جلسه هشتم محرم 94 هیأت ثارالله / بررسی همراهی و صبر با ولی الله با نگاه صحیح به دنیا و گرایشهای آن
شناخت برخی موانع همراهی با مصومین(ع) بر مبنای سوره توبه
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم. قرآن کریم می فرماید: «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَا لَكمُْ إِذَا قِيلَ لَكمُُ انفِرُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلىَ الْأَرْضِ أَ رَضِيتُم بِالْحَيَوةِ الدُّنْيَا مِنَ الاَْخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا فىِ الاَْخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ * إِلَّا تَنفِرُواْ يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيرَْكُمْ وَ لَا تَضُرُّوهُ شَيًْا وَ اللَّهُ عَلىَ كُلِّ شىَْءٍ قَدِيرٌ»(توبه/38-39) اولياءی خدا و معصومين(ع) ابتلاء و امتحان هايي را در مسير بسط توحيد در عالم پذيرفته اند؛ ما هم که به آن ها پيوند خورده ايم، طبيعتاً در بلاي آن ها شريک مي شويم و بايد پاي آن امتحان و ابتلاء بايستيم؛ البته انسان می تواند اين مسير را انتخاب نکند؛ ولي اگر آگاهانه انتخاب کرد، مجموعه ای از سختي ها و دشواري ها را پذيرفته است؛ قرآن و اهل بيت(ع) نکته ها و حقايقي را برای غلبه بر اين دشواري ها و صبر انسان بر عهد با اولياءی الهی بيان کرده اند؛ ایشان در حقیقت بصيرت هايي را به انسان داده اند که توجه به آن ها براي حرکت انسان ضروري است؛ بعضي از آن ها در جلسات قبل عرض شد که آخرين و مهم ترين آن ها تلقي صحيح از توحيد بود؛ نقطه مقابل توحيد هم کفر و شرک و الحاد و نفاق است که همه دعوت هاي انبياء(ع) نیز دعوت به توحيد و پرهيز از پرستش غير است؛ همه بشارت هاي خداي متعال هم برای موحدين، و همه انذارها نیز نسبت به مشرکين و کفار و منافقين است؛ یعنی کسانی که در امر بندگي خدا کوتاهي مي کنند.
گفته شد که درک از توحيد بايد تصحيح شود؛ بر اين اساس حقيقت توحيد يک شجره طيبه و يک وادي نوراني است که انسان بايد وارد آن شده و با آن شجره طيبه پيوند بخورد تا موحد شود؛ به تعبير قرآن حقيقت کفر و شرک هم وادي ظلمات و شجره خبيثه است که بايد از آن ها تبري تام جست؛ اين تولي تام و تبري تام، شرط ايمان است.
سوره مبارکه توبه با آیه «بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ» آغاز مي شود که اعلام رسمي درگيري و برائت جبهه مشرکين و کفار است؛ با تشکیل اين صف بندي و قرار گرفتن این دو صف در مقابل یکدیگر، دوران تقيه به پايان مي رسد و اين درگيري کاملاً آشکار مي شود؛ در این تقابل هر يک از اين دو صف لوازم و اقتضائاتي دارند؛ در اين سوره، از اقتضائات اين دو جريان و جريان سوم نفاق که در جبهه دشمن شکل مي گيرد، پرده برداشته می شود؛ شايد بهترين سوره اي که مي توان با رويکرد شناخت جريان کفر و نفاق آن را مرور کرد، سوره مبارکه برائت است؛ در اين سوره برخی از موانع همراهي با اولياءی خدا ذکر شده است؛ از سویی الزامات و توجهات لازم براي همراهي اولياءی خدا و همراهي با جبهه نبي اکرم(ص) و نصرت اين جبهه نیز بیان گردیده است. از موانعي که در اين سوره مبارکه براي همراهي وجود مقدس نبي اکرم(ص) ذکر شده، آياتي است که ظاهراً در جنگ تبوک نازل شده است.
رضایت به حیات دنیا، یکی از عوامل همراهی نکردن با ولی خدا
مسلمان ها به تازگی از برخی جنگ ها فارغ شده بودند که مأمور شدند در سرزمينی دوردست به نام تبوک با دولت روم بجنگند؛ حضرت مردم مدينه را مهيا کردند و براي قبايل اطراف همراه با مأمور نامه هايي فرستادند؛ بخشي از آن ها هم آماده و تجهيز شدند، بخشي هم در مدینه و اطراف آن کوتاهي کردند؛ به همین مناسبت خداي متعال آياتي نازل فرمود که آيات بسيار فوق العاده اي هستند؛ در این سوره شاید قريب به ده آيه با «يا ايها الذين آمنوا» شروع شده است؛ این بار خطاب به مؤمنين و کسانی است که به رسول الله(ص) ایمان آورده و ایشان را قبول کرده یا مي خواهند حضرت را قبول کنند ولي موانعي در مسير حرکتشان هست؛ خداي متعال به آن ها هشدار مي دهد که اين سستي و کندي آن ها چه عواقبي در پي خواهد داشت؛ خداي متعال در اين آیات هم درد را بيان کرده، هم درمان آن را؛ نخستین توجهی که خدای متعال به مؤمنین می دهد اين است که «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِيتُم بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ» چه منفعتي مي بريد و چه بهره اي نصيب شما مي شود که وقتي شما را دعوت مي کنم تا در راه خدا کوچ کنيد، سنگين مي شويد و سبکبال نيستيد؟! گويا نمي توانيد از زمين برخيزيد! چه نفع و چه تعلقي در وجود شما هست که مانع سبکبالي شما در اجابت دعوت خدا و رسول او مي شود؟!
این دعوت براي يک جهاد بسيار بزرگ و سخت و دشوار در سرزمينی دوردست است که براساس آيات، سرزمين تبوک می باشد؛ سپس خداي متعال نقطه گرفتاري مؤمنی را که سبکبال نيست، نشان می دهد و مي فرمايد: آیا به حیات دنیا راضی شده اید؟ يعني انساني که درک او از حيات، در حد دنياست، و نسبت به حيات برتر از دنيا درکي ندارد و نه فقط درک، بلکه تعلقي ندارد و طلبي در او شکل نگرفته است، چنین کسی ميل به حيات برتر ندارد و راضي به حيات دنياست و همين حد از احساس و ادراک و لذت و بجهت های حيات دنيا برای او کافي است؛ او به دنبال تأمين همين حد از لذت ها و بهجت هايي است که از حيات طبيعي به دست مي آيد؛ شايد حيات دنيا يک معنايش همين است؛ بنابراین اگر کسي به اين حد قانع و راضي شد، سنگين مي شود؛ حتی اگر خدا و رسول(ص) را هم دوست داشته باشد و وارد وادي ايمان هم شده باشد، اين میل به دنیا مانع حرکت او مي شود.
رضایت به حيات دنيا، يکي از عواملی است که مانع می شود انسان همراه اولياءی خدا حرکت کند، آن ها را نصرت دهد و در کنار آن ها پايداري نماید؛ کساني که به حيات دنيا راضي هستند، سنگين مي شوند؛ معنای اين رضایت به حيات دنيا هم اين نيست که انسان نماز نمي خواند، روضه نمي گيرد و به حج نمی رود؛ بلکه انسان ممکن است طالب حيات دنيا بوده ولی همه اين عبادات را هم داشته و مؤمن هم باشد؛ عده ای هر مقصدی آن ها را به حرکت در مي آورد و به سمت دنيا و لذت ها و بهجهت هاي دنيايي دعوتشان می کند؛ اینان همه عمر به سمت مقاصد دنيايي حرکت می کنند؛ ولی وقتي به آن ها مي گويند به سمت خدا حرکت کنيد، سنگين هستند.
حيات دنيا در بعضي روايات به محيط ولايت ائمه جور تفسیر شده است؛ به همین دلیل است که رضایت به حیات دنیا مذموم است؛ وگرنه محيط ولايت ائمه حق(ع) محيط توحيد و دارالآخره و دارالحيوان است؛ کسانی که در اين دنيا وارد محيط ولايت امام(ع) مي شوند در حقیقت وارد دارالحيوان شده اند؛ البته شاید معناي آيه اين باشد که هر کس به لذت ها و بهجت هاي حيات طبيعي دنيا قانع است و لذت ها و ثروت و امکانات و خوشي هاي اين دنيا براي او بس است، سنگين مي شود. خداي متعال بعد از اينکه اين نقطه ضعف را توضيح مي دهد، مي فرمايد: متاع دنیا اندک است؛ یعنی راه نجات انسان را یافتن بصيرت و درک و تأمل از طریق وحي می داند تا آنجا که انسان از رضایت به حيات دنيا نجات پيدا کند؛ به همین دلیل هشدار می دهد که همه سرمايه ای که در حيات دنيا به کف مي آيد، نسبت به آخرت اندکي بيش نيست.
نگاه واسع به دنیا از عوامل ایستادگی و راضی نبودن به حیات دنیا
بنابراين دنيا برای انسان اندک است؛ گويا خداي متعال در انسان ظرفيتی بيشتر و طلبي قرار داده که اگر انسان بخواهد به سمت خداي متعال حرکت کند، بايد طالب آن بيشترها باشد؛ اگر کسي بخواهد دعوت انبياء(ص) را اجابت کند و پاي دعوت آن ها بايستد، بايد به اين عالم نگاه واسع داشته باشد؛ يعني باید دنيا را در دل همه عوالم ببيند؛ کسي که افق نگاهش در حد دنياست، به همين دنيا راضي مي شود؛ ولی اگر به همين دنيا راضي شد، کوچ به سمت خدا براي او سنگين و دشوار مي شود؛ حتی خدا را هم قبول دارد ولی نمي تواند سبکبال حرکت کند؛ نگاه واسع به عالم، آن را به تمامه ديدن و دنيا را در دل تمام عوالم مشاهده کردن، موجب مي شود که انسان دل از دنيا بردارد و سبکبال شود؛ بنابراین ابتدا بايد نگاه واسعی به دنيا داشت.
«إِلاَّ تَنفِرُواْ يُعَذِّبْكُمْ عَذَاباً أَلِيماً وَ يَسْتَبْدِل ْقَوْماً غَيْرَكُمْ» اگر شما کوچ نکنيد، دچار عذاب مي شويد؛ وقتي مي گويند در راه خدا حرکت کنيد ولی دل به دنيا می بندید و سنگين و زمين گير می شوید، دچار رنج و عذاب اليم مي شويد؛ اگر انسان شکر کند، خداي متعال نعمت را براي او زياد مي کند؛ ولی اگر کفران نعمت کند، دچار عذاب مي شود؛ خداي متعال مي فرمايد: اگر کوچ نکرديد تصور نکنيد بر سفره دنيا مي نشينيد و به خواسته هاي دنيايي خود مي رسيد؛ اگر به دنيا هم قانع باشید بدانید که به آن هم نمي رسيد و بستر دنيا برايتان عذاب الیم مي شود. در آيات ديگر گاهي همين مطلب را توضيح داده است؛ خدای متعال در سوره مبارکه يونس درباره عذابي که اين افراد به آن گرفتار مي شوند، توضیح داده و مي فرمايد: «إَنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَياةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ * أُوْلَئِكَ مَأْوَاهُمُ النُّارُ بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ»(یونس/7-8)؛ کسانی که راضي به حيات دنيا هستند به همين بيماري که در اين آيه توضيح داده شده، گرفتارش شده اند؛ آن ها در کنار سفره دنيا آرام هستند؛ کسانی که از آيات ما غافل هستند، پناهگاهشان آتش است؛ البته خداي متعال عذاب مضاعف نمی دهد بلکه عذاب انسان همان عمل اوست؛ «إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» انسان بازتاب عمل خود را مي بيند و عذاب او چيزي غير از این نيست؛ جزاي انسان همان عمل انسان است؛ بنابراين در اين آيه شريفه خداي متعال مي فرمايد: عده ای راضي به حيات دنيا هستند و با آرامش بر سفره دنيا نشسته و بي قرار نيستند، ولی ما آيات خود را مي فرستيم؛ ولی اين ها از آيات هم اعراض مي کنند. عده ای اين آيات را چنین معنا کرده اند که زنگ خطرهاي خداي متعال در اين دنيا برای این است که ما بر سفره دنيا قرار نداشته باشيم؛ همين مطلب در آيات قرآن هم آمده است؛ گویا اگر انسان به تعلقات دنيا دل ببندد، خداي متعال اين تعلقات را مي گيرد و سفره دنیا را از مقابل انسان جمع مي کند؛ انسان بر بساط دنیا مي نشیند ولی خدا این بساط را از زير پاي انسان مي کشد و نمي گذارد در دنیا آرام باشد. انسان وقتي بر سفره دنيا می نشیند، خداي متعال همواره به او هشدار مي دهد و آياتش را مي فرستد؛ خداي متعال تعلقات انسان را مي گيرد و بتکده هاي انسان را ويران مي کند؛ «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُون»(یس/68)؛ آخرين مرحله اين است که خدای متعال آرام آرام هر چه را به انسان داده از او مي گيرد؛ شخصی با جناب عزرائيل عهد بست که هر زمان قصد گرفتن جانش را داشت به او خبر بدهد؛ عزرائیل بعد از مدتی برای قبض روح او امد؛ شخص گفت: چرا طبق قرارمان خبر نکردي؟! گفت: سال هاست که خبرت مي کنم؛ مگر موهایت سفيد نشد؟ مگر قدت خميده نشد؟ مگر دندان هايت نريخت؟ اين ها همان آيات خدا هستند.
انسان بر سفره دنيا مي نشيند و دل به مال و جاه و امکانات دنیا و سلامتي و جواني و نشاط و زيبايي ها و تعلقاتش مي بندد؛ ولی خدا اين سفره را از مقابل او جمع مي کند؛ او تکيه به دنيا مي کند و خداي متعال تکيه گاه او را خراب مي کند؛ اين همان آيات خداست. اگر کسي متوجه اين زنگ خطرها شود، نمی تواند بر سفره دنيا بنشيند؛ اميرالمؤمنين(ع) می فرمایند: «تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيل»(1)؛ اگر کسي اين نداي رحيل کاروان را بشنود، بر می خیزد و از سفره دنيا دست می کشد؛ ولي اگر بر سفره دنيا نشسته و خيالش هم راحت باشد، هر قدر هم زنگ خطر بزنند و هر قدر هم آيات خدا بیاید، روي از آيات خدا هم بر مي گرداند؛ «عن آياتنا غافلون» امروزه تمدن غرب هم همين کار را کرده و موجب غفلت بشر شده است.
سفارش شده است که مؤمنین به شکل مستمر به زیارت اهل قبور بروند و در آنجا بگويند: «اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَهْلَ الدِّيارِ مِنَ المُؤْمِنينَ وَ الْمُسْلِمينَ وَ إنّا اِنْ شاء اللهُ بِكُمْ لاحِقُونَ»(2)؛ یعنی شما پيشروان هستيد ما هم ان شاء الله مي آييم و به شما مي رسيم. قبلاً گفتن اين جمله براي بنده هم سخت بود؛ گویا انسان مشتاق مردن و رفتن است. ولی چرا سفارش شده است که به زیارت اهل قبور بروید و اين گونه هم حرف بزنيد؟ اين همان زنگ خطر است؛ [هشدار] خداي متعال درباره همين متاع دنیاست که امروزه تمدن جديد دنبال مي کند و چيزي غير از اين نيست؛ چند هزار سال قبل از زبان پيغمبر خدا(ص) توضيح مي دهد که: «أَ تُترَْكُونَ فىِ مَا هَاهُنَا ءَامِنِينَ * فىِ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ * وَ زُرُوعٍ وَ نخَْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ * وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَارِهِينَ»(شعراء/146-149)؛ مگر آمال بشر امروز غير از رهايي و امنيت و امنيت در لذايذ مادي است؟ بعد هم دنبال کاخ هايي که در کوه ها از سنگ مي تراشيدند، بروند؟! عبارت «ا تترکون» همان زنگ خطر است؛ خداي متعال مرتب زنگ خطرها را مي فرستد؛ آن هايي که از سفره دنيا بلند شده و هوشيار مي شوند، نجات پيدا مي کنند؛ آن هايي که با وجود همه زنگ خطرها همچنان بر سفره دنيا مي نشينند و دست از دنيا بر نمي دارند «أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُون»(یونس/8) هستند؛ همين تکيه گاه های آن ها، آتش و جهنم آن ها مي شود؛ یعنی پناهگاهشان جهنم مي شود که مکتسبات خودشان است؛ خداي متعال به کسي ظلم نمي کند؛ مکتسبات انساني که قانع و راضی به دنياست و هشدار انبياء(ع) را هم نمي شنود، زنگ خطرهاي خداي متعال را هم به هيچ مي گيرد، جز اين نیست.
داشتن نگاه جامع به دنیا، یکی دیگر از عوامل ایستادگی
خدای متعال در سوره توبه خطاب به مؤمنين می فرماید: وقتي خداي متعال و رسولش(ص) شما را به سفر و کوچ به سمت خدا و برخاستن از سفره دنيا دعوت می کنند، اگر مي خواهید سبکبال شويد، راضي به حيات دنيا نباشید که اگر راضي به حيات دنيا شديد، بدانید که اولاً متاع دنیا اندک است؛ ثانیاً باید نگاه جامع به دنیا داشته باشید؛ اگر انسان يکي از چهره هاي دنيا و به تعبیری فقط چهره شيرين آن را ديد، طبيعي است که روي به دنيا مي آورد؛ کم هستند اولياءئي که اگر همه دنيا بساط عيش باشد، دست از دنيا مي کشند و به سمت اولياءی خدا(ع) حرکت مي کنند؛ این امر از آنِ راه رفته هاست؛ وقتي امام حسین(ع) فرمودند: اوضاع تغييرکرده و هر کس مي خواهد، برود جمله اي را زهير به امام حسين(ع) عرض کرد؛ یعنی وقتی در ميانه راه خبر شهادت مسلم(ع) رسيد حضرت فرمودند: آن هايي که عازم رفتن هستند، بروند و آن هايي که براي قدرت و ثروت آمده اند مسير خود را جدا کنند؛ ما نمي خواهيم کسي را با اشتباه و شبهه ببريم؛ وقتي حضرت اين جملات را فرمودند، زهير از اصحاب اجازه گرفت و يک جمله به سيدالشهداء(ع) عرض کرد که واقعاً جمله عجيبي است؛ او به حضرت عرض کرد: اگر عيش در دنيا دائمي بود و زندگی آن سراسر عيش بود و تلخکامي و پيري و بيماري و زجر و رنجی نداشت و عمر در آن هم جاودانه بود و مرگي هم نبود، ما شهادت در رکاب شما را بر اين عيش دائمي ترجيح مي دهيم. برخی این گونه هستند؛ ولي آن هايي که به اين حد نرسيده اند حداقل باید بدانند که این دنيا باقي نيست، و با نگاه جامع به دنیا، باید تلخکامي ها و شيريني های دنيا را با هم ببینند.
دومين چيزي که مي تواند اين بيماري را درمان کند، نگاه واسع و جامعي است که قرآن به ما تعليم مي کند؛ «إِلاَّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَليماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ» اگر انسان فقط شيرين کامي هاي دنيا را ببیند، طبيعي است که پاي سفره دنيا مي نشيند و راضي و قانع به دنيا مي شود؛ ولي اگر در کنار شيرين کامي ها، تلخکامي ها را هم ديد طبيعي است که بساط خود را جمع مي کند.
هشدار دوم اين است که اگر کوچ نکرديد و بر سفره دنيا نشستيد و تعلق به دنيا شما را سنگين کرد و سبکبال نشديد و اجابت نکرديد، با همين تعلقاتتان عذاب مي شويد؛ یعنی تعلقات انسان تبديل به رنج و عذاب برای او مي شود. اگر انسان دل به موجودات فاني در حال زوال و فنا ببندد، طبيعي است فناي آن ها باعث رنج او می شود؛ خداي متعال به ما ياد مي دهد که از ابتدا بر سفره دنيا ننشينيد و نگاهتان به دنيا نباشد؛ زهدي که انبياء(ع) به آن دعوت مي کنند، همين است؛ مي گويند فارغ از دنيا باشيد؛ «فَأَمَّا الزَّاهِدُ فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلَا يَفْرَحُ بِشَيْءٍ مِنَ الدُّنْيَا وَ لَا يَأْسَى عَلَى شَيْءٍ مِنْهَا فَاتَهُ فَهُوَ مُسْتَرِيح»(3)؛ طبق روايات کافي و توحيد صدوق، اين تفسير اميرالمؤمنين(ع) از زهد است؛ حضرت فرمودند: زاهد کسي است که آمد و شد دنيا، نه او را خوشحال مي کند، نه غصه دار؛ او راحت و فارغ از دنياست؛ اين دعوت براي همين است.
ایستادگی نکردن در راه خدا باعث تبدیل شدن و جایگزینی انسان
خداي متعال نکته ديگري را هم توضيح مي دهد که آن هم جزو هشدارهايي است که اگر به آن توجه کنيم موجب مي شود تا بتوانيم همراه با خدا و اولياءی الهی کوچ کنيم؛ «وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئا» اگر خدا و رسول(ص) شما را به کوچ در راه خدا دعوت مي کنند، کوچ نکنید و پا به ميدان نگذارید، خداي متعال شما را تبديل مي کند؛ چون خدای متعال نصرت دين خود و وليّ خود را تعطيل نمي کند؛ خداي متعال وليّ خود و دين خود را نصرت مي کند، با این تفاوت که شما را تبديل مي کند؛ با سوختن یک چراغ، هرگز کل یک کارخانه را تعطيل نمي کنند؛ بلکه آن چراغ را عوض مي کنند. اين چراغي که بايد چراغ راه مردم و طريق هدايت مردم می بود، حالا ديگر طريق نيست؛ او بايد به مقصد مي رسيد ولی نمي رسد. خدا رحمت کند استاد عزيز ما مي گفت: دیده اید آب را برای آبیاری درخت در جوی مي اندازند؟ اگر جوی سربالا باشد، يک جوی ديگر حفر مي کنند؛ به همین دلیل جوی اول آلوده مي شود. اگر جوی، آب را به درخت برساند، طبيعي است که خودش هم دائماً با نشاط و باطراوت و پاک خواهد بود؛ در غیر این صورت تبدیل به یک زباله داني می شود.
اگر ما نخواهیم خدا و رسولش را نصرت کنيم، خداي متعال دينش را تعطيل نمي کند؛ بلکه ما را مي برد و يک قوم ديگر را جایگزین می کند؛ «وَ يَسْتَبْدِل قَوْمًا غَيْركُمْ وَ لَا تَضُرُّوهُ شَيْئًا وَاَللَّه عَلَى كُلّ شَيْء قَدِير * إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانىَِ اثْنَينِْ إِذْ هُمَا فىِ الْغَار»(توبه/40)؛ شما نمي توانيد به خدا ضرر بزنيد؛ بودن یا نبودن شما براي حضرت حق تفاوتي نمي کند. شايد خداي متعال يک نکته لطيفی را مي فرمايد؛ آنجا که دو نفر بيشتر نبودند، دو نفر را اخراج کردند؛ دلیل اخراج کردن حضرت معلوم است؛ ولی چرا آن همراه را اخراج کرده بودند؟ یعنی آیه می فرماید آنجا که دو نفر بودند و يکي از آن دو نفر از خود آن کفار بود و آنجا خدا رسولش را ياري کرد. یعنی آنجا که رسو لتنها بود، و يک نفر هم از دشمن در کنارش ايستاده بود؛ خدا رسول را ياري کرد؛ در آن شرايط خدا پيامبر(ص) را ياري کرد؛ بنابراين شما باشيد يا نباشيد، هيچ تفاوتي نمي کند؛ اين همان جمله اي است که ما بايد به آن توجه کنيم.
سيدالشهداء(ع) شب عاشورا به اصحاب خود فرمودند: برخیزید و برويد. حبيب و زهير و برير و... که همه آرزوهاي خود را پشت سر گذاشته بودند؛ حبيبي که به این شکل آمده از زمان اميرالمؤمنين(ع) خود را مهيا کرده است؛ طبق حديثی که در رجال کشّي آمده است؛ حبیب با ميثم تمار نشسته بودند و از علم بلايا و منايا مي گفتند؛ حبیب می گفت: مي بينم کسي را در محبت اميرالمؤمنين(ع) در کوفه به دار زده اند و دست و پای او را قطع کرده اند؛ میثم می گفت: من مي بينم سري را بر نيزه وارد کوفه مي کنند؛ حبيبی که در برخورد با مسلم ابن عوسجه گفت: مسلم کجا مي روي؟ گفت: خواب ديدم وجود مقدس نبي اکرم(ص) به من فرمود: مسلم! محاسنت را خضاب کن؛ مي روم حنا بخرم و محاسنم را خضاب کنم. حبیب گفت: مسلم! چرا متوجه نیستی؟ تعبير خواب اين نيست؛ سيدالشهداء(ع) نامه فرستاده اند باید به کربلا برویم؛ گفته اند: حتی از خانواده هایشان هم خداحافظی نکردند و با وجود محاصره شديد کوفه خود را به امام حسين(ع) رساندند؛ امام حسين(ع) شب عاشورا به اين حبيب می فرمایند: برو؛ حضرت چرا این گونه برخورد می کنند؟ نکته اين است که حبيب و زهیر و بریر و سایر اصحاب و حتی اهل بیت(ع) هرگز تصور نکنند که امام حسين(ع) محتاج آن هاست. فرمودند: من را با زنان و بچه ها بگذاريد و بروید؛ من خودم کار را تمام می کنم؛ واقعاً همين طور است؛ بنابراین همه بار عاشورا بر عهده خود امام حسين(ع) است؛ اين حجت خداست که با عبادت خود انسداد تاريخي را گشوده و جريان ظلمات را با چراغ هدايت خود برداشته است؛ دیگران باشند، يا نباشند حضرت کار خود را به سرانجام می رسانند؛ کنار امام(ع) بودن فقط فوز و غنيمتی برای خود اصحاب است؛ حتي وجود مقدس قمر بني هاشم(ع) که نگاهش انسان ساز است، اگر کنار سيدالشهداء(ع) نباشد، حضرت ضرر نمي کنند؛ بنابراین بودن کنار سيدالشهداء(ع) صددرصد فوز است.
منظور از آیه «يستبدل قوماً غيرکم» این است که ای مردم تصور نکنيد اگر شما به سوي خدا کوچ نکرديد و اولياءی خدا را نصرت ندادید و در جنگ تبوک شرک ننمودید، خداي متعال دست از نصرت دین و ولی خود برميدارد؛ بلکه شما را برمي دارد و يک قوم ديگر را جایگزین شما می کند و ذرهاي هم به خدا و دين خدا ضرر نمي رسد. اگر اين تلقي ها در انسان پيدا شد، مي تواند اولياءی خدا را همراهي کند.
ترجیح دادن دنیا به تحمل سختی همراهی با ولی خدا، باعث عقوبت الهی
در همين سوره نسبت به نکته ديگري هشدار داده شده که در تحمل سختي هاي راه و همراه شدن با بلاي اولياءی خدا مؤثر است. وقتی پا به وادي ولايت اهل بيت(ع) مي گذاریم، قبول کرده ایم که شريک بلای آن ها باشیم. اين سوره مبارکه صف بندي ها را روشن مي کند و لوازم هر جبهه را توضيح مي دهد. خداي متعال در اين سوره يک هشدار بسیار سنگين داده است؛ مرحوم فيض در تفسير اين آيه مي گوید: خداي متعال در این آیه خيلي سخت گيري کرده است و کمتر کسی است که از این بار سنگین موفق بیرون بیاید. خداي متعال مي فرمايد: «قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ»(توبه/24)؛ درگیر شدن انسان اين لوازم را دارد.
شأن نزول آيه اين است که وقتي حضرت سوره برائت را به مکه بردند، قرار شد مشرکين در مکه رفت و آمد نکنند؛ به همین دلیل قريش نگران تجارت و وضع معیشت و زندگي خانواده خود شدند. صف بندی و درگيري اين مشکلات را دارد؛ اگر درگيري هست، نقص در اموال و لوازم هم هست؛ بنابراین در قطع رابطه با مشرکين نگران بودند که اگر کفار به مسجد الحرام نیایند، داد و ستدها و تجارت ها تعطيل شود؛ خداي متعال اين آيه را نازل کرد؛ آیا نزد شما پدرانتان، فرزندانتان، برادرانتان، همسرانتان، عشيره و فاميلتان و اموالي که به سختي کسب کرده ايد و تجارتي که نگران کساد آن هستيد، دوست داشتني تر از خدا و رسول و جهاد در راه خدا هستند؟ در این صورت منتظر باشيد تا امر خدا درباره شما صادر شود. مفسرين گفته اند: اين یک تهديد است؛ مرحوم فيض می گوید: اين عقوبت و تهديد به عقوبت است؛ لحن خداي متعال در اینجا بسیار تند است. اگر کسي مي خواهد در اين راه همراهي کند، منتظر سختي و کساد تجارت باشد؛ بايد از عشيره و اموال و اهلش بگذرد؛ اگر آن ها را بيشتر از خدا و رسول(ص) دوست بدارد باید منتظر باشد که امر خدا درباره او صادر شود؛ در روایتی فرمود: «لا يجد أحدكم طعم الإيمان، حتّى يحبّ في اللَّه و يبغض في اللَّه»(4) یعنی کسي طعم ايمان را نمي چشد مگر اینکه حب و بغض او در راه خدا باشد. و یا در بعضي روايات تعابير ديگري آمده است؛ «إِذَا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْيَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّه»(5)؛ در اين حديث مي فرمايد: چنین کسی اصلاً طعم ايمان را نمي چشد؛ خداي متعال هشدار می دهد که اگر کسي اين مقدورات و امکانات را بيش از خدا و رسول(ص) و جهاد در راه خدا دوست بدارد، عقوبت مي شود. پس این ها لازمه همراهی است.
در مجمع البيان حديثی ذيل آيه مبارکه نساء نقل شده است؛ «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً»(نساء/69)؛ اگر کسي خدا را بندگي کرد و نسبت به خدا و رسول(ص) مقام طوع پيدا کرد و مطيع شد، در سير خود به سوی الله و در همه مراحل سير و در منزلگاه ها همراهاني خواهد داشت؛ آن ها با کساني هستند که خدا به آن ها نعمت داده است. قرآن انسان ها را به سه دسته تقسیم مي کند؛ «منعم عليهم»، «ضالين» و «مغضوبين» که این کسانی که نعمت داده شده اند انبياء(ع) و صديقين و شهداء هستند و اینها رفقاي خوبي هم هستند.
مرحوم طبرسي ذيل اين آيه نقل کردند که وجود مقدس رسول الله(ص) يک غلام آزاد شده اي داشتند که به حضرت علاقه فراوانی داشت؛ حضرت يک روز ديدند این غلام لاغر و نحيف و ضعيف شده است؛ فرمودند: چه شده است؟ گفت: چیزی نشده است؛ محبت شما من را بي قرار کرده است؛ يک روز که شما را نمي بينيم طاقت نمی آورم. چیزی که من را نگران و بیمار کرده، اين است؛ مي بينم که اين دنيا تمام مي شود؛ در آخرت از دوری شما چه کنم؟ شما در درجات عالي بهشت هستید و ما يا بيرون از بهشتیم، يا در مراتب پایین آن. بيرون از بهشت که دستمان از شما کوتاه است؛ داخل بهشت هم درجات ما به شما ربطي ندارد. اين گونه نيست که هر کسي در بهشت در جوار اهل بيت(ع) باشد؛ به يک معنا همه بهشت مهمانخانه اميرالمؤمنين(ع) است؛ ولي همه مهمانان در اين مهمانخانه نمی توانند اميرالمؤمنين(ع) را ببينند؛ بلکه هر چند صد سال گاهی تجليات امام حسين(ع) به عده ای مي رسد. [در پاسخ به آن غلام] اين آيه نازل شد: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا» اگر مي خواهيد با پيامبر(ص) باشيد، بايد مقام طوع داشته باشيد و مطيع باشيد تا معيت با حضرت برای شما حاصل شود؛ آن ها با شما هستند، شما با آن ها هستيد؛ رفقاي خوبي هم براي شما هستند.
تحول در میل و رغبت های انسان، یکی دیگر از عوامل همراهی با معصومین(ع)
در اين روايت فرموده اند: منظور از انبياء(ع) در این آيه، نبي اکرم(ص) هم هستند؛ سپس حضرت فرمودند: «لَا يَكُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى أَكُونَ أَحَبَ إِلَيْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ مِنْ وُلْدِهِ وَ مَالِهِ وَ أَهْلِهِ»(6)؛ کسی قطعاً قدم به وادي ايمان نمي گذارد جز اينکه من را از خودش، پدرش، مادرش، فرزندانش، اهلش و از همة مردم بيشتر دوست بدارد. اين حداقل وادي ايمان است؛ بنابراين علاوه بر همه بصيرت هايي که قرآن به انسان می دهد يکي از شرايط همراهي و ايستادن همراه با اولياءی خدا، همان تحول در ميل و رغبت هاي انسان است. انسان اگر راضي به حيات دنيا باشد، سفره دنيا برای او کافی است؛ اگر دنيا را داشته باشد، قانع است و هرگز از دنيا سير نمي شود؛ دنيا هرگز براي او کوچک نمي شود و در دنيا احساس تنگي نمي کند؛ یعنی احساس نمي کند دنيا براي او سجن است؛ چنین انسانی نمي تواند همراه ولی خدا باشد؛ انساني که تعلقات دنيايي خود را بيش از خداي متعال و وجود مقدس نبي اکرم(ص) و جهاد در راه خدا دوست دارد، هرگز اهل همراهي نيست؛ بنابراين در کنار بصيرت هاي قرآنی، دومين تحولی که باید اتفاق بيفتد ایجاد سبکبالي و تحول در تعلقات و تمنيات و تمايلات انسان است؛ وگرنه همه آن درک ها و بصیرت ها هم براي حرکت کافي نيست؛ انسان باید بفهمد که همه آن فهم ها هم کفايت نمي کند.
درک نقش محوری معصومین(ع) در عهد بلای ایشان
در کنار همه بصيرت ها و عواملي که منتهي به تغيير تمايلات انسان مي شود، نکته ديگري که کمک مي کند بتوانيم اين دشواري ها را تحمل کنيم، درک نقش ائمه(ع) در پذيرفتن بلاست؛ «وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُون»(فرقان/20)؛ ایشان این ابتلاء را پذیرفته اند. انسان باید جايگاه ائمه(ع) را در اين سير و مسير ابتلاء بفهمد؛ به هر حال در همراهي اهل بيت(ع) بلاهایی هست؛ به حضرت عرض کرد: شما را دوست دارم؛ فرمودند: راست مي گویی، پس آماده بلا باش؛ چون محبت بلا مي آورد. وقتي محبت انسان با معصوم(ع) بود، او «يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ يَخَافُونَ لِخَوْفِنَا»(7) مي شود؛ امکان ندارد که انسان با معصوم(ع) باشد، ولی همراه غصه هاي معصوم(ع) و سختي هاي راه او نباشد؛ اگر انسان مي خواهد سفره خود را در شادي ها و خوشي ها و امنيت و خوف خود از خدا و اولياءی خدا و دين خدا جدا کند، نمی تواند با خدا و اولياءی خدا همراهي کند؛ اگر انسان دوستی آن ها را پذیرفت بايد به لوازمش هم پایبند شود.
بنابراین در این مسیر حتماً سختي هایي هست؛ تحمل سختي ها، رسیدن به بصيرت ها، تغيير تمنيات و تمايلات و تعلقات انسان، بزرگ تر شدن از دنيا، نگاه جامع به دنيا، نگاه واسع به دنيا همگی در کنار توجه به نقش اولياءی خدا در اين سير ـ که همان مقام شفاعت آن ها و مقام عصمت ایشان است ـ به ما کمک مي کند. «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ وَ الْعَمَى وَ الشَّكِّ وَ الِارْتِيَابِ إِلَى بَابِ الْهُدَى وَ الرَّشَاد»(8)؛ چه کسي مي تواند ببيند که سيدالشهداء(ع) با اختيار اين راه را انتخاب کرده اند و دل به شهدا نبندد؟ نبي اکرم(ص) تنها آمده تا همه مردم را به مقامات عالي توحيد برساند، با دشمن ها درگير شود، موانع و حجاب ها را کنار بزند و سختي هاي راه را تحمل کند تا بتواند فرهنگ جهان را تغيير دهد که قرآن فرموده است: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاس»(سبأ/28)
جایگاه ما در همراهی با معصوم(ع) ، درک نقش ایشان و نیت همراهی
در هر تحولی فرهنگ مانع بسیار مهمي است؛ موانع فيزيکي و سخت به راحتی قابل مشاهده هستند؛ الآن اگر بخواهيم به حرم برويم و راه مستقيم را انتخاب کنيم ممکن است به یک ديوار یا یک درب برخورد کنیم؛ بايد برويم راه را انتخاب کنيم تا به مقصد برسيم؛ موانع فرهنگي هم همين طور هستند؛ ولی دارای ساختار نرم هستند و به راحتی ديده نمي شوند؛ به همین دلیل تغيير اين فضاي فرهنگي براي حرکت به سمت توحيد بسیار دشوار است؛ چگونه مي توان فرهنگ بت پرستي را به فرهنگ توحيد تبديل کرد؟ این گونه است که ابراهيم خليل(ع) امت می باشد «إِنَّ إِبْراهيمَ كانَ أُمَّةً قانِتا»(نحل/120)؛ اين وجود مقدس به تنهایی برابر با يک امت عظيم تاريخي است؛ همه انبياء و اولياء(ع) ذيل اين امت هستند. باید اين سختي هاي راه را فهمید و دید که پيامبر(ص) بار هدايت عالم را به تنهایی به دوش کشيده و چيزي از آن سختی ها نصيب ما نشده است؛ آنچه روي دوش ماست، فقط تغيير توجهات ماست؛ وگرنه همان را هم خودشان بر مي داشتند؛ شخصی به عالمی گفت: برای من یک استخاره بگیرید؛ گفت: چشم، قرآن بیاورید؛ گفت: خودتان قرآن داريد؛ گفت: نيت کنید؛ شخص گفت: شما نیت کنید؛ گفت: نیت استخاره دیگر با خودتان است؛ نمي شود که من برای استخاره شما نیت کنم!
سختي ما همان نيت است؛ نمي شود آن را هم به عهده حضرت بگذاریم. اگر کسي به اين امر توجه کرد که همه سختي راه روي دوش خود حضرت است و سير عالم به سمت توحيد را ایشان آسان کرده اند، امکان همراهي با آن ها و تحمل، فراهم مي شود؛ درک این نکته که همراهي با اهل بيت(ع) فوز و غنيمت است و غرامت نيست، و اعتقاد به اینکه بار اصلي بلا را آن ها کشيده اند و ما هیچ باري بر عهده نداريم و مبتلاترين ما هم هيچ سهم جدي در اين وادي ندارد، و مشاهده نقش شفاعت و عصمت و عهد ایشان، همگی از جمله عواملی هستند که کمک مي کند تا انسان بتواند اين بار را بردارد.
در ادامه به توضیح جايگاه سيدالشهداء(ع) در اين ميدان و چگونگی آسان کردن تحمل آن توسط حضرت می پردازیم. شيعه بودن واقعاً بسیار سخت است؛ شیعه 1400 سال همه محرومیت ها و سختی ها را تحمل کرده است؛ ولی با فرارسیدن ماه محرم، همه سختي ها سبک مي شود و شیعه سبکبال و آرام به سمت خدا حرکت مي کند؛ دستگاه شيطان و سقيفه يک سال تلاش مي کنند تا ما را از امام حسين(ع) جدا کنند، ولی بار دیگر نسيم کربلا مي وزد و همه تلاش آن ها را بی نتیجه می گذارد؛ بنابراین کار را خود حضرت انجام داده اند. عاشورا هر سال فوراني دارد؛ مثل خورشيد که هر روز طلوع مجددي دارد؛ آن طلوع عاشورا هر سال مسير را آسان مي کند.
پی نوشت ها:
(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 321
(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج3، ص: 229
(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 456
(4) تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج5، ص:421
(5) وسائل الشيعة، ج16، ص: 13
(6) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 334 - الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 416
(7) كامل الزيارات، النص، ص: 101
(8) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج6، ص: 59