آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 87/08/22 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
چنين تصور ميکنم که فضاي ذهني ما با فضاي ذهني اصحاب ائمه صلوات الله عليهم اجمعين ؛ تفاوت دارد. افکار، انديشهها و آرزوهايمان محورهايي دارد که با آنچه خداي متعال، پيغمبر اکرم و ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين از عموم مؤمنين، به ويژه از شيعيان انتظار داشتند فاصله زيادي دارد. ميبايست با خواندن روايات آشنا شويم که حضرات ائمه صلوات الله عليهم اجمعين و اصحاب و شاگردانشان در چه فضايي ميانديشيدند و چه انتظاراتي از دوستان و شيعيانشان داشتند.
روابط شيعيان با يکديگر
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلَانَ قَالَ كُنْتُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَدَخَلَ رَجُلٌ فَسَلَّمَ1؛ محمد بن عجلان ميگويد که در خدمت امام صادق صلوات الله عليه بودم. يک نفر وارد شد و سلام کرد. فَسَأَلَهُ؛ حضرت از او سؤال کردند: كَيْفَ مَنْ خَلَّفْتَ مِنْ إِخْوَانِكَ؟؛ حال دوستاني که نزد آنها بودي چه طور است؟ احوال شيعيان آن منطقه چگونه است؟ فَأَحْسَنَ الثَّنَاءَ وَ زَكَّى وَ أَطْرَى؛ خيلي تعريف کرد که دوستان خوبي داريم و بسيار مردم خوبي هستند. چربزباني و «اطراء»؛ کرد. فَقَالَ كَيْفَ عِيَادَةُ أَغْنِيَائِهِمْ لِفُقَرَائِهِمْ؛ اغنياء آنهايي که اين قدر تعريفشان ميکني چه قدر از فقيرهايشان عيادت و رسيدگي ميکنند؟ قَالَ قَلِيلَةٌ؛ گفت: کم. قَالَ فَكَيْفَ مُوَاصَلَةُ أَغْنِيَائِهِمْ لِفُقَرَائِهِمْ فِي ذَاتِ أَيْدِيهِمْ؛ چه اندازه از اين پولهايي را که در اختيار اغنيا است، به فقرا ميدهند؟ فَقَالَ إِنَّكَ تَذْكُرُ أَخْلَاقاً مَا هِيَ فِيمَنْ عِنْدَنَا؛ گفت: آقا شما چيزهايي ميگوييد كه دوستان ما اينها را ندارند. قَالَ كَيْفَ يَزْعُمُ هَؤُلَاءِ أَنَّهُمْ لَنَا شِيعَة؛ امام فرمود: اگر اين گونه نيستند، پس چگونه ادعا ميکنند که شيعهي ما هستند؟ در اينجا کيفيت ارتباط شيعيان با همديگر بسيار مورد تأکيد قرار گرفته که بايد هواي همديگر را داشته باشند. اغنيا به فقرا رسيدگي کنند. شيعيان بايد اين گونه باشند.
رفتار عبادي شيعه
روايت ديگريست از امام صادق (عليهالسلام) كه از حضرت سجاد(عليهالسلام)، نقل ميكنند: عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليهالسلام) قَالَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(عليهالسلام) قَاعِداً فِي بَيْتِهِ إِذْ قَرَعَ قَوْمٌ عَلَيْهِمُ الْبَابَ2. امام صادق(عليهالسلام) نقل ميکنند که روزي حضرت سجاد صلوات الله عليهما در خانه نشسته بودند که در را کوبيدند. فَقَالَ يَا جَارِيَةُ انْظُرِي مَنْ بِالْبَابِ؟؛ حضرت به کنيزشان فرمودند: برو ببين چه کسي پشت در خانه است؟ آمد پرسيد شما که هستيد؟ فَقَالُوا قَوْمٌ مِنْ شِيعَتِكَ؛ گفتند: ما گروهي از شيعيان شما هستيم. فَوَثَبَ عَجَلًا حَتَّى كَادَ أَنْ يَقَعَ؛ حضرت با شتاب پريدند؛ آن چنان که نزديک بود از خوشحالي بيفتند. فَلَمَّا فَتَحَ الْبَابَ وَ نَظَرَ إِلَيْهِمْ رَجَعَ؛ وقتي در را باز کردند و به قيافههايشان نگاه کردند برگشتند. فَقَالَ كَذَبُوا؛ و به کساني که در منزل بودند، گفتند: اينها دروغ ميگويند كه شيعه هستند؛ اينها ؛ شيعه نيستند. فَأَيْنَ السَّمْتُ فِي الْوُجُوهِ؟ أَيْنَ أَثَرُ الْعِبَادَةِ؟ أَيْنَ سِيمَاءُ السُّجُودِ؟؛ پس چرا در قيافههايشان اثر عبادت و سجده ظاهر نيست؟ إِنَّمَا شِيعَتُنَا يُعْرَفُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَ شَعَثِهِمْ قَدْ قَرَحَتِ الْعِبَادَةُ مِنْهُمُ الْآنَافَ وَ دَثَرَتِ الْجِبَاهَ وَ الْمَسَاجِدَ؛ اگر اينها شيعه بودند از نوع عبادت و پريشاني آنها شناخته ميشدند. در حالات حضرت يحيي آمده است که ايشان خيلي شديدالبکاء بودند. وقتي حضرت زکريا موعظه ميکردند، نگاه ميکردند که حضرت يحيي عليهما السلام در جلسه نباشند. اگر ميديدند که حضرت يحيي حضور دارند، ذکري از عذاب و دوزخ نميکردند. در امالي صدوق آمده است كه روزي حضرت يحيي پشت ستوني نشسته بود. وقتي حضرت زکريا خواستند موعظه کنند ايشان را نديدند. فرصت را غنيمت شمردند و به موعظه مردم پرداختند که ما چه روزي در پيش داريم و عذاب چيست و ... . در وسط جلسه حضرت يحيي صيحهاي کشيد و نتوانست طاقت بياورد. رفت و سر به بيابان گذاشت. آن قدر گريه کرده بود که پاي چشمش زخم شده بود. مادر ايشان دو تکه نمد درست کرده بود و پاي چشمش گذاشته بود که وقتي گريه ميکند نمد، اشک چشمش را بگيرد تا پوست صورتش كمتر اذيت شود3. در اينجا ميفرمايد: قَدْ قَرَحَتِ الْعِبَادَةُ مِنْهُمُ الْآنَافَ؛ عبادت باعث شده که بينيهايشان زخم شود. يا از فشار بر سر بينيشان، که روي خاک گذاشتهاند يا از گريههايي که از ترس خدا ميکنند، دو طرف بينيشان زخم ميشود. دَثَرَتِ الْجِبَاهَ وَ الْمَسَاجِدَ؛ پيشاني و جاهاي سجدهشان در اثر زيادي سجده پژمرده و چروکيده شده است. خُمُصُ الْبُطُونِ؛ شکمهايشان گود افتاده ؛ است. ذُبُلُ الشِّفَاهِ؛ لبهايشان خشکيده.؛ قَدْ هَيَّجَتِ الْعِبَادَةُ؛ عبادت بدنشان را خشکانده است. وَ أَخْلَقَ سَهَرُ اللَّيَالِي وَ قَطْعُ الْهَوَاجِرِ جُثَثَهُمُ؛ بيداري شب، شبزندهداريها و آه و نالههايي که ميکنند باعث شده که جثههايشان فرسوده بشود.؛ الْمُسَبِّحُونَ إِذَا سَكَتَ النَّاسُ؛ وقتي همه مردم در حال سکوت هستند آنها تسبيح ميگويند. از ياد خدا غافل نيستند.؛ وَ الْمُصَلُّونَ إِذَا نَامَ النَّاسُ؛ هنگام خواب و استراحت مردم آنها تازه براي نماز خواندن بلند ميشوند. وَ الْمَحْزُونُونَ إِذَا فَرِحَ النَّاسُ؛ وقتي مردم شاد هستند، آنها دلشان غمگين است؛ به خاطر کوتاهي در انجام وظايف. يُعْرَفُونَ بِالزُّهْدِ كَلَامُهُمُ الرَّحْمَةُ؛ آثار رحمت و مهرباني از رفتار و گفتارشان ظاهر است. به علت اين كه آنها اين صفات را نداشتند؛ حضرت به ايشان اجازه ندادند كه وارد شوند.
توجيه اين نوع برخورد اين است که روشهاي تربيتي مختلف است. گاهي چنين برخوردهايي، آن چنان تأثيري ميکند که اگر ساعتها و روزها با استدلال و بيان و موعظه بيان شود، آن اثر را ندارد. اين چنين برخوردها شوکي در طرف مقابل ايجاد ميکند که عجب! چه اشتباهي ميکرديم؟! ما کجا و آنهايي که معصومان انتظار دارند کجا؟ نکتهاش همين است که با همين يک نگاه و برگشتن، چنان تاثيري در روح اينها ميگذارد که اگر چند روز مينشستند و موعظهشان ميکردند آن اثر را نمي بخشيد. اين نوعي روش خاص تربيتي است. البته براي بعضي از افراد؛ و معنايش اين نيست که ميشود يا بايد با همه همين؛ گونه برخورد کرد.
ياد قيامت
روايتي ديگر را محمد بن حنفيه نقل کرده است. لَمَّا قَدِمَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) الْبَصْرَةَ بَعْدَ قِتَالِ أَهْلِ الْجَمَلِ4؛ بعد از جنگ جمل وقتي اميرالمؤمنين عليهالسلام وارد بصره شدند، دَعَاهُ الْأَحْنَفُ بْنُ قَيْسٍ؛ دعوت کرد، وَ اتَّخَذَ لَهُ طَعَاماً؛ براي حضرت ميهماني و طعامي را مهيا كرد فَبَعَثَ إِلَيْهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِلَى أَصْحَابِهِ؛ فرستاد که ايشان با اصحابشان بيايند. از سياق کلام استفاده ميشود که يعني شما هر کس از دوستانتان را که خودتان ميخواهيد، بياوريد. فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ يَا أَحْنَفُ ادْعُ لِي أَصْحَابِي؛ حضرت خودشان تشريف آوردند و بعد فرمودند: اي احنف، برو به اصحاب من هم بگو بيايند. او منتظر بود ببيند، چه کساني ميآيند؟ سران لشگر، فرماندهان و شخصيتهاي مهم، و احياناً با لباسهاي فاخر؟! وقتي آمدند، فَدَخَلَ عَلَيْهِ قَوْمٌ مُتَخَشِّعُونَ كَأَنَّهُمْ شِنَانٌ بوالي؛ چند نفر لاغر و ژوليده مثل مَشکي خشکيده! فَقَالَ الْأَحْنَفُ بْنُ قَيْسٍ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا هَذَا الَّذِي نَزَلَ بِهِمْ؟؛ تعجب کرد. گفت آقا چه به سر اينها آمده است؟ چرا اين گونه؛ شدهاند؟ أَ مِنْ قِلَّةِ الطَّعَامِ أَوْ مِنْ هَوْلِ الْحَرْبِ؟؛ آيا از كمي غذا و گرسنگي اين گونه شدهاند يا از هول جنگ و اضطراب و سختي آن است؟ فَقَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ لَا يَا أَحْنَفُ؛ هيچ کدام از اينها نيست. پس چيست؟ بيان مفصلي حضرت فرمودند. مثل اين که عنايت داشتند تا فرصتي پيش بيايد که اين مطالب به عنوان موعظهاي جاويدان به يادگار بماند.؛ فَقَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ لَا يَا أَحْنَفُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَجَابَ أَقْوَاماً تَنَسَّكُوا لَهُ فِي دَارِ الدُّنْيَا تَنَسُّكَ مَنْ هَجَمَ عَلَى مَا عَلِمَ مِنْ قُرْبِهِمْ مِنْ يَوْمِ الْقِيَامَةِ؛ اي أحنف، خدا بندههايي دارد که در دنيا که هستند فکر روزياند که به زودي خواهد آمد. هنوز آن روز را نديدهاند، ولي باور دارند که خواهد آمد و نگرانش هستند. يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ5. فَحَمَلُوا أَنْفُسَهُمْ عَلَى مَجْهُودِهَا؛ تمام تلاششان را براي آن روز به كار ميگيرند. و به خاطر آن تمام سختي ها را به جان ميخرند و زحمت ميكشند. وَ كَانُوا إِذَا ذَكَرُوا صَبَاحَ يَوْمِ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ تَوَهَّمُوا خُرُوجَ عُنُقٍ يَخْرُجُ مِنَ النَّارِ يُحْشَرُ الْخَلَائِقُ إِلَى رَبِّهِمْ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ كِتَابٍ يَبْدُو فِيهِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ فَضَائِحُ ذُنُوبِهِمْ؛ وقتي يادشان ميآيد که روزي، روز عَرْضِ عَلَى اللَّهِ؛ است، روزي است که در پيشگاه الهي حاضر ميشوند، زماني كه در اين روز ؛ بناست در پيشگاه الهي حاضر شوند كه مفري از آن نيست، و ميانديشند كه در آن روز چه به سرشان خواهد آمد، چه حالي را خواهند داشت؟! پيش خود تصور ميکنند که در آن عالم و در محضر الهي، دار عذابي است که انبوهي از امواج عذاب از آن بيرون ميآيد و به طرف آنها حمله ميکند. همه مردم به طرف خدا محشور ميشوند در حالي؛ که تمام کارهاي زشتشان در کتابي منعکس است. مانند يك فيلم رفتارهاي زشتشان را نمايش ميدهند. كارهايي که بعضي از آنها اگر در اين عالم براي نزديکانشان آشكار ميشد، از خجالت آب ميشدند. آنروز كه همه اعمال يک جا، در حضور همه مردم ظاهر ميشود؛ چه رسوايياي خواهد بود؟ فَكَادَتْ أَنْفُسُهُمْ تَسِيلُ سَيَلَاناً؛ وقتي آن حال را تصور ميکنند جان از تنشان همان گونه بيرون ميآيد كه خون از تنشان بيرون ميآيد و جاري ميشود؛ تشبيه ديگر اينكه: ؛ گويا دلهايشان مثل پرندههايي که از ترس پرواز ميکنند ترسان است. أَوْ تَطِيرُ قُلُوبُهُمْ بِأَجْنِحَةِ الْخَوْفِ طَيَرَاناً؛ با بال ترس دلهايشان پرواز ميکند. وَ تُفَارِقُهُمْ عُقُولُهُمْ إِذَا غَلَتْ بِهِمْ مَرَاجِلُ الْمِجْرَدِ يا الْمِحْرَدِ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ غَلَيَاناً. ترس از خدا و ياد مرگ آنان را مانند كساني كه در ديگهاي جوشان ميافتند از غليان و جوشش آب ميكند و عقل و هوش از سرشان ميربايد. خدا چنين بندگاني دارد. حضرت ميخواهد بگويد اصحاب واقعي علي عليه السلام از اين گونه بندهها هستند.
شبزندهداري
فَكَانُوا يَحِنُّونَ حَنِينَ الْوَالِهِ فِي دُجَى الظُّلَمِ؛ نيمه شبهاي تاريک به ناله و زاري ميپردازند.؛ وَ كَانُوا يَفْجَعُونَ مِنْ خَوْفِ مَا أَوْقَفُوا عَلَيْهِ أَنْفُسَهُمْ؛ از آن حالتي كه به خاطر ترس برايشان به وجود ميآيد ناله و فرياد ميكنند. فَمَضَوْا ذُبُلَ الْأَجْسَامِ؛ در اثر اين افکار و انديشهها و حالاتي که پيدا ميشود لاغر و پژمرده ميشوند. حَزِينَةٌ قُلُوبُهُمْ؛ دلهايشان غمگين است. كَالِحَةٌ وُجُوهُهُمْ؛ صورتهايشان چروکيده است. ذَابِلَةٌ شِفَاهُهُمْ؛ لبهايشان خشک است. خَامِصَةٌ بُطُونُهُمْ شکمهايشان به هم چسبيده و خشک شده. تَرَاهُمْ سُكَارَى؛ حالي برايشان پيدا ميشود كه اگر کسي به آنها نگاه کند خيال ميکند مستاند. سُمَّارُ وَحْشَةِ اللَّيْلِ. سمير يعني کسي که شبزندهداري ميکند و شب بيدار است. و به کسي که همراه اوست؛ «سامر»؛ ميگويند. همنشين آنها در شب وَحْشَةِ اللَّيْلِ؛ است؛ يعني شبشان را ؛ با وحشت سپري ميکنند. مُتَخَشِّعُونَ كَأَنَّهُمْ شِنَانٌ بوالي. اين تشبيه در روايت قبل هم بود. آنچنان اهل خضوع و خشوع هستند که گويا مثل مشک خشکيدهاند.
قَدْ أَخْلَصُوا لِلَّهِ أَعْمَالًا سِرّاً وَ عَلَانِيَةً فَلَمْ تَأْمَنْ مِنْ فَزَعِهِ قُلُوبُهُمْ؛ با اينکه هم در پنهاني و هم آشکارا اعمال خيري انجام ميدهند، اما همه اين اعمال خير باعث نميشود حالت آرامش و امنيت پيدا کنند؛ يعني خاطرشان جمع شود که ديگر نجات پيدا کردهاند و مشکلي ندارند، از فزع ايمن نميشوند. بَلْ كَانُوا كَمَنْ حَرَسُوا قِبَابَ خَرَاجِهِمْ. مانند کساني هستند که براي حراست اموال نفيسشان، خواب به چشمشان نميآيد! ميترسند كه عمرشان بر باد برود و نتوانند از آن استفاده کنند. فَلَوْ رَأَيْتَهمْ فِي لَيْلَتِهِمْ؛ اي کاش ميديدي كه اينها در شبها چه حالاتي دارند در حالي كه: وَ قَدْ نَامَتِ الْعُيُونُ وَ هَدَأَتِ الْأَصْوَاتُ وَ سَكَنَتِ الْحَرَكَاتُ مِنَ الطَّيْرِ فِي الْوُكُورِ؛ شب هنگام صداها خاموش است و چشمها به خواب رفته است، حتي پرندگان در آشيانهشان پر نميزنند و صدايي از آنها نميآيد؛ در اين چنين حالتي کاش آنها را ميديدي؛ وَ قَدْ نَهْنَهَهُمْ هَوْلُ يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِالْوَعِيدِ عَنِ الرُّقَادِ؛ اما اينها از ترس عذاب و سوء عاقبتشان، خواب از چشمانشان ربوده شده و آرامش و راحتي ندارند. كَمَا قَالَ سُبْحَانَهُ: أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى؛ أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا بَياتاً وَ هُمْ نائِمُونَ6؛ آيا مردم ايمن هستند در حالي که شب خوابيدهاند بلايي نازل و عذاب برآنها وارد شود و هلاکشان کند؟! اگر کسي، اين چنين تصوري داشته باشد که نکند الان عذاب بيايد، خواب به چشمش نميآيد. اين آيه قرآن ميفرمايد: مردمي که دست از گناه برنميدارند، نميترسند که شب، همان وقتي که خوابند عذابي نازل شود و آنها را هلاک کند. حضرت نيز ميفرمايند: شيعيان من چنين حالي را تصور ميکنند که اگر ما بخوابيم، آيا از عذاب خدا ايمن هستيم؟! از ترس اين که در حال خواب، عذاب برايشان نازل شود خوابشان نميبرد. فَاسْتَيْقَظُوا لَهَا فَزِعِينَ وَ قَامُوا إِلَى صَلَاتِهِمْ مُعَوِّلِينَ؛ از بستر ؛ بيرون ميپرند، و با آه و ناله و فرياد مشغول نماز و عبادت ميشوند. بَاكِينَ تَارَةً وَ أُخْرَى مُسَبِّحِينَ؛ گاهي گريه ميکنند و گاهي ذکر خدا ميگويند. يَبْكُونَ فِي مَحَارِيبِهِمْ وَ يَرِنُّونَ؛ در محراب عبادت ميگريند و ناله ميکنند. يَصْطَفُّونَ لَيْلَةً مُظْلِمَةً بَهْمَاءَ يَبْكُونَ؛ شبهاي تاريک و تيره و آرام را بر ميگزينند ؛ و آن را با گريه سپري ميکنند. پس لازمهاش اين است که بدنهايشان اين گونه شود. تعجب نکنيد! فَلَوْ رَأَيْتَهُمْ يَا أَحْنَفُ فِي لَيْلَتِهِمْ قِيَاماً عَلَى أَطْرَافِهِمْ مُنْحَنِيَةً ظُهُورُهُمْ؛ کاش اي احنف، ميديدي اينها را در شبهاي تاريک و ظلماني، كه چگونه مشغول عبادتند؛ در حالي که پشتشان از خستگي خميده است. يَتْلُونَ أَجْزَاءَ الْقُرْآنِ لِصَلَوَاتِهِمْ قَدِ اشْتَدَّتْ إِعْوَالُهُمْ وَ نَحِيبُهُمْ وَ زَفِيرُهُمْ.
اين مقدار تقريباً نصف روايت هم نيست که حضرت در آن شيعيان را توصيف ميکنند. آن قدر خودشان را مستحق عذاب ميدانند که احتمال ميدهند هر شب عذاب بر آنها نازل بشود. تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا7.
ما کجا و شيعه کجا؟
حضرت اينها را مجسم ميکند. حدس قوي زده ميشود که حضرت براي اين که بفرمايد چرا اينها بدنشان لاغر است، احتياج به اين همه تفاصيل نداشت. حضرت خواستند اين يک موعظهي جاوداني باشد که امروز بعد از هزار و چهارصد سال به گوش من وشما برسد. خيال نکنيم همين که ما ادعاي شيعه بودن و ادعاي نوکري امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ميکنيم و چند رکعت نماز ميخوانيم اين ديگر نهايت قرب الهي و نهايت کمالي است که ما پيدا کردهايم. بايد اين روايتها خوانده شود تا بدانيم اولياء خدا به اين چيزها قناعت نميکنند. خدا دوست دارد بندههايش در هر حال، ضعف و خطرهايي را که متوجهشان است يادشان باشد. خدا ارحم الراحمين است، اما من بايد بدانم چقدر بيلياقت و بيحيا و ناسپاس هستم. اين همه نعمتهاي فراواني که سرتاپاي ما را گرفته و هر چقدر حساب کنيم، ميبينيم نميتوانيم شکر حتي يکي از اينها را به جا بياوريم. ميبينيد کشورهايي را كه دست كم دو قرن است که در مسائل اقتصادي؛ تخصص و بالاترين تئوريهاي اقتصادي و بزرگترين کارخانههاي صنعتي و مؤسسات تجاري را دارند؛ وضع اقتصادشان به چه روزي افتاده است. آن وقت ما به برکت عنايت اهل بيت عليهم السلام و کشور امام زمان صلوات الله عليه در يک راحتي نسبي زندگي ميکنيم، در يک امنيت خوبي زندگي ميکنيم؛ هيچ حساب نميکنيم اما تا مختصر کمبودي پيدا ميشود، داد و فرياد و گله و شکايتمان بلند ميشود. در اينجا اميرالمؤمنين عليهالسلام بعضي اصحاب خودش را توصيف ميفرمايد؛ مقام خود اميرالمؤمنين را، هيهات که ما يک هزارمش را بفهميم؛ اي کاش يک هزارم مقام اصحابش را هم ميفهميديم! اين گونه شيعيان چگونه تربيت ميشوند كه اين گونهاند؟! صبح که از خواب بلند ميشوند به چه ميانديشند؟ شب به چه اميدي به رختخواب ميروند؟ فکر و ذکرشان چيست؟ عشق علي و شيعه علي بودن يعني اين. حالا کلاهمان را قاضي کنيم، ببينيم چند هزارم اين آثار تشيع در ما ظهور دارد؟
--------------------------------------------------------------------------------
1. بحارالأنوار، ج 65، ص 168، باب 19، «صفات الشيعه و أصنافهم و ذمالإغترار».
2. بحارالأنوار، ج 65، ص 169، باب 19، «صفات الشيعه و أصنافهم و ذمالإغترار».
3. ر.ك: الأمالي للصدوق؛ المجلس الثامن، ص 28.
4. بحارالأنوار، ج 65، ص 170، باب 19، «صفات الشيعه و أصنافهم و ذمالإغترار».
5. نور / 37.
6. اعراف / 97.
7. سجده / 16.