بهانه جویی در مسایل خانوادگی
آقایان! خانم ها! دختران و پسران جوان! در شرایط کنونی شاهد حوادثی هستیم که زوج ها پس از سال ها زندگی، بهانه های واهی می گیرند و زندگی خود را به تباهی می کشند. اگر نگاهی به پرونده های قضایی در مورد اختلاف زناشویی کنید خواهید دید که بخش عمدۀ این مشکلات ناشی از بهانه جویی های بی خود است. اینکه چرا به خواهرم چنین گفتی؟ چرا به مادرم چنان گفتی؟ کجا رفتی؟ چرا دیر آمدی؟ مسایل بسیار کودکانۀ پیش پا افتاده که خدا می داند آدم از شنیدن این گفتارها احساس شرمندگی می کند.
عزیزان من غیر از صدیقه طاهر (علیه السلام) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) چه کسانی را سراغ دارید که صاحب یک زندگی ویژه باشند، حتی در زندگی انبیاء و اولیاء بعضی وقت ها سر و صدا بوده است.
اختلاف پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با همسرانش
مگر نبی اکرم اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم ) با همسران خود اختلاف نظر نداشتند و همسرانش نسبت به آن بزرگوار برخورد نداشتند؟ نسبت به هم رفتار ناملایم نداشتند؟ معصوم که نبودند در هر زندگی مسایلی پیش می آید که یک مقدار باید به این نکته ها توجه شود.
نکته اول: اسلام می فرماید: به گونه ای در ازدواج عمل کنید که بهانه جویی کم گردد «الطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ»[12]؛ پاکیزه ها بروند سراغ پاکیزه ها. نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم ) می فرماید: جوانی که می آید خواستگاری دخترتان اگر خُلق و دین او خوب بود «فَزَوِّجُوهُ»دخترت را به او بده.[13]نگاه به ثروتش نکن. کفو و همتایی را در ویژگی های اخلاقی و دینی قرار دهید. ما متأسفانه در مسئلۀ ازدواج این مشکل را در سطح کشور داریم مکرر به من گفته می شود که سن ازدواج ها بالا رفته است.
برای موفقیت در امر ازدواج باید فاصلۀ سنی را کم کرد و مقید بود که شش – هفت سال اختلاف سنی بیشتر نباشد و هم سن هم نباید بود. در سال 1387 یازده درصد ازدواج ها زوجین هم سن بوده اند.
نکته دوم اینکه: صاحبان ثروت باید در مملکت برای ازدواج نیز وقف داشته باشند. من این نکته را به یکی از مسئولین اوقاف گفتم، ایشان گفت: 90٪ وقف ها مربوط به عزاداری امام حسین (علیه السلام) است. این خیلی خوب است؛ اما عزیزانی که دستتان می رسد و مغازه و خانه و محلی برای وقف دارید شما می توانید آنها را برای ازدواج وقف کنید، اگر در هر محله ای یک مغازه، وقف ازدواج باشد، سرقفلی و اجاره آنها را می شود صرف ازدواج کرد.
نکته سوم: آموزش در ازدواج است، صدا و سیمای ما باید یک برنامه ای را به ازدواج اختصاص دهد آن هم کارشناسانه، نه عشق و عاشقی، و نه تحریک کاذب؛ بلکه به گونه ای باشد که دختر و پسر یاد بگیرند تا صحیح و منطقی جذب همدیگر شوند و در پی آن ازدواج کنند.
یک کارشناس باید به سؤالات پاسخ دهد تا جوان ها از سخنان او الهام بگیرند و در نتیجه مشکلات بر طرف شود. یادم هست که مدتی این کار صورت گرفت و یکی از عزیزانی که پاسخ به سؤالات می داد می گفت: گونی گونی برای من نامه می آید به گونه ای که خانه ام دیگر جا ندارد.
از حجم نامه ها معلوم می شود که نیاز و تقاضا وجود دارد، لذا اگر یک برنامۀ نیم ساعته هر شب برای مسایل خانواده گذاشته شود خیلی مفید خواهد بود. روی این مطالبی که عرض شد اگر اهمیت داده شود طبیعتاً بهانه جویی ها کمتر خواهد شد، خانواده ها چه مرد و چه زن دیگر بهانه های بی دلیل و غیر منطقی نخواهند آورد.
عزیز من! خداوند حلالی دارد و حرامی، حرام را مرتکب نشو حلال هم جایز است. خداوند رحمت کند شهید مطهری را که می فرمود شخصی در منزل به خانمش می گفت که باید از خروس هم رو بگیری، زیرا خروس هم نامحرم و هم مرد است.
نه از خروس رو بگیر و نه این گونه باز و عریان داخل خیابان بیا. خانمی که دخترش را شوهر داده بود و دو بچۀ کوچک نیز داشت، می گفت: دامادم اجازه نمی دهد بچه های من برنامۀ کودک ببینند، می گوید: اینها آهنگ دارد حرام است. این بچه ها افسرده و نگران شده اند. نه پنج تا دیش ماهواره روی پشت بامت باشد که دو هزار کانال پیش روی بچه ات باشد و نه جلوی برنامۀ عادی کودک تلویزیون را بگیر.
بهانه جویی مسئولیت گریزی
بعضی ها می خواهند از مسئولیت فرار کنند بهانه می آورند که آقا! دلت پاک باشد، آقا! خدا با دو رکعت نماز به کجا می رسد حالا اگر چهار تار موی من بیرون باشد به کجای دین لطمه وارد می کند!
باید دانست که دین حد و مرزهایی دارد، بهانه تراشی برای مسئولیت گریزی رست نیست.
علی بن ابراهیم
کسی به نام علی بن ابراهیم از نوه های موسی بن جعفر (علیه السلام) و واقفی مذهب بود. واقفی کسانی هستند که هفت تا امام را بیشتر قبول ندارند؛ بدین معنی که تا امام کاظم (علیه السلام) را قبول دارند؛ اما امام رضا (علیه السلام) را دیگر قبول ندارند. اسماعیلی ها تا امام صادق (علیه السلام) را می پذیرند و کربلا نیز زیاد می آیند و سینه می زنند و عزاداری و اظهار محبت می کنند. زن و مردشان لباس خاص خود را دارند. خیلی مؤدب و نظیف اند، ولی هیچ وقت حرم امام رضا (علیه السلام) نمیروند و امام رضا (علیه السلام) را امام بر حق نمیدانند. زیدیها نیز چهار امامی هستند.
علی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر، نوه امام کاظم (علیه السلام) است در زمان امام عسکری (علیه السلام) زندگی می کرد. پسرش محمد بن علی مثل خودش در مدینه بود که وضع اقتصادیش به هم ریخت، به آنها گفته شد بروید سامرا خدمت امام عسکری (علیه السلام). در حالی که آنها امام عسکری را امام نمی دانستند بلکه او را فامیل و خویشاوند می دانستند. آمدند سامرا. علی بن ابراهیم می گوید: در راه من با خود می گفتم ای کاش وقتی مشکلم را برای امام عسکری (علیه السلام) گفتم آقا پانصد درهم به من بدهد تا دویست درهمش را فلان جا و دویست درهم دیگرش را فلان جا و صد درهمش را نیز فلان جا هزینه کنم تا مشکلم حل شود. محمد بن ابراهیم گفت: من سیصد درهم کفایتم می کرد با خود گفتم: اگر امام سیصد درهم به من بدهد با صد درهم آن یک لباس شیک خریداری می کنم و با صد درهم کاسبی راه می اندازم و با صد درهم دیگر یک مرکب می خرم.
در حال چنین اختلاط هایی بودند که وارد سامرا شدند خانه را هم بلد نبودند، پرس و جو کردند تا اینکه گفته شد این خانۀ امام عسکری است. غلام در را باز کرد و آنها داخل منزل رفتند، امام فرمود: علی بن ابراهیم و محمد بن علی بن ابراهیم خوش آمدید! با خودشان گفتند: ما که نگفتیم چه کسی هستیم؟ اسم مان چیست؟ هیچ آشنایی ندادیم؟ امام عسکری احوال ما را پرسید، احوال بستگان ما را پرسید. علی بن ابراهیم می گوید: وقتی خواستیم بلند شویم، امام (علیه السلام) پانصد درهم به من داد و سیصد درهم به پسرم داد و فرمود: همان طور که در راه به هم می گفتید این پانصد درهم مال تو و همان گونه که در ذهن داشتی خرج کن. این سیصد درهم نیز مال تو صد درهم لباس، صد درهم مرکب و صد درهم دیگر برای کاسبی.
آمدند و وضع مالی شان خوب شد. گاهی وقت ها خودشان قضیه را نقل می کردند که علت اینکه ما ثروتمند شدیم از اینجا بود. شخصی می گوید روزی نشسته بودم و قضیه را گوش می دادم وقتی به اتمام رسید، گفتم: علی بن ابراهیم و محمد بن علی بن ابراهیم شما که چنین کرامتی از امام عسکری (علیه السلام) دیدید اینکه نیت شما را خواند و به شما پول داد چرا شیعۀ اثناعشری نشدید؟ چرا به امامتش معتقد نشدید؟ آن دو گفتند: ما دیگر به واقفی بودن و به هفت امامی بودن عادت کرده ایم والا این قضیه نشانۀ حقانیت امام عسکری (علیه السلام) است.
اینکه گفته شد ما عادت کرده ایم[14] بهانه جویی بیش نبود. بنابراین یکی از اقسام بهانه جویی مسئولیت گریزی است.
اباحه گری
اباحه گری یعنی از تکلیف شرعی گردن خالی کردن. بعضی ها می خواهند تکلیف شرعی شان را انجام ندهند به همین جهت دست به توجیه می زنند. الان متأسفانه مجموعه هایی داریم که می گویند: ورزش فلان، جای نماز را می گیرد، و یا فلان کار جای حج را می گیرد. همچنین افرادی که گاهی احکام دین را تأویل می کنند. این چهار قسمی که بر شمردیم از مصادیق بهانه جویی است. این همه دین که در عالم است همه اش حق نمی شود. این همه آیین از پرستش حیوانات تا انسان پرستی یا چیزهایی که در هندوستان است همه از حقانیت برخوردار نیستند. دین حق یکی است چرا زیربار نمی روند؟ بارها اتفاق افتاده خود بنده در مکه و مدینه راجع به توسل بحثم شده است استدلال آورده ام، طرف می گوید: برو آقا. برو که نشد جواب، حرف من را گوش بده. نمی گذارد حق را بگویی این نوعی بهانه جویی است.
ریشه بهانه جویی چیست؟
سؤال: ریشۀ این چیست که جلوی چشمش را می بندد و می گوید نمی بینم؟ حضرت نوح فریاد می زد، اما بسیاری روی صورت خود پارچه می کشیدند، نوک انگشت در گوششان قرار می دادند، قرآن می فرماید: «جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ»[15]؛ در مسجدالحرام پنبه در گوششان می گذاشتند تا حرف رسول خدا را نشوند.
اما در اجتماع ما ریشۀ این خوی کودکانه در مسایل خانوادگی چیست؟ به نظر می رسد چند ریشه دارد که دو سه تای آن را خدمتتان ارائه می کنم.
1. عقده های روانی کودکی
کسانی که در بچه گی دچار شکست شده اند و یا کسانی که یک سرخوردگی هایی دارند حالا می خواهند این عقده را سر خانمشان پیاده کنند و یا می خواهند سر بچۀ جوانشان خالی کنند؛ چون خودش در دوران کودکی تحقیر شده است.
حجاج بن یوسف ثقفی
حجاج بن یوسف ثقفی در کودکی دچار تحقیر و حقارت شده بود به همین دلیل وقتی به قدرت رسید شیعیان را سر می برید و به همین جهت حقیقت را زیر پا می گذاشت. مولای متقیان علی (علیه السلام) در نهج البلاغه به مردم کوفه فرمود: کسی بر شما مسلط خواهد شد که پست است. همین سرخوردگی ها باعث می شود که شخص «مَیَّال»یعنی میل جو و شهوت پرست گردد.[16] در دوران کودکی و جوانی، عواملی مانند: عقدۀ نداری و فقر، سختی، توسری خوردن، باعث شده که خانواده زور بگوید و یا حالا که رئیس اداره شده زور بگوید.
راهکارش این است که آن عقده به امروز سرایت داده نشود، هر چه بوده گذشته است. «تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ»؛ اگر کسی با تو قطع رابطه کرد، عقده اش را سر دیگری خالی نکن با او رابطه برقرار کن. اگر دیگری خطا کرده «تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَکَ»؛[17] او را عفو کن. گاهی علت این خوی کودکانه این عقده ها بوده است.
گاهی علت پرخاشگری ها شخصیت و جایگاه از دست دادۀ فردِ پرخاشگر می باشد. او می خواسته به یک موقعیتی برسد که هم اکنون نتوانسته به آن مقام دست یابد.
عبدالله بن اُبَی
عبدالله بن ابی می خواست در مدینه به عنوان رئیس منطقه تاج گذاری کند، همۀ مقدماتش هم فراهم بود که پیغمبر خدا به مدینه آمد. تمام برنامه هایش به هم خورد، همان جا کینۀ پیغمبر را به دل گرفت. این نکته گفتنی است که دو منافق مشهور وجود دارد یکی عبدالله بن أُبی که مرد شمارۀ یک آنها محسوب می گردد و ابو عامر مرد شمارۀ دو منافقین است. هر کدامشان دو اولاد دارند. هر دوی فرزندان اینها مؤمن، موحد و متدین بودند، عبدالله بن عمیر یک دختر دارد به نام «جمیله»، و ابو عامر هم پسری دارد به نام «حنظله»که این دو با هم ازدواج کردند. حنظله در جنگ احد شهید شد. عبدالله بن عمیر فردی عقده ای بود و خیلی راحت دروغ می گفت. خیلی از آیات قرآن در بحث نفاق به عبدالله بن عمیر و گروهش بر می گردد. آخرش هم این فرد منافق دق کرد و به درک واصل شد. و به هیچ هدفی نرسید.
در روزنامه ای خواندم کسی را که مرتکب گناه جنسی و فساد شده بود گرفته بودند و با او مصاحبه داشتند. علت فساد را چنین گفته بود که چون من در کودکی مورد تعرض قرار گرفته بودم و خودم آلت دست افراد فاسد واقع شده بودم تصمیم گرفتم از بچه های مردم انتقام بگیرم. ما از نظر روانی کسانی را داریم که در کودکی دچار سرخوردگی شده اند حال که امروز با رئیس اداره مشکل پیدا کرده می آید در خانه داد می زند و یا با یک مسئول بالاتر بحثش شده و حریف او نمی شود لذا سر زیردست خود داد می زند. این را باید دقت کرد که اسلام اجازۀ این طور تسری ها را نمی دهد. ریشۀ بهانه جویی گاهی همین شکست ها و سرخوردگی هاست.
2. لجاجت
گاهی هم در اثر لجاجت است که بهانه می آفریند، شوهر می گوید اول او شروع کرد و زن می گوید نخست مرد شروع کرد. علی (علیه السلام) می فرماید: «اللَّجُوجُ لا رَأْیَ لَهُ»[18]؛ آدم های لجباز حرفشان پذیرفته نیست؛ چون غیر منطقی و بی مبنا سخن می گویند. عزیزان من، این صفتی که امروز من رویش دست گذاشته ام (بهانه جویی) یک خوی کودکانه است که اشکالات یهود و مسیحیت در صدر اسلام ریشه در همین صفت رذیله داشته است. این صفت اگر وارد زندگی ما گردد بسیار خطرناک خواهد بود. قرآن پاسخ و راه حل را داده و می فرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ»؛ مؤمن آن است که حرف ها را بشنود «فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»[19]؛ و هر کدام که دارای مشی نیکو و منطقی است همان را عمل کند. تعصب به حزب، کاندیدا و یک فرقۀ سیاسی بدون دلیل نداشته باشد. قرآن می فرماید: «وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ»[20]؛ هر چه ریشه اش جهل است نباید مورد پذیرش قرار بگیرد. آقای عزیز! اگر اشکال از توست، کوتاه بیا. خانم عزیز! اگر ایراد از توست، شما کوتاه بیا. اگر این فرهنگ را در جامعه و درون خودمان درونی کنیم و بدانیم که بهانه جویی یک خوی پیش دبستانی است و از یک آدم عاقل و بالغ، پسندیده نیست برخی از گرفتاری هایمان رفع خواهد شد.
مؤمن، بهانه جو نیست نبی اکرم اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «جَوَّالَ الْفِکْرِ -»[21]؛ مؤمن فکر و اندیشه اش جولان دارد، تدبیر دارد و اندیشه می ورزد. امیدوارم خداوند به همۀ ما توفیق برخورد عاقلانه و دریافت عاقلانه و خردمندانه عنایت بفرماید. إن شاءالله!
خداوند قلب های خانواده ها، فامیل ها، دوستان و رفیقان را به هم مهربان بگرداند. إن شاءالله! خداوند بهانه جویی، اختلاف، کینه و لجاجت را از میان خانواده ها، دوستان و رفقا ریشه کن گرداند به حرمت صلوات بر محمد و آل محمد.