آخرين منزل سلوک عاشورايي؛ ممات طيبه، امتداد و استکمال حيات طيبه در سير الی الله
مقدمه
آخرین دعا در فراز اول زيارت عاشورا اين است: «أللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ مَماتى مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» در اينجا بايد بحث کرد که اين حيات و ممات چه خصوصيتی دارد.
موت مؤمن يعني ورود به اهداف و اشتياق هاي برتر
گاهی زندگی برخي از انسان ها به گونه ای است که مرگ، پایان این زندگی و خط تقاطع آن قلمداد مي شود و همه آمال ها و آرزوهای آنها به پایان مي رسد. این انسان ها واقعاً می میرند و به همین دلیل از این مرگ، گریزان هستند. اما یک نوع حیات دیگر داریم که با مرگ ادامه پیدا می کند و مرگ، خط تقاطع این حیات نیست؛ بلکه زندگی و مردن، در یک مسیر قرار دارند و این مرگ، کمال آن حیات و مقدمه رسیدن به مقامات بعدی است. این حیات و مرگ، حیات و مرگ اولیای خداست.
مرگ اولیای خدا ادامه زندگی شان است؛ چون آرزوها و آمالی دارند که در این دنیا امکان دستیابی به آنها وجود ندارد و حتماً باید از این بساط، رخت بربندند تا امکان رسیدن به آن مقام برایشان ميسر شود. به همین دلیل، اولیای خدا و متقین، مشتاق مرگ هستند؛ «لَولا الاَجَلُ الذي كَتَبَ اَلله عليهم، لَم تَستَقِرَّ اَرواحَهُم في اجسادِهِم طَرفَه عَينٍ، شُوقَاً اِلي الثَّوابِ و خُوفَاً مِن العِقابِ»(1) «شُوقَاً اِلي الثَّوابِ» يعني اینها اشتیاق به ثواب هایی دارند که در این دنیا به دست نمی آید؛ به تعبير ديگر، اشتیاق های بزرگتر از دنیا در دلشان شکل گرفته که آن اشتیاق ها در این دنیا به دست آمدني نيست. همانطور که بهشت ـ که نازله رحمت الهی است ـ در دنیا نمی گنجد، مراتبی از مقامات قرب و مقامات معرفت و محبت خدای متعال و درک رضوان، و حتی مراتبی از معرفت امام معصوم(ع) جز در آخرت ممکن نیست؛ چون ظرفیت این دنیا در تجلی حقایق، محدود است. امام صادق(ع) فرمودند: صراط مستقیم که صراط معرفت الله است هم در دنیا و هم در آخرت وجود دارد؛ يعني گرچه ورود به این صراط از دنیاست ولی این صراط در آخرت هم ادامه دارد.
«خُوفَاً مِن العِقابِ» هم يعني یک عقوبت هایی وجود دارد که متقين را بی قرار کرده و لحظه شماری می کنند که هرچه زودتر، سالم از این دنیا بیرون بروند و گرفتار عذاب و عقوبت و حجاب های اخروی نشوند. پس، حیات یک عده ای در حد حیات حیوانی و حیات نفسانی است؛ و «یأکلونَ کما تَاکُل الانعامُ»(محمد/12) و مرگ هم پایان زندگی شان است، اما زندگی و موتی که اولیای خدا دارند، اين طور نيست. آنها با مرگ مأنوسند و آن را انتظار مي کشند؛ به تعبير اميرالمؤمنين(ع): «وَاللّهِ لاَبنُ أبيطالِبٍ آنَسُ بِالمَوتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَدىِ اُمِّهِ»(2) يا به فرمايش حضرت سیدالشهداء(ع) در شب عاشورا درباره اصحابشان: «سْتَأْنِسُونَ بِالْمَنِيَّةِ دُونى اِسْتيناسَ الطِّفْلِ إِلى مَحالِبِ أُمِّه»
درجات مختلف حيات و ممات
در ادامه اين معنا مي توان گفت: ارواحی که در انبیاء و اولیاء و مؤمنین از سرچشمه حیات که «اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ» است؛ دمیده می شود، فراتر از روح هایی است که در انسان های متعارف وجود دارد. حیاتی که ما در این دنیا می بینیم مثلی برای درک آن حقایق است. به طور کلي، آنچه ما در این عالم می بینیم مثلی است برای مراتب بالاتر است. مثل ها را همه می فهمند اما عبور از این مثل و رسیدن به ممثل ها، کار خواص است. آنچه ما از «حیات» در این دنیا می بینیم که جنبشی و خواسته هایی و آرزوهایی و اشتیاق هایی و خوفهایی و طمع هایی است، مثلی برای حیات های برتر و زندگی های برتر است که در آنجا آرزوها، خواسته ها، تمنیات و تمایلاتی والا در انسان ها شکل می گیرد که در این دنیا به دست آمدنی نیست.
در روایات فرموده اند: در انبیاء پنج روح وجود دارد: روح القدس، روح الایمان، روح القوه، روح الشهوه و روح المدرج. در اصحاب میمنه چهار روح است و در اصحاب مشئمه یک روح که روح المدرج است. روح المدرج همان روحی است که انسان با آن می خورد و می خوابد و این تمنیات دنیایی را دارد. يا وقتي روح الایمان دمیده می شود انسان توان بر بندگی و اطاعت پیدا می کند و وقتی روح الشهوه دمیده مي شود اشتها و مبدأ میلش عوض می شود و کراهت از معصیت خدای متعال پيدا مي کند و اگر خوف الهی در قلوب مؤمنین هست به خاطر این است که در آنها روح الایمان دمیده شده است. ورای همه اینها روح القدس است که در انبیاء دميده شده است و بر اساس آن، دائماً بیدار و دائماً بصیر هستند.
ولايت ائمه نور، دارالحيوان و دارالآخره است
سرچشمه اين ارواح از کلمه حی و از مبداء حی است. سرچشمه این حیات، وادی ولایت است که اگر کسی به این وادی رسید به این حیات می رسد و اگر کسی به این وادی نرسید به آن حیات راهی ندارد. معصومین(ع) خودشان مستقیماً و بدون حجاب تحت ولایه الله هستند و از سرچشمه حیات، بدون حجاب دریافت می کنند اما ديگران برای رسیدن به آن حیات طیبه، بايد به وادی ولایت معصومین(ع) وارد شوند؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا يُحْيِيکُمْ»(انفال/24) در روايات فرموده اند: منظور از «لِمَا يُحْيِيکُمْ» ولایت علی بن ابیطالب(ع) است. يعني کسی که ولایت در او دمیده نشود او مرده است. امام(ع) سرچشمه حیات است و علم امام(ع) آن دریای بیکران يا آن نهر جاری است که اگر یک قطره اش به یک انسان برسد و در روح انسان جاری شود به حیات طیبه خواهد رسيد؛ «وَإِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الحَيَوانُ»(عنکبوت/64)
آنهایی که زندگی شان فقط زندگی دنیایی است به لهو و لعب می رسند اما دار آخرت، دار حیوان است. در روایتی فرموده اند: دنیا، ولایت ائمه جور است و آخرت، محیط ولایت ماست؛ «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى»(اعلی/16) هر کسی وارد محیط ولایت ائمه نور شود، وارد حیات آخرت که دارالحیوان است، شده و هر کسی که در محیط ولایت ائمه جور داخل شود، حیاتش لهو و لعب خواهد بود، ولو وارد عالم برزخ هم شود؛ چون بنا نیست هرکس وارد برزخ شد به حیات اخروی برسد! اینها در جهنم هم که می روند «ثُمَّ لا يَمُوتُ فيها وَ لا يَحْيى».
درجات مختلف حيات در عوالم
بنا بر آنچه گفته شد، موت مؤمن، استکمال همان حیات است و همان حیات در مرتبه کاملتری، در موت حاصل می شود. مؤمن تا نمیرد به آن حیات برتر نمی رسد. مگر غیر از این است که در موت، اسباب این عالم رفع می شود. مگر موت غیر از این است که این خورشید و این ماه و این زمین و این امکاناتی که در اختیار ماست از قبيل دست و گوش و چشم و پا و ... از ما گرفته می شود. آيا حیات ما به اینهاست و اینها هستند که ما را زنده نگه می دارند که وقتی اینها از ما گرفته شدند ما بمیریم یا اين که حیات، از سرچشمه بالاتری می آید و مراتب بالاتری از حیات، در عالم ديگر، محقق مي شود؛ کما اینکه حیات خود این دنیا و عالم طبیعت هم مراتبی دارد. يعني همانطور که این زمین، دوران بهار و پاییز و موت و حیات دارد؛ هم چنانکه در توصيف عصر ظهور آمده است: «يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(روم/50) عوالم مختلف هم درجات حیات مختلفي دارند.
مؤمن، قدرت احياء پيدا مي کند
مؤمن وقتی می میرد وارد یک عالم زنده تری مي شود و حیاتش کامل تر و متعالي تر می شود و سرچشمه این هم ولايت امام(ع) است؛ «وَ أَحْيِ بِهِ الْقُلُوبَ الْمَيْتَةَ وَ اشْفِ بِهِ الصُّدُورَ الْوَغِرَةَ»(3) در اين صورت، شعاعی از حیات امام(ع) در او دمیده شده و در ظرف خودش سرچشمه حیات خواهد شد؛ «مَنْ سَرّهُ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مِيتَتِي وَ يَدْخُلَ الْجَنّةَ الّتِي وَعَدَنِيهَا رَبّي وَ يَتَمَسّكَ بِقَضِيبٍ غَرَسَهُ رَبّي بِيَدِهِ فَلْيَتَوَلّ عَلِيّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع وَ أَوْصِيَاءَهُ مِنْ بَعْدِهِا»(4) لذا انسان می تواند خودش به مقامی برسد که نفسش دیگران را زنده کند و دیگران با او زنده شوند (نه اينکه فقط خودش زنده باشد)؛ به عبارتی، اگر حیات کسی حیات محمد و آل محمد (ص) باشد قدرت احیاء پیدا می کند و می تواند تصرف کند و قلوب مرده را زنده کند.
پس، مؤمن برای رسيدن به یک اهداف بالاتری مي ميرد و مي ميرد تا آدم زنده تری شود «إِنَّ صَلاتي وَ نُسُکي وَ مَحْيايَ وَ مَماتي لله رب العالمین»(انعام/163) اگر کسی رو به خدا داشت، هم در حیات و هم مماتش، سیر به طرف خدای متعال خواهد بود. حیات و ممات محمد (ص) و آل محمد (ص) يعني حیات و مماتي که سیر الی الله است؛ و انسان تا از این عالم عبور نکند مراتبی از سیر او واقع نخواهد شد؛ لذا انبیاء و اولياء هم باید وارد عالم آخرت شوند. در واقع، بعد از این که همه مراتب کمال اين دنيا طی می شود، عالم قیامت به پا خواهد شد.
آنچه که ما باید با سیر عاشورایی خودمان به آن برسیم این مقام است و آن حیاتی که از عاشورا در قلوب انسان ها دمیده می شود انسان را هم در زندگي فردي و هم در زندگي اجتماعی به یک چنین حیاتی می رساند.
پی نوشت ها:
(1) مكارم الأخلاق، ص: 476
(2)نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 52
(3)كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 515
(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 209