بسماللهالرّحمنالرّحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 03/12/90 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
واکاوي لذت
مروري بر گذشته
بحث ما در جلسات گذشته به اينجا رسيد که بعد از شناخت نظام اخلاقي صحيح، چگونه ميتوان براي انجام کارهاي اخلاقي انگيزه پيدا کرد. انسان گاه با وجود آگاهي به خوبي کاري، باز در مقام عمل نميتواند خود را راضي به انجام آن عمل کند. چگونه ميتوانيم براي انجام چنين رفتارهايي انگيزه پيدا کنيم؟
در جلسه گذشته عرض کرديم که راهکار انبيا و اوصيا صلواتاللهعليهماجمعين و کساني که در مکتب آنها تربيت شدهاند اين است که نتايج افعال اخلاقي را که مايه خوشي و سعادت دنيوي و اخروي مردم است يادآور ميشوند. زيرا انسان به صورت فطري، انگيزه براي تحصيل خوشيها دارد. او اگر بداند رفتاري موجب لذت، خوشي و سعادت ميشود حتما آن را انتخاب خواهد کرد. از اين رو در تمام کتابهاي آسماني به خصوص قرآن کريم و روايات شريف، براي تشويق مردم به انجام کارهاي خوب اخلاقي از اين راه استفاده شده است. بعد از اين نکته اين مسأله را مطرح کرديم که با توجه به وجود تنوع در لذتها و نداشتن تجربه بسياري از لذتهايي که به ما وعده داده شده است، چگونه ميتوان مطمئن شد که کدام لذت مهمتر، بالاتر و پايدارتر است؟ گاهي انسان گمان ميکند که لذتي خيلي فوقالعاده است و به اين جهت دنبال چيزي ديگر نميرود، اما بعداً ميفهمد که اشتباه کرده و لذت بالاتري هم هست.
چگونه ميتوانيم مطمئن شويم که کدام لذت بالاتر و پايدارتر است تا خود را براي کسب آن قانع سازيم. اگر بفهميم لذتهاي برتر و پايندهتر چگونه است تحت تأثير آنها واقع ميشويم، اما اگر هيچ درکي از آنها نداشته باشيم بيان آنها به تنهايي براي ما فايده نخواهد داشت. شايد به همين جهت باشد که غالباً در قرآن از آن دسته از نعمتهاي بهشتي و لذتهايي ياد ميشود که ما نمونهاي از آنها را در اين عالم چشيدهايم. گاهي هم ميفرمايد: وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهاً؛1 بعضي از مفسرين گفتهاند: اين آيه ميخواهد اين نکته را تذکر دهد که آن نعمتها مشابه همين نعمتهاي دنيوي است، اما کاملتر، مفيدتر و لذتبخشتر از اينهاست. گاهي هم لذتهايي را مطرح کرده است که ما به درستي نميتوانيم آنها را درک کنيم. با اين حال روشن است که رسيدن به آنها مهمتر از ساير اهداف است مانند: إِلَّا ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى؛2 يا ابْتَغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ،3 ... ما به درستي نميفهميم که خشنودي خدا به چه معناست و چه لذتي دارد.
در جلسه قبل پيشنهاد داديم که براي فهميدن اولويت در لذتها، به تحليل لذت بپردازيم تا با فهم حقيقت آن بتوانيم وجود لذتهاي قويتر و بالاتر را بپذيريم. براي اين منظور ابتدا بايد مقدمهاي را عرض کنم.
چگونگي توسعه در معاني الفاظ
الفاظي که ما در محاوره به کار ميبريم غالباً ابتدا براي امور حسي وضع شدهاند، اما توجه انسان به معاني غيرحسي موجب تعميم معناي همين الفاظ براي آن معاني شده است. به عنوان نمونه معناي «بالا» و «علوّ» را ابتدا با مقايسه دو امر حسي يعني اشياي بالاي سر با سر، درک کردهايم. بنابراين معناي ابتدايي «بالا» معنايي اضافي (نسبي) بين دو امر حسي است. بعد از اين، مفاهيمي غير حسي را درک کردهايم که لفظي هم براي بيان آن نداشتهايم؛ مثل بالاتر بودن مقام رئيس از مقام مرئوس. معناي بالاتر بودن مقام رئيس اين نيست که مقام او از سر مرئوس بالاتر است! بلکه اين بالاتر بودن، معنايي ديگر است، اما از آنجا که براي آن لفظي نداشتهاند، معناي «علوّ» را تعميم دادهاند و گفتهاند علوّ دو گونه است؛ علوّ حسي و علوّ معنوي. بعد هم همين مفهوم را بار ديگر توسعه دادهاند و درباره خدا هم به کار بردهاند (العليّ الأعلي). اصل علوّ به معناي بالاي سر بود، اما به تدريج با توسعه در مفهوم براي مقام خدا هم به کار رفت.
چگونگي توسعه در معناي لذت
مفهوم لذت هم از قبيل همين مفاهيم است. ما معنايي که در ابتدا از کلمه لذت ميفهميم حالتي است که از درک حسي پيدا ميکنيم. ميگوييم: غذايي خوردم و لذت بردم، منظرهاي را تماشا کردم و لذت بردم و ... همه اين حالتها با يکي از حواس ما درک ميشوند. اما موارد ديگري هم وجود دارد که ميخواهيم چنين معنايي را برسانيم، اما لفظي براي بيان آن نداريم. مثلا کسي شعر زيبايي ميخواند و كساني که ذوق ادبي دارند از اين شعر بسيار لذت ميبرند. در اينجا با توسعه در معناي «لذت» همان لفظي را به کار ميبريم که براي لذتهاي حسي به کار ميرفت. سرانجام به معاني عقلي ميرسيم که نه با حس درک ميشود نه با خيال، بلكه نوعي درک است که تنها با عقل ادراک ميشود، و كساني که عقل کامل و بالغي دارند از درک آن معاني لذتي ميبرند که بسيار بالاتر از درکهاي حسي است. آنها نيز به ناچار نام اين حالت را لذت ميگذارند، اما اين لذتي عقلي است. امام سجاد عليهالسلام در مناجات ذاکرين ميفرمايد: «أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ؛4 خدايا من از هر لذتي که از غير ياد تو بردهام، توبه ميکنم.» اين توسعه ادامه دارد تا به ذات الهي ميرسد. برخي بزرگان گفتهاند: ذات الهي از ذات خود در ابتهاج است (ابتهاج ذاته بذاته لذاته في مقام ذاته).
اقسام لذت
با توجه به اين مثالها معلوم ميشود که لذت مراتبي دارد و متعلقات آن مختلف است. به يک معنا ميتوان لذت را به سه قسم تقسيم کرد؛ 1. لذتي که از راه حواس پنجگانه درک ميشود. 2. لذتي که با قواي باطني همچون قوه خيال، وهم و ... درک ميشود. 3. لذتي که بسيار بالاتر از دو نوع قبلي است و اصلاً هيچ ارتباطي با حسيات ندارد، بلكه نوعي نورانيت است. براي اينکه اين معنا مقداري به ذهن ما نزديک شود ميتوان گفت: بهترين مثال براي اين قسم، لذتي است که محب و عاشق از ارتباط با محبوب و معشوق خويش ميبرد. در تفسير صافي ذيل آيه اتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلاً؛5 روايتي به اين مضمون نقل شده است: «ابراهيم گله گوسفند بسيار بزرگي داشت. شبي در بيابان مشغول جابهجا کردن گله خويش بود. در آن تاريکي و در آن خلوت صدايي شنيد که ميگفت: سبوحٌ قدوسٌ رب الملائکه والروح (خداي متعال به جبرئيل فرمود که برو اين ندا را در آنجا به گوش ابراهيم برسان!). هنگامي که ابراهيم اين صدا را شنيد آن چنان به وجد آمد که گفت: اي کسي که نام محبوب مرا بردي، يک بار ديگر نام او را ببر تا نيمي از اين گوسفندان را به تو ببخشم!» ابراهيم حاضر است نيمي از سرمايهاش را ببخشد تا بار ديگر نام محبوبش را بشنود!
من کساني را ديدهام که با شنيدن نام برخي از بزرگان، از شدت محبت، اشک از چشمشان جاري ميشود و بغض گلويشان را ميگيرد. ما لفظي براي بيان اين حالت نداريم. ذكر اين مقدمه براي روشن شدن اين نکته بود که چرا ميخواهم مفهوم لذت را تحليل کنم.
تحليل مفهوم لذت
ما اولين لذتهاي سادهاي که درک ميکنيم لذتهايي است که از خوردنيها، ديدنيها و ... درک ميکنيم، اما همه خوردنيها براي ما لذتبخش نيست. تنها برخي خوردنيهاست که با ذائقه ما تناسب دارند. پس براي تحقق لذت اولاً بايد آن چيز با وجود ما تناسبي داشته و با ما سازگار باشد. حکما نام اين مناسبت و سنخيت را «ملايمت» گذاشتهاند. ثانياً بايد آن چيز به نحوي با ما ارتباط پيدا کند. ثالثاً انسان بايد اين ارتباط را درک کند و بفهمد که ارتباط حاصل شده است. اگر انسان حس لازم را نداشته باشد يا حس او تخدير شده باشد لذتي نخواهد برد. علاوه بر اين سه، شرطي ديگر هم وجود دارد. گاهي انسان مشغول خوردن غذاي لذيذي است و قاعدتا بايد لذت ببرد، اما با ديگري مشغول صحبت ميشود و توجه ندارد که چه ميخورد يا خبري ناراحتکننده ميشنود و ذهنش مشغول امر ديگري ميشود و از خوردن آن غذا لذت نميبرد. در اينجا غذا به بدن رسيده و با وجود انسان هم ملايمت دارد و انسان هم درک ميکند که مشغول خوردن آن غذاست، اما به خاطر عدم توجه، از خوردن آن غذا لذت نميبرد. پس توجه هم لازم است.
انساني که بيمار است آرزوي بهبودي دارد. اولين روزي که بيمارياش رفع ميشود و ديگر احساس درد نميکند ـبه خصوص اگر بيماري او مدت زيادي طول کشيده باشدـ از سلامتي خود بسيار لذت ميبرد. چنين انساني پيش از اين بيماري از نعمت سلامتي برخوردار بوده، اما هيچ لذتي از آن نميبرد. چراکه به سلامتي خود توجه نداشت، اما در دوران بيماري کمبود آن را احساس ميکرد و منتظر بود آن را بيابد. وقتي بهبود پيدا ميکند به سلامتي توجه پيدا ميکند. لذا از آن لذت ميبرد. پس شرط آخرِ لذت بردن، داشتن توجه است. هر قدر توجه انسان قويتر باشد لذت بيشتري ميبرد. با به دست آوردن اين تعريف ميتوانيم بفهميم چرا لذتها از لحاظ شدت و ضعف با هم فرق دارند. چيزي که ملايمت بيشتري با ما دارد براي ما لذتبخشتر است. همچنين وقتي قوه درک انسان قويتر باشد لذت بيشتري ميبرد. انسان وقتي پير ميشود بسياري از قواي حسي او ضعيف ميشود. از اين رو از محسوسات کمتر لذت ميبرد. پس يا قواي ادراکي ما متفاوتاند که باعث اختلاف لذت ميشوند يا ملايمت آن شيء در افراد مختلف تفاوت دارد. گاهي هم درک ما از ارتباط با آن چيز فرق ميکند و گاهي هم توجه ما کمتر يا بيشتر است. در روايات آمده است و امروز هم در روانشناسي و علوم تغذيه ميگويند که موقع غذا خوردن فکرتان متوجه غذا باشد و به چيزي ديگر فکر نکنيد تا هم لذت غذا را بهتر درک کنيد هم غذا بهتر هضم شود. اين بدين خاطر است که در اين صورت توجه انسان بيشتر است.
قدرت افراد در تمرکز حواس و توجه نيز مختلف است. برخي اشخاص چنان در اين زمينه ضعيف هستند که حتي براي مطالعه يک صفحه هم نميتوانند توجهشان را متمرکز کنند و در حال مطالعه به ده چيز ديگر هم فکر ميکنند. بر عکس، برخي افراد چنان قدرت تمرکز دارند که در هنگام مطالعه اگر با او حرف هم بزنند اصلاً صدايي را نميشنود. قدرت تمرکز يعني انسان توجهاش را به يک نقطه معطوف کند. اگر توجه انسان در زيباترين موجود متمرکز شود، مسلماً لذتي فوق العاده براي او حاصل ميشود؛ اما تمركزي همراه با درک حضوري و بيواسطه، نه درکي که با چندين واسطه مثل اعصاب، اندام، صورت ذهني و ... ايجاد ميشود. اگر گفتند چنين لذتي براي کسي حاصل شد و بدنش تاب مقاومت نياورد و بيهوش شد تکذيب نکنيد. بيجهت نيست که قرآن درباره حضرت موسي عليهالسلام ميفرمايد: فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ موسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنين؛6 ظرفيت پيغمبر خدا بسيار بيشتر از انسانهاي معمولي است، اما اين لذت از حد قواي مادي او و روح او در حالي که متعلق به اين بدن است بالاتر است و نميتواند تحمل کند. پس حقيقت لذت اين است که مُدرِک با موجودي که با وجود او ملايمت دارد و دلخواه اوست ارتباط پيدا کند و به اين ارتباط توجه داشته باشد که در اين صورت کيفيت و حالتي براي روح انسان حاصل ميشود که نام آن لذت است. لذت تنها منحصر در لذايذ حيواني نيست، بلکه وابسته به اين است که روح ما درک کند که با چه چيز بيشتر تناسب دارد.
تفسير فلسفي «ملايمت»
حکما لذت را به «نيل الملايم» يا «درک الملايم» تفسير کردهاند و مفهوم ملايم را بديهي دانستهاند، اما مفهوم ملايم قابل تفسير فلسفي است. گاهي چيزي نيازي را از وجود ما بر طرف ميکند و اگر آن چيز نباشد در وجود ما ضعف پيدا ميشود و نبود آن به تدريج ممکن است موجب مرگ ما شود، مثل هوا. انسان وقتي لذتبخشي هوا را به خوبي درک ميکند که مشرف به خفگي باشد آن وقت ميفهمد هواي صاف چه لذتي دارد. اين نوعي ملايمت با وجود است. نياز داشتن به چيزي به اين معناست که آن چيز با آن ذات ملايمت دارد و اگر آن چيز باشد، اين ذات باقي ميماند و اگر نباشد، ذات باقي نميماند. اين بهترين مصداق ملايمت است. انسان به صورت فطري دائماً ميخواهد کمال جديدي را کسب کند. گاهي وجود کمالات ما ـنه اصل وجود ماـ وابسته به چيزي است. اگر چيزي براي انسان وسيله رسيدن به کمال باشد مثل علم، اين هم چيزي است که نوعي ملايمت با ذات ما دارد.
اگر چيزي وجود داشته باشد که همه چيز ما وابسته به او باشد، اصل وجود ما از او، بقاي وجود ما تابع اراده او، کمالات وجود ما همه در اختيار او و آخرين کمال ما قرب و نزديکي به او باشد، هيچ چيز نميتواند مثل او با ما ملايمت و مناسبت داشته باشد. بايد بدانيم که همه هستي ما در دست خداست: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ؛7 بيده الخير؛8 ما بنا من نعمة فمنك9 .... از اين رو هيچ چيز مانند او با وجود ما ملايمت ندارد.
لذتبخشترين ارتباط
پس از تحليل معناي لذت و ملايمت که از مقومات مفهوم لذت است، اين نتيجه به دست ميآيد که اگر با چيزي يا با کسي ارتباط پيدا کنيم که بيشترين مناسبتِ ممکن را با وجود ما داشته باشد و ارتباط خودمان را با او درک کنيم و توجه خودمان را کاملاً به او معطوف کنيم، به عاليترين مرتبه لذتِ ممکن دست مييابيم و قاعدتاً بايد براي ما لذتي پيدا شود که بالاتر از آن امکان ندارد. چون در اين فرض تمام عوامل حصول لذت به نحو کامل فرض شده است. بنابراين اگر اولاً ما بفهميم وجود خداي متعال و ارتباط با او از همه چيز براي ما مطلوبتر است، ثانياً بتوانيم با او ارتباط برقرار کنيم، ثالثاً اين ارتباط را درک کنيم، آنگاه از درک اين ارتباط لذتي براي ما پيدا ميشود که هيچ لذتي از هيچ راه ديگري به اين شدت، به اين کمال، به اين نورانيت و به اين پاکي پيدا نميشود. بنابراين اگر ما دنبال چيزي هستيم که لذتبخش باشد بايد ببينيم چه چيزي ما را به او نزديک ميکند و ارتباط ما را با او، و معرفت ما را به کمالات او تقويت مينمايد. او مطلوب اصيل ماست و ساير امور به هر اندازهاي كه بتوانند در اين راه به ما کمک کنند مطلوبيت خواهند داشت. در نظام اخلاقي و ارزشي اسلام ارزش هر چيزي به اندازهاي است که انسان را به خدا نزديک کند. ارزش افعالِ اخلاقي، وسيلهاي (مقدمي) است. بنابراين چيزي ارزش اخلاقي دارد که ما را به او نزديک کند. اگر بخواهيم انگيزه براي انجام کارهاي اخلاقي پيدا کنيم بايد بفهميم که لذت اين ارتباط از هر لذتي بيشتر است.
رزقنا الله و اياکم انشاءالله
--------------------------------------------------------------------------------
1 . بقره، 25.
2 . ليل، 20.
3 . بقره، 207.
4 . بحارالانوار، ج91 ص152.
5 . نساء، 125.
6 . اعراف، 143.
7 . يس، 82.
8 . الکافي، ج2 ص518.
9 . بحارالانوار، ج83 ص73.