بسماللهالرّحمنالرّحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ20/07/90ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
چرا بايد به فکر آخرت باشيم؟
نگاهي به آنچه گذشت
در جلسات گذشته براي پاسخ به اين سؤال که کدام نظام ارزشي را انتخاب کنيم که دليل کافي و دلنشين داشته باشد و انگيزه حرکت در ما ايجاد کند گفتيم: يکي از راههاي رسيدن به اين مقصودآگاهي نسبت به هدف آفرينش است و به اين جهت درباره هدف آفرينش انسان بحث کرديم و با بررسي آيات شريف قرآن به اين نتيجه رسيديم که ما آفريده شدهايم تا در اين عالمِ تغيير و تغيّرات آزمايش شويم تا راهي را برگزينيم که منجر به قرب خدا و نيل به رحمتي ويژه شود، ومواد اين امتحان هم مظاهر بندگي خداست.
پاسخي براي لذتجويان
در ابتداي طرح بحث عرض کرديم: جوانان زمان ما به بحثهاي تعبدي اکتفا نميکنند و ميخواهند هر چه بيشتر کنه مطلب را بفهمند؛ به خصوص وقتي به صورت کتبي و غير حضوري سؤالشان را مطرح ميکنند خيلي بيپرده حرفشان را مينويسند. گاهي چنين سؤالي را مطرح ميکنند که: «اگر کسي دلش نخواهد به قرب خدا و بهشت برسد بايد چه کسي را ببيند؟!» اين سؤال قدري گستاخانه است اما در باطن آن يک سؤال عميقاً جدي وجود دارد و آن اين است که: «محرک ما در زندگي، عاملي است که ما را به طرف لذت سوق ميدهد، لذا تمام کارهاي ما براي رسيدن به لذت است. اما نيمه شب بلند شدن و مناجات کردن لذتي ندارد. اگر براي بعضي افراد لذت دارد آنها به دنبال اين کارها بروند. من اين لذت را درک نميکنم. لذت من در ديدنيهاي زيبا، خوردنيهاي چرب و شيرين و از اين قبيل امور است. حرف قرآن هم روي سر ما جا دارد و من انکار نميکنم. اما من دوست دارم خوش باشم!» اين سؤال، جدي است و در ذهن افراد زيادي وجود دارد به خصوص امروزه که عوامل منحرفکننده، هم در زمينه القاي شبهات بسيار فعال هستند وهم آن چنان وسايل التذاذات مادي را فراهم ميکنند که اصلا به جوان مجال فکر کردن در امور معنوي را نميدهند.
در حقيقت اين افراد يک گروه خاص نيستند؛ بلکه تفاوتهايي هم بين آنها وجود دارد. برخي از ايشان اصلا توان درک مسائلي بالاتر از مسائل حيواني را ندارند و انگيزهاي براي حرکت جز لذتهاي مادي و جسماني در وجودشان نيست؛ نظير کساني که در مسائل علمي کند هستند و مسائل علمي را نميتوانند درک کنند، اين افراد هم از درک مسائل معنوي قاصرند و نهايت چيزي که درک ميکنند همين مسائل مادي است؛ در عين حال غرضي هم ندارند. راه برخورد با اين افراد اين است که به آنها بگوييم: آيا شما از خوردن غذاي خوب لذت ميبري و غذاي خوب را دوست داري؟ ميگويد: بله. نميتواند بگويد: نه؛ چون اصلا انگيزه او در زندگي همين مسائل مادي است. در ادامه ميپرسيم: تنها براي همين امروز دوست داري غذاي خوب داشته باشي يا براي فردا هم دوست داري؟ نميتواند بگويد: تنها براي امروز دوست دارم و فردا ديگر نميخواهم؛ چرا که همه تلاش او اين است که هر چه بيشتر در عمرش غذاي خوب بخورد. ميگوييم: اگر فرض کنيم روزي باشد که هزار سال طول بکشد (در آخرت)، آيا در چنين روزي هم دوست داري غذاي خوب بخوري يا نه؟!
بايد با اين سؤالات کمکم او را آماده کرد تا از غفلت بيرون بيايد و بفهمد که خودش هم اين حرف را قبول ندارد که «اگر نخواهيم به آن مقامات برسيم بايد چه کسي را ببينيم!» و اين حرف خيالي بيش نيست. آنها دستکم تمام آنچه را که براي دنياي خود ميخواهند براي آخرتشان هم ميخواهند. بايد به آنها فهماند که همانطور که در اين دنيا احساس نياز به غذاي خوب، همسر خوب، مسکن خوب و ... ميکني، آنجا هم چنين نيازهايي خواهي داشت. بايد براي آنجا هم به فکر بود. هر کارگري از صبح تا شب زحمت ميکشد تا مزدي بگيرد و بتواند رفاه بيشتري داشته باشد. آيا اگر انسان ميتواند امروز سبکتر غذا بخورد تا فردا نتيجه بيشتري بگيرد، نبايد اين کار را انجام دهد؟ شما همين الآن به همين روش مشغول زندگي دنيا هستيد و از لذات کمتر براي رسيدن به لذات بالاتر دست ميکشيد. دستورات شرع براي همين است که شما همه لذتهايتان رادر دنيا صرف نکنيد، بلکه ميخواهد طوري زندگي کنيد که در عالم ابدي هم غذا داشته باشيد و گرسنه نمانيد! اگر کسي همه نيروهايش را صرف لذتهاي اينجا کند و کاري کند که براي آخرتش چيزي باقي نماند به آنها گفته ميشود: أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِي حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا؛1 شما خوشيهايتان را در دنيا کرديد و لذتهايش را هم برديد؛ ديگر چه ميگوييد، و از چه کسي طلب داريد؟ تلاش کرديد تا لذتي ببريد، شبنشيني کنيد، فلان فيلم را تماشا کنيد و ... اين کارها را انجام داديد و مزدآن را هم گرفتيد. امروز ديگر چيزي نداريد. ما پيامبران را فرستاديم و با دلايل متقن به شما تأکيد کرديم که فکر آخرت خود هم باشيد؛ اما شما گوش نکرديد. اين منطق در برابر افرادي که بيش از لذات مادي چيزي را درک نميکنند و غرضي هم ندارند کارايي دارد.
ذومراتب بودن بينشها
البته فقط اين طور نيست که مردم دو دسته باشند؛ يک دسته فقط لذتهاي مادي را درک کنند و دسته ديگر بيش از ماديات را هم درک کنند؛ بلکه بعد از اين مرتبه، مراتب بسيار زيادي نسبت به درک مسائل معنوي و لذتهاي فرامادي وجود دارد. مرحوم آيتالله بهجت رضواناللهعليه از انجيل برنابا نقل کردند که از حضرت عيسي علينبيناوآلهوعليهالسلام پرسيدند: آيا در روز قيامت مردم در بهشت همه يکسان هستند يا با هم تفاوت دارند؟ حضرت فرمود: مقامات بهشتيان بسيار متفاوت است. پرسيدند: آيا کساني که در مقامات پايين هستند غصه مقامات بالاتر را نميخورند؟ حضرت ميفرمايند: آيا اگر در اين عالم لباس بزرگي را بر تن انسان کوتاه قدي کنند خوشحال ميشود؟ اين جوابي تمثيلي و زيباست که مخاطب را قانع ميکند و دلنشين است. مقصودم اين بود که انسانها تنها دو دسته نيستند. بلکه درک و فهمها و قدهاي معنوي هم مراتب فراواني دارند و به هر کس همان لباسي را ميدهند که برازنده اوست و از داشتن آن خوشحال است. پس يک مربي که ميخواهد افرادي را در جهات معنوي تربيت کند بايد ظرفيت مخاطب خود را درک کند تا بتواند اورا راهنمايي کند.
شيوه برخورد با لجبازان
گروه ديگر کساني هستند که درک و فهمشان خوب است اما فعلا شرايط رواني آنها براي تفکر در مسائل معنوي مساعد نيست و اصلا حاضر نيستند در اين باره حرفي بشنوند. باز اين افراد را ميتوان دو دسته در نظر گرفت؛ کساني هستند که اصلا آمادگي براي فکر کردن در اين مسائل را به کلي از دست دادهاند. ما نميخواهيم درباره کسي قضاوت کنيم. انشاءالله که هيچ وقت در ميان جامعه ما چنين افرادي نباشند؛ اما در قرآن، فراوان درباره اين اشخاص بحث شده است. قرآن در سوره يس ميفرمايد: «إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِيَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ*وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ*وَسَوَاء عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ ام لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ؛2 ما در گردن آنان غلهايي قرارداديم كه تا چانهها ادامه دارد و سرهاى آنان را به بالا نگاه داشته است و در پيشروى آنان سدّى قرارداديم، و در پشت سرشان سدّى؛ و چشمانشان را پوشاندهايم، لذا نمىبينند. براى آنان يكسان است چه انذارشان كني يا نكنى، ايمان نمىآورند!» امثال اين آيات در قرآن فراوان است و نزول اين آيات لغو نيست. اين سفارشها براي اين است که به ما هشدار دهند که بر سر راه شما هم چنين خطرهايي وجود دارد و اگر انسان با خدا خيلي لجبازي کند چنين سرانجامي در انتظار اوست. اگر کسي هيچ بحث علمي و هيچ پند و موعظهاي در او اثر نداشته باشد مصداق اين آيه است. در ادامه خداوند به رسول خود صلياللهعليهوآله ميفرمايد: إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَن بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ؛3 تو فقط کساني را ميتواني هدايت کني که به غيب ايمان و نسبت به آخرت نگراني و دغدغه داشته باشند. اما به کسي که ميخواهد لجبازي کند و ميگويد: «هر چه ميخواهي بگو، من دلم ميخواهد اين طوري باشم!» ميگويد «بگذار تا بميرد در رنج خودپرستي». خداوند به رسول خود هم ميفرمايد: «فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا؛4 آنهايي را که جز همين لذتهاي دنيا چيزي نميفهمند رها کن!»
شيوه بحث با غافلان
دسته ديگر کساني هستند که اين حالت به طور استثنائي، مثلا در اثر غليان شهوت يا در حالت عصبانيت براي آنها پيش آمده و به صورت موقت چنين افکاري به ذهنشان آمده است. در اين صورت انسان بايد با آنها مدارا کند و صبر کند تا اين حالت رفع شود و مخاطب کمي آرامش پيدا کند و در شرايط مساعدتري با آنها بحث کند تا بهتر بفهمند. در مقام بحث با چنين افرادي در فرصت مناسب بايد ابتدا اين نکته را به آنها تذکر داد که انسان نبايد تنها به خوشيهاي مادي و حيواني اکتفا کند؛ بلکه بايد فکري بالاتر داشته باشد. انسان تنها براي لذتهاي حيواني خلق نشده است. حيوانات هم لذتهاي خوردني، جنسي و ... را دارند. اما آيا ما براي همين خلق شدهايم؟! آيا معناي خلافتالله اين است؟! اگر بخواهيم کسي را در اين باره راهنمايي کنيم که اهداف انساني، خيلي فراتر از اينهاست بايد سعي کنيم نظامي ارزشي و آگاهانه را براي وي ترسيم کنيم و بايد اين نظام ارزشي مبتني بر بينشي عقلاني باشد. همه ما نسبت به هستي نگرشي خاص داريم اما خيلي آگاهانه و مدون نيست به طوري که نميتوانيم آن را بيان کنيم. همه کساني که غرق لذتهاي مادي هستند و به مسائل معنوي توجه نميکنند درعمق دلشان اين بينش وجود دارد که زندگي فقط همين عالم ماده است، گرچه ممکن است نتوانند آن را اثبات و تبيين کنند. ديدگاه چنين افرادي نسبت به معاد هم اين است که حيات انسان با مرگ تمام ميشود، گرچه به ظاهر معاد را قبول داشته باشند. چنين افرادي يک جهانبيني مادي دارند که مراتبي دارد و حتي بسياري از خواص هم مراتبي از آنرا دارا هستند. بر اساس اين جهانبيني، مسائلي ارزشي مطرح ميشود. يعني وقتي انسان تصور کرد که زندگي واقعي تنها همين زندگي دنياست و با مرگ خاتمه پيدا ميکند، لازمه چنين بينشي اين است که بايد اين فرصت را غنيمت شمرد و هرچه بيشتر از آن لذت برد. اين نظام ارزشي مادهگرايانه مبتني بر بينش مادهگرايانه از جهان است و اين دو به صورت مبهم در بسياري از مردم ــ حتي در کساني که بعضي از مراتب ايمان را هم دارند ــ وجود دارد. چنين افرادي حتي وقتي ميخواهند به خدا توجه کنند به گمان خودشان خدا قبه نوري در بالاي آسمانهاست! نميتوانند تصور کنند که غير از ماده چيزي هم ميتواند وجود داشته باشد. ما اگر بخواهيم واقعا حرکتي صحيح در جهت تکامل اينگونه انسانها برداريم بايد اين دو بينش را اصلاح کنيم و آنها را از حالت ناآگاهانه بيرون آوريم. بايد بفهميم و بفهمانيم که اين گرايشي مخدوش، ضعيف و غيرعقلاني است و غير از ماده، چيزهاي ديگري هم ميتوانند وجود داشته باشند. بايد باور کنيم که انسان داراي روح است و اين روح کمالاتي دارد که از کمالات مادي بسيار مهمتر است و رشد انسان تنها به رشد اندامهاي مادي او نيست، بلکه عنصر ديگري هم در وجود انسان هست که کمال و رشد آن از قبيل کمالات مادي نيست. روح موجودي است که رشد آن به علم، اراده، فهم و ... و لذات او بسيار لطيف است و ويژگي انسان به اين کمالات است، درحالي که تقويت عوامل مادي ما را در بُعد حيوانيت رشد ميدهد. بايد اين بينش هستيشناسانه را، هم با استفاده از علوم و معارفي که خدا به وسيله عقل به ما داده و هم با استفاده از کتابهاي آسماني و به خصوص سيره حضرات معصومين صلواتاللهعليهم تقويت کنيم. مفروض ما اين است که مخاطبان ما حد نصاب لازم را در جهانبيني الهي دارند.
خودشناسي؛ مبناي حرکت صحيح
آنچه در مسائل عملي مهم است داشتن نظامي اخلاقي و ارزشي آگاهانه است. دل ما در بسياري از اوقات براي ارزشها پَر ميزند اما در مقام عمل وقتي خوب عمق دلمان را ميکاويم ميبينيم آنچه که محرک ما براي عمل است باز همان لذتهاي مادي است. مثلا علم يک ارزش انساني است اما گاهي محرک ما براي کسب همين ارزش انساني، رسيدن به پول، اعتبار اجتماعي و ... است. معناي اين رفتار اين است که عمق آن نظام ارزشي براساس اصالت ماده و لذتهاي مادي استوار است.
حاصل سخن اين شد که اگر ما بخواهيم يک راه صحيح منطقي ريشهداري را در خودسازي پيش ببريم بايد سعي کنيم نظام ارزشي معقول آگاهانهاي را انتخاب کنيم؛ يعني باور کنيم که ارزش حقيقي از آنِ کمالات معنوي است و امور مادي و دنيوي در مقابل آنها حکم صفر را دارد و تنها در حد ابزاري براي رسيدن به کمالات معنوي است.
اگر ان شاءالله به برکت تبعيت از اهلبيت صلواتاللهعليهماجمعين به اين بينش برسيم آن وقت معناي کلام اميرالمؤمنين عليهالسلام را ميفهميم که ميفرمايد: «اين دنياي شما که به خاطر آن مرتکب اين همه ناحقها، دزديها، سوءاستفادهها، رانتخواريها و ... ميشويد در نزد من از استخوان خوک مردهاي در دست انساني مبتلا به جذام، پستتر است.»5 انسان زماني چنين بينشي را پيدا ميکند که باور کند ارزش ديگري فوق اين ارزشهاي مادي وجود دارد که همه لذتهاي مادي در مقابل آن مثل اسباببازي در دست کودکان ميماند. اگر انسان ارزش کمالات معنوي را بفهمد گذشتن از ماديات براي او آسان ميشود. مشکل ما اين است که آن کمالات را درست باور نکردهايم و سرّاين ناباوري، عدم شناخت ارزش خودمان است. خود را نشناختهايم که چگونه موجودي هستيم. اگر خود را بشناسيم و بفهميم که اين موجود به چه ارزشهايي ممکن است نايل شود ميتوانيم بفهميم چه قدر زشت و موجب ضرر است که انسان به خاطر مشتي اسباببازي آن ارزشها را از دست بدهد. در بحثهاي آينده سعي ميکنيم با استمداد از عنايات الهي وتوسل به ولي عصر اروحنافداه در اين جهت قدمي برداريم.
وفقناالله واياکم انشاءالله
--------------------------------------------------------------------------------
1. احقاف، 20.
2. يس، 8 و 9 و10.
3. يس، 11.
4. نجم، 29.
5. نهجالبلاغه، حکمت 236.