موضوعات فرعی:
نقش و جایگاه بلا در عالم هستی
اقسام بلا و آثار آن در انسان
ابتلای عاشورا از منظری که منسوب به خدای متعال است، بلای جمیل و زیباست، یعنی صنع الهی و کار خدای متعال، حتی در این صحنه های بسیار سخت و سنگین، در نهایت زیبایی است.
پرسش ابن زیاد از زینب کبری
وقتی ابن زیاد، از زینب کبری سؤال کرد، کار خدا را چگونه دیدی؟ حضرت می گوید: «كيف رأيتِ صنع اللّه بأخيك وأهل بيتك».[1] در عین اینکه زینب کبری علیها السلام در این مصیبت پیر شده و غصه او را آب کرده بود، می فرماید: «مارأيتُ إلّا جميلًا»!
بلای الهی
این جمال کجاست؟ می دانیم که بلای الهی چند قسم است. یک قسم بلا که عقوبت است، مربوط به کفار است. مؤمنین و اولیای خدا این نوع عقوبت را ندارند. یک قسم از ابتلائات هست که این ابتلائات برای تطهیر انسان است و انسان را پاک می کند. در واقع کفاره خطای انسان است. انسان خطا در عمل یا خطیئه ای در صفات روحی خودش دارد. صفات رذیله ای دارد یا عمل ناشایستی در او هست. این بدی ها و ناپاکی ها، با بلای الهی تطهیر می شود. این غیر از چهارده معصوم و انبیای اولوالعزم، حتی در انبیای معمولی هم کمتر است، ولی در مؤمنین این نوع از بلا فراوان است.
تطهیر مؤمن
از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که هیچ یک از شیعیان ما نیست که آن کاری را که ما گفتیم، انجام ندهید، انجام بدهد و وارد آن صحنه ای بشود که ما به او گفته ایم، انجام ندهید، الا این که این انسان، قبل از این که از این دنیا برود، مبتلا می شود یا در مال یا در فرزند یا در جان خودش، به نحوی که با این بلا پاک شود. خدا تطهیر و پاکش می کند و تا مطهر نشده، او را از دنیا بیرون نمی برند، چون شیعه ماست.
یک قسم از بلای الهی
حضرت فرمودند: اگر تا دم مرگ هم تطهیر نشده بود، با سختی جان کندن او را پاک می کنند. این یک قسم از بلاست. بلایی است که برای پاک کردن انسان است. آن آلودگی هایی که در باطن روح انسان یا اعمال انسان وجود دارد، با این بلای الهی پاک می شود. انصافاً هیچ چیزی هم به اندازه این ابتلای الهی، مطهّر انسان ها نیست. غصه هایی که می آید، حزنی که می آید، ابتلا به همسایه، ابتلا به دوست، ابتلا به اهل منزل. این ها چیزهایی است که برای مؤمن است و روایاتش هم فراوان است. یکی دو تا نیست.
نتیجه ابتلائات
نتیجه ابتلائات این است که مؤمن را از خطاها و خطیئه ها و از غفلت هایی که کرده، پاک می کند و او را مطهر و پاک از این دنیا بیرون می برد. لذا یکی از بهترین زمینه های تطهیر و پاک شدن مؤمن، بلایی است که خدا می فرستد که گاهی از استغفار خود ما راه گشاتر است.
بالاترین منزلت شفاعت
گاهی بلایی که مطهر انسان است، بلای خود اوست. انسان بیمار می شود، فقیر می شود، گرفتار فرزند می شود، گاهی اوقات ولی خدا بلایی را برای تطهیر مؤمنین می کشد. نتیجه این بلا، مطهر شدن مؤمنین است. برای اینکه مؤمنین پاک شوند، او بلا را تحمل می کند. این بالاترین منزلت شفاعت است که بلا را او بکشد که مؤمن پاک شود. دیگران از آلودگی ها بیرون بیایند، ولی شرطش این است که انسان در مقابل بلایی که ولی اش می کشد و تحمل می کند، بی تفاوت نباشد. انسان نباید از عاشورا غافل باشد. اولین قدم توجه به بلای عظیم سیدالشهدا، این است که انسان عاطفه اش در مقابل این حادثه بی تفاوت نباشد، غصه بخورد، اشک بریزد، گریه کند، پیوند عاطفی با این حادثه برقرار کند. این مطهر انسان است.
ارتباط با بلای عظیم
در روایات آمده که یک قطره اشک برای امام حسین علیه السلام گناهان و آلودگی ها را پاک می کند. بلای حضرت، یک بُعدش شفاعت برای ماست و با بلای حضرت، ما تطهیر و پاک می شویم، به شرط این که با این ابتلا و بلای عظیم، رابطه برقرار کنیم. اولین قدم اشک ریختن و گریه کردن است. انسانی که اهل بکا نیست، اگر تباکی بر امام حسین علیه السلام کند، این تباکی مطهر است. اثرش هم در پاک کردن خود انسان، از بلای خود انسان خیلی بیشتر است، چون سطح و عظمت و پاکی و اخلاص این بلا با اخلاص ما متفاوت است.
دلیل گرفتاری انسان
در بعضی روایات هست که فرمود آن چه به شما می رسد، به خاطر کرده های خودتان است. بعد هم حضرت به این آیه نورانی استشهاد کردند که خدای متعال می فرماید: «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ »[2]. این گرفتاری های شما به خاطر مکتسبات خودتان است. خودتان این کارها را کردید و گرفتار شدید. بسیاری از جرم های شما را هم خدای متعال عفو می کند که اگر می خواست سختگیری کند، بیش از این باید گرفتاری و بلا برای شما پیش می آمد.
روایتی از امام صادق علیه السلام در فلسفه گرفتاریها
در روایت است که امام صادق علیه السلام فرمود: گرفتاری های شما مربوط به کارهای خودتان است. شخصی به حضرت عرض کرد: آقا چرا من الان از در که آمدم، زمین خوردم؟ چه کار کرده بودم. فرمود: بسم الله نگفتی. گرفتاری های شما مال خودتان است. به حضرت عرض کرد: آقا پس اگر این طور است، سیدالشهدا چرا شهید شد؟ فرمود: مقایسه نکنید. او فقط ترفیع درجه است. نمی توانید بگویید حضرت، ناپاکی دارد و این ناپاکی با عاشورا تطهیر می شود. در آن جا فقط ترفیع درجه است. البته در متن رفعت درجه ای که ولی خدا برمی دارد، ما را هم پاک می کند. مطهر ماست. دریایی است که ما در آن تطهیر و پاک می شویم. نهر جاریی است که همه در آن پاک و تطهیر می شوند، ولی برای خود حضرت ترفیع درجه است. شعاعش، از دامنه وجودی سیدالشهدا نازل می شود، جریان رحمتی است که دیگران را پاک می کند و هم آن ها را بالا می برد.
ترفیع درجه
قسم سوم بلا که هم مؤمنین دارند و هم اولیای خدا، ترفیع درجه است که در چهارده معصوم همه ابتلائات شان از این نوع است. با اینکه مبتلاترین انسان ها بوده و هیچ کس به اندازه آنها مبتلا نبوده است. خداوند می فرماید: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً».[3]
بلایی که برای اولیای خدا هست، برای ترفیع درجه است. برای مؤمن هم هست. برای مؤمن هم آثار خوبی دارد. درجاتی هست که مؤمن بدون بلا به آن نمی رسد.
روایتی دیگر از امام صادق علیه السلام
عبد الله ابن ابی یعفور، از نزدیکان امام صادق علیه السلام بیمار بود. به حضرت شکایت کرد. حضرت فرمودند: اگر مؤمن می دانست در مقابل این بلایی که به او می رسد، خدای متعال به او چه عطا می کند، آرزو می کرد با قیچی او را قطعه قطعه بکنند تا به آن درجات برسد.
درجات مؤمن
در روایتی است که جناب موسی کلیم علیه السلام با یکی از مؤمنین و شیعیانی که ظاهراً به ایشان گرویده بودند، برای مناجات می رفتند. از او فاصله گرفتند و خداحافظی کردند. وقتی برگشتند، دیدند شیر درنده ای این مؤمن را دریده است. صحنه بسیار تأثرانگیز است. حضرت غصه دار شدند. خدای متعال فرمود: موسی، درجه ای برای او در نظر گرفته شده بود که اگر این ابتلا را پیدا نمی کرد، به آن درجه نمی رسید. بعد خدای متعال مقام آن مؤمن را به موسی کلیم نشان داد. موسی کلیم راضی شدند. لذا در بعضی روایات هست که درجاتی برای مؤمن هست که مؤمن به آن درجات نمی رسد، الا اینکه مبتلا شود. بلای الهی سه قسم دارد. عقوبت است برای کفار، تطهیر و پاکی برای مؤمنین، و ترفیع درجه، برای مؤمن، ولو اینکه ظاهرش بلا، سختی و رنج است. محبت و رحمت لطف خداست که می رسد. لذا این قسم از بلا بیشتر مال اولیای خداست.
مؤمن مثل ترازو
در روایت هست مؤمن مثل دو کفه ترازو می ماند، هرچه ایمانش کامل تر شود، بلایش هم سنگین تر می شود. این بلا، قسم سوم دارد.
نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلّم، مبتلاترین انبیا
در روایت داریم: «إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ بَلَاءً الْأَنْبِيَاءُ ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ».[4] در بین انبیا، نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلّم جزو مبتلاترین انبیاست. «ما أوذي نبي مثل ما أوذيت».[5] همه این ابتلائاتی هم که شما می بینید، درک جمال متوقف بر مقدماتی است که این در معارف اهل بیت و قرآن آمده است. یکی اینکه انسان باید توجه داشته باشد. بدون میثاق و موافقت خود مؤمن نیست.
انتخاب ما
در روایتی در سفینه البحار هست که شخصی به امام صادق علیه السلام گِله کرد که آقا ما خیلی گرفتاریم. فرمود: چه کنیم، مربوط به خودتان است. خودتان این کار را کردید. بعد حضرت توضیح دادند: آن موقع که خدای متعال میثاق دنیا و آخرت را می گرفت، شما آخرت را قبول کردید. در دنیا هیچ چیز نباید داشته باشید. حالا شما با کفار شریک اید. می خورید، می خوابید، نکاح می کنید، لذت های دنیا را می برید. در آخرت هم شما بهره مندید، چون آن را انتخاب کردید. انتخاب خودتان است. کفار که دنیا را انتخاب کرده اند، در آخرت نصیب ندارند. وقتی از مؤمنین، طعام های بهشتی و شراب های بهشتی درخواست می کنند، می گویند خدا اینها را بر شما حرام کرده. ما حق نداریم از این طعام های بهشتی به شما بدهیم. پس شما در دنیای آن ها شریکید، ولی آن ها در آخرت شما شریک نیستند. خودتان این را انتخاب کردید.
بلای مؤمن در دنیا
بلای مؤمن در دنیا از انتخاب خودش شروع می شود. راهی است که خودش انتخاب کرده است. لذا طبق بعضی نقل ها، میزان بلای انسان هم تابع میزان عهدی است که بسته است. بیش تر از آن ظرفیت و عهدش بلا برایش نمی فرستند.
چگونگی پرورش مؤمن
انسان باید ظرافت ها و لطافت هایی که در ربوبیت خداست، که خدا چگونه با این بلا دارد مؤمن را پرورش می دهد، ببیند تا بتواند زیبایی کار خدا را درک کند. هر چشمی و هر قلبی نمی تواند زیبایی کار خدا را ببیند. اگر آن لطافت های ربوبیت الهی را دید، به جمال کار الهی می رسد و راضی می شود. مؤمنینی که در این دنیا به بلا راضی نبودند، نمی گویم شاکی بودند و شکایت می کردند، به مقام رضا نرسیدند، ولی وقتی پاداششان را در آخرت می بینند، از خدا راضی می شوند. متأسفانه آن رضا خیلی فرق می کند با اینکه آدم با خدا نسیه معامله کند.
معامله های بزرگ خدا
استادی می فرمود: همه معامله های بزرگ خدا، نسیه است. به این معنا که به آینده وعده داده شده است. انسان خیلی باید هوشیار باشد که این معامله های نسیه را نقد ببیند و راضی بشود. اگر کسی آن زیبایی ربوبیت خدا را، همانی که مؤمن در قیامت می بیند، همین جا ببیند، راضی می شود.
تماشای مقام مؤمن
خدای متعال مقام مؤمن را به موسی کلیم نشان داد. موسی راضی شد. دید این بلا در مقابل آن مقام چیزی نیست. منتها اولیای خدا این را در همین دنیا می بینند و راضی می شوند. قدم بالاتر رضا این است که اصلاً کاری با آن نتایج ندارند. آن مال خواص و اولیای خداست. آن ها غرق در محبت خدا هستند. با نتیجه اش کاری ندارند. خود خدا را دوست می دارند، به طوری که برای آن ها هیچ تفاوتی نمی کند که خدا چه تقدیری برای شان در نظر گرفته است. هرچه خدا تقدیر کند، می پسندند، چون خدا تقدیر می کند، محبوبی جز خدا ندارند که چون خدا با بلا آن ها را به محبوبشان می رساند، لذت می برند. محبوبشان خداست. چون با این بلا به محبوبشان می رسند. این مرتبه رضا، مرتبه بالایی است که حقیقت جمال را در خود خدا می بیند. زیبایی و جمال حضرت حق برای آن ها درک می شود.
درک جمال و زیبایی
هر جمالی در پرتو زیبایی خداست. بلای خدا هم چون از خداست، زیبایی اش را لمس می کند. درک جمال و زیبایی، منوط به درجات درک انسان است. حداقل این است که انسان باید ربوبیت خدا را ببیند و بفهمد چه قدر زیباست. همین آدمی که وقتی از منظر خودش نگاه می کند، به نظرش می آید خیلی زشت است. وقتی از منظر الهی نگاه می کند، زیبایی را درک می کند. ممکن است شما یک کودک را مدرسه بگذارید، ابتدا رنج می برد و راضی نیست. از تمرین ها و تکالیفی که به او می دهند، احیاناً سخت گیری هایی که به او می کنند، گاهی تنبیهاتی که می کنند، ناراضی است، ولی اگر خود را جای یک معلم حکیم و دانا بگذارید و از منظر او نگاه کنید، می بینید این تنبیه خیلی به جاست. این تشویق مناسب است. کما این که جایزه دادن و تشویق به جاست، تنبیه و سخت گیری هم به جاست. اگر انسان از منظر خدا به عالم نگاه کند، نتیجه نگاه کردن این است که زیبایی صنع خدا را می بیند و درک می کند و راضی می شود. درک جمال کار خدا، منوط به این است که حجاب هایی از جلو چشم انسان کنار برود، رشد پیدا کند و به مقام عند الله برسد. اگر به آنجا رسید، کار خدا را زیبا می بیند.
حلقه اتصال انسان با خدای متعال
خدای متعال می فرماید: «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ في نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلينَ». [6] رب تو کسی است که تو را آفریده و لحظه به لحظه تو را هدایت می کند و از تو غافل نیست. در تمام آنات با توست. اوست که تو را رشد می دهد. او را در باطن خودت، مخفیانه و با حالت تضرع و خوف بخوان. با این دو خصوصیت، رب خودت را در باطن یاد کن. بدون سر و صدا، بدون صدای بلند. در باطن خودت آرام رب خودت را با حالت تضرع و با حالت خوف به یاد بیاور که این حلقه اتصال انسان به خدای متعال است. مطهر و پاک کننده، قلب انسان است. ذکر رب داشته باش.
غرق در نعمت رب
آن هایی که از ربشان غافل هستند، در نعمت ربشان، غرقند و او را فراموش کردند. اصل را فراموش کرده و به فروع پرداخته اند. خدا بهشان نعمت داده است. به جای این که این نعمت آن ها را به ربشان گره بزند، آن ها را از ربشان غافل کرده است. جزو این ها نباش. در آیه بعد می فرماید: «إِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ». [7] پیامبر ما، آن هایی که عند ربک هستند، نزد رب تو هستند. این مقام والایی است. ما در باب شهید داریم که به شهید نگویید کشته شده است.
انسان غرق در ربوبیت
خداوند می فرماید: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ [8]، بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ».[9] شهدا نزد ربشان هستند، یعنی بین آن ها و ربشان حجاب نیست. حجاب بین آن ها و ربشان برداشته شده است. رب خودشان را درک می کنند. ربوبیت ربشان را نسبت به خودشان می بینند. می بینند او دارد این ها را تر و خشک می کند. این حجاب برداشته می شود. الان ما غرق در ربوبیت خدا هستیم، ولی در حجابیم و نمی بینیم. همه چیز را می بینیم، جز خدای را.
بیدلی در همه احوال خدا با او بود
نمی دیدش و از دور خدایا می کرد
ندیدن خدواند
خداوند می فرماید: «يَا مَنْ هُوَ أَقْرَبُ إِلَيَّ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ يَا فَعَّالًا لِمَا يُرِيدُ يَا مَنْ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ».[10] از ما به خودمان نزدیک تر است. خودش را به خودش گره می زند. محبت انسان به خودش از اوست. آدم این خدا را نمی بیند. همه چیز را می بیند و خدا را نمی بیند. این مهم ترین مشکل انسان است که خدایی را نبیند که به او نزدیک است، خدایی که خودش را در همه لحظات، در درون و بیرون به انسان نشان می دهد. چه درد و رنجی از این بالاتر که انسان این خدا را نبیند. خدایی که به انسان، از انسان نزدیک تر است.
پرسشی از حضرت صادق علیه السلام
به امام صادق علیه السلام عرض کرد که چرا خدا خودش را نشان نداد تا اختلاف برداشته شود و همه خدا را ببینند؟ پیغمبر فرستاد که اختلاف پدید آید؟ یکی بگوید این پیامبر است، یکی بگوید پیامبر نیست. یکی بگوید خدا هست و این رسول اوست. دیگری بگوید خدا نیست و این رسول او نیست.
حضرت فرمودند: چطور خدا خودش را نشان نداده؟ خدا چگونه می خواست خودش را نشان بدهد؟ ابن ابی العوجا تو نبودی، بود شدی. چه کسی تو را ایجاد کرده است؟ تو کوچک بودی، ضعیف بودی، توانا شدی. این قدرت از کیست؟ حضرت یکی یکی شمرد. این قدر از آیات خدا گفت که دید اگر کمی دیگر صبر کند، آن اعتقاد باطلش از دست می رود. بلند شد و فاصله گرفت. حضرت فرمود: تو امنیت داری. حالت خوف در تو پیدا می شود. حالت خوف داری، به امنیت تبدیل می شود. غصه داری به نشاط تبدیل می شود. نشاطت به غصه تبدیل می شود. این خداست که دارد خودش را نشان می دهد. این حالات اگر قائم به خودشان هستند، پس چرا می روند؟ اگر این ترس هست، خوب چرا می رود؟ چرا نابود می شود؟ چرا نبود، بود شد؟ اگر مربوط به من است، چرا تحت اراده من نیست؟ پس دیگری دارد اینها را در تو ایجاد می کند. خداست که دارد این حالات و تبدلات را در انسان پدید می آورد. «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ». [11] چطور می شود تصمیمی که بر آن مصمم بودم، یک دفعه عوض می شود؟ خدایی که از ما به ما نزدیک تر است، خودش را نشان داده است. انسان نمی بیند. اگر حجاب کنار برود، به مقام عند ربهم می رسید.
پرسشی از امام رضا علیه السلام پیرامون رؤیت خدا
از امام رضا علیه السلام پرسید: آقا آن خدایی که شما می گویید، کجاست؟ از کی بوده؟ حضرت فرمود: بگو کی نبوده؟ بگو کجا نیست تا من بگویم کجا هست. فرمود: «أَيَّنَ الْأَيْنَ بِلَا أَيْنٍ وَ كَيَّفَ الْكَيْفَ بِلَا كَيْفٍ».[12]
مقام شهادت
اگر کسی به مقام شهادت رسید، به مقام عند ربهم می رسد. این حجاب کنار می رود و می بیند خداست که عالم و خودش را اداره می کند. خداوند می فرماید: «إِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ». [13]
پیامبر، قطب عالم
حضرت قطب عالمند. اداره همه عالم به طبع اداره آن هاست. خدا عالم را برای او و متناسب با او اداره می کند. هرچه به عالم می رسد، از طفیل صلوات خدا بر ایشان است. اگر گفته اند حاجت دارید، قبل و بعدش صلوات بفرستید، چون هر قضای حاجتی که از ما می شود، اول یک رحمتی به ایشان می رسد، بعد نازله آن رحمت به ما می رسد. دیدید وقتی ابر می بارد، اول آسمان را پر می کند، بعد می بارد. رحمت خدا اول حضرت را می گیرد، بعد به دیگران می رسد. محور ربوبیت خدا آن جاست. کسانی که عند ربک هستند، گمان می کنم با عند ربهم متفاوت اند. یک موقع آدم عند ربهم است، ربوبیت خدا را نسبت به خودش می بیند. می بیند خدا دارد خودش را اداره می کند. یک موقعی می بیند خدا عجب ربوبیتی نسبت به نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلّم دارد. آن چیزی بالاتری است. آن درک را پیدا می کند. «اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفِيعِ وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ». [14]
نبی خاتم، گل سرسبد هستی
امام علی علیه السلام می فرماید: «رَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ الْأَنْبِيَاءِ [وَ] الْمُرْسَلِينَ». [15] خدا فقط گل را پرورش نمی دهد. گل سرسبد همه هستی، نبی خاتم صلی الله علیه وآله وسلّم است. یک موقعی انسان این قدر رشد می کند که عند ربک می شود. ربوبیت خدا را نسبت به نبی اش می بیند. به این مقام می رسد. اگر به اینجا رسید، چند خصوصیت پیدا می کند. سه صفت در این آیه برایشان ذکر شده است: «إِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ». یک، استکبار این ها برداشته می شود. ما هیچ چیز نداریم.
ریشه معصیت
خطبه قاصعه، خطبه عجیبی است. بعضی ها هزار بار خوانده اند و باز هم می خوانند. حضرت می فرماید: خدای متعال عزت و کبریایی را ردای خودش قرار داده و فقط مال اوست. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاءَ». [16] به احدی هم اجازه استکبار نداده است. همه دین، خضوع در مقابل خداست. ما هیچ هستیم و او همه چیز. همه هستی ما از اوست. هرچه هست او می خواهد. ما باید به تبع او بخواهیم. کمترین استکبار بخشوده نیست و ریشه گناه هم در استکبار است. خدا به من اذن داده، قدرت داده، می توانم تخلف کنم. اگر استکبار نداشته باشم، تخلف نمی کنم. ریشه معصیت در استکبار است.
خداوند می فرماید: «إِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ». [17] آن هایی که به مقام عند ربک می رسند، می بینند خدا دارد چه موجودی را پرورش می دهد و چه قدر زیبا می پروراند. در این پرورش دادن همه عالم را متناسب با رشد او خلق می کند. اگر انسان دید این ها از فروع پرورش نبی اکرم است، آن وقت می فهمد همه چیز به جاست. اگر دید خدا دارد چه می کند، می فهمد چه قدر خدا دارد این عالم را زیبا پرورش می دهد. همه این رنج ها می ارزد.
جمله ای از امام (رحمه الله) پیرامون عظمت امیرالمومنین
بزرگواری نقل می کرد، امام (ره) در درس اخلاقشان می فرمود خدای متعال همه عالم را خلق کرد تا یک امیرالمؤمنین پدید آید که ایشان جان نبی اکرم اند. این حرف کسی است که ربوبیت خدا را درک کرد و آن وقت می بیند کنار این گل یک خار است و آن خار دیگر مهم نیست. آن وقت زیبایی صنع خدا را نسبت به همه خلقت می فهمد. نه فقط در باب خودش.
تسبیح، مقدمه رضا
آدم مؤمن و هوشیار می گوید اگر خدا آن جا آبروی مرا نریخته بود، چه قدر بد می شد. من چه قدر گردن فرازی می کردم. چقدر خوب شد که در آن جا خدا سر مرا به سنگ زد. ربوبیت خدا را با خودش می بیند. غافل نیست. می فهمد که چرا مریضش کردند. چرا سرش را به سنگ زدند. چرا فقیرش کردند. لذت می برد، ولی نمی تواند یک قدم آن طرف تر را بفهمد. یک جای دیگر به خدا گِله می کند. یک جای دیگر جرم پای خدا می نویسد، ولی اگر کسی ربوبیت خدا را نسبت به نبی اکرم دید که همه اداره عالم به تبع این ربوبیت است، آن وقت زیبایی کار خدا را در همه هستی لمس می کند. آن وقت خدا را تسبیح می کند. تسبیح، مقدمه رضاست. خداوند می فرماید: «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى». [18]
خضوع عبودیت
رضا، با تسبیح پدید می آید. رب خودت را تسبیح کن، حمد کن که این حمد و ستایش، تسبیح است. آن هایی که عند ربک هستند، استکبارشان برداشته می شود. به خضوع عبودیت می رسند. وقتی از منظر ربوبیت خدا آن هم نسبت به آن ذات پاک نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلّم کار خدا را نگاه می کنند، جز زیبایی را نمی بینند. هر چه می بینند، زیبایی است.
اتمام حجت حضرت در کربلا
اگر آدم جریان عاشورا را ببینید، در می یابد باید جهنم خلق شود. روز عاشورا مقابل سیدالشهدا می ایستند و حضرت همه حجت ها را با آن ها تمام می کند و خطبه می خواند. سر صبح اجازه ندادند که جنگ را شروع کنند. سخنرانی های متعدد داشتند. دو سخنرانی صبح عاشورا از حضرت نقل کرده اند. دو خطبه است. در هر دو، اتمام حجت و خودش را معرفی کرده است. مرا می شناسید؟ جملات نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلّم را راجع به من نشنیدید؟ آیا آن احادیث در ذهنتان نیست؟ بروید بپرسید. بعد قرآن می آورد و می فرماید: قرآن بین من و شما حاکم باشد. همین خوارج، قرآن سر نیزه کردند و شمشیر بر روی امیرالمؤمنین علیه السلام کشیدند. حالا حضرت قرآن آورده. شمشیرشان را بر روی سیدالشهدا کشیدند.
عامل قتل امام حسین علیه السلام
حضرت در آخرین اتمام حجت هایشان فرمود: بگویید من چه کار کرده ام، می خواهید خون مرا بریزید؟ چه کار کرده ام؟ همه را کشته اید، من مانده ام. جرم من چیست؟ خون ناحق ریخته ام؟ مال ناحق برده ام؟ حرام خدا را حلال کرده ام؟ بدعت در دین گذاشته ام؟ گفتند: نه. پس چرا می خواهید مرا بکشید. گفتند: «بغضاً لابیک». خدا نباید جهنم را برای اینها خلق کند؟
تماشای ربوبیت خدا
در زیارت اول از زیارت های مطلقه، طبق نقل مرحوم محدث، همان زیارتی که یونس بن ظبیان از وجود مقدس امام صادق علیه السلام نقل کرده، خدا را ستایش می کنیم که جهنم را جایگاه این ها قرار داد تا انسان این ربوبیت را درک نکند، یک جاهایی از خدا گِله می کند. از بلای خودش هم که راضی باشد، یک جاهای دیگری گلایه مند است، ولی اگر انسان ربوبیت خدا را دید که چگونه دارد رشد می دهد، می فهمد چه قدر کار خدا زیباست، پس درک جمال بلا، نصیب کسی است که این درجات را طی کرده باشد.
دوام ذکر
مرحوم آیت الله طباطبایی در ذیل این آیه، نکته لطیفی را فرمودند. البته ظاهر آیه هم همین است. فرمودند: این دو آیه پشت سر هم، نکته لطیفی دارد: «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ في نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلينَ إِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ ». [19] به یاد ربت باش. مخفیانه، با تضرع، با ترس. صبح و شام. این آیه دوم، نتیجه آیه اول است. اگر کسی دوام ذکر داشت، به مقام عند ربک می رسد. اگر رسید، استکبار از او برداشته می شود و به تسبیح خدا می رسد. باید همواره خدا را سجده کند. کار، سجده بر خدا می شود. تمام عمرش یک سجده است. کسی که حجاب بین او و ربوبیت خدای متعال، آن هم ربوبیت مطلقه و عظیم خدا نسبت به ذات نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلّم را درک کرد، به این سه خصوصیت می رسد. این انسان می تواند زیبایی صنع خدا را ببیند. می تواند خدا را حمد کند بر بلای اولیای خدا. «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا جَرَى بِهِ قَضَاؤُكَ فِي أَوْلِيَائِكَ ».[20]
نتیجه غرق شدن در محبت امیرالمؤمنین علیه السلام
اگر انسان غرق در محبت امیرالمؤمنین علیه السلام بشود، همه هستی آدم نورانی می شود و می تواند راضی باشد. تا انسان مقام عند رب را پیدا نکند و نبیند خدا دارد چه کار می کند و خدا چگونه دارد درجات حضرت را بالا می برد و چه رحمتی در باطن این بلا به امیرالمؤمنین علیه السلام می رسد، نمی تواند تحمل کند. البته امیرالمؤمنین علیه السلام غرق در خداست و آنی را که خدا می پسندد، دوست می دارد و از این مقامات گذشته است. تا ما به این مرحله نرسیم، متنعم و بهره مند نمی شویم.
زیبایی های حادثه عاشورا
با این مقدمه، مقداری از جمال بلای سیدالشهدا بگویم که زیبایی این بلا کجاست. کجای این صحنه سنگینی که خدا برای سیدالشهدا رقم زده، ربوبیت خداست. جمالش در امور متعددی است، از جمله این که بلا، هم تطهیر است و هم ترفیع درجه. بلای سید الشهدا علیه السلام بلاهایی است که برای خود حضرت و اولیا فقط ترفیع درجه است و برای همه شیعیان و مؤمنین تاریخ، تطهیر و ترفیع درجه.
بلای مؤمن، سبب ساز رشد جامعه
یک شمع که روشن کنی، اتاق خودت را روشن می کند، دیگر اتاق همسایه را روشن نمی کند، ولی وقتی آدم یک نورافکن روشن می کند، یک محله را روشن می کند. یک موقعی خدا یک خورشید می فرستد، کره زمین را روشن می کند. بلای هر کسی فقط خانه خودش را پاک می کند. برای خودش خانه تکانی است. بیشتر از این ظرفیت ندارد، ولی یک دفعه می بینیم یک مؤمن مبتلا می شود، یک شهر، یک جامعه رشد می کند.
صبر مؤمن
گاهی صبر یک مؤمن، یک جامعه را نجات می دهد. یک نفر صبر کرده، بقیه بلا نکشیده اند، ولی همه رشد می کنند. مانند یوسف صدیق. او بلا کشید، ولی همه مردم مصر از قحطی و مرگ نجات پیدا کردند و موحد شدند. از بت پرستی نجات پیدا کردند. این بلا، اول رحمت خدا را بر خود او نازل می کند، بعد آن قدر این آدم وسیع و عظیم است که واسطه شفاعت می شود. شفاعت یعنی همین. یعنی بلا می کشد، رحمتی را می گیرد. آن رحمت را به دیگران می رساند. قرارداد هم نیست. واقعاً بقیه غرق در نعمت این بلا می شوند. زیبایی کار سید الشهدا این است که رحمت حق را گرفته و به همه عالم منتشر کرده است.
عظمت چهارده معصوم
اصل بلا برای چهارده معصوم است. بقیه که حقیقت بلای سید الشهدا را لمس نمی کنند. لذا اصل رشد هم مال آن هاست. این یک مسئله است. این نشانه زیبایی کار خداست. خدای متعال با امام حسین علیه السلام کاری کرده و او را در مسیر رحمت خدا به همه عالم قرار داده است. این قدر این رحمت واسع است که شما گریه کنید، پاک می شوید. آن وقت ببینید چقدر امام حسین علیه السلام لذت می برد از لطفی که خدا به او کرده است. لذت او برای خودش هم موضوعیت ندارد. از اینکه خدا از او راضی است، از اینکه مجرای رحمت خداست، غرق در لذت است.
در دعای ابوحمزه می خوانیم: «إِلَهِي إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ فَفِي ذَلِكَ سُرُورُ عَدُوِّكَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي الْجَنَّةَ فَفِي ذَلِكَ سُرُورُ نَبِيِّكَ».[21] خدایا تو اگر مرا به بهشت ببری، پیغمبرت خوش حال می شود. من می روم به بهشت و او خوش حال می شود. لذت می برد که دست یک نفر را گرفته و به خدا گره زده است. دست یک نفر را گرفته و از دشمن خدا نجاتش داده است: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ». [22]
سید الشهدا علیه السلام، وسیله تطهیر
انبیای خدا لذت می برند که یک آدم را نجات می دهند و خدای متعال سید الشهدا علیه السلام را وسیله تطهیر همه مؤمنین در عالم کرده است. هیچ مؤمنی نیست، الا اینکه با سیدالشهدا رشد کرده و مطهر و پاک شده باشد. انسان چه قدر باید با بلای سید الشهدا گره بخورد، چقدر باید در آن مصیبت ذوب بشود؟ به میزان جذب آن بلا، همه مؤمنین متنعم اند.
مقام دوستان سیدالشهدا
وقتی اول هیزم را روشن می کنید، خیلی شعله برمی دارد، اتفاقاً خیلی هم سر و صدا دارد. کم کم می سوزد و گداخته می شود. به خلت می رسد. یک پارچه می شود. این کم کم خاکستر می شود و همه سر و صدا و حرارتش، همه چیزش می افتد. اگر انسان به این مرحله رسید، آن وقت می تواند متنعم بشود و بسوزد، به طوری که خاکستر بشود. مقام دوستان سید الشهدا یک چنین مقامی است. همه شنیده اید که زینب کبری علیها السلام مشغول خطبه خواندن بود، ناگهان دست از خطبه خواندن کشید و دید سر مطهر برادرش بالای نیزه مقابل محمل زینب است. سری که چند روز است ندیده اند و خیلی دلشان برای این سر نورانی تنگ شده بود. همه می سوختند.
________________________________________
[1]. مع الركب الحسينى، محمدجعفر طبسی، ج 5، ص126، العقيلة زينب في مواجهة ابن زياد! ...، ص 124.
[2]. الشورى : 30 .
[3]. الأحزاب : 33 .
[4]. الكافي، شیخ کلینی، ج2، ص252، باب شدة ابتلاء المؤمن ...، ص 52.
[5].بحارالأنوار، مجلسی، ج39، ص55، في مساواته يعقوب و يوسف ع ...، ص 54.
[6]. الأعراف : 205 .
[7]. الأعراف : 206 .
[8]. البقرة : 154 .
[9]. آل عمران : 169 .
[10]. الكافي، شیخ کلینی، ج2، ص 484، باب الثناء قبل الدعاء ...، ص 84.
[11]. بحارالأنوار، مجلسی، ج5، ص197، باب 7- الهداية و الإضلال و التوفيق ...، ص162.
[12]. الكافي، شیخ کلینی، ج1، ص78، باب حدوث العالم و إثبات المحدث ...، ص72.
[13]. الأعراف : 206 .
[14]. مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ج1، ص539، امر سوم دعاى عهد است ...، ص 539.
[15]. همان.
[16]. نهج البلاغة، امام علی علیه السلام، ج285، ص192، - و من خطبة له ع تسمى القاصعة و هی تنضمن...، ص285.
[17]. االأعراف : 206.
[18]. طه : 130.
[19]. الأعراف : 205.
[20]. مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی،ج1، ص532، امر اول دعاى ندبه است ...، ص 532.
[21]. مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی،ج1، ص197، چهارم دعاى ابو حمزه ثمالى ...، ص 186.
[22]. مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ج1، ص468، هشتم زيارت اربعين است ...، ص 467