بسماللهالرّحمنالرّحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 26/11/90 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
لذت و انگيزه اخلاقي
مروري بر آنچه گذشت
امسال موضوع ارزشهاي اخلاقي را مطرح کرديم و درباره چيستي اين ارزشها و چگونگي تحقق و راه شناخت آنها بحثهايي را مطرح کرديم. درباره ماهيت خوبي و بدي اخلاقي نظريات بسيار متفاوتي وجود دارد و ما سعي کرديم نظريهاي را که نزديکتر به منابع ديني است تقويت و تاييد کنيم. عرض کرديم که برخي معتقدند خوبي اخلاقي آن چيزي است که خوشايند انسان است و برخي ديگر آن را تابع قرارداد ميدانند و هيچ اصلي براي آن قايل نيستند، اما آنچه در بين مسلمانان به خصوص علماي شيعه مطرح است اين است که زشتي و زيبايي اخلاقي وجود واقعي دارد و عقل سالم دستکم کليات آن را درک ميکنند و درک آن شبيه درک بديهيات است، به اين معنا که هر کسي عقل خود را حاکم کند ميفهمد که برخي کارها خوب و برخي کارها بد هستند. در بحثهاي عرفي و عمومي اين اندازه از بحث هم ميتواند قانعکننده باشد و هر کسي به صورت وجداني ميبيند که اين خوبي و بديها را درک ميکند، اما وقتي وارد بحثهاي فني و دقيق ميشويم ابهامها و مشکلاتي پيش ميآيد که در آنجا بزرگان اختلاف نظرهايي ريشهاي پيدا کردهاند. برخي گفتهاند: همانطور که انسان در محسوسات، زشتي و زيباييهايي را درک ميکند و ميفهمد صورتي زيبا و صورتي زشت است، در تخيلات هم چنين درکهايي دارد. به عنوان مثال، انسان از برخي اشعار، نوعي زيبايي درک ميکند. زيبايي شعر چيزي نيست که تنها از شنيدن حاصل شود، بلکه تخيل معناي آن براي انسان لذتبخش و زيباست. پس غير از زيبايي حسي، زيبايي خيالي هم داريم که در ادبيات، هنر و ... ظهور پيدا ميکند. ايشان معتقدند: نوع ديگري از زيبايي در مرتبه بالاتري وجود دارد و آن زيبايي عقلاني است. عقل برخي کارها را زيبا ميبيند که يک نوع زيبايي خاصي است و قوه درککننده آن، عقل است. برخي ديگر معتقدند: حسن اخلاقي به اين است که عُقلا آن را مدح کنند و ملاک تحسين و تقبيح، عُقلا هستند.
حقيقت گزارههاي اخلاقي
سؤال اصلي اين است که: آيا حسن و قبح افعال اخلاقي غير از پسند مردم و پسند عُقلا، واقعيت خارجي و تاثير حقيقي هم دارند؟ به دنبال اين سوال، اين پرسش مطرح ميشود که: آيا ميتوان براي گزارههاي اخلاقي برهان اقامه کرد يا اين گزارهها بديهي و بينياز از استدلال هستند، يا اصلا اين گزارهها از حوزه استدلالات عقلي خارجاند؟ شايد شنيده باشيد که برخي از بزرگان گفتهاند: ارزشهاي اخلاقي مفاهيمي اعتبارياند و نه براي آنها برهان اقامه ميشود و نه در برهان از آنها استفاده ميشود. اين سخن ايشان منشأ سوءتفاهمهايي شده و کساني فکر کردهاند اين سخن کمک ميکند که بگوييم: حسن و قبح اخلاقي ريشه واقعي ندارد و قراردادي است، اما برخي از بزرگان منطق، مثل ابنسينا، اشاره کردهاند که: ما اين قضايا را به دو صورت ميتوانيم در نظر بگيريم؛ يکي اين که اين قضايا به همان صورتي که در عرف مشهور است بيان شود؛ مثلا: راست گفتن خوب است، يا انسان بايد راستگو باشد و ... . در اين صورت اين قضايا از آراي محمودهاند و دوستاني که با منطق آشنا هستند ميدانند که يک قسم از مبادي، آراي محموده است که در جدل از آنها استفاده ميشود. اگر در قياسي از اين قضايا استفاده شود، آن قياس يقينآور نخواهد بود و برهاني نيست. اما به قول ابن سينا، اين قضايا قيودي پنهان دارند و شاهد آن اين است که هر راست گفتني خوب نيست. مثلا اگر راستگويي در جايي باعث کشته شدن مومن بيگناهي شود اين راست گفتن خوب نيست. پس راست گفتن قيد دارد، اما ملاک قضاوت در ميان بسياري از مردم، احساسات و تمايلات آنهاست و چيزي که ناشي از احساس باشد نميتوان آن را برهاني و ناشي از حکم عقل دانست، ولي اگر ما آن قيود پنهان و ملاک عقلي را پيدا کنيم ميتوانيم اين قضايا را به قضاياي برهاني برگردانيم. به عبارت ديگر اين قضايا ظاهري دارند و باطني. اگر ما به ظاهر آنها نگاه کنيم آنها برهاني نيستند و نميتوان براي آنها برهان اقامه کرد و قضايايي جدلي خواهند بود، اما اگر ملاکهاي عقلي آنها را پيدا کنيم، براساس آن ملاکهاي عقلاني هم ميتوان براي آنها برهان اقامه کرد و هم ميتوان نتيجه آن برهان را در برهانهاي ديگر به کار برد؛ يعني اگر قضاياي اخلاقي را به لحاظ ملاکهاي آنها در نظر بگيريم، اموري حقيقياند و بر اموري دلالت دارند که موجب کمال نفس ميشوند.
بهترين راهکار ايجاد انگيزه
بحث ديگر اين است که: چگونه ميتوانيم انگيزه انجام کارهاي اخلاقي را در خود تقويت کنيم؟ چراکه ما ميبينيم بعد از اينکه فهميديم و باور کرديم که خوب و بد اخلاقي هست و بايد به آنها ملتزم بود، اما هميشه آمادگي براي انجام کارهاي خوب و ترک کارهاي بد را نداريم، حتي با وجود الزامات يا تحريمهاي شرعي باز هم ميبينيم آنگونه که بايد و شايد در مقام عمل جدي نيستيم. چه کنيم که انگيزه براي انجام کارهاي اخلاقي پيدا کنيم؟ خداي متعال منتي بر ما گذاشته و به وسيله انبيا و اولياي خود اين کارها را به ما معرفي کرده است و ما وقتي تعبدا همه بيانات ايشان را قبول داريم به چيز ديگري احتياج نداريم، اما همه انسانها اينگونه نيستند؛ به خصوص جوانان اين عصر که دوست دارند قضايا را خودشان خوب بفهمند و هضم کنند و اين خصلت هم چيز بدي نيست. انسان اگر دليل عقلي امري را کشف کند اعتقادش به آن بيشتر ميشود و بهتر به آن عمل ميکند و عقل او هم با اين ورزش عقلي رشد خواهد کرد. از اينرو سعي کرديم اشارهاي به برهان عقلي براي اخلاقيات داشته باشيم و دستکم کليات آن را بشناسيم و اگر جايي عقل ناتوان از درک بود به تعبد اکتفا ميکنيم. عرض کرديم که اگر بدانيم براي چه هدفي آفريده شدهايم و در اين دنيا چه مسيري را بايد طي کنيم، معياري براي کشف کارهاي اخلاقي پيدا ميکنيم. در همين راستا اشاره کرديم که با استفاده از بيانات قرآن کريم و روايات به اين حقيقت رهنمون ميشويم که ما آفريده شدهايم تا با اختيار خود به سوي خدا برويم و به او نزديک شويم، و تنها راه رسيدن به اين هدف هم بندگي خداست: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ».1 برخي بعد از فهم اين حقايق باز هم انگيزهاي براي عمل ندارند. البته انجام برخي کارهاي خوب همراه با لذايد حسي است و انجام اين دسته از کارهاي خوب چون با خواستههايمان موافق است مشکل نيست، اما مشکل در انجام کارهاي خوبي است که با خواستهها، هواهاي نفساني، تمايلات و غرايز تضاد پيدا ميکند. گاهي براي اثبات بدي کاري چندين دليل عقلي و نقلي اقامه ميشود اما در روح برخي چندان اثر نميکند و در فرصت مقتضي دوباره مرتکب آن عمل ميشوند. چگونه ميتوان انگيزه براي انجام کار خوب و ترک کار بد پيدا کرد؟ اين سؤال را به اين صورت هم ميتوان مطرح کرد که اگر کسي بخواهد مربي اخلاق باشد - البته انسان ميتواند مربي خود هم باشد- از چه ابزاري ميتواند استفاده کند تا متربي خود را وادار به انجام کارهاي خوب کند؟ با زور که نميتوان ديگري را وادار به کار اخلاقي کرد، چراکه ديگر آن کار اخلاقي نخواهد بود.
جلسه قبل به نکته اشاره کرديم که اصولا کار اختياري وقتي از انسان سر ميزند که نسبت به آن ميلي داشته باشد و هيچگاه با اراده خود کاري را که رنجآور است به خاطر رنج آن کار انجام نميدهد. اين خصلتْ امري فطري در وجود انسان است. از اينروست که انبيا و اولياي الهي از طرف خداي متعال براي وادار کردن مردم به انجام کارهاي خوب اين راه را در پيش گرفتهاند که آثار خوب، خوشي، راحتي، لذت و سعادتي را براي مردم بگويند که اين کارها در پي دارند. در قرآن کريم وقتي ميخواهد مردم را وادار به انجام کار خوبي کند به دنبال بيان آن کار خوب، سخن از پاداشهاي لذتبخش آن به ميان ميآورد؛ بهشت عدن؛ جنات تجري من تحتها الانهار و ... . فکر ميکنيد عبارت «جنات تجري من تحتها الانهار» چند بار در قرآن آمده است؟ چرا خداوند اين پاداشها را با تفصيل و مکرر بيان ميکند؟ چون خداوند ميداند انسان تا کاري را دوست نداشته باشد آن را انجام نميدهد. معمولا نوجواني را که تازه به سن تکليف ميرسد نميتوان به راحتي به خواندن نماز واداشت، به خصوص زماني که پاي برنامههاي تلويزيون، اينترنت، بازيهاي رايانهاي و ... در ميان باشد کار سختتر ميشود. بايد با تدبير، تشويق، جايزه و ... او را به نماز وادار کرد. ما هم نسبت به اولياي خدا و انبيا، در مقابل احکام شرعي حکم کودک را داريم. آنها با بيان اين پاداشها قصد دارند در ما انگيزه انجام کارهاي خوب را ايجاد کنند. اگر انسان بداند کاري لذت فراوان و راحتي در پي دارد، گرچه رنجآور باشد حتما آن کار را انجام ميدهد. اصلا زندگي انسان در همين دنيا هم بر همين اساس شکل ميگيرد و انسان با اين خصوصيت زندگي ميکند. دانش آموزي که درس ميخواند، کارگري که در کارخانه کار ميکند، کشاورزي که در مزرعه به کشاورزي مشغول است و ... همه زحمت ميکشند براي اينکه ميدانند به دنبال اين زحمت منافعي هست که آن منافع ارزش اين همه زحمت را دارد. ما دائما زحمتي را که يک کار دارد با نتيجه آن کار مقايسه ميکنيم تا بفهميم آن نتيجه ارزش اين زحمت را دارد يا ندارد. اگر باور کنيم که منفعت آن بيشتر است، آن کار را با اشتياق انجام ميدهيم.
انبيا هم از همين راه استفاده کردهاند. البته وقتي مردم انبيا را باور کنند و به فرمايشات ايشان عمل کنند به بيش از آن چه به آنها وعده داده شده خواهند رسيد. انسان از ابتدا اصلا نميتواند بفهمد که به چه مقامي ميتواند برسد. از اينرو قرآن هم بعد از بيان پاداشهاي بهشتي ميفرمايد: «وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ؛ اين پاداشها را گفتيم اما نزد ما بيش از اينها هست»2 و ميداند که همين مقدار براي ايجاد انگيزه کافي است. انسانها اين مقدار را ميشناسند و اين چيزها را بسيار دوست دارند. البته باز تاکيد ميکنم کسي خيال نکند که اين پاداشها واقعيت ندارد و تنها دامي براي کشاندن انسانها به انجام اعمال خاصي است. اين پاداشها واقعي است، اما اينها هدف اصلي نيستند؛ هدف اصلي فراتر از اينهاست. اين راهي است که انبيا و اوليا در پيش گرفتند و اين بهترين راه براي ايجاد انگيزه براي رسيدن به آن هدف اصلي است. وقتي انسان آثار خوب کاري را بداند و مطمئن شود که طرف او راست ميگويد، براي او مثل اين است که خودش تجربه کرده باشد، اما در اين راه هم مشکلاتي پيش ميآيد. وقتي انسان وارد ميشود ميبيند به اين سادگي هم نيست.
در جستجوي ملاک لذت
ما خوبيهايي را که به آن دل ميبنديم و دنبالش ميرويم عمدتا براي اين است که لذت دارد و برايمان مطلوب است، اما لذتهاي ما هميشه يکسان نيست و به تدريج تنوع و شدت و ضعف پيدا ميکند. در اين ميان کدام لذت ملاک است؟ در دوران طفوليت و خردسالي عمدتا لذتهاي خوردني و نوشيدني را درک ميکنيم. چند سالي که گذشت کمکم لذتهاي ديگري مثل لذت بازي برايمان مطرح ميشود. گاهي کودک آن چنان سرگرم بازي ميشود که همه چيز را فراموش ميکند. لذتي که او از بازي ميبرد بسيار بيشتر از لذتي است که از خوردني و آشاميدني ميبرد. اين لذتي جديد است که چندي قبل آن را درک نميکرد. کمي که بزرگتر ميشود لذتهايي براي کودک مطرح ميشود که شايد خودش توجه ندارد، اما کساني که اهل فن باشند خوب درک ميکنند. کودک ميخواهد توجه ديگران را به خود جلب کند و اگر ببيند به سادگي به اين امر دست پيدا نميکند به کارهايي عجيب و غريب دست ميزند. اين رفتار ممکن است تا سنين جواني و بزرگسالي هم ادامه پيدا کند. روانشناسان در تحليل برخي رفتارهاي ناهنجار جوانان غربي مثل پوشيدن شلوارهاي پاره، اصلاح عجيب موهاي سر و ... ميگويند: اين افراد کمبودهايي دارند و ميخواهند به اين وسيله توجه ديگران را به خودشان جلب کنند. در سنين بلوغ هم لذت جنسي براي انسان مطرح ميشود. در اين ميان، توجه به کدام لذت ميتواند انگيزه انجام کارهاي اخلاقي را در انسان ايجاد کند؟ انسان به دنبال لذت شديدتر و پايدارتر است، و از طرفي هنوز برخي از لذتها را نچشيدهايم و از طرفي ديگر دوران برخي لذتها براي ما گذشته است. مثلا کسي که سِني از او گذشته است چندان علاقهاي به بازي ندارد و درمقابل، بچه پنج شش ساله لذت مسائلي که انسان بالغ درک ميکند را درک نميکند. از اينجا اين سؤال پيش ميآيد که آيا ممکن است لذتي وجود داشته باشد که تا به حال ما اصلا نچشيده باشيم؟ شايد ما اکنون با همه رشدي که کردهايم نسبت به بعضي از لذتها هنوز کودک باشيم. از کجا بدانيم کدام لذت بهتر است؟
مراتب لذت
آيات الهي در اينباره سطوح مختلفي دارد؛ چراکه خداي متعال ميدانسته انسانها در سطوح مختلفي هستند و معرفتها و انگيزههايشان متفاوت است. در جايي ميفرمايد: وَفَوَاكِهَ مِمَّا يَشْتَهُونَ؛3 وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى،4 و در جاي ديگر ميفرمايد: إِلَّا ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى.5 اين آيه شريفه در عين حال که نکته بسيار مهمي را بيان ميکند، فهم آن بسيار مشکل است. اين چگونه لذتي است و چه قدر انگيزه براي انسان ايجاد ميکند؟ اگر ما بتوانيم يک معيار عقلاني براي لذت به دست آوريم ميتوانيم بفهميم کدام لذت ملاک است. انسان گرسنه اگر نان جو هم بخورد براي او لذتبخش است، اما هر چه کيفيت غذا بالاتر باشد و انسان گرسنهتر باشد لذت بيشتري ميبرد. ساير لذايذ هم شدت و ضعف دارند. مثلا انسان از ديدن يک گل لذت ميبرد، اما هرچه گل زيباتر باشد ديدن آن لذتبخشتر است. در لذت ملاکي وجود دارد که هرچه بيشتر باشد لذت شديدتر است. بايد آن ملاک را پيدا کنيم. همانطور که قبلا هم اشاره کرديم زيبايي و لذت انواعي دارد؛ زيبايي حسي، خيالي، عقلي، تا ميرسد به آنجا که امام معصوم در دعاي سحر ميفرمايد: «اللّهم انّي أسئلک من جمالك بأجمله و کل جمالک جميل ...» اين يک واقعيتي است، اما زيبايي خدا چگونه است و چگونه درک ميشود؟ اگر بفهميم ملاک لذتي که از زيباييها و خوبيها ميبريم چيست، آن وقت ميتوانيم با استدلال عقلي بفهميم لذتهايي بسيار شديدتر از آنچه ما درک ميکنيم هم وجود دارد، گرچه خودمان تجربه نکرده باشيم. اگر خداوند توفيق دهد در جلسه ديگر بتوانيم لذت را تحليل کنيم که اصلا لذت چيست و چگونه پيدا ميشود و شدت و ضعف آن به چيست، راه حلي براي بسياري از سوالاتي پيدا ميکنيم که براي ما معماگونه است، انشاءالله.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ذاريات، 56.
2 . ق، 36.
3 . مرسلات، 42.
4 . محمد، 15.
5 . ليل، 20.