پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

 

 

دو ديدگاه نسبت به انقلاب اسلامی
 
از همان روزهای اول پیروزی انقلاب، دو نگاه نسبت به انقلاب اسلامی وجود داشت. يكي نگاه مربوط به امام رضوان الله علیه بود. برخي با انديشه هاي ايشان همراه بودند و رسالت هاي انقلاب اسلامی را فراتر از مرزهای جغرافیایی مي دانستند. در مقابل بينش ديگري بود كه تمام رسالت انقلاب را در چارچوب مسائل داخلي مي ديد. اين يك تفاوت اساسی بین این دو اندیشه بود. رسالتي كه امام رضوان الله علیه بر دوش خود احساس مي كرد، به مراتب بالاتر از اين بود؛ يعني هدف انقلاب اسلامي را در تأمين دنياي مردم خلاصه نمي كردند، بنابراين، تفاوت ديگر در آرمان هاي انقلاب اسلامي بود. ديدگاه امام، خيلي فراتر از مرز ايران بود. انقلاب اسلامي هم آمده تا بشريت را به سمت اسلام دعوت كند.
 
عدم وابستگی انقلاب به هیچ قومیتی
 
برخي مي پنداشتند اين انقلاب و آرمان هايش ارتباط جدي با اسلام ندارند و بيشتر انقلاب را بر پايه انگيزش هاي مادي آن هم در چارچوب مليت خاص تفسير مي كردند. اگر انقلاب وابسته به يك قوميت يا نژاد و امثال اينها بود، طبيعي است كه از آن قوم و نژاد و خاك فراتر نمي رفت. كساني هم كه براي اين انگيزه به ميدان مي آيند افرادي هستند كه به نوعي به اين قبيله وابستگي دارند. هر كجا كه اين مكتب وجود دارد، محدوده اي است كه اولاً به شدت در آن محدوده نفوذ مي كند و ثانياً نسبت به آن محدوده رسالت دارد، همچنين سريع و مستقيم بر آرمان ها اثر مي گذارد.
 
آرمان اصلی انقلاب
 
حتماً به ياد داريد كه امام بر جمهوري اسلامي پافشاري مي كردند. خيلي ها سعي كردند يك كلمه به اين نام اضافه كنند. مانند: جمهوري دموكراتيك اسلامي؛ ولي امام قاطعانه ايستاده بودند. بايد بدانيد كه اگر دموكراتيك اضافه بشود اسلام و جمهوريت بر روش دموكراسي تكيه دارد. بنابراين شما بايد روش دموكراسي را اجرا كنيد؛ ولي آرمان هاي انقلاب اسلامي بلافاصله به اسلام گره مي خورد. هر كجا كه اسلام نفوذ دارد، انقلاب اسلامي هم در آنجا رسالتي دارد. هر كجا اسلام ديده مي شود، انقلاب اسلامي هم در آنجا حاضر است. از ديدگاه امام، جغرافياي اسلامي، جغرافيايي بسيار وسيع مي شود.
 
آرمان انقلاب اسلامي در قدم اوّل، توسعه كلمه توحيد است؛ يعني اعتلاي كلمه توحيد. با اين ديدگاه طبيعي است كه در جريان فكري با هم اختلاف پيدا مي كنند. هم در داخل و هم در خارج. هر كجا امام در مسائل بين المللي موضع گيري مي كردند، طبيعي است كه اين جناح در مقابله موضع گيري هاي امام مي ايستاد؛ مانند مسئله فلسطين و لبنان که محل اختلاف بودند.
 
اكنون هم اين دو خط و جريان وجود دارند. حال بايد ديد نقطه تعارض بين اين دو انديشه كجاست؟ آيا يكي از اين دو انديشه مخالف دين است و انديشه ديگر ديني است؟ يا نه هر دو مدعي دين و مذهب و خدا هم هستند. آرمان های انقلاب در محدوده رفاه و امنیت مادی خلاصه نمی شود. هر کجا اسلام حضور دارد انقلاب اسلامی در آنجا حضور دارد. اولین هدفی که انقلاب اسلامی دارد توسعه قدرت مذهب و توجه به خدای متعال است؛ یعنی اعتلای کلمه توحید.
 
نگاه اول : رویکرد حداقلی نسبت به دین
 
اگر تفاوت اساسي اين دو انديشه را ببينيم، آن گاه نيازهاي انقلاب اسلامي را هم تشخيص خواهيم داد. بايد گفت تفاوت اساسي اين دو نگاه، به جايگاه دين و مذهب در زندگي بشر باز مي گردد. براساس اين انديشه و نگاه، رسالت دين و مذهب، چيزي جز توجه دادن انسان به عالم آخرت نيست. البته اخلاقيات هم جايگاه ويژه اي دارد؛ يعني سلسله اي از نظامات اعتقادي و اخلاقياتي را توصيه مي كند تا سبب پرورش بشر شود. اين اعمال و رفتار و اين مناسك عملي زمينه ساز تحقق خلقيات و اعتقاداتند. مذهب همين است.
 
برخي مي گويند وظيفه مذهب اين است كه انسان را در عالم نسبت به نظام هستي، به حيرت بيفكند. براساس اين انديشه، شكل گيري قدرت در جامعه، ديگر ربطي به مذهب نخواهد داشت. نظام هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي جامعه ارتباطي با مذهب ندارند. بنابراين اقتصاد، ديني، سياست ديني، فرهنگ ديني، اينها بي معني هستند. البته اين به معناي كامل نبودن مذهب نيست. دين كامل است، اما اين موارد جزء رسالت هاي دين نيست. بنابراين نظر، اصلاً حكومت ديني بي معني است.
 
البته اين تفكر، مربوط به سياست مدارهاي گذشته است براي هماهنگ كردن دنيا. كساني كه امروزه اين گونه فكر مي كنند، پنجاه سال از سياست مدارها عقبند. معني آزادي عقيده كه در منشور سازمان ملل آمده همين است. يك قانون اساسي براي دنيا نوشته اند و مي خواهند با اين قانون دنيا را اداره كنند. از نظر اين افراد، نظامات سياسي، اصلاً نظاماتي نيستند كه مذهب گره بخورند. براساس اين نظريه، جامعه بايد علمي اداره شود.
 
نگاه دوم : رویکرد حداکثری نسبت به دین
 
نگاه دوم، كاملاً نكته مقابل اين نگاه است. در نگاه دوم، همه عرصه زندگي بشر، عرصه دين ورزي و خداجويي است؛ يعني سايه اديان، بر همه ابعاد زندگي بشر مي افتد. براساس اين انديشه، همه شئون زندگي بشر، چيزي جز پرستش نيست. انسان در هر عمل و نگاهش، مشغول پرستش است. چه در رفتار فردي و چه در رفتار اجتماعي. چه آنجا كه به تنهايي مشغول تلاش است، چه آنجا كه در سازماني فعاليت مي كند. اين پرستش دو محور دارد؛ يا پرستش دنياست يا پرستش خداست؛ يعني هيچ عرصه اي از عرصه هاي بشر نيست كه خالي از پرستش و عبادت و خضوع باشد.
 
بايد گفت دين از هيچ يك از شئون زندگي فردي و اجتماعي هيچ بشري جدا نمي شود. بشر بي دين وجود ندارد.
 
ادیان الهی و ادیان مادی
 
ولي اديان يا اديان الهي اند يا اديان مادي. مكاتب هم يا مكاتب الهي هستند يا مكاتب مادي. ملت هايي كه به سوي توسعه غربي جلو  می روند، اين توسعه علمي مانند خوره به جان اين ملت ها مي افتد و اعتقادات دينشان را مي گيرد؛ يعني در باورهاي ديني آنها دخالت مي كند و دين ورزي را كم رنگ مي نمايد. چون اين حوزه های اعتقادی را از هم جدا مي دانند.
 
بشر در تمام عرصه های زندگی، به دین نیاز دارد
 
در نگاه دوم، هيچ عرصه اي از زندگي بشر، جداي از دين نيست. يك جامعه به اصطلاح متمدن، به هيچ يك از آداب و مناسك ديني پايبند نيست؛ نه در يك چارچوب عبادت مي كند و نه در يك چارچوب خلقيات خودش را تنظيم مي كند.
 
در رنسانس اين فرضيه مطرح شد كه محدوده اي براي دين و محدوده اي براي علم، ولي كم كم عرصه دين را كم كردند. علم روانشناسي تا جايي كه مثلاً مي بينيد اكنون، جاي اخلاق را گرفته است. از نظر آنان اخلاق توسعه يافته، اخلاقي است كه به همكاري اجتماعي براي توسعه قدرت مادي كمك كند. و بعد هم گفتند: اين اخلاقي كه پيامبران آورده اند، اخلاقي كهنه است.
 
حرف هايي كه امروزه روشنفكران مي زنند، حرف هاي كهنه شده در دنياي علمي غرب است. امروز هيچ فيلسوفي طرفدار اين نظريه نيست كه اين عرصه براي علم است و اين عرصه براي دين. آنها مي گويند اين مرحله مربوط به علم و عقل است. حال، خود دين بايد جايگاهش را در اين ميان پيدا كند.
 
دو نگاه نسبت به انقلاب اسلامی
 
گروهی انقلاب را بر پایه انگیزش های مادی آن هم در چارچوب ملیتی خاص تفسیر می کردند که آرمانهایش هم تأمین همین مرز و بوم خاص و این ملت خاص بود. اما در بینش امام رضوان الله علیه انگیزه حاکم بر انقلاب انگیزه های معنوی ملت و ایمان به خدا بود که در ملت به بلوغ رسید و عامل این حرکت عظیم و وسیع شد.
 
نگاه اول : نگاه کسانی که همراه امام نبودند
 
سخن اول حضرت امام حکومت اسلامی بود. خیلی ها سعی می کردند که یک کلمه به آن اضافه کنند. مثلاً جمهوری دموکراتیک اسلامی و امثال اینها. امام قاطعانه ایستاده بودند که جمهوری اسلامی، نه یه کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر. اگر این کلمه افزوده می شد که می خواست در همه ساختارهای نظام جاری شود و در مرحله لفظ نمی ماند، شما باید روش دموکراسی را در همه ارکان نظام اجرا کنید. انقلاب اسلامی در آرمان هایش بلافاصله به اسلام گره می خورد.
 
طبیعی است که بین این دو نظر نزاع وجود دارد. هر کجا امام در مسائل بین الملی موضع گیری می کردند طبیعی است که این جناح در مقابله موضع کیری های امام می ایستادند. بنابراین آرمان حکومت اسلامی از این نگاه چیزی جز حکومت بر مبنای شاخصه های بین المللی و در چار چوب مرزهای خاص نیست.
 
نگاه دوم : دیدگاه امام  و همراهان ایشان
 
در مقابل هم نگاه دومی وجود دارد : جمهوری اسلامی مربوط به یک خاک و یک نژاد و یه ملت خاص نیست. انقلابی است بر پایه اسلام مربوط به اسلام. هدفش هم دعوت همه ملت ها به اسلام حمایت از همه مسلمان ها و آرمانش هم آرمانهای اسلام است و اولین آرمانش هم اعتلای اصل خدا پرستی و کلمه توحید است که اصل دین داری هم به اینجا برمی گردد.
 
تفاوت این دو دیدگاه در عرصه بین المللی
 
گرایش موضع بین المللی به این دو هم متفاوت است. از یک نگاه هیچ تعارضی نیست. می شود مسالمت آمیز در دنیا زندگی کرد. با دنیا کنار آمد مصالحه کرد و با حفظ روابط بین المللی به سازندگی داخلی پرداخت. اما از نگاه دوم تعارض و تضاد و تصادم و جنگ و درگیری جزء ضرورت های انقلاب اسلامی است. طبیعی است این دو حرکت حتماً با هم درگیر می شوند.
 
اکنون هم این دوخط و جریان وجود دارند و دقیقاً موضع گیری بین المللی هم به انقلاب اسلامی همین دو چهره را دارد. از اول انقلاب اسلامی هم این گونه بوده است. امام رضوان الله علیه داعیه صدور انقلاب را داشتند. داعیه حرکت در سطح بین المللی را داشتند و برای اقتدار بین المللی اسلام گام برمی داشتند. فراتر از مرزها را می دیدند و برای او عمل می کردند.
 
ریشه تعارض بین این دو دیدگاه
 
نقطه تعارض بین این دو اندیشه کجاست؟ این دو اندیشه ای که اکنون هم وجود دارد آیا اندیشه ای است مخالف دین و اندیشه دیگر اندیشه ای است دینی؟ یا نه هر دو مدعی دین و مذهب و خدا هم هستند. تفاوت اساسی این دواندیشه را ببینیم و آن گاه به نیازهای انقلاب اسلامی می رسیم.
 
رویکرد دیدگاه اول نسبت به دین، حداقلی است
 
ظاهراً تفاوت اساسی این دو نگاه به جایگاه دین و مذهب برمی گردد. در یک دیدگاه در زندگی بشر اساس اندیشه و رسالت دین و مذهب چیزی جز توجه دادن انسان به عالم آخرت نیست. باید گفت حاصل مذهب این است و جز این نیست. مذهب هیچ چیز دیگری ورای این ندارد. اگر در مذهب از امور دیگری سخن به میان آمده ذاتاً جزء دعوت های مذهب نیستند. بلکه مسائلی جزئی هستند که در مذهب از آنها سخن به میان آمده. حیات بشر ربطی به دین داری اش ندارد.
 
این دو رسالت از هم جداست. هر کدام یک متصدی دارند؛ متصدی یک حوزه انبیا هستند و متصدی حوزه دیگر بشر. قدرت در جامعه ربطی به مذهب نخواهد داشت. هیچ ضرورتی ندارد که نظام های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه بر پایه دین و مذهب شکل بگیرند و نباید هم شکل بگیرند. مذهب در این زمینه ها سخنی ندارد. البته به طور ناخودآگاه در جامعه سایه می افکند، ولی هیچ ضرورتی ندارد متصدی این امور باشد. دین کامل است اما در عرصه ای که مربوط به دین ورزی است. بنابراین حکومت دینی بی معنی است. مردم همه می توانند خدا را بپرستند و در زندگی اجتماعی شان هم به شکل های مختلف زندگی کنند. جنگ و جدال بر سر اعتقادت هم بی معنی است.
 
رویکرد نگاه دوم نسبت به دین، حداکثری است
 
اما نگاه دوم نسبت به دین متفاوت است. در نگاه دوم همه عرصه حیات بشر عرصه دین ورزی و خدا جویی است. یعنی سایه ادیان بر همه ابعاد بشر می افتد. همه ابعاد حیات بشر باید دینی باشد. همه شئون بشر باید شئون بندگی باشد. بر اساس این اندیشه همه شئون زندگی بشر چیزی جز پرستش نیست. انسان در هر عملش، در نگاهش، عشق ورزی و نفرتش، در همه رفتارهای روحی عینی و ذهنی فکری اش مشغول پرستش است. هیچ عرصه ای نیست که خالی از پرستش و عبادت و خضوع باشد.
 
ولی دینی که محوره زندگی فردی و اجتماعی است گاهی دین خدا پرستی است و گاهی دین دنیا پرستی است. برخی ملت ها به سوی توسعه غربی جلو می روند که ربطی هم به دین ندارد. این توسعه علمی مثل خوره به جان این ملت ها می افتد و در اعتقادات دینی شان دخالت می کند. کم کم می بینی یک جامعه به اصطلاح متمدن به هیچ یک از آداب و مناسک دینی پای بند نیست.
 
جمع بندی
 
رویکرد این دو نگاه هم در ساختار و هم در روش با هم متفاوت است. بر اساس یک نگاه اصلاً حکومت نمی تواند دینی باشد و بر اساس نگاه دیگر اصلاً حکومت غیر دینی وجود ندارد. منتهی دینی که در حکومت رسوخ می کند دین دنیا پرستی است که ملت ها را به طرف عشقِ بیشتر به دنیا می کشاند. یک حکومتی است  که بر پایه عبودیت حق تشکیل می شود و ارکان جامعه را بر مبنای عشق به خدا و توسعه خدا پرستی شکل می دهد که حاصلش توسعه عبودیت و کرامت انسانی است. قرآن می فرماید: «إِنَّ فِی خَلقِ السَّمَواتِ وَالارضِ وَاختِلافِ الَّلیلِ وَالنَّهارِ لَآیات لأولی الأَلبَاب» همه اینها پر از آیه هستند. کسی که با این آیه ها نمی خواهد به خدا برسد،  هیچ وقت به خدا نمی رسد. آیات حق خیلی روشن تر از این است که ما به این مبهمات تکیه کنیم.
 


 

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group