بسم الله الرّحمن الرّحيم
جنگ نرم
آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 22/02/89 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
جنگ نرم
در جلسات گذشته مطالبي را حول محور فتنه مطرح کرديم. از بحثهاي مفهوم شناسانه به اين نتيجه رسيديم که فتنه کاربردهاي متفاوتي دارد و آن معنايي که امروز در فرهنگ ما شناخته شده است، عبارت است از مجموعهاي از فعاليتهاي سازمان يافته براي ايجاد نوعي اختلال و تشويش در جامعه. اين فعاليّتها گاهي صرفاً براي اهداف مادّي و دنيوي است و در قالب فعاليّتهاي مادي انجام ميگيرد، و گاهي فراتر از اهداف مادي است و شامل اهداف معنوي هم ميشود. در جائي که فقط اهداف مادي دنبال ميشود، هدف نهايي اين است که قدرت را از دست يک عدّه سلب کنند و خود آن را تصاحب کنند. در فتنههاي معنوي، يا در هدف و يا در روش، بيش از اين مد نظر است؛ يعني ممکن است هدف نهايي تسلط بر ثروت، قدرت و امکانات مادّي باشد؛ امّا از آنجا که جامعه مورد نظر، يک جامعه ديني است، ابتدا با عقايد و باورهاي ديني آنها مبارزه ميکنند، تا زمينه براي رسيدن به آن هدف فراهم شود. در همه انواع فتنه يک سري سياستهاي کلي مشترک وجود دارد؛ ولي در اين قسم اخير که پاي دين در ميان است، خيلي روشها پيچيدهتر و شناخت و مبارزه با آن مشکلتر ميشود. اگر بخواهيم واژه فتنه را به اين مفهوم با ادبيات امروز مقايسه کنيم، تقريباً فتنه با «جنگ نرم»؛ مساوي ميشود که در مقابل جنگ سخت، که واژه عربي آن «حرب»؛ است، قرار دارد. يعني دو گروهي که در مقابل هم قرار ميگيرند، ممکن است براي نابودي يکديگر، علناًً به روي هم اسلحه بکشند، که اين جنگ سخت است، و يا ابتداء سعي ميکنند با فعاليّتهاي تبليغاتي به اهدافشان برسند. اگر هدف محقق شد، به همان اکتفاء ميکنند و گرنه ممکن است به جنگ سخت هم منتهي شود. در صدر اسلام، به خصوص در زمان اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ هم فتنه و هم حرب وجود داشته است. قبل از خلافت ظاهري اميرالمؤمنين، فتنه زمان عثمان و بعد فتنه جمل، فتنه صفين و فتنه نهروان بود. اول فتنه بود؛ ولي بعد به جنگ منتهي شد. اين وقايع از جهت مقدّمات، فتنه بود؛ يعني فعاليّتهايي صورت گرفت تا بين مردم اختلاف ايجاد شود و آنها در مقابل اميرالمؤمنين قرار گيرند.؛
پيچيده بودن جنگ نرم در جامعه ديني
بحث اصلي ما در مورد فتنههاي معنوي است؛ يعني فتنههايي که به دين، ايمان و نظام اسلامي ما مربوط است. در اينجا فتنهگران با جامعهاي روبرو هستند که نظام سياسي آن مبتني بر دين است؛ به اصطلاح امروزي،؛ يک نظام ايدئولوژيک است. چنين جامعهاي صرفاً متّکي به قدرت نيست؛ بلکه به اعتقادات و باورهاي مردم متّکي است. براي تضعيف چنين نظامي جنگ نرم، کاربرد بيشتري دارد؛ چراکه باورهاي ديني، هم علّت مُحدِثه و هم علّت مُبقِيه اين نظام است. اقدام به برپايي اين نظام از ابتداء و تلاش براي حفظ آن در ادامه، همه بر اساس اعتقادات ديني و انجام وظيفه شرعي بوده است. در صورت بروز جنگ سخت، مردم ما باز بر اساس وظايف ديني حاضر به جانفشاني هستند. کساني که با چنين نظامي دشمني کنند به طور طبيعي بايد در فکر سست کردن پايههاي فکري و اعتقادي مردم باشند؛ بنابراين علاوه بر روشهايي که در انقلابهاي مخملي و در جنگهاي نرم ديگر به کار ميگيرند، در اينجا بايد روشهاي پيچيدهتر و گستردهتري را به کار ببرند.
وقتي آمريکائيها ميخواستند اوکراين را از چنگ روسيه در بياورند، ابتدا جنگ نرم را شروع کردند و نهايتاً يک انقلاب مخملي در آنجا به وجود آوردند و بدون اينکه به جنگ صريح نظامي بيانجامد، حکومت اوکراين را عوض کردند. اين دو کشور هر دو سکولار بودند؛ در اينجا راه خيلي سخت نيست. فقط کافي است که مردم را نسبت به آن نظام بدبين کنند و يک عدّهاي را هم براي شورش آماده کنند. بسته به اينکه چه اندازه زمينه آماده شده باشد و چه اندازه سرمايه گذاري کنند، نتيجه ميگيرند. امّا وقتي با يک نظامي که بر اساس دين استوار است، مواجه شوند، راه فرق ميکند. اينگونه نظامها تنها به قدرت مادي، ثروت، تکنولوژي، علم، سرمايه و حتّي نيروي انساني متّکي نيستند. در اينجا محرّک اصلي، وظيفه ديني است. البته اين به اين معنا نيست که همه افراد، داراي ايماني آنچنان قوي هستند که در همه مراحل فقط براي دين کار ميکنند؛ بلکه معناي آن اين است که عامل مؤثر و تعيين کننده در اين نظام، عامل ديني است. البته ممکن است عوامل ديگري هم وجود داشته باشد؛ امّا آن عاملي که کار را به سرانجام ميرساند، عامل متّکي به دين است. ما ميدانيم که نظام ما اينگونه بود. مردم ما با ارتشِ تا بن دندان مسلح شاه جنگيدند و آنها را به زانو درآوردند، فقط بر اساس اينکه نايب امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه ـ دستور ميداد. امام فرمود: «تقيه ديگر حرام است ولو بلغ ما بلغ»؛ و مردم تا پاي جان ايستادند، شهيدها دادند تا اينکه انقلاب پيروز شد.
مقابله با چنين نظامي با روشي که در مثل اوکراين و گرجستان يا در بعضي کشورهاي ديگر انجام شده است، قابل عمل نيست. البته دشمن آن روشها را هم امتحان کرد، ولي افراد دورانديش در جبهه دشمن ميدانستند که در اينجا با اين روش کار پيش نميرود؛ از اين رو طراحان فتنه از سالها پيش، زمينههاي مختلفي را بررسي و فراهم کردند تا ايمان مردم را نسبت به اين نظام سست کنند. من يک تحليل اجمالي از اين جنگ نرم عرض ميکنم، و بعد به برخي از مواردي که در کشور ما پياده کردند، اشاره ميکنم.
تضعيف باورها و ارزشها، راه شکست جامعه ديني
تصور کنيد گروهي قصد دارند بر مردمي مسلّط شوند که به باورهايي معتقد و به ارزشهايي پايبند هستند. براي تسليم کردن اينها چه کارهايي بايد انجام دهند؟ در هر جنگي، اعم از نرم و سخت، يک سلسله فعاليّتهاي مشترک وجود دارد. در جنگ سخت و نبرد نظامي هم وقتي دو گروه بخواهند با هم بجنگند، چند نوع فعاليّت بايد انجام دهند. از يک طرف بايد نسبت به تقويت خودشان کارهايي را انجام دهند؛ بايد نيروهاي خود را ارزيابي کنند؛ نيروي انساني، ابزار جنگي و ساير ابزار لازم، حتّي خوراک لازم را پيش بيني کنند؛ مکانهاي امن فراهم کنند. از طرف ديگر فعاليّتهايي را بايد نسبت به دشمن انجام دهند، و هر چه ميتوانند دشمن را تضعيف کنند. در هر جنگي اين دو نوع فعاليّت بايد انجام گيرد. اين يک استراتژي عام است. امّا در جنگ نرم با جامعهاي که ما فرض کرديم، قوايي که نظام حقّ به آن متّکي است، تنها امور مادي نيست؛ بلکه ايمان و باورهاي آن جامعه هم وجود دارد. در اين جامعه تنها سرزمين، نيروي انساني و ... مهم نيست؛ بلکه افراد آن حاضرند همه هستي خويش را فدا کنند، امّا دينشان باقي بماند. باور چنين مسئلهاي براي دشمنان مشکل است؛ ولي در طول اين سي سال ناچار شدند، باور کنند. در اينجا فعاليتهاي لازم، فقط دو نوع فعاليّت ساده يعني تضعيف طرف مقابل و تقويت خود، نيست؛ بلکه يک سلسله فعاليتهاي گسترده و هماهنگ براي تضعيف باورها بايد انجام بگيرد.
مردم از لحاظ پابندي به باورها در سطوح مختلفي قرار دارند. يک سلسله باورهاست که اکثريّت مردم قاطعانه به آن پابندند، و برخي باورهاي ديگر يک مقدار ضعيفتر است؛ مثلاً در جامعه ما اعتقاد به خدا، پيغمبر، امام زمان و سيدالشهداء چيزي نيست که به سادگي بتوانند با آنها بازي کنند؛ ولي برخي قشرها حتّي در همين اعتقادات، ضعيف و آسيب پذيرند. طبعاً آنهايي که جوانترند يا از مجالس ديني و مناسک ديني دورترند، آسيبپذيرتر هستند.
فعاليتهايي در کشور ما بعد از انقلاب با هزينههاي سنگين، براي تشکيک در اعتقادات ديني مردم انجام گرفته و الآن نيز در حال انجام است. صدها برنامه تلويزيوني، و هزاران برنامه کامپيوتري و اينترنتي در عالم براي تضعيف عقايد اسلامي به خصوص عقايد شيعه وجود دارد که شمار آنها سرسام آور است. اين همه هزينه براي اين است که فهميدهاند مسأله اسلام، يک مسأله سادهاي نيست که بتوان به راحتي با آن بازي کرد و با کشيدن چند کاريکاتور يا دادن چند دشنام، کار را تمام کرد. البته دشمن از اينها هم دست بر نميدارد. راديوهايي وجود دارد که کارشان اين است که دائماً به خدا، پيغمبر اسلام و ائمه اطهار ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ و علماء دشنام بدهند. بالاخره يک عدّه هم تحت تأثير اينها قرار ميگيرند. ولي آنچه مهمّتر است اين است که آن نسلي که قرار است در آينده سرنوشت اين کشور و اين نظام را در دست گيرد، اين اراذل و اوباش و عرقخورها نيستند؛ هرچند در يک جاهايي هم ميتوانند از اينها استفاده کنند. آن کساني که آينده کشور –چه دستگاههاي دولتي، چه دستگاههاي ملّي—؛ در ؛ دست آنهاست و اقتصاد، صنعت، و مديريت کشور را در دست خواهند گرفت، دانشجويان هستند. دشمن بيشترين سعي خود را صرف اين قشر جوان تحصيل کردهاي که در حال گذراندن مدارج علمي است، ميکند؛ چون ميداند در آينده رئيس جمهورها، وزراء، نمايندگان مجلس، استاندارها، صنعتگران و تجّار مهم از ميان اينها بيرون ميآيند. واقعاً براي اينها سرمايه گذاري کردهاند.
حال صرف نظر از واقعيّتهاي عيني، اگر کسي بخواهد چنين شيطنتي را عملي کند، چه کارهائي بايد انجام دهد؟ يک بخش از فعاليّتهايي که در اين جنگ نرم بايد انجام بگيرد، تضعيف اعتقادات ديني مردم در سطوح مختلف است. براي کارگر و کشاورز بحث در مورد اينکه آيا خدايي وجود دارد يا نه، بيفايده است؛ اين قشر معمولاً يک اعتقادي که از پدر و مادر گرفتهاند، دارند و پاي آن هم ايستادهاند. امّا قشر دانشجو و فرهيخته جامعه سر و کارش با مسائل فکري است؛ از اين رو دشمن از همان اوايل، فعاليّت بسيار گسترده، برنامهريزي شده، هماهنگ و سازمان يافتهاي را براي اينها شروع کرد.
البته دشمنان اميدي به سلب کامل عقايد اسلامي و کافر کردن مردم ندارند؛ ولي از اينکه شک ايجاد کنند، هيچ نااميد نيستند؛ بلکه تجربه کردهاند و نتيجه مثبت هم گرفتهاند. ايجاد شبهات و شکوک در اصول اعتقادات، يک بخش کار است. بخش ديگر، ارزشها است؛ يعني بايد و نبايدهاي عملي، خوب و بدهاي رفتاري، اينکه چه کاري خوب و چه کاري بد است؛ چه کاري بايد انجام داد و چه کاري نبايد انجام داد. در هر جامعهاي اين مسائل بر اساس يک نظام ارزشي مطرح است؛ خواه اين نظام تدوين شده و مواد آن مشخص شده باشد و خواه نانوشته باشد. هر جامعهاي براي خودش يک ارزشهايي دارد. در جامعه اسلامي اين ارزشها برخاسته از دين و جزء عظيمي از دين است. در جنگ نرم با چنين جامعهاي، بايد اين ارزشها را هم در جامعه تضعيف کرد. اين هم يک بخش کار است و ساز و کار خودش را ميطلبد.؛
تضعيف عالمان ديني، راه تضعيف باورها و ارزشها
اين باورها و ارزشها چگونه در جامعه رواج پيدا ميکند و چگونه باقي ميماند؟ ترويج اين باورها و ارزشها يا به وسيله نوشتن کتاب، يا با بيان عالمان، يا با تدريس در کلاسهاي رسمي کلاسيک، يا با بيان آنها در مجالس ديني، مساجد و حسينيهها، صورت ميگيرد و از اين طرق در دلها رسوخ پيدا ميکند و نهادينه ميشود. پس اين عالمان ديني هستند که ميتوانند اينها را در جامعه حفظ و تقويت کنند. لذا بايد اول عالمان ديني را هدف بگيرند. تا اين عالمان ديني هستند، هر چه دشمنان ميريسند، آنها پنبه ميکنند. اينها شبهه ايجاد ميکنند، عالمان جواب ميدهند؛ اينها ارزشها را تضعيف ميکنند، عالمان تقويت ميکنند؛ بنابراين براي تضعيف باورها و ارزشها هيچ چارهاي جز تضعيف عالمان ديني نيست. براي اين کار، لازم است ابتداء موقعيت اجتماعي عالمان ديني تضعيف شود.
در جلسه قبل روي اين نکته تکيه کردم که اين برنامه يکي از راهکارهاي دشمنان انبياء و اولياء الهي بوده و هست؛ اول سعي ميکنند که علماء را از چشم مردم بياندازند. براي اين کار يکي از سادهترين روشها اين است که يک نقطه ضعفي از اينها پيدا کنند و آن را بزرگنمائي کنند. از آن وقتي که بنا گذاشتند که با اسلام در اين کشور مبارزه کنند، سعي کردند عالمان ديني را به عنوان مردمي خرافي، عقب ماندهي ذهني و فاقد درک اجتماعي به مردم معرفي کنند. حدود 70 سال قبل، من پنج يا شش سال داشتم. يک روزنامهاي منتشر ميشد که هر روز نکتهاي از مسائل ديني، مخصوصاً در ارتباط با آخوند و روحاني مطرح ميکرد؛ مثلاً عکس يک خزينه حمام را ميکشيد که يک آخوندي با ريش بلند و سر تراشيده، مشتي از آب خزينه برداشته و ميخورد و اين را القاء ميکرد که آخوندها اصرار دارند که خزينههاي حمام بايد بماند، ولي وزارت بهداشت موافق نيست و میگويد بايد دوش باشد تا مردم از اين کثافتها سالم بمانند! به اين صورت آخوندها را آدمهاي سبک مغز معرّفي میکردند. اوايل انقلاب هم يک روشنفکري بود که در يکي از مراکز فرهنگي خيلي معروف سخنراني میکرد؛ او وقتي میخواست جوک بگويد، سعي میکرد براي تضعيف روحانيت روي آخوندها پياده کند و طلبهها را انسانهاي سبک مغزي معرّفي کند. اين يک سبک و روشي بود که از دوران مشروطيت شروع شد و هدف آن جدا کردن مردم از روحاني بود.
البته ما تعصّبي نسبت به آخوند بودن نداريم. خودمان هم میدانيم که عيبهاي زيادي در ما وجود دارد. همه جا عيب وجود دارد، ما هم داريم؛ متأسفانه برخي عيبها هم در ما وجود دارد که توقع آن از ما نميرود. ولي منظور بنده اشاره به آن جهت مثبت حوزه علميه بود که دشمن درصدد تخريب آن است، و آن اينکه دين شناسان در حوزه علميه تربيت ميشوند و اگر به دنبال دين شناس باشيم، بايد در ميان همين آخوندها دنبال آن بگرديم. دانشگاه هاروارد که به کسي اسلام ياد نمیدهد. اگر کسي عالم به قرآن باشد، از همين مدرسه فيضيه و امثال آن فارغ التحصيل شده است. حضرت امام، آقاي مطهري، آقاي بهشتي و امثال ايشان اسلام شناس بودند. مرکز و پايگاه ديني، حوزه علميه است. بله، اگر بخواهند در يک رشته خاصّي، مهندس و متخصّص تربيت کنند، و فنآوري آن در يک کشوري بيشتر است، بايد نيرو به آنجا بفرستند تا درس بخواند و در آن رشته متخصّص شود. اما اگر کسي بخواهد در رشته علوم ديني متخصّص شود، بايد در حوزه علميه قم درس بخواند. آن کساني که مي خواستند مردم را از عالم ديني جدا کنند، نقطه ضعفهاي آخوندها را پيدا میکردند (که گاهي هم وجود داشت)، و آنها را زير ذرّهبين میگذاشتند و در نشريات به صورت کاريکاتور، اشعار هجو و ... منتشر ميکردند، و هدفشان جدا کردن مردم از روحانيت بود.
اين يک کار حساب شده بود و براي رسيدن به آن هدف بايد اين کار را ميکردند. کسي که بخواهد مردم متديني را به تسليم وا دارد و شکست دهد، بايد دينشان را شکست دهد. چگونه ميتوان دين را شکست داد؟ براي اين کار ابتداء بايد با ترور شخصيت، عالمان ديني را شکست داد. اگر اين روش کارساز بود، بيش از اين احتياجي نيست و آنها به هدفشان ميرسند. وقتي مردم از علما جدا شدند، ديگر هر نوع انحرافي ممکن است براي آنها پيش آيد. اگر اين روش کارساز نبود، اقدام بعدي ترور فيزيکي است. چرا در آغاز انقلاب بايد علّامه مطهري به شهادت برسد؟ آيا در آن وقت هيچ شخصيت سياسي يا نظامي در ايران فعّالتر از آقاي مطهري نبود؟ بله، شخصيتهاي سياسي و فرماندهان نظامي زيادي بودند؛ ولي به سراغ آقاي مطهري رفتند، چون میدانستند امثال آقاي مطهري باعث پيشرفت فکري انقلاب ميشوند و اسلاميت اين نظام را تأمين ميکنند. باقي ماندن فکر و باور اسلامي و پاسخگوئي به شبهات کار هر کسي نيست. اين ميدان پهلواني مثل او میخواهد. چون در آن زمان واقعاً کسي مثل آقاي مطهري نبود که بتواند از عهده اين کار بر آيد. بعد از ايشان هم چند نفر مثل ايشان، مرد اين ميدان بودند. شهادت ايشان يک برنامه کاملاً حساب شده بود.
به موازات چنين اعمالي، برنامههايي براي تضعيف و متّهم کردن ديگران را اجراء ميکنند؛ مثل متّهم کردن به بیسوادي، کم عقلي، مفاسد اخلاقي، اقتصادي و امثال اين امور که مردم نميپسندند تا بين مردم و روحانيت فاصله بيافتد. امام که فرمود: «اسلام منهاي روحانيت يعني اسلام منهاي اسلام»؛ دقيقاً ميفهميد چه ميگويد. اين فرمايش ايشان قبل از پيروزي انقلاب مطرح شد. کساني اين شعار را مطرح کرده بودند که «دکتر مصدق اقتصاد منهاي نفت را پيشنهاد کرد، و ما اسلام منهاي روحانيت را پيشنهاد میکنيم.»؛ امام در مقابل ايشان اين جمله را فرمود. اين سخن امام از روي تعصّب صنفي نبود؛ امام پاکتر، مبرّاتر و فراتر از اين حرفها بود. او ميديد که نتيجه ضربه زدن به روحانيت، اين است که مردم نتوانند از علوم اهلبيت ـ عليهم السلام ـ و معارف اسلام، به درستي استفاده کنند؛ در اين صورت ميتوان به هر مسألهاي رنگ و لعاب اسلامي زد و با آن به نام اسلام، ديگران را فريب داد. اين يک بخش کار بود. انشاءالله جلسه بعد، اگر توفيقي بود در مورد زمينههاي جنگ نرم و تطبيق آنها بر آنچه انجام گرفته، صحبت خواهم کرد.
وصلي الله علي محمد و آله الطاهرين