بررسی دفاع در مکتب اسلام/ بررسی ویژگی های مکتب دفاعی غرب و برخورد آن با جریان اسلام
طرح مسائلی که هر مکتب دفاعی ناگزیر از پاسخ دادن به آن است
در دنیای امروز درگیری هایی که در جهان بپا می کنند، براساس مکتب دفاعی تفسیر و توجیه می کنند. جنگهای جهانی و دهها جنگ دیگر که در این دهه های اخیر بپا کرده اند، همه را با آن مکاتب دفاعی مادی توجیه می کنند. مبانی این مکتب های دفاعی چیست و چه تفاوتی با مبانی مکتب دفاعی اسلام دارد؟ آیا مکتب دفاعی اسلام، به ما اجازه دفاع و درگیری در مقیاس ایجاد درگیری های بزرگ جهانی را می دهد؟ آیا ممکن است بین مکتب های مختلف دفاعی که مبتنی بر ایدئولوژی های مختلف هستند. صلح ایجاد کنیم ؟ آیا اصولاً صلح یک مطلوب بالذات است وما به تعبیر دیگر صلح پرست هستیم، و یا جنگ مطلوب بالذات است و ما جنگ پرست هستیم؟ یا آنکه ما نه صلح پرست و نه جنگ پرستیم؛ ما خداپرست هستیم. هر کجا اقتضای بندگی خدای متعال جنگ باشد، باید بجنگیم. هر کجا اقتضای بندگی صلح باشد باید صلح کنیم.
آیا مکتب های مادی می توانند یک صلح پایدار در جهان بوجود بیاورند؟! یا مکتبی می تواند صلح پایدار ایجاد کند که بتواند همدلی بین جوامع بشری ایجاد کند. اینها سؤال های جدی ای است که هر مکتبی بخواهد دفاع را قاعده مند و مقنن کند باید به آنها پاسخ بدهد.
مکتب دفاعی غرب مبتنی بر بنیان های مادی و مصرّ بر حذف مفاهیم قدسی است
اصلی ترین مبنای مکتب دفاعی مادی غرب این است که در بنیان های ایدئولوژیک مکتب خودشان، مفاهیم قدسی را راه نمی دهند. یعنی به هیچ وجه بحث از خدا و قیامت و آخرت و انبیاء و ولایت حق را مطرح نمی کنند. بنیان های این مکتب دفاعی بر پیش فرض های این جهانی و حسی و مادی است. هیچ مکتبی بدون یک نظام ارزشی شکل نمی گیرد و بنابراین تمام ارزش هایی که در این مکتب، مبنای جنگ و دفاع و خونریزی در مقیاس جامعه جهانی هستند همه به ارزشهای مادی برمی گردد، لذا آنها ارزش هایی را که به قول خودشان در مسیر پیشرفت و توسعه و تکامل اجتماعی حاکم کرده اند همه ارزش های مادی است. آنها معتقد نیستند که باید در مسیر توسعه به سمتی حرکت کنیم که بندگی خدا افزایش پیدا کند؛ توجه به آخرت رشد کند و مکتب انبیاء عمل شود.
تمام کسانی که فلسفه های غرب را تدوین کرده اند منکر خدا نبوده اند بلکه بسیاری از آنها متأله بوده اند؛ ولی ایدئولوژی ای که مبنای تمدن غرب است، یک ایدئولوژی مادی است. هیچ گاه اندیشه های الهی فیلسوفان، مبنای این تمدن و مبنای هیچ یک از نظریه های حاکم بر این تمدن نبوده است. نه تنها مکتب و نظریه دفاعی آنها مبتنی بر آن مبانی نبوده است بلکه سعی می کرده اند آن مبانی را در حوزه حیات اجتماعی وارد نکنند.
غرب با هر بهانه ای در صدد جهانی کردن مکتب دفاعی مادی خویش است
غرب یک مکتب ارزشی بنا کرده است که از آن دفاع می کند و می خواهد آن را بر جهان حاکم نماید. برای جهانی کردن آن جنگ راه می اندازد و موانعش را با جنگ نرم و سرد و با سلاح های فوق استراتژیک و استراتژیک برطرف می کند.
سردمداران این مکتب از زبان مردم حرف می زنند ولی هیچ وقت از مردم رأی گیری نکرده اند که آنها چه ایدئولوژی را قبول دارند؛ خودشان یک ایدئولوژی ای را طراحی کرده اند و از زبان جامعه جهانی و به عنوان نمایندگی جامعه جهانی حرف می زنند. حقوق بشری را که آنها مدعی اند، عده ای دور هم نشسته اند و یک متن حقوقی، مبتنی بر همین مبانی و اهداف نوشته اند و الزام کرده اند که این حقوق باید در کل جامعه جهانی اجرا شود در حالی که حتی از نخبگان جامعه جهانی هم رأی گیری نکرده اند.
قرار گرفتن منابع جهانی در خدمت اقلیت صاحب سرمایه لازمه دکترین دفاعی غرب
وقتی یک مکتبی همه اصول و ارکانش را از این زندگی دنیایی می گیرد، همه مقاصدش در ارزش های این جهانی خلاصه می شود و تمام انگیزش هایی که ایجاد می کند انگیزش های این جهانی است. چنین مکتبی قدرت ایجاد فداکاری و از خودگذشتگی ندارد. به طور طبیعی، پشت سر این مکتب و ایدئولوژی که به حسب ظاهر از حقوق ملل، و حقوق مساوی بشر صحبت می کند و بحث از حقوق برابر جامعه جهانی می کند و همه مردم را شهروندان درجه یک این جامعه جهانی می داند، یک مکتب پنهان شکل می گیرد که در آن جا شهروند درجه یک و دو مطرح می شود.
در این مکتب شهروندانی شکل می گیرند که بقیه جامعه جهانی باید در خدمت آنها باشند و برای آنها کار و تلاش کنند هم چنان که در مکتب یهود با صراحت گفته می شود که ما انسان های برترتیم و تمام جامعه جهانی باید در خدمت ما و بردگان ما باشند. واقعیتی هم که در نظام سرمایه داری شکل گرفته این است که طبقه حاکم، طبقه صاحبان سرمایه هستند که منابع جهانی در خدمت آنها است.
در این بحران اقتصادی که در حال حاضر در جامعه جهانی به وجود آمده است، هیچ وقت بر علیه اقلیتی که صاحبان سرمایه و قدرت اقتصادی هستند اقدامی نمی شود. هر بحرانی پیش می آید منافع این اکثریت به نفع آن اقلیت مورد تهدید قرار می گیرد و این امری طبیعی است.
تئوری مکتب دفاعی مادی در هم ریختن مرزهای سیاسی فرهنگی و جغرافیایی جهان برای حاکمیت تمدن غرب است
این که غرب به تمام عرصه های جامعه جهانی چنگ اندازی می کند و این را دفاع از خودش می داند و یا آمریکا به عنوان دفاع از منافع ایدئولوژیک و ملی اش به تمام کشورهای دیگر تعرض می کند همگی ناشی از همین نگاه است؛ یک مکتب جهانی درست کرده اند و مدعی هستند این مکتب می تواند جهانی باشد بنابراین باید موانع جهانی شدن این مکتب را باید از بین برد. جغرافیایی که برای مکتب خودشان در نظر می گیرند، همه جامعه جهانی است. نمی گویند هر کسی متعرض امنیت ملی ما شد و به مرزهای جغرافیایی ما تعرض کرد ما با او حق مقابله داریم، بلکه حتی اگر شما بخواهید منابع اقتصادی خاورمیانه را تخصیص به خاورمیانه بدهید و بگویید جامعه جهانی حق تصرف در آن را ندارد تحمل نمی کنند؛ می گویند این منابع برای کل جامعه جهانی است و حتی آرام آرام می خواهند نحوه تخصیص این ها را در جامعه جهانی تغییر دهند یعنی مدعی اند دلیلی ندارد اگر منابع انرژی در خاورمیانه است، متعلق به ملت خاورمیانه باشد.
براساس این مکتب، سایر کشورها حتی نمی توانند یک جغرافیای بسته داشته باشند تا در این جغرافیا، مبتنی بر مکتب دلخواهشان عمل کنند. غرب برای ایدئولوژی خودش حق جهانی شدن، حق عبور از مرزها و شکستن مرزهای دیگر را قائل است. کسی حق ندارد به آنها بگوید به چه دلیل فرهنگ خودتان را از طریق رسانه های جدید در منطقه ما انتشار می دهید! می گویند این حق ماست. خودشان را عهده دار بسط دموکراسی می دانند بدون این که از خواست ملتها بپرسند. این ایدئولوژی سرانجام در شکل سیاسی اش به توسعه دموکراسی آمریکایی منتهی شده است.
سیاستمداران آنها طرح خاورمیانه بزرگ و جدید می دهند. برای آمریکای لاتین نیز طرح جدید می آورند آندر چارچوب آنها در چاچوب مکتب دفاعی ای که دارند می خواهند مرزها را بهم بریزند و همه اینها به عنوان دفاع از حقوق و امنیت خودشان و دفاع از حقوق بشراست. اینکه می گویند ما حق داریم مرزهای جغرافیایی خاورمیانه را بهم بزنیم و سی و پنج کشور جدید در خاورمیانه ایجاد کنیم، مبتنی بر یک مکتب دفاعی است.
در این مدل نیروهای انسانی سایر کشور ها نشت می کنند و سر از اروپا و آمریکا در می آورند. می گویند نیروها و مغزهای متفکر همه کشور باید جمع شوند و در خدمت این مکتب قرار بگیرند. این کار را نیز مهندسی و برنامه ریزی جهانی کرده اند که طرحش در همه جا دیده می شود.
این مکتب دفاعی قانون وتو، برخورداری از سلاح های استراتژیک و فوق استراتژیک را حق خود می داند یا در قضیه کاپیتولاسیون، برای خود حق می دانند که از شهروندان مجرم خودشان در کشور ما دفاع کنند، ولی حتی اگر شهروندان آنها جرمی مرتکب شده باشند ما حق نداریم متعرض آنها شویم.
مقابله جدی با مکاتب تمدن ساز، یکی از اصول دفاعی غرب
اگر مکتب دیگری شکل بگیرد که آن مکتب تمدن ساز باشد، یعنی بتواند ملت ها را سامان دهد و در مقابل ایدئولوژی مدرن، ایدئولوژی جدیدی ارائه دهد که ملت ها را به خودش جلب کند و برای این اتوبان یک طرفه، یک لاین دیگری درست کند. اگر در مقابل ایدئولوژی آنها که مدعی جامعه جهانی است یک ایدئولوژی دیگری پیدا شد که آن هم مدعی جامعه جهانی است، قدرت ساماندهی دارد و می تواند کانون قدرت جدید ایجاد کند که این قدرت جدید هم مبتنی بر منابع طبیعی یا سلاح های استراتژیک نیست، بلکه مبتنی بر یک ایدئولوژی است که می تواند ارواح، نیروها و اراده های انسانی که منبع اصلی قدرت هستند را جمع کند و سامان دهد و یک قدرت جهانی ایجاد کند، این ایدئولوژی بزرگترین منبع قدرتی است که آنها با شدت با آن مقابله می کنند.
آغاز بزرگترین جنگ نرم بر علیه غرب با پیدایش انقلاب اسلامی و تغییر مفهوم قدرت و مؤلفه های آن
غربی ها بعد از فروپاشی شوروی و شکست مکتب مارکسیسم، نظریه برخورد تمدن ها را آن هم بر محور برخورد تمدن اسلام و غرب، مطرح کرده اند یعنی احساس کردند یک قدرت نرم برای مقابله با مکتب مادی که در حال جهانی شدن است ایجاد شده که احتیاجی به سلاح استراتژیک و اتمی هم ندارد. اگر مفهوم قدرت عوض شد و یک جامعه جهانی به وجود آمد که آن امت جهانی در چارچوب این دنیایی فکر نمی کند، امتی که خوف و طمع هایشان غیر از خوف و طمع هایی است که تمدن مادی ایجاد می کند، در مواجهه با چنین جامعه ای، دیگر سردمداران این تمدن نمی توانند آن را با تهدید و تطمیع، مهار کنند. وقتی این قدرت جدید که یک قدرت نرم است شکل بگیرد، آرام آرام ممکن است در داخل جغرافیای آنها نفوذ کند و از درون، قدرت آنها را فروبپاشاند. این بزرگترین تهدید برای این جامعه است.
دنیای غرب می داند که دنیای اسلام از نظر برخورداری از سلاح های نظامی بسیار ضعیف تر از غرب است؛ ولی چرا تمدن اسلام را خطری برای خودش می داند؟! چون میدان درگیری را خیلی عمیق تر از میدان درگیری با سلاح های نظامی می داند. اینکه رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی فرموده اند، «ما نیاز به سلاح اتمی نداریم چون ما توانسته ایم مفهوم قدرت را در جهان تغییر بدهیم» به همین دلیل است که وقتی مفهوم قدرت و مؤلفه های آن در جهان تغییر کند؛ این قدرت برای پیشرفت خودش نیاز به آن سلاح ها ندارد.
اگر یک مکتب دفاعی جدیدی شکل گرفت که می تواند تمدن ساز باشد و ابزارهای تمدنی خودش را ایجاد کند، این بزرگترین قدرت نرمی است که برای مکتب مقابل ایجاد خطر می کند. لذا باید از این زاویه به اسلام و تمدن اسلامی نگاه کرد. به همین دلیل است که غرب با تمام توان به جنگ اسلام آمده است و همه ی توانایی خودش را در جهان برای نابود کردن اسلام خرج می کند.
اگر یک مکتب جدیدی که دارای یک نظریه برتر در حوزه تکامل اجتماعی است شکل گرفت و این مکتب توانست ابزارهای خودش را بسازد، بخصوص اگر این مکتب بتواند یک نظریه دفاعی را ایجاد کند که دفاع را به یک جنگ فداکارانه تبدیل نماید چنین مکتبی می تواند مبدأ تولید لایزال قدرت باشد مثل مکتب عاشورا؛ این بزرگ ترین خطری است که جبهه مقابل را تهدید می کند.
غرب این رقابت را در جامعه جهانی به خوبی لمس می کند. الآن غرب در حال برنامه ریزی است و این جنگ بیش از آن که جنگ سخت باشد، جنگ نرم است؛ جنگی که انگیزه های مقاومت را از درون، خنثی می کند. از درون، جبهه مقابل خودش را فتح می کند. ما هم الآن عمده جنگ مان با جامعه جهانی جنگ سرد است. یعنی انقلاب اسلامی به شیوه جنگ نرم و جنگی که در آن از لشکرکشی و اردو کشی نظامی استفاده نمی کند موازنه و نظم جامعه جهانی را تهدید می کند. جمهوری اسلامی اردوکشی نظامی به امریکا و اروپا نکرده بلکه فرهنگ اسلام از مرزهای جغرافیایی عبور کرده است. این مهم ترین خطری است که غرب را تهدید می کند.
هرگز صلحی بین مکتب دفاعی اسلام و غرب ایجاد نخواهد شد
نکته دیگری که باید به آن پرداخت این است که آیا می توان بین این دو مکتب، صلح برقرار کرد؟ از نظر اسلام این صلح محقق شدنی نیست. صلح پایدار بعد از غلبه یک مکتب بر مکتب دیگر است. غربی ها بعد از عبور از مارکسیسم، نظریه پایان تاریخ را مطرح کردند ولی وقتی این رقیب ایدئولوژیک را در جهان در مقابل خودشان دیدند می گفتند جنگ قطعی است و باید یک ایدئولوژی صد در صد غلبه کند و ایدئولوژی دیگر حذف شود تا جامعه جهانی به صلح ب رسد. توهم برشان داشته بود که شکست شوروی ناشی از غلبه لیبرال دمکراسی است و با همین محاسبه می گفتند پایان تاریخ؛ ولی وقتی متوجه شدند که یک ایدئولوژی رقیب تواناتری ظاهر شده است که اتفاقا همین رقیب توانا به حذف مارکسیسم منجر شده است دوباره مسأله جنگ جهانی را مطرح کردند.
این یک حقیقت است مادامی که این دو مکتب در مقابل یکدیگر هستند امکان صلح پایدار در جهان وجود ندارد. پایان تاریخی در کار نیست و اگر هم باشد پایان تاریخ غرب است نه جهان؛ هیچ گاه شما نمی توانید نبی اکرم و ابلیس را که اصل جنگ بین حق و باطل بین این دو تا است به آشتی برسانید.
در مکتب دفاعی اسلام تا شرک و بت پرستی هست، جنگ هست
استراتژی ما جنگ است هرچند تاکتیک ما ممکن است، مذاکره و نرمش قهرمانانه باشد؛ آن یک سخن دیگر است. ما نه صلح پرستیم و نه جنگ پرست؛ ما خدا را می پرستیم و وقتی توحید بر جهان حاکم شد، جنگ تمام می شود. تا زمانی که توحید بر جهان حاکم نشده، تا شرک و بت پرستی هست، جنگ هست و تا جنگ هست اسلام است. از نظر مبانی اسلام جنگ در عصر ظهور به پایان می رسد، آن هم با غلبه مطلق امام زمان(عجل الله تعالی فرجه). غلبه حضرت با یک جنگ جهانی است و در ورای این جنگ، صلح است. این جنگ هم کاملاً دفاعی است، دفاع از توحید و حق.
در عاشورا، حضرت مکتب دفاعی غلبه مطلق حق را ارائه کردند که مکتب غلبه خون بر شمشیر است. این مکتب دفاعی بیش از آن که جنگ سخت باشد جنگ نرم است. سیدالشهداء با مقاومت خودشان درون را فتح کردند.