آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته)؛ در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 87/08/08 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
محک
همانطور كه در قرآن كريم اوصاف خاصي براي مؤمنين ذكر شده، در روايات شريفه هم همين عناوين، به؛ اضافه عناوين ديگر در مقام معرفي آنها و اوصافشان آمده است؛ به ويژه دربارهي عنوان «شيعه»، حساسيت خاصي در روايات وجود دارد. كلمه شيعه در نظر اهل بيت صلوات الله عليهم اجمعين ويژگي خاصي دارد. بودهاند بسياري از كساني كه خود را محب اهل بيت(ع) ميدانستند- و واقعاً هم علاقه داشتند - اما در عينحال ائمه اطهار سلاماللهعليهماجمعين به آنها میگفتند: شما شيعه نيستيد؛ بگوييد مؤمن يا محب اهل بيت هستيم؛ اما نگوييد شيعهايم. ؛ چنين ادعايي را گاهي در روايات به عنوان دروغي كه موجب كيفر است معرفي كردهاند. عنوان شيعه قداست خاصي دارد و در كلام اهل بيت(ع) تأكيد شده كساني كه خود را شيعه ميدانند بايد اوصاف ممتازي داشته باشند. به همين مناسبت و براي تذكر بعضي از روايات را كه درباره اوصاف شيعه است میخوانيم. تا بدانيم از نظر اهل بيت(ع) شيعه واقعي چهگونه آدمي است و خودمان را محك بزنيم تا ببينيم آيا ميتوانيم ادعاي شيعه بودن بكنيم يا نه؟!
سه شرط محافظت خدا از شيعيان
دَخَلَ سَدِيرٌ الصَّيْرَفِيُّ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)؛ وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ؛؛ سدير وارد مجلس حضرت امام صادق(ع) شد در حالي كه عده زيادي در آنجا حضور داشتند. حضرت رو به سدير كردند و اين فرمايشات را به او فرمودند: فَقَالَ يَا سَدِيرُ لَا تَزَالُ شِيعَتُنَا مَرْعِيِّينَ، مَحْفُوظِينَ، مَسْتُورِينَ، مَعْصُومِينَ1؛؛ شيعيان ما در پناه خداوند خواهند بود، از چشم دشمنان مستورند و آفتي به آنها نميرسد، به شرط آن كه سه مطلب را رعايت كنند؛ اگر اين سه مطلب را رعايت كنند، به شيعهبودن هم پذيرفته شدهاند و خداي متعال به آنها عنايت خاصي دارد و ايشان را از آفات و بليات حفظ ميكند. اول اين که رابطهشان را با خدا تصحيح كنند. مَا أَحْسَنُوا النَّظَرَ لِأَنْفُسِهِمْ فِيمَا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ خَالِقِهِمْ.؛ خوب فكر كنند، ببينند رابطهشان با خدا چگونه است؟ آيا حق بندگي خدا را به جا ميآورند؟
دوم آن که رابطهشان را با امامشان تصحيح كنند. آيا در هر حالي مطيع امامشان هستند؟! بايد «ناصح للامام»؛ باشند. «ناصح»؛ در عربي يعني صاف، خالص، يك رو، دلسوز. «النصيحه لأئمة المسلمين»؛ يعني با امامشان يك رو؛ دلسوز و كاملاً مطعيش باشند.
سوم، نوع رابطهشان با ساير شيعيان است. شيعيان بايد وظيفه خودشان بدانند كه به ساير شيعيان كمك كنند؛ از هر نوع كمكي كه از دستشان برميآيد. اين را وظيفه؛ الهي، اخلاقي و انساني براي خودشان تلقي كنند.
پس؛ اول مَا أَحْسَنُوا النَّظَرَ فِيمَا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ خَالِقِهِمْ؛ يعني خوب به رابطهشان با خدا نگاه ميكنند، دوم: صَحَّتْ نِيَّاتُهُمْ لِأَئِمَّتِهِمْ؛ نيتشان در مقابل امامشان درست باشد؛ يعني غل و غشي نداشته و كاملاً مطيع باشند. تصميم داشته باشند اوامر امام را اطاعت كنند و تخلفي نكنند. سوم، وَ بَرُّوا إِخْوَانَهُمْ فَعَطَفُوا عَلَى ضَعِيفِهِمْ وَ تَصَدَّقُوا عَلَى ذَوِي الْفَاقَةِ مِنْهُمْ؛ رابطهشان را با برادران ايمانيشان تقويت كنند و به ضعفاي شيعه توجه داشته باشند و به آنهايي كه احتياج مالي دارند احسان و خدمت كنند.
ورع و مواساة
امام(ع) در ادامه فرمودند: إِنَّا لَا نَأْمُرُ بِظُلْمٍ وَ لَكِنَّا نَأْمُرُكُمْ بِالْوَرَعِ الْوَرَعِ الْوَرَعِ؛ ما هرگز از شما نميخواهيم ظلم يا كار نادرستي انجام بدهيد؛ آنچه ما از شما ميخواهيم، الْوَرَعِ الْوَرَعِ الْوَرَعِ؛ سه مرتبه تكرار فرمود، از گناهان پرهيز كنيد. وَ الْمُوَاسَاةِ الْمُوَاسَاةِ لِإِخْوَانِكُمْ؛ باز دو مرتبه تكرار كردند نسبت به برادرانتان مواسات داشته باشيد؛ يعني آنها را شريك زندگي خودتان بدانيد. سپس فرمودند اينكه ما اينقدر تاكيد ميكنيم به شيعيان ديگر كمك كنيد براي اين است كه اخوان شما، كه دوستان خدا هستند، هميشه در ميان مردم، كم و مورد جفاي ديگران بودهاند و ديگران آنها را ضعيف ميشمرند و به ايشان ظلم ميكنند. بعداً هم همينطور خواهد بود. چون شيعيان ما در اقليت و ضعف هستند، به کمک احتياج دارند. اگر به همديگر كمك نكنيد، نميتوانيد به زندگيتان ادامه دهيد و به وظايفتان عمل كنيد. فَإِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَمْ يَزَالُوا مُسْتَضْعَفِينَ قَلِيلِينَ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ(ع)؛؛ از روزي كه حضرت آدم روي اين زمين خلق شده، هميشه اولياء خدا در اقليت و مورد استضعاف بودند. در آينده هم، چنين خواهد بود.
پارساترين
عَنْ أَبِي زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ يَكُونُ فِي مِصْرٍ يَكُونُ فِيهِ آلَافٌ وَ يَكُونُ فِي الْمِصْرِ أَوْرَعُ مِنْهُ2؛ اگر كسي در شهري كه هزاران نفر در آن زندگي ميكنند ادعاي شيعه بودن کند در حالي که بين مردم آن شهر كساني هستند كه تقوايشان بيشتر از اوست، ادعاي شيعه بودنش دروغ است؛ يعني شيعه ما در هر شهري پارساترين مردم آن شهر خواهد بود.
سلمان از نگاه مدعيان شيعه
عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حِزَامٍ الْأَنْصَارِيَّ يَقُولُ: لَوْ نَشَرَ سَلْمَانُ وَ أَبُوذَرٍّ رَحِمَهُمَا اللَّهُ لِهَؤُلَاءِ الَّذِينَ يَنْتَحِلُونَ مَوَدَّتَكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ لَقَالُوا مجانين3.؛ اگر سلمان و ابوذر براي اين اشخاصي كه ادعاي تشيع و مودت اهل بيت(ع) ميكنند مبعوث و دوباره زنده ميشدند؛ و اينها سلمان و ابوذر را ميديدند، اين مردم ميگفتند آنها ديوانه هستند؛ انسان عاقل اينگونه زندگي نميكند!
اوصاف سيصد و سيزده نفر
عنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَنَّهُ دَخَلَ عَلَيْهِ بَعْضُ أَصْحَابِهِ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي وَ اللَّهِ أُحِبُّكَ وَ أُحِبُّ مَنْ يُحِبُّكَ4، كسي تازه خدمت امام رسيده بود، و در ابتدا بسيار تأكيد كرد که من، هم شما را خيلي دوست دارم و هم همه دوستان شما را. سپس اضافه ميكند: يَا سَيِّدِي مَا أَكْثَرَ شِيعَتَكُمْ؛ آقا چه قدر شيعيان شما زياد هستند! فَقَالَ لَهُ اذْكُرْهُمْ؛ حضرت میفرمايد: بگو چهقدر هستند؟ فَقَالَ كَثِيرٌ. فَقَالَ تُحْصِيهِمْ؛ مرد گفت: بسيارند. حضرت فرمود: شمارهاش را ميداني؟ فَقَالَ هُمْ أَكْثَرُ مِنْ ذَلِكَ؛؛ او گفت: تعدادشان بيش از آن است كه من شماره كنم. فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): أَمَا لَوْ كَمُلَتِ الْعِدَّةُ الْمَوْصُوفَةُ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ بِضْعَةَ عَشَرَ كَانَ الَّذِي تُرِيدُونَ. حضرت فرمودند اگر عده اينها به سيصد و سيزده نفر برسد آنچه بايد در آخرالزمان واقع شود، اتفاق خواهد افتاد (گويا اين مرد آمده بوده تا حضرت را به قيام تشويق كند)؛ ولي بدان اينهايي كه شما ميگوييد شيعه هستند، واقعاً شيعه نيستند. اوصاف شيعيان ما اين است كه ميگويم: وَ لَكِنْ شِيعَتُنَا مَنْ لَا يَعْدُو صَوْتُهُ سَمْعَهُ؛؛ صدايش از گوشش بالاتر نميرود؛ يعني طوري حرف ميزند كه خودش ميشنود، داد نميزند. وَ لَا شَحْنَاؤُهُ بَدَنَهُ؛؛ بارش از تمام بدنش بالاتر نميرود؛ يعني سعي نميكند بارش را بر دوش ديگران بگذارد. وَ لَا يَمْدَحُ بِنَا غَالِياً؛ كساني را كه در حق ما غلو ميكنند ستايش نميكند و اهل غلو را دوست نميدارد. شيعه، «لامُفْرِطٌ وَ لامُفَرِّطٌ»، نه غلو ميكند و نه تقصير. اينگونه نيست كه وقتي كساني غلو ميكنند _العياذبالله_ و اوصاف الهي را به اهل بيت صلوات الله عليهم اجمعين نسبت ميدهند، خوشحال شود؛ شيعه بايد به همان كه ائمه هستند ايمان داشته باشد. وَ لَا يُخَاصِمُ لَنَا وَلِياً؛ (يا؛ وَالِياً؛ يا مُوَالِياً)؛؛ شيعه با كسي كه دوست ماست دشمني نميكند و با دوستان ما با مسالمت زندگي ميكند. وَ لَا يُجَالِسُ لَنَا عَائِباً؛ با كساني هم كه عيبجويي ما را ميكنند، مجالست نميكند؛ چون هم نشيني با اهل گمراهي، كمكم ايمان انسان را ضعيف ميكند. وَ لَا يُحَدِّثُ لَنَا ثَالِباً، با كسي كه به ما بدگويي ميكند اصلاً سخن نميگويد. وَ لَا يُحِبُّ لَنَا مُبْغِضاً؛؛ اگر كسي دشمن ما باشد او را دوست نميدارد. و بهعكس، وَ لَا يُبْغِضُ لَنَا مُحِبّاً؛؛ هيچ وقت دوستان ما را دشمن نميدارد.
در اين جا مسئلهاي است که احتياج به توضيح دارد. روايات زيادي داريم حاكي از اينكه عدهاي ذاتاً آدمهاي خوبي هستند. ؛ كساني كه واقعاً محب اهل بيت(ع) باشند، ذاتشان پاك است. اگر گناهي ميكنند، انسان بايد گناهشان را دشمن بدارد، نه شخصشان را؛ بهشرط اين كه واقعاً محبّت واقعي نسبت به اهل بيت داشته باشند. برعكس، اگر كساني دشمن اهل بيت هستند، ذاتشان پاك نيست؛ و اگر كار خوبي ميكنند انسان بايد كارشان را دوست بدارد، نه شخصشان را. به همين مضمون رواياتي وجود دارد که خداي متعال اگر كسي را دوست بدارد، هيچ وقت او را دشمن نميدارد و اگر گناهي مرتكب شود گناهش را دشمن ميدارد، ؛ نه ذاتش را. اگر كسي را دشمن بدارد هيچ وقت او را دوست نخواهد داشت و اگر كار خوب هم ميكند، كارش را دوست ميدارد، نه شخصش را5.
سرنوشت مدعيان
در ادامه روايت سؤالي براي آن فرد روايت کننده مطرح شد. فَقُلْتُ فَكَيْفَ أَصْنَعُ بِهَذِهِ الشِّيعَةِ الْمُخْتَلِفَةِ الَّذِينَ يَقُولُونَ إِنَّهُمْ يَتَشَيَّعُونَ؛ من چگونه با كساني كه ادعاي شيعه بودن ميكنند رفتار كنم؟ تكليف اينها چه ميشود؟ حضرت فرمودند: براي آنهايي كه ادعاي شيعهبودن ميكنند و اين اوصافي كه گفتم ندارند، گرفتاريهايي پيش ميآيد. در مقابل نقصهايي كه دارند مشكلاتي در زندگي برايشان پيش ميآيد تا تطهير شوند؛ فَقَالَ فِيهِمُ التَّمْيِيزُ وَ فِيهِمُ التَّمْحِيصُ وَ فِيهِمُ التَّبْدِيلُ يَأْتِي عَلَيْهِمْ سِنُونَ تُفْنِيهِمْ وَ سُيُوفٌ تَقْتُلُهُمْ وَ اخْتِلَافٌ يُبَدِّدُهُمْ؛؛ قطحي و تنگدستي برايشان پيش ميآيد. دشمناني به جان آنها ميافتند که آنها را ميكشند و اذيت ميكنند. آنها بايد واقف شوند که اين بلاها و گرفتاريها مجازات نقصهايشان است. چون خودشان را اصلاح نكردند، به اين وسيلهها تطهير ميشوند. در بعضي از روايات، كيفيت تطهير شيعيان گناهكار را در اين دنيا و در حين مرگ و قيامت تفصيلاً بيان كرده است. ؛ اول، گرفتاريهاي دنياست كه در اين جا اشاره شده؛ سپس اگر با اينها پاك نشدند، هنگام جان كندن، و بعد در عالم برزخ، تا اوايل قيامت و در بعضي روايات آمده كه مدتي در طبقه بالاي جهنم ميمانند تا تطهير بشوند؛ سپس شفاعت ما شاملشان ميشوند و نجات پيدا ميكنند.
حمله کلب و طمع غُراب
امام(ع) بيان اوصاف شيعه را اين گونه ادامه ميدهند: إِنَّمَا شِيعَتُنَا مَنْ لَا يَهِرُّ هَرِيرَ الْكَلْبِ وَ لَا يَطْمَعُ طَمَعَ الْغُرَابِ. يكي از ويژگيهاي ادبيات عرب اين است كه وقتي ميخواهد صفات زشتي را توصيف كند تا مردم را از آن صفات منزجر كند، آنها را به بعضي از حيوانات نسبت ميدهد و تشبيه ميكند. در قرآن هم اين روش مورد استفاده قرار گرفته است. فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ6؛؛ مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ7. در اين روايت دو حيوان را ذكر ميفرمايد كه اوصاف زشتي دارند و همه ميفهمند که شيعيان ما اينگونه نيستند. يكي سگ است كه وقتي جايي باشد، اگر فرد ناآشنايي وارد شود شروع به پارسكردن و حمله؛ ميكند. خاصيت پرخاشگري و حملهكردن به ديگران، بدبين بودن به همه و قصد اذيت؛ ديگران، در شيعيان ما پيدا نميشود. شايد ديده يا شنيده باشيد، عدهاي هستند که نان فحش دادنشان را ميخورند! اصلاً زندگيشان با همين اداره ميشود؛ به اشخاص بد ميگويند تا مردم براي اينكه از بدگويي آنها در امان باشد خواستههايشان را تامين كنند. اين، همان صفت سگ است. شيعيان ما اين گونه نيستند؛ آري اگر كفار خواستند به دين ضرر و ضربه بزنند وظيفه خودشان را انجام ميدهند؛ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ8.؛ صفت ديگر هم صفت كلاغ است. معروف است كه كلاغ خيلي حريص است. وقتي يك ماده غذايي، به خصوص گردو يا بعضي از ميوهها را ميبيند، برميدارد و زير خاك ذخيره ميكند. اينگونه نيست كه براي نيازش و به اندازهاي كه سير شود، دنبال غذا برود. غالب حيوانات به اندازهاي كه احتياج دارند ميخورند؛ اما كلاغ نه، بهخيال خودش براي روز مبادا ذخيره ميكند. امام(ع) ميفرمايد: شيعيان ما اينگونه نيستند. اينقدر حريص نيستند كه بخواهند براي ده سال و بيست سال و صد سال آينده و براي خانواده و هفتپشتشان ذخيره كنند. آنها به اندازه نيازشان تلاش ميكنند و فكر و ذكرشان را صرف مسائل الهي و معنوي و تقرب به خدا و خدمت به خلق خدا ميكنند.
عزت نفس
نكته ديگر اين که شيعيان ما عزت نفس بالايي دارند؛ بهخصوص در مقابل دشمنان ما. وَ لَا يَسْأَلُ النَّاسَ بِكَفِّهِ وَ إِنْ مَاتَ جُوعاً؛ اگر از گرسنگي بميرد از مردم چيزي نميخواهد. اين تفسيري است براي اين آيه شريفه كه میفرمايد: يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاء مِنَ التَّعَفُّفِ ... لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا9؛ مؤمنان صورت خود را با سيلي سرخ ميكنند كه ديگران فكر كنند اينها متمول هستند. اين اخلاق كه انسان صريحاً يا تلويحاً، ، نزد ديگران اظهار نياز كند، از اخلاق شيعيان ما نيست. شيعيان ما آبرو دارند و آبروي خود را نگه ميدارند. آبروي ما را هم با رفتارشان حفظ ميكنند.
وقتي كلام به اينجا رسيد، ديگر، راوي طاقت نياورد تا ادامه صحبت امام را گوش كند؛ باز كلام امام را قطع كرد و گفت: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَيْنَ أَطْلُبُ هَؤُلَاءِ الْمَوْصُوفِينَ بِهَذِهِ الصِّفَةِ؛؛ فدايت شوم، پس من چنين كساني را از كجا پيدا كنم؟! اينهايي كه شما ميگوييد پيدا نميشود! فَقَالَ اطْلُبْهُمْ فِي أَطْرَافِ الْأَرْضِ؛ اينها در گوشه و كنار پراكنده هستند.يعني توقع نداشته باش به جايي كه ميروي، همه اينگونه باشند، يا يك شهر، شهر خوبان و شهر شيعيان باشد، بلکه چنين كساني در گوشه و كنار پراكنده هستند.
سختي و غربت
باز حضرت شروع ميكنند به بيان بعضي اوصاف شيعيان. أُولَئِكَ الْخَشِنُ عَيْشُهُمُ؛ اين شيعياني كه ما گفتيم، زندگيشان با سختي ميگذرد. با سختي زندگي، دست و پنجه نرم ميكنند. هم لباسشان، لباس خيلي نرم و آنچناني نيست، و هم ساير امور زندگيشان طوري نيست که تمام وسايل زندگيشان زيبا و ناب و کامل باشد. الْمُنْتَقِلَةُ دَارُهُمُ؛ اينها خانه بهدوشند. اينجور نيست كه علاقهاي داشته باشند حتماً در شهري خانهي بزرگ و خوبي داشته باشند. امروز اين خانه را اجاره ميكنند، فردا جاي ديگر مستاجر ميشوند. در اين شهر نشد، شهر ديگر. الَّذِينَ إِنْ شَهِدُوا لَمْ يُعْرَفُوا. هميشه يكي از درددلهاي شيعيان اين بوده كه در شهري كه زندگي ميكنيم ما را قبول ندارند. گاهي به عنوان تحقير ميگويند: اينها جعفري، يا رافضي هستند؛ منزويمان ميكنند. شيعيان از اين مسأله رنج ميبردند. در زماني كه اکثريت جمعيت شهرها را ديگر مذاهب تشكيل ميدادند؛ شيعيان خيلي در فشار بودند و احساس حقارت ميكردند. گويا در اين جا حضرت ايشان را دلداري ميدهند و ميگويند: نگران نباشيد از اينكه مردم شما را نميشناسند و قبول نميكنند. شما بايد به فكر اين باشيد كه خدا از شما راضي باشد. شيعيان ما اگر در مجلسي حضور پيدا كنند آنها را نميشناسند و كسي به آنها توجه و اعتنايي نميكند. إِنْ شَهِدُوا لَمْ يُعْرَفُوا وَ إِنْ غَابُوا لَمْ يُفْتَقَدُوا؛ اگر يك روز غائب شوند اصلاً کسي احوالشان را نميپرسد كه اين چه کسي بود كه هر روز به مسجد ميآمد و او را میديديم...! إِنْ غَابُوا لَمْ يُفْتَقَدُو،؛ نشانه انزواي شيعه است. إِنْ مَرِضُوا لَمْ يُعَادُوا؛ اگر مريض بشوند كسي به عيادتشان نميآيد. إِنْ خَطَبُوا لَمْ يُزَوَّجُوا؛ وقتي به خواستگاري ميروند، جواب رد ميشنوند. وَ إِنْ مَاتُوا لَمْ يُشْهَدُوا؛ اگر بميرند كسي به تشييع جنازهشان نميآيد. أُولَئِكَ الَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ يَتَوَاسَوْنَ وَ فِي قُبُورِهِمْ يَتَزَاوَرُونَ؛ ويژگي؛ ايشان اين است كه در اموالشان با برادران ديني خود مواسات دارند؛ يعني آنها را شريك مال خود ميدانند و به زيارت قبور گذشتگانشان ميروند و آنها را فراموش نميكنند. آنقدر وفادارند كه خدمت به برادران دينيشان منحصر به زندگي دنيايشان نيست. وَ لَا يَخْتَلِفُ أَهْوَاؤُهُمْ وَ إِنِ اخْتَلَفَتْ بِهِمُ الْبُلْدَانُ؛ هر چند در شهرهاي مختلف هستند؛ اما همه، دلهايشان يكي است. در مقابل، منافقين، كه قرآن بهخصوص روي اين ويژگي؛ آنها تكيه ميكند كه اگر همهشان در يك مجلس جمع شوند، دل دو نفرشان با هم نيست؛ چون هر كدام دنبال دنيايي ميگردد كه مزاحم دنياي ديگري است. آنها حالت تكالب دارند؛ به جان هم ميافتند تا بيشتر سود ببرند؛ رفاقتشان براي اين نيست كه به هم كمك كنند تا خدا بيشتر از آنها راضي باشد. رفاقت؛ منافقين به خاطر اين است که بتوانند از ديگري استفاده كنند تا مثلاً پارتيشان شود يا بتواننداز مالش استفاده كنند! اما شيعيان ما همديگر را دوست دارند و دلشان يكي است؛ هر چند رنگها و نژادهايشان مختلف باشد.
--------------------------------------------------------------------------------
1؛ . بحارالأنوار، ج 65، ص 153، باب 19، «صفات الشيعة و أصنافهم و ذم الإغترار».
2؛ . همان.
3؛ . همان.
4؛ . همان.
5. ر.ك: بحارالأنوار، ج 5، ص 157، باب 6، «السعادة و الشقاوة»؛ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ السَّعَادَةَ وَ الشَّقَاوَةَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ خَلْقَهُ فَمَنْ عَلِمَهُ اللَّهُ سَعِيداً لَمْ يُبْغِضْهُ أَبَداً وَ إِنْ عَمِلَ شَرّاً أَبْغَضَ عَمَلَهُ وَ لَمْ يُبْغِضْهُ وَ إِنْ عَلِمَهُ شَقِيّاً لَمْ يُحِبَّهُ أَبَداً وَ إِنْ عَمِلَ صَالِحاً أَحَبَّ عَمَلَهُ وَ أَبْغَضَهُ لِمَا يَصِيرُ إِلَيْهِ فَإِذَا أَحَبَّ اللَّهُ شَيْئاً لَمْ يُبْغِضْهُ أَبَداً وَ إِذَا أَبْغَضَ شَيْئاً لَمْ يُحِبَّهُ أَبَداً.
6؛ . اعراف / 176.
7؛ . جمعه / 5.
8؛ . فتح / 29.
9؛ . بقره / 273.