بسماللهالرّحمنالرّحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 16/01/91 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
سير منطقي خودسازي
تبيين ساختار مباحث سال جاري
پيش از هر چيز شهادت مظلومانه صديقه کبري فاطمه زهرا سلاماللهعليها را به پيشگاه مقدس ولي عصر اروحنافداه و همه دوستداران اهلبيت عليهمالسلام تسليت عرض ميکنيم. اميدواريم که خداي متعال در دنيا و آخرت دست ما را از دامان آن بزرگوار کوتاه نفرمايد.
در سال تحصيلي جاري مباحثي را درباره مسائل کلي اخلاق مطرح کرديم. اکنون که بيشتر مباحث انجام گرفته است مناسب است توضيح دهم که چرا بحث را به اين سبک شروع کردم. معمولا در جلسات اخلاقي طبق آيات و روايات، موضوعي اخلاقي طرح و در اطراف آن نکتههايي بيان ميشود تا انگيزه رفتار خوب در شنوندگان و گوينده ايجاد کند، اما اين مباحث غالبا به صورت پراکنده مطرح ميشود و نظم خاصي ندارد، نظير بيان احکام فقهي که گاهي مسألهاي از نماز، گاهي مسألهاي از روزه و ... بيان ميشود. در خود قرآن کريم هم آيات فقهي، آيات اخلاقي و ... به همين صورت بيان شده است، اما در مقام تعليم و تربيت تقريبا همه بزرگان عالم سعي کردهاند که نظمي به مباحث بدهند و ابتدا اصولي موضوعه را تبيين کنند که براي بيان مطالب لازم است. به ذهن بنده رسيد که اگر مسائل اخلاقي هم اگر بخواهد نظمي داشته باشد بايد چنين رابطهاي بين مباحث در نظر گرفته شود. با توجه به اينکه بيشتر مخاطبان ما جوانهايي هستند که دوست دارند مسائل را به صورت ريشهاي درک کنند سعي ما اين بوده است که اصول موضوعه مباحث اخلاقي را مطرح کنيم. برخي از اين اصول موضوعه مربوط به فلسفه اخلاق است مانند اينکه اصلا خوب و بد چيست؟ چرا ما بايد به دنبال افعال خوب برويم؟ صفات و افعال خوب و بد چه نقشي در زندگي ما دارند؟ از چه راههايي بايد خوب و بدها را بشناسيم و بعد چگونه ملکات خوب را در خودمان ايجاد کنيم؟ برخلاف بسياري از مکاتب فلسفي، از ديدگاه اسلامي اين اصول موضوعه با يک سلسله اصول موضوعه ديگر ارتباط دارند، چراکه ارزشهاي اخلاقي با کمال انسان پيوند دارند و خوب اخلاقي چيزي است که موجب تکامل روح انسان ميشود. بنابراين ما بايد اصولي موضوعه را درباره شناخت انسان مشخص کنيم از قبيل اينکه اصلا انسان چگونه موجودي است؟ کمال انسان به چيست؟ چرا بايد به دنبال کمال برويم؟ و چگونه اين کمال براي انسان حاصل ميشود؟ اين سلسله از اصول موضوعه با انسانشناسي ارتباط مييابد که ما در بيست جلسه گذسته اين اصول را کم يا بيش با زبان ساده و به مقدار مقتضاي مجلس بيان کرديم بدون اينکه متعرض تعداد آن شويم يا مشخصا بگوييم از چه علمي بحث ميکنيم.
پس از روشن شدن اين اصول، در جلسههاي اخير به اين مساله پرداختيم که از نظر تربيتي چگونه ميتوانيم انگيزه اصلاح اخلاق و تهذيب نفس پيدا کنيم، چراکه آگاهي هميشه با پيدايش انگيزه براي عمل ملازم نيست. اين مساله به اصولي موضوعه نيازمند است که با روانشناسي و علوم تربيتي ارتباط پيدا ميکند. به اين مناسبت اشاره کرديم به اين مساله که در صورتي انگيزه انجام کاري در ما ايجاد ميشود که يا آن کار براي ما لذتي نقد داشته باشد يا مطمئن باشيم که به دنبال آن کار لذتي فراوان – لذت به معناي وسيع آن – براي ما حاصل ميشود. به همين دليل است که اولياي الهي هنگامي که ميخواهند ديگران را به انجام کاري خوب وادار کنند با وعده نعمتهاي دنيوي و اخروي مردم را تشويق ميکنند. اين روش تربيتي قرآن و اهلبيت عليهمالسلام است و عقل و تجربه هم همين را تأييد ميکند.
پرهيز از سطحي نگري در انسانشناسي
تا اينجا دانستيم که اگر انسان بخواهد تزکيه شود و رفتارش خداپسندانه باشد بايد آثار خوب و نتايج مفيد اين رفتار را بداند. اکنون اين مساله را ميخواهيم بررسي کنيم که چرا ما با اينکه آثار و نتايج خوب برخي اعمال را شنيدهايم و به وعدههاي الهي يقين داريم اما عملا اين يقين آن گونه که بايد در رفتار ما اثر نميگذارد؟ واقعيت اين است که در اين جهت، کمتر بحثهاي علمي و منظم صورت گرفته است. بسياري از اوقات انسان اين امر را اتفاقي تلقي ميکند و با استفاده از ادبيات ديني ميگويد: انسان گاهي توفيق نماز شب خواندن پيدا ميکند و گاهي خدا چنين توفيقي به انسان نميدهد! اين يک نوع فرافکني و تبرئه کردن خود است. گاهي حتي در کلمات بزرگان هم ديده ميشود که در باره انسانهاي بدکردار ميگويند: آنها اهليت اين کمالات را نداشتهاند، اما کساني که کردار نيکو از آنها سرميزند به خاطر اين است که اهليت دارند! و اين شعر را زمزمه ميکنند که:
پرتو نيکان نگيرد آنکه بنيادش بد است تربيت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
ايشان با اين تحليل بحث را تمام ميکنند و ديگر به اين مسايل نميپردازند که چرا انسان با اينکه قبول دارد کار خير منافع دنيوي و اخروي فراواني دارد باز انگيزه او ضعيف است؟ آيا ميتوان اين صفت او را تغيير داد و کاري کرد که انگيزه انجام اين کارها را پيدا کند؟ اين مسايل ميتوانند بحثهاي آکادميک فراواني به دنبال داشته باشند که خارج از اقتضاي اين مجلس است، اما ميتوان با دقت در حالات خود و بررسي نکات قابل قبولي که پيچوخم چنداني ندارند به نتايج خوبي رسيد.
يکي از بهترين روشها براي درک مسائل روانشناسي درونگرايي است به اين معنا که انسان تجربههاي روحي خود را بررسي کند و ببيند چگونه براي انجام کاري انگيزه پيدا ميکند؟ چگونه لذت در وجود ما شکل ميگيرد و ارتباط آن با ساير پديدهها چيست؟ براي پاسخ به اين پرسشها قصد نداريم بحثهاي علمي آکادميک آن را مطرح کنيم، اما پاسخي اجمالي را که پذيرش آن آسان به نظر ميرسد و در حد اقتضاي اين جلسه است عرض ميکنم.
چگونگي پيدايش لذت
به تدبير الهي، در انسان نيازهايي از دوران شيرخوارگي پيدا ميشود. عمده نياز وي در اين دوران نوشيدن شير و برطرف کردن گرسنگي خويش است تا بدنش رشد کند و درد و رنجي نداشته باشد. انسان در ماههاي اول حيات خود حتي به بازي و سرگرمي هم آگاهي ندارد تا چه رسد به مسائل علمي و تحقيقي. بعد از چندي کودک به تدريج نياز به بازي کردن و اسباب بازي را در خود احساس ميکند. از نظر علمي ثابت شده است که در اين دوران، بازي کردن براي رشد فکري انسان ضرورت پيدا ميکند و اين تدبيري الهي است. هنگامي که انسان به اين مرحله رسيد از بازي احساس لذت بيشتري نسبت به تغذيه ميکند، و حتي گاهي آنچنان غرق بازي ميشود که خوراک را هم فراموش ميکند، چراکه در اين دوران بيشتر احتياج به بازي دارد. هرچه انسان رشد ميکند به تدريج تحولات طبيعي گوناگوني در وجود او رخ ميدهد که در اختيار او نيست و به تبع آن نيازهايي در او پيدا ميشود که از رفع آن نيازها لذت ميبرد. هنگامي که انسان نياز به غذا دارد از شيرخوردن لذت ميبرد، هنگامي که نياز به نوازش دارد از نوازش مادر لذت ميبرد و بعد که نياز به بازي پيدا کرد از اسباب بازي لذت ميبرد و ... تا اينجا يکسري نيازهاي طبيعي براي او مطرح است که بدون اختيار در وي آشکار ميشود، از اين رو چندان به مسأله تربيت و امر و نهي ارتباط ندارد.
پيدايش قدرت انتخاب، آغاز شکلگيري انسانيت انسان
به تدريج انسان به حدي ميرسد که چند نياز متزاحم در وي پديد ميآيد، به اين معنا که رفع همه آنها براي او ممکن نيست. مثلا هم گرسنه است و هم ميخواهد بازي کند و اين دو با هم جمع نميشود و بايد يکي را انتخاب کند. در اين مرحله پديده جديدي در وجود او در حال شکل گرفتن است و زمينه انتخاب و اختيار عملي را براي وي فراهم ميکند. پيش از اين انسان هر نيازي طبيعي را که در خود احساس ميکرد تا آنجا که ميتوانست به دنبال رفع آن ميرفت و از کسي هم اجازه نميخواست، اما به اين حد که ميرسد او را به رعايت ضوابطي خاص ملزم ميکند. گويا دست تقدير الهي به او ميگويد: بايد خود را براي انتخاب آماده کني! از اين رو در اين مرحله به قوهاي نيازمند است که بتواند تشخيص دهد و يکي را بر ديگري ترجيح دهد. اين مهم زمينه پيدايش قوه عقل را در کودک فراهم ميکند. در اين مرحله انسان نياز به قوهاي براي تشخيص در خود احساس ميکند. در کنار احساس اين نياز، هنگامي که از اين قوه براي تشخيص استفاده ميکند و خود مستقلا مسائل را ميفهمد از اين استقلالِ در تشخيص لذت ميبرد. پيدايش احساس استقلال در کودک مرحله جديدي را در زندگي او رقم ميزند و مقدمهاي براي مکلف شدن اوست. در اين مرحله خداوند ميخواهد انسان را در مسيري قرار دهد که خود سرنوشتش را بسازد.در شرع مقدس اسلام سن بلوغ براي انسان تعيين شده است، چراکه بايد قانونا مرزي براي إعمال انتخاب مسئولانه و رعايت ضوابط تعيين شود. سن بلوغ زماني است که فرد ملاک مکلف بودن را پيدا کرده و عقل او به حد لازم رسيده است. از اين زمان قلم تکليف متوجه انسان ميشود.
حقيقت تربيت
با پيدايش استقلال فکري در انسان انگيزههاي رفتار وي هم تا حدودي اختياري ميشوند، به اين معنا که انسان ميتواند درباره کارهاي خود فکر کند و براي مقدمات کارهاي خود طرح داشته باشد. با اين حال گاهي براي انسان حالتي پيش ميآيد که با علم به نادرستي کاري آن را انجام ميدهد و ترک آن براي وي بسيار دشوار است. مثلا انسان ميداند که تصميمگيري در حالت عصبانيت معمولا به اشتباه منجر ميشود، اما در هنگام عصبانيت خود را کنترل نميکند و پرخاش ميکند و گاه سخنان خلاف شرع بر زبان ميآورد. پس برخي رفتارها ميتواند زمينه کارهاي ديگر را فراهم کند. از اين رو اگر ما از ابتدا نگذاريم حالت عصبانيت در ما شدت پيدا کند و هنگامي که احساس کرديم در حال عصباني شدن هستيم خود را منصرف کنيم، به رفتارهاي خلاف شرع مبتلا نميشويم. چنين واقعيتي در مسأله شهوت هم وجود دارد. گاه حالتي در انسان به وجود ميآيد که گويا ديگر قدرتي بر کنترل خود ندارد، اما پيش از به وجود آمدن چنين حالتي ميتواند کاري کند که با آن صحنه مواجه نشود و آن زمينه هيجان در او پيش نيايد. اين راهکار، در تربيتْ يک اصل شمرده ميشود. تربيت اين است که خودِ انسان يا مربي او از ابتدا مقدمات را طوري فراهم کند که قدرت کنترل رفتار از حيطه قدرت او خارج نشود و در دام شيطان گرفتار نيايد. روح تربيت اين است که انسان راهکاري را فرابگيرد که کارهاي بد را راحتتر ترک کند و کارهاي خوب را راحتتر انجام دهد و با تنظيم اعمال خويش مراقب باشد حالتي پيدا نکند که گويا اختيار از کف او رفته است. در اين صورت بدون مشقت به ثواب و کمال ميرسد و از لذتهاي آخرت هم بهرهمند ميشود، اما اگر اين ترتيب را رعايت نکند به هيجانات شديد گرفتار ميشود و در دام گناه خواهد افتاد، و هم زمينه انحطاط اخلاقي براي او پيدا ميشود و هم از لذتهاي آخرت محروم خواهد شد، بلکه به عقاب هم مبتلا ميشود. اين تفاوت انساني است که با راهنمايي مربي يا با تلاش خويش بداند چگونه ميتواند کار خوب را بهتر انجام دهد با انساني که نميداند چگونه بايد به تربيت صحيح دست پيدا کند. اين هدف يعني تربيت انسان و راهنمايي انسان به سوي قرب خدا مهمترين هدف انبيا بوده است. لذا رسول گرامي اسلام صلياللهعليهوآله ميفرمايد: إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاق؛1 من مبعوث شدم تا مردم را نه تنها به واجب و حرام بلکه به کسب بالاترين ارزشهاي اخلاقي راهنمايي کنم.
ضرورت ساماندهي مباحث اخلاقي
پس اين بحثها ميتواند براي ما اين فايده را داشته باشد که بدانيم لذت چگونه در وجود ما پيدا ميشود و چه عواملي باعث شدت و چه عواملي باعث ضعف آن ميشوند و چه عواملي اين توانايي را به ما ميدهند که لذتي را بر لذتي ديگر ترجيح دهيم. لازم است مقدمات اينگونه مسايل در روانشناسي ثابت شوند، آنگاه ما ميتوانيم در اخلاق از اين اصول استفاده کنيم. پس هدف مهمي که ما بايد دنبال کنيم شناسايي لذتهايي است که کم و زياد کردن آنها، تغيير دادن آنها، و ترجيح دادن آنها بر يکديگر کم يا بيش در اختيار ماست و ما ميتوانيم با رعايت ترتيب آنها قدرت کنترل رفتار خويش را در خودمان تقويت کنيم. يادگيري اين امور ميتواند به ما کمک فراواني کند تا با انجام کارهاي کوچک و آسان خود را از گناه حفظ کنيم و بتوانيم به راحتي واجبات بزرگتر را انجام دهيم يا از گناهي بزرگتر خود را حفظ کنيم و با اين کار موفق به خودسازي شويم. مثلا اگر انسان کمي چشمش را کنترل کند، کمي زبانش را کنترل کند نه اينکه اصلا سخن نگويد، بلکه مراقب باشد هر سخني بر زبان نياورد- از بسياري گناهان محفوظ ميماند و به تدريج اين حالت براي او ملکه ميشود.
هدف بنده از بيان اين مقدمات اين بود که بگويم: همان گونه که در مسايل فقهي با ايجاد نظم در طرح مسايل آن ميتوان تعليم و تعلم و حفظ مسايل آن را آسانتر کرد تا بهتر بتوان از مسألهاي به مسأله مناسب ديگري منتقل شد که رابطهاي منطقي با آن دارد، در مسائل اخلاقي هم اگر ما به اين اصول موضوعه توجه کنيم و فرمولهاي لازم را بدانيم، در خودسازي بسيار موفقتر خواهيم بود و ديگر اينگونه نخواهد بود که بهصورت اتفاقي و بدون نظم خاصي در جلسهاي اخلاقي شرکت کنيم و موعظهاي به گوشمان بخورد، که ممکن است اثر کند يا نکند. اگر انسان بداند مسير خودسازي نظمي دارد و بداند چگونه ميتواند در پيمودن اين مسير موفق شود اين آگاهي کمک فراواني به او در پيمودن اين مسير مينمايد. هدف ما از اين بحثها فراهم کردن چنين زمينهاي است. سعي بنده اين است که اين مسأله را به درستي طرح کنم يا به عبارت ديگر انگيزه تحقيق در محققان ايجاد کنم که اين مسأله را پيگيري کنند و راههايي را که ميتوان براي خودسازي پيشنهاد داد بررسي کنند تا هم در امر خودسازي براي خودمان مفيد باشد و هم احيانا اگر مسئوليتي تربيتي به عهده ما افتاد راهي علمي و قابل اثبات را بدانيم و افراد را حواله به امور اتفاقي ندهيم، باشد که انشاءالله موفق باشيم. در جلسه آينده به توفيق الهي همين بحث را پيگيري ميکنيم که چگونه لذتها در ما شکل ميگيرند و چه زمان ميتوانيم لذتي را بر لذتي ديگر ترجيح دهيم.
وصلي الله علي محمد وآله الطاهرين
--------------------------------------------------------------------------------
1 . بحارالانوار، ج 68 ص 382.