پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

 

حضرت علي علیه السلام در وصف متقين مي­فرمايند: «صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةًتِجَارَةٌمُرْبِحَةٌ».[1] براي دوراني اندکي صبر کردند و بردباري به خرج دادند و ثمره صبر و استقامت اندک، رسيدن به راحتي طولاني و با دوام بود.
 
ياران امام حسين علیه السلام
 
اصحاب امام حسين (ع) لحظه­اي که کاروان امام حسين علیه السلام از مکه خارج شد، اعلام کردند: «مَنْ كَانَ فِينَابَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا».[2]
 
تا روز عاشورا، بيش از يک ماه طول کشيد. از هشتم ذي الجحه تا دهم محرم. از وقتي که حادثه جدي شد و حر راه را بر امام حسين علیه السلام بست، مدت ده روز طول کشيد. از هنگامي که تصميم امام حسين علیه السلام جدي شد و به آنها اعلام کرد، برويد و اگر بمانيد، شهيد مي­شويد و هيچ کدامتان زنده نمي‌مانيد، يک شبانه روز هم به طول نينجاميد.
 
برخي حسابشان را از امام حسين علیه السلام جدا کردند و وقتي امام در مکه به آنها اعلام کرد، هرکه مي‌خواهد به لقاي حق برسد، به ما ملحق شود، امام حسين علیه السلام را نصيحت کردند که نرويد و آنهايي هم که در بين راه امام حسين علیه السلام را ديدند و دعوت امام را رد، واو را نصيحت کردند که تو پيروز نمي­شوي، ولي اگر بخواهي اسبم را ميدهم که فرار کني که دست دشمن به تو نرسد. برخي هم آمدند، ولي با تأني و تأخير. وقتي آمدند که خبر شهادت امام حسين علیه السلام را شنيدند. آنهايي که آمدند و در مقابل امام حسين علیه السلام صف آرايي کردند و آنهايي که تا آخرين قدم، استوار ماندند و آنهايي که بعد از حادثه کربلا پشيمان شدند، از دنيا رفته­اند.
 
بهره­برداري از فرصت­ها
 
سؤال اينجاست که چه عاملي مي­تواند انسان را مهيا کند که اين فرصت­ها را مغتنم بشمارد و از دست ندهد و چه عاملي مي­تواند انسان را از اين خيرات و فرصت­ها محروم کند و چه چيز انسان را مهياي صبر و استقامت مي­کند؟
 
فاصله شما تا بهشت
 
سخن امام حسين علیه السلام به ياران­شان اين بود: بين شما و بهشت، يک پل بيشتر فاصله نيست. از اين پل که عبور کنيد، وارد بهشت مي­شويد. مرگ چيزي جز يک پل نيست که بين شما و بهشت حايل شده است. از اين پل که بگذريد، وارد بهشت مي­شويد. به راستي ما جزو کدام يک از اينها هستيم؟ واقعاً از آنهايي هستيم که اهل سبقت در خيرات هستيم يا طالب خير؟
 
فرصت سوزي­هاي انسان
 
ما اصولاً جزو آنهایی هستيم که فرصت­ها را از دست مي­دهيم و صبوري در مقابل تکليف نداريم و به جاي اينکه خود را مهيا کنيم و قبل از امتحان آماده شده باشيم، به حسرت بعد از امتحان مبتلا مي­شويم. کساني بودند که از همان لحظه­اي که خون امام حسين علیه السلام به زمين ريخته شد، ندامتشان آغاز گشت و پشيمان شدند که چرا تو اين صف شرکت کرديم، ولي فرصت گذشته بود و متوجه شدند فرصت را از دست دادند. «إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا».[3]
 
محروميت انسان از نسيم الهي
 
امام حسين علیه السلام به خانه انسان­هايي رفت و دعوت­شان کرد و آنها  پشت کردند و اجابت نکردند. آيا براي انسان نسيمي، بهتر از اين در طول حياتش مي­وزد؟ چه عاملي موجب محروميت از اين نسيم و نفحات الهي مي­شود؟ چه چيز مانع مي­شود انسان نتواند بار امانت و تکليف را به دوش بکشد؟ يکي از عواملي که مانع موفقيت انسان و دستيابي به خيرات مي­شود، تعلل در انجام وظيفه است. سستي در اداي تکليف و به تأخير انداختن آن، زيان­هاي بسياري را در پي دارد. به ما گفتند اول وقت نماز بخوانيد. اينکار سختي نيست.
 
سرعت در خيرات
 
سرعت در خيرات از کارهاي کوچک شروع مي­شود. چرا آدم تکليف را پشت گوش مي­اندازد؟ دليلش اين است که چيزي را بر تکليف مقدم مي­دارد. اینها نوعي توجه و علاقه نفس به غير تکليف است. اين توجه بيشتر از توجه به تکليف است. اين تعلل­ها و تأخيرها، حالتي را ايجاد مي­کند که انسان قدرت بهره­بردن از فرصت­ها را از دست مي­دهد. نماز اول وقت، همان نماز آخر وقت است. متفاوت نيست، فقط تفاوتش در بهره­هایي است که اين عبادت براي انسان مي­آورد. اين تعلل در انجام تکليف، انسان را از بهره­بردن از فرصت­ها و فضيلت­ها محروم ميکند و حالتي را ايجاد مي­کند که هم مي­خواهد به خيرات برسد، هم گمان مي­کند مي­تواند اين خيرات را با خواسته­هاي ديگرش جمع کند.
 
رسيدن به آخرت، بدون عمل
 
اميرالمؤمنين مي­فرمايند: «لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ وَ يُرَجِّي التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ».[4] از آنهایی نباش که آخرت را مي­خواهند، نه اينکه راغب به آخرت نباشند، بلکه مي­خواهند بدون عمل به آخرت برسند. توبه را دوست دارند، ولي اين وظيفه را که بايد در اسرع اوقات به آن دست بيابند، پشت سر مي­اندازند. اين افراد آرزوهاي طولاني دارند. آرزوها آنها را مجبور مي­کند که آنها آرزوها را مقدم بدارند و وظيفه را مؤخر. هميشه آنچه بين انسان و تکليف فاصله مي­اندازد و موجب تعلل و تأخير و عدم سرعت به خيرات مي­شود، آمال است. کم کم کار به جايي مي­رسد که انسان از فضيلت نصرت و ياري معصوم که همه براي آن غبطه مي­خورند، محروم مي­شوند.     
 
ترماه رفت و برگشت و آمد و ديد کار از کار گذشته است. وقتي به حضرت عرض کرد: مي­روم و بر
 مي­گردم، رفت و ديگر برنگشت. نقل کرده­اند که رفت و وضعيت خود را مهيا کرد و برگشت، ولي وقتي برگشت که کار تمام و از قافله خير دور شده بود. مشکل او اين بود که طالب خير بود، اما سرعت در رسيدن به خير را نداشت. چرا سرعت نداشت، چون آمالي داشت که آن آمال بين او و خيرات فاصله انداخت. کساني که با امام حسين علیه السلام آمدند، همسر و فرزند داشتند. وقتي امام حسين علیه السلام زهير را دعوت کرد، همسرش را طلاق داد و گفت: تو را طلاق دادم تا آزاد باشي.
 
آرزوها، مانع انجام تکليف
 
آرزوها بين انسان و سرعت در تکليف حايل مي­شود. يک جايي انسان بايد حسابش را با آرزوهاش تسويه کند تا بتواند در يک لحظه تصميم بگيرد. بايد در موقعيت­ها تصميم گرفت. اين نکته راجع به دسته­اي است که تأخير در نصرت داشتند. گروهي از توابين بودند که در لشکر ابن زياد شرکت نکرده بودند، نه اینکه در لشکر ابن زياد بودند و به خاطر حضورشان در لشکر ابن زياد برگشتند، ولي به ياري امام حسين علیه السلام هم نيامده بودند. وقتي ديدند حادثه اينگونه تمام شده، تصميم گرفتند با ابن زياد بجنگند. مشکلشان چيزي جز عدم سبقت در خيرات نبود. چاره کار اين است که انسان از کوچکترين تکليف که پيش مي­آيد، غافل نباشد. مقداري از کار به عهده آدم است، نه اینکه کاري که من مي­کنم، مرا به مقصد مي­رساند. اين تکليفي است که از من خواستند. فرق است بين اینکه آيا عمل من، مرا مي­رساند يا اینکه من بدون عمل مي­رسم. عمل مرا نمي­رساند. اينطور نيست که عمل انسان را برساند، ولي بدون عمل هم انسان نمي­رسد، چون تکليفي است که از انسان خواستند.
 
تکيه نداشتن به اعمال
 
خدا مي­فرمايد: شما در رسيدن به خيرات، به عمل خودتان تکيه نکنيد. حُسن ظن به من داشته باشيد. بنابراين، عبادات شما بهشت و مقامات نيست. نماز و روزه ما درست است. همه قبول داريم. نکته اينجاست که اگر انجام تکليف هم نداشتيم، ما را مي­رسانند؟ نمي­رسانند. حدي از تکليف را از ما خواسته­اند، ما بايد تکليف را انجام دهيم. البته به ثمر رسيدن، کار خداي متعال است. حساب و کتاب اين عالم روشن است. آدم گندم که مي­ريزد، به خوشه گندم تبديل مي­شود. تا بذر نريزيم، ثمري به انسان نمي­رسد. چيزي که از ما خواستند، تکليف است. اگر ما براي کوچکترين تکاليفي که پيش مي­آيد و با آرزوهاي­مان درگير مي­شود، تمرين نکنيم، اميدي براي موفقيت نيست.
 
پشت سر گذاشتن آرزوها
 
خداوند مي­فرمايد: «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ» [5] کسي را که به سن پيري مي­رسانيم، قوايش را از او مي­گيريم. هر چه سن بالا برود، توانايي انسان کمتر مي­شود. انساني که تمرين نکرده، به سادگي نمي­تواند آرزوها را پشت سر تکليف بيندازد. ما در حد توانمان نبايد تکليف خدا را به تأخير بيندازيم. بقيه کارها با خداست.
 
برکت عمر
 
روايت هست که نمازتان را اول وقت بخوانيد. برکت عمر با خداست. برعکس اگر نماز را به تأخير انداختي، خداي متعال برکت را از عمر مي­گيرد. روايت داريم وقتي انسان نماز مي­خواند و در حال نماز عجله مي­کند، ملائکه به او مي­گويند دنبال چه مي­روي؟ چيزي که تو دنبالش هستي، غير خانه خدا، جاي ديگري هم هست؟
 
مقدم داشتن دنيا بر آخرت
 
گروهي در عاشورا بودند که در صف دشمن بودند و تا آخر ايستادند. آنها حسابشان پاک است. آنها دنيا را انتخاب کردند. آنها به تدريج وارد اين مسير شدند. از کوچکترين آرزوها نگذشتند. وقتي بين دنيا و آخرت هم قرار گرفتند، دنيا را بر آخرت مقدم داشتند. انسان مخير است که خدايي بنگرد يا دنيايي. در يک کلام گفتند انسان مخير است که جوري حرف بزند که خدا را راضي کند. اگر انسان در اين تخيير، تمرين و رياضتي نداشته باشد، زيانکار است.
 
توانايي انسان
 
انسان مي­تواند خطاطي ماهر و نمونه شود و خط زيبايي داشته باشد، ولي اگر تمرين نکند، به آن منزلت نمي­رسد. اين امر روشن و واضح است. اميدي به انسان رياضت نکشيده وتمرين نکرده و مهيا نشده، نيست.
 
رستگاري ياران امام حسين علیه السلام
 
آنهایی که با امام حسين(ع) آمدند و ايستادند و استقامت کردند و به فوز همراهي با امام حسين علیه السلام رسيدند و در اين ثواب شريک شدند. به راستي آنها چه کساني بودند و چرا به اين توفيق دست يافتند؟
 
ولايت پذيري، کاري دشوار
 
اين روايت شريف که در کتاب کافي و ساير کتب نقل شده، ناظر به احوال اینهاست. حضرت مي­فرمايند: «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبه»[6]زير بار ولايت ما رفتن، کار سخت وپرمشقتي است. اين بار را کسي برنمي­دارد، جز ملک مقرب يا مؤمني که خداي متعال قلب او را مبتلا کرده و قلبش را رياضت داده تا خالص شده و پذيراي بار ولايت شود. انسان يا بايد ملک مقرب باشد تا بتواند اين بار را بردارد يا بايد مؤمن ممتحن باشد.
 
حب و بغض، جزيي از ايمان؟
 
در روايت داريم که از حضرت سؤال مي­کنند: آيا حب و بغض اینها هم جزو ايمان به حساب مي­آيد؟ حضرت فرمودند: «هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ».[7]آيا ايمان چيزي جز اين محبت و بغض است؟ اگر بغض و محبت انسان خدايي شد، اين فرد مؤمن است. اگر ايمان را به معناي عشق و محبت بگيريم، انسان بايد ملک مقرب باشد يا عاشق ممتحن محبي که فتنه­ها و بلاها را ديده است. اگر به مرحله ملک مقرب يا عبد ممتحن بودن نرسد، قدرت اين را ندارد که اين بار سنگين را بردارد.
 
ويژگي ملائک مقرب
 
ملائک مقرب چه خصوصيتي دارند؟ برخي گفتند: ملائکه مقرب به خاطر علم و اشراف و احاطه­اي که به راه و مسير دارند، امکان کشيدن اين بار را دارند. آنها به پايان کار واقف­اند. اگر انسان به منزلت و مرزي رسيد که پايان راه را ببيند، مي­تواند اين امکان را بيابد که بار را بردارد.
 
تحصيل ايمان
 
در روايت داريم «مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبه». [8] ما مي­توانيم جزو دسته دوم باشيم. اگر انسان جزو اين دسته بود، اميد اين هست که بتواند بار تکليف و ولايت معصومين را به دوش بگيرد و به اين امانت خيانت نکند و به غير اهلش ندهد و زمين نيندازد، و الا اگر ايمان به اضافه ممتحن بودن شکل نگرفت، اميد اینکه بتواند اين بار را به دوش بکشد، نيست. بايد به تحصيل ايمان بپردازد و بعد از تحصيل ايمان، تحصيل محبت داشته باشد. اگر انسان به مرز ايمان رسيد و در رويارويي با فتنه­ها استقامت کرد و به خلوص قلب رسيد، مؤمن است و مي­تواند بار ولايت معصومين را بکشد. قدم اول، تحصيل ايمان ومحبت و قدم دوم، فتنه­هايي است که خدا مي­فرستد و بايد در برابر آنها مقاومت کند.
 
عشق هاي دنياي، مخالف ولايت
 
خداوند مي­فرمايد: وَ لِيُمَحِّصَ ما في قُلُوبِكُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُور.[9] اگر ايمان و عشق­هاي بزرگ در روح آدم شکل نگيرد و براي انسان، دنيا بزرگ و کافي باشد، نمي­تواند بار ولايت اولياي معصوم را بکشد. عشق­هاي دنيايي، نه فقط ولايت اوليا او را به نتيجه نمي­رساند، بلکه مخالف ولايت است. ولايت اولياي خدا براي اين نيست که انسان را به لذت­هاي دنيايي برساند. اميرالمؤمنين (ع) دنبال اين نبودند که زندگي مردم را مثل معاويه اداره کنند. اگر انسان محبت­هاي بزرگتر از اين دنيا، ايمان و عشق به خداي متعال ايمان به آخرت و اوليا در دلش شکل نگيرد و همه محبت­هايش در اين دنيا باشد، به مرز وسعت نرسيده و تاب تحمل ولايت اوليا را ندارد. انسان بايد به مرز وسعت برسد و دنيا را براي خودش کوچک ببيند.
 
اهل سبقت در خيرات
 
اميرالمؤمنين درباره متقين مي­فرمايند: «صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى».[10] در جايي ديگر ايشان مي­فرمايند: لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَىالثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ.[11] روحي که بزرگتر از اين دنياست، لحظه­اي در اين دنيا درنگ نمي­کند. اين روح، بار ولايت معصوم را مي­کشد و اهل سبقت در خيرات است.
 
ماجراي ورود حضرت زينب (س) به شام
 
اهل بيت وارد کوفه شدند و مردم شام براي تماشا آمدند. خانم ام کلثوم به آنها فرمود: خجالت نمي کشيد، ايستاديد و نواميس پيامبر را تماشا مي­کنيد؟ مهيا بودند هتک کنند. لذا خانم زينب که ميل نداشت با اینها صحبت کند، ناچار شد خطبه بخواند: اي مردم کوفه، اي مکاران، اي فريبکاران، اي دروغگوها، اين چه مهماني­اي بود که شما دعوت کرديد؟
 
مردم کوفه مَثَل شما، مَثَل کسي است که پنبه را رشته، ولي آخر شب همه رشته­ها را دوباره باز مي­کند. آبروي خودتان را برديد. سابقه خدمتتان به اسلام را از بين برديد. حضرت به گونه­اي صحبت کرد که صداي گريه و شيونشان بلند شد. به آنها فرمود: هتک شما کوچک نبوده، حالا گريه مي­کنيد. اشک چشمانتان خشک نشود و هميشه گريان باشيد. اين گريه به درد شما نمي­خورد. حسين را کشته­ايد و گريه مي­کنيد؟
 
 
 
[1]. نهج البلاغه، ص193، و من خطبة له ع يصف فيها المتقين...، ص 303.
 
[2]. بحارالأنوار، مجلسي، ج44، ص366، باب 37، ما جرى عليه بعد بيعة الناس ...، ص 310.
 
[3]. همان، ج 68، ص 221، باب 66، الاقتصاد في العبادة و المداومه...، ص 209.
 
[4]. نهج البلاغه، ص 157.
 
[5]. (يس:68)
 
[6] مستدرك الوسائل، محدث نوري، ج 12، ص 296، 23، باب تحريم إذاعة الحق مع الخوف به...، ص 289 .
 
[7]. وسائل الشيعة، شيخ حرعاملي، ج 16، ص 170، 15، باب وجوب الحب في الله و البغض في الله...، ص 165.
 
[8]. مستدرك الوسائل، محدث نوري، ج 12، ص 296،  باب تحريم إذاعة الحق مع الخوف به...، ص289 .
 
[9]. آل عمران:154
 
[10] بحارالأنوار، مجلسي، ج 1، ص 187، باب 2، أصناف الناس في العلم و فضل حب العلماء...، ص 186.
 
[11]. همان، ج 64، ص 315، باب 14، علامات المؤمن و صفاته ...، ص 251.
 
 

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group