بسماللهالرّحمنالرّحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 23/01/91 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
سازوکار ترجيح يک لذت
لذت، غايت نهايي افعال اختياري
همانطور که در جلسه گذشته عرض کردم انگيزه ما از بحثهاي امسال ارائه راهکاري براي خودسازي و تهذيب اخلاق است به گونهاي که هم از مسير مستقيم منحرف نشويم هم تنبلي نکنيم و محکوم عوامل شيطاني قرار نگيريم. براي اين مقصود به تحليل رفتارهاي اختياري انسان پرداختيم تا بدانيم چگونه رفتارهاي اختياري ما شکل ميگيرند و چه عواملي باعث علاقه ما نسبت به رفتاريهاي خوب و ترجيح آنها بر کارهاي ديگر ميشوند. البته اين تحليل اختصاص به رفتارهاي صحيح ندارد و ما به دنبال يافتن سازوکار رفتار اختياري هستيم. اين بحث نوعي بحث روانشناختي درونگرايانه است به اين معنا که انسان با تجربه دروني در پي فهم سازوکار شکلگيري رفتار اختياري خويش برآيد. عرض کرديم شکلگيري رفتار اختياري، به غير از شناخت و آگاهي به مقدمهاي ديگر نيازمند است و آن تمايل به آن کار است. يعني بايد آن رفتار براي انسان لذتبخش باشد تا در صدد انجام آن برآيد. اگر رفتاري براي انسان هيچ لذتي نداشته، تماما رنجآور باشد انسان به انجام آن اقدام نخواهد کرد.
جايگاه منفعت، مصلحت و عشق در فعل اختياري
ممکن است اين اشکال مطرح شود که اين اصلْ به صورت کلي پذيرفتني نيست و در کتابهاي اخلاقي، روانشناسي و تربيتي عواملي ديگر هم به جز لذت در رفتارهاي اختياري انسان دخيل دانسته شده، و ميگويند: رفتار اختياري انسان، يا براي لذت است يا براي منفعت يا براي مصلحت. مزد و منفعتِ کار است که کارگر را برآن ميدارد از صبح تا غروب مشغول کار شود گرچه اين کار براي او لذتبخش نيست. بيماري که از غذاي لذيذ اجتناب ميکند يا تلخي دارو را تحمل ميکند به خاطر مصلحتي است که اين کار به دنبال دارد و آن يافتن سلامتي است و گرنه اين کار نه براي او منبع درآمدي است و نه لذتي دارد. پس کار اختياري هميشه براي لذت انجام نميگيرد. برخي پا را از اين فراتر گذاشته، ميگويند: همه اين عوامل در کارهاي عادي و عاقلانه جارياند، اما هنگامي که پاي عشق به ميان آيد همه اين عوامل رنگ باخته، از بين ميروند. عاشق کاري را انجام ميدهد که نه لذت آني دارد، نه مزدي به جيب او روانه ميکند و نه مصلحتي در پي آن نهفته است. گريهها، نالهها، و بيخوابيهاي عاشق لازمه عشق اوست و توجه او تنها به معشوق بوده، توجهي به خويش ندارد. پس صحيح نيست بگوييم هر کاري که انسان انجام ميدهد به خاطر لذت است.
مفهوم تحليلي لذت
در پاسخ عرض ميکنم: گرچه کلمه لذت را در محاورات عرفي تنها براي حالت خوشآيندي به کارميبريم که فورا به دنبال کاري براي انسان حاصل ميشود و غالبا دوامي ندارد، اما با تحليل مفهوم لذت ميتوان به معناي وسيعتري براي آن دست يافت. در تحليل مفهوم لذت ميگوييم: اگر بخواهيم تعريفي منطقي از لذت ارائه دهيم و به عنوان يکي از حالات روح انسان آن را تعريف کنيم بايد بگوييم: لذت عبارت از کيفيتي ملايم با ذات انسان است که در عرف گفته ميشود حالتي خوشآيند براي انسان است و در برابر، مفاهيم درد و رنج را براي حالتي به کار ميبريم که بر اثر امري ناخوشايند يا منافر با ذات انساني پديد آيد. با توجه به اين تحليل علمي ميتوان گفت: حقيقت اين معنا وسيعتر از معناي عرفي آن است و حتي اگر عرف موافق نباشد، اين کلمه تاب تحمل مصاديقي ديگر را دارد. از اين رو ابايي نداريم بگوييم دانشمندي که رازي علمي را کشف ميکند از کشف خود لذت ميبرد. اين لذت چيزي نيست که با اندامي از اندامهاي انسان ارتباط داشته باشد، بلکه تنها حالتي روحي است، اما کلمه لذت را ميتوان براي آن به کار برد. عابد عاشقي که نيمهشب در سرما و گرما براي مناجات با خدا بيدار ميشود يا با پاي پياده به سفرهاي سخت زيارتي ميرود از همه اين کارها با تمام ناملايماتش لذتي معنوي ميبرد. با توسعه بيشتر مفهوم لذت حتي آن را در باره ذات مقدس حقتعالي هم ميتوان به کار برد و گفت: خداي متعال در مقام ذاتش از ذات خودش لذت ميبرد. البته اين تعميم از تحليل معناي لذت به دست ميآيد وگرنه معناي متعارف آن در باره خدا، ملائکه و ... معنا ندارد. پس لذت تنها لذتهاي حسي و لذتهاي متعارف نيست.
اتحاد لذت، متلذِّذ و متلذَّذ
نکته ديگري که نبايد از نظر دور داشت اين است که معمولا در باره لذت سه چيز بايد فرض شود: کسي که لذت ميبرد، چيزي که انسان از آن لذت ميبرد، و آن حالتي که از ارتباط اين دو براي انسان حاصل ميشود که نام آن لذت است. اگر اين سه چيز نباشد اصلا لذت مفهومي نخواهد داشت. درباره علم هم عينا چنين امري وجود دارد؛ بايد عالمي باشد و معلومي و حالتي که براي اين عالم نسبت به آن معلوم پيدا شود که نام آن علم است. پس علم مفهومي ذات الاضافه است و احتياج به دو طرف دارد. اما در تحليلهاي فلسفي گفته ميشود ما علمي داريم که علم، عالم و معلوم در آن يکي است، مانند علم به خود. هر کسي خودش را مييابد که هست. اين يافت و اين حالتْ عين خود عالم است و اينگونه نيست که عالم چيزي باشد و معلوم چيزي ديگر و حالتي واسطه بين اين دو پديد آيد، بلکه علم، عالم و معلوم يکي است. از اين رو درباره ذات مقدس حق تعالي ميگوييم: خداوند به ذات خود علم دارد، و همه صفات خدا، به خصوص علم به ذات، عين ذات اوست. پس تحقق برخي مفاهيم در استعمالات عرفي نيازمند مشارکت چند موجود است، اما با تحليلهاي عقلي ميتوان مصداقي براي آن پيدا کرد که اين نيازها را ندارد. به همين نسبت، مقصود ما از اينکه گفتيم: لذت در همه رفتارهاي اختياري ما وجود دارد، تنها لذتي نيست که در محاورات عادي به کار ميرود بلکه لذت به معناي تحليلي آن منظور نظر است.
منفعت، لذت باواسطه
گفته شده که برخي کارها به انگيزه منفعت، مصلحت و يا عشق انجام ميگيرد؛ عرض ميکنيم: هدف کارگر و امثال آن از کار، به دست آوردن مزدي است تا با مصرف آن يکي از نيازهاي خويش را تأمين کند و در نهايت لذتي براي او بيافريند. فرق بين لذت در کاربرد عرفي با منفعتْ اين است منفعت، لذتِ با واسطه است نه اينکه لذتي در آن نباشد. البته مقدمه منفعت، رنج و سختي است، اما اين رنجها براي کسب لذتي بالاتر تحمل ميشوند. کارگر کار ميکند تا پول به دست آورد و با پول غذا تهيه کند و از خوردن غذا لذت ببرد، يا ازدواج کند و از ازدواج لذت ببرد، يا ... . پس در منفعت هم لذتْ ملاک است، اما لذت باواسطه.
مصلحت، لذت مرجَّح
در باره مصلحت گفته شده است که انساني بيمار که از خوردن غذاي لذيذي اجتناب ميکند يا داروي تلخي را ميخورد نه از کار خود لذتي ميبرد و نه منفعت و مزدي به دست ميآورد، اما اين کارها را به خاطر مصلحت يعني يافتن بهبودي و سلامتي انجام ميدهد. پاسخ ما اين است که سلامتي و بهبودي براي شخص بيمار مطلوب است چراکه ميخواهد از رنج بيماري رهايي يابد و از بهبودي لذت ببرد، يا بهبودي براي او مطلوب است تا بتواند کارهايي انجام دهد که براي وي لذت داشته باشد. لذا مصلحت هنگامي مطرح ميشود که لذتي بر لذتي ديگر ترجيح داد شود يا رنجي به خاطر رسيدن به لذت ارزشمندتري تحمل شود. از اين رو ميگوييم: مصلحت اين است که انسان از لذت گناه چشمپوشي کند تا به لذتهاي بهشتي نايل شود. پس در مصلحت نيز ملاک لذت است، اما لذت در مقام مقايسه و ترجيح. اگر آن لذتي نبود که در نهايت ترجيح داده ميشود مصلحت هم معنا نداشت.
عشق، لذت ناآگاهانه
اما اينکه درباره عشق گفته ميشود: عاشق در عالم محبت اصلا نه لذت، نه منفعت و نه مصلحت خويش را در نظر دارد و تنها کار را براي محبوب انجام ميدهد، سؤال ميکنيم: آيا کارهايي که عاشق انجام ميدهد براي او خوشايند است يا از آنها تنفر دارد؟ شخصِ بيخبري که به عاشق نظاره ميکند و نالهها، اشکها، خاکساريها و سختيهايي که او در راه محبوب ميکشد را ميبيند، گمان ميکند او هميشه در رنج و سختي به سر ميبرد! اما در حقيقت او از اين سختيها لذتي ميبرد که اين رنجها در مقابل آن چيزي محسوب نميشود. تفاوتي که در اين ميان وجود دارد اين است که انسانِ بيخبر از وادي عاشقي، آگاهانه هدف خويش از کارهايش را لذت قرار داده است، اما عاشق آگاهانه به دنبال لذت خويش نيست، چراکه توجهي به خود ندارد، ولي ناخودآگاه خواهان لذت خويش است. گرچه لذتي که عاشق درک ميکند اصلا قابل مقايسه نيست با لذتهايي که انسانِ بيخبر از وادي عشق از زندگي خويش ميبرد، اما او نيز ناخودآگاه به دنبال آن لذتي است که با آن رنجها توأم است.
خلاصه پاسخ اشکال اين است که اولا لذتْ منحصر به لذتهاي حسي و آني نيست و ثانيا: لذت منحصر به لذتهاي مستقيم، بيواسطه و آگاهانه نيست. بنابراين از نظر ما اين قاعده کلي است که غايتِ هر کارِ اختياري، نوعي لذت، لذت به معناي تحليلي آن است.
عوامل ترجيح لذت
مسألهاي را که دنبال ميکرديم اين بود که چرا گاهي با اينکه انسان ميداند کاري لذتي بيش از لذتهاي عادي دارد، اما به دنبال انجام آن نميرود. پاسخ اين سؤال ميتواند در راه تزکيه نفس به انسان کمک فراواني کند و راهکار غلبه بر هواهاي نفساني را به او بياموزد تا راه تهذيب اخلاق را بهتر طي کند. براي يافتن پاسخ بايد ببينيم اولا چگونه لذت به وجود ميآيد؟ و ثانيا چگونه ما در کارهاي خود لذتي را بر لذتي ديگر ترجيح ميدهيم؟
1. عوامل طبيعي
آنچه که براي ما آشکار است اين است که انسان در دوران طفوليت هنگاميکه گرسنه ميشود از نوشيدن شير لذت ميبرد. هنگاميکه بزرگتر ميشود با اينکه ميدانيم گرسنه است و غذا هم براي او آماده شده، اما ميبينيم که ترجيح ميدهد بازي کند و سرگرم بازي باشد و با زحمت بايد او را براي غذا خوردن آورد. معناي اين رفتار آن است که لذتي بالاتر براي او مطرح شده که در هنگام تزاحم با لذت خوردن، آن لذت را ترجيح ميدهد. اين واقعيت براي ما محسوس است. کمکم خواستههاي ديگري هم براي انسان مطرح ميشود. نزديکهاي دوران بلوغ انواع لذتهاي ديگري هم براي انسان مطرح ميشود که علاقهمند به کسب آنهاست. اما مسلما هميشه کسب همه اين لذتها باهم امکانپذير نيست و بين آنها تزاحم واقع ميشود. از اينرو انسان به ناچار يکي را بر ديگري ترجيح ميدهد. اين ترجيح گاه ناشي از شدت يافتن عوامل يک نياز طبيعي است. مثلا برخي غدهها فعال ميشوند و هورمونهايي را ترشح ميکنند. ترشحات اين غدهها باعث ميشوند که احساس نياز خاصي در انسان به وجود آيد. اين گونه نيازها به طور طبيعي در انسان به وجود ميآيند و اينگونه نيست که اين احساسِ نياز را با انديشه خويش به دست آورده باشد. به تدريج در سنين نزديک به بلوغ قوهاي ديگر در انسان ظهور پيدا ميکند که با ظهور آن، انسان علاقهمند ميشود کارهاي خود را با فکر، انديشه و مقايسه انجام دهد و کار بهتر را انتخاب کند. در اين دوران زمينه تربيت در انسان فراهم ميشود و مربي بايد زمينه را براي او به گونهاي فراهم کند که قدرت تشخيص رفتار اصلح را پيدا کند. پس گاهي انگيزه يک رفتار و رفتن به دنبال کسبِ نوعي لذت، عاملي صددرصد طبيعي است که در وجود انسان لذتي را به صورت بسيار قوي و مهم جلوه ميدهد.
2. عادات
گاهي برخي رفتارها از انسان سر ميزند که در حقيقت لذتي ندارد، اما انسان در اثر عواملي با آن انس گرفته و به تدريج به آن عادت کرده و نوعي لذت کاذب براي وي نمود پيدا کرده است. استفاده از مواد مخدر، دخانيات و ... از اين قبيل رفتارهاست. کسي که براي اولين بار دود سيگار به حلقش ميرسد به سرفه ميافتد و ناراحت ميشود، اما اگر به دلايلي چند مرتبه اين کار را تکرار کرد به تدريج به جايي ميرسد که اگر دود استعمال نکند ناراحت ميشود. اين لذتي کاذب و جعلي است که عاملي طبيعي نياز به آن را در شخص به وجود نياورده است، بلکه در اثر عاملي خارجي و شيطاني، مزاج او منحرف شده و به دنبال لذتي کاذب روانه شده است. اين هم نوعي عامل است که باعث رجحان لذتي براي انسان ميشود.
3. تشخيص عقل
انسان هنگاميکه به مرحله تعقل و تفکر ميرسد ميتواند با عقل خويش لذتها را با هم مقايسه کند و اگر ديد براي رسيدن به لذتي پايدار و طولاني لازم است از لذتي مختصر دست بکشد يا رنجي را تحمل کند اين کار را انجام دهد. در اين نوع از ترجيح عامل طبيعي مرجِّح نيست، بلکه عقل است که ميگويد: اين سختيها را تحمل کن تا به لذت بيشتري دست يابي! در اين مرحله پاي تکليف به ميان ميآيد و خداوند براي انسان تکليف معين ميکند و از او ميخواهد با به کارگيري عقل خود کاري را انتخاب کند که به نفع اوست يعني لذت بيشتري دارد.
تجربه، عقل و وحي، سه ابزار شناخت لذتهاي برتر
اکنون اين سؤال مطرح ميشود که ما چگونه ميتوانيم بفهميم نتيجه کدام رفتار لذت بيشتري دارد؟ واقعيت اين است که ما نتايج بسياري از رفتارها را بايد با تجربه بشناسيم، حال يا خود تجربه ميکنيم يا دانشمندان تجربه کرده، نتايج آن را در اختيار ما قرار ميدهند و ما هم به آنها اطمينان کرده، سخنشان را باور و از تجاربشان استفاده ميکنيم. همچنين نتايج برخي ديگر از رفتارها را ميتوان با تفکر و تعقل شناخت و تجربه در آن نقشي ندارد. ما بعد از اينکه وجود عالم آخرت و ابدي بودن آن را باور کرديم با اينکه ابديت را تجربه نکردهايم، اما با عقل خويش ميتوانيم بفهميم که زندگي ابدي با زندگي دنيا اصلا قابل مقايسه نيست. در اينگونه ترجيحها عقل به انسان کمک ميکند. اما کاربرد عقل هم محدود است و نياز به متمم دارد. متمم درک عقلي، وحي است و اين وظيفه انبياست که در اين موارد به ياري انسانها بيايند و به آنها بگويند: غير از آنچه عقل شما ميفهمد مسايلي ديگر هم وجود دارد که خداوند پاسخ آنها را به ما تعليم داده تا به شما بگوييم چه چيزي ترجيح دارد و بهتر است. ازاينروست که وحي مثلاً به ما ميآموزد: «وَأَن تَصُومُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ؛1 و روزه داشتن براى شما بهتر است». پس يکي از راههايي که موجب ميشود ما لذتي را بر لذتي ديگر ترجيح دهيم اين است که باور کنيم چه لذتي بيشتر و قويتر است. انشاءالله تتمه اين بحث را در جلسه بعد پي ميگيريم.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
--------------------------------------------------------------------------------
1 . بقره، 184.