پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

 

زندگی در دو محیط ولایت حق و ولایت باطل
 
«وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِكُمْ وَ فَازَ الْفَائِزُونَ بِوَلَایتِكُمْ بِكُمْ یسْلَكُ إِلَی الرِّضْوَانِ وَ عَلَی مَنْ جَحَدَ وَلَایتَكُمْ غَضَبُ الرَّحْمَنِ.»[1]
 
همه انسان ها چه مومن و چه کافر در این دنیا، در یک فضا و یک شرایطی زندگی می کنند، ولی حقیقت این است که این دو در محیط های متفاوتی زندگی می کنند. مومن در محیط ولایت خدای متعال و ولایت اولیاء معصوم زندگی می کند که ولایت او و هدایت الهی و حیات طیبه است و کافر در فضای ولایت باطل ظلمانی زندگی می کند. ثمره این دو هم متفاوت است. مومن در سایه ولایت حق، به رستگاری و حیات و نور می رسد و کافر به عکس.
 
در این فراز نورانی زیارت جامعه، می خوانیم: «وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِكُمْ،»[2] زمین با انوار شما نورانی می شود و محیطی از نور برای آن دسته از انسان هایی که ولایت شما را بپذیرند فراهم شده است. طبیعتاً «وَ فَازَ الْفَائِزُونَ بِوَلَایتِكُمْ.»[3] آنهایی که اهل رسیدن به فوز و رستگاری هستند، با ولایت شما به این مهم دست یافته اند. این فوز چیست؟ آیات قرآن این فوز را توضیح می دهند.
 
ولایت، شرط رستگاری
 
در سوره آل عمران خدای متعال می فرماید: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»؛[4] ناچار همه نفوس باید طعم مرگ را بچشند. «وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ».[5] وقتی این مرگ به سراغ انسان آمد، در قیامت هیچ اتفاق بدی نمی افتد، شما تمام مزدتان را به کمال و تمام دریافت می کنید. «وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ». اگر کسی در قیامت از آتش دور و وارد بهشت بشود به فوز رسیده. «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ».[6] معیار، فوز و فلاح دنیا نیست. دنیا برای انسان ها یک متاع غرور است.
 
بنابراین بر اساس این آیه نورانی، انسان فائز، انسانی است که وقتی دنیا را پشت سر می گذارد، «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ»،[7] آتش را از او دور می کند، «وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ»،[8] او رابه بهشت وارد می کنند. این مقام، مقام فوز و فلاح است. باید دانست که دست یافتن به این مقام، جز به وسیله اهل بیت علیهم السلام امکان ندارد. لذا خدای متعال می فرماید: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ».[9]
 
ولایت اهل بیت علیهم السلام ، نعیم الهی
 
روز قیامت درباره نعیم از شما می پرسند. از امام صادق علیه السلام و امام رضا علیه السلام به تعابیر مختلف چنین نقل شده که فرمودند نعیم ولایت ما اهل بیت است.
 
ابوخالد کابلی می گوید: مهمان امام صادق بودیم. حضرت به خوبی از ما پذیرایی کردند. ایشان فرمودند: پذیرایی چطور بود؟ گفتم: خوب بود، ولی آیه ای در قرآن هست که من را نگران کرده،«لَتُسْئَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ.[10]» در قیامت درباره نعمت ها از شما سوال می کنند، خیلی غذای خوبی خوردیم ولی سوال روز قیامت سخت است. ابوخالد کابلی تعبیر لطیفی دارد که حضرت طوری خندیدند که دندان های دو طرفشان پیدا شد. فرمودند از این چیزها از شما سوال نمی کنند. از امر ولایت ما سوال می کنند، نعیم یعنی این.
 
ولایت اهل بیت علیهم السلام ، راه رسیدن به نعمت های بی پایان بهشت
 
بعد در دو روایت توضیح می دهد که چرا ولایت ما نعیم است. به دو روایت اشاره می کنیم. امام رضا علیه السلام  فرمودند: نعیمی که در این آیه هست، خواب و غذا نیست. «لَكِنَّ النَّعِیمَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیتِ وَ مُوَالَاتُنَا[11]»، بلکه ولایت ماست. پس حضرت علت آن را توضیح دادند: «لِأَنَّ الْعَبْدَ إِذَا وَافَاهُ بِذَلِكَ أَدَّاهُ إِلَی نَعِیمِ الْجَنَّةِ الَّذِی لَا یزُولُ.[12]» چون اگر عبد نسبت به این نعمت وفا کند، پیمانه را پر کند، این نعمت او را به نعمت های بی پایان بهشتی می رساند. پس حقیقت نعیم، ولایت ماست که به وسیله او راه یابی به آن نعمت های ابدی فراهم می شود. والا همه این نعمت ها فانی است. «كُلُّ شَی ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ،[13]» اگر کسی ولایت آنها را پذیرفت فانی نخواهد بود. و الا او هم باز فانی و هالک است.
 
در روایت دیگری که از وجود مقدس امام صادق علیه السلام  نقل شده، حضرت فرمودند: «النَّعِیمُ نَحْنُ.[14]» ما نعیم هستیم. چرا؟ «الَّذِینَ أَنْقَذَ اللَّهُ النَّاسَ بِنَا مِنَ الضَّلَالَةِ وَ بَصَّرَهُمْ بِنَا مِنَ الْعَمَی وَ عَلَّمَهُمْ بِنَا مِنَ الْجَهْلِ.[15]» برای اینکه بخاطر ما خدای متعال مردم را از جهالت نجات داده. آن انوار هدایتی که می رسد و از ضلالت نجات می دهد، انوار ماست.
 
شرح صدر با نور ولایت
 
«فَمَنْ یرِدِ اللَّهُ أَنْ یهْدِیهُ یشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ،[16]» خدای متعال اگر بخواهد کسی را هدایت کند، به او شرح صدر می دهد که بتواند تسلیم خدا بشود.«وَ مَنْ یرِدْ أَنْ یضِلَّهُ یجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیقاً حَرَجاً.[17]» اگر خدای متعال بخواهد کسی را ذلیل کند، سینه او را تنگ می کند. همچنین:
 
«وَمَنْ كانَ مَیتاً فَأَحْییناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یمْشی بِهِ فِی النَّاسِ[18]». این نور چیست؟  این نور، همان حقیقت ولایت است. حیات، با ولایت است. پس می توان نتیجه گرفت که شرح صدر با همان نورانیت امام است. این شرح صدر است که مقام اسلام را فراهم می کند. این نور است که انسان را از ضلالت نجات می دهد.
 
برای مثال می فرماید: گویا قلبش تنگ می شود. ضیق و حرج می شود. حرج یعنی ملتهب و بسته. «كَأَنَّما یصَّعَّدُ فِی السَّماءِ»[19] در محیط ولایت امیر المومنین نباید کسی به تنگ آید. این ضیق مربوط به اعراض خود اوست. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْكاً.[20]» و الا ذکر که ضنک نمی آورد. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.»[21]
 
در تفسیر، ذکر را هم امیرالمومنین و ولایت دانسته اند. وقتی انسان به دریا متصل شد، باید آرامش قلب بیابد. پر که شد باید آرام بگیرد. باید سنگین بشود. طوفان ها هم نباید او را بی قرار کند. ولی وقتی بسته شد و نور و هدایت در او راه نیافت به گمراهی می رسد. این محیط او را در فشار قرار می دهد. بعضی ها در کنار حضرت امیر «كَأَنَّما یصَّعَّدُ فِی السَّماءِ[22]» مثل اسپند روی آتش بودند. در حالی که کسی که به اینجا رسید، باید آرام آرام باشد.
 
نجات از ضلالت، در مکتب اهل بیت علیهم السلام
 
حضرت در این حدیث نورانی می فرمایند: «النَّعِیمُ نَحْنُ. الَّذِینَأَنْقَذَ اللَّهُ النَّاسَ بِنَا مِنَ الضَّلَالَةِ.[23]» خدا به وسیله ما، مردم را از ضلالت و از آن ضیق نجات داد؛ «وَ مَنْ یرِدْ أَنْ یضِلَّهُ یجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیقاً حَرَجاً وَ بَصَّرَهُمْ بِنَا مِنَ الْعَمَی.[24]» به وسیله ما از کوری نجات می یابند و به نور هدایت می رسند. «وَ عَلَّمَهُمْ بِنَا مِنَ الْجَهْلِ.[25]» اگر هم از نادانی بیرون می آیند، به واسطه ماست. پس ما نعیم هستیم.
 
«وَفَازَ الْفَائِزُونَ بِوَلَایتِكُمْ.[26]» «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ.[27]» ناچار باید این ذائقه مرگ را چشید. این دنیا جای ماندن نیست. این حیات با مرگ به کمال خودش می رسد. کسانی که مرگ را ذوق می کنند و با ذوق مرگ به حیات طیبه می رسند، آنها اهل فوزند. همه نتیجه کار خودشان را می بینند.
 
فوز حقیقی، در سایه ولایت
 
«إِنَّالَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی كُنْتُمْ تُوعَدُونَ.[28]» ملائکه می گویند: ما در دنیا با شما بودیم و شیاطین را از شما دور می کردیم. «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ.[29]» آنهایی که شیاطین را در دنیا دور می کردند،در آخرت آتش را از مومن دور می کنند. «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ.[30]» این فرد رستگار است.
 
«وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ.[31]» فائز و غیر فائز را، فائز و فاسق را با متاع دنیا نمی سنجند. اینکه «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ،[32]» کسی به دنیا رسید، به متاع غرور رسیده؛ فائز او نیست که در دنیا به نعیمی رسیده؛ «زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ.[33]» بلکه کسی است که وقتی می خواهند مزدش را بدهند، ملائکه الهی او را از آتش دور می کنند. او را با سلام و صلوات به بهشت می برند. این چگونه حاصل می شود؟ «النَّعِیمُ نَحْنُ.[34]» یا «وَ لَكِنَّ النَّعِیمَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیتِ وَ مُوَالاتُنَا یسْأَلُ اللَّهُ عِبَادَهُ عَنْهُ بَعْدَ التَّوْحِیدِ وَ النُّبُوَّةِ لِأَنَّ الْعَبْدَ إِذَا وَفَی بِذَلِكَ أَدَّاهُ إِلَی نَعِیمِ الْجَنَّةِ الَّذِی لَا یزُولُ.[35]» وقتی به این امانت الهی وفا کند، نتیجه اش این است که به جنتی می رسد که لایزال است. پس فوز با این ولایت است.
 
حیات طیبه
 
قرآن فوز بالاتر را فوز عظیم می نامد که در سوره مبارکه توبه آمده است: «وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ،[36]» یک وعده الهی است. خدای متعال به مومنین و مومنات وعده قطعی داده است. «جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها.[37]» جناتی که از زیر دست و فرو دست آنها نهرهایی جاری است که همه آنجا حیات طیبه هستند. نمی خواهیم بگوییم جنات فقط آن محیط معنوی است. جنات، یعنی مکانی که مملو از نور و هدایت و حقائق معنوی است. از فرو دستش نهرهایی جاری است که هم نهر است و هم نهر معرفت. کسی از او بچشد به معرفت می رسد. لزومی ندارد که اینها را مثل بعضی امور معنوی تأویل کنیم. مثل زمزم که ظاهرش آب است، ولی باطنش نور است یا فرات. بنابراین، «جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ[38]» هم فضای ظاهری است و هم یک فضای معنوی سنگین.
 
چه کسانی ساکن «جنات عدن» هستند:
 
«وَمَساكِنَ طَیبَةً فی جَنَّاتِ عَدْنٍ،[39]» مسکن هایی که محل قرار آنهاست هم طیب است و هم عدن است. عدن به معنی استقرار است. مساکنی که هم پاکیزه اند و هم بادوام.
 
در روایات نقل شده که می فرماید: این مقام از آن همه نیست و عده مخصوصی به این جنات می رسند. مرحوم طبرسی در جوامع الجامع این روایت را از وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم  نقل می کنند که حضرت فرمودند: «عَدْنٌ دَارُ اللَّهِ الَّتِی لَمْ تَرَهَا عَینٌ وَ لَا یخْطُرُ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ،[40]» عدن آن دار الهی است که هیچ چشمی نمی بیند. همانی که در قرآن می فرماید: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِی لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْینٍ.[41]» هیچ کس نمی داند آن مقاماتی که خدای متعال در آنها مخفی کرده و موجب روشنی چشمشان می شود، چه مقاماتی است. «عَدْنٌ دَارُ اللَّهِ الَّتِی لَمْ تَرَهَا عَینٌ وَ لَا یخْطُرُ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ وَ لَا یسْكُنُهَا غَیرُ ثَلَاثَةٍ[42]» سه دسته بیشتر نمی توانند به آن دار عدن راه پیدا کنند: «النَّبِیینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ.[43]» اینها هستند که به آن دار عدن راه پیدا می کنند.
 
فوز عظیم چیست؟
 
«یقول الله عزوجل،طُوبَی لِمَنْ دَخَلَكِ.[44]» خدای متعال می گوید: مبارک باد به آن کسانی که بتوانند به این جنات عدن راه پیدا کنند. بعد خدای متعال می فرماید: «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ؛[45]» رضوان الهی از این بسیار بزرگ تر و دارای کبریای بیشتری است. «ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ.[46]»
 
فوز عظیم این است که انسان در دنیا به جایی برسد که اگر عبادت می کند، عبادتش برای بهشت و جهنم نباشد. در این صورت از ولایت بهره مند می شود. عبادتش «قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ حُبّا[47]» باشد. برای آن کسانی که فوز عظیم را محبت خدا می دانند این مقام می شود فوز عظیم. آنهایی که از ولایت معصوم تبعیت کردند، به درجات بهشت می رسند. درجات بهشت هم درجات ولایت معصوم است.
 
«امیرالمومنین که قاسم الجنة و النار[48]» است، به واسطه ملائکه موکلینش «زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ[49]» آتش را از آنها دور می کند. «وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ،[50]» آنها را وارد بهشت می کند. اینها به فوز رسیده اند. آنها در این دنیا به محیط ولایت امیدوار شدند و با حراست و حمایت حضرت در پناه ملائکه بودند. «نحرسكم فی الدنیا.[51]» در آخرت هم به وسیله ملائکه ای که موکلند، محافظت می شوند. درجه دیگر این است که به حدی وارد محیط ولایت شدندکه «قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ حُبّا،[52]» شیعیان کامل این گونه اند. آنها کسانی هستند که فوز عظیمشان این است که خدا هم از آنها راضی می شود.
 
رضایت خداوند، پاداشی برتر از بهشت
 
امام سجاد فرمود: وقتی اهل جنت را به بهشت می برند و ولی خدا وارد بهشت می شود، نعمت های بهشتی در اختیارشان قرار می گیرد. نعمت های فراوانی را در این روایت نورانی نام برده است. «تَفَجَّرَتْ حَوْلَهُ الْعُیونُ وَ جَرَتْ مِنْ تَحْتِهِ الْأَنْهَارُ وَ بَسَطَتْ لَهُ الزَّرَابِی وَ صُفِّفَتْ لَهُ النَّمَارِقُ،[53]» خدام بهشتی می آیند و همه این نعمت ها مومن را دربرمی گیرد. او مدت های طولانی دراین مقام می ماند. «فَیمْكُثُونَ بِذَلِكَ مَا شَاءَ اللَّهُ. ثُمَّ إِنَّ الْجَبَّارَ یشْرِفُ عَلَیهِمْ،[54]» سپس خدای جبار که نقص ها را جبران می کند، بر اینها اشراف پیدا می کند. «فَیقُولُ لَهُمْ،[55]» با آنها صحبت می کند. «أَوْلِیائِی وَ أَهْلَ طَاعَتِی وَ سُكَّانَ جَنَّتِی فِی جِوَارِی[56]» مخاطب اینها هستند، اولیا، اهل طاعت، آنهایی که در جنت مقام دارند. عند ربهم هستند، «عِنْدَ مَلیكٍ مُقْتَدِرٍ.[57]»
 
سپس خداوند می فرماید: «أَلَا هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِخَیرٍ مِمَّا أَنْتُمْ فِیهِ.[58]» آیا می خواهید شما را به بهتر از این مقامی که در آن هستید خبر دهم؟
 
«فَیقُولُونَ رَبَّنَا وَ أَی شَی ءٍ خَیرٌ مِمَّا نَحْنُ فِیهِ؟[59]» بهتر از آنچه ما در آن هستیم چیزی هم هست؟ «نَحْنُ فِیمَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُنَا وَ لَذَّتْ أَعْینُنَا.[60]» هر چه نفس ها بخواهند، هر چه چشم ها بخواهد ببیند و لذت ببرد، در اختیار ماست. مهم تر از همه «مِنَ النِّعَمِ فِی جِوَارِ الْكَرِیمِ،[61]» همه این نعمت ها در جوار رب کریم است. دیگر از این بالاتر مگر مقامی هست؟ «فَیعُودُعَلَیهِمْ بِالْقَوْلِ؛[62]» خدای متعال دوباره تکرار می کند. بیدار می شوند، «فَیقُولُونَ رَبَّنَا نَعَمْ فَأْتِنَا بِخَیرٍ مِمَّا نَحْنُ فِیهِ.[63]» بهترش را به ما عنایت بفرما. «فَیقُولُ لَهُمْ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی.[64]»
 
خدای متعال می فرماید: «رِضَای عَنْكُمْ وَ مَحَبَّتِی لَكُمْ خَیرٌ وَ أَعْظَمُ مِمَّا أَنْتُمْ فِیهِ.[65]» رضایت من از شما و محبتم برای شما بهتر است ازهمه آن چیزهایی که در آن هستید.
 
مقام رضوان، محیط بر درجات بهشت است
 
رضا مقام ذات نیست. رضا همان عنایت خداست به عبد. جزو چیزهایی است که عبد به آن می تواند راه پیدا کند و الا مقام غیر ذات که دست یافتنی نیست. «رِضَاكَ عَنَّا وَ مَحَبَّتُكَ لَنَا خَیرٌ لَنَا وَ أَطْیبُ لِأَنْفُسِنَا.[66]» وقتی به عنایت و محبت خدا می رسند، وارد محیط محبت می شوند، وارد محیط رضا می شوند، لمس می کنند، آنوقت اقرار می کنند، «نَعَمْ یا رَبَّنَا رِضَاكَ عَنَّا وَ مَحَبَّتُكَ لَنَا خَیرٌ لَنَا وَ أَطْیبُ لِأَنْفُسِنَا.[67]» هم برای جان ما گواراتر است و هم بهتر.
 
امام سجاد علیه السلام  فرمودند: «ثُمَّ قَرَأَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ علیه السلام هَذِهِ الْآیةَ، وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ مَساكِنَ طَیبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ .[68]»
 
فوز عظیم این است که بنده ای در دنیا عبادت کند و در پایان هم به مقام رضوان و محبت خدای متعال برسد. آن مقام، مقام بزرگی است. یعنی همه درجات بهشت از آن مقام رضوان ناشی می شود. مقام رضوان به بقیه درجات بهشت محیط است. اکمل درجات نعم الهی است که حالا خود آن هم درجاتی دارد.
 
ولایت، وسیله رسیدن به مقام رضوان
 
این مقام رضوان از آن کسانی است که از ولایت ولی خدا بهره برده اند. به جایی می رسند که خدای متعال آنها را دوست می دارد. کسی که ولایت اهل بیت را درک کرده به این نورانیت می رسد و با ولایت اهل بیت وارد بهشت می شود. اگر کسی بالاتر، محبت خدا را دریافت، محبوب تر می شود و به مقام رضوان می رسد. «رضای عنکم و محبتی لکم.[69]» این از همه درجات بهشت بهتر است. بهتر از جنات عدن است. آن جناتی که شهدا و صدیقین و انبیا در آن هستند. مقام رضوان از آن بهتر است. انبیا و اولیا و صدیقین هستند که با ولایت اهل بیت به این درجه راه پیدا می کنند..
 
رسیدن به محبت خدا، از طریق محبت ولی خدا
 
اگر شما به مقام محبت رسیدید، دیگر حبًا عبادت می کنید. این مقام بسیار بالایی است که آدم با طمع عبادت نکند، خوفاً عبادت نکند. ولی این یک طرف کار است. به این ضرب المثل توجه کنید: شخصی به خواستگاری دختر شاه رفت و گفت: پنجاه درصد کار درست است. تو خدا را دوست می داری، ولی نمی شود به این محبت تکیه کرد. این کسانی که طمع خام دارند، تا محبتی از خدای متعال در دلشان می افتد، سر و صدا به راه می اندازند. برخی هم می گویند ما را رد نمی کنند، ولی باید بدانند که این خیال خام است. دستگاه ولی الله الاعظم جای سر و صدای بی جا نیست. جای آرامش و سکوت است. باید کشکولت را در دست بگیری تا چیزی به تو بدهند.
 
بعضی از اینها در نظم و نثر ما آمده است. یک قطره محبت در جام شان ریختند و سر و صدا می کنند. کسی که به مقام محبت رسید، برای او بسیار مهم است که او را دوست بدارند. شما خدا را دوست دارید، کار خوبی است. ولی راهش این است. یک راه بیشتر وجود ندارد، «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یحْبِبْكُمُ اللَّهُ.[70]» یک واسطه بین محبت شما و محبت من هست. آن واسطه این است: اگر به حبیب من نزدیک شدید، محبوب من می شوید. «إنّ الله وتر یحب الوتر.[71]»
 
قدم در طریق اولیاء
 
ابراهیم خلیل هم باید از راه پیغمبر بیاید. پس سایه به سایه نبی اکرم حرکت کرد. «وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لَإِبْراهیمَ.[72]» چرا این گونه حرکت کرده؟ چون خدا را دوست می دارد و می فهمد اگر می خواهی به رضوان برسی، اگر می خواهی به مقامی برسی که خدا تو را دوست بدارد، یک راه بیشتر نیست، باید سایه به سایه این وجود مقدس حرکت کنید. محبت حقیقی از آن اوست. باید با پای او بروید.
 
سلمان چه کرد؟ دیدند حضرت دارد راه می رود، او پایش را جای پای حضرت می گذارد. حضرت راه خدا را می رود. شما اگر دوست دارید، باید راه محبت را بروید تا محبوب بشوید. این مضمون همین دعاست: «سُبْحَانَكَ مَا أَضْیقَ الطُّرُقَ عَلَی مَنْ لَمْ تَكُنْ دَلِیلَهُ.[73]» «وَ مَا أَوْضَحَ الْحَقَّ عِنْدَ مَنْ هَدَیتَهُ سَبِیلَهُ.[74]» آن کسی که تو هدایتش کردی، راه برایش روشن است. «مَنْ هَدَیتَهُ سَبِیلَهُ[75]» کیست؟ وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم. «إِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ،وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً.[76]» آنها با دعوت الهی حرکت می کنند. شما هم اگر خدا را دوست دارید. تا به مقام محبت برسید، باید یک قدم دیگر بردارید و آن اینکه «فَاتَّبِعُونی.[77]» آن راهی را باید بروید که راه محبت است. سایه به سایه آن وجود مقدس حرکت کنید. سلمان این را می فهمید که حضرت راه خدا را می رود. بدون کم و کاست. اگر پا جای آن پا گذاشتی تو هم می توانی راه محبت را بروی.
 
فوز عظیم، غرق شدن در محبت خداست
 
بنابراین، رسیدن به مقام فوز عظیم، «ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ[78]» هم مقام بسیار مهمی است. آدم باید از محبوبیت ها فاصله بگیرد و کم کم به جایی برسد که خدا را بخواهد. خدا را هم بیشتر از همه بخواهد. «وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ.[79]» این مقام بسیار بالایی است. ولی مهم تر این است که انسان راهی را که خدا دوست دارد برود. اگر در آن راه مستقیم حرکت کرد،که «عَلِی هُوَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ،[80]» می شود محبوب. اگر نورانیت امیرالمومنین آمد، می شود محبوب. اگر آبروی امام حسین در وجود کسی جای گرفت، آدم می شود. بنابراین، آن فوز عظیم و انحصاری این است که بنده به جایی برسد که محبت خدا او را در بر بگیرد. رضای عنکم و محبتی لکم خیر من ما انتم و اعظم. این از جنات عدن بهتراست.
 
صراط اقوم،  محبت اهل بیت علیه السلام  است
 
محبت خدا از طریق ولایت اهل بیت به انسان می رسد؛ چون آنها محبوب اند. «لَا حَبِیبَ إِلَّا هُوَ وَ أَهْلُهُ.[81]» آنها با محبت راه می روند. شاید معنی صراط اقوم همین است. «أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ.[82]» صراط محبت. هرکس به میزانی که جذب وجود آنها شد، به رضوان خدا می رسد. کسی که به آن محیط ولایت راه پیدا می کند به آرامش می رسد. «یشْرَحْ صَدْرَهُ،[83]» وسعت پیدا می کند. متصل می شود به دریا.
 
اگر گفتند اتصال به حقیقت، اتصال به حقیقت ولایت است. اما کسی نمی تواند به مقام غیب الهی راه پیدا کند. این اتصال به حقیقت ولایت اگر برقرار شد، فوز در پی اش می آید. همه درجات بهشت، درجات ولایت است. «جَنَّاتِ عَدْنٍ،[84]» درجه کامل بهشت  است که ازآن صدیقین و شهداست. بالاترش «رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ.[85]» اینکه «فَازَ الْفَائِزُونَ بِوَلَایتِكُمْ.[86]» فائز آن کسی است که با ولایت آنها حرکت می کند. چرا؟ چون بِكُمْ یسْلَكُ إِلَی الرِّضْوَانِ.
 
راه نجات از هلاکت، ترک دنیا نیست
 
این همان نکته ای است که اشاره می کرد که راه رسیدن این نیست که دنیا را ترک کنی، راه رسیدن این است که عالم طبیعت را تبدیل کنی به عالم آخرت. «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبْقی.[87]» اگر کسی در این محیط نورانی راه رفت، دنیای او آخرت است این ولایت دیگر ماندنی است. چرا؟ چون وجه الله است. «كُلُّ شَی ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ.[88]» کسی که به این محیط ولایت راه پیدا کرد، از هلاک نجات پیدا کرده است. النعیم، «لَكِنَّ النَّعِیمَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیتِ وَ مُوَالَاتُنَا یسْأَلُ اللَّهُ عَنْهُ عِبَادَهُ بَعْدَ التَّوْحِیدِ وَ النُّبُوَّةِ وَ لِأَنَّ الْعَبْدَ إِذَا وَافَاهُ بِذَلِكَ أَدَّاهُ إِلَی نَعِیمِ الْجَنَّةِ الَّذِی لَا یزُولُ.[89]» کسی که به این عهد  وفاکند، راهش به سوی نعمت ابدی باز می شود. «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ.[90]» فوز اینجا سنجیده نمی شود. فوز را با این می سنجند که کسی توانسته از این دنیا به بهشت برسد؟ «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ.[91]» از اینجا عبور می کنیدو مرگ را می چشید.  پس از دنیا باید بهره برد؛ یعنی به نعیم ولایت رسید.
 
نعمت حقیقی در این دنیا، ولایت است
 
آنهایی که به نعیم ولایت نمی رسند، هیچ بهره ای نبرده اند. حضرت فرمود: در دنیا هیچ نعیمی حقیقی نیست جز ولایت ما. بقیه نعمت ها هالک است. نعمت های هالک به چه درد می خورد؟ آن نعمتی که از مسیر ولایت عبور می کند  وبه دست امیرالمومنین می رسد، نعمت باقی است. پس بهره مندی از دنیا یعنی نعمت های دنیا را جاودانه کردن. نعمت های دنیا را به وجه الهی گره زدن. نعیم حقیقی آن وجه است. آن صراط است. آن سبیل است. نعمت ولایت است.
 
گره زدن نعمت های دنیا به نعیم حقیقی
 
«یوْمَ لا ینْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُون إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ،[92]» «فَمَنْ یرِدِ اللَّهُ أَنْ یهْدِیهُ یشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ.[93]» قلب سلیم یعنی قلبی که خدا آن را برای اسلام باز کرده است . یشرح صدره با نور ولایت است. آن نور است که شرح صدر می آورد. اگر کسی با نور ولایت به شرح صدر رسید، همه نعمت ها را به وجه الهی گره می زند. استفاده از دنیا یعنی همین. کدام پیغمبر دستور داده که از دنیا استفاده نکنید؟ خدا  می گوید استفاده از نعمت یعنی نعمت را به نعیم حقیقی گره بزنی. اگر گره نخورد «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ.[94]» هیچ نبوده جز نیرنگ شیطان. ولی اگر گره خورد : «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ.[95]» «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ. بکم یسلک الی الرضوان.[96]»
 
قدر نعمت ولایت را بدانیم
 
باید دانست که با همین نعمت می توان به مقام رضوان رسید. ما با این نعمت چه کرده ایم؟ امیر المومنین که به این دنیا آمده بود، می توانستی با او به رضوان برسی. حضرت به ابوخالد کابلی گفت: از تو نمی پرسند سر سفره چه غذایی خوردی. از تو می پرسند با خود من چه کار کردی؟
 
همه کسانی که روز قیامت بهره بردند قدر این نعمت را می فهمند؛ «یوْمُ التَّغابُنِ.[97]» شهدا خیلی درجه داشتند. در روایت می خوانیم: عموی من عباس در بهشت مقامی دارد که همه شهدا به آن غبطه می خورند. یعنی شهدا هم از امام حسین استفاده بایسته را می برند. حبیب، زهیر، بریر، اینها کسانی هستندکه «حَلَّتْ بِفِنَائِكَ[98]» را می فهمند.
 
«أَشْهَدُلَكَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِی الْمُرْسَلِ.[99]» در فراز دیگری می خوانیم: «أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْكُلْ وَ أَنَّكَ مَضَیتَ عَلَی بَصِیرَةٍ مِنْ أَمْرِكَ ـ مُقْتَدِیاً بِالصَّالِحِینَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِیینَ.[100]»
 
ابراهیم خلیل توانسته از وجود مقدس سیدالشهدا بهره مند شود. این نعمت خیلی ارزشش بیشتر از این حرف هاست. آنهایی که به مقام رضوان می رسند با این نعمت می رسند. آنهایی که این را درک کردند، همه وجودشان در محیط ولایت معصوم، فانی بوده و به جایی رسیده اند.
 
ذکر مصیبت حضرت ابوالفضل علیه السلام
 
این فنا را شما می توانید در وجود مقدس حضرت اباالفضل ببینید. فنای فی الله یعنی این، یعنی به این نقطه رسیدن. به نفس حضرت زنده بودن. با اشاره حضرت راه رفتن. تا روز عاشورا، تا بعد از ظهر کنار امام حسین علیه السلام  ماند و این صحنه عظیم عاشورا را فرماندهی کرد. فرمانده قلوب، فرمانده جبهه حق است. فرمانده شهدای راه خداست. فرماندهی جنگ برای دنیا که نیست. این فرمانده باید نبض قلوب در دستش باشند. و الا آرایش ظاهری لشکر که کار فرمانده های دنیا هم هست. این است که قلبش، قلب سیدالشهداست و قلب لشکر در دست اوست.
 
تا بعد از ظهر همه را راهی کرد و پرواز داد. دیگر او ماند و امام حسین، یا باید امام حسین برود و او بماند یا امام حسین بماند و او برود. باز هم آمد محضر حضرت. اجازه گرفت. هرچه شما بگویید. یا من بعد شما به شهادت برسم یا شما. گفت: سینه ام تنگ شده. دیگر نمی توانم تحمل کنم. اجازه می دهید؟ حضرت فرمود: تو فرمانده لشکر منی، تو پرچم دار لشکر منی. تا تو هستی گویا همه هستند. واقعاً هم همینطور بود. آرامش بود. دشمن جرأت حمله به خیمه ها را نمی کرد. وقتی قمربنی هاشم  رفت دیگر امام حسین هم باید  می جنگید و هم مراقب خیمه ها می بود. همینقدر که احساس کردند امام حسین دیگر توان دفاع ندارد، بین او و خیمه هاش فاصله انداختند.
 
حضرت فرمود تا تو هستی، گویا لشکر هست. بعد حضرت به او مأموریت دادند تا برای اهل حرم آب بیاورد. برای اطفال تشنه ای که دامن پیراهن ها را بالا زده بودند و روی زمین نمناک گذاشته بودند، شاید تشنگی شان کم شود.
 
خوب می دانیم حضرت با چه توانی این کار را کرد. دست ها را پر از آب کرد، مقابل صورت آورد. لكنّه تذكّر عطش أخیه الحسین علیه السلام  ورمی بالماء من ید.[101] مشک را بر دوش گرفته به طرف خیمه ها حرکت می کند. می خواهد آب را به خیمه برساند. لذا به دنبال جنگ یا دفاع از خودش نیست. همه مقصدش این است، آب به خیمه برسد. راه را گونه ای انتخاب کرده که زودتر آب به خیمه برسد. طوری حرکت می کند که این مشک آب صدمه نبیند. در عین حال از خود هم دفاع می کند. دشمن را دور می کند. رجز می خواند. صدای تکبیر و رجز خواندنش به خیمه ها می رسد. هم دل امام حسین خوشحال می شود هم اطفال خوشحال می شوند که عمو دارد بر می گردد و به خیمه ها نزدیک می شود. منتظرند، تشنه اند، اطفال تشنه اند، بزرگترها منتظرند. مادرها منتظرند.
 
ولی یک صحنه ای پیش آمد دیدند لحن قمر بنی هاشم تغییر کرده:
 
وَاللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُوا یمینی
 
إنّی أُحامِی أبَداً عَنْ دینی[102]
 
معلوم می شود کار برای قمر بنی هاشم سخت شده است. طولی نکشید باز هم لحن تغییر کرد:
 
یا نفس لا تخش من الكفّار
 
و أبشری برحمة الجبّار[103]
 
گویا دیگر کار به شهادت حضرت نزدیک شده است. طولی نکشید صدای قمر بنی هاشم آمد. اخا، ادرک اخاک. دیدند امام حسین به سرعت به طرف علقمه حرکت کرد. برگشت از علقمه ولی، فلما «قتل العباس وبان الإنكسار فی جبینه،[104]» دیگر شکست در چهره امام حسین آشکار شده بود. از تنها برگشتنش و از نحوه آمدنش فهمیدند کار تمام شده.
 
در عین حال دختر امام حسین جلو رفت. بابا أین عمی العباس؟ فرمود: دخترم عمویت را کشتند. زینب کبری گفت: وا ویلتا. من این جمله را اینگونه ترجمه کنم: ای امان از اسیری. خودشان را برای اسیری آماده کردند. دیگر لباس ها  راعوض کردند، زینت ها را بیرون آوردند. ولی در حمله به خیمه ها خدا کند معجر از سری نبرده باشند، زینتی از دست و پای کودکی به غارت نبرده باشند. خدا کند گوشی را در طمع گوشواره ندریده باشند.
 
اینان که طبل خاتمه جنگ می زنند
 
دیگر چرا به خیمه ما سنگ می زنند
 
________________________________________
 
[1]. من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، 2، 615، زيارة جامعة لجميع الأئمة ع، ص .
 
[2]. همان.
 
[3]. همان.
 
[4]. آل عمران: 185.
 
[5]. همان.
 
[6]. همان.
 
[7]. همان.
 
[8]. همان.
 
[9]. التکاثر: 8.
 
[10]. همان.
 
[11]. همان.
 
[12]. همان.
 
[13]. القصص: 88.
 
[14]. بحارالأنوار، مجلسی، 10، 208، باب 13، احتجاجات الصادق صلوات الله.
 
[15]. همان.
 
[16]. الانعام: 125.
 
[17]. همان.
 
[18]. الانعام: 122.
 
[19]. الانعام: 125.
 
[20]. طه: 124.
 
[21]. الرعد: 28.
 
[22]. الانعام: 125.
 
[23]. بحارالأنوار، مجلسی، 10، 208، باب 13، احتجاجات الصادق صلوات الله.
 
[24]. الانعام: 125.
 
[25]. همان.
 
[26]. من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، 2، 615، زيارة جامعة لجميع الأئمة ع.
 
[27]. آل عمران: 185.
 
[28]. فصلت: 30.
 
[29].
 
[30]. آل عمران: 185.
 
[31]. همان.
 
[32]. همان.
 
[33]. همان.
 
[34]. بحارالأنوار، مجلسی، 10، 208، باب 13، احتجاجات الصادق صلوات الله.
 
[35]. عيون أخبار الرضا عليه السلام، شیخ صدوق، ج 2، 129، و من أخباره ع، ص 127.
 
[36]. التوبه: 72.
 
[37]. همان.
 
[38]. همان.
 
[39]. همان.
 
[40]. بحارالأنوار، مجلسی، 8، 85، باب 23، الجنة و نعيمها رزقنا الله و.
 
[41]. السجده: 17.
 
[42]. بحارالأنوار، مجلسی، 8، 85، باب 23، الجنة و نعيمها رزقنا الله و.
 
[43]. همان.
 
[44]. همان.
 
[45]. التوبه: 72.
 
[46]. همان.
 
[47]. بحار الأنوار، مجلسی، ج 67، 236، باب 54، الإخلاص و معنى قربه تعالى، ص 213.
 
[48]. إقبال الأعمال، سیدبن طاووس، 608، و أما زيارة مولانا أمير المؤمنين ع.
 
[49]. آل عمران: 185.
 
[50]. همان.
 
[51]. بحار الأنوار، مجلسی، ج 24، 28، باب 25، آخر في أن الاستقامة إنما هي على الولاية، ص 25.
 
[52]. بحار الأنوار، مجلسی، ج 67، 236، باب 54، الإخلاص و معنى قربه تعالى، ص 213.
 
[53]. بحارالأنوار، مجلسی، 8، 140، باب 23، الجنة و نعيمها رزقنا الله و.
 
[54]. همان.
 
[55]. همان.
 
[56]. همان.
 
[57]. القمر: 55.
 
[58]. بحارالأنوار، مجلسی، 8، 140، باب 23، الجنة و نعيمها رزقنا الله و.
 
[59]. همان.
 
[60]. همان.
 
[61]. همان.
 
[62]. همان.
 
[63]. همان.
 
[64]. همان.
 
[65]. همان.
 
[66]. همان.
 
[67]. همان.
 
[68]. همان، التوبه: 72.
 
[69]. التوبه: 72.
 
[70]. همان.
 
[71]. التوحيد للصدوق، شیخ صدوق، 219، 29 باب أسماء الله تعالى و الفرق بين معانيها و بين معاني أسماء المخلوقين .
 
[72]. الصافات: 83.
 
[73]. بحارالأنوار، مجلسی، 91، 147، باب 32، أدعية المناجاة، ص 9.
 
[74]. همان.
 
[75]. همان.
 
[76]. الاحزاب: 33؛ الانسان: 21.
 
[77]. آل عمران: 31.
 
[78]. التوبه: 72.
 
[79]. البقره: 165.
 
[80]. الكافي، شیخ کلینی، 1، 416، باب فيه نكت و نتف من التنزيل في الو.
 
[81]. الإحتجاج على أهل اللجاج، احمدبن علی طبرسی، ج 2، 494، ذكر طرف مما خرج أيضا عن صاحب الزمان ع من المسائل الفقهية و غيرها في التوقيعات على أيدي الأبواب الأربعة و غيرهم، ص 479.
 
[82]. همان.
 
[83]. الانعام: 125.
 
[84]. التوبه: 72.
 
[85]. همان.
 
[86]. من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، 2، 615، زيارة جامعة لجميع الأئمة ع.
 
[87]. الاعلی: 16، 17.
 
[88]. القصص: 88.
 
[89]. وسائل الشيعة، شیخ حرعاملی، 24، 298، 27، باب استحباب تقدير الطعام بقدر س.
 
[90]. آل عمران: 185.
 
[91]. همان.
 
[92]. الشعراء: 88، 89.
 
[93]. الانعام: 125.
 
[94]. آل عمران: 185.
 
[95]. همان.
 
[96]. التوبه: 72.
 
[97]. التغابن: 9.
 
[98]. كامل الزيارات، ابن قولویه، 176، الباب الحادي و السبعون ثواب من زار الحسين ع يوم عاشوراء.
 
[99]. كامل الزيارات، ابن قولویه، 256، الباب الخامس و الثمانون زيارة قبر العباس بن علي ع .
 
[100]. همان، 257، الباب الخامس و الثمانون زيارة قبر العباس بن علي ع .
 
[101]. بلاغ عاشورا، الشیخ جوادمحدثی، 81، الفتوة والمروءة، ص 78.
 
[102]. پژوهشى پيرامون شهداى كربلا، جمعی ازنویسندگان، 75، ابوالفضل العباس عليه السلام .
 
[103]. در سوگ امير آزادی، گوياترين تاريخ كربلا، علی کرمی، 258، پرتوى از مقام شكوه بار او، ص 254.
 
[104]. مع الركب الحسينى (ج 4)، عزت الله مولایی، 404، مقتل مولانا أبي الفضل العباس عليه السلام، ص 399
 
 
 
 

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group