پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

 

 

موضوعات فرعی:
 
1.      جایگاه عاشورا در سعادت و کمال انسان
 
2.     سعادت انسانها در سایه عاشورا
 
3.     معنی و مفهوم عاشورایی شدن و عاشورایی ماندن
 
4.     رابطه انسان‌های بعد از عاشورا با عاشورا
 
ما در صحنه عاشورا نبوديم و نتوانستيم به فوز شهادت در رکاب سيدالشهدا علیه السلام برسيم. آيا راهي براي ما وجود دارد که بتوانيم به آن مقام و منزلت راه بيابيم و به اصحاب سيدالشهدا ملحق بشويم يا اين که اين راه بسته شده است؟
 
ترديدي نيست که اصحاب سيد الشهدا علیه السلام منزلت خاصي دارند. سيدالشهدا درباره آن‌ها فرمود: من اصحابي اولي و بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم.
 
ياران نمونه امام حسين علیه السلام
 
حبيب و زهير، انسان هايي هستند که ميثاق ازلي با سيدالشهدا علیه السلام داشتند. زهير، عثماني بود و الحاق عجيب و غريبي با سيد الشهدا داشت. با اين که دير آمد، بهره زيادي از سيدالشهدا برد. وقتي به سيدالشهدا ملحق شد، گفت: ما در منطقه‌اي در کنار لشکريان مي جنگيديم. سلمان به من گفت: آن گاه که در رکاب پسر پيغمبر مي جنگي، چگونه خواهي بود؟ اين روز را به من يادآوري کرد. گرچه ممکن است بعضي از اين‌ها يک دوره اي از هم فاصله گرفته باشند، اما حقيقت اين است که اين‌ها از قديم يک ميثاق هايي با سيدالشهدا علیه السلام داشته و پاي آن ميثاق ايستاده و به درجات خاصي رسيده اند.
 
نداي «هل من ناصر»
 
آيا واقعاً اين باب بسته شده و نداي «هل من ناصر» امام حسين علیه السلام شامل حال ما نمي‌شود؟
 
وقتي حضرت مي خواستند از مکه خارج شوند، فرمودند: کسي که خون دل خود را حاضر است در راه ما بدهد، خود را براي لقاي پروردگار مهيا کند، با ما بیاید.
 
آيا اين همسفري براي ما ممکن است و اين دعوت هنوز باقي است يا به سر آمده و راهي نيست که انسان به آن اردوگاه وارد بشود و در زمره اصحاب سيد الشهدا علیه السلام قرار بگيرد؟
 
رسيدن به امام حسين علیه السلام
 
استاد بزرگواري مي فرمود: وقتي محرم وارد مي شود، دغدغه خاطر من اين است که آيا مي توانم تا روز عاشورا خود را به امام حسين علیه السلام برسانم. اگر تا الان در خيمه گاه نبودم و قبل از عاشورا خود را ملحق به سيد الشهدا علیه السلام نکردم، آن‌چه ذهن مرا مشغول مي‌کند، اين است، حال که شب اول يا شب دوم است، حضرت در کجا اردوگاه زدند؟ من در راه هستم؟ رسيده ام؟
 
راه عاشورا
 
عاشورا که تمام مي شود، دغدغه ديگري در ذهن انسان شکل مي گيرد و آن اين است که حالا که عاشورا به پايان رسيده، اگر ما نتوانسته باشيم تا امروز خودمان را به سيد الشهدا علیه السلام برسانيم، آيا اين راه هنوز برای ما باز است؟ آيا مي توانيم باز هم تلاشي کنيم و واقعاً جزو اصحاب سيد الشهدا باشيم؟ اين راه باز است يا بسته؟ آيا مي شود جزو کساني بود که روز قيامت در صف اصحاب سيدالشهدا محشور مي‌شوند؟ اين راه پيمودني است يا نه؟ بسيار نکته مهمي است که انسان بتواند در روز قيامت در صف ياران امام محشور بشود.
 
حالت تعلّق به سيد الشهدا علیه السلام
 
يکي از شاگردان آيتالله بهاءالديني که اهل معنا هستند، مي فرمودند: وقتي من به سفر کربلا مشرف شدم، يکي از مرتبه هايي که وارد حرم سيدالشهداعلیه السلام شدم، حال خوشي به من دست داد. حالت تعلق به سيد الشهدا در من جلوه کرد و آرزو کردم اي کاش مي شد در کنار سيد الشهدا بمانيم و به اصحاب سيد الشهدا علیه السلام ملحق شويم و صف¬مان از اين¬ها جدا نشود. بعد همين طور که اين خيال در ذهنم آمد، به خودم نهيب زدم که مگر اين شدني است؟ حبيب، زهير، برير خودشان را در آن غوغا و شبهات و شهوات به سيدالشهدا علیه السلام رساندند و دور سيدالشهدا علیه السلام پروانه وار گشتند و خودشان را سپر تير کردند و در مقابل همه چيز ايستادند و به استقبال مرگ رفتند و دنيا را پشت سر گذاشتند. مي شود به اين¬ها ملحق شد؟ همين طور که اين افکار در ذهنم گذر مي کرد، گويا کسي به من القا کرد که اگر نمي شود، پس چرا براي ابراهيم مجاب شده است؟
 
ابراهيم مجاب کيست؟
 
ايشان مي فرمودند که من تا آن موقع ابراهيم مجاب را نمي شناختم. از يکي از آقايان علما که با کاروان ما بود و ايشان هم از شاگرادان حضرت آيت الله بهاء الديني بودند، پرسيدم که ابراهيم مجاب کيست؟ ايشان مرا سر قبر ابراهيم مجاب بردند. ابراهيم مجاب از کساني است که در حرم حضرت سيد الشهدا دفن است و ضريح مستقل دارد. در حرم سيد الشهدا علیه السلام دو ضريح مستقل است، يکي ضريح حبيب بن مظاهر و ديگري ابراهيم مجاب که از نوادگان حضرت موسي بن جعفر علیه السلام است. از قتلگاه که بيرون مي آيي، در انتهاي سالن، ضريح اين بزرگوار است. ايشان مي فرمودند در ذهن من القا شد که اگر نمي شود، پس چرا براي ابراهيم مجاب شده است؟
 
راه عاشورا باز است
 
از مجموع ادله و روايات استفاده مي شود که اين راه مسدود نشده است. حضرت سيدالشهداعلیه السلام اين راه را آسان کرده اند، نه اينکه راه مسدود نشده، بلکه باز است و طي اين راه، آسان‌تر از زمان حضرت است. اگر قبل از سال 61 هجري زنده بوديم و مي خواستيم خود را به آن صف استثنايي برسانيم و به آن فوز عظيم برسيم که همه ما مي دانيم، فوز استثنايي است. حضور در صف سيدالشهدا علیه السلام در آن زمان خيلي مشکل بود. امروز آسان‌تر است.
 
آرزوي رسيدن به عاشورا
 
به ما دستور داده اند وقتي به ياد اصحاب سيدالشهدا علیه السلام مي‌افتيد، اين را آرزو کنيد و بگوييد: «يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً». [1] اي کاش من با شما بودم و به اين رستگاري بزرگ دست مي يافتم. همان¬طور که شما رسيديد. اين آرزو را به ما آموخته اند. يک هوس نيست و اگر واقعاً راه باز نبود و نمي شد، انسان ملحق شود، اين آرزو معنا نداشت. پس راه باز است.
 
اردوگاه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و سيدالشهدا علیه السلام
 
در بعضي روايات هست که اردوگاه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و سيد الشهدا علیه‌السلام به يک‌ديگر تشبيه مي شود که اگر انسان بتواند در اين اردوگاه باشد، گويا در خيمه گاه سيدالشهداست. حتي در بعضي روايات هست، کسي که معرفت به مقام امامت و منزلت امامت پيدا مي کند و مقام انتظار در وي محقق مي شود، داراي مقام و منزلتي است و ارکاني دارد، مانند کسي است که در رکاب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مي جنگد.
 
حضرت در اين باره مي فرمايد: نه، مقامي بالاتر است. والله مانند کسي است که در کنار رسول گرامي صلی الله علیه وآله وسلّم اسلام شمشير زده و در بدر و احد بوده است. مانند کسي است که در کنار رسول گرامي اسلام در خون خودش غلطيده است. نتيجه مي‌گيريم که اين راه باز است و اين¬طور نيست که ديگر نشود به فوز شهادت در رکاب رسول الله صلی الله علیه وآله وسلّم برسيم. اين‌گونه نيست که ديگر نشود با سيدالشهدا علیه السلام باشيم. مي‌توان پا جاي پاي اصحاب سيدالشهدا علیه السلام بگذاريم و در زمره آن اصحاب باشيم.
 
زيارت عاشورا
 
در ذيل زيارت عاشورا، پس از مراحلي که طي مي شود که هر کدام از اين مراحل گفت‌وگوهايي دارد، در پايان زيارت به سجده مي رويم که سجده قرب، حاصل مراحل قبلي زيارت عاشوراست، خدا را شکر مي کنيم، که خدا اين مصيبت را به ما عطا کرده است. چرا که اين مصيبت ما را متحول کرده است. وقتي به سجده مي رويم، پس از حمد بر اين مصيبت از خدا مي خواهيم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ(ع)». [2]
 
مقام عندالله
 
سيدالشهدا علیه السلام غير از شفاعتي که در اين دنيا دارند که دست انسان را مي گيرند، شبهات و ظلمات را برمي دارند و دشمن‌زدايي مي کنند و انسان را تا مراحلي سير مي دهند تا مرز حيات و ممات محمد و آل محمد صلی الله علیه وآله وسلّم است که در زيارت عاشورا آمده است. يک شفاعتي هم دارند که مربوط به عالم آخرت و عالم برزخ است. وقتي پايت را در عالم برزخ گذاشتي، اگر با سيدالشهدا علیه السلام آمده باشي، دست انسان را مي گيرند و انسان را در مقامات و منازلي سير مي دهند. حجاب را برمي دارند و انسان را به مراحل ويژه¬اي مي رسانند. انسان با شفاعت در عالم برزخ توسط سيد الشهدا و با دستگيري آن حضرت در عالم  آخرت و طي مراحلي با شفاعت حضرت، به مقام عندالله مي رسد، يعني حجاب بين او و خداي متعال برداشته مي شود.
 
خدا با ماست
 
معناي مقام عندالله چيست؟ آيا واقعاً خدا از ما دور است؟ خداوند مي‌فرمايد: «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ». [3] ما هرکجا باشيم، خدا با ماست. در جايي ديگر خدا مي‌فرمايد: «إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ مُحيطٌ»[4].  او بر ما احاطه دارد. مشکل از ناحيه ماست که حجاب داريم. اگر شهيد به مقام عندالرّب مي رسد، اين مقام عندالرّب به اين معنا نيست که خدا حضور پيدا مي کند. عالم هميشه در محضر خداي متعال است. معناي عندالله اين است که وقتي خون و هستي اش را در راه خدا مي دهد، حجاب بين او و خداي متعال برداشته مي شود.
 
حجاب نفس
 
مهم¬ترين حجاب، حجاب نفس است. وقتي انسان، نفس را در راه خدا قرباني کرد، اين آدمي که در معرکه به شهادت مي رسد، به مقام عندالرّب مي رسد. حجاب ها برداشته مي شود و خود را در محضر ربوبيت الهي مي بيند. ربوبيت الهي را شهود مي کند و آثار ربوبيت را در عالم مي بيند. انسان با شفاعت سيدالشهدا علیه السلام در عالم برزخ مي تواند به مقام «عندالرب» برسد. علاوه بر آن مقام عنداللهي، ثبات قدم عند الله را هم داشته باشد، نه اين‌که يک لحظه با خدا باشد، يک لحظه با حور و قصور. دائم در محضر خداي متعال است. دو رنگي در او نيست. يک رنگ است. وجودش خدا را مي خواهد و در محضر حق بار مي اندازد. مقام عندالله هم ممکن است درجاتي داشته باشد.
 
شفاعت سيد الشهدا علیه السلام
 
انسان مي تواند در عالم آخرت و برزخ در کنار کساني باشد که بذل مهجه کرده اند. مهجه و خون قلب را پيش روي امام حسين علیه السلام داده اند.
 
اين راه طي کردني است. اگر اين اميد در دل انسان زنده نباشد، تلاشي هم به دنبالش نمي آيد. فعاليتي هم شکل نمي گيرد. اين¬قدر که ما سال¬ها گريه و آرزو مي کنيم که اي کاش با شما بوديم، قدم اول است که انسان احساس کند اين راه باز است. درست است که ما هزار سال بعد از عاشورا به دنيا آمديم و زندگي مي کنيم، اما مي شود در صف اصحاب سيد الشهدا علیه السلام بود. اين يک اميد بسيار بزرگ است. اگر شما امام حسين علیه السلام را کنار بگذاريد، مشکل پيش مي¬آيد. اگر شفاعت حضرت را به ميدان بياوريد، مي توانيد مانند سلمان و حبيب باشيد. حبيب مرد بزرگي است. حبيب شدن کار سختي است، اما با شفاعت امام حسين علیه السلام ، شدني است. با دستگيري امام حسين علیه السلام ، اين راه رفتني است. طي کردن اين راه بعد از عاشورا به نظر من آسان¬تر از طي کردن اين راه، قبل از عاشوراست. به خاطر اين¬که خون امام حسين علیه السلام در راه ريخته شده است.
 
شيطان در روز عاشورا
 
«فأعذَرَ في الدّعوة، وبَذل مُهجَته فيك ليَسَتنقذ عبادَك مِن الضّلالة والجهالة والعمى‏ والشكّ والإرتياب، إلى‏ باب الهدى‏ والرشاد».[5] در دعوت مبالغه کرد. نصيحت و خيرخواهي را به همه بشريت هديه کرد. سيد الشهدا خونش را داد و دست بندگان را گرفت تا سردرگمي و جهالت را از بين ببرد. قبل از عاشورا اين خون در جبهه حق نريخته بود و بعد از عاشورا اين خون ريخته شد. وقتي سيد الشهدا در ميدان جهاد في سبيل الله آمد و اصحاب خود را آورد، کار براي شيطان سخت شد.
 
حضور واقعي ابليس در عاشورا
 
بعضي خيال مي کنند عاشورا روز درگيري سيد الشهدا و لشکر کوفه است که اشتباه است. عاشورا روز درگيري ابليس و تمام جنودش و کفر و نفاق است، يعني پشت سر جبهه مقابل يک جبهه تاريخي است. پشت سر عاشورا، شيطان با شش هزار سال عبادت حضور واقعي دارد، نه مجازي. براساس بعضي روايات ابليس خودش آمد و حضور پيدا کرد. مي خواست تلاش کند عاشورا آن طور که بايد تحقق پيدا نکند.
 
تقاضاي شيطان از خدا
 
وقتي شيطان در گودي قتلگاه آمد و از خدا خواست که خورشيد را بتابان، خورشيد بر سيدالشهدا علیه السلام تابيد. از يکي از استادان معتبر شنيدم که شيطان يکي از سه حاجت مستجابش را براي اين روز گذاشته بود. از اين رو از خدا خواست که خدايا خورشيد را بتابان. آن عطش خاص سيدالشهدا علیه السلام که پيدا شد، جبرييل آمد و ميان امام و خورشيد، حائل شد. سيدالشهدا علیه السلام ديد چيزي بين او و حرارت خورشيد حائل شده است. فرمود کيست که بين من و حبيبم حائل شده؟ کنار برو. او مي خواست کاري کند که عاشورا آن چنان که بايد تحقق پيدا نکند، اما سيدالشهدا علیه السلام کار را تمام کرد.
 
پيوستن به امام، پس از عاشورا
 
پس از عاشورا الحاق به سيدالشهدا علیه السلام آسان‌تر از قبل است، ولي ما بايد چه کار بکنيم؟ بايد چه قدم هايي را برداريم؟ چه اقداماتي بايد بکنيم تا بتوانيم در صف عاشورا باشيم و روز قيامت که مي آيد، وقتي محشور مي شويم، همسايه اولياي خدا باشيم؟ مثل سعيد بن عبد الله که وقتي مقابل سيد الشهدا علیه السلام ايستاد و تير باران شد و حضرت نماز خواندند، حضرت به او گفت: در بهشت هم پيش روي مني. چطور انسان مي تواند به اين مقام برسد؟ اين اميد بايد در دل ما زنده باشد.
 
مقام حبيب، زهير و حر
 
آيا مي شود ما به مقام حبيب، زهير و حر برسيم؟ با دستگيري سيد الشهدا علیه السلام مي شود اين راه را رفت. اصحاب سيد الشهدا علیه السلام به مقامي رسيده بودند که خوف از مرگ نداشتند. خوف از مرگ، مهم‌ترين طلسم شيطان است. انسان را به وسيله تهديد به مرگ، تهديد به از دست دادن دنيا، از اولياي خدا جدا مي کند. اين‌ها اين طلسم را شکسته، و اين مرز را پشت سر گذاشته بودند.
 
ماجراي نافع بن هلال در شب عاشورا
 
نافع بن هلال مي گويد: من شب عاشورا با سيد الشهدا علیه السلام از خيمه بيرون آمدم. ديدم حضرت دارند بيرون مي روند و از خيمه ها دور مي شوند. احساس خطر کردم. براي محافظت دنبال حضرت رفتم. حضرت متوجه من شدند و فرمودند: نافع چه‌کار مي کني؟ گفتم: آقا من نسبت به جان شما احساس خطر کردم و آمدم مراقب شما باشم. شما چه‌کار مي کنيد؟ فرمود: دارم فراز و نشيب بيابان را مي بينم. مي خواهم براي فردا اوضاع بيابان را پيش بيني کنم. شب تاريک است. بين اين دو کوه، راه را بگير و برو. نمي خواهد بماني. جانت را بردار و برو. عرض کرد: آقا من شما را بگذارم و بروم؟
 
به راستي چرا حضرت اين حرف ها را مي گويد؟ آيا مي خواهد اين‌ها را محروم کند؟ حضرت مي‌خواهد آن‌ها آماده مرگ شوند. اگر شک هم دارند، راه‌شان را  انتخاب کنند و اگر اين شک از بين رفت، مرگ را انتخاب کنند و پا روي خوف بگذارند.
 
آمادگي ياران امام در عاشورا
 
نافع مي گويد: با حضرت پشت خيمه آمديم. زينب کبري علیها السلام وارد خيمه شدند. زينب کبري فرمودند: برادر اين‌هايي را که ماندند، امتحان کرديد؟
 
نافع مي گويد که حضرت فرمود: اين‌ها را امتحان کرده ام. شجاع و دلاورند. لذا به استقبال نيزه مي‌رفتند. چه‌طور مي شود از اين منزل عبور کرد؟ چه‌طور مي شود انسان از منزل دنيا بگذرد؟ فارغ از دنيا شود؟ چه‌طور مي شود انسان از ترس و شک  بگذرد و به يقين برسد؟ شک، ترس مي آورد. چه‌طور انسان از شک ها و ترديدها فاصله مي‌گيرد و به يقين مي‌رسد؟ راهش چيست؟ مانع يقين، تعلق است.
 
قطع تعلق
 
در کتاب کافي، مرحوم کليني نقل مي کند: «فَأَعْلَى دَرَجَةِ الزُّهْدِ أَدْنَى دَرَجَةِ الْوَرَعِ وَ أَعْلَى دَرَجَةِ الْوَرَعِ أَدْنَى دَرَجَةِ الْيَقِينِ».[6] بالاترين درجات زهد و  قطع تعلق، رسيدن به يقين است. زهد مقدمه يقين است. تعلق، مانع يقين است. در دل تعلق، شک پيدا مي شود. اگر انسان کمترين تعلقي به دنيا داشته باشد، يک جايي شک و ترديد مي کند. نه تنها در حقانيت سيدالشهدا، بلکه در حقانيت خداي متعال.
 
تعلق حضرت عباس به امام حسين علیه السلام
 
وصف حضرت ابوالفضل در زيارت چنين آمده است: «أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ». [7]شهادت مي دهم کمترين تعلقي در اين دنيا، جز به سيد الشهدا نداشت. کم‌ترين تعلق به غير خدا و ولي خدا، شک مي آورد. از اين رو، زهد، مقدمه يقين است. انسان تا درجات زهد را پشت سر نگذارد، به يقين نمي رسد. بايد انسان از تعلقات فاصله بگيرد، زيرا تعلق شک مي آورد. واقعاً از نظر معرفت‌شناسي هم همين گونه است. زادگاه شک، تعلق است. انسان تا با علائق خود تسويه حساب نکند، وارد عرصه يقين نمي شود. آدم تا به طرف خدا حرکت نکرده، اهل جهاد اکبر نيست. در اين صورت، نفس حاکم است و انسان هم همراه نفس است. درگيري با نفس نيست. وقتي انسان خدا را مي خواهد و مي خواهد به طرف خدا برود، تازه درگيري اش شروع مي شود. تا اين مسأله مطرح نشود که عالم، خدايي دارد و بيشتر از دنيا هم خبري هست و نمي خواهد به طرف خدا برود، راحت است. راکب و مرکوب، نفس و انسان، هم مسيرند.
 
همراهي انسان با نفس
 
يکي از استادان بزرگوارمان مي گفتند: ما تابستان ها از قم بيرون مي رفتيم. يک رفيقي داشتيم که خيلي تناور بود. وقتي ما کوه مي رفتيم، نمي توانست با ما بيايد. برايش الاغ کرايه مي کرديم. يک روز جمعه اين آقا را سوار الاغ کرديم. مي خواستيم برويم امامزاده اي بيرون ده که بالاي کوه بود. راه افتاديم و بار را سوار کرديم و مي گفتيم و مي خنديديم. رسيديم به دوراهي. آغل اين الاغ پايين ده بود. امامزاده بالاي ده بود. تا اينجا مشکل نداشتيم. راکب و مرکوب، يک راه را مي رفتند. حالا مرکوب مي خواست برود پايين و ما مي خواستيم برويم بالا. از جايي که راه انسان با نفسش جدا مي شود، دعوا شروع مي شود. مي گفت يک لگدي زد و بار را انداخت و آن آقا را هم پياده کرد و خودش راهش را گرفت و رفت! بارهاي ما هم ته رودخانه ريخت. آدم تا وقتي با نفسش همراه است، دعوايي نيست. جايي مجاهده باطني شروع مي شود که انسان بخواهد از دنيا جدا شود و به طرف خدا برود، ولي اين مرکب آدم (نفس) به دنيا عادت کرده و دنيا را مي خواهد.
 
انسانِ مشتاق بلا
 
به قول استاد عزيزي، آدم بايد مشتاق بلا باشد. «اللّهمّ اقطع عني كلّ شي‏ء يقطعني عنك».[8] خدايا آن چيزهايي را که بناست مرا از تو جدا کند، آن‌ها را از من جدا کن.
 
همين بزرگوار مي گفت که يک شبي من اين دعا را از خدا خواستم. شوخي نبود. جدي بود. مي گفت فرداي آن روز چيزي به من گذشت که نگفتني است. دمار از روزگار من درآمد، چون بايد از تعلقات جدا مي¬شدم.
 
بلاي سيدالشهدا علیه السلام
 
اعظم بلاها، بلاي سيد الشهداعلیه السلام است. «مُصِيبَةً مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِيَّتَهَا فِي الْإِسْلَامِ».[9] اگر انسانِ سالک، به بلاي سيد الشهدا علیه السلام رسيد، راحت اين منازل را پشت سر مي‌گذارد. اين همان چيزي است که وعده اش را در زيارت عاشورا به ما داده اند که اگر آدم مراحل قبلي را طي کرده باشد، مي تواند به اين مرحله برسد. «وَ أَسْأَلُ اللَّهَ بِحَقِّكُمْ وَ بِالشَّأْنِ الَّذِي لَكُمْ عِنْدَهُ أَنْ يُعْطِيَنِي بِمُصَابِي بِكُمْ أَفْضَلَ مَا يُعْطِي مُصَاباً بِمُصِيبَتِهِ».[10] انسان مي تواند مبتلا به بلاي سيدالشهدا شود و با اين بلا حرکت کند. بالاترين چيزي که به اهل بلا مي دهند، به او نيز مي دهند. حتي بالاتر از چيزي که به حضرت ابراهيم(ع) در ذبح اسماعيل(ع) مي دهند، در مصيبت به سيدالشهدا علیه السلام نيز مي دهند.
 
ابتلا به بلاي سيد الشهدا
 
اگر انسان بخواهد از اين منزل بگذرد و به منزل يقين برسد، خوف مرگ از جانش برداشته شود، يکي از آسان‌ترين راه ها، ابتلا به بلاي سيد الشهداست. بايد به آن بلاها مبتلا شد. اگر انسان مبتلا به بلا شد و آن بلا در جان انسان بار انداخت، اين انسان مبتلا به بلاي سيد الشهدا علیه السلام همه آن مراحل را طي مي کند.
 
در زيارت عاشورا مي خوانيم:«اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيَايَ مَحْيَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِي مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».[11]
 
از کسي فرزند و مالش را مي گيرند و او به بلاي سيدالشهدا علیه السلام مبتلا مي شود. اگر انسان مبتلا به بلا شد، معناي حيات و زندگي عوض مي شود. انسان وارد مرز ديگري از حيات و زندگي مي شود. يک جور ديگري زندگي و مرگ را مي فهمد. به تعبير قرآن انسان يک حيات در دنيا دارد.«وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ». [12]
 
اين حيات دنياست.  انسان مي تواند يک حيات ديگري نيز داشته باشد. نوع حيات و زندگي دنيا فرق مي کند. در آن حيات که خوف از مرگ نيست و اشتياق به مرگ است، بي قراري براي مرگ است. انسان از مرگ گريزان نيست. اصحاب سيدالشهدا علیه السلام از مرگ و از حيات دنيا بالاتر رفتند. اين راه را مي شود طي کرد.
 
عاشورا، کانون رشد
 
عاشورا، کانون رشد است. هرکس بعد از عاشورا به جايي مي رسد، بايد از عاشورا برسد. اگر کسي با عاشورا ارتباط نداشت، ارتباط با هيچيک از ائمه نمي تواند برقرار کند. برعکس اگر ارتباطش با عاشورا قوي بود، راهش براي الحاق به سيدالشهدا و ائمه علیهم السلام ، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باز است. بايد چشممان را به عاشورا بدوزيم و برنداريم.
 
در زيارت امام حسن عسکريعلیه السلام مي خوانيم: «فَلَأُنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَساءً، وَ لَابْكينَّ لَكَ بَدلَ الدُّموعِ دَماً».[13]امام معصوم صبح و شب ندبه مي کند. نگاهش را از عاشورا برنمي دارد. ندبه گريه عادي نيست. وقتي انسان حالت بُکاء پيدا مي کند، غصه بر او مسلط مي شود که فوران اشک و عاطفه است. به اين ندبه مي گويند. عوض اشک، خون گريه مي کنم. «انَّ يَوْمَ الحسين اقْرَحَ جُفونَنا و أسْبَلَ دُموعَنا»[14].
 
________________________________________
 
[1]من‏لايحضره‏الفقيه، شيخ صدوق، ج 2، ص594، زيارة قبر أبي عبد الله الحسين بن علي (ع)...، ص594.
 
[2] بحارالأنوار، مجلسي، ج98، ص292، باب 24، كيفية زيارته صلوات الله عليه...، ص290.
 
[3] الحديد : 4.
 
[4] فصلت : 54.
 
[5] بلاغ عاشورا، الشيخ جوادمحدثي، ص39، أهليته عليه السلام للإمامة ونفيه لأهلية الآخرين ...، ص 36.
 
[6] الكافي، شيخ کليني، ج2، ص128، باب ذم الدنيا و الزهد فيها ...،  ص‏128.
 
[7] مفاتيح‏الجنان، شيخ عباس قمي، ج1، ص434، مطلب دوم در زيارت حضرت عباس بن على بن ابيطالب...، ص434.
 
[8] الأنوارالساطعة، شيخ جوادبن عباس کربلائي،ج1، ص144، ثلاثة عوالم و ثلاثة مسافرين ...، ص 9.
 
[9] بحارالأنوار، مجلسي،ج 98، ص293، باب 24، كيفية زيارته صلوات الله عليه ...، ص292.
 
[10]همان.
 
[11] همان.
 
[12] الكهف : 45.
 
[13] پژوهشى در مقتل‏هاى فارسى، جمعي از نويسندگان، ص33، روايات منقول از امامان معصوم درباره شهادت امام حسين(ع)،  ص31.
 
[14] همان.
 
 

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group