توکل و تقواي امام حسين در عاشورا، مايه نجات همه امم، سرچشمه تقوای همه تاريخ
تجلی نورانیت قرآن در قلب انسان، عامل عبور از موانع
قرآن سراسر نور و هدایت است «الَر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ»(ابراهيم/1) کتابی است که خدای متعال برقلب وجود مقدس نبی اکرم نازل کرده است که به وسیله این کتاب مردم را از ظلمات به سوی سمت نور و صراط الهی هدایت کند. لذا اگر کسی اهل تمسک و توسل به آیات قرآن باشد، گاهی یک آیه قرآن برای هدایت و راهیابی انسان حقیقتاً کفایت میکند. اگر حقیقتی از منزلت و نورانیت قرآن بر قلب انسان نازل شود، حقیقتاً موانع انسان برداشته میشود و به مقام خشوع در مقابل خداي متعال میرسد، «لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيةِ اللَّهِ»(حشر/21) تمام قرآن اینطوری است.
تقوای الهی سبب خروج از مشکلات
اما بعضی از آیات فوقالعاده اند و بالذات گاهی آثار فوقالعاده ای هم دارند، این روایت نورانی در تفسیر صافی نقل شده است که وجود مقدس رسول الله صلوات الله علیه و آله فرمودند: آیهای در قرآن است که اگر همه مردم به این یک آیه قرآن متوسل شوند برای آنها کفایت میکند. وقتی از حضرت درباره این آیه سؤال شد؛ ایشان آیه معروفی از سوره مبارکه طلاق را تلاوت فرمودند: «وَيرْزُقْهُ مِنْ حَيثُ لاَ يحْتَسِبُ وَمَن يتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيءٍ قَدْرًا»(طلاق/3) برای تلاوت و مداومت بر این آیه، بخصوص بعد از نمازهای واجب آثار خوبی نقل شده است. این آیه شریفه، ظاهر و باطنی دارد؛ ظاهرش سه مرحله است و به عبارتی سه نکته در آن بیان شده است. نکته اول این که «وَمَن يتَّقِ اللَّهَ يجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا وَيرْزُقْهُ مِنْ حَيثُ لاَ يحْتَسِبُ»(طلاق/2و3) اگر کسی تقوای الهی پیشه کند خدای متعال او را از بنبستها خارج می کند و موانع راه او را برمیدارد و از زمینه و بستري، روزی او را میرساند که حساب نمیکرد.
بن بستها، امتحانات الهیِ زندگی
خدای متعال در مسیر امتحان ما، بنبستهایی بین ما و خواستههایمان قرار میدهد و حائلی بین خواستههایمان پیدا میشود. خدای متعال، راه حلال رسيدن به خواسته هایمان را میبندد و راه حرام و شبههناک را به روی انسان باز میکند. در این فضایی که راه حلال بسته و راه شبههناک باز شده، خداوند متعال از انسان تکلیفی میخواهد که انسان به هیچ وجه نباید از آن تخلف کند. در این فرصتهایی که همه اسباب و عوامل به حسب ظاهر برخلاف مسیر تقوای الهی حکم میکنند، اگر کسی جانب خدای متعال را گرفت و تقوای الهی پیشه کرد و پروای الهی در وجودش بود؛ خداوند متعال موانع بین او و مقصدش را برمیدارد، بنبستهایی را که به حسب ظاهر در مسیر او بوده است باز میکند. میبیند بنبستی نبوده، راه باز است و آن نیازی را که میخواست به خاطر آن، از مسیر خدا و بندگی او فاصله بگیرد، خداي متعال آن را تأمین كرده است.
انسان یا جامعهای که در مسیر ادای تکلیف به بنبستهای ظاهری میرسند، اگر این بنبستها موجب نشود که از مسیر خدا فاصله بگیرند و دست از تقوا بردارند، خدای متعال این بنبستها را از سر راه آنها برمیدارد، چه فرد باشد چه جامعه باشد؛ «من يتقي الله يجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا و يرزقه مِن حَيثُ لاَ يحْتَسِب» ، خدای متعال انسان را در معرض امتحان قرار میدهد امتحان، کار خدای متعال است، نه این که تصادفاً این اتفاق میافتد. تدبیر حضرت حق است. راههای حلال بسته میشود و راه شبههناک و حرام به روی انسان باز میشود و در زمینههای مختلف شرايط امتحان فراهم مي شود از امتحان بر غریزه و مال و ...؛ مکرر قرآن این مطالب را بیان میکند. در قصه جناب یوسف، خدای متعال او را در شرایط امتحان قرار مي دهد و از یوسف تقوا میخواهد «وَ غَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَاي»(يوسف/23) خدای متعال در شرایطي از یوسف تقوا میخواهد كه همه چیز حکم میکند او باید راه تقوا را رها کند. به حسب ظاهر برده این خانه است ، همه زمامش در دست زليخا است. او را تهدید به اتهام، بدنامی و مجازات سنگین کردهاند «وَ غَلَّقَتِ الأَبْوَابَ» و جناب یوسف را در شرایطی قرار داده است که همه چیز بر علیه او است.
ایستادگی بر تکلیف سبب حل مشکلات و خروج از بن بست ها
اگر جامعهای آنجا كه تکلیف به او رو میآورد پای تکلیف ایستاد، خدای متعال بنبستها را میشکند؛ اگر ترسید دائم باید مشرک باشد و با بتها زندگی کند، الی الابد در این وحشت میماند و همیشه باید اسیر دشمن باشد، همیشه باید بترسد، دیگر رهایی ممکن نیست، در وادی شرک مي ماند، از تهدیدها میترسد و با تطمیعها ترغیب میشود. کاسبی که برای رزقش دروغ میگوید تا آخر باید دروغ بگوید. چون رزقش را در دست ديگران میبیند و خیال میکند که با دروغ اداره میشود.
اگر ملتي نترسید «یجعل له مخرجا»، خداوند متعال این بنبست را میشکند. خداي متعال در جنگ بدر میفرماید ما ملائکه را فرستادیم اما ملائکه کاری نكردند، ما یاریتان میکردیم و «وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ» (انفال/10) «وَمَن یتَوَکلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» قدرت میخواهید؟ هر چه بخواهید خداوند متعال کافی است او چه چیزی ندارد که بقیه دارند؟! تنها راه نترسیدن در بنبستها توکل به خداست.
توکل به خدا، راه خروج از شرک اجتماعی و تقواي الهي
جامعهای که اهل توکل نیست، حتما در بنبستها وا میدهد و در سختیها کوتاه میآید، چون تکیهگاه ندارد. آدمی که تکیهگاه ندارد میترسد و مستحق هم هست که بترسد، چرا نترسد؛ آدمی که قدرت خدای متعال را نمیبیند و به او اعتماد نمیکند، به زور ظاهری خودش اعتماد میکند، چنين كسي مستحق است که از زوردارتر بترسد؛ کشوری که به ذرات خانهاش اعتماد میکند، به پیاده نظام و سواره نظامش تکیه مي كند، حتماً باید از کشوری که ذرات خانهاش قویتر است، بترسد، چرا نترسد؟! اين ترس بر اساس محاسبات عقلایی عالم است.
کسی که به منابع زیرزمینی، ثروتو داراییاش نگاه میکند وقتی میبیند مجموعه درآمد کشوري زیر یک صدم ثروت جهانی است و فلان کشور بیست درصد ثروت جهانی را در اختیار دارد، چرا نترسد؟! وقتی میبیند دلارهاي آمریکا در جهان میچرخد و با چرخشش همه کشورها را غنی و فقیر میکند، چرا نترسد؟! البته اگر ترسید تا آخر باید بترسد. این ترس وقتی برداشته میشود که یک تکیهگاه باشد و و اين تكيه گاه تقواي الهي است؛ با تقوا، خدا بنبست ها را میشکند و شرک اجتماعی را برمیدارد و آن ملت دیگر نمیترسد.
یکی از چیزهایی که خدا به ملت ما عطا کرده این است كه اگر آمریکا تهدید کند همه میترسند؛ اما مؤمنین جامعه ما نمیترسند. از ماهواره بینها که برخي از آن ها، صبح ها که به خیابان میآیند بررسي میکنند که کودتا نشده باشد و واقعاً میترسند بگذریم، براي مؤمنين همه چیز عادی است، نمیترسند. آمریکا که تهدید مي کند مؤمنین آرام آرام هستند، این بینهایت عجیب است؛ «و من یتق الله یجعل له مخرجا».
فهم از قدرت واقعی عالم زمينه ساز توکل
توکل چطوری واقع میشود؟ این مطلب را هم خداي متعال توضیح میدهد «إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ» انسان ها گرفتار اسبابند اما خدای متعال که دربند اسباب نیست. «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلِّ شَیءٍ قَدْرًا» قدرِ عالم به دست او و مجعول او است، او که در اختیار قدر نیست. اگر کسی این یک کلمه را فهمید میتواند راحت توکل کند و الا توكل دشوار است، خداوند متعال داستان جناب یوسف را در قرآن ذکر میکند. برخي گمان مي كنند همه اين اتفاقات تصادف است. اگر یکی از برادران گفت به جاي كشتن يوسف او را در چاه بیندازید و يا اگر در این پناهِ چاه، جا پیدا کرد و يا اگر یک کاروان تشنهای راهش را گم کرد و آمد تا از این چاه تلخ آب بردارد و يا اگر تصميم به فروش او گرفتند و يا اگر در مصر فروخته شد و عزیز مصر (كه فرزندي هم نداشت) از جناب يوسف خوشش آمد و يوسف فرزند خوانده شد، آيا همه اتفاقات تصادف است؟ خداي متعال فرمود اینطوری حرف نزنید «وَکذَلِک مَکنِّا لِیوسُفَ فِی الأَرْضِ» (يوسف/21) تصادف چه معنايي دارد؟ ما تمکین کردیم، در ادامه هم گله میکند و مي فرمايد «ولکن اکثر الناس لا یعلمون» (يوسف/21) اکثر مردم همین مطلب واضح را نمیفهمند.
ملتی که نفهمد که خداي متعال بود که او را از سلطه 2500 ساله نجات داد، از دشمن مي ترسد. خداي متعال بود كه در اين 30 سالي که دشمن دائم میگوید با زراد خانه هايمان، خاک شما را مي زنيم از ملت ما محافظت كرد. در حال كه محاسبات عادی میگوید میتوانستند ولی «إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلِّ شَیءٍ قَدْرًا»
توکل و تقواي ولات تاريخي و اجتماعي، مايه نجات تاریخ و سرچشمه تقوای جامعه
همه اینها که عرض کردم مقدمه بحث بود. خيلي وقت ها در مقام بلا، یک ولی خدا بلا میکشد و یک جامعهای نجات پیدا میکند، مثل یوسف صدیق سلاماللهعلیه، كه صبر کرد و و با صبر او مردم مصر نجات پیدا کردند و موحد شدند.
در مقام توکل هم همینطور است؛ خیلی جاها یک يكي از اولياي خدا توکل میکند و خدای متعال با توكل او یک تاریخ، یک جامعه و امت را از بنبست نجات میدهد. به تعبیر دیگر تقوای او سرچشمه تقوای جامعه است. جامعه به تبع او متقی میشوند. اگر او بترسد، میترسند. اگر او بایستد میایستند، مثل ابراهیم خلیل علیهالسلام. در امت ابراهيم، جمعیتی بت میپرستيدند. (بت، فقط چوب و سنگ نیست. براي آن هزار فلسفه دارند، اين گونه نبود كه همين طوري در مقابل هر سنگي سجده كنند، يا در مقابل کوهها سجده كنند. پشت سر سجده بر اين بت ها، هزار فلسفه و فلسفه اجتماعی وجود داشت. مثل تکنولوژی، که جهان امروز آن را میپرستد. نگویید نمیپرستد. اتفاقا خوب هم در مقابلش سجده میکند. همه مناسبات تابع تکنولوژی است، این تکنولوژی پرستها تصور میکنند، خیلی بهتر از بت پرستهای زمان حضرت ابراهیم هستند؟) حضرت ابراهیم مأمور میشود برود تمام مقدساتشان را ویران کند. میرود و نمیترسد، این است که قرآن مي فرمايد «إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کانَ أُمَّةً »(نحل/120) به تنهایی یک امت است.
آدمی که از دست دیگران میگیرد، محبت دیگران در دلش قرار میگیرد. اما كسي که فقط از دست خدا میگیرد، فقط خليل خدا میشود؛ ابراهيم خليل، هیچکس را رد نکرد، یعنی واسطه رحمت خدا بود، ولی از غیر خدا نگرفت. کسی که رحمت خدا را به دیگران میرساند و فقط هم از خود خدا میگیرد خلیل او میشود؛ در حاليكه ابراهيم را با منجنيق به سوي آتش پرتاب كردند و نزديك بود تا در آتش نمرود جاي بگيرد جبرئیل براي كمك آمد. اما ابراهيم فقط از خداي متعال كمك خواست وخداي متعال دعاي او را اجابت كرد و فرمود: «یا نَارُ کونِی بَرْدًا وَسَلاَمًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ» با اين اتفاق، ديگر جريان نمرود تمام شد. رعب مردم شکسته شد و متدین شدند.
کار حضرت امام نيز همین طوري بود. ایشان در وسط آتش ايستادند تا آتش خاموش شد و آنوقت مردم فوج فوج آمدند، «یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا»(نصر/2)ما فکر میکنیم راحت بوده در حاليكه کسی ميان اين آتش سنگين رفته و آن را خاموش کرده است. الآن هم همینطور است. یک ملتی باید بایستد و این بتکده را ویران کند. خداوند متعال هم آتش را برای آن ها سرد میکند. وقتی آتش سرد شد همه ملتها میآیند، «یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا». این همان گردنهای است که جامعه مؤمنین باید از آن عبور کنند تا انشاء الله ظهور حضرت فراهم شود.
خاموش شدن ظلمات تاريخ با عاشورا
همه این مطالب مقدمه یک نكته است. بعد از نبي اكرم آتشی به پا شده که تمام کائنات را میسوزاند، ظلمتی ايجاد شده که همه عالم را در حیرت میبرد «او کظلمات فی بحرٍ لجي» (نور/40) بتپرستی اي راه افتاده که قابل مقایسه با بتپرستی نمرود نیست. اين فتنه، شیطنتي حساب شده و پیچیده است. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در خواب دیدند بنیتمیم و بنیعدي از منبر ايشان بالا رفتهاند و مردم را از منبر حضرت به قهقرا برمیگردانند، واقعاً از مصدر خلافت بني اميه، امپراطوری به پا کرده بودند. خلافت تبدیل شد به امپراطوری و آنچه در اين امپراطوري نبود، خدا بود.
فتنه سقیفه، بزرگترین شیطنت و بتپرستی تاریخ است. آن کسی که بايد مقابل این بت بایستد، وسط اين شعله برود و شعله را خاموش کند، سیدالشهدا علیهالسلام است، آن کسی که این ظلمات را از تاریخ محو مي کند و امواج فتنه را میشکند سيد الشهداء عليه السلام است. فتنهای که همه تاریخ را دربرمیگیرد و از سر همه میگذرد، فیلسوف، عارف و موحد، همه را غرق میکند «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ فَما لَهُ مِنْ نُورٍ إِمَامٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» کسی که دستش در دست امام نباشد، غرق مي شود. این فتنه خیلی بزرگتر از این است که فلاسفه، عرفا، متکلمین و سیاستمداران از عهده آن برآيند؛ کسی كه میتواند این کار را به انجام برساند، سیدالشهدا علیهالسلام است. ايشان در این میدان وارد شدند و به خدا توكل كردند ولي چه توکل عجيب و فوق العاده اي! اگر ابراهيم خليل، اسماعیل و هاجر را كنار كعبه آورد؛ سیدالشهدا هم اهلبیتش را به کعبه آورد، خيلي ها میگفتند آنها را با خود به اين ميدان نبر. فرمود «ان الله شاء ان یراهن سبایا» کدام توکل بالاتر است؟ قربانی کردن اسماعیل يا قرباني كردن شبيه ترين مردم به رسول خدا؟ قرباني كردن اسماعيل سخت تر است يا علي اكبر را به تیغ این درندهها سپردن؟ خدا حامی این خون است و کار امام حسین علیهالسلام قطعاً به نتیجه میرسد. مزد اين خون، ظهور است. با ظهور حضرت بقيه الله، همه بساط باطل جمع میشود و اين، نتیجه آن توکلهاست، اگر این فتنه عظيم از جامعه مؤمنین برداشته شده است، فقط به بركت توکل سیدالشهدا علیهالسلام است و اگر بنبست بتپرستی از دنیای اسلام رخت بر بسته، فقط با این توکل و تقوا است.