بسماللهالرّحمنالرّحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي ( دامت بركاته ) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 30/06/90 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
گامي براي يافتن نظام ارزشي مؤثر
عنايت ويژه خدا به نسل حاضر
خدا را شکر ميکنيم که توفيق عنايت فرمود تا بار ديگر در اين محفل نوراني در جمع شما عزيزان به گفتوگو بپردازيم. اميد است که اين جلسات مرضي خداي متعال و اولياي او واقع شود. من فکر کردم که بحث امسال را از کجا شروع کنيم و چه موضوعي را محل بحث قرار دهيم. بيشتر به اين مسأله فکر کردم که چه مسائلي براي نسل جوان ما به خصوص در اين عصر، ضرورت دارد. نهايتا فکرم به اينجا رسيد که خداي متعال به نسل امروز ما عنايتي فرموده که اين عنايت به نسلهاي پيش، کمتر بوده و آن اين است که قواي فکري و عقلاني جوانان امروز ما نسبت به نسلهاي پيش خيلي زودتر به کار ميافتد، به طوري که علاقهمندند مسائل را به صورت ريشهاي و همراه با استدلال درک کنند و تنها به تبعيت از ديگران اکتفا نکنند و اين نعمتي خدايي است که زودتر انسانها را در معرض تکامل قرار ميدهد. البته در روايات هم اشاراتي هست که در آخرالزمان مردم عقلشان کامل ميشود. شايد اين نکته هم يکي از نمونههاي آن اشارات و بشارتي براي نزديک بودن ظهور باشد إن شاءالله.
معمولا کودکان با هر پديده جديدي که برخورد ميکنند ميخواهند علت آن را بفهمند و عمدتا دو گونه سؤال ميپرسند: يکي اينکه چرا اين پديده اتفاق افتاد و ديگر اينکه وقتي فاعل آن را ميشناسند ميپرسند: چرا اين کار را انجام داد. به قول اهل معقول سؤال از لم فاعلي و لم غايي در کودکان اين عصر خيلي زود منعقد ميشود. واقعا جواب دادن به برخي از سؤالهاي آنها به طوري که بتوانند بفهمند کار مشکلي است.
معمولا جوانان و نوجوانان نسل حاضر ما وقتي توصيههاي اخلاقي را ميشنوند که فلان کار را بايد انجام داد و فلان کار را نبايد انجام داد بلافاصله در ذهنشان اين سؤال مطرح ميشود که چرا اين کار را نبايد انجام داد يا چرا آن کار را بايد انجام داد؟ گاهي به اين سؤالها جوابهايي اجمالي داده در حد درک مخاطب داده ميشود؛ مثلا ميگوييم: خدا گفته بايد اين کار را انجام داد يا ميگوييم: اين کار ثواب دارد. ولي انسان احساس ميکند که اين جواب خيلي براي آنها قانع کننده نيست و ميخواهند بيشتر بفهمند.
شک نميتواند بهانه ارتکاب به گناه شود
گاهي من بچههاي هفت هشت ساله را ميبينم که در ذهنشان اين سؤال وجود دارد که: اصلا ما چرا بايد دين داشته باشيم؟ ما ميفهميم که نياز به خوراک، لباس، همبازي و ... داريم، اما چرا بايد بدانيم خدا هست يا نيست؟ در عمق ذهن بسياري از نوجوانهاي ما اين سؤال هست؛ گاهي جسور هستند و سؤال را مطرح ميکنند و گاهي خجالت ميکشند يا ميترسند برخورد خوبي با آنها نشود و سؤالشان را کتمان ميکنند. من از اين حال نوجوانان خبر داشتم و به فکر هم بودم که در مواجهه با آنها چه جوابي بدهم؛ اما اخيرا در جامعه خودمان، نه در مغرب زمين و کشورهاي ماترياليستي، به کساني برخورد کردم که به صورت جدي اين سؤالها برايشان مطرح شده و در رفتارشان هم اثر گذاشته است. اين برخورد باعث شد که کمي اين مسائل را جديتر بگيرم. اين نکته تکليف ما را خيلي سنگينتر ميکند. من با استفاده از فرمايشات ائمه معصومين صلواتاللهعليهماجمعين جواب کوتاهي عرض ميکنم تا از اين مقدمه زودتر عبور کنم.
مقصود من در اين جواب، کساني هستند که اشتباهات و انحرافات آنها ريشه در تشکيکات فلسفي دارد. در معرفتشناسي جديد، مباحثي از اين قبيل مطرح ميشود که آيا معرفت يقيني امکان دارد يا نه؟ اگر امکان دارد راه رسيدن به آن کدام است؟ برخي افراد که خيلي باهوش و با استعداد بودند و اين مسائل را خيلي دنبال کردند و به خيال خودشان صاحبنظر شدند، در دام شکاکيت گير کردند. شکاکيت نوعي بيماري است و انسان بايد نسبت به شخص بيمار احساس رقت داشته باشد. ولي مشکل افرادي که مورد نظر بنده هستند اين است که تنها به اين شکاکيت ذهني اکتفا نکردهاند، بلکه اين بيماري در عمل آنها هم اثر گذاشته است. سخن بنده اين است که اين افراد بر اساس هيچ منطقي حق ندارند اين تشکيک ذهني را به عمل سرايت دهند. مقداري اين جواب را توضيح ميدهم تا به آن مسأله اصلي برسيم که قصد دارم امسال بحث را از آنجا شروع کنم.
اگر قيامتي درکار باشد ...؟
در روايات آمده است که زنديقي خدمت امام عليهالسلام آمد و تشکيکاتي را از نوع تشکيکات مذکور مطرح کرد. حضرت فرمودند: ما و شما هر دو غذا ميخوريم، لباس ميپوشيم، خانه و مسکن داريم و ... ـ بنده اضافه ميکنم: گاهي غذاي ما بهتر است و گاهي غذاي شما، گاهي لباس ما بهتر است و گاهي لباس شما، گاهي همسر ما بهتر است و گاهي همسر شما. اين امور بين ما مشترک است ـ اما اگر آنچه ما معتقديم واقعيت داشته باشد به اين معنا که واقعا حيات انسان با مرگ تمام نشود و بعد از آن، حساب و کتاب و ثواب و عقابي درکار باشد ما که غير از اين امور مشترک امور ديگري را هم رعايت ميکنيم بينهايت سود خواهيم کرد و شما بينهايت ضرر خواهيد کرد که به هيچ وجه قابل جبران نيست. اما اگر حرف شما درست بود و اعتقادات ما اشتباه بود ما ضرري نخواهيم کرد.1
اين جواب بسيار منطقي و اقناع کننده است؛ به اين معنا که هيچ پاسخي نميتوان به آن داد. ما نيز به اشخاصي که در دام شکاکيت افتادهاند ميگوييم: فرض کنيم شما در بحث استدلالي نتوانستهايد عقايد حق را اثبات کنيد، اما بايد توجه داشته باشيد که برهاني هم براي نفيآن نداريد؛ نهايتا ميگوييد: «اين مطلب براي ما ثابت نشده است و چون ثابت نشده آن را قبول نميکنيم.» بر فرض نتوانستهايد عقايد حق را قبول کنيد؛ اما اگر گستاخانه همه گناهان را مرتکب شديد و نهايتا حساب و کتابي در کار بود چه خواهيد کرد؟ کار عاقلانه اين است که اگر شک هم داريد در عمل مخالفت نکنيد. چرا شما به اين اندازه هم عمل نميکنيد که يقين داريد اگر آخرتي در کار بود براي شما نافع خواهد بود و اگر آخرتي هم نبود ضرري نميکنيد؟
انگيزه منکران معاد
رعايت نکردن اين نکته نشانه اين است که بسياري از ضعفهاي اعتقادي از ضعفهاي اخلاقي نشأت ميگيرد. برخي انسانها ميخواهند به دلخواه خودشان رفتار کنند و قيد و بندي نداشته باشند؛ از اين رو اعتقادات مخالف دلخواهشان را نميپذيرند. قرآن ميفرمايد: «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَه * بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ * بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ؛2 آيا منکران معاد گمان ميکنند ما نميتوانيم آنها را دوباره زنده کنيم؟ آنها ميدانند که ما قدرت داريم همانطور که تاکنون اين همه مخلوقات را آفريدهايم، مجددا آنها را بيافرينيم، حتي قادريم خطوط سرانگشتان آنها را هم دوباره ترسيم کنيم. اما انکار آنها براي اين است که ميخواهند بيبندوبار و بيمسئوليت باشند و هر کاري دلشان ميخواهد انجام دهند.» شکاکان ميگويند: «اين اعتقادات براي ما ثابت نشده است!» بر فرض که بر آنها ثابت نشده باشد و هيچ دليلي بر ثبوت خدا، قيامت و دين هم نداشته باشند؛ اما چه مجوزي براي ارتکاب گناه دارند؟ آنها از نعمتهاي دنيا استفاده کنند و راحت زندگي کنند؛ اما از اعمالي پرهيز کنند که در شرع قطعا حرام دانسته شده و همه انبياء از آن نهي کردهاند. در اين صورت ضرر نميکنند. به چه دليل و با چه مجوز عقلاني مرتکب اين اعمال ميشوند؟! غالب کساني که در دام اين چنين شکاکيتهايي ميافتند و از سايتهاي مختلف متأثر ميشوند انگيزهاي شيطاني در درونشان هست که گاهي خودشان متوجه نيستند. آنها دنبال بهانهاي براي ارتکاب گناه ميگردند. عقل ميگويد: دستکم احتياط کنيد! وقتي نميداني که اين مايع زهر است يا شربتي گوارا، از آن پرهيز کن و شربتي سالم تهيه کن و بنوش!
راههاي کلي براي يافتن نظام ارزشي
الحمدلله ما به اين شکوک مبتلا نيستيم و خداي متعال به ما نور معرفت و ايمان مرحمت کرده است و پايههاي اصول دين ما الحمدلله محکم است. اما اصل اعتقاد به خدا، نبوت و قيامت کافي نيست تا ما در عمل کاملا ارزشهاي ديني و الهي را رعايت کنيم؛ بلکه شرط ديگري هم براي تأثيربخشي اين اعتقادات در مقام عمل لازم است. بايد انگيزهاي دروني و قوي وجود داشته باشد تا ما را وادار به عمل کند. بسيار شنيدهايم که فلان کار خوب است و ثواب دارد، اما گويا نشنيدهايم يا گمان ميکنيم تنها براي سلمان و ابوذرها گفته شده است و براي ديگران لزومي ندارد. اين رفتار از ضعف مايههاي ايماني ناشي ميشود که بايد محرک ما براي عمل باشد. يکي از دلايل ضعف ايمان هم اين است که ما براي يافتن استدلالهاي محکمي که ساختار فکري متقني براي ما به وجود بياورد خيلي تلاش نکردهايم. غالبا اعتقادات ما از شنيدنيها شکل گرفته است. انسانها غالبا براي تشخيص نفع و ضررهاي دنيوي با اينکه چندان نفع و ضرر تعيينکننده ندارند تلاش ميکنند، اما براي اين اعتقادات که اساس زندگي و حيات ما با آن سر کار دارد و سعادت ابدي يا بدبختي ابدي ما با آنها ارتباط پيدا ميکند خيلي دل نميسوزانند.
براي شکلگيري نظامي ارزشي که مورد پذيرش انسان قرار گيرد، به اين معنا که تصميم بگيرد وقتي فهميد کاري خوب است آن را انجام دهد و وقتي دانست کاري بد است از آن پرهيز کند، طرحي به ذهن بنده رسيده که آن را عرض ميکنم و اگر شما هم نظري داشتيد ما استفاده ميکنيم.
براي داشتن نظام ارزشي سه راه کلي ميتوانيم انتخاب کنيم تا چنين پايه محکم اعتقادي و ارزشي را در قلب خودمان ايجاد کنيم. يکي کمک گرفتن از عامل فطري است که در همه ما هست و نميتوانيم آن را انکار کنيم و صددرصد با آن مخالفت کنيم. همه ما طالب خوشي هستيم و اين طلب، يک خواست فطري است. نفس کشيدن ما براي رسيدن به خوشي است. اگر يک لحظه از نفس کشيدن خودداري کنيم ناراحت ميشويم و براي رفع آن به نفس کشيدن ادامه ميدهيم. نگاه کردن، حرف زدن، غذا خوردن، خوابيدن، استراحت کردن و ... براي رسيدن به خوشي است، حتي اعمالي که براي آخرت خويش در سايه تعليمات دين انجام ميدهيم براي اين است که آنجا خوش بگذرانيم. قرآن ميفرمايد: فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ * فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ * ... وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِي الْجَنَّةِ.3 چرا اين همه از بهشت و نعمتهاي آن تعريف ميشود؟ براي اينکه ما فطرتا طالب خوشي هستيم و خدا با توصيف بهشت ميخواهد ما را تشويق کند که به سوي آن که خوشي واقعي است برويم. يک راه اين است که بنشينيم فکر کنيم و ببينيم بالاترين لذت، سعادت و کمال چيست و بدترين رنج، عذاب و بدبختي چيست. اما اين راهي پر پيچ و خم است و نيازمند بحثهايي طولاني و عقلي است و با جلسه موعظه و اخلاق چندان تناسبي ندارد.
راه ديگر که معمولا ما متدينان از اين راه بيشتر استفاده ميکنيم و در طول تاريخ هم مفيد بوده و هست اين است که ببينيم خدا از ما چه ميخواهد. ببينيم خدايي که ما را آفريده و ما هر چه داريم از اوست از ما خواسته است که چگونه از اين نعمتها استفاده کنيم و آنها را در چه راهي صرف کنيم. کارآيي اين راه شايد خيلي بيشتر باشد. اما در مقدمه بحث عرض کردم که جوانان اين عصر دوست دارند مسائل اعتقادي را عميقتر بفهمند و بنده حس ميکنم که به اين جواب خيلي قانع نميشوند. آنها اين راه را نفي نميکنند، اما ميخواهند عميقتر بدانند که چرا خدا انجام يا ترک اين عمل را از ما خواسته است. اگر خدا ميخواست ما را به بهشت ببرد از اول ما را به بهشت ميبُرد. چرا به اين عالم آورد و پيامبران و امامان را فرستاد و تکاليفي براي ما مشخص کرد؟ سؤالهايي از اين قبيل در عمق ذهنها هست.
درک هدف آفرينش، مؤثرترين راه
به نظرم رسيد که ما راه سومي را در پيش بگيريم که پاسخ اين سؤالها روشنتر شود. آن راه اين است که از اين مسأله شروع کنيم که هدف آفرينش چيست و اصلا خدا ما را چرا آفريد و چرا در اين عالم آفريد؟ چرا ما بايد در شرايطي قرار بگيريم که از يک طرف وسوسههاي شيطاني و هواهاي نفساني به ما هجوم آورَد و از طرف ديگر گرايشهاي عقلاني و وحياني ما را به سوي خود بخوانَد؟ من فکر ميکنم اگر اين راه را برويم و جواب روشني براي اين سؤالها داشته باشيم و بفهميم هدف خدا از آفرينش چه بوده بهتر ميتوانيم بپذيريم که بايد چه کارهايي انجام دهيم تا آن هدف تحقق پيدا کند و چرا ما بايد اصلا کاري کنيم که هدف خدا تحقق پيدا کند. پاسخ اين سؤالها در مباحث عميق فلسفي مطرح شده است، اما اگر بخواهيم آن مباحث را مطرح کنيم از فضاي مناسب اين جلسه خارج ميشويم. ولي ميتوان با استفاده از آيات و روايات و اشاره به بعضي از ادله عقلي به جوابهايي برسيم که بيشتر دلپذير باشد و اساس نظام زندگي و ساختار ارزشي خودمان را بر آن بينش مبتني کنيم. اگر شما اين روش را ميپسنديد دعا کنيد که خداوند به ما مطالبي را الهام کند که گفتن آنها براي گوينده و شنونده نافع باشد. انشاءالله در جلسات آينده بحث را از اينجا شروع ميکنيم تا بتوانيم با استمداد از عنايات الهي و توجهات حضرت وليعصر اروحنافداه راهي را پيش ببريم که نتيجه آن عميقتر، کارآمدتر و مؤثرتر باشد.
وصلىاللهعلىمحمدوآلهالطاهرين
--------------------------------------------------------------------------------
1 . مسند الامام الرضا عليهالسلام، ج2 ص72.
2 . قيامة، 3-5.
3 . هود، 105 – 108.