آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 06/06/88 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
مقدمه
فرمايشات حضرت امير(ع) در بيان اوصاف شيعيان خالص به اين جا رسيد:؛ صَبَرُوا أَيَّاماً قَلِيلَةً فَأَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةٌ طَوِيلَةٌ وَ تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبٌّ كَرِيمٌ.
يعني اين افراد كساني هستند كه ايام كمي را صبر و شكيبايي به خرج ميدهند، و به دنبال آن راحت و آسايش طولاني خواهند داشت، و اين داد و ستد پر سودي است كه خداي متعال آن را فراهم كرده است؛ خدايي كه اهل كرم و جود نسبت به بندگان است.
قبل از توضيح اين جملات دو نكته را يادآور ميشويم:
نكته اول اينكه گر چه اين اوصاف به عنوان ويژگيهاي شيعيان كامل و خالص، بيان شده، اما هدف از بيان آنها اين است كه براي ديگراني که در مراتب پايينتري هستند، ايجاد انگيزه كند، تا آنها هم سعي كنند با استفاده از اين بيانات به سوي مقامات عالي حركت كنند و به كمالات لايق خود برسند.
همانطور كه ميدانيد، در مقام تربيت، رعايت حال مخاطب ضرورت دارد. در جامعه ما افراد مؤمن فراواني هستند که اعتقادات صحيحي دارند و در مقام انجام تكاليف خود هستند؛ اما آيا معرفت و درجات ايمان همه آنها مساوي است؟ و آيا انگيزه ايشان در عمل يكسان است؟ بسياري از مؤمنين با وجود اعتقاد به خداي واحد يگانهاي که داراي صفات ثبوتيه و سلبيه است، شناخت درستي از صفات الهي ندارند. بعضي از ايشان تصور ميكنند خدا در جايي بالاي آسمانهاست؛ مقداري پايينتر از جايگاه خدا، عرش و كرسي او، پايينتر از آن، آسمانها و در پايينترين مرتبه زمين قرار گرفته است. حتي بعضي از ما كه بيش از 60 سال وقتمان به تحصيل و تدريس در باره اين مسائل گذشته، هنوز در عمق دلمان تصورات خامي وجود دارد كه نشان ميدهد آنگونه كه بايد و شايد، خدا را نشناختهايم. به همين دليل است كه بايد دائماً از خداوند ترفيع درجات ايمان و معرفت را از خدا بخواهيم. معرفت نسبت به خدا پيشكش! ما چقدر نسبت به پيغمبر اكرم(ص) و اهل بيت(ع) معرفت داريم؟؛ معرفت سلمان و ابوذر با معرفت ما فاصله زيادي دارد. اين واقعيتي غير قابل انكار است كه مراتب معرفت افراد، به خصوص در سنين مختلف، توأم با مراتب انگيزه متفاوت است. دختر بچه يا پسري كه تازه به تكليف رسيده، آيا انگيزهاش براي روزه گرفتن و نماز خواندن همان انگيزهاي است كه پدر و مادر او بعد از 20_30 سال تربيت شدن در مجالس ديني و مطالعه كتابها پيدا كردهاند؟ اگر بخواهيم شرايطي كه معمولاً براي قصد قربت در عبادات لازم است، براي يك كودك 9 ساله هم همان شرايط را لحاظ كنيم، ممکن است عبادت او دچار مشكل شود. مسلماً برخي شرايط آرام آرام و تدريجي حاصل ميشود. مثلاً اگر از بچهاي كه امروز به تكليف رسيده، انتظار برود بدون تشويق ديگران و با قصد قربت کامل عباداتش را انجام دهد، كار بر او بسيار مشكل ميشود. زيرا طبق موازين شرعي اگر انگيزه فرد براي نماز، رسيدن به جايزه و تشويق باشد نمازش خالي از اشكال نيست. اما اگر بخواهيم كودك نمازخوان بشود، بايد به وسيله تشويق و جايزه او را ترغيب به نماز كنيم و سعي کنيم از اين طريق انگيزه بيشتري براي او در انجام وظيفه ايجاد کنيم.
اين امر اختصاص به سنين پايين ندارد. بسياري از افراد هستند كه نتايج مادي مترتب بر عبادات برايشان ايجاد انگيزه ميكند. در روايات فراواني هم با هدف ايجاد انگيزه، ثمرات دنيوي عبادات ذكر شده است. مثلاً گفته شده اگر نماز شب بخوانيد روزيتان وسيع ميشود، نزد ديگران محبوب ميشويد و...1؛ يا احسان به والدين و صله رحم عمر را طولاني و بلاها را دفع ميكند؛ صدقه بدهيد تا بلاها از شما رفع شود. خواه، ناخواه اين تشويقها در نيت انسان تأثير ميگذارد و مثلاً وقتي ميخواهد براي نماز شب برخيزد، با خود ميگويد: نماز شب بخوانم، چون در وسعت رزق و قضاي حوائج مؤثر است. در حالي که عبادت بايد با قصد قربت انجام شود. اگر كسي به خاطر رفع بلا صدقه بدهد، چه اندازه ارزش عبادي دارد؟
اما براي تربيت انسانها در مسير بندگي، بايد همه اين تشويقها گفته شود و هر كس بر اساس پايه معرفتي خود بايد بكوشد از آنها استفاده كند و قدم به قدم بالاتر برود. اگر قرار بود انگيزه همه افراد در اخلاص و عبادت، مثل اولياي كامل خدا باشد، بايد باب اعمال خير بسته ميشد. در اوايل بعثت، زماني كه هنوز شريعت به طور كامل نازل نشده بود و حتي نماز و روزه واجب نبود، خداوند در وصف مؤمنين و بندگان خوب خود ميفرمايد: كساني هستند كه كارهاي خير انجام ميدهند و به ديگران احسان ميكنند، و هيچ انگيزهاي جز رضايت خدا ندارند؛ إِلَّا ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَي2.؛ اما اگر قرار باشد انگيزه همه افراد در كارهاي خير فقط خدا باشد، چند نفر اين چنين ميتوان پيدا کرد؟ از اين رو قرآن كريم، و به دنبال آن پيغمبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) مردم را با بيانات و انگيزههاي مختلف، متناسب با سطح معرفت و ايمان و اخلاصشان تربيت ميكنند.
راه تربيت انسانها همين است كه متناسب با فهم افراد و مراتب معرفت و ايمانشان با آنها گفتگو شود و از همان چيزي که ميفهمند براي ترقي؛ افراد استفاده كرد. ابتدا بايد كودك را با تشويق و جايزه به نماز خواندن ترغيب كرد. در مرحله بعد با بيان ثمرات دنيوي نماز در او ايجاد انگيزه كرد و زماني كه تدريجاً سطح معرفت فرد بالاتر آمد، ميتوان به او گفت كه انسان نبايد عبادت را براي ثمرات دنيوي انجام دهد؛ چون ارزش ثواب ابدي آخرت بالاتر از ثمرات كوتاه مدت دنياست. سپس به تدريج بايد او را به جايي رساند كه بفهمد خدا را بايد به خاطر خودش عبادت کرد. اميرالمؤمنين ميفرمود: مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا طَمَعاً فِي جَنَّتِك3؛ عبادت كردن براي رسيدن به بهشت، در واقع معامله با خداست؛ تِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ4. اگر عبادت بهواسطه ترس از جهنم باشد، تِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ؛؛ اين عبادت بردگان است كه از ترس عقوبت از مولاي خود اطاعت ميكنند. اما احرار كساني هستند كه ميتوانند بگويند: وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ، فَعَبَدْتُك؛ تو را عبادت ميکنم به خاطر خودت؛ چون تو پرستيدني هستي؛ اگر تو را عبادت نكنم، چه كنم؟ ما جز بندگي و عبوديت چيزي نداريم و تو جز الوهيت و ربوبيت چيزي نيستي. ما عبادت ميكنيم، چون تو خدا هستي و ما بندهايم؛ اطاعت ميكنيم، چون تو دوست داري. هر كار سخت ديگري را هم كه بدانيم تو دوست داري، انجام ميدهيم. وقتي انسان مسيري را تدريجاً پيش ميرود، هر قدر همت داشته باشد ميتواند به مراتب عاليتري برسد. طي كردن اين مراتب هم ارتباطي به سن و سال ندارد. ما نوجوان سيزده سالهاي داشتيم كه امام(ره) در بارهاش فرمود او رهبر ماست؛ نوجواني كه ره صد ساله را يك شبه پيمود. پيرمردهاي كم همتي هم هستند كه با وجود سن زياد، در مراحل اول راه ماندهاند. سطح معرفت و همت بندگان خدا متفاوت است. بر همين اساس حتي خداي متعال براي دعوت مردم به جهاد از همين گونه تشويقها استفاده ميکند. اگر بنا بود مردم فقط به خاطر خدا به جهاد بروند، بسياري از جنگها انجام نميشد. كساني بودند كه فقط براي كسب غنيمت به جهاد ميرفتند. خدا براي تشويق اين افراد ميفرمايد: وَعَدَكُمُ اللّهُ مَغانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَها5.؛
بنابر اين اگر در فرمايشات معصومين(ع) در باره مقامات اولياي خدا و شيعيان خالص تعابيري ديديم كه احياناً اوج كامل را ندارد به اين دليل است كه در اين بيانات افراد ناقص و سطح پايينتر هم ملاحظه شدهاند، و با بياني كه متناسب با فهم چنين كساني است صحبت شده است. چون فرمايشات معصومين(ع) براي اين است كه ما ياد بگيريم و به آنها عمل كنيم، تا براي ما منشأ اثر شود. مخاطبين اين فرمايشات هم در سطوح مختلفي هستند و هر مطلبي را براي هر كسي نبايد گفت. اگر گفته شود اولياي خدا کساني هستند که در بهشت حتي نگاهي به حور و قصور نميکنند و ميلي به فاکهه و لحم طير هم ندارند، ممكن است كساني با تمسخر بگويند پس چه ميخورند و به چيز نگاه ميکنند؟! چنين بياني در اين افراد تأثير ندارد. براي ايجاد انگيزه عبادت در اين افراد بايد از؛ فاكِهَةٍ مِمّا يَتَخَيَّرُونَ * وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمّا يَشْتَهُونَ6؛ گفت و براي کساني که مرتبه عاليتري دارند از إِلَّا ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَي، و از؛ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ7. شايد تعداد هر نوع از اين آيات هم با تعداد مخاطبان متناسب باشد؛ اين آيات تعداد كمي است؛ در حالي آيات بشارت دهندة نعمتهاي مادي بهشت فراوان است. چون مخاطبيني در اين سطح فراواناند؛ اما كساني كه از شنيدن رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ؛ متأثر بشوند و انگيزه عمل پيدا کنند خيلي کم هستند. چند نفر ميتوان پيدا كرد كه واقعاً بتوانند بگويند: لَوْ كَانَ رِضَاكَ فِي أَنْ أُقَطَّعَ إِرْباً إِرْباً،... لَكَانَ رِضَاكَ أَحَبَّ إِلَيَّ8؟
مرحوم شيخ عباس تهراني ـرضوان الله عليهـ از شاگردان مرحوم ميرزا جواد آقاي تبريزي، در يکي از جلسات درس اخلاق خود ميفرمود: روزي به ذهنم گذشت كه من به مرحلهاي رسيدهام كه ميتوانم به خاطر خدا بر مصيبتها و بلاها صبر كنم. همان شب دل درد گرفتم. ابتدا با خود گفتم صبر ميكنم، زيرا بلايي است كه خدا نازل كرده و بايد صبر كنم. اما بعد از مدتي ديدم تحمل اين درد خيلي سخت است. گفتم: خدايا اگر صلاح ميداني، مرا شفا بده. مدتي گذشت، اما خبري نشد. دست به دعا برداشتم و گفتم: خدايا! تحمل اين درد براي من سخت است؛ مرا از اين درد نجات بده! لحظاتي گذشت؛ اما باز هم خبري نشد. شروع به توسل به يكايك ائمه اطهار(ع) و اوليايي كه ميشناختم كردم؛ اما درد بهتر نشد. سرانجام طاقتم تمام شد و فرياد زدم: مگر كسي نيست مرا نجات بدهد؟! يك شكم درد ساده، عارفي مثل مرحوم شيخ عباس تهراني ـرضوان الله عليهـ را به اينجا ميرساند كه بگويد مگر كسي نيست مرا نجات بدهد! آدميزاد تا اين حد ضعيف است.
خداوند تربيت و هدايتش را مخصوص اولياي خود قرار نداده، بلکه او به خاطر رأفت و رحمت بينهايتش به اندازهاي اسباب و وسايل فراهم ميكند، شايد بندهاش يك بار رو به خدا كند ويك «يا الله»؛ بگويد. خداوند متناسب با ميزان معرفت و همت بندگان وسايل هدايت ايشان را فراهم ميكند و هر گروه را به صورتي تشويق و ترغيب ميكند؛ از تشويقهاي دنيوي، مثل تشويق به جهاد با وعده كسب غنيمت: وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً، تا بشارت به نعمتهاي اخروي و پاداش ابدي: إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ9؛ حتي در آيهاي ميفرمايد: من به عنوان وامگيرنده از شما وام ميگيرم و روز قيامت چند برابر آن را به شما باز ميگردانم. مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا10؛ چه كسي است كه به خدا قرض بدهد؟ خداوند با اين بيان ميخواهد انسانها را ترغيب كند كه گامي به سوي خدا بردارند. همه اين بياناتي كه از خداي متعال، و به دنبال آن از پيغمبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع)، صادر شده براي اين است كه من و شما حركت كنيم و يك گام جلوتر برويم.
يكي از مفاهيمي كه قرآن براي تربيت امثال ما استفاده كرده، تعبير «تجارت»؛ است. در آيات ابتداي سوره بقره، در باره منافقين ميفرمايد: مَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ11؛ تجارت آنها سودي نداشت. چون اكثر انسانها ـهر يك به نوعيـ اهل معامله و داد و ستد هستند؛؛ لذا اينگونه با ما صحبت ميکند. حتي در جايي كه ميخواهد مردم را به جهاد تشويق كند، ميفرمايد: إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي؛ خدا جان شما را خريد و در مقابل، بهشت را به شما ميدهد. چه كسي در مقابل جان شما چنين بهايي ميدهد؟ خدا با اين مفهوم ميخواهد اهميت كار خوب و فداكاري در راه خدا را بيان كند. در جاي ديگري هم براي مطلق كارهاي خوب از واژه «تجارت»؛ استفاده ميكند: هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ12؛ آيا دوست داريد معاملهاي به شما بياموزم كه شما را از عذاب ابدي دوزخ ـكه دل و جانتان را ميسوزاندـ نجات دهد؟ در اين آيه هم از واژه «تجارت»؛ استفاده شده است.
خداوند انسان را بالفطره اينگونه آفريده كه اگر چيزي را هزينه ميكند، انتظار دارد در مقابل آن، چيز بهتري دريافت كند. اين خصوصيت هم يكي از نعمتهاي خداوند است، تا آدمي عمر و توانش را بيهوده تلف نكند. به همين دليل هنگامي كه گفته ميشود: نماز بخوانيد يا روزه بگيريد، ميگوييم اگر نماز نخوانيم چه ميشود؟ وقتي به ما سفارش كنند بياييد شيعه علي(ع) بشويد و در رفتارتان از علي(ع) الگو بگيريد، ميگوييم براي چه؟ و حتي شايد با خود بگوييم: مگر كساني كه مثل علي(ع) نشدند، زندگي نكردند؟ اما اگر بگويند: اگر چنين كاري را انجام دهيد،در برابر چيزي بهتر نصيب شما ميشود، در اين صورت تحريك ميشويم كه ببينيم قرار است چه چيزي در مقابل آن كار نصيب ما بشود. در برابر روزه امروز ـكه به واسطه آن لذتهابي را از دست ميدهيمـ به ما چه ميدهند و آيا اين داد و ستد براي ما ارزش دارد يا نه؟ و عاقل كسي است كه چنين محاسباتي را انجام دهد؛ مگر آنكه به حدي رسيده باشد كه محبت الهي آن چنان قلب او را فرا بگيرد كه جز رضاي محبوب چيز ديگري نخواسته باشد. حساب چنين كسي از ديگران جداست. ما هنوز به اين مرحله نرسيدهايم. در اين فاصله بايد سعي كنيم كه اگر چيزي را از دست ميدهيم، در برابر آن چيزي ارزشمند را به دست آوريم.
اميرالمؤمنين(ع) در اوصاف شيعيانش ميفرمايد: ايشان چند روزي سختيها را تحمل كردهاند؛ اما در مقابل، آسايش طولاني و درازمدت نصيبشان ميشود. منظور آن حضرت از چند روز، زندگي شصتـ؛ هفتاد سالة دنياست كه در برابر عمر ابدي آخرت چشم بر هم زدني است. شيعيان اين چند روز زندگي دنيا را صبر كردند و از بخشي از خواستههايشان صرف نظر كردند. چون آدمي دائماً غرق در نعمتهاي خداست و از آنها استفاده ميكند؛ هوا، نور، خوردنيهايي كه باعث حيات ما ميشود، آب گوارا، نان حلال، انس با خانواده شايسته و مؤمن، فرزندان خوب و هزاران نعمت ديگر؛ آنچه ما بايد از آن صرف نظر كنيم فقط بخشي از خواستههايي است كه به ضرر ما تمام ميشود؛ جايي كه گناه است، تجاوز به حقوق ديگران است، مانع كارهاي خيرِ بيشتر ميشود. فقط با صرف نظر از اين خواستهها چند روز عمر دنيا را صبر كنيم؛؛ فَأَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةٌ طَوِيلَةٌ.؛ حضرت در ادامه ميفرمايد: عجب معامله خوبي! تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ.؛ آدم چند روز صبر كند، در مقابل، عمري راحتي و آسايش داشته باشد. اين كار بدي است؟ مگر همه عقلا در طول زندگي چه ميكنند؟ زرنگترين افراد در روز يك ساعت كار ميكنند، تا 23 ساعت استراحت كنند. اما اگر دنيا را با آخرت بسنجيم نسبت آنها چقدر بيشتر از يك به بيست و چهار است؟ بينهايت.
اين چه تجارتي است! تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبٌّ كَرِيمٌ. تجارت پر سودي كه خداي مهربان كريم براي مؤمنان فراهم كرده است. جالب اين است كه تبليغات اين تجارت را هم خريدار انجام داده است. خود او پيغمبر فرستاده و قرآن نازل كرده كه بياييد و با من معامله كنيد؛ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ ... ؟
اگر ما با نگاه كاسبكارانه هم به دين نگاه كنيم، ـ نگاه عاشقانه و عارفانه پيشكشـ بايد ببينيم چه ميدهيم و در مقابل، چه ميگيريم؟ (با صرف نظر از اين كه مگر ما چيزي از خودمان داريم كه بدهيم) اگر فرض كنيم كه آنچه از روح، جسم، قدرت بدني و توان فكري در اختيار داريم متعلق به خود ماست، همه آنها چه مقدار ارزش دارد؟ حال اگر يك مشتري پيدا شود كه همه را به هزار برابر اين مقدار بخرد، آيا عاقلانه است كه شما كالاي خود را به اين مشتري نداده و به مشتري ديگري بدهيد كه يك هزارم او ميخرد؟
--------------------------------------------------------------------------------
1. به عنوان نمونه ر.ك: تهذيبالأحكام، ج 2، ص 120، باب كيفية الصلاة و صفتها؛ صَلَاةُ اللَّيْلِ تُبَيِّضُ الْوَجْهَ وَ صَلَاةُ اللَّيْلِ تُطَيِّبُ الرِّيحَ وَ صَلَاةُ اللَّيْلِ تَجْلِبُ الرِّزْق.
2. ليل / 20.
3. بحارالأنوار، ج 67، ص 186، باب 53، «النية و شرائطها و مراتبها».
4. نهجالبلاغة، ص 510، حكمت 237.
5. فتح / 20.
6. واقعه / 20 - 21.
7. توبه / 72.
8. بحارالأنوار، ج 74، ص 26، باب 2.
9. توبه / 111.
10. بقره / 245.
11. بقره/ 16.
12. صف / 10.