آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 27/06/88 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
حضرت امير(ع) در ادامه بيان اوصاف شيعيان دو صفت ديگر را ذکر مينمايند: لَا يَعْمَلُ شَيْئاً مِنَ الْخَيْرِ رِئَاءً وَ لَا يَتْرُكُهُ حَيَاءً؛ شيعه کار خيري را از روي خودنمايي انجام نميدهد، هيچ کار خوبي را هم به خاطر خجالت کشيدن ترک نميکند.
حاصل ريا
اغلب انسانها مبتلا به اين دو مشكل هستند. در روايات اهلبيت ـصلوات الله عليهم اجمعينـ خودنمايي و تلاش براي خوب جلوهكردن در نظر مردم و خوشآوازه بودن بسيار مذمت شده است. اين خودنماييها گاهي در ضمن عبادتي است که به عنوان اطاعت خدا تشريع شده است؛ بهگونهاي که ديگراني كه شخص را در حين عبادت ميبينند، تصور ميكنند او در حال بندگي خداست. در حالي که تظاهر به بندگي ميكند. در افعال توسلي كه شرط صحت آنها قصد قربت نيست، ولي ميتوان براي رسيدن به ثواب، آنها را به قصد قربت انجام داد، ؛ و يا در امور عادي و مباحات، گاهي فرد قصد انجام عبادت و حتي تظاهر به عبادت را ندارد، ولي دوست دارد او را به خاطر انجام اين كار ستايش کنند. انجام هر يك از اين اعمال با قصد خودنمايي و ريا نتايجي را خواهد داشت.
اما اگر كسي كاري عبادي را كه قصد قربت در آن شرط است، به قصد ريا انجام دهد، علاوه بر اينكه عبادت او باطل است و بايد مجدداً آن را انجام دهد، مرتکب گناه هم شده و به خاطر انجام اين كار مؤاخذه و عذاب خواهد شد.
اما كارهايي که عبادت نيست، انجام آنها با قصد قربت موجب ثواب ميشود، كارهايي مثل تعليم علم، ارشاد جاهل،؛ يا کمک به فقير كه حتي يك کافر هم ميتواند آنها را انجام دهد، ولي مؤمن با انجام آنها به قصد اطاعت خدا، ميتواند از ثواب آن بهرهمند شود و حتي گاهي ممكن است ثواب آن از بسياري از عبادات بيشتر باشد. به عنوان مثال ـهمچنانكه پيش از اين گفته شدـ ؛ امام(ع) در باب فضيلت تحصيل علم ميفرمايد: كسي كه قدمي براي تحصيل علم بردارد، پرندگان آسمان و ماهيان دريا برايش استغفار ميکنند و فرشتگان بالهاي خود را زير پاي او پهن ميکنند1. هر چند تحصيل علم به خودي خود عبادت نيست و هر كسي با هر نيتي ميتواند به آن بپردازد، اما اگر مؤمني تحصيل علم را براي خدا و به قصد عبادت انجام دهد، چنين ثوابهايي براي او در نظر گرفته ميشود. اما اگر كسي اين كارها را براي خودنمايي انجام دهد، هر چند فرصت بهرهمندي از ثواب را از دست داده، اما گناهي را مرتكب نشده و او را عذاب نميکنند.
تبعات ريا
علاوه بر آنچه گفته شد، اثر ديگري كه بر ريا و خودنمايي در هر كاري ـاعم از عبادات، مستحبات و مباحاتـ مترتب است، اين است كه طبيعتاً روحيه دورويي در فرد رياكار تقويت ميشود و اين امر ممكن است در نهايت به نفاق، و نفاق نيز به كفر منتهي شود.
بر همين اساس حضرت رسول(ص) ميفرمايد: إِنَّ الْمُرَائِيَ يُدْعَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِأَرْبَعَةِ أَسْمَاءٍ يَا كَافِرُ يَا فَاجِرُ يَا غَادِرُ يَا خَاسِر2؛ روز قيامت به رياکار چند لقب ميدهند: كافر، حقهباز، فاسق و زيانكار. چون رياكار ظاهر خود را بهگونهاي وانمود ميکند که مردم خوششان بيايد، ولي باطن او اينگونه نيست. شايد خطر اين تأثير ريا از نظر اخلاقي بيش از هر چيز ديگر باشد. چون چنين كسي عادت ميکند كه هميشه چند چهره باشد. در حالي که خدا دوست دارد ظاهر و باطن انسان و حتي خفا و علن او يکي باشد و کاري را که پيش چشم ديگران از آن پرهيز دارد، در خلوت و نهان هم انجام ندهد.
در بعضي روايات گفته شده که اگر كاري به قصد غير خدا انجام شود، خدا مطلقاً آن را نميپذيرد؛ به عنوان مثال: أَنَا خَيْرُ شَرِيكٍ مَنْ أَشْرَكَ مَعِي غَيْرِي فِي عَمَلٍ عَمِلَهُ لَمْ أَقْبَلْهُ إِلَّا مَا كَانَ لِي خَالِصاً3؛ خداوند ميفرمايد: من شريک خوبي هستم. اگر کسي كاري را مشتركاً براي من و براي ديگري انجام دهد، من سهم خود را به آن شريک واگذار ميکنم. من فقط كاري را ميپذيرم که خالصانه براي من انجام شود.
در روايت ديگري نيز گفته شده: إِنَّ الْمَلَكَ لَيَصْعَدُ بِعَمَلِ الْعَبْدِ مُبْتَهِجاً بِهِ فَإِذَا صَعِدَ بِحَسَنَاتِهِ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اجْعَلُوهَا فِي سِجِّينٍ إِنَّهُ لَيْسَ إِيَّايَ أَرَادَ بِه4؛ گاهي ملکي اعمال بندهاي را ـبه تصور اينكه مايه افتخار استـ؛ با حالت بهجت و سرور به بارگاه خداوند ميبرد؛ اما خداي متعال خطاب ميکند كه عمل اين بنده را در سجّين قرار دهيد؛ چون او اين كارها را براي من انجام نداده است.
در ابتداي روايت اول نقل شده كه از پيغمبر اکرم(ص) سؤال شد: چه کنيم كه در قيامت از عذاب نجات پيدا کنيم؟ آن حضرت در جواب فرمودند:؛ لَا تُخَادِعُوا اللَّهَ فَيَخْدَعَكُمْ فَإِنَّهُ مَنْ يُخَادِعِ اللَّهَ يَخْدَعْهُ وَ يَخْلَعْ مِنْهُ الْإِيمَانَ؛ خدا را فريب ندهيد، تا خدا هم شما را فريب ندهد. کسي که در صدد فريب دادن خدا بر آيد، خدا هم او را فريب ميدهد و ايمان او را سلب ميکند. اصحاب با تعجب پرسيدند: مگر ميتوان خدا را فريب داد؟ آن حضرت پاسخ دادند: انجام دستورات خدا براي غير خدا فريب دادن اوست. گويا شيء زيبايي را كه متعلق به ديگري است، براي كسي هديه آورده است.
ريا، دشمن پنهان
مشكل اين است كه در بسياري از موارد ناخالصي انگيزه افراد از ابتدا به صورت آگاهانه نيست. يعني ابتدائاً فرد كار خوبي را براي خوشآمد ديگران انجام نميدهد؛ اما تدريجاً شيطان او را وسوسه ميکند و آرام، آرام او را به سوي ريا ميکشاند. مثلاً فردي براي نماز اول وقت وارد مسجد ميشود و چون تا اقامه نماز فرصتي باقي مانده، شروع به خواندن نافله ميکند. در اين ميان شيطان او را وسوسه ميكند كه قرائتش را زيباتر کند، يا رکوع و سجود را طولاني كند، و تدريجاً با وسوسه شيطان كار به جايي ميرسد كه اين شخص نماز را براي تعريف و تمجيد ديگران ميخواند. و يا يك طلبه از ابتدا براي دنياپرستي و رسيدن به مال و مقام وارد حوزه نميشود. اما ممكن است آرام، آرام كارش به جايي برسد كه بخواهد نزد ديگران خود را خيلي با سواد وانمود كند؛؛ و يا هنگام نقل حرف استادي ديگر، به گونهاي جلوه كند كه معلومات او از آن استاد بيشتر است. بر خلاف بزرگاني مثل مرحوم علامه طباطبايي(ره) كه دقيقاً بر خلاف اين رويه عمل ميكنند.
بنده در طول دوازده سال شاگردي نزد مرحوم علامه ـقدس سرهـ به خاطر ندارم كه ايشان براي نقد فرمايشات ؛ ديگران گفته باشند «به نظر من اين اشکال در کلام فلان عالم وجود دارد.»؛ ايشان هميشه نظر ديگران و اشکال آن ؛ را به صورتي طرح ميکردند که ضمن اينكه شاگرد متوجه اشکال و ضعف مطلب بشود، مشخص نشود که آن اشكال از طرف خود ايشان به مطلب وارد شده است.
هميشه شائبههايي که در نيت انسان پيدا ميشود، آشکار نيست. گاهي خود انسان هم متوجه نميشود که شيطان آرام آرام بر او مسلط شده و به کجراهه ميرود. لذا اهل مراقبه و محاسبه نبايد تنها به محاسبه شکل عمل بسنده کنند؛ بلکه بايد به نيت خود هم بپردازند.
حضرت امام ـرضوان الله عليهـ مكرراً ميفرمودند كه انسان بايد خود را امتحان کند. مثلاً اگر كسي براي تبليغ به جايي ميرود و خوشحال است که خدمتي به اسلام ميکند، براي اينکه بفهمد چه اندازه در كار خود اخلاص دارد، بايد فكر کند كه اگر ديگري به جاي او اين كار را انجام ميداد، به همين اندازه خوشحال ميشد؟ و آيا خوشحالي او به خاطر ترويج دين است؟ انسان بايد هميشه خود را بيازمايد، تا بفهمد که آيا براي خدا كار ميكند، يا شائبهاي در دل او رخنه كرده است؛ مبادا عمري را بگذراند، با اين توهم كه نيتش خالص بوده؛ اما موقع حساب با نامه اعمالي سياه مواجه شود.
شرم و حيا
ويژگي ديگر مؤمن حقيقي اين است که کار خوبي را به خاطر خجالت کشيدن ترک نميکند. اين مسأله نيز جاي بحث و بررسي دارد كه آيا از نظر اسلام خجالت کشيدن هميشه خوب است يا بد؟ و انسان در مقابل چه کسي و در کجا بايد خجالت بکشد؟
روايات زيادي در مدح حياء نقل شده است. حتي گفته شده: لَا حَيَاءَ لِمَنْ لَا دِينَ لَه5.؛ اما انسان از چه کساني بايد خجالت بکشد؟ طبيعي است كه اگر ديگري متوجه شود كه كار زشتي از انسان سر زده، او خجالت ميکشد. در روايات نيز سعي شده ضمن توصيف حالت شرمندگي از مردم در برابر گناه، اين حالت به زمان خلوت نيز توسعه داده شود؛ تا انسان از دو ملکي که براساس روايات هميشه همراه او هستند نيز شرم داشته و در خلوت هم گناهي را مرتکب نشود.
اين، همان فرمايش حضرت امام ـرضوان الله تعالي عليهـ است كه «عالم محضر خداست.». چون او يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ6؛ خدا خيانت چشمها را ميفهمد؛ و بالاتر از آن، آنچه را كه در دل شما پنهان است و نميخواهيد کسي بفهمد، خدا از آن با خبر است. حيا و خجالت در برابر ارتکاب گناه، پسنديده و خوب است.
اما در روايتي حيا به دو نوع تقسيم شده: حياء عاقلانه و حياء احمقانه7. حياء احمقانه آن است که انسان از انجام کار خوبي که خدا از آن راضي است و يا حتي واجب است، خجالت بکشد. گاهي نمونههايي از چنين رفتارهايي در ما نيز ديده ميشود. مثلاً شخصي كه مقام و عنواني دارد، از احترام گذاشتن به پدر پير خود در برابر ديگران خجالت ميکشد! چرا؟ مگر کار بدي را مرتکب شده، يا اين کار از شأن او ميکاهد؟ خجالت او براي اين است كه اين كار را نميپسندند و از همين رو اين کار خير را ترک ميکند.
ميرالمؤمنين ميفرمايد شيعه ما هيچگاه کار خير را به خاطر حيا و خجالت ترک نميکند. در اينجا نيز بايد ملاک خجالت کشيدن اين باشد که آيا خدا كاري را ميپسندد يا نه؟ اين ملاک کليدي طلايي است كه اگر ما هميشه آن را در نظر داشته باشيم، ميتواند همه مشکلات مارا حل کند.
--------------------------------------------------------------------------------
1. ر.ك: منلايحضرهالفقيه، ج 4، ص 384؛ وَ اعْلَمْ أَنَّ طَالِبَ الْعِلْمِ يَسْتَغْفِرُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ حَتَّى الطَّيْرُ فِي جَوِّ السَّمَاءِ وَ الْحُوتُ فِي الْبَحْرِ وَ أَنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِه.
2؛ . بحارالأنوار، ج 69، ص 295، باب 116.
3؛ . الكافي، ج 2، ص 295، باب الرياء.
4؛ . وسائلالشيعة، ج 1، ص 71، باب 12.
5؛ . بحارالأنوار، ج 75، ص 111، باب 19.
6؛ . غافر / 19.
7؛ . ر.ك: الكافي، ج 2، ص 106، باب الحياء؛الْحَيَاءُ حَيَاءَانِ حَيَاءُ عَقْلٍ وَ حَيَاءُ حُمْقٍ فَحَيَاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَ حَيَاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْل.