بسم الله الرّحمن الرّحيم
بررسي چند شبهه
آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ ؛ 19/12/88 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
در چند جلسه گذشته آن اندازه که خداي متعال توفيق داد، درباره فتنه بحث کرديم. از مطالب گذشته اين بود که فتنه يکي از مصاديق امتحان است و امتحان يک سنّت عام إلهي و غير قابل تعطيل است و هميشه به صورتهاي مختلف واقع خواهد شد. با توجه به اين مطالب ممکن است سؤالاتي مطرح شود که به دستهاي از آنها اشاره ميکنيم.
مسئوليت در سلسله مراتب اسباب فتنه
ممکن است گفته شود: وقتي امري از سنّتهاي الهي است و بايد واقع شود، به عبارت ديگر، مورد تقدير الهي است، نتيجهاش، نتيجه تقدير خداست و بايد پذيرفت و ما در مقابل آن دست بستهايم. از افرادي که ديدي سطحي دارند، زياد شنيده ميشود که در مورد مشکلات پيش رو ميگويند: «اين امور از فتنههاي آخرالزّمان است و چارهاي از آن نيست و اينها در سخنان بزرگان پيشبيني شده است»! حتّي وقتي به نحوه تربيت فرزندانشان و رفتار خانوادههايشان شکايتي مطرح ميشود، ميگويند: «آخرالزّمان است ديگر، اينها مقتضاي زمان است و بايد پذيرفت»! اينگونه افراد در واقع با اين منطق، ميخواهند خودشان را تبرئه کنند. نظير اين سؤال، شبههاي است که در مورد فتنههاي شيطان مطرح ميشود. به اين بيان که خدا خواسته انسانها آزمايش شوند، شيطان را هم خلق کرده براي اين که اين نقش را ايفا کند؛ پس شيطان نبايد مورد رجم و لعن قرار گيرد. البته نظير اين شبهه در ساير اسباب فتنه هم مطرح ميشود؛ به اين صورت که وقتي خدا خواسته اين فتنهها واقع شود: «... إِنْ هِيَ إِلاَّ فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدي مَنْ تَشاء ...»1، ديگر نبايد آنها را مؤاخذه کرد؛ چراکه آنها اسباب امتحان هستند!
همه اين شبهات از مقايسه بين آزمايشهاي انساني با آزمايشهاي إلهي پيدا ميشود. مثلاً وقتي در نظر ميگيريم که مدير يک دبيرستان کسي را براي طراحي سؤالات و برگزاري امتحان معيّن ميکند، و او اين کار را انجام ميدهد، ميگوئيم: بايد ممنون او باشد؛ چراکه هم سؤالات را طرح کرده و هم امتحان را برگزار کردهاست. چنين کسي در برابر اشتباه شرکت کنندگان، مسئوليتي ندارد. اينگونه موارد را با آزمايشات إلهي مقايسه ميکنيم و ميگوئيم: خدا ابليس را خلق کرده براي اين که مردم به وسيله او آزمايش شوند؛ در اين صورت او عامل آزمايش است؛ پس چرا بايد او را مذمّت کنند و او را عامل گمراهي افراد بدانند؟ اينها سه شبهه شبيه به هم هستند.
مسئوليت، تابع اختيار و قدرت
جواب اين است که اين دو آزمايش با هم متفاوتاند. تفاوت اين دو در اين است که افعالي که هم به خدا و هم به ديگران نسبت داده؛ ميشوند -يعني هم گفته ميشود: «؛ ... فِتْنَتُكَ...»2، هم گفته ميشود: «؛ ... لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطان؛ ...»3؛ و هم گفته ميشود: «... لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ ...»4- به اين جهت است که يک فعل ممکن است سه عامل داشته باشد: 1. انساني که موجب گمراهي شده است، 2. شيطاني که آن انسان را وسوسه کرده است، 3. خدايي که ابليس را آفريده و زمينة وسوسه را فراهم کرده است. هر سه فاعلاند. در جلسه قبل توضيح دادم که در اين موارد اينگونه نيست که فتنه را يا بايد به خدا نسبت دهيم، يا به شيطان و يا به انسان. انسان فتنهگر در حوزه کاري خود، وظيفه دارد که کارش را درست انجام دهد، حرف درست بزند، دروغ نگويد، تزوير نداشته باشد، حقّهبازي نکند. او تکاليفي دارد. اگر اين تکاليف را درست انجام دهد، ثواب ميبرد و اگر اين وظيفه را درست انجام ندهد، مردم را وسوسه کند، فريب دهد و فساد بر پا کند، مؤاخذه ميشود. اين نسبتها در سطح خودش حقيقت دارد. اين شخص با اراده خود اين افعال را انجام داده است و مسؤوليّت آن افعال به عهده اوست. در يک نگاه عميقتر اين شخص در عين حاليکه فاعل است، عامل ديگري براي برپائي اين فساد به وي کمک کردهاست؛ يعني شيطان او را وسوسه کرده و او وسوسه شيطان را پذيرفته و به اغواي ديگران اقدام کردهاست. چون با اختيار خودش وسوسه را پذيرفته، مسؤوليّت آن کار به عهده اوست. ميتوانست نپذيرد. شيطان او را مجبور نکرده بود. همچنين از آن جهت که وسوسه شيطان در انجام اين عمل نقش داشته؛ است، به همان اندازه به شيطان هم نسبت داده ميشود. شيطان هم مجبور نيست که کسي را به هيجان بياورد و در انجام فتنه ياري کند. خدا هم تشريعاً او را نهي کرده است؛ ولي او با اختيار خودش عصيان ميکند و اقدام به اغواء بندگان خدا ميکند. بنابراين شيطان با اين که عامل امتحان است، ولي نه مسلوب الاختيار است و نه معاف از مسئوليت. چون با امر خدا مخالفت مي کند، معذّب هم خواهد بود. او نسبت به کار خودش مسئول است؛ چون مسؤوليّت تابع اختيار و قدرت است. هر جا قدرت باشد، مسؤوليّت هم هست و در اين سه سطح قدرت وجود دارد، پس مسئوليت هم وجود دارد. به عبارت ديگر، حساب عالم تکوين از عالم تشريع جداست. هر جا تشريع و امر و نهي خدا باشد، به دنبال آن ثواب و عقاب هم خواهد بود. خداوند به شيطان فرمود: «بايد به آدم سجده کني، نبايد بندگان خدا را گمراه کني». اين تشريع است. امّا تکويناً چه خواهد شد، البته ابليس نقش خود را ايفاء و کساني را هم گمراه خواهد کرد؛ ولي آن مربوط به تکوين عالم است. ابليس در مقابل اعمال خود، از آن جهت که نهي خدا به آن تعلق ميگيرد، تکليف دارد. اگر اين تکليف را انجام داد، ثواب دارد، و اگر مخالفت کرد، عقاب دارد.
از طرفي، خداوند ميداند که شيطان با اختيار خودش در اينجا وسوسه ميکند و اين شخص هم با اختيار خودش وسوسه او را ميپذيرد يا در معرض پذيرش آن قرار ميگيرد. خداوند که بر همه اينها احاطه دارد، طرحي فوق طرح إبليس، انسان فتنهگر و آن رفتار فتنه، ميزند و روي اين مفروضات يک طرح کلّي و تدبير کلان قرار ميدهد و آن عبارت است از اينکه بايد انساني و إبليسي باشند و برخي از انسانها تحت تاثير إبليس قرار گيرند و جزء شياطين إنسي شوند. با وجود اين تدبير، بدون اينکه هيچ جبري در کار باشد، همه تحت يک امتحان فراگير قرار خواهند داشت. از جهت آن تدبير فوقاني که اين اسباب و وسايل را فراهم کرده است، اين اعمال به خدا هم نسبت داده ميشود.
وظيفه ما در فتنهها
مسأله ديگر اين است که ما در مقابل فتنهها چه تکليفي داريم؟ فيالجمله جوابش معلوم شد که تا آن اندازه که اختيار و قدرت اطاعت خدا و قدرت مخالفت با شيطان داريم، مسئوليت داريم و نبايد با امر خدا مخالفت کنيم. پس کسي نميتواند بگويد: «بزرگان ما گفتهاند: در آخرالزّمان فتنههايي واقع ميشود، پس ما ديگر تکليفي نداريم»، زيرا اين حوادث به دست خود انسانها و با اختيار خود آنها واقع ميشوند. اگر گفتهاند: در آخرالزّمان بعضي از انسانها خيلي بيحيا ميشوند، معنايش اين نيست که عدّهاي بيحيائي کنند و بگويند: «آخرالزّمان است بايد بيحيا شد»! اين پيشگويي يک امر تکويني است و تکليف را از آنها سلب نميکند.
بزرگان ما خبر دادهاند که عدّهاي با اختيار خود عصيان ميکنند و رعايت ارزشهاي اسلامي را نميکنند. وقتي وضع حيا در جامعه را با ده سال قبل مقايسه ميکنيم، ميببينيم مردها در حوزه کاري خود و خانمها در حوزه خود، سطح حياءشان چقدر فرق کردهاست. نسل جديد حتّي در برخي خانوادههاي متدين، اصلاً مسأله حيا را به عنوان يک ارزش اسلامي باور ندارند و خود را ملزم به رعايت آن نميدانند. اطاعت و احترام به والدين در سنّتهاي ما وجود داشته است. حتّي در روايات آمده است که از آداب اسلامي اين است که تا پدر اجازه ندادهاست، فرزند در حضور پدر نبايد بنشيند. اين يک ادب اسلامي است. حالا ديده ميشود که فرزند در مقام تأديب پدرش بر ميآيد! فرهنگ ما تا اين حدّ تغيير کرده و از فرهنگ اسلامي فاصله گرفته است.
تناسب پاداش با نوع آزمايش
البته در يک چنين فضايي عمل کردن به وظيفه خيلي سخت ميشود و لذا رسول اکرم فرمودهاند: «يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ الصَّابِرُ عَلَى دِينِهِ مِثْلُ الْقَابِضِ عَلَى الْجَمْرَةِ بِكَفِّه ...»5: زماني خواهد آمد که نگه داشتن دين مثل نگه داشتن آتش سرخ شده در کف دست است. امّا متقابلاً کساني که اين همّت را داشته باشند که اين آتش را در کف دستشان نگه دارند، صد برابر ثواب خواهند داشت. وقتي تکليف سختتر شد، به همان اندازه ارزش و ثوابش هم بيشتر ميشود. وقتي امتحان سخت ميشود، از طرفي قبول شدن در آن از امتياز بالائي برخوردار است و از طرفي ديگر مردود شدن در آن موجب سقوط بيشتري ميشود. اين ويژگي امتحان است. در واقع معناي اينکه در آخرالزمان فتنهها زياد ميشود، اين است که ظرفيت انسانها وسعت پيدا کردهاست؛ يعني انسانها اين قابليت را پيدا کردهاند که از آنها امتحانهاي سخت گرفته شود، تا با قبولي در اين امتحان سخت، خيلي اوج بگيرند و طبعاً اگر هم سقوط کردند، خيلي سقوط ميکنند. وقتي کسي که ميخواهد امتحان ديپلم بدهد را، با شاگرد کلاس اول مقايسه کنيم، امتحان او خيلي سختتر خواهد بود؛ ولي اين نشانه رشد فراوان اوست که ميتواند در اين امتحان شرکت کند. اين هم يک روي سکّه است. در دورههاي قبل ظرفيت چنين امتحانهاي سختي وجود نداشتهاست؛ لذا در اين دوران است که يک طفل سيزده ساله، ره صد ساله را طي ميکند. در دوران انقلاب ما صدها مورد امثال اين اتّفاق افتاد که گمناماند و کسي از آنها خبر ندارد؛ يکي از آنها به عنوان نمونه معروف شد و نام او ماند. در دوران دفاع مقدّس برخي افراد بسيار ترقّي کردند. بعد از آن دوران هم و همچنين در زمان حال، چنين پيشرفتهائي براي برخي افراد واقع ميشود، امّا خدا بندگان خود را براي ديگران زود افشا نميکند. خداوند دوستان خود را در پرده نگه ميدارد. آنها با خدا روابط خاصّ دارند. در زمان حاضر در بين مردم، به وفور بندگاني پيدا ميشوند که نظير آنها در اعصار ديگر کم پيدا ميشود؛ بندگاني که خيلي سريع ترقّي ميکنند. البته بايد امتحانهاي سختي را پشت سر بگذارند و با خون دل، مشکلات فراواني را تحمّل کنند.
پس وجود فتنههاي سخت در آخرالزّمان، پيشبيني آنها، و مقدّر بودن آنها، معنايش اين نيست که ما مجبوريم و بايد هر آنچه که اتّفاق ميافتد را بپذيريم. ما، چه به صورت فردي و چه به صورت جمعي، مکلّفيم که در حدّ توان با ظلم و فساد مقابله کنيم، خواه ظلم از طرف افراد زورگوي داخلي، و خواه ظلم جهاني و از طرف دولتهاي زورگو باشد.
ملّتي بي نظير
در آستانه پيروزي انقلاب، يک حرکت ملّي در کل کشور پديد آمد و به برکت راهنماييهاي امام راحل ـ رضوان الله عليه ـ مردم تکليفشان را فهميدند و اين امتحان را خوب گذراندند. در طول تاريخ کم ميتوان پيدا کرد که يک امتحان دسته جمعي به اين خوبي برگزار شده؛ باشد. نظير چنين امتحاني در همين روزهاي اخير واقع شد و مردم خيلي خوب امتحانهاي خود را پشت سر گذاشتند. نظير چنين اتّفاقاتي در طول تاريخ کم است که مردم فداکارانه راهي را که تشخيص دادند راه مرضي خدا و راه مورد قبول آقا امام زمان ـ صلوات الله عليه ـ است و فرمانده آن نائب امام زمان است، با جان و دل طي کنند و در مقابل همه سختيها و مشکلات آن بايستند. هميشه اين طور نبوده است. اين نشانه رشد جامعه و آمادگي براي امتحانات بزرگ و ترقيات فراوان است. البته اين امتحانات، گاهي سخت و در حدّ جان کندن است. گاهي اتّفاق ميافتد که يک نفر در يک روز ثواب صد شهيد را ميبرد، گويا صد بار در ميدان جنگ و جهاد کشته ميشود؛ يعني گاهي آن قدر تکاليف و وظايف سختي در پيش روي انسان است که حکم جهاد را دارد؛ نياز به مقاومت دارد. گاهي لازم است سخن بگويد و گاهي بايد سکوت کند، سکوتي که گاهي تحمّل آن بسيار کار سختي است. وقتي انسان به ميدان جنگ و جهاد ميرود، يک بار ميتواند شهيد شود و طبعاً براي او يک ثواب خواهد بود. ولي انسان ميتواند در اثر انجام وظيفه در امتحانهاي سخت، هر روز صد بار ثواب شهيد ببرد. صبح در يک ساعت، با انجام يک تکليف سخت، يکبار ثواب شهادت نصيبش ميشود؛ در ساعتي ديگر جريان ديگري پيش ميآيد، باز بايد خون دل بخورد، از خودش مايه بگذارد، صبر کند، مشکلات را تحمّل کند، از منافعي صرف نظر کند، و اينگونه ثواب صد شهيد را ببرد. گاهي ثواب گفتن کلمة حقّ در مقابل حاکم ظالم، از ثواب صد جهاد بيشتر است. اين نشانه بالا رفتن ظرفيت است.
لزوم شُکر براي پذيرش در امتحانهاي دشوار
نبايد از خدا گلهمند باشيم که چرا ما را در زماني قرار دادي که اين امتحانهاي سخت وجود دارد؛ چراکه اولاً جا دارد خداوند بفرمايد: من در کارم احتياج به مشاور ندارم و آنچه را که صلاح ميدانم عمل ميکنم، و ثانياً اين خود يک رحمت از ناحيه من است که به شما اجازه ميدهم در ميدان امتحانات بزرگ واقع شويد. ورود در بعضي از امتحانات يک امتياز محسوب ميشود. به هر کسي اجازه نميدهند وارد ميدان هر امتحاني شود؛ بلکه برخي امتحانات شرايط خاصّي دارد. بايد مدارکي ببرد که نشان دهد به اندازه لازم درس خوانده است. همين که خدا به کسي اجازه ميدهد وارد اين امتحان شود، براي او يک امتياز محسوب ميشود؛ يعني او را پذيرفته است و لياقت شرکت در اين امتحان را دارد. پس به جاي اينکه گلهمند باشيم که چرا تکليف سخت به ما داده است، بايد شکر خدا را به جا آوريم.
سنّت امتحان استثناء ندارد
همانطور که قبلاً اشاره کرديم اين امتحانات را در دو بخش ميتوان دسته بندي کرد: يکي امتحانات و فتنههائي است که آثار سوء آن در واقع آثار مادي و دنيوي است، و ديگري فتنه در دين است؛ يعني آشفتگيهائي که موجب ميشود، انسان وظيفه شرعي خود را گم کند و ناخواسته به راه باطل کشيده شود. هر کدام از اينها هم گاهي فردي و گاهي اجتماعي است.
براي اينکه ما بدانيم هيچ کس از اين فتنهها مستثنا نيست، در قرآن در دو آيه، در رابطه با شخص پيغمبر اکرم اسلام ـ صلي الله عليه و آلهـ ميفرمايد: ايشان هم مورد فتنه قرار گرفتهاست و خدا به پيغمبر اکرم هشدار ميدهد که مبادا در اين فتنه مردود شوي:
1. شخصي که متعلّق به قبيلهاي بود که خيلي به پيغمبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ ارادت داشتند و به اسلام خدمت کرده؛ بودند، دزدي کرد، ولي سرانجام رسوا شد و ثابت شد که دزدي کرده؛ و بايد دست او را ميبريدند. اين امر براي بزرگان قبيله خيلي سنگين بود. ايشان به تکاپو افتادند که به يک نحوي پيغمبر را راضي کنند که از اجراي حدّ صرف نظر کند. آيهاي به اين مضمون نازل شد که کساني در صدد بر آمدند که تو را مورد فتنه قرار دهند و در دام بيندازند که بعضي از تکاليف را درست انجام ندهي. به حکم خدا حکم کن و مبادا هواهاي نفساني باعث شود که از اجراي حکم خدا منصرف شوي.
2. در تاريخ و در روايات نقل شده است که قبيلهاي نزد پيغمبر اکرم آمدند و گفتند: ما حاضريم مسلمان شويم و حاضريم با شما پيمان ببنيدم که در جنگها شرکت کنيم و قوايمان را در اختيار شما بگذاريم؛ فقط به خاک افتادن در نماز و سجده کردن، براي ما سخت است و در شأن ما نيست؛ خواهش ميکنيم اين کار را از ما نخواهيد. ما زکات مي دهيم، به جهاد ميآئيم و ... ، فقط اين تکليف را از ما برداريد. اينان جزء؛ اشراف و بسيار متکّبر بودند. قرآن ميفرمايد: «وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ وَ إِذاً لاَتَّخَذُوكَ خَليلاً»6: نزديک بود که تو هم تحت تأثير قرار بگيري. در آن شرايط سخت که مسلمانها نه امکانات مادّي و نه نيروي انساني داشتند و دشمنان فراوان هم از اطراف آنها را احاطه کردهبودند، يک عدّهاي آمدهاند و ميگويند: ما حاضريم با يک شرط، همه جور امکاناتي در اختيار شما قرار دهيم. به طور طبيعي هر سياستمداري ميگويد: فعلاً از کمک اينها استفاده کنيم، بعد راه حلّي پيدا ميکنيم. گويا به ذهن پيغمبر خطور کرد که آيا امکان دارد فعلاً نماز را از آنها نخواهيم؟ در حال حاضر در جنگ ما را ياري کنند تا بر دشمنان پيروز شويم، بعد ببينيم خدا چه دستوري ميدهد؟ دنباله آيه ميفرمايد: اگر چنين کاري کرده بودي، دو برابر آنچه ديگران در يک چنين موردي مجازات ميشوند، مجازات ميشدي و ديگر هيچ کس در برابر خدا تو را ياري نميکرد. تو جز اطاعت امر ما و رساندن پيام ما وظيفهاي نداري. ما ميگوئيم: نماز بايد با سجده باشد، تو هم بايد همين را بگوئي و حقّ نداري اين وظيفه را از کسي برداري.
آن اندازه که از روايات فهميده ميشود، اين است که فقط به ذهن پيغمبر خطور کرد و چيزي اظهار نفرمود. پس شيطان فتنهگر حتّي از پيغمبر هم دست برنميدارد. اين اسباب را فراهم ميکند تا بلکه لغزشي از ايشان صادر شود. امّا خداي متعال بندگان مخلَص خودش را حمايت ميکند و نمي گذارد بلغزند. معناي عصمت همين است. البته مقصود از «نميگذارد»؛ ارشاد و هشدار است، نه سلب اختيار، و اين همان کمک الهي است. بنابراين گاهي فتنه از طرف شيطان حتّي براي اولياء و انبياء إلهي هم پيش ميآيد.آنچه براي ما مهمّ است و بايد بيشتر متوجّه آن باشيم، فتنههاي اجتماعي مربوط به دين است. گاهي فتنه، فتنه اجتماعي است؛ در اين مورد نه فقط يک نفر، بلکه گمراهي همه جامعه هدف است؛ يعني شيطان آنقدر نيروهايش را متمرکز ميکند و آنقدر نقشه ميکشد تا امّتي را گمراه کند. اينجاست که خطر خيلي بزرگ است و بايد به راهنمائيهاي قرآن در مقابله با اين فتنهها توجّه کنيم وببينيم چه وظيفهاي داريم.
وفقنا الله و اياکم انشاءالله
--------------------------------------------------------------------------------
1. الاعراف / 155 .
2؛ . همان .
3؛ . الاعراف / 27 .
4؛ . محمد / 4 .
5؛ . بحارالانوار، ج 74، ص 100 .
6؛ . الاسراء / 73 .