روش تحليل فعل معصوم(ع)/ دو اقدام مهم امام سجاد(ع)؛ احياي معنويت تاريخي و گرايش به اهل بيت بر محور عاشورا
ضرورت توجه به منزلت و مقامات ائمه در تحليل رفتار ايشان
امشب مصادف است با شب شهادت امام سجاد(ع) ، به طور کوتاه و مختصر چند جمله ای را در مورد حضرت سجاد و آثار و برکاتی که باید از توسل به ايشان به آن برسیم تقدیم مي کنم ، در باب ائمه(ع) صحبت هاي بسیاري شده است ولی نکاتی است که نیاز به تأمل و تذکر دارد. زندگی سیاسی ائمه، سیره شخصی و مقامات معنوی ايشان، مکرر مورد بحث قرار گرفته است و همه عزیزان به این معارف آشنا هستند و در حضور سروران اين حرف ها، زیره به کرمان بردن است. ولی چند نکته قابل تذکر برای خود بنده است. یکی این که وقتی ما وارد بحث از ائمه(ع) میشویم؛ چه آنجایی که از سیره شخصی ايشان بحث می کنیم و چه آنجایی که از سیره اجتماعی یا تصرفات تاریخی ائمه صحبت مي كنيم؛ باید به اين نکته توجه داشته باشیم كه این امامی که لباس بشر پوشیده، خلیفه الله است؛ در اذن دخول حرم مطهر ائمه(ع) اين چنين آمده است که «الحمد لله الذي منّ علينا بحكام يقومون مقامه لو کان حاضراً فی المکان» يعني خداوند متعال اگر در مکان حضور پیدا می کرد؛ همان امام(ع) مي شد. البته خدای متعال حضور مکانی به این معنا ندارد. امام کسی است که زیارت جامعه کبیره در شأن او وارد شده است. یعنی به طور مثال وقتی می خواهیم راجع به رفتار سیاسی امام سجاد(ع) بحث کنیم كه ايشان چطوری در مقابل دشمنشان موضع می گرفته اند؛ باید توجه داشته باشيم که این امام سجاد، امام سجادی است که حامل زیارت جامعه کبیره است. يعني خزان علم الله هستند. کلمه روح الهی که ایحای به نبی اکرم شده، به آن ها منتقل شده است. علم امام از همين كلمه روح است.
كسي از امام مي پرسد علم شما از کجاست؟ استاد دارید؟ کتابي به شما رسيده است؟ امام در جواب فرمودند: «الامر اعظم و اوجه» ، خیلی مهمتر از این حرفها است؛ آن روحی که به نبی اکرم ایحا شده با ما است، خداوند متعال با پیغمبرش حرف زده و کلمه روح را به این پیغمبر القاء کرده است؛ آن روح با ما است «وَکذَلِک أَوْحَینَا إِلَیک رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا کنتَ تَدْرِی مَا الْکتَابُ وَلاَ الإیمَانُ وَلَکن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِی بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا»(شوري/52) . خداي متعال در سوره بقره مي فرمايد « مَثَلُهُمْ کمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ»(بقره/17) فرمود مثل این منافقین مثل آن کسی است که آتشي برافروخته، وقتی آتش دوربر او را روشن کرد؛ خدای متعال نور او را برد.
در توضيح اين آيه روايت مي فرمايد نور الهی در نبی اکرم بود؛ سپس منتقل شد به امیر المؤمنین ولي آنها بعد از پيامبر، دیگر اين نور را دنبال نکردند. آنچه نزد نبی اکرم و همه انبیاء بوده در خدمت این پیغمبر قرار گرفته و به ائمه منتقل شده است. بنابراين وقتي امام موضعي مي گيرد گويا كه این پیغمبر موضع گیری می کند. بنابراین نباید آنجایی که ما وارد رفتار سیاسی ائمه(ع) می شویم؛ بگوییم ما به جنبه بشری شان کار داریم، جنبه الهی شان منظور نظر ما نیست.
در بعضی تحلیل ها گفته مي شود ما به جنبه علم غیب ائمه کاري نداریم، جنبه بشری امام را نگاه می کنیم. اين تحليل غلط است. چون جنبه بشری امام با جنبه غيبي او، گره خورده است. بعضی ها معتقدند جنبه غیبی امام در امور زندگی عادی اش دخیل نیست، این مطلب هم درست نیست یعنی در رفتار عادي امام، آن جنبه غیبی ايشان حاضر است. لذا بعضی نظرشان این است که این وجود مقدس که قرآن در مورد او مي فرمايد «وَمَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحَى»(نجم/4)؛ حتی اگر اسم او را بپرسید و او اسم خودش را بگويد؛ اين سخن او هم هوي نیست، حرف خدا است. این پیغمبر کسی است که قرآن در مورد او فرموده است «وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَکنَّ اللّهَ رَمَى»(انفال/17). این نكته اختصاص به جنگ ندارد. وقتی رسول خدا (ص) سنگ ریزه ها را به طرف دشمن پاشیدند؛ خداوند متعال فرمود: «آن موقعی که شما این سنگ ريزه ها را پرت می کردی؛ اين پاشيدن سنگ ريزه ها، کار شما نبود بلكه كار خدا بود».
پیغمبر اكرم در تمام امورشان، همینطوری هستند. نمی توان گفت جنگ و صلح ايشان و يا رفتار سیاسی ايشان، بشري است. البته ايشان بشرند ولی آن روح الهی با این پیغمبر هست و اساسا وحی نبی اکرم همين القاء روح است. اين روح بعد از رسول خدا، به ائمه منتقل شده است. اين نکته مهمی است كه در تحلیل رفتار ائمه(ع)، باید بدانید که امام، کسی است که تمام زیارت جامعه کبیره با ایشان است. ايشان كساني اند كه شب قدر، جبرائیل و ميکائیل و روح و ...، همه محضرشان زانو می زنند و برنامه سالشان را با ایشان تنظیم می کنند. رزق مادي و معنوي عالم به دست امام است. هیچ فرقی بین امام سجاد(ع) و امیر المؤمنین(ع) نیست، همه امام و حامل روح الهی و اسرار نبوت هستند. زیارت جامعه کبیره در شأن همه ايشان خوانده می شود و اختصاص به امیر المؤمنین (ع) ندارد. البته ممکن است هر یک از ائمه، مقامات خاص خودشان را داشته باشند ولی زيارت جامعه، جنبه امامت همه ائمه است.
عادي نبودن دشمنان ائمه عليهم السلام
نكته ديگر در مورد دشمنان ائمه است. دشمنان ائمه(ع) هم آدم های معمولی نيستند. آنها هم شیاطین هستند. چنان كه قرآن مي فرمايد: «وَکذَلِک جَعَلْنَا لِکلِّ نِبِی عَدُوًّا شَیاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ»(انعام/112) هر پیغمبری، شیاطينی دارد، شیاطين انسی و جنی. بنابراین جبهه مقابل ائمه، یک جبهه عادی نيست. پيامبر خدا به اميرمؤمنان فرمود: یا علی همان طور كه تو، راه های هدایت را مي داني، ابلیس راه های ضلالت را بلد است. همان طور كه ائمه پیچ و خم های وادی سلوک را می دانند؛ نقطه قوت و ضعف هر كس را مي شناسند؛ هم راه را بلد هستند و هم آدمها و نسخه هاي آن ها را می شناسند؛ يعني «متوسمین» هستند، هر کس را می شناسند و برای هر کس نسخه خودش را می نویسند. اگر در هدایت به ايشان توسل کنیم معلوم نیست همه افراد به یک نسخه برسند. همان طور كه وقتی اصحاب محضر ائمه می آمدند؛ ائمه یک جور جواب نمی دادند. زماني هم كه راوي، متوجه اين تفاوت شد و تعجب کرد حضرت به او فرمودند: «خدای متعال هدایت را به ما سپرده است. هدايت عطاي الهی به ما است و ما براساس حکمت آن را تقسیم می کنیم.» دستگیری ائمه هم همینطوري است. ائمه(ع) همه از «متوسمین» هستند. آدم ها را می شناسند و با دو نفر یک جور سلوک نمی کنند. بنابراين ائمه هم خودشان معصوم هستند و هم شیاطين مقابل آنها، شیاطين عادی نیستند.
ائمه عليهم السلام در پيش برد امور و دست يابي به نتايج، اهل حلمند
نکته سوم این است که هیچ امامی مغلوب شیطان نیست. چنانكه در بحث نصرت امام حسین(ع) نيز عرض کردیم. قرآن كريم مي فرمايد «وَلَینصُرَنَّ اللَّهُ مَن ینصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِی عَزِیزٌ» ائمه حتماً پیروزند. معنا ندارد که گفته شود امامي شکست خورده است. البته ممکن است ما ظاهر بین باشیم و تصور کنیم امام شکست خورده است ولي حقيقت اين است كه ائمه غلبه مطلق دارند.
چهارمین نکته این است که ائمه عليهم السلام اهل حلم هستند و این، نکته مهمی برای امام (ع) است كه در پیشبرد امور حلیم هستند. اهل کارهای سبک و سبک سری نیستند. به هیچ وجه، دولت مستعجل نمی خواهند. می دانند که کارها، زمان خودش را مي طلبد. عده اي بعد از اين كه در ثقيفه، كار تعيين خليفه تمام شد؛ خدمت امیر المؤمنین آمدند. ابوسفیان به امير مؤمنان گفت: شما در میدان پا بگذارید ما مي ايستيم. حضرت فرمود: «ديگر تمام شد، کسی که در غیر وقت اقدام می کند مثل زارعی است که در زمین دیگری می کارد و او برداشت می کند. کسی که می خواهد میوه را در غیر وقت بچیند اینچنين مي شود. بعد از اين، حوادثی اتفاق خواهد افتاد که اگر برایتان بگویم مثل طنابِ درون چاه می لرزید. ديگر بايد در انتظار آن حوادث باشید.» بنابراین ائمه عليهم السلام حلیمند و هیچ شتاب و اضطرابی درشان نیست. اهل سرعتند ولی اهل اضطراب نیستند.
سید الشهدا(ع) به اصحابش می فرماید ما فعلا بايد همه مان قطعه قطعه شویم. به حسب ظاهر دستگاه بنی امیه مسلط مي شوند و حضرت هم با اصحابشان به ميدان می روند و قطعه قطعه می شوند و اهل بیت ايشان در معرض شهادت قرار مي گيرند. ولي آرامِ آرام هستند و مضطرب نمي شوند، چنان كه قرآن مي فرمايد «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ»(فجر/27) سيد الشهداء حلیم است و می داند این کار الهی به وقت خودش به نتیجه می رسد. حضرت مي دانند كه به وقتش برمی گردند و کار را تمام می کنند. باید وقت ظهور فرا برسد و بعد از ظهور، نوبت به رجعت سید الشهدا مي رسد و کار، درست مي شود. بنابراین ائمه(ع) در تدبیر، اهل حلم، علم و عاقبت بینی اند، اهل دور اندیشی اند و شتابی ندارند. امام سجاد در صحيفه مي فرمايند «انما یعجل من یخاف الفوت و انما یحتاج الی الظلم، الضعیف» البته این جمله در وصف خدای متعال است. يعني خدایا، تو عجله نمی کنی، چون کسی عجله می کند که می ترسد فرصتها از دستش برود. ائمه(ع) هم به اذن الله اینطوری هستند كه خوفی ندارند، عجله ای ندارند و کار را با تدبیر، حلم و با کمال زیبایی انجام می دهند.
ضرورت توجه به درگيري دائمي امام با شيطان از يك سو و وسيع تر بودن ميدان درگيري از جنگ نظامي از سوي ديگر
نکته قابل تأمل ديگر اين است كه ائمه(ع) همه عمرشان مجاهده فی سبیل الله است. لحظه ای از این مجاهده غافل نیستند. چنان كه در زيارت جامعه آمده است «جاهدتم فی الله حق جهاده و بذلتم انفسکم فی مرضاته» این مجاهده کار همه ائمه بوده است. همه آن ها، دارایی خودشان را در راه خدا بذل کردند. محور قوام عالم، مجاهده آنهاست و اگر آنها که «عروه» هستند سست شوند؛ همه عالم رها می شود. اگر خدای متعال، عالم را به عروه ای وصل کند که قرار است آن عروه، از حضرت حق بگیرد و به بقیه بدهد و همه استحکام عالم به آن باشد، اگر این عروه، یک جایی شل و پاره شود کل عالم رها می شود. اگر این رشته سست باشد همه عالم به هم می ریزد. امام «عروه وثقی» است. حبل متین است. این عروه، محور تجمع و ائتلاف عالم است. «بكم ائتلفت الفرقه»
ائمه(ع) همه عمرشان مجاهده فی سبیل الله است ولی دو تحریف در باب مجاهده ائمه اتفاق افتاده است. یک طرف این تحريف اين است که همه مجاهده، به درگیری و جنگهای پارتیزنی و مثل اینها تعریف شده است. گويا كه مجاهده فی سبیل الله فقط همين چيز ها است، در حالي كه اینطوری نیست، اين گروه تلاش می کنند در زندگی ائمه(ع) نكته هاي اين چنيني پيدا كنند، مثل اين كه ائمه اسلحه پنهان می کردند و يا یک شبکه نظامی پنهانی داشتند. هیچ لزومی ندارد آدم اين چيز ها را دنبال کند و اگر در زندگی امامی، سایه این امور کم رنگ شد؛ انسان احساس کند که امام معصوم انقلابی نبوده است. اصلاً معنی این جمله كه «الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا» همین است. یعنی امامت به این ظواهر تعریف نمی شود. امام محورهدايت عالم است. با مجاهده او، عالم در مسیر خدا حرکت می کند. بنابراین، این که ما مجاهده را تفسیر کنیم به یک جنگ پارتیزاني؛ این كار یک چیرک است، امام نمی خواهد. بعضی از تحلیلها به دليل همین غفلت ها است. مجاهده فی سبیل الله صرفا به معنی جنگ نظامی و يا اقدامات چیرکی و پارتیزانی در دوره خفا نیست. مجاهده صور مختلفی دارد.
از طرفي، یک اشتباه دیگری هم اتفاق افتاده است و برخي این نكته را که ائمه محور درگیری با جبهه باطل بوده اند؛ نادیده گرفته اند. ائمه(ع) همه زندگی شان درگیری با جبهه باطل بوده است و جبهه باطل مغلوب ايشان بوده است. یعنی یک طرف شیاطین هستند و یک طرف ائمه(ع). درگیری، بین این دو تا است. اینها یکدیگر را رصد می کنند. این که شیطان در کار خودش دائما ولی خدا، پیغمبر خاتم و ائمه را رصد می کرده است براي این است که درگیری دائمی است. امام یک لحظه هم از شیطان غافل نیست و دائم امام معصوم است که او را مهار و کنترل می کند. اين درگیری، دائمی است. غفلت از این نکته که مجاهده امام را بدون درگیری تعریف کنیم؛ اين هم غفلت بزرگي است. ائمه(ع) همیشه رصد می کرده اند و در حال درگیری بوده اند. منتهی جبهه درگیری خیلی وسیع تر از جبهه نظامی است ولي واقعآً هم درگیری است و مجاهده و تلاش می خواهد.
ائمه عليهم السلام حلقات مكمل يك حقيقت
نکته دیگري كه بايد متعرض آن شويم این است که در عالم ظاهر، حضرات ائمه(ع) حلقات يك زنجیره را تعقیب می کرده اند. این طور نبوده است که کارهاي از هم گسسته يا تکراری انجام دهند. هیچ امامی کار تکراری نمی کرده است. واقعا اگر لازم بود تا هر دوازده امام، مثل سید الشهداء(ع) شهید شوند؛ اين كار را انجام مي دادند، اگر لازم بود تا اهل بيت ساير ائمه هم اسیر شوند؛ اهل بیت خود را براي اين اسارت تربیت می کردند. نمی خواهم بگویم اهل بیتِ تمام ائمه مثل حضرت زینب(س) و اهل بیت سید الشهداء بوده اند، ولی اگر لازم بود ائمه آن ها را براي اين كار تربيت مي كردند. اما هیچ لزومی نداشت که عاشورا تکرار شود. آن جايي كه لازم بوده تا خونی ریخته شود و یک حرکت عظیم از این جنس در عالم اتفاق بیفتد عاشورا بوده است و همان کفایت می کرد. نه قابل تکرار است و نه تکرار می شود و نه نیازی به تكرار آن بوده است. همین یک عاشورا را باید بارور کرد. قبل از عاشورا روضه اش را می خوانده اند و تا قیامت هم روضه اش را می خوانند. همین را باید احیا كرد و به ثمر رساند.
بنابراین هیچ لزومی ندارد که ما دنبال این باشیم تا حتما ثابت كنيم مبارزه همه ائمه(ع) از جنس سید الشهدا بوده است. و اگر چنين مطلبي ثابت نشد - العیاذ بالله - به نظرمان بیاید که ائمه (ع) دیگر، در مبارزه سست بوده اند. بعضی تحلیل ها دقیقاً این طوری است، بعضی ها تک امامی هستند و فقط سید الشهداء را قبول دارند، آن هم از منظر چارچوبهای ذهنی خودشان؛ نه از منظر زیارت جامعه کبیره. قبل از انقلاب، از این تحلیل ها زیاد بود. به قول شهید مطهری می گفت فلانی یک روضه مارکسیستی برای امام حسین(ع) خوانده است، تحلیل ايشان در نقد يك كتاب این است که نويسنده با فلسفه تاریخی مارکس يا ماتریالیسم تاریخی، عاشورا را تحلیل کرده است.
برخي انقلاب را در چارچوب مکاتب مادی می فهمند اصلاً انقلاب امام حسین را در مقیاس جامعه کبیره نمي بینند و در اين مقياس تحلیل نمي کنند. اين درگیری را مصداق آیه نور و ظلمات و يا در چارچوب حدیث عقل و جهل تحليل نمي كنند. اصلا اینطوری به صحنه نگاه نمی کنند. یک نگاه جامعه شناسانه، و يا حداکثر یک نگاه فلسفه تاریخي مادی دارند. مثل كساني كه ماتریالیسم تاریخی را مبنا قرار داده اند و همه وقایع و از جمله درگیری سید الشهدا با یزید و ابن زیاد و با كل دستگاه باطل را اینطوری تحلیل می کنند و به بقيه ائمه هم كه مي رسد گويا غير از سيد الشهداء، ساير ائمه، حرفِ زدنی ندارند. تصور مي كنند كه مثلا امام سجاد يا امام باقر كار مهمي نكردند. نشسته بودند درس می خواندند.
این تحلیل اشتباهی است. ائمه(ع) محور درگیری حق و باطل در جهان بوده اند و این درگیری را آنها تحمل می کردند. آنها حبل متین الهی بودند که همه قلوب را نگه می داشتند و استحکام همه قلوب اولیاء به آنها بوده است. «ارکان البلاد» هستند. ولی این به این معنا نیست که ما يك نوع، انقلابی گری را در مکتب مادی تعریف کنیم و بخواهيم ائمه را هم در این چارچوب تحلیل کنیم و اگر مستندي هم پیدا نکردیم؛ کم کم ائمه را نقد هم بزنیم. مفهوم امامت، اين نيست. امامت یک عرض عریضی دارد. بله جنگ با نمرود هم هست ولی فقط اين نیست. درگیری هم حتماً از سنخ آن درگیری نيست. درگيري، اَشکال مختلفی دارد و ائمه(ع) هم تکرار ندارند، بلكه حلقات مکمل یک حقیقت هستند. انقلاب سید الشهداء(ع) را بدون امام صادق نمی توانيد تعریف کنید. وقتی یک شیعه رشد کرد و گرایش به ائمه زیاد شد؛ باید یک مکتبی باشد، یک مکتب روشن و شفاف که همه چیزش مشخص باشد تا بتواند صفوف را از یکدیگر جدا کند؛ نه یک معنویت مبهم. لذا فقه، کلام، فلسفه و عرفان ما با مکاتب دیگر خط کشی دارد و این خط کشی، لازم است.
ضرورت توجه به مقياس تاريخي تصرفات معصومين عليهم السلام در تحليل رفتار ايشان
نکته آخر این که اگر شما ائمه را در مقیاس زيارت جامعه کبیره تعریف کردید بايد توجه داشته باشيد كه افق تصرفات ائمه با اين اوصاف (بخصوص در افعال بزرگ اجتماعی) افق کائنات است. حداقل، افق تاریخ اجتماعی است. یعنی وقتی امام سجاد درگیر هستند؛ فقط زمان خودشان را نمی بینند. وقتی با یک آدم برخورد می کنند و می خواهند براي او نسخه بدهند از عالم ذر تا قیامت آن فرد را می بینند و بعد نسخه می دهند. کسی که از متوسمین نیست حق ندارد استاد ديگران باشد، البته مي تواند کلیات اخلاقي بگويد، اخلاق عمومی بگويد، از اصول کافی بگويد، روایت بخواند، ولی این که بخواهد استاد بشود و دستور ذكر بدهد؛ چنين حقي ندارد. مگر از متوسمین است که شاگرد بگیرد. کلیات ابوالبقا را حفظ کرده و مي خواهد نسخه بدهد! كسي كه از متوسمین نیست حق ندارد نسخه بدهد. ائمه متوسم هستند. وقتي برای کل تاریخ نسخه بدهند؛ نسخه شان نسخه اشراف به تاریخ و اشراف به تحولات عظیم عالم است.
به طور مثال اگر امام سجاد این وظيفه را روی دوش خودشان می دانند که بعد از عاشورا بمانند و عاشورا را احیاء کنند و می دانند مسیر احیای عاشورا هم مسیر طولانی ای است كه بايد از بکاء شروع شود و قرن ها شور و احساس ایجاد کند تا بعد از آن، یک جریان تاریخی مثل عصر ظهور و مقدماتش اتفاق بيفتد كه نمونه کوچک آن انقلاب اسلامی ما است. حضرت می دانند عاشورا تا به ثمر برسد بايد مسیر طولاني اي طی شود. بنابراین امام سجاد می دانند که چطوری بايد عالم را هدایت کنند. بايد 30 سال، 35 سال گریه کنند تا تاریخ متوجه سید الشهداء بشود. گریه امام سجاد(ع) مثل درس امام باقر(ع) است اینطور نیست که بیان امام باقر(ع) با بیان دیگران یکی باشد. فقها می آیند و می روند ولی امام باقر محور علوم شده است.
همه ائمه تصرفشان همینطور است. خیلی ها هجرت می کنند ولی وقتی امام رضا(ع) برنامه اش هجرت می شود؛ کل جامعه شیعه را دگرگون می کند. برای شیعه يك دولت ايجاد مي شود. یک کانون و یک وطن طبیعی درست می شود. به دليل اين وجود مقدس، همه می آیند دور ايشان جمع می شوند. هجرت ایشان با بقیه افراد فرق می کند. اینطور نیست که وقتی امام بنایشان بر هجرت است مثل یک آدم عادي هجرت كرده باشند. به گونه اي هجرت می کنند که یک جامعه شیعی دور حرم امام رضا(ع) شکل می گیرد و بر محور زیارت امام رضا، تحولات عظیم تاریخی رقم می خورد. ائمه در هر موضوعی که دخالت می کنند تصرفشان از این جنس و ماندگار است.
احياي معنويت و احياي گرايش به اهل بيت بر محور عاشورا، دو تصرف مهم امام سجاد عليه السلام
نكته اي را هم در باب امام سجاد عرض كنم. بعضی افراد طوری تحلیل می کنند گويا امام سجاد بدشان نمی آمده روز عاشورا زنده بمانند. راحت ترین کار براي حضرت این بود که بروند برای سید الشهداء(ع) قطعه قطعه شوند. ایشان کمتر از قاسم بن الحسن كه نیستند. جناب قاسم فرمود: «شهادت براي من از عسل شيرين تر است.» سيد الشهداء در مورد اصحابشان فرمودند: «اینها با مرگ پیش روی من، بیش از انس طفل با سینه مادر مأنوسند.» اين حال اصحاب است، امام سجاد که جاي خود دارند؛ امامت یعنی همین، یعنی این وجود مقدس بايد در کربلا باشد؛ صدای غربت امام حسین(ع) را بشنود و ببيند كه وقتی حضرت برای ودای آخر مي آيند بدنشان در محاصره تیرها است و با هر نفس، خون از بدنشان بیرون می زند. امام سجاد بايد این صحنه ها را ببینند و استنثار سید الشهدا را بشنوند ولي بمانند، باید بمانند و کار را ادامه دهند. لذا وقتی حضرت سجاد با عصا و شمشیر آمدند؛ پدر بزرگوارشان فرمودند برگردید. شما باید بمانيد. امامت يعني اين.
امام سجاد آمدند و كارهایی در عالم انجام دادند. البته رشته تصرفات پنهانی امام را ما نمی دانیم. اين كه تصرفات آن ها در باطن چه بوده است؛ برای ما قابل تحلیل نیست. ظاهر جمعی بندی هاي بزرگان این است که حضرت دو تا نقص را در جامعه برطرف كردند. اول اين كه دستگاه سقیفه، قلوب مردم را به سمت دنیا هدایت کرده بود و باید معنویت از نو در اين جامعه احیا می شد كه حضرت این را احیا کردند. احیای این تجلی حضرت، در صحیفه سجاديه است. صحیفه تجلی یک حقیقت است. تجلی آن روحی معنویتی است که حضرت در تاریخ دمیده اند. ظهور اين معنويت، در صحیفه است.
عرض کردم فعل امام با بقیه فرق می کند. ممکن است مأموریت کسی، ایجاد معنويت در جامعه باشد و این کار را هم واقعا انجام دهد. من یک موقعی تأمل می کردم و می دیدم حضرت آیت الله بهجت (در مقياس خودشان) در جامعه ما، یک معنویتی را احیاء کردند. امام سجاد(ع) حقیقت معنویت را در تاریخ عالم و از جمله در جامعه شیعه دمیده اند که در صحیفه سجادیه ایشان ظهور پیدا می کند. البته صحيفه، نمونه ای از اين تجلي است. وقتی حالت امام را دنبال کنید مي ببینید امام طوری راه می رفتند که مردم یک هاله قدسي در اطراف امام می دیدند.
نقل شده هشام بن عبدالملک، براي طواف آمد؛ مردم راهش ندادند. لذا رفت و در جاي مخصوصش نشست. امام سجاد كه آمدند؛ همه، راه را باز کردند و ايشان به آساني حجر را بوسیدند. هشام تجاهل کرد و پرسيد اين شخص کیست؟ فرزدق با زبان شعر مي گويد: او را نمی شناسی؟ تجاهل می کنی؟ «هذا الذی تعرف البطحاء وطأته - و البیت یعرفه و الحل و الحرم» اگر تو او را نمی شناسی، سرزمین مکه ايشان را می شناسد. کعبه ايشان رامی شناسد. یعنی یک هاله ای از قدس اطراف حضرت را احاطه كرده بود و همه مردم اين تقدس را می دیدند. امام می توانستند این هاله را پنهان كنند ولي برنامه امام اين بود كه به نحوي سلوک اجتماعی داشته باشند که یک هاله ای از قدس در جامعه ایجاد شود. امام جریان معنویتی ایجاد کردند که ديگر كسي نتواند به راحتی با معنویت مقابله کند.
عرض کردم در دوران خودمان نمونه هايي بوده است، نظير آیت الله بهجت كه هاله ای از قدس در حوزه و در ورای او، ایجاد کردند، این طریقی بود كه هفتاد سال روی این آن استوار بودند. شما این مسأله را در معصوم در مقیاس خودش ببینید. امام سجاد واقعا هاله ای از قدس در دنیای اسلام ایجاد کردند كه جلوه اش را شما در صحیفه سجادیه می بینید. عنایت دارید که دعا هم مثل بکاء، مثل ذكر و مثل بقیه اموری كه آدم را بالا می آورد؛ اصل آن حقیقتی است که از عالم بالا می آید. باید از عالم بالا حقیقتی به نام ذكر به آدم داده شود تا ذکر واقع شود كه معصوم باید آن حقیقت را اعطا کند. امام سجاد(ع)، حقیقت دعا را در عالم ایجاد کردند. اگر صحیفه تحلیل شود؛ معلوم می شود چه حقایق قدسی در آن است. این حقايق مثل قرآن، نازله اش کلمات است. قرآن که الفاظ نیست، نازلهاش الفاظ می شود و الفاظش هم وحی است، ولی الفاظ صرف نیست. یک حقایق متعالی است. چنان كه در روايات آمده، درجات بهشت به اندازه آیات قرآن است. قرآن حبل متصل بین ما و خداوند متعال است. «کتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیک لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ»(ابراهيم/11) نور الهی است.
حقیقت صحیفه را نيز اگر کسی بببیند؛ واقعیت این است که این حقیقت، قدس و معنویتی است که از ساحت امام سجاد(ع) تنزل پیدا کرده است. لذا اگر انسان می خواهد صحيفه بخواند بايد از امام سجاد(ع) اذن بخواهدف مثل اذن دخول حرم هاي مطهر. ورود به حقيقت زيارت معصوم به اندازه اذن دخول است. اگر می خواهی آخر زیارت را ببيني در اذن دخول است. هر چه در اذن دخول، اجازه بدهند به همان اندازه به معصوم ورود پيدا مي كني. صحیفه هم همینطوری است. اگر اذن دخول ندهند كسي به ساحتش ورود نمی کند. قرآن هم همینطور است اذن دخول می خواهد. همان طور که حرم امام اذن دخول می خواهد؛ قرآن هم اذن دخول می خواهد. در اذن دخول حرم، یک معارفی لازم است که اگر این معارف نباشد اصلا وارد حرم نمی شویم. كسي كه حرم اهل بيت را بیت النور نمی داند، کسی که معتقد نیست امام زنده و مرده ندارد، کسی که معتقد نیست امام می شنود و امثال اینها، چنين كسي حداقل ورود را ندارد. قرآن هم همینطور است. این دعاهایی که قبل از ورود به قرآن نقل شده؛ اذن دخول قرآن است. کسی كه این مضامین را معتقد نیست اصلا ورودی به قرآن نمی کند.
صحیفه هم همینطور است. اگر کسی می خواهد ورود پيدا کند بايد اذن دخول بخواند و الا اگر اجازه ندهند از این صحیفه بهره اي نمي بريم. تمام معارف همینطور است. بنابراین آن چه که از امام سجاد(ع) آشکار شده و ما مي توانيم بفهمیم جمع بندی اش این است که امام(ع)، حقیقت توجه به خدای متعال را که جبهه مقابل روی آن خط کشید، احيا كردند. حضرت باب معنویت حقیقی را در مقابل جریانهای منحرف باز كردند. حضرت امير به حسن بصري گفتند بیا ما را یاری کن، نرفت. هرچند از زهاد به حساب می آمد ولي وجود مقدس امیرالمومنین را یاری نكرد. زماني همين آقا وضو مي گرفت حضرت به او گفتند چرا آب اضافی مي ريزي؟ جواب مي دهد شما كه خون مسلمانها را ریختید اسراف نبود؛ آب ريختن من اسراف است! كار امثال اين فرد، دکان باز كردن بود. دکانهایی بودند که مقابل ائمه (ع) باز کرده بودند. حقیقتاً کارهای امام سجاد(ع) دکانها را بست و معلوم شد که حقیقت، راه دیگری غير از اين راهها است. شیطان فرقه های کلامی و مکاتب فقهی راه انداخت. فرقه های ذکر و انواع تصرف انحرافی را ایجاد کرد و امام سجاد(ع) همه این بساط را جمع کردند و یک معنویت روشن و حقیقی را در عالم دمیدند.
كار ديگر ايشان، ايجاد توجه به ائمه علیهم السلام بود که محور پيدايش اين توجه، سید الشهداء (ع) است. حضرتف عاشورا را احیاء کردند و این توجه، مقدمه برنامه های بعدی است. از زمان امام سجاد(ع)، طبقه فقها و عالمان شکل می گیرد. اين طبقه گرد امام سجاد جمع می شوند و بعد با امام باقر و امام صادق(ع) همراه می شوند و از همینجا آرام آرام، طبقه فقها و تفقه در دین و معارف اهل بیت شروع می شود. تا قبل از امام سجاد عليه السلام، اعراض از اهل بیت، یک اعراض کلی بود نه این که در امور سیاسی شان به آنها رجوع نمی کردند بلکه حتي از ايشان مسئله فقهي هم نمی پرسیدند، در حالی که مرجعیت علمی ائمه محل خلاف نبود. ولی همین مسأله واضح هم مورد مناقشه قرار گرفته بود. به ظاهر رقبايي هم پیدا شده بودند و مکاتبي شكل گرفته بود.
امام سجاد(ع) دو اقدام را به انجام رساندند: يكي ایجاد یک معنویت حقیقی در تاریخ اسلام و دیگری هم احیای گرايش به اهل بیت(ع) بر محور سید الشهداء(ع) بود. یکی از کارهای ایشان که جزء عبادات علنی امام سجاد بود بکاء برسید الشهداء(ع) است. گاهی به نظر می رسد که اين چه مبارزه ای است؟ گريه مبارزه مسن ها و پیرمردها و پیرزنها است. در حالي كه اين گونه نیست. اين درک از كار حضرت سجاد غلط است. برخي از انقلابی هاي قبل انقلاب اسلامي، می گفتند چرا از مردم اشک می گیرید؛ اسلحه به دستشان بدهید. متوجه نبودند که اسلحه را مارکسیستها هم می دهند. کشته دنیا كه به دردي نمي خورد. اگر بخواهید آدمی تربیت کنید که هستی اش را برای امام و در راه ولایت بدهد بايد یک عمر برای امام حسین(ع) گریه کرده باشد، صاف شده باشد و حق و باطل را شناخته باشد، انگیزه جهادش درست شده باشد. زیارت عاشورا همین است، انگیزه درگیری بین حق و باطل را بر محور عاشورا ایجاد می کند.
امام سجاد(ع) یکی از کارهای مهمشان همین بود و از این افق باید به فعل معصوم نگاه کرد. افقي که مشرف به تاریخ است. ائمه راه مبارزه را ادامه دادند و خودشان نيز محور مبارزه حق و باطل هستند و برای غلبه حق بر باطل برنامه دارند. و این برنامه ، برنامه تاریخی است همراه با حلم و صبر و بدون عجله و شتاب است. انقلابی گری، بدون معنویت به چه درد می خورد؟ انقلابی گری بدون این که انسان حق و باطل تاريخي را خوب بشناسد و انگیزه درگیری با باطل تاریخي را پیدا کند به چه درد می خورد؟ انگیزه درگیری بین حق و باطل، از بکاء بر امام حسین(ع) شروع می شود «و لقد عظم مصابی بک فأسأل الله الذی اکرم مقامک و اکرمنی بک ان یرزقنی طلب ثارک مع امام منصور» انسان اگر مصیبت سید الشهداء(ع) در قلبش عظمت پیدا نکند؛ خونخواه سید الشهداء(ع) نمی شود. نمی تواند در لشکر امام زمان باشد. اگر هم در لشکر امام زمان بیاید برای کس دیگری شمشیر می زند. برای دل خودش شمشیر می زند.
بنابراین بايد تربیت یک جبهه تاریخی اتفاق بيفتد كه این درگیری را بفهمد و انگیزه اش در درگیری انگیزه الهی باشد، باطل تاریخی را بشناسد، حق تاریخی را بشناسد. بايد روح مصیبت عاشورایي، در تاریخ دميده مي شد. آن مصيبتي كه عظمت و ظرفیت ایجاد یک جبهه تاریخی را دارد عاشورا است. اینقدر مصیبت عظیم است كه می تواند ارواح را متحول و انگیزه ها را اصلاح کند، می تواند بصیرت تاريخي بين حق و باطل ایجاد کند. می تواند به موضع گیری، صف و قتال ختم شود. عاشورا مي تواند قیام امام زمان را تأمین کند.
حضرت امام خميني(ره)، همه نقاط حساس انقلاب اسلامي را روی عاشورا گذاشتند و با این انگیزه مردم را جلو آوردند. مارکسیست ها انقلابيون را تخطئه می کردند، می گفتند با گریه که نمی شود انگيزه انقلاب ایجاد کرد. حقيقت اين است كه اگر بنا باشد حرکت عظیمی اتفاق بیفتد؛ خیلی مقدمات می خواهد كه آن مقدمات باید ایجاد شود. ايجاد اين مقدمات تصرفات تاریخی می خواهد و ائمه این تصرفات را انجام داده اند و این دو تصرف عظیم از امام سجاد مشهود است. امام سجاد، توجه به اهل بیت(ع) را در تاريخ ايجاد نموده اند. اين توجه حتی در جوامع اهل سنت بر محور توجه به عاشورا، احیای عاشورا و ایجاد انگیزه های عاشورايي حاصل شده است که در زیارت عاشورا بسط داده شده است. اگر عظمت مصیبت تلقی شد؛ صفهای تاریخی شناخته می شود و موضع گیری از لعن و برائت و صف و قتال شروع مي شود و به سلم و حرب ختم می شود. امام سجاد(ع) این بنیان را گذاشتند که بنیان ظهور است. عجله هم ندارند.
اقدام ديگر ايشان اين بود كه حقیقت معنویتی را در دنیای اسلام ایجاد کردند که دستگاه سقیفه دنبال حذف محور این معنویت است. اگر می خواهید دستگاه بنی امیه را ببینید؛ امپراطوری امروز را ببینید كه با صدای بلند می گوید معنویت باید حذف شود. اگر هم معنویتي درست می کنند یک معنویت بدلی است. مثل سینمای ماوراء، معنویت حقیقی نیست. برای این که از معنویت حقیقی شکست نخورند بدل می زنند و الا معنویتی نیست جز یک معنویت جعلی و منحرف و شیطانی. شیطان، برای خودش عرشی دارد. آنهایی که بعضی وقتها عرش شیطان را می بینند خیال می کنند عرش خدا يا عرش صدق امام حسین(ع) است در حالي كه اینطوری نیست. عرش شیطان است. حضرت، اين بدل ها را خنثی کرده و این خیلی مهم است. لذا یکی از سخت ترین اموری که مانع راه انبیاء بوده است همين معنویتهای بدلی و اهل ریاضات بدلي مثل بلعم باعورا بوده اند