جلسه ششم محرم 94 هیأت ثارالله / بررسی شجره طیبه و خبیثه و درگیری میان آنها؛ تسبیح و حمد در میدان مبارزه
توحید، محور همه انذارها و بشارت های قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم. قرآن کریم می فرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * الَر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ * أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ إِنَّنِي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ»(هود/1-3) در مباحث گذشته عرض شد که عصاره دعوت همه انبياءی الهي(ع) و دعوت خداي متعال در دو کلمه خلاصه مي شود؛ «أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ» انذارها و بشارت هاي وجود مقدس نبي اکرم(ص) ـ که نذير و بشير در همه عوالم بوده و حامل خبر هستند و از سر خبر انذار مي کنند و بشارت مي دهند ـ در همين آیه خلاصه مي شود. وقتي حضرت مأمور به دعوت علنی شدند عشيره خود را جمع کرده و فرمودند: آیا اگر بگويم دشمني مهيا و مجهز در بيرون شهر کمین کرده و در انتظار شماست، سخن مرا باور مي کنيد؟ آن ها گفتند: بله. حضرت فرمودند: اگر اعلام خطر کنم من را امين و صادق مي دانيد و خودتان را مهيا مي کنيد؟ گفتند: بله. حضرت بار دیگر فرمودند: من حالا يک انذار بزرگ براي شما دارم؛ سپس آن ها را نسبت به امر توحيد و شرک انذار دادند. معناي سخن حضرت اين است که ایشان مخاطراتي که مردم را تهديد مي کند می بینند؛ مانند يک ديده بان امين که کمین دشمن را می بیند و خبر می دهد تا از خطر با خبر شده و از غفلت بيرون بياييد و آماده شوید؛ پس انذارها و بشارت های حضرت اين گونه هستند.
همه انذارها و بشارت هاي حضرت در اين آیه خلاصه مي شود که می فرماید: «أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ إِنَّنِي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ» همه رسالت من هم براي شماست، نه عليه شما؛ اين رسالتي که به نفع شماست از طرف خود من نيست و من از پيش خود نياورده ام که قيمتي نداشته باشد؛ بلکه من از طرف او آمده ام تا انذار کنم و بشارت دهم. همه بشارت هاي قرآن بشارت به توحيد و همه انذارهاي قرآن، بيم از پرستش غير خداست؛ در سوره مبارکه ذاريات خداي متعال شبيه اين مطلب را مي فرمايد و بعد از بیان سرنوشت گذشتگان و عقوبت هايي که دامن آن ها را گرفته، مي فرمايد: «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبين * وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبين»(ذاریات/50-51)؛ پس به سمت خدا فرار کنيد و غير خدا را عبادت نکنيد. من شما را انذار مي دهم تا سرنوشت ديگران را ببینید.
همه عقوبت ها و گرفتاري های انسان ناشي از اين است که سر در دامن غير گذاشته و دعوت غیر را اجابت کرده است؛ پس به سوی خدا فرار کنيد؛ من شما را انذار مي کنم، تک تک شما تهديد مي شوید؛ فرار کنيد. گويا خطر همه را محاصره کرده و در پناهگاه هاي ما وارد شده است؛ به گونه ای که همين پناهگاه هاي ما، باعث خطر شده اند؛ «إِنَّ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ»(یونس/7)؛ کسانی که به لقاء الله اميد ندارند و خود را در حد دنيا مي بينند و به سفره دنيا راضي بوده و بر آن آرام هستند، اگر دنيا را هم داشته باشند بيش از دنيا را نمي خواهند؛ «الذين هم عن آياتنا غافلون» ما آيات خود را براي کسانی که با وجود آيات پیاپی همچنان بر سفره دنيا نشسته اند و آرام و غافل، راضي به سفره دنيا هستند، مي فرستيم؛ هشدارها را مي فرستيم و زنگ خطرها را به صدا در مي آوريم؛ ولی آن ها با هشدارهاي ما هم بيدار نمي شوند؛ تک تک تعلقاتشان را مي گيريم؛ مال و جواني را مي گيريم و هشدار مي دهيم که اين ها ماندني نيستند. اميرالمؤمنين علیه السلام در دوران خلافتشان هر شب در مسجد اين نکته را بيان مي فرمودند: «تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيل»(1)؛ آواي کوچ داده شده است، آماده شويد؛ خداي متعال مي فرمايد: ما زنگ خطرها را به صدا در آورده ايم؛ نزدیکانتان يک به يک رفتند؛ اگر بمانید و به کهن سالي برسید، همه قوايتان از دست می رود؛ ولي از اين آيات هم غفلت کردند؛ کسانی که بر سفره دنيا نشسته اند، راضي به دنيا هستند و بيش از دنيا را طلب نمي کنند و هشدارهاي خداي متعال را هم ناديده مي گيرند؛ «أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ»(یونس/8)؛ پناهگاه آن ها جهنم است؛ دنيايي که به آن تکيه می کنند، عالم عقوبت آن ها خواد بود؛ مکتسبات خودشان است و هيچ کس مقصر نيست.
پس همه هشدارها «ففروا الي الله» است؛ گويا اين پناهگاه ها و اين آلهه ما که به آن تکيه کرده ايم، برای ما خطرناک هستند و بايد از همين ها فرار کنيم؛ مفسرين «ففروا الي الله» را معنا کرده و گفته اند: گناهاني که شما را از خدا دور مي کند، عامل عقوبت شما هستند؛ اگر مي خواهيد مثل اقوام گذشته گرفتار نشويد به سمت خدا فرار کنید که من شما را انذار مي دهم؛ بعضي مفسرين بزرگوار هم آيه بعد را تفسير کرده و می گویند: «ولا تجعلوا مع الله الهاً آخر» يعني از آله خود فرار کنيد و با خداي متعال اله ديگري نگيريد که من منذر آشکاری هستم.
معنای توحید براساس معارف قرآن
در جلسه گذشته اشاره شد که اله فقط یک لفظ نيست؛ اله وجود مقدسي است که اسمای حسناي او در عالم جاري است و عالم با آن اسما اداره مي شود؛ مخلوقات خواه ناخواه به آن اسما وابسته هستند و او مي شود اله؛ بنابراين اگر در کنار او برای خود اله گرفتيم، همين آلهه ما عامل عقوبت ما مي شود؛ همين ها جهنم ما هستند؛ به همین دلیل به ما مي گويند: از اين ها فرار کنيد.
آیه «لاتعبدوا الي الله» در قرآن توضيح داده شده است؛ اصلاً قرآن تفسير همين آیه است؛ لوازم پرستش خداي متعال و همه ثواب ها و نتايج خيري که در قرآن ذکر شده، لوازم توحيد هستند. همه عقوبت ها، تلخکامي ها و شکست هاي دنيا و آخرت به دلیل پرستش غير خدا و شرک است. حالا توحيد چيست و موحد شدن يعني چه؟ قرآن توحید را توضيح مي دهد و ورود به وادي توحيد و موحد شدن را در مواقف متعددي معنا مي کند؛ توحيد يعني همه مقامات وجودي انسان در مقابل خداي متعال ساجد و خاشع و متواضع باشد و سجده محض کند؛ رفتار و افکار و حالات قلبي و سرّش همگی در مقابل خداي متعال ساجد باشند؛ «سَجَدَ لَكَ سَوَادِي وَ خَيَالِي وَ آمَنَ بِكَ فُؤَادِي»(2)؛ همه مقامات وجودي من در مقابل تو ساجد هستند؛ اين توحيد يعني عبادت خداي متعال؛ يعني از غیر خدا نخواستن علي الاطلاق و از او خواستن، به غير او تکيه نکردن و به او تکيه کردن، از غير او نترسيدن و از او ترسيدن؛ توحيد يعني همه اعمال انسان و اعتقادات و احوال قلبي انسان، اعمال صالح شوند؛ یعنی همه صفات حميده در انسان محقق شود؛ همه صفات رذيله از انسان دور شود؛ البته فقط اين ها نيست؛ بعضي از بزرگان مي گويند: اگر اين راه ها را طي کرديد تازه در ابتدای وادي توحيد هستيد. توحيد در بيان قرآن و اهل بيت(ع) يعني همه مقامات وجودي انسان در مقام بندگي باشد؛ صفاتش صفات بندگي باشد؛ احوالش احوال بندگي باشد؛ افکارش افکار بندگي باشد.
عبودیت تام نبی اکرم(ص) با جنود صفات حمیده
در حديث عقل و جهل این مطلب توضیح داده شده است. خداي متعال عقل را که مقامي از مقامات وجود مقدس ختمي مرتب صلي الله عليه و آله است، از نور از جانب راست عرش آفريد و به او فرمود: «أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَر»(3) خدای متعال هر چه به عقل فرمان داد، پذيرفت؛ چون همه طاعات ما در اقبال و ادبار است و از اين دو حال خارج نيست؛ عقل تحت فرمان بود و خداي متعال او را تکريم کرد و 75 لشکر براي او آفريد تا با اين قوا بندگي کند؛ لشکر عقل همگی صفات حميده هستند؛ مانند توکل، يقين، رضا، صبر، زهد، خشوع و... ؛ همه اين ها قواي نوراني نبي اکرم(ص) هستند که با او عبادت مي کنند؛ عبوديت يعني همه قواي ایشان در مقابل خدا ساجد است و هيچ صفتي که ريشه در استکبار داشته باشد و منتهي به طغيان شود، در حضرت نيست؛ همه وجود حضرت و سرّ وجود ایشان ساجد است؛ خداي متعال هم براي اين وجود مقدس صفاتی آفريده است؛ همه صفات قلبي، قواي نبي اکرم(ص) هستند و با اين قوا در عالم بندگي مي کنند؛ افکار و رفتارشان، هر شأنی که دارند، با همه مقاماتشان از عوالم قبل تا اين دنيا، از عوالم بحار علوم و عوالم حجب و هر عالمي که تصور شود، و به تعبیری همه عوالم وجودي ايشان، در مقابل خداي متعال ساجد و در حال سجده هستند؛ ایشان به همه عوالمي که به تبع ايشان آفريده شده وارد شده و عبادت کرده اند و تسبيح گفته اند؛ بنابراين عبوديت يعني همه عوالم وجود انسان، متواضع و ساجد باشد؛ یعنی همه شئون او متناسب با بندگي باشد. صفات رذيله اصلاً با بندگي تناسب ندارد؛ بالعکس صفات حميده، قواي طاعت و بندگي و قواي نوراني هستند؛ پس همه وجود انسان بايد سجده باشد.
تبعیت از نبی اکرم صلی الله علیه وآله تنها طریق عبودیت
سجده در مقابل خداي متعال چگونه حاصل مي شود؟ آیا هر انساني مستقل از ديگران، مي تواند کاملاً راه خودش را به سوي خدا انتخاب کرده و پیش برود و بگويد من مي خواهم خدا را طاعت کنم؛ يا اين شدني نيست؛ براساس معارف می توان فهمید که اين کار ممکن نيست؛ یکی از پيامدهاي سقيفه این است که هر کسي تصور مي کند می تواند به خودی خود [به خدا برسد] و يک مناسک سلوکي براي خود درست مي کند و در پایان هم به توحيد برسد! هرگز اين گونه نيست؛ براساس معارف، عبادت و حقيقت توحيد در نبی اکرم و اهل بيت ایشان صلوات الله علیهم اجمعین محقق شده است؛ آن ها حقيقت عبادت و عبد مطلق خدا هستند؛ مابقي اگر بخواهند عبادت کنند بايد به اين انوار مقدس ملحق شوند؛ همه حقايق توحيد در تبعيت و مطابعت از ايشان حاصل مي شود؛ معارف فراوانی اين امر را اثبات مي کند؛ قرآن هم مملو از اين حقایق است؛ هر کسي نمی تواند مستقلاً به سمت خداي متعال حرکت کند؛ صراط مستقيم فقط يکي است و بايد در آن یک راه حرکت کرد که آن هم مسير نبي اکرم و اهل بيت ایشان صلوات الله علیهم اجمعین است؛ بنابراين به اندازه اي که قواي ما در اين صراط قرار گيرد، ما به حضرت متولّي و فاني و تابع و موحد مي شويم؛ صفات حميده نیز اين گونه هستند؛ خداي متعال صفات حميده را تنها به يک نفر یعنی نبي اکرم(ص) داده است و ما به اندازه اي که به ايشان تولّي پيدا کنيم و از دشمن فاصله بگيريم به توحيد مي رسيم؛ در این باره حديث عقل و جهل را ملاحظه بفرماييد.
تمثیل توحید به شجره طیبه براساس آیات قرآن کریم
خداي متعال توحيد را در این آيه شريفه توضیح می دهد: «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ * تُؤْتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُون»(ابراهیم/24-25)؛ اين ها مثل هاي قرآني است؛ خداي متعال مثل را برای همه مي گويد ولی پشت صحنه مثل را فقط اولوالاباب مي فهمند. خداي متعال مي فرمايد: کلمه طيبه مثلي دارد که همان شجره طيبه است با اصل و ريشه ای ثابت که هرگز زائل نمي شود؛ فروع اين شجره طيبه در آسمان هاست و ميوه هايش همواره در دسترس می باشد؛ اين کلمه طيبه چيست؟ روايات متعدد مي گويد: کلمه طيبه همان کلمه «لا اله الا الله» و توحيد است؛ از اين آيه نوراني استفاده مي شود که توحيد فقط يک لفظ نيست؛ چرا که کلمه در اصطلاح قرآن هم فقط یک لفظ نيست؛ برای مثال کلمه طيبه، مثل درخت طيبه است و کلمه توحيد شجره ای است که ريشه ثابت دارد، فروعی دارد و ميوه مي دهد؛ توحيد حقيقتاً اين گونه است. امام رضا ارواحنا له الفداء در حديث نوراني سلسله الذهب مي فرمايند: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَهُ أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»(4)؛ اين کلمه، فقط یک لفظ نيست بلکه طبق اين روايت یک حصن است که بايد به آن ورود کرد.
اکنون سؤال این است که کلمه توحيد چيست؟ کلمه «لا اله الا الله» همان شجره طيبه است که آیه آن ذکر شد. اصل و فرع و میوه اين شجره طيبه چيست؟ در پاسخ به این سؤال باید از بیان معصوم(ع) استفاده کرد. در روايات فراوانی با اندکی اختلاف ـ اين اختلافات معني دار و همه قابل جمع هستند ـ آمده است: اصل ريشه اين درخت وجود مقدس نبي اکرم(ص) هستند؛ ایشان اصل ثابت شجره توحيد در عالم هستند و فرع آن اميرالمؤمنين علیه السلام است؛ شاخه هاي آن ائمه عليهم السلام هستند و برگ هاي آن نیز شيعيان حضرت می باشند. منظور از شيعه نیز انبياءء(ع) است؛ «و عند من شيعته لابراهیم»(؟)؛ بنابراین يک شجره توحيد در عالم هست که اصل اين شجره توحيد وجود نبي اکرم و فرعش اميرالمؤمنين و اهل بيت صلوات الله علیهم اجمعین و برگ هاي آن نیز شيعيان حضرت ـ که همه انبياء(ع) نیز جزو ایشانند ـ می باشند؛ بعد فرمودند: ميوه هاي این شجره، علوم اهل بيت(ع) است.
در روايت لطيف دیگری اين شجره را جامعتر معرفی کرده و فرمودند: اصل شجره توحيد، اهل بيت عليهم السلام هستند و فرع آن هم محيط ولايت ایشان است؛ فرعش في السماء است و هر که بخواهد به اهل بيت(ع) برسد بايد سماواتي شود؛ اگر انسان وارد محيط ولايت آن ها شود سماواتي است؛ آن گاه کسانی که در سماوات ولايت آنها، از ارض فاصله مي گيرند، سماواتي و آسماني مي شوند و از تعلقات جدا مي گردند؛ «تؤتي اکلها کل حين بإذن ربها» ميوه هاي درخت ولايت و درخت توحيد همواره در اختيار آن هاست و قلوبشان سرشار از حقايقي خواهد شد که ثمرات اين درخت توحيد هستند؛ علي الدوام ميوه هاي درخت توحيد و معارف و علوم اهل بيت(ع) و سماوات به قلب آن ها مي رسد و اين ها ميوه هاي درخت آسماني اند؛ وقتی انسان ميوه ای را که می خورد، همه قواي او از آن تغذيه مي کند؛ وقتی سماواتيان از ميوه درخت بهشتي تناول مي کنند، قلوب و قوايشان نوراني مي شود؛ اين اثر علوم اهل بيت عليهم السلام است؛پس توحید فقط یک لفظ نیست.
ورود به محیط ولایت معصومین(ع)، شرط موحد شدن
حال باید دید که موحد شدن چیست؟ موحد شدن يعني به برگ هاي اين درخت توحيد تبدیل شدن؛ يعني وارد محيط ولايت شدن؛ يعني «لا اله الا الله حصني فمن دخل حصن امن من عذابي» يعني ورود به وادي توحيد. ورود به وادي توحيد در معارف توضيح داده شده است. وادي توحيد چيست؟ «وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها»(بقره/189)؛ معصومین(ع) فرموده اند: ما باب توحيد هستيم، اگر کسي مي خواهد وارد وادي توحيد شود باید از مدخل ولايت امام علیه السلام وارد شود؛ سبيل توحيد ما هستيم؛ صراط توحيد ما هستيم؛ وجه الله ما هستيم؛ مقامی بالاتر از این وجود ندارد. در کافي آمده است که اميرالمؤمنين ارواحنا فداه فرمودند: «لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ»(5)؛ خدای متعال اگر مي خواست، خود را مستقيم و بي واسطه معرفي مي کرد؛ ولی بر اساس حکمت ما را باب و صراط وسبیل و وجه خود قرار داده است؛ بنابراین باید از باب معصومین(ع) وارد وادي توحيد شد و در ولايت امام علیه السلام سير کرد تا به اصل صراط که خود حقيقت ولايت امام علیه السلام است دست یافت؛ چرا که ولايت امام علیه السلام فروعي دارد که برای رسیدن به حقيقت ولايت باید با آن سير کرد و به وجه الله رسید؛ اين همان معرفت الله است؛ معرفت الله ما معرفت به وجه است؛ زیرا کنه خدا در دسترس هیچکس قرار نمی گیرد؛ اکتناه به ذات ممکن نيست و ما فقط مي توانيم وجه الله را بشناسيم؛ همه معرفت ما معرفت به وجه است؛ معصومین(ع) فرموده اند: خداي متعال ما را وجه خود قرار داده است.
نسبت توحید با حقیقت کلمه طیبه و کلمه خبیثه
پس توحيد شجره ای است که اصلش نبي اکرم(ص) است و در عالم يکی بيشتر نيست؛ بحث از درخت هاي توحيد نیست؛ شجره توحيد در عالم يکی است که اصلي دارد و فرعي؛ «السَّلامُ عَلَى الاَْصْلِ الْقَديمِ، وَالْفَرْعِ الْكَريمِ»(6)؛ اصل و فرعش وجود مقدس نبي اکرم و اميرالمؤمنين صلوت الله علیهما هستند؛ «کلمه لا اله الا الله حصني» یا « وَلَايَةُ عَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»(7)؛ پس موحد شدن به حرف نيست بلکه بايد با همه قوا وارد وادي توحيد شد؛ البته ورود به وادي توحيد امتحان مي خواهد؛ در همان ابتدای ورود بايد همه انانيت ها و انيت ها و خیلا و استکبار از انسان جدا شود؛ وگرنه به وادي توحيد وارد نمي شود؛ امام علیه السلام «و الباب المبتلی به الناس»(8) هستند؛ یعنی همه به موضوع ولايت ایشان امتحان مي شوند؛ اگر از امتحان سربلند بیرون آمدند، وارد وادي توحيد مي شوند؛ در غیر این صورت وارد وادي توحيد نمي شوند؛ «وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ»(بقره/58)؛ باید از این باب سجّداً وارد وادي ولايت شد؛ اين همان سجده بر آدم علیه السلام است. سجده ملائکه، عبادت حضرت آدم علیه السلام نبود؛ بلکه ملائکه با سجده بر ایشان، وارد وادي توحيد شدند و مقامي از مقامات توحيد براي آن ها گشوده شد. براساس خطبه قاصعه با این سجده خیلا و استکبار از آن ها برداشته شد؛ اين سجده، عبادت خدا از طریق سجده بر ولي الله و خليفه الله است؛ با اين سجده ورود اتفاق مي افتد؛ پس از این ورود، خداي متعال انسان را تطهير مي کند؛ آن گاه انسان در وادي طهارات، از شرک و غيرخدا و خطا پاک مي شود؛ انسان اين سبيل و صراط را بايد طی کند تا به معدن العظمه برسد؛ این حقیقت با بيان هاي ديگری هم در آيه نور و آيات ديگر توضيح داده شده است؛ بايد از بيت النور شروع کرد و وارد مشکات نور شد و از مشکات به مثل نور رسيد؛ در اینجا سير در عوالم نور اتفاق می افتد.
پس موحد شدن فقط یک لفظ نيست؛ البته نماز و روزه و حج و... در جای خود هستند؛ ولي اين ها فرع توحيدند؛ موحد شدن يعني وارد وادي توحيد شدن؛ يعني سجده تام در مقابل خداي متعال؛ سجده تام زمانی محقق مي شود که همه شئون انسان به بندگي تبدیل شود. وقتي انسان به اين شجره طيبه اي که اصل توحيد است، پيوند بخورد و برگ اين درخت شود، از اين درخت تغذيه کند، با اين درخت رشد و نمو کند، چيزي جز توحيد در انسان پيدا نمي شود؛ اینجا وادي امن و ايمن است؛ ولی اگر کسی از اين درخت فاصله بگیرد، دچار شرک و کفر می شود؛ پس «ففروا الي الله» يعني وارد وادي توحيد و وادي ولايت شويد و به اين شجره طيبه گره بخوريد؛ يعني وارد «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ»(نور/36) شويد؛ يعني وارد وادي ولايت و خانه نبي اکرم(ص) شويد که خداي متعال در آن خانه ها اجازه ذکر و بندگي داده است؛ ذکر خدا در آن خانه ها حاضر است؛ زیرا حقیقت ذکر، وجود مقدس نبي اکرم(ص) هستند. در تفسیر آیه «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/28) فرمودند: «بِمُحَمَّدٍ ص تَطْمَئِنُ الْقُلُوبُ وَ هُوَ ذِكْرُ اللَّهِ وَ حِجَابُهُ»(9)؛ خانه اي که شعاع حضرت در آن خانه است بيت النور می باشد؛ «رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَ إِیتَآءِ الزَّكَاه»(نور/37)؛ [در این بیوت] همه زندگي مسجد می شود؛ بيت آن ها مسجد است؛ بازارشان مسجد است؛ هيچ چيزی آن ها را از خدا غافل نمي کند؛ از اينجاست که سير انسان در وادی توحید آغاز مي شود تا به مقامات بالاتر توحيد برسد و حجاب ها کنار برود و موحد حقيقي شود؛ پس حقيقت توحيد اين است که مناسک زندگي انسان، مناسک شريعت نبي اکرم(ص) باشد و باطن و ظاهر او تابع و متولي به ايشان گردد تا بتواند با ایشان سير کند و به سرچشمه توحيد برسد.
در طرف مقابل هم شرک و کفر هست؛ در وادي شرک و کفر هم بحث از جزایر مستقل نیست؛ بلکه کفر و شرک هم ائمه اي دارند که همان اوليای طاغوت هستند؛ اگر کسي به آن ها معتقد و مؤمن و خوشبين شود و دنبال آن ها حرکت کند، وارد وادي کفر و شرک شده است. تولّي به آن ها عين شرک است؛ «وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرار»(ابراهیم/26)؛ اگر آن طرف کلمه توحيد و کلمه طيبه هست، اين طرف هم کلمه شرک و کفر هست که آن کلمه هم يک شجره است. در زيارت امين الله بعد از عرض ارادت به اميرالمؤمنين علیه السلام این دعا آمده است: «وَ أَظْهِرْ كَلِمَةَ الْحَقِّ وَ اجْعَلْهَا الْعُلْيَا وَ أَدْحِضْ كَلِمَةَ الْبَاطِلِ وَ اجْعَلْهَا السُّفْلَى»(10)؛ یعنی کلمه حق که اميرالمؤمنين علیه السلام است از حجاب بيرون بيايد و اين ولايت ظاهر شود و کلمه باطل نیز که ولايت غير و شجره خبيثه و شجره کفر و شرک است رسوا شود. در روایات آمده است: شجره خبیثه ريشه و قرار ندارد ولي شاخ و برگ دارد؛ یعنی با همه هیاهویی که قرن ها بر سرنوشت بشر داشته و بر آن ها حکومت کرده، يک شجره بي ريشه است؛ «مالها من قرار» ولی اگر قرار ندارد چرا مدت هاست که باقی مانده است؟ پاسخ این است که این عمر در نگاه محدود ما طولاني است ولی از نظر قرآن همه اين عمر به اندازه کف روي آب و حبابي است که روي آب مي آيد و از بين مي رود؛ «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً»(رعد/17)؛ حقيقت، چيز ديگري است و آن که مي ماند، حقيقت ولايت است.
پس کفر و شرک يک شجره است؛ بنابراین دو شجره وجود دارد؛ يکي شجره طیبه و دیگری هم شجره خبیثه؛ يکي مشکات نور نبي اکرم(ص) است و دیگری وادي ظلمات؛ اين دو جريان در عالم وجود دارند؛ موحد شدن يعني ورود به بيت النور و مشرک شدن يعني ورود به جبهه مقابل حضرت؛ موحد شدن يعني فرع نبي اکرم و اهل بيت صلوات الله علیهم اجمعین شدن، و مشرک و ملحد شدن يعني در جبهه مقابل ايستادن. مذبذب شدن هم نفاق است؛ «مُّذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لاَ إِلَى هَؤُلاء وَلاَ إِلَى هَؤُلاء»(نساء/143).
درگیری کلمه طیبه و کلمه خبیثه در عوالم گوناگون و ناگریزی انسان از این درگیری
براساس تعریفی که از توحید ارائه شد، شجره خبيثه می کوشد خود را بسط دهد و همه عالم را تسخير کند؛ شياطين انس و جن که با حضرت درگير هستند، مي کوشند همه را کافر کنند؛ حضرت فرمودند: بر منبر من بالا مي روند و مردم را به قهقرا بر مي گردانند؛ يعني من روي مردم را از دنيا به سوی خدا بر گرداندم و اين ها دوباره مردم را به طرف نفس و دنيا بر مي گردانند و می کوشند تا مردم را به دنيا مشغول کنند؛ پس اين دو جريان با هم درگير هستند؛ ريشه این درگيري هم به شجره طيبه برنميگردد؛ بلکه به شجره خبيثه بر مي گردد که توضیح این نکته در حديث عقل و جهل آمده است؛ ابلیس به خداي متعال عرضه داشت: من مي خواهم به جنگ قوای عقل بروم؛ به من هم قوایی بده. خداي متعال هم براساس حکمت او را امداد کرد؛ البته ابتدا به او این انذار را داد که اگر درگير شوی، از رحمت من طرد و لعن خواهی شد.
بدین ترتیب اين دو جريان، دو جريانِ درگير با هم هستند؛ انسان با موحد شدن وارد این ميدان درگيري عظيم نبي اکرم(ص) با ابليس مي شود؛ بنابراین موحد شدن با بي توجهی به این درگیری امکان ندارد؛ به همین دلیل است که فرمودند: شيعيان ما مبتلاترين هستند؛ اين همان ابتلائي است که درباره اش فرمودند: «وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُون»(فرقان/20)؛ فرمودند: بله، صبر مي کنيم. بنابراین موحد شدن برابر با ورود به اين ميدان درگيري است و کسي نمی تواند موحد باشد و از این درگیری کنار بکشد. شايد يک معناي جهاد اکبر همين باشد؛ چرا که اين درگيري در باطن عالم است و به باطن ما هم کشيده شده است. يک سو قواي نبي اکرم(ص) است و يک طرف هم قواي ابليس و دشمنان حضرت؛ هر دو نیز می کوشند تا مملکت وجود ما را تسخير کنند؛ به همین دلیل در مملکت وجود ما يک جنگ جدي بر پاست. ابليس مي خواهد از طريق نفس جنگ کند؛ چون نفس از قواي ابليس و کنار ماست؛ حضرت هم مي خواهند مملکت وجود ما را فتح کنند و به خدا تحويل بدهندتا ما عبد باشيم؛ ابليس هم مي خواهد ما مستکبر علي الله و طاغي و خودپسند و خودپرست باشيم؛ حضرت مي خواهند ما صفات حميده داشته باشيم؛ ابلیس مي خواهد ما صفات رذيله داشته باشيم. اين جنگ در باطن ما وجود دارد و ما نمي توانيم از اين ميدان جنگ فرار کنيم. ميدان جهاد باطني، ميدان همين درگيري است. در سطحی دیگر اين ميدان درگيري به ميدان ظاهر و جهاد اصغر کشیده می شود که هيچ مؤمنی نمي تواند نسبت به آن بی تفاوت و از آن معاف باشد؛ ما به محض ورود به این دنیا در مرکز این درگیری قرار می گیریم. البته راه دیگر این است که انسان منافق باشد؛ «مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاء»(نساء/143)؛ البته نفاق هم برادر کفر و شرک می باشد.
بنابراین توحيد بدون درگيري اصلاً معنايي ندارد؛ موحدبودن با صلح کلي جمع نمی شود؛ مگر مي توان دين اسلام را از آيات جهاد و نهی از منکر و شهادت جدا کرد؟! مگر مي توان دين اسلام را طوري معنا کرد که تولّي و تبرّي در آن نباشد و نسبت به جريان کفر و نفاق در عالم بي تفاوت باشد؟!! مهم ترين جهاد اکبر ما تولّي و تبرّي است. حضرت ذيل حديث عقل و جهل، خلقت آن دو را توضيح داده و می فرمایند: همه دوستان و شيعيان ما بعضي از صفات عقل را دارند؛ ولی مادامی که منقاي از جهل نشوند و به تبرّي تام نرسند، همه قواي عقل و همه قواي نبي اکرم(ص) در آن ها ظهور نمي یابد؛ کمترين تعلقي به دستگاه ابليس از اول تا انتهای آن، انسان را از حضرت جدا مي کند؛ اينجاست که «وَلا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى»(طه/131)؛ اين شکوفه هاي دنيايي کفار همگی شکوفه درخت شجره زقوم هستند؛ اگر کسی از آن ها ارتزاق کند، در قيامت هم بايد از شجره زقوم ارتزاق نماید؛ اين سختي هاي ظاهري، رزق مؤمنين در وادي ولايت است؛ « وَ مَوَائِدَ الْمُسْتَطْعِمِينَ مُعَدَّةٌ وَ مَنَاهِلَ الظِّمَاءِ لَدَيْكَ مُتْرَعَة»(12)
حقیقت حمد، اعلام افتقار به حضرت حق و درخواست از او
براساس حمدهاي زيارت امين الله وقتي خدا را حمد مي کنيم، انتهاي نگاه ما درخواست لطف از خداست؛ زیرا فقير نمي تواند نخواهد؛ با استفاده از برخی ادعیه می توان گفت: انتهاي حمد، دعاست؛ وقتی می گوییم: خدايا تو مالکی؛ يعني به ما هم بده؛ «فسبح بحمد ربک» یعنی خدا را تسبيح کنيد و بگویید: «لا إلهَ إلّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ يُحْيي وَيُمِيتُ وَ هُوَ حَيّ لا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلى كُلّ شَي ءٍ قَدِيرٌ»(13)؛ يعني انتهاي نگاه ما به دست اوست؛ بنابراین براساس روایات انتهای حمد غير از اينکه تسبيح و تحليل و توصيف خداست، دعا و افتقار هم هست؛ گفتن «هو الله الذي لا اله الا هو الحي القيوم» به معنی اعلام افتقار ماست. در انتهای گفتن هر «لا اله الا الله» نگاه انسان به اولوهيت اوست؛ این اعلام فقر و عجز و خواستن است.
در حمدهاي زيارت امين الله اگر کسي وارد وادي ولايت شود، به حضرت سلام مي کند؛ سپس از خداي متعال مي خواهد تا ذيل ولايت حضرت نفسش را آرام کند؛ «اللهم فاجعل نفي مطمئنه بقدرک» کسي که به ولايت می رسد همين گونه است تا اینکه به «مشغوله عن الدنيا بحمدک» می رسد؛ اين صفات متعلق به کسي است که رو به اميرالمؤمنين علیه السلام مي آورد و سپس وارد وادي حمد مي گردد. اين حمد دو طرفه است؛ «إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِينَ إِلَيْكَ وَالِهَه وَ سُبُلَ الرَّاغِبِينَ إِلَيْكَ شَارِعَه وَ أَعْلامَ الْقَاصِدِينَ إِلَيْكَ وَاضِحَه» خدايا قلب مخبتين حيران تو است. مخبتین و راغبين و قاصدين چه کساني هستند؟ زیارت ادامه دارد تا مي رسد به «و مناهل الظماء مترعة» این تشنگان همگی شيعيان اميرالمؤمنين علیه السلام بوده و [این فراز] ناظر به وادي ولايت اميرالمؤمنين علیه السلام است؛ در اين وادي ولايت، يک طرف حضرت حق است و طرف دیگر شيعيان. اين صفات شيعيان حضرت است؛ «ان قلوب المخبتین اليک والهة و سبل الراغبين اليک شارعه» يعني خدايا شيعيان حضرت اين گونه هستند و لطف تو هم به آن ها اين گونه است؛ «وَ مَوَائِدَ الْمُسْتَطْعِمِينَ مُعَدَّه» اين ها مستطعم هستند و دستشان دائم به سوی سفره تو دراز است و طعام مي خواهند؛ سفره هم برايشان آماده است؛ آن ها تشنه هستند؛ تو هم سيرابشان کن. چيزي جز اين نيست؛ در ادامه آمده است: «اللهم فاستجب دعايي واقبل ثنائي» شايد معنايش اين است که من حرفم را زدم؛ خدايا شيعيان اميرالمؤمنين علیه السلام اين گونه هستند، تو هم با آن ها اين گونه باش؛ ما را هم جزو آن ها قرار بده تا ما هم جزو 22 گروهي باشیم که خصوصياتشان ذيل حمد الهي نام برده شده است. اين ها همان شيعيان اميرالمؤمنين علیه السلام هستند.
تولی و تبری تام شرط تحقق توحید در وجود انسان
پس اگر آن طرف «زهره الحياه الدنيا» است، اين طرف هم «موائد المستطعمين معده» هست؛ اگر کسي گوشه چشمش به دستگاه ابليس داشته باشد، ایمانش کامل نمي شود و موحد کامل نخواهد بود؛ «فمن يکفر بالطاغوت و يؤمن بالله» هیچ خيري در دستگاه اوليای طاغوت نيست؛ خيرِ آن ها هم شرّ است، چه رسد به شرّشان. اگر کسی خيري در آنجا ديد و دلش به آن طرف مایل شد و به آن ها اعتماد کرد و با آن ها به امنيت رسيد، هرگز موحد نمي شود؛ «فمن يکفر بالطاغوت و يؤمن بالله» پس تولّي و تبرّي از مناسک و از ارکان توحيد است؛ انسان باید نسبت به اصول و فروع اولیای طاغوت تبرّي داشته باشد تا همه صفات موحدين و صفات عقل و قواي نبي اکرم صلي الله عليه و آله در او ظهور پيدا کند و مؤمن کامل شود.
توحيد از نظر قرآن يعني وارد ميدان درگيري شدن و تبري تام و تولي تام داشتن؛ يعني وارد ميدان جهاد اکبر و جهاد اصغر حضرت شدن؛ این همان انذارهاي قرآن است؛ «أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللَّهَ إِنَّنِي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ» يعني از وادي ولايت نبي اکرم صلی الله علیه وآله جدا نشويم که هر جایی غیر از آن، سراسر خطر و شرک و پرستش غير است؛ دست خود را از دست حضرت جدا نکنيد و از معيت حضرت غافل نشويد؛ آن طرف، سراسر خطر است؛ همه انذارها همين است.
بنابراین ائمه ارکان دين، دعائم توحيد، خيمه توحيد و رکن توحيد هستند و هیچ کس جز از طریق ایشان به وادی توحید راه نمی یابد. ابليس هم می خواست اين کار را انجام بدهد و می گفت: خودم مي پرستم. بايد از دستگاه ابليس فرار کرد؛ يعني باید از الهه ها و از غير خدا فرار کرد. نپرستیدن غير خدا يعني از دستگاه ابليس و دستگاه اوليای طاغوت فرار کردن؛ ابلیس پنجه انداخته و مي خواهد شما را بگيرد؛ به سوي خدا فرار کنيد؛ معنی فرار الي الله چیست؟ فرار الی الله يعني ورود به وادي ولايت نبي اکرم(ص) و وادي ولايت اميرالمؤمنين علیه السلام؛ همه انذارها برای اين است که به وادي ولايت غير وارد نشویم و همه تبشير ها نیز برای ورود ما به محیط ولايت نبي اکرم(ص) است؛ به سخن دیگر توحيد يعني «ولايت علي ابن ابيطالب حصني» انذارها از کفر و نسبت به کفر مجسم است؛ زیرا کفر ارکاني دارد و شجره خبيثه و وادي ظلمات است.
پی نوشت ها:
(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 321
(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج3، ص: 324
(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 21
(4) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص: 134
(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 184
(6) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 217 – زیارت ششم علی ع در مفایتح
(7) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص: 136
(8) من لا يحضره الفقيه، ج2، ص: 613
(9) تفسير العياشي، ج2، ص: 211
(10) كامل الزيارات، النص، ص: 41 – زیارت امین الله
(11) كامل الزيارات، النص، ص: 40
(12) كامل الزيارات، النص، ص: 40
(13) الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 518