یکی از خصوصیات فرهنگ شیعه که از اشارات و هدایت ها و تعالیم خود اهل بیت علیهم السلام ناشی می شود، توجه به آستان معصومین علیهم السلام و زیارت آن هاست که هم آثار اجتماعی فراوانی در طول تاریخ و در شکل گیری جامعه و احیای فرهنگ شیعی داشته و هم در پرورش روحی افراد و آحاد جامعه تشیع نقش به سزایی را ایفا کرده که دلیل عمده اش این است که این عملی بسیار ممتاز و فوق العاده ای است که روح همه عبادات هم به همین مطلب باز می گردد.
اهل بیت علیهم السلام ، سرچشمه نیکی ها
در مجامع روایی، روایاتی در این باره هست که مرحوم مجلسی در کتاب شریف بحارالانوار، باب مستقلی برایش باز کردند که در آن روایاتی را تحت این عنوان آوردند: صلاه، زکات، حج، صوم. همه خیرات ما هستیم و شرور و بدی ها، دشمنان ما هستند. مضامین بسیار بلندی در روایاتی هست که ذیل این باب ها آوردند. یک به یک این روایات باید خوانده، و روی مضامینش دقت شود. این روایت شریف در وسائل الدرجات، ذیل این آیه است که خدای متعال دستور می دهد از فواحش اجتناب کنید: «ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ[1]، آن چه ظاهر، آن چه آشکار یا آن چه پنهان است».
همین قدر که انسان به حسب ظاهر محبت اهل بیت علیهم السلام داشته باشد ، همه تکالیف را انجام داده و دیگر لازم نیست واجبی را انجام دهد. اگر برائت از دشمنان داشته باشد مثل اینکه، با همین ویژگی همه محرمات را ترک کرده و دیگر هر کاری انجام دهد، اشکالی ندارد. این نوع فهم از این معارف اشتباه است.
حقیقت عبادت و باطن عملی
معنای این روایات همان طوری که در سایر روایات توضیح داده شده، این هست که باطن هر فرقه ای، ولایت ولی الله، یعنی ولایت خدای متعال است و اگر ما همه عبادات را در قوس نزول، یعنی از بالا به پایین ببینیم، جریان ولایت خدای متعال و اولیایش است و این ها مناسک جریان ولایت خدای متعال هستند و اگر در قوس صعود ببینیم، فعل یا عبادتی که انجام می دهیم، تولی به ولایت الله است.
باطن هر عمل خیری، تولی به ولایت الله است. از این رو، اگر تولی به ولایت نبود، عمل و عبادت ما حساب نیست. این مطلب را تا حد وضو می فهمیم. در باب نیت، اگر کسی همه عبادات را بیاورد، ولی نیت نکند، این عبادت خدای متعال نیست، بلکه ریا است. بدون شک، این عمل باطل است و قرب هم نمی آورد. با این که کار دشواری است و ریاضت به شمار می آید. حقیقت عبادت، قصد قرب به خدای متعال است. این روح عبادت است و بقیه پیکره این روح اند. مناسک تقرب به بندگی به خدای متعال هستند. اگر کسی روح عبادت را نیاورد و پیکره را آورد، در واقع این عبادت نیست و به خاطر این قبول نمی شود که نیت مقدمه عبادت است. حقیقت عبادت، قصد بندگی و عزم خدا کردن است و اگر کسی عبادت را آورد و عزم نداشت، عبادت نیست. ولایت هم به همین شکل است. اگر در زیارت امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف گفته شده: «اشهدُ انَّ بولایتک تقبل الاعمال و تزكی الافعال و تضعف الحسنات و تمحی السیئات».[2] به منزله اذن دخول به سرداب سامراست.
این شهادت مفصل است. من گواهی می دهم حجاب ها کنار رفته و شهود می کنم که ولایت شما را قبول کنم. عمل پاک می شود و رشد می کند و حسنات فزونی می یابد و بدی ها از بین می روند. معنای آن این است که باطن عمل ما، تولی به ولایت الله و طریق قرب به خدای متعال ولایت ولی الله است.
تنها راه قرب به خدای متعال
بنابراین، تنها راه برای قرب، راه ولایت ولی الله است که همان سبیل و صراط است. علی علیه السلام ، صراط مستقیم این راه است. بنابراین، روح عبادت و توجه به عنایت ولی الله است و هر عبادتی، بدون تولی به ولی الله، دارای روح عبادت نیست، مثل عبادت بدون نیت و قصد تقرب است. همه عبادات از طرف ما، باطن شان، حقیقت شان، جانشان، روحشان، چیزی جز به ولایت تولی به ولی الله نیست. عبادات مناسک تولی است. دایره حلال ها چیزی جز دایره ولی الله نیست. دایره محرمات نیز چیزی جز دایره اولیای طاغوت نیست. باطن همه محرمات، تولی به اولیای ابلیس و طاغوت و خروج از ولایت خدای متعال است و اشکال اصلی گناه همین است و ما غیر از این تکلیفی نداریم. تکلیف یک کلمه بیشتر نیست که به این معناست که انسان از دایره ولایت خدای متعال که همان ولایت ولی الله است، خارج نشود.
ولایت اهل بیت علیهم السلام ، نعیم الهی
روایات متعددی هست که ائمه علیهم السلام فرمودند: نعیم الهی ولایت ماست. از امام رضا علیه السلام پرسیدند: خدای متعال سؤال در باب خوراک، لباس و مسکن می کند و این که چه خوردی، چه پوشیدی و از کجا آوردی؟ حضرت فرمودند: شما اگر مهمان داشته باشید و کسی را دعوت کنید که سر سفره تان بنشیند و بعد از او حساب و کتاب بکشید که چه خوردی، چه پوشیدی، خوب است؟ آیا خوب است که خدای متعال این کار را بکند؟ هرگز خدای متعال چنین کاری نمی کند. سؤال از ولایت ماست. نعیم، یعنی ولایت ما. جمع این روایات و آن روایاتی که می فرماید: «انتم المسئول حتی عن الوقاء والبهائم»[3] به همین معناست.
خداوند یکتا در قرآن می فرماید: «الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتی.» (مائده: 3) آیا از دایره ولایت ولی خدا خارج شدی یا نه. اگر همه نعمت های او در مسیر ولایت ولی الله قرار گرفته، تکلیف انجام شده و اگر قرار نگرفته، تکلیف انجام نشده است. از این رو، همه سؤال ها، با تمام کثرتش، یک سؤال بیشتر نیست، سؤال از نعمت ولی الله که همان نعمت ولایت الهی است. اگر کسی متمسک به ولایت ولی الله بود، درباره افعالش سؤال و جواب نیست. پس در بهشت که عالم دنیا را پشت سر گذاشته بود و عالمی که خدای متعال به هر دلیل اجازه وسوسه ابلیس را داده، به نحوی با محدوده محیط ولایت ولی خدا و ولایت ابلیس آمیخته شده و این فضا را پشت سر هم گذاشتیم. در عالم آخرت، دستگاه ولی الله، از ولایت ابلیس جدا می شود. ابلیس اولیایش در جهنم است و بهشت محدوده ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است. مراتب بهشت، مراتب ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام و نعمت های بهشتی و میل انسان به باطن ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است. آن جا دیگر سؤال و جواب نیست. «لَهُمْ ما یشاؤُنَ فِیها وَ لَدَینا مَزِید».[4]
دایره ولایت ولی خدا
همه سؤالات به خاطر همین کلمه است که انسان می تواند از دایره ولایت ولی خدا خارج شود، یعنی از دایره حلال ها، به دایره ولایت اولیای طاغوت گام بگذارد که دایره حرام هاست. آیا از محیط خارج شدی یا نشدی؟ اگر کسی این جواز را داشت، یعنی از محیط ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام خارج نشده است، قطعاً این جواز بهشت است و سؤال و جواب دیگری نیست. روح همه سؤال ها یک سؤال است. کما این که روح همه عبادت ها یک سؤال است. جان همه عبادت ها در سبیل خدا حرکت کردن است. تولی به ولایت خدای متعال داشتن است، یعنی تولی به ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام داشتن. اگر این مطلب قابل قبول باشد، آن گاه معلوم می شود زیارت معصوم، جزء ممتازترین عبادت هاست. در روایات درباره آثار آن بسیار گفته شده است.
در بعضی روایات آمده یک قدم که در زیارت امام برمی داری، معادل با یک حج و یک عمره است. حج عمره، یک عبادت کامل است. انسان قصد حرکت و کوچ می کند. مناسکی نیز دارد. دلیلش این است که انسان قصد ولی خدا را می کند و در این قصد، روح همه عبادات نهفته است. از این رو، زیارت یک ظاهر دارد و یک باطن. مناسک ظاهری اش همین هاست که بارها انجام داده ایم.
باطن زیارت، یک سیر جامع و کامل دارد، مثل نماز که یک عبادت جامع است و از قصد شروع می شود. وقتی انسان می خواهد به طرف خدای متعال برود، اول باید طاهر بشود با همان آدابی که آداب باطنی طهارت است. بعد قصد خدای متعال را می کند. تکبیره الاحرام را پشت سر می گذارد. یک سفر و یک سیر باطنی جامع و تمام عیار است که از نقطه ای شروع می شود. نماز، معراج مؤمنین است. اگر مؤمن اهل نماز باشد، با هر نمازی، به معراج می رود و دوباره برمی گردد و رجوع می کند.
در کلمات بزرگان هست که انسان در پایان نماز دوباره سلام می کند. در واقع رجوعی است که از معراج دارد. رفته و برگشته و دوباره با مؤمنین مواجه می شود. سلام و رحمت و برکات خدا را از این سفر معنوی برای مؤمنین با خودش می آورد. حج نیز همین گونه است. یک سیر جامع دارد. زیارت ولی الله نیز بدین گونه است. یک سیر تمام عیار و سلوک کاملی به شمار می آید. یک حلقه کامل است. از یک نقطه شروع می شود و نقطه آغازش، قصد ولی الله است.
ورود به درگاه الهی از آستانه اهل بیت علیهم السلام
مؤمن شیعی مُحب، قصد ولی خدا می کند. اراده تقرب به آستان ولی خدا دارد که همان اراده قرب به خدای متعال هست. «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ إِلَیكُم.»[5] هر کس قصد خدا را می کند، باید به آستان شما توجه کند. هر قاصدی متوجه این نکته می شود. این نقطه به حسب ظاهر، سهل الوصول است. انسان قصد می کند به طرف ولی خدا حرکت کند که البته این قصدها مراتب دارد. کما این که مراتب نیت ها یکسان نیست. همه نیت ها خوب است، ولی درجاتی دارد. کسی عبادت را برای منافع دنیایی انجام می دهد. فقها این عبادت را صحیح می دانند. ممکن است از دید عرفا شرک باشد. درست است، شرک خفیف است، ولی از نظر فقها این عبادت قطعاً عبادت صحیح است.
داعی بر عبادت حوائج دنیایی است، داعی بر عبادت درجات بهشت است. جایی که داعی بر عبادت خود خدای متعال است. «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ حبا»[6] فقط خدا را دوست می دارند. این مورد مسئله مهمی به شمار می آید. انسان می تواند به مرحله ای برسد که خدا را دوست بدارد. از خودش و غیر بگذرد. این گونه نیست که انسان در همه مراحل سلوک، اسیر محبت خودش شود و دنبال خوشی و لذت خودش باشد. انسان می تواند به جایی برسد که خدا را دوست بدارد. از این رو، اعمالی که انسان را به خدا نزدیک می کند، دوست می دارد.
آخرین بت
در مناجات خمس عشر می خوانیم: «اللهمَ انی أَسْأَلُكَ حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ یحِبُّكَ وَ حُبَّ كُلِّ عَمَلٍ یوصِلُنِی إِلَی قُرْبِك.»[7] وقتی انسان خدای متعال را دوست داشت، اولیا و اعمالی را که وجود تقرب به اوست، دوست می دارد. بنابراین، عبادت را انجام می دهد. هم خدا را دوست دارد، هم عبادت خدا را دوست دارد. هیچ نیتی هم برای این ندارد. چیزی هم نمی خواهد. خدا را دوست دارد و مناجات با خدا را دوست می دارد. از گفت وگو با خدا لذت می برد. البته لذت خودش هم محسوب نیست. در آن محدوده اخلاص، اصلاً لذت موضوعیت ندارد. محبت خدای متعال را می رساند. این گونه نیست که انسان تا آخرین مرحله حتماً باید خودش و لذتش را بخواهد. اگر این گونه موضوع را طرح کردیم، معنایش این است که میل انسان به شرک و بت پرستی است و هیچ وقت از بت پرستی نمی تواند آزاد شود. منتها بت هایش عوض می شود. آخرین بت، خودش و لذتش است. انبیا اگر ما را به توحید دعوت کردند، معنایش این است که انسان می تواند موفق شود و می تواند به جایی برسد که «وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ حباً،[8] وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً». در این مرحله چیزی از خدا نمی خواهد. «بل وجدتك اهلا للعبادة»[9] چون او خداست و منِ بنده عبادت می کنم.
غایت در زیارت
ولی خدا هم همین گونه است. انسان قاصد ولی الله، قصدش درجات و تابع درجات است. معرفتش ولی خداست. یک عده از زائرها ولی خدا را می خواهند. از این جا که حرکت می کنند، چیزی نمی خواهند، جز ولی خدا. مقصد قرب اوست. قرب معرفت و آستان اوست. رویارویی با ولی خداست. تجدید عهد با ولی خداست. هیچ نیتی برای او ندارد. حاجاتش را پشت سر انداخته، نه این که حاجاتش را پیش رو بگذارد. او ولی خدا را پیش رو قرار می دهد.
برای نمونه، زیارت جامعه کبیره، عرض ادب به آستان ولی خداست. پایان زیارت یک حاجت داشت، آن حاجت نیز یک کلمه بیشتر نیست: «یا ولی اللَّه ان بینی و بین اللَّه عزوجل ذنوبا لایأتی علیها إلا رضاك».[10] بین من و خدای عزوجل خطاهایی است که جز رضای شما این خطاها را محو نمی کند. از ولی خدا می خواهیم وساطت کند تا خطاها از بین برود که رفع این گناهان هم رفع حجب و مرتبه دیگری از قرب انسان است. پس اولین قدم در وادی زیارت، قصد ولی خداست. به این قصد درجات می گویند. انسان های تابع درجات قصد، به آستان ولی خدا راه پیدا می کنند. چنین انسان هایی مشتاق و بی قرارند. چیزی نمی خواهد جز زیارت معصوم و تجدید عهد با معصوم. این قدم اول است.
طهارت ظاهری و باطنی
البته این نکته در آداب زیارت هست. بعضی ها مخصوص زیارت است و بعضی ها، مخصوص زیارت نیست. وقتی انسان می خواهد به سمت ولی خدا حرکت کند، غسل می کند و می داند: «لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ». (واقعه: 97) کسی نمی تواند آستان ولی خدا را لمس کند، جز مطهرون. روح آلوده، به آستان ولی خدا راه ندارد. آلودگی روح، مال ولایت ابلیس است.
در روایات داریم که: «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَیرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِیحٍ وَ فَاحِشَةٍ».[11] همه فواحش و ناپاکی ها، از ولایت اولیای طاغوت است. کسی که آلوده است، به میزانی که ولایت اولیای طاغوت جاری است، راه به آستان ولی الله ندارد. از این رو، باید غسل کرد. این غسل، یک طهارت ظاهری می آورد و یک طهارت باطنی.
در زیارت امام رضا علیه السلام نقل شده، از منزل که می خواهید حرکت کنید، غسل کنید و این دعا را بخوانید: «اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی وَ طَهِّرْ لِی»،[12] خدایا مرا پاک کن. قلبم را برای من پاک کن آلودگی ها قلب را از من بگیر و آن را به من برگردان. «طَهِّرْ لِی قَلْبِی وَ اشْرَحْ لِی صَدْرِی»،[13] شرح صدر به من بده تا بتوانم به مقام اسلام برسم و تسلیم ولی خدا شوم. «وَ أَجْرِ عَلَی لِسَانِی مَحَبَّتَكَ وَ مِدْحَتَكَ وَ الثَّنَاءَ عَلَیك»[14] خدایا قلبم را پاک کن. زبانم را هم پاک کن. زبان من مجرای صلاحم به تو باشد. «فَإِنَّهُ لَا قُوَّةَ لِی إِلَّا بِه اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِی شِفَاءً اللَّهُمَّ اجْعَلْ لی طهورا و شِفَاءً»[15] خدایا این حُسن را طبق پاکی و شفای من قرار بده. شفا از امراض ظاهری و باطنی، قدم بعدی است.
مطهران ره یافتگانند
انسانی که عازم ولی خدا می شود، باید مطهر باشد. کسی که می خواهد حرکت کند. باید متوجه این مطلب باشد، به میزانی که پاک می شود، راهش می دهند. استادی داشتیم که می فرمود: من وقتی به آستان امام هشتم علیه السلام مشرف می شوم، دم در که می ایستم، آلودگی های خودم را می بینم. با این آلودگی ها چه جوری وارد آستان ولی خدا شویم؟ مگر آلوده را به بهشت راه می دهند؟
حضرت فرمود: همه گناه ها بد است، ولی «أَشَدُّ الذُّنُوبُ مَا نَبَتَ عَلَیهِ اللَّحْمُ.»[16] شدیدترین گناه ها آن است که به گوشت و پوست، تبدیل می شود. بعد حضرت فرمودند: «لِأَنَّهُ إِمَّا مَرْحُومٌ أَوْ مُعَذَّبٌ.»[17] عرض شد: چنین انسانی را می آمرزند یا نمی آمرزند. حضرت ادامه دادند: «وَ الْجَنَّةُ لَا یدْخُلُهَا إِلَّا طَیبٌ».[18] تا پاکش نکنند به بهشت نمی رود. عرض کردم: در بهشت ولایت ولی الله است. این که می گویند بهشت از نور سیدالشهدا علیه السلام آفریده شده، یعنی چه؟ اگر کسی آلوده به غیر ولی الله باشد، به بهشت راهش نمی دهند. همه سختی های دنیا و حین الموت و برزخ برای مؤمن، مال همین است. باید به آستان ولی خدا راه پیدا کنید، وگرنه به بهشت راهش نمی دهند، تا پاک نشود. اگر در دنیا پاک نشد، موقع مرگ جراحی می کنند و با سختی ها و عقوبت های برزخ پاکش می کنند. بعد به آستان ولی خدا راه پیدا می کند. دنیا هم همین گونه است. در باب آستان ائمه بیان شد که کسی نمی تواند به روضه بهشتی راه پیدا کند، الا این که پاک بشود. لذا مقدمه اش طهارت است. طهارت ظاهری، غسل است و باطنش طهارت واقعی است. اگر قدم دوم طهارت حاصل شد، انسانی که عزم پیدا کرده، تطهیر شده است.
توجه به ولی الله و روگردانی از دنیا
انسان باید به سمت خدا کوچ کند و همه چیز را پشت سر بگذارد. وقتی از خانه بیرون می رود، همه چیز را به خدا بسپارد. دیگر فکرش به پشت سر نباشد. تمام فکرش به خدا و معصوم باشد. مهاجر الی الله باید هجرت به طرف خدا داشته باشد. این دعاهایی که وارد شده، همین مضامین را تأیید می کند. وقتی می خواهید از منزل بیرون بروید، غسل کنید، بعد دم در خانه بایستید و بگویید: «اللَّهُمَّ إِلَیكَ وَجَّهْتُ وَجْهِی.»[19] طرف تو دارم می آیم. چهره جانم را به سمت تو کردم. این توجه به ولی الله است. «و من قَصَدَهُ تَوَجَهَ الیکم»،[20] انسان به سمت معصوم توجه دارد. چهره جانم را متوجه تو کردم. «وَ عَلَیكَ خَلَّفْتُ أَهْلِی وَ مَالِی وَ مَا خَوَّلْتَنِی وَ بِكَ وَثِقْتُ»[21] خدایا هر چه دادی، به خودت سپردم. فکر خودم را می خواهم راحت کنم و به طرف تو دارم حرکت می کنم. «ربی و سِرْتُ إِلَیكَ»[22] به سمت تو دارم می آیم. به تو اعتماد دارم که تو دست مرا می گیری. «فَلَا تُخَیبْنِی یا مَنْ لَا یخَیبُ مَنْ أَرَادَ»[23] ای کسی که هر کس قصد تو را بکند، محروم نمی کنی.
زائر ولی خدا، مانند زائر کعبه
اگر انسان مرحله کوچ به سمت ولی خدا را پشت سر گذاشته و مطهر شده و همه چیز را پشت سر انداخته، با تمام وجود، به سمت ولی خدا حرکت می کند. از این جا معراج مؤمن شروع می شود. هر قدمی که بر می دارد، قدمش در راه آستان ولی خداست و به آستان ولی خدا نزدیک می شود. بی جهت نیست ثواب یک حج را به او می دهند. هر قدمش، یک حج است. در هر قدم قصد ولی خدا می کند. به تعبیر دیگر، هر قدمش یک عبادت کامل است. به قدم قبلی ربطی ندارد. یک قدم به طرف ولی خدا نزدیک شده است. به ظاهر یک قدم به سمت ولی خدا برداشته، ولی در باطن یک قدم به حریم ولی الله نزدیک شده است. هنوز به حریم نرسیده، زیرا حریم ولایت، حریم بلندی است. از این رو، به این راحتی دست به او نمی رسد، به این راحتی کسی وارد آن حریم نمی شود. «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ»[24] یک گام که برمی دارد، روحش یک قدم به آستان ولی خدا نزدیک می شود. این عبارات خیلی لطیف است. واقعاً وقتی انسان قصد می کند، نزدیک می شود. پیش که می رود، باید از نو قصد بکند. هر قدمش یک حج است.
ثبوت قدم در زیارت
یک قدم جلو می رود و نمی ایستد. یک قدم دیگر برمی دارد. از راه برنمی گردد. اگر سیر معنوی شروع شده، برگشت ندارد. متأسفانه ابلیس نمی گذارد ما این را حفظ بکنیم. شخصی به نبی اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: آقا من وقتی بر شما وارد می شوم، حال خوشی دارم. وقتی از محضر شما بیرون می روم و وارد زندگی می شوم و با اهل بیتم و فرزندان و همسر و دوستانم نشست و برخاست دارم، آن حالت های باطنی از من گرفته می شود. یا رسول الله! نکند من منافقم. این نفاق نیست؟ حضرت فرمود: نفاق نیست، ولی «ذاکَ خطوات الشیطان»، صدای پای شیطان به گوش می رسد. بعد حضرت فرمود: حالت حضور را حفظ بکنید. با ملکوت آدم دست می دهید و مصاحفه با ملائکه می کنید. اگر بتوانید حال حضور را حفظ بکنید، خوب است. شیطان کارش همین است. حال حضور را می گیرد، و الا اگر انسان یک گام که برداشته بود، حالت را حفظ بکند، قدم بعدی، حج بعدی است. مؤمنی که هر سال حج می رود، معنی ندارد. باید از پله اول، سیر معنوی را شروع کند. باید حج دومش در رتبه بالاتری باشد. در یک حلقه دیگری باشد. همان مناسک است، اما در رتبه دیگری، با تحول دیگری. حتی در زیارت معنی ندارد مؤمن سلام دوم را که می دهد، سلام اول باشد. یعنی چه اگر یک سلام داده، یک درجه قرب پیدا کرده، باید سلام دیگری باشد. معنا ندارد لعن دوم همان لعن اول باشد. لعن اول یک مرتبه ای از برائت را در مؤمن ایجاد کرده است. روی سنگ بنای اول، سنگ بنای دوم را می گذارد. حتماً باید لعن کامل را بگذارد. اگر لعن اول انسان با لعن آخر انسان یکی است، پیداست رشد نکرده. می گویند اگر دو روز مؤمن یکی شد، زیان کار است.
وقتی ائمه علیهم السلام مشغول وضو می شدند، حالشان عوض می شد، یعنی حال قبل وضو و بعد وضو فرق می کند. با این که آن ها دائم در محضر خدا هستند. وقتی امام حسن علیه السلام مشغول وضو می شد، رنگ شان می پرید. حالشان متحول می شد. عرض می کردند: آقا چه شده؟ می فرمودند: نمی دانید در محضر چه کسی هستیم. معنا ندارد مؤمن قدم اولش در زیارت، با قدم دومش یکی باشد. مگر سرمایه را از دست بدهد، مگر رجعت پیدا کند، در غیر این صورت وقتی به طرف معصوم حرکت کرد، این حرکت، بازگشت ندارد. حتماً گام دوم، مسیر جدید است. حرکت جدید است. سلوک جدید، حج جدید، عمره جدید، برکت جدید است و قرب جدید نیز می آورد. بنابراین، مرحله بعد، حرکت به طرف آستان ولی خداست تا این که دیگر نزدیک می شود.
وقتی انسان به آستان ولی خدا می رسد، باید متحول شود. مثل این که انسان تکبیرات افتتاحیه نماز را که می گوید، باید حالش عوض شود. معنا ندارد انسان مثل بنده باشد. تکبیرات افتتاحیه را بگوید و با قبلش فرق نکرده باشد. بعد از این حرکت قرب به آستان ولی خداست.
ذکر مصیبت امام حسین علیه السلام
هر کجا آدم گوش به فرمان ولی خدا باشد، همان جا کعبه است. قمر بنی هاشم این را به همه عالم فهماند که اگر ولی خدا از تو آب هم بخواهد، ولو یک فرمانده بی بدیل و بی نظیر باشی، باید جانت را بالای یک مَشک آب بگذاری.
وقتی از اسب روی زمین آمد، دید سرش در دامن فاطمه زهراست. چه معراجی بالاتر از این که این باب به سوی کسی گشوده شود.
العطش کودکان قلب مرا پاره کرد
ورنه ز شمشیرها نیست مرا واهمه
کاش همان دم که تیر آمد و بر مشک خورد
تیغ اجل داده بود عمر مرا خاتمه
هر کجا بچه های امام حسین علیه السلام مشکل داشتند، خودشان را به عمو می رساندند و او مشکل را حل می کرد. علت اینکه بچه های خودش را نیاورد، این بود که بتواند خودش را وقف امام حسین علیه السلام و بچه هایش کند. حالا می بیند صدای العطش بچه ها در خیمه ها پیچیده است. بچه ها بر اثر تشنگی بی تاب شدند.
گر بپذیری منم در دو جهان خادمم
ساقی اطفال من، آب روان، موج زن
عاقبت از بار غم سرو قدش گشت خم
ای به جنان مام من مام تو را خادمه
خشک شده از عطش اشک به چشم همه
آن که بود عرش را قامت او واهمه
دیگر نمی تواند از امام حسین علیه السلام دفاع کند، دیگر آبی ندارد برای حرم ببرد. دشمن که از برق شمشیر او وحشت داشت، احساس کرد دیگر قمر بنی هاشم علیه السلام نمی تواند بجنگد. از این رو، جرأت کرد از همه طرف به او نزدیک شدند. این روباه ها او را محاصره و شروع کردند از دور تیراندازی کردن. بدن مطهرش تیرباران شد و در این میان تیری به چشم مقدسش نشست. او که دست در بدن نداشت، سر را فرود آورد تا چوبه تیر را بین دو زانو قرار بدهد و تیر را از چشم بیرون بکشد. در همین حال کلاه خود جنگی از سر حضرت افتاد که حضرت را هدف عمود آهنین قرار دادند. این همان غصه ای است که دل مادرش ام البنین را آتش زد.
________________________________________
[1]. انعام، آیه 151. قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ. نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ به لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.
[2]. المصباح للكفعمي، ابراهیم کفعمی، 495، و أما زيارة المهدي ع ...، ص 495.
[3]. آسمان و جهان، ترجمه كتاب السماء و العالم بحار، ج 8، 7، تفسير ص 4.
[4]. بحارالأنوار، ج 8، ص 77، باب 23، الجنة و نعيمها رزقنا الله و.
[5]. عيون أخبارالرضا، شیخ صدوق، ج 2، 276، زيارة أخری جامعة للرضاعلي بن موسی ع ولجميع الأئمة علیهم السلام ، ص 272.
[6]. تحريرالمواعظ العددية، علی مشکینی، الفصل الثالث مماروته الخاصة والعامة عن النبي صلّی الله علیه و آله و سلّم ...، ص 241.
[7]. بحارالأنوار، مجلسی، ج 91، ص 148، باب 32، أدعية المناجاة ...، ص 9.
[8]. نهج البلاغة، ص 510.
[9]. مصباح الشريعة، ترجمه عبد الرزاق گيلانى، ص 40.
[10]. عيون أخبار الرضا، ترجمه آقا نجفى، ج 2، 529. باب هفتادم در ذكر زيارت جامعه ديگر از براى آن جناب و از براى جميع ائمه هدى عليهم صلوات الله اجمعين، ص 524.
[11]. بحارالأنوار الجامعة لدررأخبارالأئمة الأطهار، مجلسی، ج 24، 303، باب 66، أنهم الصلاة و الزكاة، ص 286.
[12]. من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج 2، 525، باب سياق مناسك الحج ...، ص 525.
[13]. همان.
[14]. همان.
[15]. همان.
[16]. بحارالأنوار، مجلسی، ج 70، 317، باب 137، الذنوب و آثارها و النهي عن .
[17]. همان.
[18]. همان.
[20]. همان.
[21]. همان.
[22]. همان.
[23]. همان.
[24]. بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 2، 71، باب 13، النهي عن كتمان العلم والخيانة وجواز الكتمان عن غیر أهله.
خَالِطُوا النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَ دَعُوهُمْ مِمَّا يُنْكِرُونَ وَ لَا تَحْمِلُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ عَلَيْنَا إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان.