جامعه آرمانی، دغدغه تمام مکاتب
موضوع سخن ما، ارتباط فرهنگ انتظار و عاشوراست و مسئولیتی که پيوند میان اين دو امر بر دوش ما می گذارد. این انتظار چه اصول و پايه هايي دارد و بر اساس چه اعتقاداتي منتظر وجود مقدس امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف هستيم؟ بر اساس اين اعتقاد ما منتظر چه تحولي در عالم هستيم؟ بحث از جامعه موعود بحثي است كه مكاتب مختلف به آن پرداخته اند. حتي مكتب هاي مادي هم كه اصولاً به خداي متعال معتقد نيستند، یک جامعه آرماني را باور دارند.
جامعه موعود بر مبنای لیبرال دموکراسی
ليبرال دموكراسي جامعه موعودی را تعريف مي كند که بر اساس اعتقاد به خداي متعال و حكمت حكيمانه او ترسيم نشده است. آنها می گویند عقلانيت بشر رفته رفته رشد مي كند و به جايي مي رسد كه جامعه موعود جهاني و مطلوب را مي سازد. كمونيزم ها هم معتقد بودند تاريخ خود به سمت کمون ثانوی حركت مي كند. در باور آنها هیچ اراده حكيمانه اي، جهان را به سمت جامعه موعود مورد نظرشان حركت نمي دهد.
جامعه موعود در ادیان الهی
اعتقاد اديان الهي به خصوص اسلام و تشيع بر این است که جامعه جهاني به دست موعودی سامان می یابد و بر مدار حق قرار مي گيرد؛ «يَعْطِفُ الْهَوَى عَلَى الْهُدَى إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى»[1] بعد از اينكه همه چيز آشفته شد و هوای نفس، همه جا را فرا گرفت، همه چیز به دست امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف بر محور حق و عبادت و بندگي اصلاح می شود که این باورها براساس اصولی شکل گرفته است:
اصل اول: اعتقاد به توحید
این گونه نيست كه جهان يك عالم مادي از ليست، بلكه خدايی حكيم اين جهان را آفريده و بعد هم در دل اين خلقت موجودي به نام انسان را با هدفی مشخص پدید آورده که بازگشت این انسان هم در نهایت به سوی خداوند متعال است.
اصل دوم: آغاز خلقت
خداوند متعال انسان را در این دنيا نيافريده است؛ يعني آغاز خلقت ما در اين دنيا نيست و انسان براي اين عالم خاكي آفريده نشده است. ظرفيت وجودي و استعدادهاي انسان بيشتر از آن است كه در اين دنيا به نتيجه برسد. بلكه کاروان انسانی از دور دست به راه افتاده، از اين عالم عبور مي كند و به عوالم بعدي وارد مي شود. خداي حكيم انسان را با ظرفیت مشخصی آفریده. براي اينكه آن ظرفيت ها فعال شوند، او را از عوالمي عبور می دهد. عوالمي كه قرار است انسان از آن عبور کند متناسب با رشد انسان است. ابتدا عالم دنياست.
هدف از خلقت انسان
باید پرسید انسان برای چه كاري به دنیا مي آيد؟ آیا هدف خداي متعال از آفرینش، خوردن، آشامیدن، خوابیدن و ارضای غرایز است؟ هدف پروردگار از دادن نعمت ها این است که ما سرمايه ها را هماهنگ كنيم و همه را با هم در ميسر عبادت و بندگي خداي متعال حرکت دهیم. تا آن جا که «حتى يكون أعمالي و إرادتي [و أورادي] كلها ورداً واحداً و حالي في خدمتك سرمداً».[2]
حال، نتيجه اش چه مي شود؟ نتيجه اش اين مي شود كه همه استعدادهاي ما شكوفا خواهد شد. ما به اندازه ظرفيت خودمان به قرب مي رسيم. رحمت خداي متعال را مي چشيم و دريچه هاي رحمت به سوي ما باز مي شود. سرچشمه هاي رحمت به سوي ما مي جوشد و ما مي توانيم در نعمت هاي خداي متعال غرق بشویم. حتی می توانیم در این سیر درجات پايين بهشت را هم پشت سر بگذاريم و به جایی برسيم که: «بِمَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ» [3] نه چشمي ديده و نه گوشي شنيده است. «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ» [4] خدا چه چیزی براي آنها در نظر گرفته: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ» [5] هيچ کس نمی داند خداي متعال چه گوهرهايي را براي آنها پنهان كرده است.
اصل سوم: نیاز به هدایتگر
ناگفته پیداست ما در رسيدن به مقام توحيد محتاج هدایت انبيا و اوليا هستيم. آن انبيا و اوليا محور هدايت بشرند. جريان هدايت و عبادت و توحيد در جهان را آنان سرپرستي مي کنند.
اصل چهارم: جهان عرصه عبادت اولیا
ما معتقديم كه خداي متعال براي هدايت ما، انسان هايي را فرستاده كه دست بشر را بگيرند و به سمت خداي متعال پيش ببرند. اگر اين اعتقاد را عميق تر كنيم، درمی یابیم که در اصل، هدف از خلقت، آنها هستند؛ «لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكَ»[6] عالم براي عبادت آنها خلق شده است. خداي متعال دست، چشم، گوش و زبان را به ما داده كه ما بتوانيم به وسيله آنها رشد كنيم. پس اصل، رشد ماست و اين جسم قالبي است كه در اين دنيا براي ما خلق كرده است. بنابراين در اين نگاه، اولياي الهي اصلند و خداوند جهان را براي عبادت آنها آفريده است.
اصل پنجم: خلقت هماهنگ جهان
خداوند تمام اعضا را متناسب با ما خلق كرده. این گونه نيست كه خداي متعال بدنی براي ما آفريده باشد که دور ريخته شود. حتی اين بدن هم به گونه اي خلق شده كه قابلیت رشد دارد. او هم همراه با عبادت ما رشد مي كند. بنابراين خداي متعال جهان را كاملاً هماهنگ خلق كرده. در اين پيكري هم كه به ما داده، ميل به قرب وجود دارد؛ «يسبح لله ما في السموات و ما في الارض»؛ هرچه در آسمان و زمين است، تسبيح گوي خداست. اينها هم موجود زنده اند. اينها هم تسبيح مي گويند. برای مثال وقتي مؤمن غذا می خورد نه تنها به بدنش انرژي می رساند، بلکه با اين انرژي، عبادت هم مي كند.
ذکر خداوند، به مثابه مصالح خانه آخرت
بعد هم عالم ملکوت را خلق كرده است. ملائكه هم منتظرند كه اين طعام در اختيار آنها قرار گيرد. عبادت ما طعام آنهاست. حضرت در روایتی فرمودند: وقتي به معراج رفتم، ديدم فرشتگان از خشت طلا و نقره خانه مي سازند. پرسيدم: جبرئيل! اينها چه مي كنند؟ گفت: برای مومنان خانه مي سازند. حضرت فرمودند: پس چرا گاهي مشغولند و گاهي دست بر مي دارند؟ جبرئيل گفت: يا رسول الله! اگر برايشان از دنيا مواد و مصالح برسد، مي سازند و اگر نرسد بی کار می مانند. حضرت پرسیدند: مصالحش چيست؟ پاسخ آمد: تسبيحات اربعه.
حال باید دید حقيقت اين اذكار چيست؟ چگونه مي شود كه اين اذكار به مصالح عالم ملكوت تبدیل شود؟ باید دانست عمل ما ملكوتي دارد. ملائک هم منتظرند مثل كشاورزي كه مشتاقانه دانه را می کارد آنها هم مشتاقانه منتظر دریافت عمل مؤمن هستند.
رسیدن به ملکوت عالم از مسیر اراده ولی خدا
اگر گفته مي شود خداي متعال عالم را براي نبي اكرم صلی الله علیه وآله وسلم آفريده، معنايش اين نيست كه به عالم ظلم شده. در حقیقت شفاعت نبي اكرم صلی الله علیه وآله وسلم است كه عالم را به قرب و كمال مي رساند؛ یعنی خدا عالم را براي او آفريده و همه طفيل حضرت خلق شده اند. اگر اراده يك مؤمن جذب اراده ولي الله بشود، خود اين اراده نور مي گيرد و به بهشت راه پيدا مي كند. راه يافتن به ملكوت عالم، از مسير اراده ولي الله صورت می گیرد. مانند غذا که در بدن یک مؤمن به انرژی تبدیل می شود و در صورت نخوردن، بدن دچار اختلال می شود. اگر جذب اراده او شدي از طريق عبادت او به قرب خدا مي رسي. شايد يك معناي «بنا عبدالله، بنا عرف الله» همين باشد؛ به وسيله ما خدا عبادت مي شود، به وسيله ما معرفت خدا به دست مي آید.
پس خداي متعال عالم را براي عبادت نبي اكرم صلی الله علیه وآله وسلم و سجده حضرت آفريده، ولي اگر عالم جذب اين سجده شد، با سجده حضرت همه عالم به كمال و قرب مي رسد.
اصل ششم: مهلت به دستگاه ابلیس
در كنار اين جريان، دستگاه های دیگری هم پدید می آیند؛ مانند دستگاه ابلیس. البته پدید آمدن این جریان هدف اصلي خلقت نیست؛ يعني خداي متعال موازی با خلقت نبي اكرم، دستگاه ابلیس را هم خلق كرده که در عرض هم دو هدف مستقل دارند. پس اراده ها بايد دو راه در عالم دنيا داشته باشند تا بتوانند انتخاب كنند. فقط دستگاه نبي اكرم صلی الله علیه وآله وسلم نیست که امداد می شود؛ دستگاه ابليس هم امداد مي شود: «كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ»[7]؛ به او هم مهلت داده مي شود. ولي طبیعتا اين گونه نيست كه دستگاه ابليس، موازي با دستگاه حضرت رشد كند؛ یعنی هرگز نمی تواند دستگاه ايمان را بربچيند.
شیطان روز اول چنین رجز خواند: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ» [8]؛ سر راه مستقيم شان مي نشينم. «لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ»[9]؛ در دلشان هوس ايجاد مي كنم. به آنها فرمان مي دهم: «لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ»[10]؛ دنیا را در نظرشان تزيين مي كنم. پس به او اجازه دادند که هر كاري انجام دهد؛ «إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ»[11]؛ مي گويد: تا قیامت به من مهلت بده. به او مي گویند: اين گونه نيست: «فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ إِلىَ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»[12]؛ مهلت تو مهلت معيني است. این گونه نيست هر چه تو مي خواهي به تو بدهيم.
اصل هفتم: جنگ میان حق و شیطان
همواره در میان اين دو دستگاه (دستگاه انبیاء و هدایت و دستگاه ابلیس و ضلالت) جنگ و درگيري وجود دارد و اين درگيري هم از سرآغاز بوده و ادامه خواهد داشت.
علت جنگ میان دستگاه حق و دستگاه باطل
پس از آشنا شدن با این اصول باید دانست که تمامی این اصل ها در آموزه مهدویت وجود دارد. از سوی دیگر دو دستگاه یاد شده همواره با هم در ستیزند. حال موضوع درگيري چيست؟ آيا موضوع اصلي درگيري بر سر دنيا و جلوه هاي دنياست؟ انبيا مي خواهند عالم را به سمت عبادت خدا هدایت کنند، ابليس مي خواهد عالم را به سمت معصيت ببرد. انبيا مي خواهند ارواح را به يك روح واحد تبدیل کنند؛ انبيا مي خواهند همه زندگي اجتماعی بشر رنگ عبادت بگیرد. شيطان و ابليس و دشمنان انبيا مي خواهند همه زندگي بشر را به استكبار و نفسانيات تبديل كنند. ابليس مي خواهد همه ارواح را دور خودش جمع كند.
بلوغ عالَم، اشتیاق به عبادت خداست
بلوغ عالم در چشيدن طعم عبادت و بندگي است. ظرفيت انسان ها باید به جايي برسد كه با همه وجودشان، مشتاقانه خدا را عبادت كنند؛ وقتي مؤمن تصميم مي گيرد موحد بشود، بايد منازل و مراحلي را پشت سر بگذارد. بايد قدم به قدم طعم ايمان را بچشد؛ «حَرَامٌ عَلَى قُلُوبِكُمْ أَنْ تَعْرِفَ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ حَتَّى تَزْهَدَ فِي الدُّنْيَا» [13]بر قلوب شما حرام است تا وقتی دل از دنیا بر نداشته اید شيريني ايمان را بچشيد. در غیر این صورت شيريني عبادت و ايمان در كام شما زنده نمي شود و نمی توانید آن حلاوت ها را بچشيد.
سیر تدریجی بشر برای رسیدن به بلوغ الهی
مؤمن آرام آرام پيش مي رود و کم کم در مقاماتي كه اربابان معرفت گفته اند غرق می شود تا این که به جايي برسد كه رفته رفته بفهمد همه زندگي اجتماعي اش بايد آهنگ خدا پيدا كند. اين امري است كه تدريجاً بر محور ولايت معصومين اتفاق مي افتد. آنها هستند كه ولايتشان آرام آرام بشر را رشد مي دهد. يك معلم الهي تدريجاً شاگرد را جذب روح خود مي كند. مثل مادري كه به كودك شير مي دهد. تدريجاً او را سِير مي دهد و هدايت مي كند تا به بلوغي برسد كه فقط خدا را ببیند. اين يك سير تدريجي است و بايد مراحلي را پشت سر گذاشت. این گونه است که شيطنت ها، ناخالصي ها و هواهاي نفس از او گرفته مي شود و به يك روح خاشع، خاضع، عابد و موحد تبدیل می شود.
اگر انسان ها بخواهند به صورت اجتماعي به جايي برسند تا هم دلي و همكاري شدت پيدا كند و آهنگ خدایی بگیرد باید رفته رفته تلاش کنند. يعني ممكن نيست این اتفاق در زمان حضرت نوح علیه السلام بيفتد. ممكن نيست اين اتفاق در زمان حضرت ابراهيم و ظهور اسلام واقع شود. بلکه تنها با فداكاري انبیا در طول تاریخ بشر به دست می آید.
وظیفه ما در عصر ظهور
مرحوم مجلسي نقل فرمودند: وقتي نمرود آن آتش عظيم را به پا كرد تا وجود مقدس ابراهيم خليل علیه السلام را بسوزاند، زنبور عسل، بال خودش را تر كرده بود و روي آتش مي كشيد و مي خواست اين آتش را خاموش كند. خب آتش با امر خدا آرام گرفت: «يا نارُ كُوني بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهيمَ» [14]، ولي زنبور به كار خودش مشغول بود. ما كه نمي توانيم كار ولي خدا را انجام دهيم، ولي مي توانيم وظیفه خود را انجام بدهيم. یعنی كار خودمان را بر دوش ولي خدا نیندازیم. تلاش كنيم به شفاعت آنها برسیم.
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ»[15] او دعوت مي كند، او فرا مي خواند، او جذب مي كند. اگر اجابت كردي، قدم به قدم تو را پيش مي برد، ولي كار ما اجابت است. اين کمترین كاري است كه ما بايد انجام دهیم. این گونه به سمتي حركت مي کنیم كه همه اراده هاي مؤمنين جذب ولايت ولي الله مي شوند و آهنگ جهان يكپارچه عبادت و سجده مي شود و جز نجواي لا اله الا الله به گوش نمی رسد. شايد بتوان این آیه را این گونه معنا كرد: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» [16]؛ همه ما گرد ولي الله هستیم و به پشتوانه حضور ایشان جرأت مي كنيم بگوييم اياك نعبد. حقيقت عبادت از آن ايشان است. جريان «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» اين است که همه عبادت ها را حضرت انجام می دهد. البته ما هم بايد در مسیر عبادت عظيم عالم نقش ايفا کنیم.
دولت کریمه
«اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ فِي سَبِيلِكَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ».[17]
در دعاي افتتاح ماه رمضان كه ما را در شب هاي ماه رمضان با امام زمان پيوند مي دهد با دولت كريمه حضرت آشنا می شویم. خدايا اين رغبت را به تو داريم و اين اميد را به تو بستيم. در اين ماه ضيافت كه ما را به آن دولت كريمه برساني. دولت كريمه، دولتي است كه همه چيزش آهنگ خدا دارد. با اين دولت اسلام و اهل اسلام را عزيز مي كني و نفاق و اهلش را ذليلي مي كني. در اين دولت كريمه اين نقش را به ما دادي تا ما دعوت کننده به بندگی تو باشیم و داعيا الي الله بودنِ امام زمان و نبي اكرم صلی الله علیه وآله وسلم در وجود ما روشن شود. دست ديگران را بگيريم و به راه تو هدایت کنیم. اگر چنين شد كرامت دنيا و آخرت را اينگونه نصيب ما كن. اين تصوير، دورنمايي بسیار محدود از چشم انداز عصر ظهور است.
رسیدن به قافله سیدالشهدا علیه السلام شرط نزدیک شدن ظهور
بی شک اگر شيعه بتواند خودش را زودتر به قافله كربلا برساند ان شاء الله ظهور حضرت نزديك مي شود. وقتی بلاها را پشت سر بگذاریم، ظرفیت پيدا می شود. مهمترین بلا براي مؤمن، بلاي سيدالشهدا و اولياء خداست. شیعه هر چه زودتر بتواند این موضوع را درک کند، به درك ولايت ولي الله نزديك مي شود. همان طور نفوسي كه به شکل فردی غرق در عاشورا هستند زودتر به امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف می رسند. جامعه شيعه هم باید بتواند به صورت اجتماعي طعم این مصيبت را بچشد و جذب بشود؛ زیرا اگراين فاصله كوتاه بشود زودتر آمادگي پيدا مي كند.
ذکر مصیبت: سفر پر مخاطره عشق
«السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكُمْ مِنِّي جَمِيعاً سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَار وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لزِيَارَتِكُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين» [18] کاروان امام حسين علیه السلام از ماه رجب به راه افتادند و رفته رفته به طرف ميعادگاهشان، كربلا نزديك مي شوند. امام حسين علیه السلام قدم به قدم آنها را هدايت كرد تا به اين قرارگاه الهي برسند. آنهايي كه احساس مي كردند درك سياسي دارند و به حضرت می گفتند نرويد، اگر هم مي رويد، اهل بيت را با خود نبريد، نواميس رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را با خودتان نبريد. آنها در حسب ظاهر پايان كار را مي ديدند. اين سفر يعني شهادت امام حسين علیه السلام ، يعني قطعه قطعه شدن جوان ها، يعني پرپر شدن علي اصغر علیه السلام. ولي نمي دانستند حضرت از ازل قول داده و اين روح هاي بلند از ازل با امام حسين علیه السلام عهد بستند. چطور امام حسين علیه السلام مي تواند آنها را كنار بزند؟
براي هيچ كس به اندازه امام حسين علیه السلام اسارت خواهرش سخت نيست. براي هيچ كس به اندازه امام حسين علیه السلام شنيدن صداي العطش اين دخترك ها در كربلا سخت نيست. براي هيچ كس تماشاي بدن قطعه قطعه علي اكبر علیه السلام به اندازه امام حسين علیه السلام سخت نبوده است. هيچ كس به اندازه امام حسين علیه السلام آن سختي وداع را تحمل نكرده. كسي كه وقتي دشمن به طرف خيمه هايش حركت كرد، توانش را جمع كرد و فرمود: اگر دين نداريد آزاده باشيد با من مي جنگيد، با اهل حرم چكار داريد؟
يا بقية الله چقدر برايش سخت بود. نه اهل بیت علیهم السلام راضي شدند از امام حسين علیه السلام جدا بشوند و نه امام حسين علیه السلام راضي شد اينها را جا بگذارد. گويا این ها در مدينه قدم به قدم آماده می شدند تا به كربلا برسند.
وقتی رسیدند حضرت فرمود: اسم اين سرزمين چیست؟ غاضريات، نينوا. فرمود: آيا نام ديگري هم دارد؟ گفتند: كربلا. فرمود: «إنزلوا، هاهنا محطّ رحالنا، و مسفك دمائنا، و هنا محلّ قبورنا»![19] بار بيندازيد عزيزانم! اينجا محل ريختن خون هاي ماست. اينجا محل دفن ماست. سپس عزيزانش را جمع كرد. به اهل بيتش نگاه كرد و گريست. خدايا مي بيني بني اميه با ما چه كردند. حضرت آنها را آماده كرده بود. پس بار خودشان را در اين وداع برداشتند. وداع كردند و رفتند. حالا براي سفر اسارت آماده شده بودند. فقط دختر امام حسين علیه السلام بود که بی تابی می کرد. دل از بابا بر نمي داشت. نه امام حسين علیه السلام دست از دختر بر مي داشت و نه دختر دل از بابا می کند. اجازه بدهيد من مي خواهم كنار بابا بمانم.
چون چاره نيست مي روم و مي گذارمت
اي پاره پاره تن به خدا مي سپارمت
________________________________________
[1]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، مجلسی، ج 51، ص 130، باب 2 ما ورد عن أمير المؤمنين صلوات الله عليه في ذلك ..... ص 109.
[2]. إقبال الأعمال، سیدبن طاووس، 709، فصل فيما نذكره من الدعاء و القسم علی الله جل....ص 709
[3]. إرشاد القلوب إلى الصواب، شیخ حرعاملی، ج 2، ص 441، الثالث: في فضل زيارته ع و ما جاء في ذلك من الأخبار و الآثار ..... ص 441
[4]. السجدة : 17
[5].همان
[6]. بحارالأنوار، مجلسی، ج 16، ص 405، باب 12- نادر في اللطائف في فضل نبيناص... ص 409
[7]. الإسراء : 20
[8]. الأعراف : 16
[9]. النساء : 119
[10]. الحجر : 39
[11]. الحجر : 42
[12].ص: 80،81
[13]. الكافي، شیخ کلینی،ج 2، ص 128، باب ذم الدنيا و الزهد فيها ..... ص 128
[14]. الأنبياء : 69
[15]. الأنفال : 24
[16]. الفاتحة : 5
[17]. الكافي، شیخ کلینی، ج 3، ص 424، باب تهيئة الإمام للجمعة و خطبته و الانصات...ص 421
[18]. بحارالأنوار، مجلسی، ج 98، ص 292، باب 24- كيفية زيارته صلوات الله عليه یوم عاشوراء...ص 290
[19]. مع الركب الحسينى (ج 3)، محمدجوادطبسی، 288، 17- نينوى: ..... ص : 284