سه جملهای فرموده که هر کس عمل بکند واقعاً اصلاح مى شود :
پرهیز از آنچه بر خود مى پسندی و بر دیگران نه
وَ احْذَرْ کُلَّ عَمَلٍ یَرْضَاهُ صَاحِبُهُ لِنَفْسِهِ وَ [یَکْرَهُهُ] یُکْرَهُ لِعَامَّةِ الْمُسْلِمِینَ. از سه چیز مى فرماید بترس: یکى این که برحذر باش از هر کارى که انسان راضى مى شود براى خودش ولى براى بقیه مردم راضى نمى شود. از این بترس که چیزى را فقط براى خودت بخواهى و براى دیگران آن را نخواهى.
این یک جمله به ظاهر خیلى خلاصه و ساده است ولى هزاران مسئله است که قسمت مهمى از گرفتاریهاى اخروى و هلاکت اخروى انسانها از این باب است. بعداً فکر کنید که [این مساله] در ما چگونه است. مىگوید بترس از هر عملى که انسان آن را براى خودش مى خواهد ولى براى بقیه مردم آن را نمى خواهد.
پرهیز از خطا در پنهان
وَ احْذَرْ کُلَّ عَمَلٍ یُعْمَلُ بِهِ فِی السِّرِّ وَ یُسْتَحَیی مِنْهُ فِی الْعَلَانِیَة، بترس از هر عملى که در خفى عمل مى شود ولى از عمل کردن به آن در آشکارا انسان حیا مى کند!
هر عملى را دیدید که در آشکارا نمى توانید عمل بکنید ولى در خلوت عمل مى کنید از آن بترسید. این خیلى جمله عجیبى است. اگر کسى بخواهد به این عمل بکند چیز عجیبى مى شود. ببینید چقدر انسان اصلاح مى شود و چقدر تحذیر مى شود از این که آن را عمل بکند. بترس از عملى که در خلوت انجام مى گیرد ولى حیا مى شود، انسان آن را در غیرخلوت انجام بدهد، از این نوع عمل بترسید. ببینید چقدر انسان باید تجدیدنظر بکند اگر بخواهد به این عمل بکند.
حالا چرا مى گوید بترس؟ چون اینها افتضاح آور است. یعنى اگر بنا باشد در روز فضیحت عمل انسانها را آشکار بکند که خواهد کرد، اینها براى آنوقت هاست. مى گوید بترس از چیزى که در خفى عمل مى شود ولى انسان حیا مى کند که آن را در علن عمل بکند. یعنى هرچه مى کند طورى باشد که اگر در علن هم باشد اشکال نداشته باشد. اینجا می فرمایند که تو را به تقوای الهی در اعمال مخفیانه امر می کنم که «حَيْثُ لا شَهيدَ غَيْرُهُ، وَ لا وَكيلَ دُونَهُ»؛ چون تنهایی و هیچ شاهدی جز خدا نیست و جز او کسی شاهد و ناظر اعمالت نیست. این مطلب تکان دهنده ای است، چرا که همان کسی که شاهد است، قاضی هم هست. «وَ آمُرُهُ اَنْ لايَعْمَلَ بِشَىْء مِنْ طاعَةِ اللّهِ فيما ظَهَرَ فَيُخالِفَ اِلى غَيْرِهِ فيما اَسَرَّ»؛چقدر زشت است برای کسی که ادعای ایمان به مبدا و معاد می کند که از بندگان خدا خجالت بکشد ولی از خداوند قادر شرم نکند. حضرت ما را از این بی حیایی بر حذر می دارند. می فرمایند که از بی حیایی در مقابل دیدگان پروردگار و باحیایی در مقابل دیدگان مردم برحذر باش!
اگر آدم دقت کند بزرگترین تلنگرهای روحی در همین روایات است. مثلا از حضرت موسی ابن جعفر(سلام الله علیه) روایتی نقل شده که: «استحیوا من الله فی سرائرکم کماتستحیون من الناس فی علانیتکم»؛ از خدا در مخفی گاه های خود و تنهایی هایتان حیا کنید؛ همان طور که از مردم در آشکارا حیا می کنید (نعوذبالله، برای خدا حداقل به اندازه مردم ارزش قائل باشید). در روایت عجیب دیگری از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) هست که: «اسْتَحْیِ مِنَ اللَّهِ اسْتِحْیَاءَکَ مِنْ صَالِحِی جِیرَانِک، فإن فیها زیادة الیقین »؛ چطور از همسایه خوبت خجالت می کشی، از خدا هم همان طور حیا کن و خجالت بکش. چقدر به ظرافتهای روحی ما دقت کرده اند. هیچ راه فراری برای ما باقی نگذاشته اند. انسان از همسایه بد خجالت نمی کشد، ولی غالبا از همسایه خوب خجالت می کشد. خدا به اندازه ی یک همسایه هم نیست؟ انسان به اندازه ی یک همسایه خوب هم نباید از خدا خجالت بکشد؟ البته این کجا و آن کجا؟ ولی برای امثال من از همین جا شروع می کنند. از ملموس و محسوس شروع می کنند. حواست به چشم نظاره گر همسایه ی خوبت باشد و از اینجا تمرین کن تا مراقب چشم های نظاره گر الهی و حساب و کتاب الهی هم باشی؛ «فإن فیها زیادة الیقین»؛ در چنین تمرینی زیاد شدن یقین نهفته است. اینکه امام رضوان الله تعالی علیه فرمودند«عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید»، برای امثال من نیست که عالم را محضر خدا بداند. برای من باید بگویند اقلا به اندازه همسایه و دوست و همکارت از خدا هم خجالت بکش، «وَاحْذَرْ کُلَّ عَمَلٍ يُعْمَلُ بِهِ فِي السِّرِّ، وَيُسْتَحَي مِنْهُ فِي الْعَلاَنِيَةِ».
در روایت دیگر از امام سجاد(علیه السلام) هست که فرمودند: «خف الله لقدرته علیک و استح منه لقربه منک»؛ از خدا بترس، چرا که اگر بخواهد رسوایت کند، زورش می رسد و از او حیا کن، چرا که نزدیک است. آنقدر دور نیست که نداند چه می کنی. از همسایه ات، چون «هم-سایه» است و نزدیک است خجالت می کشی، ولی خدا را از او دورتر می دانی و خجالت نمی کشی؟ ایمان به قرب الهی و قدرت الهی باعث می شود انسان از خدا حیا کند و خلوت و جلوتش متفاوت نباشد. راه تفاوت نداشتن خلوت و جلوت الهی، ایمان به قرب الهی است.
اما چند تذکر عملی مهم برای اینکه از این جمله سوء برداشت نکنیم:
تذکر ۱) امیرالمؤمنین(ع) در این جمله و جملات مشابه فرموده اند: «وَاحْذَرْ کُلَّ عَمَلٍ يُعْمَلُ بِهِ فِي السِّرِّ، وَيُسْتَحَي مِنْهُ فِي الْعَلاَنِيَةِ». اگر از مردم خجالت می کشی و کاری را انجام نمی دهی، پشت پرده ات را هم درست کن.
یک وقت شیطان ما را فریب ندهد و بگوید حالا که نمی توانیم پشت پرده را درست کنیم، جلوبندی را هم خراب کنیم!! بعضی می گویند چون نمی توانیم باطن را درست کنیم و ظاهر و باطن باید مثل هم باشند، ظاهر را هم خراب کنیم! خلوتت را درست کن، نه اینکه جلوتت را هم خراب کنی! حیای از مردم نقطه ی مثبت برای انسان است. از این استفاده کن و پشت پرده را هم درست کن؛ نه اینکه این روزنه امید را هم ببندی. در روایتی از امیرالمومنین(علیه السلام) هست که: «مَن لَم يَسْتَحيِ مِن النّاسِ لَم يَسْتَحيِ مِن اللّه سبحانه»؛ اگر کسی بی حیا شود و از مردم خجالت نکشد، از خدا هم خجالت نمی کشد. اگر کسی از چشمان ناظر مردم حیا نکرد، از خدایی که ایمان شخص به او هم ضعیف است خجالت بکشد؟ و لذا انسان متشرع و مومن باید از مردم حیا کند. به بهانه یکی بودن خلوت و جلوت و ظاهر و باطن، جلوت و ظاهرش را خراب نکند.
تذکر ۲) اگر خدای نکرده خلوت ما خراب است، مجوز این نیست که حیای از مردم را کنار بگذاریم و علنی معصیت کنیم و یا اعمال مباح خلاف مروت انجام دهیم. «حفظ ظاهر» برای یک انسان مومن لازم است.
استاد ما رضوان الله تعالی علیه جمله ای قیمتی داشتند. می فرمودند که «ظاهر سازی» با «حفظ ظاهر» فرق می کند. ظاهر سازی زشت و بد است و حفظ ظاهر بعضی وقت ها واجب است. توضیح می دادند که اگر کسی ایمان و اعتقاد دارد ولی ایمانش ضعیف است. آنقدر قوی نیست که ظاهرش را هم درست کند. این شخص باید «حفظ ظاهر» کند. باید مراقب باشد که نمود بیرونی اش مطابق دستورات شرع باشد. همین مراقبت، اندک اندک تاثیر می گذارد و اعتقاد درونی اش هم تقویت می شود و ایمانش بالا می رود و خلوتش هم مثل جلوتش می شود. اما اگر کسی اعتقاد باطنی ندارد و فقط تظاهر می کند، این می شود «نفاق» و «ریا». «ظاهرسازی» یعنی اعتقاد درونی وجود ندارد و صرفا نمایش می دهد. اما «حفظ ظاهر» برای وقتی است که اعتقاد قلبی هست و با اعمال بیرونی، در پی تقویت درون است. حتی غیبت کسی که حفظ ظاهر نمی کند، جایز است: «من القی جلباب الحیاء فلا غیبة له»؛ کسی که پرده حیا را می اندازد و نه از خدا و نه از مردم خجالت نمی کشد، غیبتش مجاز است. ظاهر شرعی را از بین نبر. خلوتت را خراب نکن.
پرهیز از کاری که موجب اعتذار است
بعد مى فرماید: وَ احْذَرْ کُلَّ عَمَلٍ إِذَا سُئِلَ عَنْهُ صَاحِبُهُ أَنْکَرَهُ أَوْ اعْتَذَرَ مِنْهُ، بترس از هر عملى که وقتى صاحب آن عمل آن از عملش سؤال مى شود، یا انکار مى کند یا عذر مى آورد.
ببینید حضرت على علیه السلام چه نصیحتها به حارث مى کند. ببینید حارثها چه شده اند. بیانات امیرالمؤمنین علیه السلام گفتم عجیب است. اساس اصلاح از اینجاها شروع مى شود. گفتم بیان امیرالمؤمنین علیه السلام بیانات مخصوص است. فلذا امثال حارثها با این نصیحتها که گرفته اند چه شده اند. هیچ عملى نکن که وقتى درباره آن از تو سؤال مى کنند، بخواهى انکارش بکنى یا عذر بیاورى.
دوباره تکرار مى کنم سه جمله فرمود که:
بترس از آن عملى که انسان براى خودش راضى مى شود براى دیگران دلش نمى خواهد،
بترس از هر عملى که در خفا عمل مى شود ولى انسان حیا مى کند از این که در آشکارا عمل بشود،
بترس از هر عملى که وقتى صاحبش از آن سؤال مى شود، یا انکار مى کند یا عذر مى آورد.
ما حالا این را بر خودمان تطبیق بکنیم: اول مى گوید بترس از آن عملى که براى خودت مى خواهى و براى هیچ کس دیگر نمى خواهى. خیلى چیز عجیبى است. ترسش براى این است که افتضاحش را خدا در قیامت پیش آورد! در دعا هم مى خوانیم ربّنا لا تفضحنا فى الدنیا و الاخره علی رؤس الاشهاد. یک مقام بعد از مردن در قیامت مقام فضیحت است. کسانى را که خدا بخواهد، همه چیزشان را همه مى دانند. آن خودش از جهنم هم بدتر است، فضیحت است. منتها کسانى را که مى خواهد ستر مى فرماید. لاتفضحنا علی رؤس الاشهاد.
در روایت هست امام صادق علیه السلام فرموده: اگر کسانى بدانند عرض اعمال و فضیحت چیست از همین حالا عقل از سرشان مى پرد و به کوهها مى روند و زندگى را ترک مى کنند. اگر بدانند چه مى شود.
منشأ خصلتهاى بد
سوال: خصلتهاى بد از کجا نشأت مى گیرد؟
جواب: کسى که عمل بد، خصلتهاى بد، اوصاف بد، نیّات بد، خصوصیات بد که دارد، از کجا نشأت مى گیرد، از جهلش نشأت مى گیرد؟ از خودش نشأت مى گیرد، از هوى و هوسها نشأت مى گیرد، الى آخر. از هوى و هوسش نشأت مى گیرد. با تعبیرهاى مختلفى مى شود جوابهاى مختلفى داد که از کجا نشأت مى گیرد.
جوابهاى مختلفى که همهاش در جاى خودش، از تبعیت از دستور خدا نکردن نشأت مى گیرد، از قلب سالم نداشتن نشأت مى گیرد.