بسماللهالرّحمنالرّحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ27/07/90ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
نظام ارزشي ديني و مباني آن
مقدمه
در جلسات اخير به اين نکته اشاره کردم که انسان براي استفاده از عمر خود نيازمند به يک نظام ارزشي است و بايد مجموعهاي از بايدها و نبايدهايي که تعيينکننده رفتار اوست را بشناسد و بپذيرد. اما معمولا، هم در تعيين و تشخيص اين ارزشها اختلافنظر پديد ميآيد و هم اشخاص در مقام عمل از لحاظ داشتن همت و اراده مناسب براي انجام کارِبهتر دچار مشکل ميشوند. اما در هرصورت ما نيازمند نظامي ارزشي هستيم و براي شناخت، پذيرش و باور يک نظام ارزشيِ صحيح بايد تفکرکنيم و اين مسأله را دستکم نگيريم. کساني که به قرآن، احکام اسلام و ارزشهاي اسلامي اعتقاد دارند معتقدند که بايد به هر آنچه که دين گفته است عمل کنند. ايشان تنها بايد سعي کنند که بفهمند دين چه دستوراتي داده است. اما اين جواب براي بسياري از افرادي که کنجکاو هستند و سؤالات ذهني فراواني در اين باره دارند خيلي کارآيي ندارد. گرچه اين افراد نميتوانند اين جواب را رد کنند اما اين جواب براي آنها خيلي مؤثر نيست.
غرايز، تعيينکننده نظام ارزشي مادي
انسانها معمولا با توجه به غرايزشان اين بايد و نبايدها را مشخص ميکنند و وقتي غريزه آنها چيزي را اقتضا ميکند ميگويند: بايد اين کار را انجام دهيم. مثلا وقتي انسان گرسنه ميشود غريزه او ميگويد: بايد غذا بخوري! و او براين اساس ميگويد: غذاخوردن خوب است. ملاک بايد و نبايد براي چنين انساني تمايلات غريزي اوست. وقتي انسان دين را پذيرفت و باور کرد، به دستورات آن احترام ميگذارد؛ اما معمولا آنچه بيشترين تاثير را در بايد و نبايدهاي او دارد دلخواهها و به عبارت ديگر غرايز حيواني اوست. از اينرو درباره احکام شرع، ارزشهاي اسلامي و متعالي، رفتار انبيا و ائمه و ... بسيار دچار ابهام ميشود. در بحث خصال شيعه روايتي را خوانديم که ميفرمود: وقتي ديگران رفتار شيعيان ما را ميبينند گمان ميکنند که آنها ديوانهاند! الحمدلله اکنون خداي متعال بر ما منت گذاشته و عشق مولا علي عليهالسلام را در دل همه ما گذاشته است. اما اگر ما در زمان مولا علي عليهالسلام بوديم آيا قيافه ظاهري حضرتش براي ما جذابيت داشت و حاضر بوديم از او الگو بگيريم؟ انسانِ پنجاه - شصتسالهاي که پيشانياش در اثر سجده پينه بسته، و يک لباس پشمينه خشني پوشيده، که اگر انسان به آن دست بزند ناراحت ميشود، و کفشي از برگهاي درخت خرما به پاي مبارکش کرده، و شمشير به دست بر تخته سنگي ايستاده و سخنراني ميکند، اين ظاهر چقدر ميتواند براي ما جاذبه داشته باشد؟ آيا ما حاضريم اينگونه شويم؟ غذاي او در شبانهروزي يک مرتبه تکه ناني خشک از جو بود که با آن دستهاي قوي هم تکه نميشد و بايد آن را روي زانو ميگذاشت و با فشار آن را ميشکست و لقمه کوچکي از آن را در دهانش ميگذاشت و مدتها نگه ميداشت تا خيس و قابل فروبردن شود. مسکن او هم از مشتي خشت و گل بود که سقف آن با چوبهاي خرما پوشيده شده بود. حضرتش شبها هميان سنگيني از نان و خرما را به دوش ميکشد و به درِ خانه فقرا ميبرد و تا سحر در حين راه رفتن دائما نافله ميخواند. اين يک نظام ارزشي ديگري است که بسيار باسليقه ما فرق ميکند. اما الحمدلله خدا به ما اين نعمت را داده است که دستکم ميدانيم کارهاي علي عليهالسلام درست بوده و فضليتي براي او محسوب ميشود و اين دوستي تنها مايه اميد ما براي نجات است. حال اين سؤال پيش ميآيد که آيا ما هم بايد شبيه به او شويم يا بايد به دنبال خواست دلمان برويم و تنها به فکر ارضاي غرايزمان باشيم؟ خدا به انسان عقل داده است تا درباره اين مسائل فکر کند.
نيازهاي ابزاري انسان
البته بزرگان ما هم به اين اميال توجه داشتهاند و اين طور نبوده که با همه آنها مبارزه کنند. اما بر چه اساسي و با چه ضابطهاي؟ عدهاي درباره خواستههاي مختلف انسان مطالعاتي انجام دادهاند و آنها را دستهبندي کردهاند. در يک دستهبندي نيازهاي انسان را به دو دسته تقسيم ميکنند: نيازهاي اساسي و نيازهاي درجه دوم. ميگويند: نيازهاي بدن انسان نيازهاي اساسي است. بنابراين غذا يک نياز اساسي انسان است؛ چون اگر انسان غذا نخورد از بين ميرود. بعد از تأمين چنين نيازهايي نيازهاي ديگر ظهور پيدا ميکنند. گرچه نياز بدني انسان نيازهايي واقعي است و بايد برطرف شود اما آيا نيازهايي اساسي هستند به اين معنا که بايد همّ و غم ما رفع اين نيازها باشد؟ برخي افراد از اين تقسيمبندي نتيجه گرفتهاند که ما بايد در تمام برنامهريزيها،چه شخصي،چه خانوادگي و چه در سطوح کلان، اول به فکر نيازهاي بدني انسان باشيم؛ چون اين نيازها اساسي هستند. امروز بسياري از متخصصان برنامهريزي آموزش و پرورش در کشور جمهوري اسلامي ايران همين گرايش را دارند.ميگويند: «براي داشتن نظام آموزش و پرورش اسلامي بايدابتدا غذا، سلامتي، بهداشت دانشآموز و استاد تأمين شود. بايد از اينجا شروع کنيم.تا اين نيازها برطرف نشود نميتوان کار ديگري انجام داد. چون اينها نياز اساسي انسان است!» آنها وصف اساسي را اينگونه تفسير ميکنند. اما وصف اساسي را به گونه ديگري هم ميتوان تفسير کرد به اين بيان که: نيازهاي فيزيولوژيکي انسان مقدم هستند و اگر برطرف نشوند انساني باقي نميماند تا رفتاري انجام دهد و به هدفي برسد؛ اما رفع اين نيازها، ابزاري است. يعني بايد اين نيازها تأمين شود تا ما زنده بمانيم و بتوانيم به اهداف بالاتر برسيم.
راهنماي دروني
خداي حکيم رحيم انگيزههايي فطري در وجود انسان قرار داده است که بعد از تأمين نيازهاي اوليه، يعني نيازهاي ابزاري، از درون وجدان او را راهنمايي ميکنند که چه کاري بايد انجام دهد. بنابراين اينگونه نيست که انجام همه کارها براي او مساوي باشد. مثلا نياز به توجه و نوازش در کودک وجود دارد و اگر مادر با او قهر کند براي او سختتر است تا گرسنه بماند. وقتي انسان درون خود را بکاود در عمق وجود خود علامتهايي را مييابد که به اجمال به او ميگويند چه کاري را بايد انجام دهد و چه کاري را نبايد انجام دهد. مثلا انسان دوست دارد آنچه نميداند را ياد بگيرد. دوست دارد قدرتي داشته باشد که به هر جا که ميخواهد برود. دوست دارد سلامتي خود را هميشه حفظ کند و چنان قدرتي بيابد که بر انجام هر کاري توانا شود. وقتي انسان مريض ميشود چه کسي به او ميگويد بايد بهبود پيدا کني؟ درد و ناراحتي عاملي دروني است که او را به سمت معالجه حرکت ميدهد. انسان فطرتا طالب کمال است و از نقص بيزار است. چرا کودکان از زماني که زبان باز ميکنند اين قدر سؤال ميکنند که پدر و مادر را خسته ميکنند؟ چه کسي به آنها ميگويد: آنچه را نميدانيد سؤال کنيد؟ يک عامل دروني آنها را به اين سمت حرکت ميدهد. خداوند اين عوامل را در درون ما قرار داده است تا ما به سمتي حرکت کنيم که براي آن آفريده شديم.
نظام ارزشي ديني، مطمئنترين نظام
اما تنها شناختن اين عوامل براي تعيين نظام ارزشي کافي نيست. مشکل اين است که در بسياري از اوقات بين تأمين نيازهاي اوليه و تأمين نيازهاي فطري تزاحم پيش ميآيد. اگر انسان ميخواهد نيازهاي ماديخود را تأمين کند ديگر نميتواند در همان زمان همان نيرو را هم صرف کسب علم و قدرت کند و ناچار است مقداري از نيروي خود را صرف نيازهاي مادي کند. نقش مهم نظام ارزشي در چنين جايگاهي است که خواستهاي گوناگون انسان تزاحم پيدا ميکنند و او بايد يکي را مقدم کند. کساني که نياز اساسي انسان را همين نيازهاي مادي و فيزيولوژيک ميدانند، ميگويند: تا اين نيازهاي انسان تأمين نشود نبايد به دنبال چيز ديگر بود. اين نظرات ناشي از بينش مادي اين افراد است. عدهاي هم تنها ادعاي ارزشهاي انساني و الهي را دارند اما ته دلشان انسانهايي مادي هستند.
براي داشتن نظام ارزشي صحيح بايد از عقل بهره برد و بين خواستههاي گوناگون اولويتبندي کرد. اما حقيقت اين است که دستهبندي و اولويتبندي تمام خواستههاي انسان کار بسيار مشکلي است. خداوند بر ما منت گذاشته و براي ما دين را فرستاده است تا اين مشکل ما برطرف شود. قرآن ميفرمايد: إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ؛1 ما نوري براي شما فرستاديم که راه را براي شما روشن ميکند و صراط مستقيم را به شما نشان ميدهد. اين جاست که انسان ميفهمد دين چه نعمت بزرگي است و چقدر نعمت وجود پيامبر و امام از نعمتهاي مادي بيشتر اهميت دارد.
قيامت، روز تجسم اعمال
باز ميگرديم به اين سؤال که راهنماييها و واجب و حرامهاي دين چه حکمتي دارد و چرا دين ما را از برخي لذات منع کرده است؟ گاهي اين سؤال مطرح ميشود که چه عيبي داشت که خداوند ما را آزاد ميگذاشت تا هر طور دلمان بخواهد زندگي کنيم بعد هم ما را به بهشت ميبرد؟ آيا اگر اين کار را ميکرد چيزي از او کم ميشد؟ بسياري از کساني که مبتلا به گناه ميشوند خود را با چنين سخناني قانع ميکنند. ميگويند: گرچه ميگويند اين کارها حرام است اما بعيد است که خداوند انسان را به خاطر يک گناه، هزار سال به جهنم ببرد؛ انشاءالله همه بندهها را ميبخشد و همه به بهشت ميروند! به خاطر طرح اينگونه سؤالهابود که عرض کرديم بايد هدف آفرينش انسان را بشناسيم. بايد بفهميم که اگر خداوند انسان را به آن گونه که در سؤال مطرح شده ميآفريد چنين موجودي ديگر انسان نبود. انسان موجودي است که خود بهشت ابدي را انتخاب ميکند و آن را ميسازد. اين نکته را ميتوان به صورت ديگري هم طرح کرد. برخي تصور ميکنند که عذابهاي آخرت امري قراردادي است و ميتوان قرارداد آن را عوض کرد. يعني بين عمل و جزاي آن رابطه تکويني و واقعي وجود ندارد و مانند قوانيني است که انسانها وضع ميکنند و قابل تغيير است. کساني که چنين تصوري دارند در اشتباه به سر ميبرند. اگر در لسان قرآن تعبير پاداش و عقاب آمده براي ايجاد انگيزه در ماست، وگرنه قرآن درباره کساني که اموالشان را کنز ميکنند و در راه خدا انفاق نميکنند ميفرمايد: «يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها في نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ؛2روز قيامت با اين اموال بدنهاي آنها را ميسوزانند و خطاب به آنها ميگويند: اين همان کاري است که خودتان کرديد.» و همچنين درباره کساني که مال يتيم را به ظلم ميگيرند ميفرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا؛3 کساني که اموال يتيمان رابه ظلم ميخورند در حقيقت در شکم خود آتش ميخورند.» اين حقيقت در عالم آخرت آشکار ميشود. اين نتيجه تنها يک امر قراردادي نيست، بلکه رابطهاي واقعي در بين اين رفتار و آن نتيجه وجود دارد. اين رابطه را براي ما اينگونه بيان کردهاند تا اثر بيشتري داشته باشد. حضرت امام رضواناللهعليه يکي از نکاتي که در نصايح خود زياد روي آن تأکيد ميکردند آيات آخر سوره زلزال بود که ميفرمايد: فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ؛4و تاکيد ميکردند که انسان، کوچکترين عمل خويش را ميبينيد. بذري که در اين عالم ميکاريم در آخرت ميوه خواهد داد و بين اين دانه و آن ميوه رابطه تکويني وجود دارد. اين رابطه نظامي علي و معلولي و حکيمانه است. حتي بخشش گناهان هم معناي واقعي خود را دارد. وقتي گفته ميشود فلان عمل باعث بخشش گناهان شما ميشود مثل اين است که گفته شود: وقتي نور را به محلي بتابانيد ظلمت آن برطرف ميشود يا مانند دارويي که وقتي به بيمار ميرسد او را درمان ميکند. وقتي قرآن ميفرمايد: يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ،5 يعني من نظامي را برقرار ساختهام که وقتي حسنات را انجام ميدهيد نتيجه واقعي آن از بين رفتن سيئات است. آن حسنه باعث تغيير ماهيت آن کار ميشود. شفاعت هم يعني کاري که بنده نيکوکار انجام ميدهد زمينه را فراهم ميکند تا مشمول رحمت الهي شود که به دست پيغمبر صلياللهعليهوآله جاري ميشود. خداوند از فرط رحمت خويش راه شفاعت را هم باز گذاشته و فرموده است: اگر پيامبر گرامي اسلام صلياللهعليهوآله را دوست بداريد اين هم يک کار خير و عبادت است و براي خود اثري دارد. اثر آن اين است که به وسيله پيغمبر صلياللهعليهوآله به بهشت ميرويد. اين هم يک نظام واقعي است که حساب بسيار دقيقي دارد و شامل هر کسي نميشود (لا تنفعهم شفاعة الشافعين).6
امر و نهي الهي، مشخصکننده ارزش آدمي
بايد براساس محکماتي که در دين وجود دارد اين حقايق را بررسي کرد تا بفهميم دستورات الهي اموري صرفا قراردادي نيست بلکه حقايقي است که خدا براي ما بيان کرده تا بفهميم وجود ما چقدر ارزش دارد و چه قدر ميتوانيم از عمر خود بهره ببريم. مگر نماز جز مجموعهاي از حرکات دست، پا، لب و زبان است؟ اما همين نماز باعث آمرزش گناهان و رسيدن به درجات بالاي بهشت ميشود. اما همين حرکات ميتواند طوري انجام بگيرد که انسان را جهنمي کند. بايد بفهميم دست و پاي انسان و توان و انرژي او چه ارزشي دارد تا آنها را بيجا مصرف نکنيم. مگر گفتن يک سبحان الله يا يک يا الله چقدر نيرو ميخواهد؟ اما انسان با گفتن همين يک کلمه ميتواند کاخي بهشتي بخرد. آيا شايسته است اين توان را صرف فحش دادن يا حرف لغو کند؟ مشکل عمده اين است که ما قدر خودمان را نميدانيم؛ نميدانيم با اين نعمتهايي که خداوند در اختيارما قرار داده است چه کارهايي ميتوانيم انجام دهيم و به چه جاهايي ميتوانيم برسيم. لذتهاي زودگذر ما را غافل کرده و گمان ميکنيم که اين لذات زودگذر بهتر ازآن بهشتي است که خداوند آماده کرده است (بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا *وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى).7 انشاءالله خداوند به همه ما معرفت و توفيق عطا بفرمايد.
--------------------------------------------------------------------------------
1. انسان، 3.
2. توبه، 35.
3. نساء، 10.
4. زلزال، 7و8.
5. توبه، 70.
6. مدثر، 48.
7.أعلي، 16 و 17.