آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 87/08/15 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
احساس خطر
چند جلسهاي است رواياتي را که از اهل بيت(ع) درباره اوصاف شيعيان و مؤمنين برجسته وارد شده، تلاوت ميکنيم. چون احساس ميشود در اين عصر عوامل شيطاني بيش از پيش فعال شدهاند. دنيا با فريبندهترين چهرههايش و مفاسد اخلاقي با بدترين شکلهايش از کانون مغرب زمين به ساير کشورها سرازير شده و اگر اين روند ادامه پيدا کند عوامل گناه فراوانتر و بيشتر در دسترس قرار ميگيرد و ما هم به تدريج فرهنگ ديني خود و فرمايشهاي ائمه(ع) را فراموش ميکنيم، و عوامل الهي و رحماني ضعيفتر و کمرنگتر خواهد شد. اين وضعيت بسيار نگران کننده؛ است. هدف ما از اين جلسات بيشتر اين است که خودمان را مهيا کنيم تا اولاً کمتر تحت تأثير عوامل سوء شيطاني قرار بگيريم و بعد از آن، تا اندازهاي که میتوانيم نقش مثبتي در جامعه ايفا کنيم. راه ديگري جز اين وجود ندارد که در مقابل ظلمت فرهنگهاي الحادي و کفرآميز به انوار کلمات اهل بيت(ع) پناه ببريم. البته رواياتي که ميخوانيم براي اين نيست که فردا بخواهيم دقيقاً مثل آنها عمل کنيم. در روايات اخلاقي هم مانند روايات فقهي عام و خاص، حاکم و محکوم و وارد و مورود وجود دارد. خواندن اين روايات براي اين است که فضاي ذهني ما به فضاي فرمايشهاي اهل بيت(ع) نزديکتر شود. ما نمیتوانيم به طور دقيق مثل آنها عمل کنيم. در اينجا هم نميخواهيم نسخه بپيچيم. منظور ما از خواندن روايات آشنايي با ارزشهايي است که در فرهنگ اهل بيت(ع) مطرح بوده است.
اصحابُ جعفرٍ قليلٌ
عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِنَّا نُعَيَّرُ بِالْكُوفَةِ فَيُقَالُ لَنَا جَعْفَرِيَّةٌ1. ابيالصباح از شاگردان امام صادق(ع) است که ظاهراً در مدينه خدمت آن حضرت رسيده و عرض ميکند: آقا، ما در کوفه منزوي شدهايم و مردم ما را فرقه جدايي ميدانند و ميگويند اينها جعفري هستند؛ گويا ما را از مسلمانها جدا ميدانند. ابیالصباح به عنوان گله ميگويد ما را «تعيير»، يعني سرزنش ميکنند. معلوم میشود شيعه، آن زمان در کوفه، در اقليت قرار داشته و فضا طوري بوده که جعفري بودن يعني تفاوت و تمايز با ديگران.
فَغَضِبَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع)؛ حضرت از اين کلام ابیالصباح ناراحت و خشمگين شدند؛ اما نه از اين که آنها را سرزنش میکنند؛ بلکه حضرت از اين ناراحت شدند که اشخاصي که خودشان را به اهل بيت(ع) منتسب ميکنند و با اين عنوان شناخته ميشوند، صلاحيت اين انتساب را ندارند. اگر ايشان صالح و افراد ممتازي بودند، حضرت غضب نمیکردند. ثُمَّ قَالَ إِنَّ أَصْحَابَ جَعْفَرٍ مِنْكُمْ لَقَلِيلٌ؛ يعني بيخود به شما جعفري ميگويند. اصحاب جعفر در ميان شما خيلي کم هستند. إِنَّمَا أَصْحَابُ جَعْفَرٍ مَنِ اشْتَدَّ وَرَعُهُ وَ عَمِلَ لِخَالِقِهِ؛ بیترديد به کساني میتوان اصحاب جعفر گفت که نهايت تقوا و پارسايي را داشته باشند و براي خدا کار کنند؛ اينها جعفري هستند. اشکال در اين است که به شما جعفري ميگويند؛ در حاليکه صلاحيت جعفريبودن را نداريد.
شيعه ما...
مرحوم صدوق _رضوان الله عليه_ کتابي درباب «صفات الشيعه»؛ دارند که در آن اين روايت را از ابوبصير نقل کردهاند: قَالَ الصَّادِقُ(ع) شِيعَتُنَا أَهْلُ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ أَهْلُ الْوَفَاءِ وَ الْأَمَانَةِ وَ أَهْلُ الزُّهْدِ وَ الْعِبَادَةِ.2؛ حضرت اوصاف شيعه را اينگونه بيان ميکند که آنها اهل ورع و اجتهادند. در اين جا معني لغوي «اجتهاد»؛ منظور است؛ مثل آن فرمايش اميرالمؤمنين(ع) كه فرمود: أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَاد3. يعني شيعيان اهل کوشش هستند؛ انسانهاي تنبلي نيستند و در راه انجام وظيفه تلاش ميکنند. وَ أَهْلُ الْوَفَاءِ وَ الْأَمَانَةِ؛ از ويژگيها و خواص بارزشان اين است که اهل وفا و امانتداري هستند؛ اگر قولي ميدهند سعي ميکنند به قولشان دقيقاً عمل کنند. اگر امانتي به دستشان ميسپارند، سعي ميکنند امانت را حفظ کنند تا خيانت در امانت نشود.
زاهدان شب...
حضرت در ادامه میفرمايد: وَ أَهْلُ الزُّهْدِ وَ الْعِبَادَةِ. شيعيان ما اهل زهد و عبادت هستند؛ سپس بعضي از اين عبادتها را به خصوص اسم ميبرند: أَصْحَابُ إِحْدَى وَ خَمْسِينَ رَكْعَةً فِي الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ؛ اصحابي که شبانه روز، پنجاه و يک رکعت نمازشان ترک نميشود؛ هفده رکعت نماز واجب و سي و چهار رکعت نماز نافله. الْقَائِمُونَ بِاللَّيْلِ؛ شبها براي عبادت قيام ميکنند. الصَّائِمُونَ بِالنَّهَارِ؛ روزها روزه ميگيرند. نه اين که شيعيان در هر حالي و هر روز روزه ميگيرند؛ بلکه يعني به روزه گرفتن اهتمام دارند و برايشان يک ارزش است. يُزَكُّونَ أَمْوَالَهُمْ وَ يَحُجُّونَ الْبَيْتَ؛؛ آنها زکات مالشان را ميدهند و حجشان را به جا میآورند. وَ يَجْتَنِبُونَ كُلَّ مُحَرَّمٍ؛ و از هر گناهي اجتناب ميکنند. لازمه؛ اجتناب از محرمات هم انجام واجبات است؛ چون ترک واجب نيز گناه حرامي است. ؛ شما که جوان هستيد اگر از اول تصميم بگيريد، با توسلها و توکل به خدا، انشاءالله عنايات خدا شاملتان ميشود و موفق ميشويد از همه گناهان اجتناب کنيد. اما اگر انسان سست بگيرد و بگويد بعضي از گناهان چيزي نيست و آنها را سبک بشمرد، هيچوقت موفق نميشود همه گناهان را ترک کند. اين يکي از شرايط عادي شيعيان است که از هر گناهي احتراز ميکنند!
طينت شيعه، از طينت طيبه
ظاهراً نوف يکي از شاگردان خصوصي اميرالمؤمنين(ع) بوده و از روايات بسياري برميآيد که گاهي حتي شب را در کنار اميرالمؤمنين(ع) بيتوته ميکرده است. نوف روايات زيادي ؛ از اميرالمؤمنين(ع) نقل کرده که بسيار پرمعناست و جاي تأمل و دقت زيادي دارد. چون بسياري از روايات اين گونه است كه متناسب با مخاطب گفته شده؛ ابتدا ظرفيت او را ميسنجند. ويژگيهايش، مقدار درک و شعورش و ميزان ايمان و معرفتش را ميسنجند و متناسب با آنها با او صحبت ميکنند. هر مطلبي را با هر زباني و به هر کسي نمیگويند. رواياتي که اميرالمؤمنين(ع) ؛ به نوف فرمودهاند جملات پرمغز و پرمحتوايي است.
قَالَ لِي عَلِيٌّ(ع) يَا نَوْفُ خُلِقْنَا مِنْ طِينَةٍ طَيِّبَةٍ4؛ ما، اهل بيت(ع) از طينت پاکي خلق شدهايم. سلسلهاي از روايات میگويند هر انساني از طينتي خلق شده و گِل و سرشت اوليهاش از مواد و عناصر خاصي بوده است. شايد «طينت»، به معنايي فراتر از عناصر مادي هم اطلاق شده باشد. ممكن است براي بعضي اين سؤال مطرح شودکه طينت چه تأثيري در زندگي انسان دارد؟ کسي که طينتش پاک يا ناپاک باشد، در رفتارها، در اختيارها و انتخابهايش چه تأثيري دارد؟ اين موضوع بحث؛ مفصلي دارد که بايد درباره آن بحث بشود؛ اما در اينجا ما سعي ميکنيم بيشتر در باره آنچه جنبه کاربردي و تأثير اخلاقي و روحي داشته باشد، بحث کنيم.
حضرت فرمود: ما، اهل بيت از طينتي پاک خلق شدهايم و شيعيان ما هم از طينت ما خلق شدهاند. فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أُلْحِقُوا بِنَا؛ لازمه اين که آنها از طينت ما خلق شدهاند اين است که در روز قيامت به ما ملحق شوند.
عالمان عامل
قَالَ نَوْفٌ فَقُلْتُ صِفْ لِي شِيعَتَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.؛ نوف نگفت از «طينت»؛ پاك خلق شدن، يعني چه و چه تأثيري دارد. بلکه پرسيد شيعياني که شما ميفرماييد از طينت شما خلق شدهاند، چگونه انسانهايي هستند؟ فَبَكَى لِذِكْری؛ شِيعَتِهُ؛؛ حضرت از ياد شيعيان به گريه افتاد. وَ قَالَ يَا نَوْفُ شِيعَتِي وَ اللَّهِ الْحُلَمَاءُ، الْعُلَمَاءُ بِاللَّهِ وَ دِينِهِ، الْعَامِلُونَ بِطَاعَتِهِ وَ أَمْرِهِ، الْمُهْتَدُونَ بِحُبِّهِ؛ شيعيان اهل علماند و حلم. عارف به خدايند و نسبت به دين خدا شناخت دارند؛ احکام خدا را خوب ميشناسند و به دستورات او دقيقاً عمل ميکنند.
زاهدان رباني
أَنْضَاءُ عِبَادَةٍ، أَحْلَاسُ زَهَادَةٍ. اين اوصاف ؛ از همان مواردي است که نمادهايي از صفات شيعه را ذکر ميکند و معنايش اين نيست که ما همه بايد سعي کنيم اين گونه بشويم. هدف از ذکر اين اوصاف آن است که بدانيم شيعيان به دنيا و لذايذ آن و ارزشهاي مادي بهايي نميدهند؛ خلاصه اين؛ عبارتهاي نوراني اين است.
أَنْضَاءُ عِبَادَةٍ؛ اينها لاغرشدهي عبادتند. أَحْلَاسُ زَهَادَةٍ؛ نميخواهند نخود هر آشي باشند و هرجايي خودشان را مطرح کنند و فقط در اين فکر هستند كه کاري کنند که خدا از آنها راضي باشد. اگر لازمه اين کار اين است که خانهنشين بشوند، يا در جامعه شناخته نشوند و کسي به ايشان بهايي ندهد، اهميت نميدهند. شيعيان در برابر تمايلات انساني تعديل شده هستند و محکوم هوسها نيستند. صُفْرُ الْوُجُوهِ مِنَ التَّهَجُّدِ؛ از شب زندهداري رنگشان زرد شده. عُمْشُ الْعُيُونِ مِنَ الْبُكَاءِ؛ چشمهايشان از گريههايي که کردهاند آفت ديده. ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الذِّكْرِ؛ از بس ذکر خدا ؛ گفتهاند لبهايشان خشکيده. خُمُصُ الْبُطُونِ مِنَ الطَّوَى؛ از بس از غذاخوردن خودداري کرده و گرسنگي کشيدهاند، شکمشان چسبيده و جمع شده. تُعْرَفُ الرَّبَّانِيَّةُ فِي وُجُوهِهِمْ وَ الرَّهْبَانِيَّةُ فِي سَمْتِهِمْ؛ وقتي به قيافهشان نگاه ميکني به ياد خدا ميافتي. سيماي آنها الهي و رباني است. منششان شيوه راهبان و تارکان دنياست. رفتارشان به دنياطلبان نمیماند. مَصَابِيحُ كُلِّ ظُلْمَةٍ؛؛ هر جا تاريکي باشد با نور خود تاريکي را روشن ميکنند. ضلالتها، گمراهيها و بدعتها را برطرف ميکنند و راه صحيح را به ديگران نشان ميدهند. وَ رَيْحَانُ كُلِّ قَبِيلٍ؛ در هر مجموعهاي مثل گلي شکفته هستند. خوبيهايشان ظاهر است و عطر زندگيشان به مشام ديگران ميرسد.
اهل تعقّل و تزکيه
لَا يُثْنُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ سَلَفاً وَ لَا يَقْفُونَ لَهُمْ خَلَفاً. اين ويژگي ناظر به يکي از گرايشهايي است که در آن زمان وجود داشته و امروز هم در گروهي از مسلمانها بهصورت شديدتري وجود دارد. ميدانيد، امروز فرقهاي به نام «سلفيين»؛ شعارشان اين است که ما بايد آنگونه رفتار کنيم که پيشينيان رفتار ميکردند و غير از آنچه در روايات آمده و پيغمبر اکرم(ص) انجام ميداده، بدعت و شرک است. مثلاً اين گروه حتي برگزاري مجلس شادي براي تولد پيغمبر(ص) را بدعت و شرک ميدانند. حضرت امير(ع) ميفرمايد: شيعيان ما اين گونه نيستند که چشم بسته، تابع گذشتگان باشند و هر کاري آنها کردند، انجام بدهند. آنها مرد برهان و دليلاند. تحقيق ميکنند تا ببينند حق چيست و همان را عمل کنند. شُرُورُهُمْ مَكْنُونَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ؛ شرّي از ايشان؛ ظهور ندارد و دلهايشان محزون است. حضرت نميفرمايد قيافههايشان محزون است بلکه چهرهشان بشّاش و ظاهرشان شاد و خرم است؛ اما در دلشان حزن است؛ به خاطر گناهاني که مرتکب شدهاند، يا فرصتهاي خوبي که از دست دادهاند و يا گناهاني که ديگران مرتکب ميشوند و آنها نميتوانند جلوگيري کنند.
أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ وَ حَوَائِجُهُمْ خَفِيفَةٌ؛ اهل عفت و پاکدامني هستند و حوائج دنيايشان ؛ بسيار کم و سبک است. أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُمْ فِي رَاحَةٍ؛ خودشان را به زحمت مياندازند تا مردم راحت باشند. برخلاف کساني که سعي ميکنند زحمتهايشان را بر دوش ديگران بياندازند تا خودشان راحت باشند. اين؛ ويژگي مصداقهاي سادهاي در زندگي ما دارد. فَهُمُ الْكَاسَةُ الْأَلِبَّاءُ؛ شيعيان اهل کياستند و خرد و تعقل؛ باهوش و تيزبين هستند؛ فريب نميخورند؛ در کارها نيز فکر و انديشه ميکنند و عقلشان را به کار ميگيرند. وَ الْخَالِصَةُ النُّجَبَاءُ؛ مردمي خالص و يکدست هستند. به قول معروف خرده شيشه ندارند؛ يکدست و صاف. برخلاف فرهنگي که امروزه در دنيا ترويج ميشود که آدم بايد چند چهره باشد؛ در هر جايي، با هر کسي، وانمود کند مثل اوست؛ با خوبان مينشيند، تظاهر کند كه اهل صلاح است؛ با اهل معصيت مينشيند، وانمود کند که من هم با شما هستم! شيعيان واقعي طوري نيستند که هر فرد و هر گروهي ؛ از آنها خوشش بيايد و با آنها دوست شود.
فَهُمُ الرَّوَّاغُونَ فِرَاراً بِدِينِهِمْ؛ براي اينکه دينشان را دزدها و راهزنها نربايند، دينشان را با هر سياستي که شده برميدارند و فرار ميکنند؛ يعني اگر در محيطي در معرض اين هستند که دينشان از دست برود و به گناه آلوده شوند، سعي ميکنند خيلي آرام و بي سر و صدا، بدون اينکه تنشي ايجاد شود و درگيري درست کنند، دينشان را بردارند و دربروند.
إِنْ شَهِدُوا لَمْ يُعْرَفُوا؛ اگر در ميان جمعي حاضر شوند، آدمهاي شناخته؛ شده و معروفي نيستند. وَ إِنْ غَابُوا لَمْ يُفْتَقَدُوا؛ اگر يک روز پيدايشان نشود، در مسجدي يا جاي ديگر، کسي احوالشان را نميپرسد؛ کسي به ايشان اعتنايي ندارد. أُولَئِكَ شِيعَتِيَ الْأَطْيَبُونَ وَ إِخْوَانِيَ الْأَكْرَمُونَ؛ اينها پاکترين شيعيان من هستند. حضرت در حاليکه گريه ميکردند اين مطالب را فرمودند. در آخر هم فرمودند: أَلَا هَاهْ شَوْقاً إِلَيْهِمْ؛؛ نفس بلند و عميقي کشيدند؛ گويا نالهاي کردند و گفتند: چقدر مشتاق ديدار چنين کساني هستم.
پسندم آن چه را جانان پسندد
اگر اين اوصاف فقط در يک روايت بود ميتوانستيم بگوييم شايد سند معتبري نداشته باشد يا نشود خيلي به آن اعتنا كرد. اما اگر اين روايات را جمعآوري کنيم، شايد صدها روايت با مضامين نزديک بههم وجود دارد که همه، حاکي از اين است که بزرگترين ويژگي شيعيان، متقين و بندگان شايسته خدا و صالحين اين است که دل به دنيا نبستهاند. وقتي دلبستگي به دنيا پيدا شد، بشر به زينت و لذتهاي دنيا اهميت ميدهد؛ غذاهاي گوناگون، لباسهاي رنگارنگ، وسايل مختلف، دکورهاي خانه، فرشها، اثاثيهها؛ و اين زرق و برقها تمام شدني هم نيست. آب شوري است که هر چه انسان بخورد تشنهتر ميشود. اما شيعيان کساني هستند که استفادهشان از دنيا فقط به اندازه نيازشان است؛ براي اينکه کارشان بگذرد و زندگيشان تأمين شود. ممکن است اموال دنيا زياد به دستشان بيايد؛ ولي زياد در دستشان نميماند؛ از اين دست ميآيد، از آن دست انفاق ميکنند. همه اين؛ اوصاف يک محور اثباتي دارد و يک محور سلبي. محور اثباتي، اهتمام به انجام وظيفه الهي است؛ ملاک اين است که اکنون خدا از من چه ميخواهد؟ چه کنم تا خدا بيشتر بپسندد؟ محور سلبي هم اين است که از آنچه ايشان را از تحصيل علم، تقوا، عبادت و از خدمت به ديگران بازميدارد، يعني دلبستگي به دنيا، پرهيز ميکنند. مثال روشن اين امور گناهان است؛ چيزهايي را که خدا حرام کرده هيچ وقت نميپسندد. اگر ميپسنديد حرام نميکرد. در مرحله بعد مکروهات و مشتبهات است که در درجات بعدي قرار ميگيرد. محور کلي، اطاعت خدا و تقرب به اوست که در سايه آن، خدمت به خلق خدا هم انجام ميگيرد.
--------------------------------------------------------------------------------
1. بحارالأنوار، ج 65، ص 166، باب 19، «صفات الشيعه و أصنافهم و ذمالإغترار».
2. همان
3. نهجالبلاغه، ص 416، نامه 45.
4. بحارالأنوار، همان.