بسماللهالرّحمنالرّحيم
آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي ( دامت بركاته ) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 90/05/12؛ ايراد فرموده اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
نصايح امام باقر عليه؛ السلام؛ به جابر
مقدمه
خدا را شکر می کنيم که حيات و توفيقي عنايت فرمود تا بار ديگر در اين محفل نوراني در جمع شما عزيزان گفت وگويي درباره فرمايشات اهل بيت سلام الله عليهم اجمعين داشته باشيم. به نظرم رسيد در اين ماه مبارک به اندازهاي که خداوند توفيق دهد به روايتي که يکي از خواص ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين نقل کرده بپردازيم.
همه کساني که خدمت اهل بيت صلوات الله عليهم اجمعين رسيدند از جهت معرفت، ايمان و ولايت در يک سطح نبودند. گاهي اهلبيت صلواتاللهعليهماجمعين مطالبي را به بعضي از اصحاب می فرمودند که اجازه نقل آن را به ديگران نداشتند. از جمله اصحاب سرّ ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين جابر بن يزيد جعفي است. از ايشان نقل شده است که: «پنجاه هزار حديث از امام باقر و صادق عليهماالسلام شنيده ام که اجازه نقل حتي يکي از آنها را هم ندارم.»؛ اجمالا از اينگونه روايات می توان به دست آورد که هر مطلب حقي را براي هر کسي نبايد گفت چراکه ظرفيت اشخاص متفاوت است. گاهي مسايل اجتماعي اقتضا می کند که بعضي مطالب گفته نشود. به هر حال احاديثي که اين بزرگوار اجازه داشتند نقل کنند در ميان ساير روايات برجستگي هايي دارد. اصلا لحن رواياتي که ايشان نقل کرده است با بسياري از روايات ديگر متفاوت است؛ يعني نکته هاي لطيفتر، عميق تر و پرمغزتري دارد. اگر خداي متعال توفيق دهد در اين چند شب روايتي را که در تحف العقول توسط ايشان از امام باقر صلوات الله عليه نقل شده براي تبرک و تقرب مرور می کنيم.
در تحف العقول در باب رواياتي که از امام باقر صلوات الله عليه نقل شده اين روايت آمده است که:«يَا جَابِرُ ... أُوصِيكَ بِخَمْسٍ إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِمْ وَ إِنْ خَانُوكَ فَلَا تَخُنْ وَ إِنْ كُذِّبْتَ فَلَا تَغْضَبْ وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلَا تَفْرَحْ وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلَا تَجْزَعْ؛1؛ جابر من تو را به پنج چيز نصيحت می کنم؛ اگر کسي به تو ظلم کرد تو به کسي ظلم نکن، و اگر مردم به تو خيانت کردند تو به کسي خيانت نکن، و اگر سخني گفتي و مردم تو را تکذيب کردند مواظب باش خشمگين نشوي، و اگر تو را ستايش کردند شاد نشو، و اگر کسي تو را نکوهش کرد بي تاب نشو.»
ابتدا جمله اول را توضيح دهيم و بحث را با اين سؤال شروع کنيم که: اصلا مفهوم ظلم يعني چه و انگيزه انسان براي ظلم کردن چيست؟ از آن جا که بحث ادبي و لغوي ممکن است خسته کننده باشد تنها در حد اشاره به آن می پردازيم.
معنا و مفهوم ظلم
ظلم به معناي از حد گذشتن است. پيش فرض اين معنا اين است که انسان در موقعيتي قرار می گيرد که حدي براي آن تعيين شده است. اگر سعي کند از اين حد تجاوز کند و رعايت مرز را نکند اينجا واژه ظلم به کار می رود. معمولا در توضيحات عرفي گفته می شود: ظلم يعني کسي به حق ديگري تجاوز کند. در اين جا مفروض اين است که انسان در مقابل کسي يا کساني قرار گيرد که حقي دارند و آن حق بايد رعايت شود. اگر انسان آن حق را رعايت نکند و به حق ديگري تعدي کند می گويند ظلم کرده است.
در مقابل ظلم، عدل است. عدل يعني رعايت کردن حق. پس پيش فرض در اين واژه ها اين است که انسان باور دارد که در زندگي مخصوصا در حوزه افعال اختياري، حد و مرزهايي وجود دارد که بايد آن ها را رعايت کند. بايد سعي کرد حق کساني که صاحب حق اند ادا شود و يا به حقشان تجاوز نشود. مؤيد اين توضيح لفظي، آيات زيادي است که مربوط به عدل و ظلم است؛ به عنوان مثال وقتي خداوند در آيه دويست و بيست و نه از سوره بقره برخي حقوق را بيان می کند، بعد از آن می فرمايد: «تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا؛ اينها حدود و مرزهاي الهي است که خدا تعيين کرده است؛ پس از اين مرزها عبور نکنيد.»؛ اگر کسي از اين مرزها عبور کند ظلم کرده است. حتي خداي متعال براي تفاهم با ما، خود را هم در مقام کسي قرار داده که حقي بر ما دارد و اگر آن حق را رعايت نکنيم به او ظلم کرده ايم. معناي آيه شريف إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ2؛ اين است که خدا حق دارد که جز او را نپرستيم. اگر اين حق را رعايت نکنيم و معبود ديگري انتخاب کنيم –؛ يکي از معبودها هم هواي نفس است همانطور که قرآن می فرمايد: أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ3؛ –؛ اين انتخاب تجاوز به حق خدا و ظلم است؛ ظلمي بسيار بزرگ. چراکه طرف ما هر چه بزرگتر باشد و حق بزرگ تري داشته باشد با رعايت نکردن حق او ظلم ما بزرگ تر خواهد بود. بنابراين ظلمْ مراتب مختلفي پيدا می کند. آيا عظيم تر از خدا کسي فرض می شود؟ آيا حق کسي بزرگ تر از حق خدا می شود؟ پس ظلم به خدا ظلمي عظيم خواهد بود. اين تعبير از نهايت لطف و کرم الهي است که به زبان ما سخن می گويد و خودش را در مقامي قرار می دهد که حقي دارد و ما بايد رعايت کنيم و اگر رعايت نکنيم ظلم کرده ايم.
انگيزههاي انسان براي ظلم کردن
حال سؤال اين است که انسان چرا ظلم می کند و چه انگيزهاي براي ظلم کردن دارد؟ انساني که عاقل است و می فهمد که اساس اين عالم بر عدل است و هر کسي حقي دارد و اگر اين حقوق رعايت شود زندگي انسان سعادتمندانه خواهد بود و اهداف خلقت تحقق پيدا می کند و اگر اين حد و مرزها رعايت نشود هدف خلقت به شايستگي تحقق پيدا نمی کند و ما هم به سعادت خودمان نمی رسيم، با اين همه چرا انسان ها ظلم می کنند؟
وقتي ما مقداري به انگيزه هاي خودمان مراجعه کنيم و مقداري هم درباره افراد جامعه و حوادثي که در جامعه در طول تاريخ اتفاق افتاده و می افتد دقت کنيم به اين نتيجه می رسيم که در بسياري از انسانها عاملي دروني وجود دارد که نمی خواهند به حق خودشان راضي باشند و می خواهند بيش از آنچه که برايشان تعيين شده بهرهمند شوند. برخي اصلا چنين گرايشي دارند که اصلا چه لزومي دارد که ما براي کساني حقوقي قائل شويم و خودمان را مقيد کنيم که اين حدود را رعايت کنيم؟! طرح اين مسأله وقتي موجب تعجب بيشتري می شود که می بينيم برخي از فلاسفه بزرگ جهان چنين گرايشي دارند. ايشان معتقدند که انسان در اين جهان بايد سعي کند که هر چه می تواند لذت ببرد و هر چه موجب التذاذش است به دست آورد، حتي اگر به زور از دست ديگران بگيرد. آن ها که نمی توانند از خود دفاع کنند محکوم به فنا هستند و بايد از بين بروند و موجود قوي باقي بماند. صاحبان اين انديشه ظلم کردن را حق خودشان می دانند و می گويند ما بايد هر چه می توانيم لذت ببريم. از اين ها که بگذريم عده ديگري در تعيين حدود و حقوق شک دارند. ايشان في الجمله قبول دارند که بايد براي ديگران هم حقي قائل شد، اما در مقدار حق و حدود آن تشکيک می کنند.
به هر حال انسان گاهي بر اثر جهل و گاه بيتوجهي به نظام عالم و سعادت دنيا و آخرت خويش، به دنبال خواسته هاي زودگذر خود می رود و موجبات ظلم به ديگران را فراهم می کند. اما گاهي جهل و غفلت در کار نيست، بلکه با توجه و علم، ظلم می کند. دلبستگي هاي او مانع از آن می شود که براي ديگران هم حقي قائل شود. غالب کساني که از راههاي مختلف سعي می کنند ديگران را استثمار کنند و از آنها بهره کشي کنند کم کم ملکه اي در وجودشان پيدا می شود که می خواهند همه چيز را تحت سيطره خودشان دربياورند. با اين که از اول هم می دانند اين کار غلط است و اخلاقا درست نيست، اما کم کم به شرايطي کشيده می شوند که ديگر رعايت اخلاق از يادشان می رود. انسان موجود عجيبي است. گاه با نيت خير وارد مسيري می شود، اما آرامآرام به جاهايي کشيده می شود که از اول فکرش را نمي کرد. بعد هم باور نمی کند که اين قدر خطا کرده باشد و گاه اگر به او بفهمانند که اشتباه کرده نمی تواند رها کند. نمونه بارز چنين انساني فرعون است که سرانجام کارش در برتريطلبي به آنجا رسيد که صراحتا فرياد زد: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى.4؛ بله، عدهاي از ابتدا براي اينکه بهره و لذت بيشتري از زندگي داشته باشند به حقوق ديگران تجاوز می کنند. اين ظلم معروف است و قبح آن از گزارههاي بديهي عقل عملي محسوب می شود. شايد ما در احکام عقل چيزي واضحتر از قبح ظلم و حسن عدل نداشته باشيم. روشن است که اين مطلبي نيست که امام باقر سلام الله عليه به عنوان نصيحت ويژه به جابر بفرمايند. هر عاقلي می داند نبايد ظلم کند. نصحيت حضرت اين نيست که ظلم نکن، بلکه نصحيت ايشان اين است که گاهي غير از آن انگيزههايي که براي ستمگران عادي پيدا می شود شرايطي اجتماعي پيش می آيد که انسان انگيزه مضاعف براي ظلم پيدا می کند؛ يعني غير از هواهاي نفساني و انگيزه هاي رواني و شخصي، عامل ديگري ممکن است انسان را وادار به ظلم کند.
ظلم ديگران، عامل مضاعف کننده انگيزه ظلم
عاملي که می تواند انگيزه مضاعف براي ظلم کردن در انسان ايجاد کند، ظلم ديگران است؛ و آن در جايي است که انسان ببيند ديگري ظلم می کند و به انسان زور می گويد و تحمل آن براي انسان بسيار سخت است. در اين جا عاملي مضاعف براي ظلم کردن پيدا شده است و اين شرايط، عزم جدي تري براي خودداري از ظلم می خواهد. در چند مورد ظلم ديگران می تواند باعث شود که انسان ظلم کند.
1. ظلم صريح ديگران بي هيچ عذر و بهانه
يکي از مواردي که ظلم ديگران انگيزه انسان را براي ظلم تقويت می کند جايي است که آشکارا حق انسان را بخورند و به انسان توهين کنند و هيچ بهانه اي هم براي اين کار نداشته باشند، به خصوص اگر خيلي صريح بگويند: «ما اين ظلم را در حق تو انجام داده ايم؛ تو هم هر کاري از دستت بر می آيد انجام بده!»؛ وقتي بي جهت مال کسي را بگيرند، اين شخص طبعا آزرده می شود و گاهي اين آزردگي به قدري شديد می شود که خواب را از چشمش می گيرد. گاهي اين شرايط، توأم با وسوسههاي شيطان باعث می شود که انسان به اين فکر بيفتد که براي انتقام، به ديگران ظلم کند. ممکن است چنين شخصي در شرايط عادي هيچ وقت به فکر ظلم کردن هم نيافتد، اما در چنين شرايطي تصميم به ظلم به ديگران بگيرد.
2. شيوع ظلم
گاهي علني شدن ظلمي در جامعه و فراگيري آن، انسان را وسوسه می کند که او هم مرتکب آن ظلم شود. وقتي يک کار ناهنجاري در جامعه به صورت علني انجام می گيرد کمکم قبح آن می ريزد و به افراد زيادي در جامعه سرايت می کند. رشوه يکي از پليدترين اموال است، اما گاه چنان رواج پيدا می کند که عنوان هديه و حق و حساب به خود می گيرد و قبحش می ريزد. چنين شرايطي عامل مضاعفي می شود که انسان مرتکب اين ظلم شود.
3. هنگامه قصاص
مورد ديگري که ظلم ديگران ممکن است باعث شود ما هم ظلم کنيم در هنگامه قصاص است. ما فيالجمله می دانيم اگر کسي حقي از ما سلب کرد ما می توانيم قصاص کنيم. هم عقلا و هم شرعا اين کار جايز است. در قرآن هم به جواز آن تصريح شده است ؛ (وَ لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَاْ أُولِيْ الأَلْبَابِ)5؛ با توجه به اينکه قصاص حق است ممکن است شيطان انسان را وسوسه کند و بگويد: «بايد کاري کني که اين شخصي که به تو ظلم کرده حسابي ادب شود و راهش اين است که بيشتر از حدِ قصاص تنبيه شود!»؛ در اين شرايط ممکن است انسان در قصاص دقت نکند و از حد تجاوز کند و مرتکب ظلم شود. قصاص حق است و ظلم نيست، اما تجاوز از حقْ ظلم است. مثلا ما حق نداريم کسي را که به ظلمْ سيلي به گوش ما زده است، در عوض، بدنش را مجروح کنيم و راهي بيمارستانش کنيم. قرآن می فرمايد: «وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ؛6؛ اگر در مقام قصاص برآمديد و خواستيد مقابله به مثل کنيد دقيقا همانگونه که با شما رفتار شده عمل کنيد.»
جايگاه نصيحت امام باقر عليهالسلام
در اين چند مورد به نظر می آيد گاهي غير از انگيزه اوليه انسان براي ظلم –؛ انشاءالله همه مؤمنان اين انگيزه را در خودشان سرکوب کردهاند و هيچ وقت به فکر ظلم کردن به ديگران نمی افتند –؛ شرايط خاصي پيش می آيد که باعث می شود انگيزه انسان براي ظلم مضاعف شود. اينجاست که غير از حکم عقل و غير از دستورات اصلي شرع نياز است که واعظي بگويد: «مراقب باش! گرچه در شرايط عادي ظلم نمی کني، اما اين شرايط خاصي است و بايد مراقب باشي شيطان فريبت ندهد. اگر کسي به تو ظلم کرد، تو به او ظلم نکن! اگر حق قصاص داري، بيش از آنچه حق داري انجام نده! اگر ديدي ظلمي در جامعه شيوع پيدا می کند، مواظب باش تو آلوده نشوي!»؛ در اين شرايط است که احتياج به تذکرْ مضاعف می شود.
مسأله ديگري که در اينجا مطرح می شود اين است که: اصولا آنجايي که انسان حق قصاص دارد و می تواند مقابله به مثل کند آيا بهتر اين است که حقش را استيفا کند يا بهتر اين است که گذشت کند؟ آيا انتقامي که شرعا جايز است رجحان دارد يا عفو کردن؟ شايد بتوان گفت همه موارد يکسان نيستند؛ گاهي قصاص کردن مطلوبتر است و گاهي عفو کردن. انشاءالله جلسه بعد مقداري درباره اين موضوع صحبت می کنيم.
و صلّي الله علي محمد و آله الطاهرين
--------------------------------------------------------------------------------
1؛ . تحف العقول، ص284.؛
2؛ . لقمان، 13.؛
3؛ . جاثية، 23.؛
4؛ . نازعات، 24.؛
5؛ . بقره، 179؛ .
6؛ . نحل، 126. ؛