بسماللهالرّحمنالرّحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 27/02/91 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
تفکر در آيات الهي
مروري بر آنچه گذشت
در جلسات گذشته اين سؤال را مطرح کرديم که چرا گاهي انسان با اينکه مطالبي را ميداند، اما در مقام عمل به آنها ترتيب اثر نميدهد؟ در پاسخ عرض کرديم: شايد مهمترين جهتِ چنين واقعيتي، عدم تمرکز و بيتوجهي به دانستههاست. گاهي آگاهيهاي ما کاملا در کانون توجه ما قرار دارند و در صفحه ذهن ما زنده و بيدارند و گاهي بايگاني شده، مورد غفلت و فراموشي واقع ميشوند به طوريکه اگر از ما در باره آنها سؤال کنند ميتوانيم پاسخ دهيم اما در شرايط عادي زندگي به گونهاي رفتار ميکنيم که گويا چنين دانستههايي نداريم. در جلسه گذشته عرض کرديم: آن طور که از آموزههاي ديني استفاده ميشود يکي از راههاي کمک به زنده ماندن اين دانستهها و مؤثر بودن آنها در رفتار انسان «تفکر» است.
قرآن، معرفيکننده بهترين موضوعات تفکر
موضوعاتي که انسان ميتواند درباره آنها فکر کند هيچ حد و حصري نداشته، عملا انسان نميتواند درباره همه آنها فکر کند. به ناچار بايد موضوعات را اولويتبندي کرده، از ميان آنها انتخاب کند. با توجه به هدفي که ما در پي آن هستيم اولويت با موضوعاتي است که تفکر در باره آنها به انسان کمک ميکند تا دانستههاي او در رفتارش مؤثر واقع شود؛ رفتاري که موجب سعادت و کمال حقيقي او شده، به تعبير قرآن انسان را به قرب خدا برساند. در اين ميان موضوعاتي وجود دارند که تفکر در باره آنها بسيار سريع ميتواند انسان را متوجه عمل کرده، سريعتر او را به مقام قرب برساند.
يکي از راههاي انتخاب موضوع براي تفکر، توجه به توصيههاي قرآن کريم و اهلبيت صلواتاللهعليهماجمعين است. قرآن کريم و پيشوايان معصوم ما علاوه بر تاکيد بر تفکر، موضوعاتي را هم براي اين مهم مشخص کردهاند و اين تفضلي فوقالعاده است. وقتي قرآن کريم بر توصيه به تفکر در باره برخي موضوعات اهتمام دارد انسان ميتواند حدس قوي بزند - بلکه يقين پيدا کند- که تفکر درباره آن موضوعات از اهميت بيشتري برخوردار است. چراکه خداوند بيجهت بر موضوعي اصرار نميورزد. حضرت آيتالله بهجت رضواناللهعليه ميفرمودند: «برخي افراد براي رسيدن به مقامات عالي به دنبال مطلبي ميگردند که نه خدا آن را گفته باشد، نه پيغمبر و نه هيچ عالمي! و راز و سرّي باشد که هيچ کسي نداند و تنها افراد معدود و خاصي از آن مطلع باشند و او با دانستن و عمل به آن سرّ به خدا نزديک شود.» آيا واقعا باور کردني است خدايي که بيش از همه مهربانان عالم، خواهان کمال و سعادت جاوداني ماست نکتهاي که در تکامل ما بسيار تأثير دارد را مخفي کند؟! برعکس بايد بگوييم: هر چه که در قرآن بيشتر مورد تأکيد واقع شده، بيشتر در کمال ما مؤثر است. خداوند قرآن را نازل کرد تا ما را به کمال برساند. پس هرچه در اين راستا از اهميت بيشتري برخوردار باشد بيشتر مورد تأکيد قرار گرفته است. ايشان با اين بيان ـ که شايد من مکرر آن را از ايشان شنيده باشم ـ ميخواستند اين نکته را القا کنند که چنين تفکري، پنداري شيطاني است. ابليس لعين براي بازداشتن ما از راه صحيح و غافل کردن ما از آنچه مورد تأکيد خداوند است در ذهن ما چنين القا ميکند که اگر ميخواهيد به کمال برسيد بايد اسراري مگو را ياد بگيريد وگرنه مطالبي را که همه ميدانند، براي مقامات عالي مفيد نيست. در حاليکه خداوند آنچه را که بيشتر در سعادت ما مؤثر بوده براي ما بيشتر مورد تأکيد قرار داده است. بنابراين با وجود تأکيد قرآن بر موضوعي ما بايد مطمئن شويم که فکر کردن در آن موضوع مهمتر از ساير موضوعات است. اکنون بايد مروري بر آيات شريف قرآن داشته باشيم تا ببينيم خداوند ما را به تفکر درباره چه موضوعاتي توصيه و ترغيب ميکند. البته بيان تفصيلي چنين مروري از حوصله چنين جلسهاي خارج است. از اين رو ما به بيان نمونههايي از آن اکتفا کرده، همراه آن، تحليلي ارائه ميدهيم تا روشن شود که چرا قرآن تأکيد بيشتري بر روي اين موضوعات دارد.
دعوت قرآن به انديشه در آيات الهي
بعد از پذيرفتن اين حقيقت که کمال نهايي انسان قرب به خدا و راه رسيدن به اين کمال هم بندگي و اطاعت خداست براي رفع مشکل تنبلي در مقام عمل ميتوان حدس زد که تفکر بايد به اموري اختصاص يابد که در نهايت ما را متوجه خداوند، يا متوجه مسئوليت ما در مقابل خداوند، يا متوجه سرانجام ابدي ما در پيشگاه الهي کند. بالاخره تفکر بايد در جايي با خداوند ارتباط پيدا کند، چراکه هدف همين بود، اما چگونه درباره امور مربوط به خداوند بيانديشيم؟ با مراجعه به قرآن کريم درمييابيم که خداوند متعال در موارد بسياري اموري را به عنوان آيات الهي معرفي کرده، ما را به تفکر در باره آنها دعوت ميکند. در جايي ميفرمايد: إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ؛1 يا در جاي ديگر ميفرمايد: كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ.2 مقصود از اين آيات غير از آيات قرآن است و با مراجعه به موارد آنها جاي هيچ ترديدي باقي نميماند که مقصود از آنها آيات تکويني است و از لحن برخي آيات قرآن روشن ميشود که خداي متعال به دنبال اين است که شنونده را به تفکر در کليات نظام آفرينش وادار کند.
تفکر در آيهبودن نظام هستي
مستحب است انسان هنگام بيدار شدن براي تهجد در دل شب اين آيه شريف را تلاوت کند: إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ.3 در سيره اهلبيت صلواتاللهعليهماجمعين فراوان نقل شده است که هنگاميکه براي تهجد از خواب بيدار ميشدند اين آيه را ميخواندند و گاهي تکرار ميکردند. گاهي آن چنان در آن تأمل ميکردند که مدتها در حال سکوت باقي ميماندند. گويا غرق در فکر ميشدند. شايد بتوان نام اين حالت را به تعبير قرآن «ِاخبات» گذاشت (وَأَخْبَتُواْ إِلَى رَبِّهِمْ).4 در باره اصل واژه اخبات گفته شده است: گاهي برخي از حيوانات عظيم الجثه مانند شتر هنگاميکه در بدن خود خارشي احساس ميکنند بيحرکت ميايستند تا پرندهاي خاص براي تميز کردن بدن آنها روي تن آنها بنشيند و با خوردن حشرات روي بدن آنها خارش آنها را از بين ببرد. اين حيوانات وقتي احساس کنند که پرنده در حال تميز کردن بدن آنهاست بيحرکت ميايستند تا مبادا پرنده ترسيده، پرواز کند و برود. گفتهاند: اصل کلمه اخبات از اين حالت گرفته شده است. هنگاميکه انسانهاي ژرفنگر در باره آيات الهي فکر ميکنند گاهي توجه آنها به اموري جلب ميشود و چنين حالي پيدا ميکنند که نميخواهند اصلا نگاهشان به اين طرف و آن طرف برود يا صدايي بشنوند يا حرکتي انجام دهند (وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ)،5.
قرآن پديدههاي هستي را «آيت» نام مينهد و آنها را نشانههاي خداوند ميداند. انسان هنگاميکه تصويري از کسي ميبيند به ياد او ميافتد. گويا قرآن همه عالم را آينههاي خداي متعال ميداند که کمالات و رحمتهاي الهي در آنها ظهور پيدا ميکنند و انسان در آينه اين اشياء ميتواند به خداي متعال و اسماء و صفات او توجه پيدا کند. تفکر در آيات الهي باعث ميشود که انسان از افکار روزمره و احيانا نفساني و شيطاني جدا شده، به عالم نور توجه پيدا کند.
اين آيه شريف نگرشي کلي و کلان به کل هستي داشته، ميفرمايد: در کل نظام هستي آياتي هست که جاي تأمل دارند و آنهايي که اهل لبّ و مغز هستند هنگاميکه با اين آيات مواجه ميشوند در آنها دقت ميکنند و سريع از آنها عبور نميکنند، برخلاف انسانهاي سطحينگر که تنها به دنبال اهداف مادي و پست خود هستند و توجهي به اين آيات الهي ندارند. سپس در وصف أُوْلِي الألْبَابِ ميفرمايد: الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ. حالت بدن انسان يا ايستاده است يا نشسته يا خوابيده و ايشان در همه اين حالات به خداوند توجه دارند.
تفکر در هدف هستي
يکي از معارفي که قرآن بسيار بر روي آن تأکيد دارد و در آيات متعددي ما را دعوت به انديشه در باره آن مينمايد باطل و سرسري نبودن خلقت جهان هستي است (مَا خَلَقَ اللّهُ ذَلِكَ إِلاَّ بِالْحَقِّ).6 کساني که در دام شيطان ميافتند با همه زيرکي، فهم و عقلي که دارند عاقبت آنها به اينجا منتهي ميشود که همه پديدههاي عالم را تصادفي ميدانند. امروزه افرادي هستند که با وجود اينکه از نوابغ و دانشمندان محسوب ميشوند چنين نظرياتي دارند که «پيدايش عالم از ماده متراکمي بوده که روزي به ناگاه و بدون هيچ دليلي منفجر شده و ستارگان و کهکشانها از آن پديد آمدهاند و بعد از گذشت ميلياردها سال کره زمين به وجود آمده است و به تدريج زمين پوستهاي پيدا کرده، به طور اتفاقي ياخته زندهاي در آبهاي مانده در گوشهاي پيدا شده و آن منشأ حيات گشته است. از اين ياخته، گياهان و حيوانات پديد آمدهاند و تکامل آنها زمينه به وجود آمدن انسان را فراهم کرده، نهايتا انسان از ميمون به وجود آمده است! تفسير عالم تنها همين است و يک وقتي هم دوباره انفجاري پيدا ميشود و همه اينها از بين رفته، تمام ميشود!» بسياري از انسانهاي عاقل که در بسياري از رشتههاي علوم تحقيق و پژوهش انجام دادهاند درباره آفرينش چنين تفکري دارند. اما آنهايي که اهل دقتاند از همان آغازِ مواجهه با اين پديدههاي عجيبِ عالم هستي متوجه ميشوند که امکان ندارد اين نظام آفرينش بيهدف و بيبرنامه باشد و فکرشان به اينجا منتهي ميشود که اين آفرينش با اين عظمت نقشه، تقدير و تدبيري داشته است و کسي با هدفي خاص اين عالم را خلق کرده است (رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً). اينگونه افراد در ادامه تفکر خود به اينجا ميرسند که وقتي آفرينش عالم هدفي داشته آفرينش ما هم که بخشي از اين عالم هستيم قطعا هدفي دارد و ما نيز بيهوده آفريده نشدهايم. اينگونه نيست که هر کسي هر طور که بخواهد زندگي کند و هيچ حساب و کتابي در کار نباشد. وقتي ما بيهدف نباشيم ناچار بايد حساب و کتابي در کار باشد و انسانهاي نيکوکار پاداش دريافت کرده، انسانهاي بدکار به کيفر اعمال خويش برسند. از اين رو در ادامه تفکر خويش ميگويند: سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛ خداوندا! تو منزهي از اينکه اين عالم بيهدف و پوچ باشد. پس اگر ما گناهي کرده باشيم تو ما را از عذاب حفظ فرما! اين آيه نتيجه سير و تفکر در عالم را نشان ميدهد که بايد دست به درگاه خداوند بلند کنيم و از او بخواهيم که فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ. اين بخشي از مسائلي است که انسان بايد درباره آنها فکر کند تا توجه به خدا پيدا کند؛ توجهي که در رفتار او اثر گذارد. اينگونه تفکر موجب ميشود که انسان مراقب رفتارش باشد و هر کاري که دلش خواست انجام ندهد.
نحوه خلقت انسان، آيت شگفت خداوند
بعد از آن سير کلي هنگاميکه انسان به مسائل جزئيتر فکر ميکند اثر بيشتري در رفتار خويش ميبيند. تفکر در هر بخشي از آيات تکويني الهي معرفت و شناخت انسان نسبت به صفات الهي را ترقي بخشيده، حکمتهاي خداوند در جهان آفرينش را روشن ميکند. يکي از آن مسائل جزئي چگونگي خلقت آدمي است. در سوره روم به نمونهاي از اين آيات اشاره نموده، ميفرمايد: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ؛ و از آيات الهي اين است که شما را از خاک آفريد.» قرآن در صدر اسلام بايد اين آيات را به گونهاي بيان ميکرده است که مستمعان او اين حقايق را بفهمند. اگر مطالبي را بيان ميکرد که اصلا نميفهميدند يا نميتوانستند باور کنند اثري نميبخشيد. از اين رو ميفرمايد: منشأ پيدايش حيات شما خاک است. از همين خاک گياه ميرويد و گياه را حيوان ميخورد و شما از گوشت آن حيوان براي خود غذا تهيه ميکنيد. از آن غذا مادهاي در بدن شما به وجود ميآيد که منشأ پيدايش فرزند ميشود. بنابراين اصل حيات شما از خاک است. فکر کنيد ببنيد چگونه خداوند شما را از خاک آفريد و چه مراحلي را گذراندهايد تا پا به عالم دنيا نهادهايد.
امروزه با توجه به اکتشافات علمي ميتوان کمي عينيتر در اين باره فکر کرد. هر کسي مختصري با زيستشناسي آشنا باشد ميداند که انسانها از يک اسپرماتوزوئيد خلق شدهاند. اسپرماتوزوئيد موجود زنده بسيار ريزي است که ميليونها از آن در يک قطره مني جمع ميشوند. هنگاميکه قطرهاي از مني که هزاران بلکه ميليونها موجود زنده در آن شناورند در رحم قرار ميگيرد اگر رحم مستعد باشد يکي از اين اسپرماتوزوئيدها با تخمکي که ماهانه در رحم زن توليد ميشود تماس پيدا ميکند و وارد آن تخمک ميشود. با ترکيب اين دو، اولين سلولي تشکيل ميشود که انسان از آن به وجود ميآيد. مراحلي که بعد از اين رخ ميدهد از عجايب عالم است که همه زيستشناسان را در حيرت فرو برده است. اين سلول به تدريج به صورتي پيلهمانند درآمده، ميانه آن نازک ميشود و نصف شده، تبديل به دو سلول ميشود. هر يک از آن دو به تدريج رشد کرده، به دو سلول تقسيم ميشوند و به همين ترتيب ميليونها سلول به وجود ميآيند که همه آنها از يک سلول هستي يافتهاند و در رحم به شکل يک دانه توت در کنار هم قرار ميگيرند. بعد از مدتي در اين مجموعه توت شکل رگههايي پيدا ميشود که با هم تفاوت دارند. چگونگي پيدايش اين رگهها از سلولهاي هم جنس هنوز معلوم نيست. به تدريج از برخي از اين سلولها چشم انسان به وجود ميآيد و از برخي ديگر استخوان و از برخي ديگر ناخن و ... . ناخن انسان و چشم او از يک سلول به وجود ميآيند. امروزه که مسأله سلولهاي بنيادين مطرح است و ميخواهند همه مشکلات بدن را با اين سلولهاي بنيادين حل کنند براساس اين فکر است که آن سلولهاي اوليه يکي بوده و اگر ما همان سلولها را در اختيار داشته، زمينه رشد آنها را فراهم کنيم ممکن است جاي آن اعضاي از بين رفته بدن را پر کنند. به راستي اين نقشه در کجا تهيه شده که بايد اين سلولها با تکثير خود، اندامهاي بدن را شکل دهند؟ (هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ)7. اين روند ادامه دارد تا ميرسد به شعور، احساسات، عواطف و عقل. به راستي اين شگفتيها از کجا پيدا ميشوند؟! آن خاک يا آن اسپرم اين امور را از کجا به دست آورده است؟ آيا همه اين امور تصادفي است؟! آيا کساني که اين حرف را ميزنند واقعا انسانهاي عاقلي هستند؟! چنين افرادي با همه علومي که دارند افرادي گمراه، کور و کر هستند (وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ)8. به راستي، ما که اهل ايمان و اهل هدايت شدهايم چه قدر از اين آيات الهي بهره ميبريم؟ تفکر در اين امور باعث ميشود انسان بفهمد با چه کسي سر و کار دارد و چه کسي در حال پرورش اوست و در مقابل او چه وظيفهاي دارد؟ اينها بخشي از مسائل و موضوعاتي است که تفکر در آنها ميتواند بر رفتار انسان تأثيرگذار باشد و او را بر آن دارد که رفتار عاقلانه انجام دهد.
وفقنالله واياکم انشاءالله
--------------------------------------------------------------------------------
1 . رعد، 3.
2 . يونس، 24.
3 . آلعمران، 190 و 191.
4 . هود، 23.
5 . حج، 34.
6 . يونس، 5.
7 . غافر، 67.
8 . جاثيه، 23.