اين مسأله نشانه آن است كه اسلام به حد خاصى از كمال دعوت نمىكند؛ بلكه معمولاً ارزشهايي كه اسلام مطرح مىكند ذومراتب است، بهگونهاي كه فاصله بين مرتبه نازل با مرتبه عالى و اعلا را خدا مىداند و فهميدن اين مراتب بسته به اين است كه ما براى تسهيل در فهم و انتقال مطالب آنها را چگونه دستهبندى كنيم. مثلاً در بعضى روايات براى ايمان هفت بخش شمرده شده است: سَبْعَةِ أَسْهُم8. بعضى افراد يك سهم از ايمان دارند، بعضى دو سهم و بعضى بيشتر. در اين روايت سفارش مىفرمايد كساني كه سهم عاليتري از ايمان را دارند، نخواسته باشند مرتبه خود را به مرتبه پايينتر تحميل كنند. چون هر كسى ظرفيت خاصى براى ايمان دارد. همه نمىتوانند ايمان سلمان و ابوذر را داشته باشند. ابتدا بايد ظرفيت افراد سنجيده شود، تا به اندازه ظرفيت هر كس در جهت بالا بردن ايمانش سعى شود. در غير اين صورت او نمىتواند تحمل كند. همچنانكه مىدانيد در ميان اصحاب پيغمبر(ص) نزديكترين افراد از نظر ايمان به يكديگر سلمان و ابوذر بودند. در بعضي روايات ايمان به ده درجه تقسيم شده و در ادامه گفتهاند ابوذردر مرتبه نهم و سلمان در درجه دهم از ايمان قرار گرفتهاند. به قدرى ايمان اين دو به هم نزديك بود كه: لَقَدْ آخَى رَسُولُ اللَّهِ(ص) بَيْنَهُمَا9؛ پيغمبر اكرم(ص) بين سلمان و ابوذر عقد اخوت بستند؛ در عين حال در همين روايت و روايات متعدد ديگرى داريم كه: لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ. گرچه اين دو در ايمان فقط يك درجه با هم اختلاف داشتند، اما ظرفيت ابوذر به اندازهاى بود كه اگر معرفت سلمان به او عرضه مىشد، طاقت نمىآورد و مىگفت اواز اسلام خارج است.
ظرفيتهاى افراد در فهم و معرفت و درك معارف بلند متفاوت است و اگر بيش از حد به آنها عرضه شود، ممكن است براي ايشان باعث فتنه شود. ساير ارزشهاى اسلامى هم اينچنين است؛ يعني به حد معينى منحصر نميشود؛ بلكه طيفى از مراتب را شامل ميشود. از جمله مفاهيم زكات، تقوى و حتى عبادت هر يك مراتب فراوانى دارند.چنين تصور نشود كه اعْبُدُوا اللّهَ؛ يعنى فقط اقامه نماز واجب؛ بلكه هر امري را كه پرستش خداست شامل ميشود. مفهوم عبادت مراتبى را شامل ميشود كه عقل ما به آنها نمىرسد؛ بلكه در بين افراد متعارف، كسي مثل سلمان و بالاتر از او، ائمه اطهار_؛ صلوات الله عليهم اجمعين_ اين مراتب را درك كردهاند؛ عبادتهايى كه ما از درك آنها عاجزيم؛ همچنانكه لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً؛ مراتبي از شرك را شامل ميشود كه ما بهدرستي نميفهميم.
خداوند بعد از امر به واجبترين واجبات كه اصلاً آفرينش انسان و جن براى آن بود: ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ10، مىفرمايد وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً. يعني بعد از عبادت خدا كاري واجبتر از احسان به والدين نيست. در مرتبه بعد هم نيكي به؛ ذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ، وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ؛ در اين ميان، قرآن حتي رفيق راه، همنشين و همسفر را هم از قلم نمىاندازد و نيكي به آنها را از جمله كارهايي بر ميشمرد كه خدا دوست دارد. در بعضي از روايات از اين كارها به عنوان حق واجب ياد شده است. البته منظور از واجب، واجب فقهى نيست؛ بلكه يعنى كاري كه مؤكداً خداوند انجام آن را از ما مىخواهد.
حقوق مسلمانان بر يكديگر
در اينجا براي بهتر فهميدن اين فراز از دعا مناسب است به بعضي از روايات كه در آنها اموري به عنوان حقوق واجب مسلمانان بر يكديگر معرفي شده، اشاره شود. در اصول كافى، در باب حق المؤمن على أخيه؛ روايتى از مُعَلَّى بْنِ خُنَيْس نقل شده است. او مىگويد: خدمت امام صادق(ع) عرض كردم كه حق مسلمان بر مسلمان چيست؟ و اگر من بخواهم حق رفيق مسلمانم را ادا كنم، چه بايد بكنم؟ حضرت ابتدا جوابي كلي داده و فرمودند: تقوا داشته باش و ارزشهاى الهى را رعايت كن. مجدداً من با خواهش و تمنا، اصرار كردم كه اين حقوق را به من ياد بدهيد و از خدا بخواهيد كه به من توفيق دهد كه به آن عمل كنم. حضرت در جواب فرمودند: حال كه اصرار مىكنى، بدان! هر مسلمانى بر مسلمان ديگر هفت حق واجب دارد: _البته در بعضى روايات ديگر، تا سى حق شمرده شده است_ أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ تَكْرَهَ لَهُ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ11؛ هر چه براى خودت دوست دارى، براى رفيقت هم دوست داشته باشي و هر چه براى خودت نمىپسندى، براى رفيقت هم نخواهي. حق ديگر اين است كه اگر يكى از دو برادر مسلمان، خادمى داشته باشد، حق برادرش بر او اين است كه ابتدا خادمش را براي انجام كارهاي برادرش بفرستد و بعد كارهاى خودش را به خادم بسپارد. ملاحظه كنيد كه امام(ع) چه مواردي را جزء حقوق واجب مسلمان بر مسلمان دانسته است. خداوند خواسته مسلمانها با يكديگر صميمى ويگانه باشند و منيت و خودخواهى از ميان ايشان برداشته شود. به صورتهاى مختلفى هم براي اين كار برنامهريزى كرده، توصيه و سفارش كرده، به ما تعليم داده، تا شايد ما شباهتى به اين الگوها پيدا كنيم.از جمله موارد ديگري كه در روايات به عنوان يك امر واجب تأكيد زيادي بر آن شده، اين است كه اگر شما مال اضافهاي دارى كه احتياجى به آن ندارى و از آن استفاده نمىكنى، اما رفيق تو به آن احتياج دارد، حق واجب او بر تو اين است كه نياز او را از مال خودت برطرف كني. البته منظور از «واجب»؛ در اين روايت واجب فقهى نيست كه ترك آن حرام و موجب فسق مىشود؛ بلكه به يك معنا واجب اخلاقى است.
زكات ظاهر و زكات باطن
در روايت ديگرى از امام صادق(ع) سؤال شد: زكات واجب چه مقدار است؟ حضرت فرمود: زكات ظاهر را مىگويى يا زكات باطن را؟ آن شخص عرض كرد: هر دو را بفرماييد. امام(ع) فرمود: زكات ظاهر آن است كه اگر ندهي، اصلاً جزء مسلمانان به حساب نمىآيي. چون كسى كه از پرداخت زكات ابا داشته باشد، طاغى بر حكومت اسلامى است. قرآن هم براي معرفي مشركين و كافرين مىفرمايد: الَّذِينَ لا يُؤتُونَ الزَّكاةَ12، كساني كه زكاتشان را پرداخت نمىكنند. امام(ع) در ادامه مىفرمايد: اما زكات باطن اين است كه فَلَا تَسْتَأْثِرْ عَلَى أَخِيكَ بِمَا هُوَ أَحْوَجُ إِلَيْهِ مِنْكَ13؛ اگر مالي دارى كه برادر مسلمانت به آن احتياج دارد، آنرا براى خود ذخيره نكنى و خودت را بر او ترجيح ندهى.
فقر و تنگدستي، نتيجه بيتوجهي به نيازمندان
اگر ما اندكى از اين تعاليم اهل بيت _صلوات الله عليهم أجمعين_ را عمل كنيم، جامعه ما نمونه يك جامعه بهشتى مىشود؛ جامعهاي كه آن روابط صميمانه و صفا و محبت آنچنان در آن حاكم است كه اگر كسي متوجه نياز رفيقش شد، مال خودش را حتي به صورت ناشناس در اختيار او مىگذارد. اسلام مىخواهد مؤمنين، بهخصوص شيعيان نسبت به يكديگر اينگونه مهربان باشند. نه اينكه بين افراد جامعه رابطه گرگ و ميش حاكم باشد و هر كسى به دنبال اين باشد كه به صورتهاي مختلف رفيقش را فريب بدهد. چنين جامعهاي هيچ وقت مورد پسند اسلام و بهخصوص اهل بيت? و بالأخص در اين زمان مورد توجه حضرت ولى عصر _ ارواحناه فداه_ قرار نمىگيرد. ما اگر بخواهيم به گونه اى باشيم كه آنها هم مشكلات دنيايى ما را حل كنند، علاوه بر اينكه براى رسيدن ما به كمالات معنوى توجه و عنايت بفرمايند و ما را دعا كنند، بايد كارى كنيم كه آنها بپسندند. اين مسئله كه انسان ديگران را به نحوى در مال خودش شريك بداند، يك ارزش انسانى است و اختصاص به صاحبان اديان هم ندارد. اگر لحن آيات قرآن را ملاحظه بفرماييد، در آياتى كه اوايل بعثت نازل شده، زماني كه هنوز به جز چند نفر، كسى ايمان نياورده، بهخصوص آياتي كه در مقام نكوهش كفار و مشركين است، به اين مطلب اشاره شده است: فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ * وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ14؛ آدميزاد اينگونه است كه وقتى خدا به او نعمت مىدهد، مىگويد خدا ما را مورد عنايت قرا داده، ما را دوست داشته و به ما احترام كرده است؛ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ؛ اما وقتى بهخاطر مصلحت يا امتحان روزيش را تنگ كنيم، فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ؛ مىگويد خدا به من اهانت كرده، من را خوار كرده. خداوند مىفرمايد: اينطور نيست و بعد به يكى از اسبابى كه موجب تنگى روزى مىشود اشاره مىكند: كَلاّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ * وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ15؛ آنچه باعث مىشود روزيتان تنگ شود اين نيست كه خدا شما را خوار و ذليل كرده، بلكه اين عقوبت كارهايى است كه انجام مىدهيد: لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ؛ يتيم را اكرام نمىكنيد. وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ. نمىفرمايد «لاتطعمون المسكين»؛ بلكه لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ؛ يعنى وظيفه شما اين است يكديگر را براي رسيدگي به فقرا تشويق كنيد. ممكن است هر كدام جداگانه خدمتى انجام دهيد، يا فقيرى را سير كنيد؛ اما آنچه در اين آيه مىگويد اين نيست؛ بلكه مىفرمايد:؛ وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ؛؛ علت اينكه شما به فقر و گرفتارى مبتلا مىشويد، روزيتان تنگ مىشود و به گرانى و تورم مبتلا مىشويد اين است كه همديگر را به اطعام تهيدستان تشويق نمىكنيد. اين آيات خطاب به چه كسانى است؟ اين از سورههاى كوچكى است كه اوايل بعثت نازل شده است. همچنين در سوره بلد ميفرمايد: فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ * فَكُّ رَقَبَةٍ * أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ * يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ * أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ16؛ ابتدا ميفرمايد: كساني كه گرفتار عذاب الهى مىشوند، به اين دليل است كه از گردنه نگذشتهاند. بعد ادامه مىدهد: مىدانيد گردنه چيست؟گردنه و عقبه اين است: فَكُّ رَقَبَةٍ، اگر اسيرى را آزاد كنيد، از گردنه مىگذرند؛ أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ، در روز تنگدستى، قحطى و گرفتارى به ديگران رسيدگى كنند؛ يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ، يا به يتيمى از نزديكان و خويشاوندان رسيدگي كنند؛؛ أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ، يا به گداى خاك نشينى كمك كنند. وقتى به چنين كساني كه نيازمند رسيدگي هستند، توجهي نمىكنيد، به اين بدبختىها مبتلا مىشويد.
خداوند در آياتي كه اوايل بعثت نازل شده، مراتب توحيد و شرايط و احكام اسلام را بيان نميكند، بلكه اموري را مطرح ميكند كه مشركان و كافراني كه مخاطبان اين آيات هستند، ميفهمند. خدا در اين آيات خطاب به ايشان ميفرمايد: شما كه مىدانيد كه بايد به فقرا رسيدگى كرد، وجدان و فطرت شما به حسن اينكار شهادت مىدهد و شما را به آن تشويق مىكند؛ ولى شما بر خلاف فطرت و وجدانتان، و بر خلاف عقل و عواطف انسانيتان رفتار مىكنيد؛ نتيجه آن هم گرفتارىهاى دنياست.
اداي حقوق مالي، مظهر خداپرستي
گفتيم كه سرّ خداپرستى و تقرب به خدا در اين است كه انسان بفهمد از خود هيچ ندارد و همه چيز از خداست و يكي از مظاهر خداپرستى اين است كه اموالى را كه خدا در اختيار ما قرار داده و همه، ملك خدا و امانتى است از جانب او در دست ما، در راهي كه مورد رضايت اوست صرف كنيم، گو اينكه براى تحصيل بعضى از آنها زحمتى هم كشيدهايم؛ اما اين زحمت هم با دستى بوده كه خدا داده، با سلامتى؛ و نيرويى بوده كه خدا عنايت كرده، شرايط آن را هم خدا فراهم كرده و در نتيجه اموالى به دست ما رسيده است. حال اگر ما عبديم و در مقام بندگى هستيم، نبايد ادعاى مالكيت آنها را داشته باشيم و طبعاً نبايد حرص به جمعآوري اين اموال داشته باشيم؛ نبايد براي اينكه از اين اموال به ديگران بدهيم بخل داشته باشيم و بترسيم كه مبادا كم شود. رستگارى در اين است كه انسان تنگ نظرى را از خود دور كند؛ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ17؛ اينكه كسي تمام فكرش اين باشد كه دائماً اموالي را براي خودش جمع كند، اول بدبختى؛ اوست. اين نشانه مرتبهاى از كفر است؛ يعنى من خودم را مالك مىدانم، نه خدا را. البته نه اموال ما بىنهايت است و به نيازهاي افراد جامعه آنقدر محدود است كه بتوانيم مشكل همه را حل كنيم؛به؛ ناچار بايد اولويتها را رعايت كنيم. اولين اولويت هم خويشانِ نزديك است و در رأس آنها پدر و مادر و بعد از آن ساير خويشاوندان هستند.
خدا انشاءالله به همه ما توفيق عبادت و اداي زكات مرحمت بفرمايد.
--------------------------------------------------------------------------------
1. بقره / 3.
2. مريم / 31.
3. ليل / 18.
4. ر.ك: نهجالبلاغه، ص 109، خطبة الغراء: «؛ فَاتَّقُوا اللَّهَ تَقِيَّةَ مَنْ سَمِعَ فَخَشَع».
5. آلعمران / 28.
6. توبه / 60.
7. نساء / 36.
8. وسائلالشيعة، ج 16، ص 159، باب 14، «استحباب الرفق بالمومنين».
9. الكافي، ج 1، ص 401، باب «فيما جاء أن حديثهم صعبٌ مستصعب.»
10. ذاريات / 56.
11. الكافي، ج 2، ص 169، باب «حق المؤن على أخيه و أداء حقه».
12. فصلت / 7.
13. الكافي، ج 3، ص 500، باب «فرض الزكاة و ما يجب في المال من الحقوق».
14. فجر / 15-16.
15. فجر / 17-18.
16. بلد / 11-16.
17. حشر / 9.