جلسه اول محرم 94 هیأت ثارالله / بررسی صبر اولیاء الهی؛ مشکلات و ابتلائات در مقابل جریان حق
صبر و اقسام آن
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم. قرآن کریم می فرماید: «فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا وَ مِنْ آنَاء اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَى * وَ لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى»(طه/130-131)؛ پس بر آنچه مىگويند شكيبا باش و پيش از بر آمدن آفتاب و قبل از فرو شدن آن با ستايش پروردگارت [او را] تسبيح گوى و برخى از ساعات شب و حوالى روز را به نيايش پرداز باشد كه خشنود گردى؛ و زنهار به سوى آنچه اصنافى از ايشان را از آن برخوردار كرديم [و فقط] زيور زندگى دنياست تا ايشان را در آن بيازماييم ديدگان خود مدوز و بدان كه روزى پروردگار تو بهتر و پايدارتر است.
يکي از مهم ترين دستورات خداي متعال در قرآن مجيد، صبر و پايداري کردن است که کليد پيروزي و فتح می باشد؛ فتوحات ظاهري و باطني و رفع موانع ظاهري و حجاب ها، اعم از حجب ظلماني و نوراني با صبر حاصل مي شود. نقطة مقابل صبر، صفات شتاب و عجله و دلهره و مبتلاشدن به احساسات زودگذر است که موجب بلاهاي فراوانی برای انسان و تاريخ بشريت شده اند. در پايداري و صبر کردن است که اختيار انسان ظهور می یابد؛ امانت و نعمت اختيار، در صبر و پايداري کردن آشکار و ظاهر مي شود. اين استقامت و صبر کردن در روايات توضيح داده شده است.
نوعی از صبر، در مقابل معاصي الهي است که انسان در مقابل آنچه خداي متعال راضي نيست، کف نفس مي کند؛ نوعی دیگر از صبر در مقابل خواسته ها و تمايلات و شهوات انساني است که انسان با آن ها مقابله مي کند و اسير آرزوها و تمنيات و خواسته هاي خود نمي شود و تکاليف سنگيني را که خدا از او خواسته با پايداري به انجام مي رساند؛ البته انجام اين امر، نیازمند درگيري شديد با نفس است. نفس انسان در اين مراحل، سخت ترين دشمن اوست؛ عجيب ترين دشمنيِ نفس اين است که به حدي با انسان گره می خورد که انسان او را جاي خود مي گذارد؛ يعني خيال مي کند نفس، خودِ اوست؛ اگر انسان مبارزه با نفس خود را شروع کند و نفس، خودش را نشان دهد، روشن می شود که هر جایی که انسان براي خود اقدام مي کند، پاي نفس در ميان است؛ انسان را به ميدان کار و تلاش و خودنمايي و حب جاه و تأمين شهوات [می کشاند]؛ تا جایی که انسان بعد از بيست سال درس خواندن مي بيند که نفس پشت سرش بوده است؛ رياضيت کشيده ولی همين نفس بوده که او را به رياضات وادار مي کرده است؛ لذا تشخيص نفس و دشمني او و مقابله با او کار بسیار سختي است؛ صبر يعني اینکه انسان نفس را بشناسد ـ که این خود يکي از مقامات صبر است ـ و با آن مبارزه کند و در مقابل خواسته ها و تمنيات و آرزوهاي آن بايستد تا اختيار انسان، خود را نشان دهد و راه حضرت حق را انتخاب کند و براي رسيدن به آن هدف پايداري نماید؛ نفس به جايي مي رسد که خود را در جاي انسان مي نشاند و به جاي او تصميم مي گيرد و انسان تصور می کند او خودش است؛ «اعدا عدوک نفسک التی بين جنبيک»؛ گاهي انسان به سختي مي تواند تشخيص دهد که عملش، خواسته نفس است يا نه؛ در هر صورت اين صبر و پايداري و ايستادن در مقابل خواسته ها، مبدأ سلسله ای از فتوحات حقيقي، اعم از فتوحات ظاهري و باطني، است.
گاهی صبر در مقابل خواسته ها و تمنيات انسان است و گاهی در مقابل سختي ها؛ صبر کردن و پايداري نمودن در مقابل بيماري ها، مشکلات و ابتلائات، هم دشوار است، هم نتايج بسيار خوبي دارد؛ البته جايي که ابتلائي براي انسان رقم مي خورد اغلب از اختيار انسان بيرون است؛ معنی صبر کردن اين نيست که انسان در مقابل بلايي که پيش مي آيد، اختيار دارد و صبر می کند؛ بلکه معنايش اين است که مي تواند مواجهه خود را با بلا تغيير دهد؛ گاهی انسان با ابتلا مواجه مي شود ولی در آن بلا حکمت و حضور حضرت حق و مرحمت الهي را نمي بيند و نمي تواند آن بلا را تحمل کند؛ ولی گاهی در آن بلا حکمت و رحمت و حضور و مبحت خدا را مي بيند و با چنین نگاهی اين بلا را تحمل مي کند و احياناً راضي و شاکر در بلا مي شود که اين صبر در مقابل اين گونه ابتلائات است؛ ولي برخی صبرها برای انجام تکاليفی است که خداي متعال بر عهده انسان مي گذارد و انسان را بين تحمل آن تکليف و تحمل نکردن آن مخير مي کند؛ چرا که انسان در پذيرش اصل توحيد و حقيقت ولايت مجبور نيست؛ «لا اکراه في الدين»؛ ما اگر بخواهيم بايد با پايداري و صبر و استقامت اين مسير را طي کنيم تا به آن اسرار و حقايق برسيم؛ اين يک چهره صبر است که بزرگان اخلاق هم درباره آن بحث کرده اند؛ مانند صبر در مقابل محرمات، صبر در مقابل واجبات، و صبر در مقابل ابتلائات و سختي هايي که براي هر مؤمني در اين دنيا رقم مي خورد؛ انسان در هر لحظه با اين سه نوع صبر مواجه است؛ یعنی تکاليف و واجباتي دارد، مکروهات و مستحباتي دارد، و سختي ها و ابتلائاتي دارد که در مسير راه براي او پيش مي آيند؛ اين سه نوع صبر با زندگي ما عجين است؛ بنابراین تحمل در مقابل اين صبرها، تسليم نشدن، متحیر نشدن، مبتلا نشدن به احساسات ناگهانی و ايستادن در مقابل تمناي نفس، مبدأ گشايش هاي حقيقي براي انسان مي شود؛ چه گشايش هاي فراوانی در طول تاريخ از طريق همين صبر و استقامت براي انسان و جامعه بشري به وجود آمده و چه سختي ها و مفاسد فراوانی در اثر شتابزدگي و عجله و متحیر شدن دامن انسان و بشريت را گرفته است!
تقدیر قطعی الهی در ابتلای معصومین(ع) به فتنه اعداء و عهد صبر آنها
خداي متعال در برنامه خود براي بشر، مقدراتي را قرار داده است که در آن تقديرها، انسان بين دوراهي ها قرار مي گيرد؛ سختي هايي در پيش است که انسان، هم مي تواند آن ها را تحمل کند و در راه بايستد، هم مي تواند راه را رها کند و در راه ديگري وارد شود. اولين قدم از اين تقديرها براي نبي اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بيت ایشان علیهم السلام و اوليای الهی علیهم السلام رقم خورده است؛ خداي متعال تقديرهايي دارد که در اين تقديرها احياناً اختيار آن ها [اولیای الهی] هم دخيل بوده است.
خدای متعال در آيه بيست سوره مبارکه فرقان می فرماید: «وَ جَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا»(فرقان/20)؛ ما بعضي از شما را براي بعضي ديگر وسيله فتنه و ابتلا و امتحان قرار داديم، آيا مقابل اين فتنه صبر می کنید؟ و پروردگار تو حقيقت را از ازل مي دانسته و مي ديده است؛ ذيل اين آیه يک روايت نوراني از وجود مقدس موسي بن جعفر علیهم السلام نقل شده است که پدر بزرگوارشان امام صادق علیه السلام از جد بزرگوارشان امام باقر عليه السلام نقل فرمودند: «جَمَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ أَغْلَقَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ الْبَابَ وَ قَالَ يَا أَهْلِي وَ أَهْلَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقْرَأُ عَلَيْكُمُ السَّلَامُ وَ هَذَا جَبْرَئِيلُ مَعَكُمْ فِي الْبَيْتِ يَقُولُ إِنِّي قَدْ جَعَلْتُ عَدُوَّكُمْ لَكُمْ فِتْنَة»(1)؛ وجود مقدس نبي اکرم صلی الله علیه و آله اميرالمؤمنين علي ابن ابيطالب عليهم السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها و حسنين صلوات الله علیهم اجمعين را در خانه جمع کردند و در را بستند؛ پيداست که بحث خصوصي و مربوط به اين جمع بوده است؛ خطاب حضرت اين است که اي اهل من و اهل خدا، خداي متعال بر شما سلام مي فرستد و می فرماید: من دشمن را وسيلة امتحان شما قرار دادم. انبيا علیهم السلام هدفي داشتند و خدا دشمناني براي آن ها قرار داده است؛ قرار دادن اين دشمنان حکمت عاليه اي دارد؛ «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِن»(انعام/112)؛ ما براي هر پيغمبري دشمني قرار داده ايم و شياطين انسي و جني دشمن آن ها هستند. اندازة ظرفيت این دشمنان ظرفيت مقابله با آن پيامبر است؛ لذا هر پيامبری دشمنان خاصي از جن داشته که در باب وجود مقدس نبي اکرم صلي الله عليه و آله نیز دشمنان حضرت در روايات معرفي شده اند که خدای متعال آن ها را وسيله فتنه حضرت قرار داده است. مي شود اين فتنه نباشد و مسيرها جدا باشد و امتحانی در میان نباشد ولي خداي متعال اين تقدير را مقدر کرده است؛ خدای متعال فرمود: من آن ها را وسيلة فتنه شما قرار دادم؛ آيا مي پذيريد و صبر مي کنيد؟ شما چه مي گوييد؟ اغلب براي اوليای خدا امتحان، اختياري بوده است؛ «قَالُوا نَصْبِرُ يَا رَسُولَ اللَّهِ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنْ قَضَائِهِ حَتَّى نَقْدَمَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَسْتَكْمِلَ جَزِيلَ ثَوَابِه» حضرت عرض کردند: ما صبر مي کنيم بر آنچه خدا تقدير کرده تا وارد بر حضرت حق شويم و بالاترين ثواب ها به ما رسیده و آن ثواب الهي در باب ما به کمال برسد.
بدین ترتیب نبي اکرم صلي الله عليه و آله اين ابتلا و امتحان عظيم ـ که دشمن براي آن ها فتنه شود ـ را پذیرفتند؛ در روايت آمده است که حضرت فرمودند: من در معراج از خداي متعال تقاضا کردم که اين صحنه ها پيش نيايد؛ خدای متعال فرمود: اين ابتلائات قطعي است؛ «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُترَْكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ»(عنکبوت/2-3)؛ یعنی وقایع پس از وجود مقدس نبي اکرم صلی الله علیه و آله و آن ابتلائات عظيم و فتنه ها براي اين است که صف ها از هم جدا شوند؛ این يک فتنة قطعي بوده و خداي متعال اين امتحان را تقدير کرده است.
خدای متعال بلا، امتحان، فتنه و سختي هايي را در مسیر پيامبر و اهل بيت ایشان صلوات الله علیهم اجمعین که محور هدايت تاريخ هستند، قرار داده است؛ ابتلائات عظيمي براي آن ها پيش مي آيد که در پذیرش برخی از آن ها مخير بوده اند و صبر مي کنند تا به آن مقصدي که خداي متعال در نظر گرفته است برسند؛ «فَقَدْ سَمِعْنَاهُ يَعِدُ الصَّابِرِينَ الْخَيْرَ كُلَّه» چرا که خداي متعال وعده هايي به صابرين داده و همه خير براي صابرين است؛ پس ما در مقابل این فتنه های الهي صبر می کنیم؛ «فَبَكَى رَسُولُ اللَّهِ ص حَتَّى سُمِعَ نَحِيبُهُ مِنْ خَارِجِ الْبَيْتِ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصِيراً أَنَّهُمْ سَيَصْبِرُونَ أَيْ سَيَصْبِرُونَ كَمَا قَالُوا صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِم» تعبير روایت اين است که وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله به حدي گريستند که صداي گريه ایشان از خارج خانه شنيده شد. حضرت اين امتحان را قبول کردند و اين ابتلائات قطعي شد.
درباره وجود مقدس حضرت سيد الشهدا عليه السلام آمده است: وقتي خداي متعال اراده کرد که اين فرزند را به صديقه طاهره سلام الله علیها عطا کند، جبرئيل آمد و به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: ما می خواهیم چنين فرزندي به شما و صديقه طاهره سلام الله عليها عطا کنیم ولي بدانید که ابتلای این فرزند ابتلای عظيمي است؛ آيا ايشان این را مي خواهند و بر آن صبر مي کنند؟ از اين واقعه پرده برداشته شد و بعد از رفت و برگشت هایی، خداي متعال در قبال اين ابتلای عظيم وعده هايي داد؛ يکي از وعده ها اين بود که به عنوان مزد اين بلای عظيم، ائمه عليهم السلام و وجود مقدس امام زمان علیه السلام از نسل سيد الشهدا علیه السلام قرار باشند؛ پس از این، وجود مقدس صديقه طاهره سلام الله علیها پذيرفتند.
بنابراین خداي متعال امتحانات، ابتلائات و فتنه هايي را براي اوليائش رقم زده و آن ها نیز با اختيار خود قبول کردند تا وارد اين وادي شوند و اين فتنه ها را بپذيرند؛ نوعی از اين فتنه ها همان فتنه دشمنان است؛ خدای متعال فرمود که اين درگيری ها فتنه و امتحان سنگين شماست؛ واقعه احراق بيت و عاشورا و... نیز عهدي است که خدا از اهل بيت علیهم السلام گرفته که همان بلای نبي اکرم صلی الله علیه و آله است و طبق روايات بر ائمه علیهم السلام نازل شده است؛ خداي متعال ابراهيم خليل علیه السلام را به ذبح اسماعيل علیه السلام امتحان کرد؛ اين امتحان ابراهيم علیه السلام بود که از طريق فرزند او واقع شد؛ بدین ترتیب امتحان نبي اکبرم صلی الله علیه و آله نیز از طريق اهل بيت ایشان علیهم السلام واقع شده است.
حضرت فرمودند: خداي متعال جبرئيل را فرستاده و فرموده که من مي خواهم دشمنان را وسيله فتنه شما قرار دهم؛ آیا مي پذيريد؟ ایشان پذیرفتند که صبر کنند و به آن پاداشي که خداي متعال براي صابرين در نظر گرفته است، دل خوش کردند؛ حضرت به وعده الهي اميدوار بودند و با اميد به اين وعده الهي، ابتلائات را تحمل کردند؛ وقتي اجابت اهل بيت علیهم السلام و قطعي شدن اين فتنه براي حضرت روشن شد، پذیرفتن اين مسئله چنان برایشان دشوار بود که صداي گريه حضرت شنيده شد؛ ماجراي سيدالشهدا علیه السلام هم همين گونه بود؛ نبی اکرم صلی الله علیه و آله برای حضرت بسیار گريه مي کردند؛ بکای ایشان بر سيدالشهدا علیه السلام بر بالاي منبر و جاهاي ديگر آشکار بود؛ وجود مقدس نبي اکرم صلي الله عليه و آله داستان سيدالشهدا علیه السلام را آشکارا بيان مي کردند و این امر، خصوصي نبود؛ پرده برداشته شده بود و حضرت به شکل عمومي آن را بيان مي کردند؛ آن گاه اين آيه نازل شد: «وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصِيرا»(فرقان/20)
خداي متعال ابتلائات، امتحانات و فتنه هايي را براي نبي اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بيت ایشان علیهم السلام رقم زده و آن ها هم پذيرفته اند که پاي اين امتحان بايستند؛ يکي از این ابتلائات عاشورا و دیگری واقعه سقيفه و سایر ابتلائاتي است که اکنون وجود مقدس امام زمان اروحنا له الفداه دارند تا اینکه عصر ظهور فرا برسد.
وجوه صبر اولیاء الهی، استقامت در برابر ابتلاء به فتنه دشمنان و تسبیح به حمد خدا
اهل بيت علیهم السلام در اين امتحان و ابتلای عظيم مأمور به صبر و ایستادگی هستند. در قرآن بارها به نبي اکرم صلی الله علیه و آله دستور داده مي شود که «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ»(روم/60)؛ صبر کنيد که وعده خدا قطعي است؛ پاي حق بايستيد که ما به شما وعده داده ايم و خدا در وعده خود تخلف نمي کند؛ خدای متعال در سوره مبارکه طه می فرماید: «فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهار»(طه/130)؛ پايداري و استواري کن؛ آن ها انکار و مقابله مي کنند؛ تسبيح به حمد کن قبل از طلوع شمس و قبل از غروب شمس؛ در لحظات شب و کناره هاي روز، پروردگارت را تسبيح کن تا شايد به مقام رضا برسي؛ يعني نتيجه اين تسبيح به حمد، رضاست؛ صبر کن و خدا را تسبيح به حمد کن.
در مقابل اين سختي ها و تقديري که رقم خورده، در يک سو دشمن است که بايد در مقابل او ایستادگی کرد؛ ولي نسبت به تقدير حضرت حق، باید تسبيح به حمد کرد؛ اگر انسان در اين سختي ها و فتنه ها غفلت کند، کار شيطان و نفس اين است که در نظر انسان بدي ها را پاي خدا و اوليای الهی مي نويسند و انسان را نسبت به خدا و اوليای الهی بدبين مي کنند؛ اين اولين کار شیطان در بلا و فتنه است؛ کسی که سال ها بيمار و یا سال ها فقير است، چگونه می تواند در راه خدا صبر کند و بايستد و العياذ بالله در اين سختي ها رابطه اش با خدا به هم نخورد و از خداي خودش راضي باشد؟ در صورتی می تواند این گونه باشد که همواره خدا را تسبيح کند و هيچ نقصي در کار او نبيند؛ در اين گونه موارد بايد به وسيله حمد خدا و مشاهده جمال صنع و حکمت و قدرت او به تسبيح رسید؛ يعني انسان نبايد در متن بلا از جمال صنع او غفلت کند؛ اگر انسان در سختي ها از زيبايي صنع خدا و چهره زيباي کار خدا غفلت کند، به درگيري با خداي متعال مبتلا مي شود و به جاي رضا به سخط مي رسد و به رضاي خدا بدبين مي شود؛ حتی العياذ بالله بغض خداي متعال در دلش پدید می آید؛ تلاش شيطان اين است که انسان را در سختي ها با خدا درگير کند؛ چون يک طرف ماجرا تدبير خداست؛ فرض کنيد انسان به هر دليلي مبتلا شده است؛ مثلاً گناهي کرده و بلایی کفاره گناه اوست؛ ولي بالاخره پايان کار به تدبير خداست؛ گاهی هم آن بلا، ثواب است؛ گاهی نیز دشمن هجوم می آورد ولي اين دشمني هم از تدبير حضرت حق بيرون نيست. به هر حال در سرانجام کار، خدا هست و نمي توان سرانگشت تدبير خدا را نادیده گرفت.
مشاهده جمال صنع الهی طریق رسیدن به مقام رضا در ابتلائات
چگونه می توان در متن بلا و سختي و گرفتاري راضي به صنع حق بود؟ اگر انسان اهل تسبيح به حمد شد، در فتنه ها و ابتلائات به رضاي نسبت به پروردگار مي رسد؛ سختي هست ولي او راضي است و در متن سختي ها سرخوش است؛ اين تسبيح به حمد موجب مي شود که انسان جمال صنع الهي را مشاهده کند و در متن سختي ها غرق در ابتهاج و لذت باشد؛ مگر انسان از امکانات چه توقعي دارد؟ از چشم و گوش و زبان خود چه چیزی مي خواهد که آن چیز در حضور حضرت حق نيست؟ انساني که در محضر حضرت حق است و به خدا رسيده و آن حضور را درک کرده است، چه کمبودي دارد که با چشم و گوش و زبان آن را تأمين کند؟ هيچ کمبودی آنجا نيست که انسان بخواهد از طريق اين امکانات آن را تأمين کند؛ اگر انسان به مقام تسبيح و مقام مشاهده حکمت حق، علم حق، تدبير حق و زيبايي کار خدا و بالاتر از آن به جمال حضرت حق رسيد، طبيعي است که به مقام رضا مي رسد؛ حتی اگر در متن بلا باشد؛ او سرانگشت تدبير الهي را در ورای اين بلا مي بيند؛ زيبايي کار خدا را در متن این بلا مي بيند و زشتي هايی را که متعلق به دشمنان و شيطان است، پاي خدا نمي نویسد؛ اين همان نکته ای است که زينب کبري سلام الله علیها وقتي صحبت از صنع خدا شد، فرمود: «ما رأيت الا جميلا»(2)؛ من در کار خدا جز زيبايي نديدم؛ البته در کار دشمن هيچ نقطة زيبايي نيست و سراسر زشتي و استحقاق لعن و طرد و عذاب است؛ ولي در کار خدا جز زيبايي نيست.
خداي متعال پيامبر صلی الله علیه و آله و اهل بيت علیهم السلام را در معرض يک امتحان و ابتلای سنگين قرار داده و آن ها هم پذیرفته اند که اين فتنه را پشت سر بگذارند؛ خدای متعال به حضرت مي فرمايد: «فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ» در مقابل اين سختي ها صبر پیشه کن و خدا را تسبيح نما. نوعی از اين تسبيح به حمد، همين است که در متن سختيها حجابي بين انسان و خداي متعال نيفتد که انسان زيبايي هاي کار خدا را نبيند؛ سختي ها نباید موجب شوند که انسان کار خدا را زشت ببيند؛ اگر اين اتفاق افتاد هيچ راهي براي نجات انسان نيست؛ از سوی دیگر اگر کسي اهل تسبيح شد، مقام رضا پيدا مي کند؛ يعني در متن بلا غرق در بهجت است. اين روايت در سفينه البحار آمده است که موساي کليم عليه السلام به خداي متعال عرضه داشت: خدايا! مي خواهم محبوب ترين بنده زمان را به من معرفي کني تا با او مجالست کنم؛ حضرت مأمور شد تا به قريه اي در کنار دريا برود؛ او رفت و به روستايي در کنار دريا رسيد و به يک خرابه وارد شد؛ در آنجا فقط یک پيرمرد زمين گير را دید که نمي توانست حرکت کند و مبتلا به جذام بود. او مشغول تسبيح خدا بود؛ موساي کليم علیه السلام از جبرئيل پرسيد: آن بنده کجاست؟ فرمود: همين مرد است. موسی علیه السلام گفت: من خيال کردم با کسی روبه رو مي شوم که شب زنده دار و روزه دار است؛ این مرد که يک جذامي زمين گير است! جبرئیل گفت: من مأمور هستم اکنون بینایی او را هم بگيرم؛ مرد نابينا شد ولی شروع به حرف زدن با خدا کرد و به خدا عرضه داشت: «يا برّ يا وصول»(3)؛ اي کسي که هميشه به من خوبي مي کنی و نيکي تو به من مي رسد؛ ای خدایی که همواره صلاح پي در پي تو به من مي رسد؛ موساي کليم علیه السلام دو سؤال کرد و فهميد چه خبر است؛ به مرد فرمود: من مستجاب الدعوه هستم؛ آیا دعا کنم تا خداي متعال چشم تو را برگرداند و بيماری ات رفع شود و فقرت از بين برود؟ مرد گفت: نه؛ من آنچه را خدا دوست دارد، دوست دارم و از آن لذت مي برم؛ موساي کليم علیه السلام به او گفت: تو چه چیزی داري و خدا به تو چه داده است؟ تو يک پیرمرد جذامي، خرابه نشين و تنها و نابينا هستی و مي گويي: «يا برّ يا وصول» پیرمرد گفت: ای موسي در اين قريه يک خداشناس هست که آن هم من هستم؛ خدا خودش را به من داده است.
انسان چشم را براي چه مي خواهد؟ انسان مگر از پای خود بيش از اینکه او را به خدا برساند چیز دیگری می خواهد؟ مگر اين امکانات نردبان هاي رسيدن به خدا نيستند؟ برای کسي که به خدا رسيده است، اين نردبان ها به چه کار می آیند؟ بودن یا نبودن چشم و زبان و... برای او چه تفاوتي مي کند؛ «مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَك»(4)؛ اين خاصيت تسبيح است.
مشاهده فتنه الهی در باطن امکانات مادی دشمن و صبر بر تمتعات دنیایی آنها
اگر کسي در دل سختي ها خدا را تسبيح به حمد کند نتيجه اش «لعلک ترضي» است؛ سخن بر سر سختي هاي راه رسالت نبي اکرم صلی الله علیه و آله است و دشمني هاي فراوان و فتنه هاي سنگين این راه؛ «وَ لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقَى»(طه/131)؛ ما همواره در طول تاريخ مي بينيم که قدرت و ثروت و زيبايي ها و خوشی های دنيا در اختیار دشمنان است. کسي که در مقام صبر و تسبيح باشد به جایی مي رسد که همه زيبايي هاي دنيايي جبهه دشمنان را نادیده می گیرد و تدبير الهي را در همين سختي ها مي بيند؛ چشم او از جلوه ها و شکوفه هاي دنيايي موجود در آن طرف برداشته مي شود؛ منظور از «ولا تمدن عينيک» این است که چشمتان را به زيبايي هاي دنيايي که به آن ها داده ايم، ندوزيد؛ زیرا این ها فتنه و امتحان آن هاست؛ فرزند و مال وسيله عذاب آن هاست؛ «فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُون»(توبه/55)؛ خداي متعال با همين مال و فرزند آن ها را عذاب مي کند؛ «تعذب من تشاء بما تشاء و کيف تشاء و ترحم من تشاء بما تشاء کيف تشاء» خدا هر کسی را به هر وسيله و به هر کيفيتي که بخواهد عذاب مي کند.
حال اگر کسي در مسير امتحان و فتنة الهي چشم به آن هدف الهی دوخته باشد، خدا را تسبيح به حمد مي کند و مي تواند چشمش را بر شکوفه هاي دنيايي که در اختيار کفار است، ببندد و فتنه خدا را در آن شکوفه ها و جلوه هاي دنيایی ببيند؛ «وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقَى» او می تواند آن رزق بهتر را ـ که خدا براي صابرين و کسانی که در متن فتنه هستند و قرن هاست که در بلا دست و پا مي زنند، قرار داده ـ ببيند و در متن بلا راضي باشد.
فتح عظیم برای امت، نتیجه صبر معصومین علیهم السلام
حال سخن اين است که ما هنوز به آن وعدة خدا نرسيده ايم؛ پس خداي متعال امتحانی براي پيامبر صلی الله علیه و آله و اهل بيت ایشان علیهم السلام قرار داده که یک ابتلای عظيم است؛ حکمت و پایان بلايي که براي معصوم علیه السلام رقم مي خورد چیست؟ پايانش «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً»(فتح/1) و «اذا جاء نصر الله و الفتح»(نصر/1) و «يَأَيَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ * ارْجِعِى إِلىَ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّه»(فجر/27-28) است؛ پایان اين بلاء فتحی کلي و عظيم براي وجود مقدس نبي اکرم صلی الله علیه و آله و رسيدن به آن مقام قرب کلي است؛ در این فتنه ها به واسطه نبي اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بيت علیهم السلام فتوحاتی براي امت رخ می دهد؛ يعني وقتي پيامبر صلی الله علیه و آله و اميرالمؤمنين علیه السلام امتحان خود را ـ که در مرز عصمت است ـ پس مي دهند، باب توحيد براي همه امت باز مي شود و همه مي توانند پشت سر حضرت حرکت کنند؛ وقتي سيدالشهدا علیه السلام در عاشورا صبر مي کنند، يک فتح کلي براي همه جبهه ايمان رخ می دهد؛ پس موضوع فقط غلبه ظاهري بر دشمن نیست؛ چون پيروزي و شکست براي مؤمن تفاوتی ندارد؛ برای کسي که دنبال خداست و مي خواهد به خدا برسد، تفاوتی ندارد که در خوشي باشد يا در سختي؛ امام باقر علیه السلام به جابر فرمودند: چگونه صبح کردی؟ عرض کرد: در حالی که مرگ را بيش از زندگي, بيماري را بيش از سلامتی، و فقر را بيش از غنا دوست دارم؛ چون تلخکامي ها را ديده و می داند که انسان در غنا زمين مي خورد و در سلامت از خدا غافل است و می داند که دارايی ها او را از خدا جدا مي کند؛ او مي گويد: من مرگ را بيشتر دوست دارم چون در مرگ به لقاء الله مي رسم؛ اینکه انسان مرگ را از زندگي بيشتر دوست داشته باشد، مقام رفيعی است؛ چون مرگ، لقاء الله است و انسان با مرگ به وعده هاي خدا مي رسد.
چه کسي مرگ را بيش از زندگي دوست دارد؟ کسي که حجاب از مقابل چشمش کنار رفته و عالم آخرت را مي بيند؛ او مي بيند که مرگ، لقاء الله است؛ بهشت را مي بيند و آن را بيشتر از دنيا دوست می دارد. حضرت در جواب او فرمودند: ما اهل بيت علیهم السلام اين گونه نيستيم؛ ما مرگ را بيش از زندگي دوست نداريم؛ گفت: چرا؟ مگر حجاب ها از جلوي چشم شما کنار نرفته است؟ مگر دنيا نزد شما سجل المؤمن نيست؟ حضرت فرمودند: این ها نزد ما تفاوتی ندارند؛ ما آنچه را خدا دوست دارد، دوست داريم؛ اگر خدا بخواهد در سجن دنيا باشيم، ما آن را دوست داريم و اگر بگويد موعد رفتن از دنیاست، عالم آخرت را دوست می داريم؛ چون ما خدا را دوست داريم؛ کسي که در مقام محبت مطلق است، در مقام رضاي بالله است که اين رضا هم مقاماتي دارد. برای چنین کسی فرق نمي کند به او بگويند در دنيا باش، يا در آخرت، و یا مريض باش، يا سالم؛ او وقتي خدا را دارد، همه چيز را دارد؛ بنابراین با آنکه در سختي قرار دارد، ولي غرق در ابتهاج است؛ همچنان که چهره سیدالشهدا علیه السلام در روز عاشورا هر چه به ظهر ـ که سخت ترين بلاي تاريخ است ـ نزديک تر مي شدند، برافروخته تر مي شود.
پس مسئله اين است که در يک طرف دشمني ها و سختي ها و فتنه هايی عظيم قرار دارد که اميرالمؤمنين علیه السلام درباره آن فرمودند: اگر مي دانستيد در روز سقيفه چه کرده اید و چه اتفاقی خواهد افتاد و چه ابتلائاتي در پيش است، مثل طناب دلق در دل چاه به خود مي لرزيديد. فتنه ها بسیار سنگين هستند؛ فتنه هایی در مقياس اميرالمؤمنين و سيد الشهدا علیهم السلام؛ به همین دلیل است که خدا پيغام مي فرستد و جبرئيل از جانب خدا عرضه می دارد: ما مي خواهيم دشمن را فتنة شما قرار دهيم.
وقتي سيد الشهدا علیه السلام بلای عاشورا را قبول مي کنند و اميرالمؤمنين علیه السلام آن وقایع را مي پذيرند، رحلت وجود مقدس رسول الله صلي الله عليه و آله نزدیک بود؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله اميرالمؤمنين علیه السلام را حاضر کردند و يک يک وقایع را بازگو نمودند؛ در کافي آمده است مطلب حضرت به جایی رسید که اميرالمؤمنين علیه السلام با صورت به زمین افتادند؛ یعنی زمانی که هنوز عاشورا واقع نشده بود! اين قدر ابتلا سخت بود! شاید موضوع احراق بيت مطرح شده بود. حضرت برخاستند و عرض کردند: يا رسول الله! اگر خدا فرمودند صبر کن، من صبر مي کنم.
مؤمنين هم به دشمن مبتلا بوده و در سختي و رنج هستند ولی دشمن دنيايی آباد دارد؛ « وَ لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى»؛ شکوفه هاي دنيا برای دشمنان باز شده است ولی آن کسی که اهل تسبيح و صبر است، در متن اين شکوفه، فتنه را مي بيند؛ او مي بيند که دشمن چگونه در اين امتحان زمين گير مي شود؛ او جهنم و تلخکامی ها را در متن اين لذت هاي دنيايي دشمن مي بيند؛ لذا چشمش را از دنیای آن ها بر مي دارد و به رزق الهي دل می بندد؛ رزقي که از آنِ کسانی است که در بلا هستند؛ نه فقط رزق آينده و وعده هايي که بعداً به آن ها مي دهند؛ کساني که در متن بلا هستند وقتي به نقطه تسبيح به حمد و رضا مي رسند، همين بلا برايشان بهشت مي شود؛ «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفي نَعيم»(مطففین/22)؛ آن ها هم اکنون، میان بهشت هستند. البته بعداً هم وارد بهشت خواهند شد؛ ما ورود آن ها را در عالم آخرت به بهشت انکار نمي کنيم؛ آن عالم چيز ديگري است.
ظرفیت صبر معصومین(ع) در رساندن عالم به قرب الهی
پس موضوع، ابتلا و امتحان است. حال اين امتحان عظيم پيش آمده است. کسي که بار اصلي را بر مي دارد، وجود مقدس نبي اکرم صلی الله علیه و آله و اميرالمؤمنين علیه السلام هستند؛ اين امتحانِ ما نيست؛ بار عالم با صبر ما به مقصد نمي رسد؛ بار دستگاه خلقت با بلاکشي ما به مقصد نمي رسد؛ ما اصلاً آنجا به حساب نمي آييم؛ برداشتن بار عالم و فتوحاتي که براي عالم مي شود، با صبر آن هاست. اين همان فتحی است که خدا وعده آن را مي دهد؛ «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً» حال که صبر کردي برايت فتح کرديم؛ «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ * وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فىِ دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا * فَسَبِّحْ بحَِمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابَا»؛ فتح خدا رسيد، ولي به حضرت مي فرمايد: بايد تسبيح کني و این آغاز راه است. پس کار عالم با صبر و تسبيح به حمد حضرت به مقصد مي رسد؛ وقتي اهل بيت علیهم السلام در اين فتنه صبر مي کنند، به نتيجه مي رسند؛ البته فتنه اي که متعلق به نبي اکرم صلی الله علیه و آله است، از آنِ همه ائمه علیهم السلام هم هست؛ امتحان متعلق به نبي اکرم صلی الله علیه و آله است ولي بر دوش ائمه علیهم السلام مي آيد و آن ها بايد بر آن صبر کنند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اميرالمؤمنين علیه السلام را خواستند و فرمودند: نصر و فتح خدا آمده، ولي فتنه هایی نیز در پيش است؛ همان طور که من درگير بودم، شما هم درگير هستيد؛ درگيري شما بر سر فتنه و با اهل قبله است؛ به حضرت عرض کردند: چگونه؟ فرمودند: فتنه بر سر بدعت است.
پس يک مسير پر تلاطم و سختي وجود دارد که محور ابتلای اهل بيت علیهم السلام است؛ حالا اين ابتلا چيست؟ در آغاز دعاي ندبه آمده است: «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا جَرَى بِهِ قَضَاؤُكَ فِي أَوْلِيَائِكَ الَّذِينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ دِينِكَ إِذَا اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِيلَ مَا عِنْدَكَ مِنَ النَّعِيمِ الْمُقِيمِ الَّذِي لَا زَوَالَ لَهُ وَ لَا اضْمِحْلَالَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ [وَ قَدَّرْتَ] لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِيَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِيَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلَائِكَتَكَ وَ أَكْرَمْتَهُمْ [كَرَّمْتَهُمْ] بِوَحْيِكَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ وَ جَعَلْتَهُمُ الذَّرَائِعَ [الذَّرِيعَةَ] إِلَيْكَ وَ الْوَسِيلَةَ إِلَى رِضْوَانِك»(5)؛ خدا را در مقابل عناياتي که به اوليائش کرده، حمد مي کنيم؛ البته از آن ها امتحان گرفته است؛ قضای الهي بر اوليائش بسيار ستودني است؛ خدا اوليائش را بسیار زيبا از آب و گل درآورده و آن ها را به مقاماتي خاص رسانده است! آن ها را خالصة خودش کرده و براي دين خود برگزيده است؛ زيبايي هايی از اجرهاي فراوانِ عندالله، از آنِ ایشان است؛ نعمت های پایداری که هيچ پاياني ندارند؛ نعمتي که اوليای خدا در آن غرق هستند؛ البته از آن ها پيمان گرفته که در همه مقامات اين دنيا بايد زاهد باشند و مي دانست که اين ها وفا مي کنند و دروغ نمي گويند. خدا از ابتدا مي دانست که اين پیامبر پاي عهدش ايستاده است؛ خدا در مقابل اين ابتلائات چه چیزی به آن ها داده است؟ نه تنها خودشان را رسانده بلکه آن ها را وسيله رساندن ديگران هم قرار داده است؛ ديگران هم به واسطه ایشان به مقام رضوان مي رسند؛ «بکم يسلک الي الرضوان»(6)؛ پس بلايي که خدا براي آن ها رقم زده و سختي هايي که آن ها تحمل مي کنند و عهدي که خدا از آن ها گرفته، همواره در عالم ميثاق و در اين دنيا بوده و در عوالم قبل از آن نیز بوده است؛ ايشان عهد کردند و بر عهدشان ايستادند؛ این امر براي خود ایشان نتايجي دارد؛ ولي نتايجي هم براي امت ایشان دارد.
ابتلای مؤمنین به بلای معصومین(ع)
همان گونه که صبر معصومین علیهم السلام براي خودشان ابوابی را باز مي کند و به مقاماتي مي رسند و مهمان خاص خدا مي شوند، برای دیگران هم گشايش هايي به همراه دارد؛ البته اگر گشايش هايي براي ما دارد، ابتلائات عظيمي هم براي ما دارد؛ يعني وقتي عاشورا رقم مي خورد، برای همة مؤمنين هم يک بلای عظيم پيش مي آيد. وقتي اهل بيت علیهم السلام قبول مي کنند که دشمن آن ها فتنه ای براي آن ها باشد، اين ابتلا دامن دوستان اهل بیت علیهم السلام را هم مي گيرد؛ اين همان جايي است که بايد صبر کر؛ ما مي توانيم پاي ولايت اهل بيت علیهم السلام بايستيم؛ بايد در بلای ایشان صبر کنيم؛ چون این بلا ما را هم در برمي گيرد؛ البته مي توانيم از ایشان جدا شويم تا اين ابتلائات از ما برداشته شود و آسوده باشیم. کسانی که در جبهه دشمن هستند، هيچ غصه اي برای اهل بيت علیهم السلام در دل ندارند و بلای اهل بیت علیهم السلام هم آن ها را در برنمي گيرد؛ آن ها صف خود را جدا کرده اند؛ اين سختي ها از آن ها کناره می گیرد و شکوفه هاي دنيا به روي آن ها باز مي شود؛ ولي در متن همان شکوفه ها غرق مي شوند؛ پيامبر و خدا را از دست داده اند و در جبهه دشمن ايستاده اند؛ ولی اگر کسی بپذیرد که با اميرالمؤمنين علیه السلام باشد، امتحانات این تصمیم هم نصیب او می شود؛ شخصی به حضرت عرض کرد: آقا! من شما را دوست دارم؛ حضرت فرمودند: تو راست مي گويی؛ پس آماده بلا باش؛ چون قبول کرده اي که با من باشي پس بلاي من تو را هم در برمي گيرد.
در روايتی از کتاب مناقب ابن شهر آشوب در احوالات امام حسن عسکري علیه السلام آمده است: حضرت امام حسن عسکري علیه السلام نامه اي براي علي ابن بابويه، پدر مرحوم شيخ صدوق، نوشتند؛ قسمتی از نامه اين است: « وَ عَلَيْكَ بِالصَّبْرِ وَ انْتِظَارِ الْفَرَجِ فَإِنَّ النَّبِيَّ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِي انْتِظَارُ الْفَرَجِ، وَ لَا يَزَالُ شِيعَتُنَا فِي حُزْنٍ حَتَّى يَظْهَرَ وَلَدِيَ الَّذِي بَشَّرَ بِهِ النَّبِيُّ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ- أَنَّهُ يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً، كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً. فَاصْبِرْ يَا شَيْخِي وَ أْمُرْ جَمِيعَ شِيعَتِي بِالصَّبْرِ، فَ إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»(7)؛ بايد صبر کنيد و منتظر باشيد تا آن گشايش الهي برسد؛ پس تا آن گشايش نرسيده، باید صبر و استقامت کنید؛ شما با ما همراه هستيد و بلاهاي ما هم با شما؛ سپس فرمودند: وجود مقدس نبي اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: شيعيان ما در غصه هستند و تا زمانی که فرزند من نیاید، شيعه غرق در حزن است؛ پس ای شيخ صبر کنيد؛ بعد فرمودند: به همه شيعیان بگو بايد صبر کنند؛ ولي خدا وعده داده است که اين ارض در اختيار اين ها (دشمنان ما) نيست و آن را به هر که بخواهد مي دهد و عاقبت با اهل تقوي است؛ پس صبر کنيد که عاقبت از آنِ شماست؛ ولي همان طور که ما اهل بیت علیهم السلام صبر مي کنيم، شما هم بايد بايستيد.
در بعضي از روايات آمده است که ثواب شيعيان ما بيشتر است؛ چون ما در حالی صبر مي کنيم که مي دانيم و آن ها در حالی صبر می کنند که نمي دانند؛ واضح است که منظور این نیست که پاداش ما از پاداش امام حسين علیه السلام بيشتر است؛ ائمه علیهم السلام وعده ها و هدف هاي خدا را مي ديدند ولی ما با اينکه نمي بينيم، بايد صبر کنيم؛ این خيلي مزد دارد؛ شهودهاي اهل بيت علیهم السلام که متعلق به ما نيست؛ البته آن ها پاي خدا ايستاده اند و خدا بلا را براي آن ها رقم زده است؛ آن ها پاي خدا مي ايستند، ما هم بايد پاي بلاي آن ها بايستيم؛ يعني پاي خدا ايستادن ما این گونه است؛ این معنی صبر است.
اين صبر چگونه محقق می شود و چگونه مي توان ایستاد؟ موساي کليم علیه السلام که پيغمبر اولوالعزم است، چند قدم با خضر همراه می شود ولی نمي تواند ادامه دهد؛ چگونه مي توان همراه با امام حسين عليه السلام و ابتلائات عظيمي که با حضرت پيش مي آيد، ایستاد؟ جامعه شيعه چگونه بايد بايستد؟ آنچه باعث این ایستادگی است، بصيرت است و اين بصيرت نیز مقدمه صبر است؛ «وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً»(کهف/68)؛ انسان مادامی که به بصيرت نرسد، نمي فهمد چگونه باید صبر کند؟ موساي کليم علیه السلام وقتی مي بيند که خضر علیه السلام کشتي را سوراخ کرده، اعتراض می کند؛ در حالی که خضر علیه السلام معلم الهی اوست و خدا فرمان داده که موسی علیه السلام دنبال او حرکت کند! حال ما چگونه امام زمان علیه السلام را ياري کنیم؟ حضرت هم مانند خضر علیه السلام کشتی را سوراخ می کند و دیوار را خراب؛ با این وصف چگونه می توان همراه امام زمان علیه السلام ایستاد؟ اصحاب امام حسين علیه السلام چه کساني بودند که همراه امام حسين علیه السلام ايستادند؟ وقتي ايستادند حضرت پرده را کنار زدند و همه وقایع را تا رجعت نشان دادند و فرمودند: ببينيد؛ ما فردا شهيد مي شويم؛ ولي رجعت در پیش است. السلام علیک یا اباعبدالله علیه السلام...
پی نوشت ها:
(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج24، ص: 219
(2) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج45، ص: 116
(3) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج79، ص: 153
(4) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج1، ص: 349 – دعای عرفه
(5) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج1، ص: 295 – دعای ندبه
(6) من لا يحضره الفقيه، ج2، ص: 616
(7) الإمامة و التبصرة من الحيرة، المقدمة، ص: 21