پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب


آن چه پيش رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 87/11/02 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

در جلسه گذشته بخشي از رواياتي که از يک طرف، در مدح شيعه بود و فضيلت محبت اهل بيت(ع) را برمی‌شمرد و از طرف ديگر در مقام مذمت کساني بود که صلاحيت شيعه بودن را ندارند و خود را شيعه مي‌نامند، بيان شد. عرض شد در تفسير منسوب به امام حسن عسگري ع ابتکار جالبي روي داده به اين شرح که از هر يک از ائمه(ع) روايت يا داستاني با مضمون ويژگي شيعيان نقل شده است.

امام رضا (ع) و مدعيان تشيع
در اين راستا به اين روايت نيز توجه کنيد: ، لَمَّا جَعَلَ الْمَأْمُونُ إلَي عَلي بنِ موسَي الرِّضَا(ع) وَلايَةَ الْعَهْد1؛ ؛ وقتي ولايت عهدي براي حضرت رضا تثبيت شد، دَخَلَ عَلَيْهِ آذِنُهُ؛ ؛ روزي دربان حضرت رضا (ع) خدمت حضرت عرض کرد: إِنَّ قَوْماً بِالْبَابِ يَسْتَأْذِنُونَ عَلَيْكَ يَقُولُونَ نَحْنُ شِيعَةُ عَلِيٍّ(ع)؛ عده‌اي آمده‌اند و مي‌گويند ما شيعه علي ع هستيم و مي‌خواهيم خدمت امام رضا ع برسيم. حضرت فرمود: أَنَا مَشْغُولٌ فَاصْرِفْهُمْ؛ من کار دارم آن‌ها را رد کن. فَصَرَفَهُمْ، فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْيَوْمِ الثَّانِي جَاءُوا وَ قَالُوا كَذَلِكَ مِثْلَهَا؛ آن عده فردا باز آمدند و همان حرف را تکرار کردند: ما جمعي از شيعيان علي(ع) هستيم و آمده‌ايم آقا را زيارت کنيم. حضرت دوباره فرمود: إصْرِفْهُمْ؛ برشان گردان. إِلَى أَنْ جَاءُوا هَكَذَا يَقُولُونَ وَ يَصْرِفُهُمْ شَهْرَيْنِ؛ براي مدت دو ماه هر روز آن‌ها مي‌آمدند و درخواستشان را عرضه مي‌کردند و حضرت مي‌فرمود: من کار دارم، بگو بروند. ثُمَّ أَيِسُوا مِنَ الْوُصُولِ؛ آنان نااميد شدند. قَالُوا لِلْحَاجِبِ قُلْ لِمَوْلَانَا إِنَّا شِيعَةُ أَبِيكَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) وَ قَدْ شَمِتَ بِنَا أَعْدَاؤُنَا فِي حِجَابِكَ لَنَا؛ به دربان حضرت گفتند به امام بگوييد: آخر شيعيان پدرت علي بن ابيطالب(ع) هستيم. ما دو ماه است مي‌آييم و شما اجازه نمي‌دهيد. اين مايه شماتت دشمنان شده است. وَ نَحْنُ نَنْصَرِفُ هَذِهِ الْكَرَّةَ وَ نَهْرَبُ مِنْ بَلَدِنَا خَجِلًا وَ أَنَفَةً مِمَّا لَحِقَنَا؛ ما از اينجا مي‌رويم؛ ولي از شهرمان نيز فرار مي‌کنيم. چرا که وقتي اين داستان در آنجا نقل شود مردم مي‌گويند حتماً آن‌ها گناه بزرگي مرتکب شده‌اند که آقا راهشان نداده است. وَ عَجْزاً عَنِ احْتِمَالِ مَضَضِ مَا يَلْحَقُنَا بِشَمَاتَةِ الْأَعْدَاءِ؛ برو و به آقا بگو: ما تلخي شنيدن اين شماتت اعداء را ديگر نمي‌توانيم تحمل کنيم. فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا(ع) ائْذَنْ لَهُمْ لِيَدْخُلُوا؛ وقتي کار به اينجا رسيد، حضرت فرمود: بگو بيايند. فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ فَلَمْ يَرُدَّ عَلَيْهِمْ وَ لَمْ يَأْذَنْ لَهُمْ بِالْجُلُوسِ؛ آنان ‌آمدند سلام و احترام کردند؛ اما حضرت اعتنايي به آنها نکرد، حتي اجازه نشستن هم به آنها نداد. توجه کنيد: در اين جا تنبيه آنان تکميل شد. فَبَقُوا قِيَاماً؛ همينطور ايستادند. فَقَالُوا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا هَذَا الْجَفَاءُ الْعَظِيمُ وَ الِاسْتِخْفَافُ بَعْدَ هَذَا الْحِجَابِ الصَّعْبِ؛ آن عده گفتند: اي پسر رسول خدا (ص) راز اين که پس از دوماه انتظار ديدار، ما را اين گونه مورد خفت و خواري قرار مي‌دهيد چيست؟ أَيُّ بَاقِيَةٍ تَبْقَى مِنَّا بَعْدَ هَذَا؟ با اين رفتاري که با ما شيعيان مي‌کنيد ديگر کسي شيعه نمي‌ماند. حضرت فرمود اين آيه را خوانده‌ايد؟ وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ؛ هر بلايي به شما مي‌رسد، حاصل رفتار خودتان است. آن عده بيشتر ناراحت شدند و گفتند: مگر ما چه گناهي کرده‌ايم که اين گونه بايد تنبيه شويم؟ حضرت در جواب فرمودند: مَا اقْتَدَيْتُ إِلَّا بِرَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ فِيكُمْ وَ بِرَسُولِ اللَّهِ وَ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ بَعْدَهُ مِنْ آبَائِيَ الطَّاهِرِينَ (ع) عَتَبُوا عَلَيْكُمْ فَاقْتَدَيْتُ بِهِمْ؛ اين را من از قرآن ياد گرفتم که شما را مورد عتاب قرار دهم؛ پدران من هم همينطور بودند. قَالُوا لِمَاذَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ؛ آنان گفتند: مگر ما چه گناهي کرده‌ايم؟ قَالَ لِدَعْوَاكُمْ أَنَّكُمْ شِيعَةُ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع)؛ زيرا شما دروغ بزرگي گفتيد. شما ادعا مي‌کنيد که شيعه هستيد؛ ولي شيعه نيستيد. چون اين ادعاي دروغ را کرديد بايد مجازات بشويد.

شيعه کيست؟
وَيْحَكُمْ إِنَّمَا شِيعَتُهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ أَبُوذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ؛ سپس حضرت ابتدا نام امام حسن(ع) و امام حسين(ع) را مي برد و بعد نام سلمان، ابوذر، تا محمد بن ابي بکر، ايشان می‌فرمايند شيعه اينانند. در اين جا حضرت ويژگی‌هاي آنان را برمی‌شمارند: الَّذِينَ لَمْ يُخَالِفُوا شَيْئاً مِنْ أَوَامِرِهِ؛ کوچکترين اوامر علي(ع) را مخالفت نکردند. وَ لَمْ يَرْكَبُوا شَيْئاً مِنْ فُنُونِ زَوَاجِرِهِ؛ هر چه را ايشان نهي کرد، آنها هم ترک کردند. يعني مطيع واقعي حضرت علي ع بودند. فَأَمَّا أَنْتُمْ إِذَا قُلْتُمْ إِنَّكُمْ شِيعَتُهُ وَ أَنْتُمْ فِي أَكْثَرِ أَعْمَالِكُمْ لَهُ مُخَالِفُونَ؛ اين درحالي است که شما ادعاي شيعه بودن مي‌کنيد و بيشتر رفتارهايتان با رفتار علي(ع) تفاوت دارد و برخلاف دستورات اوست. مُقَصِّرُونَ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْفَرَائِضِ؛ شما حتي در انجام واجباتتان کوتاهي مي‌کنيد. مُتَهَاوِنُونَ بِعَظِيمِ حُقُوقِ إِخْوَانِكُمْ فِي اللَّهِ؛ شما حقوق بزرگ برادرانتان، کساني که اخوت في الله دارند، ادا نمي‌کنيد. تَتَّقُونَ حَيْثُ لَا يَجِبُ التَّقِيَّةُ وَ تَتْرُكُونَ التَّقِيَّةَ حَيْثُ لَا بُدَّ مِنَ التَّقِيَّةِ؛ جايي که نبايد تقيه کنيد، تقيه مي‌کنيد و جايي که بايد تقيه کنيد، تقيه نمي‌کنيد. يعني شما پيرو خواسته‌هاي دل هستيد، بايد بدانيد کجا بايد تقيه کنيد و کجا نبايد. فَلَوْ قُلْتُمْ إِنَّكُمْ مُوَالُوهُ وَ مُحِبُّوهُ وَ الْمُوَالُونَ لِأَوْلِيَائِهِ وَ الْمُعَادُونَ لِأَعْدَائِهِ لَمْ أُنْكِرْهُ مِنْ قَوْلِكُمْ؛ اگر شما مي‌گفتيد ما علي(ع) را دوست داريم، با دشمنانش دشمن هستيم و با دوستانش دوستيم. من نمي‌گفتم شما دروغ مي‌گوييد. آري شما علي و دوستان علي را هم دوست مي‌داريد و با دشمنانش هم دشمنيد؛ اما شيعه بودن تنها به اين نيست. بلکه علاوه بر اين شما بايد دقيقاً رفتارتان با رفتار علي(ع) هماهنگ باشد، اين که فقط بگوييد ما علي(ع) را دوست داريم براي شيعه بودن کافي نيست. وَ لَكِنْ هَذِهِ مَرْتَبَةٌ شَرِيفَةٌ ادَّعَيْتُمُوهَا؛ ولي شما ادعايي کرديد که اهلش نبوديد. إِنْ لَمْ تُصَدِّقُوا قَوْلَكُمْ بِفِعْلِكُمْ هَلَكْتُمْ؛ اگر بنا نگذاريد که رفتارتان را مطابق اين ادعايتان قرار بدهيد؛ يعني اگر کارتان گفتارتان را تصديق نکرد، هلاک خواهيد شد. إِلَّا أَنْ تَتَدَارَكَكُمْ رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ؛ مگر خدا به شما رحم بکند؛ والا با اين گناهي که مرتکب شده‌ايد، يعني ادعاي شيعه بودن کرديد، مستوجب عقوبت هستيد! قَالُوا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَإِنَّا نَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ نَتُوبُ إِلَيْهِ مِنْ قَوْلِنَا؛ گفتند: آقاجان ما از اينکه ادعاي شيعه بودن کرديم استغفار می‌کنيم. بَلْ نَقُولُ كَمَا عَلَّمَنَا مَوْلَانَا؛ از اين پس همان طور که شما ياد داديد، ما مي‌گوييم: علي(ع) را دوست داريم و دشمنانش را دشمن مي‌داريم، باشد تا از راست گويان باشيم.

منزلت محبان اهل بيت(ع)
قَالَ الرِّضَا(ع)؛ فَمَرْحَباً بِكُمْ يَا إِخْوَانِي؛ وقتي آنان چنين گفتند حضرت فرمود: خوش آمديد عزيزان من! وَ أَهْلِ وُدِّي؛ کساني که اهل محبت ما هستيد ارْتَفِعُوا ارْتَفِعُوا ارْتَفِعُوا؛ حضرت سه مرتبه فرمودند: بياييد بالا، بياييد بالا، بياييد بالا. فَمَا زَالَ يَرْفَعُهُمْ؛ اينها را کشيد بالاتر، تا به خود چسباند. حَتَّى أَلْصَقَهُمْ بِنَفْسِهِ ثُمَّ قَالَ لِحَاجِبِهِ؛ بعد به دربانشان فرمودند اينان چند مرتبه آ‌مدند و برشان گردانديد؟ عرض کرد: شصت مرتبه. حضرت شصت مرتبه رفتند و آمدند و به اينها سلام کردند و خوش آمد گفتند! تا جواب آن شصت مرتبه مراجعه آنها را داده باشند. قَالَ لِحَاجِبِهِ كَمْ مَرَّةً حَجَبْتَهُمْ؛ حضرت دوباره به حاجب فرمودند: چند مرتبه مانع ورود اينان شدي: قَالَ سِتِّينَ مَرَّةً فَقَالَ لِحَاجِبِهِ فَاخْتَلِفْ إِلَيْهِمْ سِتِّينَ مَرَّةً مُتَوَالِيَةً فَسَلِّمْ عَلَيْهِمْ وَ أَقْرِئْهُمْ سَلَامِي؛ حاجب گفت: شصت مرتبه، سپس ايشان فرمودند: شصت مرتبه برو و بيا و سلامشان کن. و سلام من را به اينها برسان! اين سفارشات را حالا به حاجب کردند و فرمودند: وَ تَفَقَّدْ أُمُورَهُمْ وَ أُمُورَ عِيَالَاتِهِمْ؛ ‌؛ به کارهايشان رسيدگي کن و ببين چه نيازي دارند. فَأَوْسِعْهُمْ بِنَفَقَاتٍ وَ مَبَرَّاتٍ وَ صِلَاتٍ وَ رَفْعِ مُعَرَّاتٍ؛ به آنان کمکهايي کن و هر نيازي دارند را برطرف کن.
اين داستان عجيبي است. در باورمان نمی‌گنجد که امام رضا(ع) همان امام رئوف که مظهر رحمت الهي با شيعيانشان است، حالا كه به قدرت ظاهري ولايت عهدي رسيده‌اند، شيعياني را كه معمولاً افراد مستضعفي بودند، براي ديدار راه ندهند. اين رفتار حضرت خيلي عجيب به نظر می‌رسد. به راستي اين که بگويند شيعه علي(ع) هستيم يا بگويند دوست علي(ع)، چه تفاوتي می‌کند؟! البته حضرت نسبت به همه اين‌گونه رفتاري نکردند. اين يک داستان استثنايي است و يک راز تربيتي دارد. حضرت آنان را مي‌شناختند. کمبود‌ها و ضعف‌ها و ناتوانی‌هاي آنان را می‌دانستند. ايشان می‌دانستند که آنان در بعضي واجباتشان کوتاهي مي‌کنند و حقوق برادران ديني‌شان را رعايت نمي‌کنند. ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين نسبت به حقوق اخوان في الله بسيار حساس هستند. بنابراين با يک موعظه ساده نمي‌شود آنان را نسبت به رعايت حقوق ديگران و انجام واجبات ترغيب کنند. بلکه ايشان می‌خواستند آنان را معالجه کنند. براي مثال گاهي بيماري را براي معالجه دوماه در بيمارستان نگه می‌دارند و گاهي بی‌مقدمه نسخه‌اي را می‌دهند. حضرت خواست اين‌ها را نگه دارد تا معالجه شوند. با اين رفتار ايشان آنچنان آن‌ها تشنه شدند که خودشان پذيرفتند گناه عظيمي مرتکب شده‌اند و بايد معالجه شوند. مسأله احساس نياز و آمادگي براي پذيرش فرمايش حضرت بود. گناهان و کوتاهي آنان در انجام واجبات را با يک نصيحت نمي‌شد اصلاح کرد. از يک طرف، آنها متوجه شدند که بين محب اهل بيت(عليهم‌السلام) با شيعه اميرالمؤمنين(ع) فاصله بسيار است و بسيار همت بايد تا اين مرحله را بپيمايند. و از طرف ديگر، حضرت نشان دادند که همين دوست داشتن اهل بيت(ع) هم چه مقام بزرگي است. پيشتر آمد: حضرت پس از اين که آنان گفتند ما دوستدار اهل بيتيم، فرمود: مشکلاتشان را حل کنيد و به خانواده‌هايشان رسيدگي کنيد. آنها را بغل گرفت و گفت: شما اهل محبت ما هستيد بياييد نزديک! اينقدر آنان را مورد لطف قرار داد تا بفهمند خود محبت اهل بيت(ع) چه قدر ارزش دارد. البته نبايد به اين قانع شد؛ بايد سعي شود تا از شيعيان واقعي بشويم.

ادعا يا عمل؟
وايت ديگري در اصول کافي از امام باقر(ع) نقل شده است که راوي آن جابر است؛ همان که يکي از اصحاب سرّ ائمه اطهار و اهل بيت سلام الله عليه است. جابر روايات خيلي نابي از اهل بيت(ع) و از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل کرده است که اين روايت از جمله آن‌هاست. در ابتدا حضرت به جابر فرمود: أَ يَكْتَفِي مَنِ انْتَحَلَ التَّشَيُّعَ أَنْ يَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ2؛ اينهايي که خود را منسوب به شيعه مي‌دانند و ادعاي تشيع دارند، آيا همين که بگويند ما اهل بيت پيغمبر(ص) و علي(ع) رادوست داريم کافي است؟ سپس حضرت مي‌فرمايد: فَوَ اللَّهِ مَا شِيعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ؛ توجه کنيد امام معصوم(ع) به خدا قسم می‌خورد و می‌فرمايد: به خدا قسم شيعه ما نيست مگر کسي که تقوا داشته باشد و اطاعت خدا بکند. وَ مَا كَانُوا يُعْرَفُونَ يَا جَابِرُ إِلَّا بِالتَّوَاضُعِ وَ التَّخَشُّعِ وَ الْأَمَانَةِ؛ سپس حضرت صفات آن شيعه‌اي که تقوا دارد و اطاعت خدا مي‌کند را برمی‌شمارد: شيعيان واقعي اهل تواضع، خشوع و امانت‌داري هستند، اين را همه مي‌توانند درک بکنند غير از اينکه نسبت به انسانها متواضع هستند، نسبت به خداي متعال نيز خشوع دارند و درستکار هستند. و كَثْرَةِ ذِكْرِ اللَّهِ وَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ وَ الْبِرِّ بِالْوَالِدَيْنِ وَ التَّعَاهُدِ لِلْجِيرَانِ مِنَ الْفُقَرَاءِ وَ أَهْلِ الْمَسْكَنَةِ وَ الْغَارِمِينَ وَ الْأَيْتَامِ؛ از ديگر نشانه‌هاي شيعه رسيدگي به همسايگان فقير، يتيم و مقروض،‌؛ و راست‌گويي است. نشانه ديگر صِدْقِ الْحَدِيثِ؛ است. روايات زيادي داريم که مي‌فرمايد شعيان و دوستان ما را با راست‌گويي و درست‌كاري بشناسيد. تأکيد بر امانت داري و درستکاري است. قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا نَعْرِفُ الْيَوْمَ أَحَداً بِهَذِهِ الصِّفَةِ؛ جابر گفت: اي فرزند رسول خد ا (ص)! ما حتي يک نفر را که واجد همه اين صفات باشد، به طور کامل نمي‌شناسيم. فَقَالَ يَا جَابِرُ لَا تَذْهَبَنَّ بِكَ الْمَذَاهِبُ؛ حضرت فرمودند: ذهنت اين طرف و آن طرف نرود و دقت کن. حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ يَقُولَ أُحِبُّ عَلِيّاً وَ أَتَوَلَّاهُ ثُمَّ لَا يَكُونَ مَعَ ذَلِكَ فَعَّالًا؟ اگر کسي بگويد من علي(ع) را دوست دارم و رفتارش علي گونه نباشد، آيا همين بس است؟ علي(ع) خود را شاگرد پيامبر(صلي الله عليه و اله) می‌دانست، پس به جاي اين که کسي بگويد علي(ع) را دوست دارم، می‌تواند بگويد محمد(ص) را دوست د ارم. می‌تواند کسي مي‌گويد من پيغمبر(ص) را دوست دارم، ثُمَّ لَا يَتَّبِعُ سِيرَتَهُ وَ لَا يَعْمَلُ بِسُنَّتِهِ مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِيَّاهُ شَيْئاً؛ اما از سيره پيغمبر(ص) تبعيت نمي‌کند، اين محبتش به چه دردي مي‌خورد؟ مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِيَّاهُ شَيْئاً، اين محبتي که هيچ اثري در زندگيش نداشته باشد، به درد نمي‌خورد، فَاتَّقُوا اللَّهَ؛ خودتان را فريب ندهيدو تقوي داشته باشيد تا در سايه تقوي قلب شما لياقت محبت اهل بيت (ع) را پيدا کند. مگر هر دلي مي‌تواند واقعاً علي(ع) را دوست بدارد؟ محبت واقعي در دلي است که آن دل پاک باشد و پاکي دل در اثر تقوا است. دلي که به گناه آلوده مي‌شود کم‌کم محبت اهل بيت(ع) را از دست می‌دهد! فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ اللَّهِ؛ تقوا داشته باشيد و براي خدا کار کنيد. در اين جا حضرت براي تاکيد مطلب تعبير ديگري را می‌فرمايند: لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ؛ خدا که با کسي خويش و قومي ندارد. هر که بندگي بهتري داشته باشد پيش خدا عزيزتر است. اگر رسول خدا(ص) يا اميرالمؤمنين(ع) پيش خدا عزيزند براي اين است که وظايف بندگيشان را خوب انجام دادند. لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ. أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَكْرَمُهُمْ عَلَيْهِ أَتْقَاهُمْ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ؛ کسي پيش خدا عزيزتر است که تقواي بيشتري داشته باشد و اطاعت بيشتر کند.

بندگي، راه تقرب
يَا جَابِرُ وَ اللَّهِ مَا يُتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَّا بِالطَّاعَةِ؛ اي جابر بخدا قسم تقرب به سوي خدا حاصل نمي‌شود جز با اطاعت. وَ مَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ؛ ما نمي‌توانيم به کسي برائت از آتش جهنم دهيم. اين گونه نيست که تو وقتي مي‌گويي ما را دوست داري، پس ديگر هر کاري دلت مي‌خواهد بکن و در اماني! وَ لَا عَلَى اللَّهِ لِأَحَدٍ مِنْ حُجَّةٍ؛ هيچ کس بر خدا حجتي ندارد. هيچ کس نمي‌تواند به خدا بگويد: من از تو اطاعت نکردم چون پدرم، مادرم، و يا رفيقم اين گونه بود. خدا به اندازه توان از ما مسئوليت خواسته است و هيچ کس حجتي بر خدا ندارد. سپس حضرت می‌فرمايند: مَنْ كَانَ لِلَّهِ مُطِيعاً فَهُوَ لَنَا وَلِيٌّ؛ کسي که خدا را اطاعت مي‌کند او ولايت ما دارد. وَ مَنْ كَانَ لِلَّهِ عَاصِياً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ؛ و اگر کسي اهل عصيان و معصيت خداست، همانا او دشمن ماست. وَ مَا تُنَالُ وَلَايَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ؛ اگر مي‌خواهيد ولايت واقعي داشته باشيد بايد براي عمل و اطاعت خدا و تقوا همت کنيد؛ و گرنه با سهل‌انگاري و لاابالي بودن، هيچ ولايتي پيدا نمي‌شود. ادعاي محبت داشتن به هيچ کار نمی‌آيد. جاي محبت واقعي در دل‌هاي پاک است و وقتي دل پاک است که آلوده به معصيت نباشد. اگر به معصيتي مبتلا شديد، فوراً توبه کنيد تا آن لکه سياه گناه از قلبتان پاک بشود. در اين صورت است که آن قلب لياقت می‌يابد که محبت اهل بيت(ع) را در خود داشته باشد. اگر قدري از محبت اهل بيت(ع) در قلبي بماند واقعا از عذاب جهنم نجات خواهد يافت؛ مگر اينکه گناهان به تدريج آنچنان دل را سياه کند که اين محبت آب بشود. توجه کنيد: چنين گوهري را که حتي مقداري اندک از آن مي‌تواند خرمن‌هاي آتش جهنم را خاموش کند، به همه کس نمي‌دهند. بايد دل پاک باشد و پاکي دل همانا به تقوا و اطاعت خداوند بستگي دارد.


--------------------------------------------------------------------------------

1؛ تفسيرالإمام‏العسكري، ص 312.

2؛ الكافي، ج 2، ص 74. ؛

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group