تولّی و تبرّی (شب پنجم ، دکتر رفیعی ، محرم 94)
نویسنده:
حجت الاسلام و المسلمین رفیعی
اَعُوذُ بِاللّهِ منَ الشّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي جَعَلَ اَلْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِكْرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِيلاً عَلَى آلاَئِهِ وَ عَظَمَتِهِ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى حبیبه و خیرة أباالقاسم المصطفی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المنتجبین سیما بقیة الله فی الأرضین
قال الله تبارک و تعالی: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ»
شب پنجم این مجلس نورانی است که بنام و یاد ابیعبدالله ـ علیه السلام ـ تشکیل یافته توفیقی شد بحثی را امسال شروع کردیم با عنوان تحلیل شِعارهای عاشورا یعنی این رجزها و شعرهایی که اصحاب خواندند بنیهاشم خواندند اینارو یه قدری قرار شد امسال باز کنیم البته ما دو تا منبر شبها داریم حرم هشدارهای عاشورا را میگیم اینجا شِعارهای عاشورا که بحث متفاوت باشه ولی خب اگر کسی هر دوی این بحث با هم دنبال کنه اینا مکمل هم هستند و به نحوی هم کوشانی داره این دو تا بحث عزیزانی که به حافظة قویشون میسپارند چون جوان هستید ما سه شخصیت را شبهای قبل بحث کردیم یکی ابوثُمامه صائدی، دومی انسبنحارث، سومی هم حبیببنمظاهر هر کدومم رجزشونو گفتیم پیام رجزشونم باز کردیم حالا به اندازة وقتمون دیشب گفتیم پنج نکته مهم در پیام حبیب بوده ما اذکائیم ما أظهریم ما أوفائیم ما أصبریم ما علی حجتنیم حجت قوی داریم، صبور هستیم، با وفا هستیم، پاکیزهایم، أتقائیم اینها را گفتیم حالا البته همشو دیشب توضیح ندادیم بیشتر روی کلمه علی حجتاً صحبت کردیم اما دیگه برنمیگردم به بحث دیشب
شعر و رجز نافع بن هلال یار امام حسین علیه السلام
امشب یک رجز از نافع بن هلال میگم یک هلال بن نافع داریم این جزو سپاه عمر بن سعد این همین کسی است که گزارشگر کربلام هست خبرنگار ولی جزء لشکر عمر سعد است گاهی هم میگن هلال اومد اینطور شد اینطور شد اینو ما نمیگیم این برعکسه بعضیها قاطی کردن این دو تا را نافع بن هلال مرادی بجلی جملی هر سه جور گفته شده از اصحاب خاص امیرالمؤمنین است و شخصیتی است که تو مسیر به امام حسین پیوست وقتی حر لشکر ابیعبدالله را متوقف کرد ایشون با سه نفر دیگه خدمت آقا رسیدند البته حر مانع شد گفت من اجازه نمیدهم کسی به شما ملحق بشه امام فرمودند نه اینها ملحق نشدن از اولم با ما بودند حالا به ما رسیدند با ما هستند نافع بن هلال با ابیعبدالله آمد و این همان کسی است که دو سه مرتبه آب آورده حتی بعضیها گفتند شب عاشورا هم موفق شد یک قدری آب بیاره برا خیمههای ابیعبدالله، منتهی تشنگی روز عاشورا خودش خیلی شدید بوده فوقالعاده بوده این آب حالا چقدر مشکل حل کرده کاری ندارم ولی ایشون یک همچنین کسی است فقط یه دو سه تا داستان کوچیک بگم ایشون یه خورده بشناسید بعد رجزش را بخونم.
جواب نافع بن هلال در شب عاشورا به امام حسین علیه السلام
شب عاشورا وقتی ابیعبدالله سخنرانی مفصلی کرد خب هر کسی یک چیزی گفت این خیلی جملة قشنگی گفت آقا ابیعبدالله فرمود: فردا همه شهید میشن هر کسی هم میخواد بره بره میدانید چی گفت گفت: «والله ما کرهنا لقاء ربنا»؛ به خدا قسم ما از مرگ نمیترسیم ببینید آقایون کسی که از مرگ نترسه از هیچ کاری و هیچ تهدیدی برش کارساز نیست در روایت داریم إنهم مستیبتون؛ اصحاب امام حسین مستمیتون حالا ترجمه میکنم براتون از کلمة موت میاد یعنی جان باخته بودن جان شان را گذاشته بودند کنار نگاه به خودشون نداشتند به هیچ وجه فقط فکر میکردند چقدر بیشتر میشه کُشت چقدر بیشتر میشه دشمن را عقب راند چقدر بیشتر میشه از امام حسین دفاع کرد احدی این تعبیر خیلی عجیبه إنهم مستمیتون یعنی اینا أحدی به جون خودش فکر نمیکرد این لشکر را کاریش نمیشه کرد بعد میدونی چی گفت؟ گفت: «یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ انا علی نیاتنا و بصائرنا»؛ آقا ما با آگاهی اومدیم نیتمونم هم خدایی است ببینید جوانها هر چیزی که با آگاهی باشه شما اگر دین را با آگاهی پذیرفتید نماز را با فهم خواندید امامت را با فهم پذیرفتید عزاداری با شعور و فهم بیست تا شبکه که سهله دویست تا شبکة ماهوارهای هم علیه امام حسین و دین تبلیغ کنه از دست نمیرود چرا چون محکمه تکون نمیخوره لا تحرک الأوسب؛ لذا امیرالمؤمنین فرمود دینتونُ را از روی جهل نپذیرید از روی علم گفت: آقا ما با نیت اومدیم، با بصیرت آمدیم «نوالی من والاک و نعادی من عاداک»؛ تولی و تبری داریم هر کی با شماست مخلصش هم هستیم هر کی هم دشمن شماست تعارف باهاش نداریم چقدر قشنگ این جمله را گفت آن وقت این را هم اثبات کرد چه جوری اثبات کرد خوب گوش بدید یک جوانی روز عاشورا شهید شد به نام عمرو بن قرظه جوانها دقت کنید حالا تصادفاً داداش این آقا تو سپاه عمر سعد بود به نام علی بن قرظه این اومد و اعتراض کرد به امام حسین گفت: ذللت أخی قررت أخی داداشم را گول زدی گمراه کردی شما برادری تو سپاه عمرسعد داره برا برادری که تو سپاه امام حسینه عزاداری میکنه دلسوزی میکنه داد و بیداد راه انداخت من خجالت میکشم بعضی از این حرفهاشو بخونم که چی گفت به امام حسین شروع کرد تندی کردن نمیگم حالا عباراتشو چون حرف آدم خبیثیه اینقدشو که میشه بگی گفتم آقا فرمود که ان الله هدی أخاک؛ برادرت هدایت شد و تو گمراهی گفت من کاری با این کارها ندارم من لا أموت حتی أقتلک؛ نمیمیرم تا شما را بکشم من جلو چشم برادرم کشته شد در صورتی که برادرش از اولم با این برادر مخالف بود اونو نصیحت میکرد من شما را میکُشم قبل از آنکه بمیرم نافع ایستاده بود شمشیر کشید حمله کرد با یک ضربه این را به درک واصل کرد و همانجا این برادر هم کشته شد یعنی دو تا برادر یکی تو سپاه امام حسین یکی تو سپاه عمرسعد یکی بهشتی یکی جهنمی یکی سفید یکی سیاه آقا خیلی از این حرکت ببینید اینکه میگه: «نُعادی من عاداک» با دشمنت مخالفم با دوست موافق ادعا خیلیها میکنند پاش که میرسه وانمیایستند خیلیها میگن امشب تو حرم گفتم گفتم یه آقایی بود به نام مسروق بن وائل؛ صبح عاشورا وقتی به نفرین امام حسین عبدالله بن حوزه افتاد تو آتیش و سوخت که یه شب قصهاشو گفتم این یه نگاهی کرد دید که امام حسین حق با امام حسینه با یه نفرین این مُرد به درک واصل شد همانجا برگشت از سپاه عمرسعد خارج شد حقانیت ابیعبدالله را پذیرفت اما سوار اسبش شد از کربلا رفت یعنی قبول کرد دفاع نکرد پذیرفت پاش نایستاد این به درد نمیخوره.
شخصیت و جایگاه نافع بن هلال
نافع بن هلال یک چنین شخصیتی با یک چنین جایگاهی هم تیرانداز بوده هم شمشیرزن دوازده تا تیر داشت دوازده نفر را هم باهاش کشت یک تیرش خطا نرفت وقتی دیگه تیرهاش تموم شد با شمشیر اومد خیلی کُشت خیلی مجروح کرد ولی زدن از پشت سر جفت بازوهاشُ شکستند بازوش که شکست شمشیر و سپرش افتاد بعد از پشت دستگیرش کردند شمر گفت اینو نکشیدش من ببرمش پیش عمرسعد چون عمرسعد خیلی ناراحت شد از این قصه که میدید یک تیر یه مرتبه از غیب میاد یکی میافته دومی میافته دوازده تا از آدمهای به نام لشکرش را این کشته بود اوردش جلوی عمرسعد رو کرد به عمرسعد گفت: اولاً دوازده نفرتون را با تیر کشتم آمار اونائیکه را هم که با شمشیر کشتم و مجروح کردم ندارم تیرها را میشمردم آمار دارم حالا هم بازوم شکسته و إلا شما نمیتوانستید منو دستگیر کنید ولی این تعبیر را دقت کنید چون عمرسعد به شمر گفت: خودت بکشش گفت: من آوردم خدمت شما گفت: نه اینو خودت بکش این آدم عادی نیست وقتی شمشیر را بلند کرد شمشیر شمر ملعون این جمله را گفت: «الحمدُ لله الذی جعلَ مَنایانا على یدِ شِرارِ خَلْقِهِ» خدا را شکر بدترین آدم رو کرة زمین داره من را میکشد ما که آدمهایمان را کشتیم شهید هم باید میشدیم ولی شمر آدم را بکشه شمر امام حسین را به شهادت رسانده شمر برای خودش یک شخصیتی بوده
خدارو شکر میکنم که بدترین یعنی حرفش را زد دفاعش را کرد جنگش را هم کرد اون حرف شب عاشورا را ثابت کرد «نوالی من والاک و نعادی من عاداک»؛ حالا شعرش چیه من بخونم و پیامش خیلی جالبه بگم براتون اومد میدان دو بیت یک بیت خودش را معرفی کرد یک بیت هم مذهبش را معرفی کرد «أنا الغلام الیَمنَی البَجلَی»؛ من یک غلام یک آدمی هستم اهل یمن هستم از طایفة بَجَل هر کی میخواد منو بشناسه این اسمه اما «دینی عَلی دین حُسینِ و عَلی»؛ اعتقاد من را اگه میخوای حسین و علی دیشب گفتم اینها تعمد داشتند که سپاه امام حسین چون سپاه دشمن میگفتند ما با بُغضِ علی میجنگیم باهاتون لذا رجزی که پریشب خوندم یادتون هست از أنس آل علی شیعه الرحمانی و آل حرب شیعة الشیطانی؛ اینم میگفت دینی علی دین حسین و علی؛ آقایون، خواهران، جوانها که تو کلاس درس حسینی اومدید پیامی که این شعر دارد و آن حرف شب عاشورا که دارد اینه
دین دو تا رکن دارد
یکی تولی
یکی تبری
یکی حب یکی بغض ساده بگم که متوجه بشی ما باید سه چیز را دوست داشته باشیم:
یک: اعتقادات و اندیشه چه اندیشهای را دوست داری؟ پیرو کدوم مذهبی؟
دو: شخصیتهایی که اون اندیشه و اون مرام را آوردهاند
سه: عملکرد و رفتاری که اونها داشتند
آقا شما تو اندیشه الان مثال دین شما چه دینی را دوست دارد؟ میگه شیعة اثنی عشری این یک: محبت
دو: شخصیتهایی که در اینجا هستند کیا هستند که دوست داری؟ پیغمبر ائمه عرض میکنم که امامزادگان علما یک کسی به علامه امینی گفت که آقا یه سؤال ما اگه خدا را قبول داریم پیغمبرم قبول داریم حالا نمیدونم اینطور بوده یا نه واقعاً سؤال تو ذهنش بوده یا واقعاً عقیدهاش بوده ائمه را هم قبول داریم همه را هم دوست داریم اما اگه اباالفضل العباس را دوست نداشته باشیم اشکال داره؟ سؤال عجیب غریبی ایشون خیلی ناراحت شد گفت: اباالفضل العباس که سهلِ اگه منه امینی را قبول نداشته باشی دینت خرابه چون منم دارم از اسلام ترویج میکنم اگه با منم اونکه سهلِ امکان نداره اون یار عرض میکنم امام حسین اونکه جای خود اگه منم با منم در افتادی دینت اشکال داره .
امام سجاد میفرماید خدایا سه چیز به من بده سه تا حُب:
1. «اللّهم انّی اسئُلکَ حُبَّک»؛ اول تو را دوست داشته باشم
2. «و حُبَّ مَنْ یُحبُّک»؛ حب اونهایی که تو را دوست دارند پیغمبر اهلبیت
3. «وَحُبَّ عَمَلٍ یُوصِلُنی اِلی حُبَّک»؛ اون کارهایی که تو دوست داری و باعث میشه پیش تو محبوب بشم اونارم دوست داشته باشم میدونید یعنی چی؟ یعنی اعتقاد به اندیشة صحیح، شخصیتها، عمل، نماز، روزه اینطور نباشه که امام حسین را دوست داشته باشه با نماز بیگانه باشه امام حسین دوست داشته باشه همین امام حسین میفرماید: من نماز را دوست دارم «إِنّی أَحِبُّ الصَّلاهَ»؛ نمیشه یک کسی محبت خدا و اهلبیت و عقایدش را اظهار کنه محبت و دوستی و تعبد به اون عمل آنها را نداشته باشه بذار یه داستان براتون بگم: یک دزدی را گرفتند اومده بودند از صرافی دزدی کنه حالا دیگه پیشرفت شده اختلاس میکنند دیگه اصلاً نه از دیوار بالا میرن نه خلاصه قفل میشکنن کم نیست رقمها یهو میگن سه هزار میلیارد حالا دزدیم الان همه موبایل و لبتاپ فضای مجازی پیشرفت کرده دزدیهام پیشرفت کرده اینو میگن اختلاس قدیم اینطور نبود قفل میشکستند حالا یکی از نانوایی دزدی میکرد ولی این دزد پیشرفتهای بود رفته بود سراغ صرافی که آنجا پولها هست در زمان امام عسگری قفل شکست و مغازه صرافی را جمع کرد گرفتنش مأمورهای حکومت عباسی گرفتنش تا دستگیرش کردند گفت که من از شیعیان امام عسگریم منو کجا گرفتید گفتند خب باشه به احترام امام عسگری سامرا بوده میبریمت خدمت آقا اُوردند گفتند آقا این آقا را در حال دزدی گرفتیم میگه شیعة شما است ببینید عبارت را امام عسگری فرمود: «شیعَتُنا هُمُ الَّذینَ یَتَّبِعُونَ آثارَنا وَ یُطـیعُونا فـی جَمیعِ أَوامِرِنا»؛ دروغ میگه آقا شیعة ما کسی است که حرف ما را گوش میده به عمل ما متعبد است «فَأولئِکَ شِیعَتُنَا فَأمّا مَنْ خَالَفَنَا فِى کَثِیرٍ مِمَّا فَرَضَهُ اللَّهُ فلَیْسَ مِنْ شیعَتِنا»؛ کسی واجب خدا را زیر پا بگذارد حرام خدا را زیر پا بگذارد این شیعة کامل ما نیست شیعة اسمی است حالا حدیثش را میخوانم پیامش رجز نافع این هست که آدم حب بغض ساده بگم معلوم کنید از کی خوشتون میاد و از کی بدتون میاد امشب تو حرم گفتم
یا سفید باشید یا سیاه خاکستری نباشید خاکستری خطرناکه این معلوم نیست با کیه کدوم طرف هست یا عمرسعد مقابل ابیعبدالله حر کنار ابیعبدالله اما آدمهایی داشتیم تو سپاه ابیعبدالله امام حسین را دوست داشتند تو سپاه عمرسعد هرثمة بن سلیم با عمرسعد هم همکاری نکردند امام حسین هم تنها گذاشتند ببینید اولین کلمهای که پیغمبر یاد داد توش تبری و تولی است. لا بگید اله بعد اول تبری بعد تولی حالا تولی و تبری که میگیم غلطه صحیحش تولی و تبری است «فَمَن یَکفُر بِالطّاغوتِ وَ یُؤمِن بِاللهِ» این مهمه این ارزشه وجود مقدس پیغمبر گرامی اسلام نشسته بود یک شخصی وارد شد گفت که یا رسول الله کِی قیامت میشه پیغمبر فرمود: الان که وقت نماز است وقت نماز که سؤال جواب نمیدن وقت نماز امام رضا تو اوج بحث به آن شخص فرمود وقت نماز است گفت: آقا الان تموم میشه فرمود: نصلی نه اول نماز جوانها آقایون خواهرها هیچ چیزی را فدای نماز نکنید نکنه بعد از اینجا که میروید نماز بخوانید نماز را اول وقت بخوانید فرشتهها نگاه میکنند لذت میبرند با سلام و صلوات میبرند اما آخر وقت نه تاریکه زورشون میاد ببرند نمازتون اول وقت بخوانید آقا فرمودند آقا سؤال داره ولی باشه اداره است باشه مجلس است باشه هیئت دولت باشه کنفرانس باشه هر کجا هست برنامه این است وقت نماز نباید اول وقت فدای اون بشه فرمود: نماز بخوانید نماز خواندند و برگشتند حضرت فرمود این سائل کجاست اینکه سوال میکرد گفت: آقا منم فرمود: خب چی چی برا قیامت آماده کردی که سراغش را میگیری آدمی میگه کنکور که درس خوانده آدمی میگه امتحان رانندگی کِی است که تمرین کرده و إلا کسی که پشت ماشین ننشسته که نمیگه کی افسر امتحان میگیره تو که میگی قیامت کِی است چی آماده کردی گفت: آقا هیچی من یه نمازی خواندم یه روزهای گرفتم اما مستحباتی داشته باشم اعمال فراوانی داشته باشم یه مسلمون حداقلیام مسلمون حداقلی نماز و روزه همین واجبات ولی یه ویژگی دارم یا رسولالله شما را خیلی دوست دارم خیلی دوست دارم این قلب من پُر از محبت شماست همینی که شما میگی یا اباعبدالله:
به بازار عمل با دست خالی من و لطف تو ای مولی الموالی
بدم اما حسین را دوست دارم همین باشد مدال افتخارم
کجا ارباب من فردا گذارد غلام او در آتش پا گذارد
بُوَد در اوج آتش این شِعارم خدایا من حسین را دوست دارم
هرکسی هرچیو دوست داشته باشه با آن محشور می شود
آقا یا رسول الله بخدا قسم تو این قصه دروغ نمیگم هر چی بخواهی شما را دوست دارم پیغمبر فرمود: من هم خوشحالت میکنم «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ»؛ هر کی هر چیو دوست داره باهاش محشور میشه، بسم الله تو این عالم بعضیها حیوان میپرستند داریم مذهب حیوانی بعضیها بت میپرستند بعضیها شخصیتهاشون آدمهایی هستند که عرض میکنم شرمنده میشه آدم اسمشون بیاره از آنها تبعیت میکنند عیب ندارد فردای قیامت هر مذهبی با رهبرش میاد صاحب هر حبی با اون محبوبش میاد «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»؛ پشت سر علیبنابیطالب پشت سر امام حسین یک عده هم پشت سر بقیه عاقل مینشیند فکر میکنه پشت سر کی بره معصوم عالم کسی که همة کتابهای شیعه و سنی و مسیحیت پُر از فضائلش است؟ یا نه کسانی که عرض میکنم خودهاشون گاهی علیهاشون کتاب نوشتند این مهمه «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ».
خب یک جمله دیگه بگم بحثمو جمع کنم چون بنامون بر تفسیر نیست منتهی به شرط یک صلوات بر محمد و آل محمد.
تولی و تبری
پیام نافع بن هلال تولی و تبری است دینی علی دین حسین و علی نوالی من والاک و نعادی من عاداک؛ در یک کلمه فرمود: حُبُنا ایمان و بُغضنا کفر؛ حالا این حدیثی که امشب میخونم خواهش میکنم اگه همه عرائضم یادتون رفت این حدیث را حفظ کنید معناش را حفظ کنید
محبین اهل بیت سه دسته اند
امام معصوم ـ علیه السلام ـ فرمودند: محبین ما سه دسته هستند: بهترینشون دسته سوم هستند نمیخوام بگم اون محبتهای دیگم کمه نه اونام ارزش داره بالأخره ما یکسری افراد داریم دیپلم دارند یکسری سیکل دارند یکسری دکترا دارند فرق میکنه هر کدوم به درد یک جایی میخورند فرمود: شیعههای ما محبین ما سه دسته هستند آنهاییکه میخواهید با ما باشید جزو دستة سوم باشید بعد فرمود دستة سومیها کم هستند ولی خیلی بالا هستند کربلا هفتاد و خوردهای بودند امیرالمؤمنین فرمود: من چهل نفر آدم اینطوری تو لشکرم سراغ ندارم کم هستند امام سجاد فرمود: من بیست نفر تو مدینه کامل ما را دوست داشته باشه نمیشناسم نمیخواهم نا امیدتون کنم انشاءالله همه ما همه جزو دستة سوم هستیم فرمود: محبین ما سه دسته هستند اونی که تو دل ما میچسبه میتونیم دستش را بگیریم میتونیم بگیم این شیعة ماست پیرو ماست دستة سوم هستند خب حالا حدیث را بخوانم:
دسته اول
«طَبَقهٌ یُحِبُّونا فِی العَلانِیَهِ لَم یُحِبُّونا فِی السِّرِّ»؛ یه دسته دستة اول جلوی مردم آشکارا در حضور ما را دوست دارند یعنی اسمش را سوال میکنی علی، فاطمه، شناسنامهاشو میگیری علی آقا فاطمه خانم تو شناسنامه خونهاش روضه میگیره مجلس ابیعبدالله میاد اینها همه آشکار است دیگه مردم میبینند بنده الان مشکی پوشیدم شما میبینید روضه میخوانم شما میشنوید شما اینجائید من شما را میبینیم اینها کسانی هستند که الانیه خوب هستند حضور تو اجتماعات برنامهها ظاهرها آشکار است اما تو سر و مخفی محب ما نیستند یعنی همین آدم یک کسی میگفت فلانی یه آقایی که میاد گاهی هم پا منبر شما ولی تو خانه که میاد فحشهایی گاهی میده که عرض میکنم که بدن ما میلرزه تو سر فحش میده تو سر با رفیقها دور هم که میشینه غیبت میکنه اهل معصیت است شد نماز میخونه نشد نمیخونه فرمود: این دسته که سرّشون محبت ما را نشان نمیدهد فقط آشکار ظواهر این خطرناکه اسلام دینش فصلی نیست محبت تبعیضی نیست مهم اینه این پا لبتابشم تو اتاق دربسته تقوا داره این تو موبایلشم اگه بگی بهم بده خجالت نمیکشه میگه بیا نگاه کن چیزی توش نیست این عرض میکنم که توی برنامههاشم مسافرتم بره این لب دریا هم اگه باشه شمال با حرم امام رضا فرق نمیکنه نگاه به نامحرم نمیکنه بله دریا آدم شنا میکنه حرم امام رضا زیارت میکنه فرق میکنه اما اینطور نیست که... و سرش با هم متفاوت باشه اگر یه عدهای اینطور شدن این محب ضعیفه.
دسته دوم
دو: این جالبه «طَبَقهٌ یُحِبُّونا فِی العَلانِیَهِ فِی السِّرِّ و لَم یُحِبُّونا فِی العَلانِیَهِ» یک عدهای تو مخفی ما را دوست دارند میگه من عاشق اهلبیت هستم اصلاً نماز شب میخونه اشک میریزه دنبال گناه نمیره دنبال معصیت نمیره ولی میگیم بیا مجلس امام حسین میگه: محبت قلبی است اینها ریا است ولش کن آقا روضه بگیر نه آقا ول کن آقا اسم بچهات میگه اسم بچهامو میذارم یه اسم غیردینی ولی بچهام از یعنی در اسم و شرکت در مجلس در حضور در اجتماع خوب نیست اما در سر همش ایمان را مخواد در غالب مخفی و قلبی حفظ کنه اینم کامل نیست بالأخره حفظ شعائر لازمه بالأخره در حضور گاهی از اوقات یک وقتی یکی کسی از امام باقر پرسید گفت آقا ما یک کارهایی جلوی مردم انجام میدیم خوشحال میشیم تشویقمون میکنند این ریاست؟ آقا فرمود: نه کدام آدم عاقلی است که بهش بگن باریک... بدش بیاد ما من مؤمن إلا و یحب عن یمده؛ شما من از منبر پایین بیایم بگید طیب الله خوب بود عالی بود خوشش میاد پس منبر من ریاست؟ هر کسی از او تعریف کنند خوشش میاد طبیعی است کجای این ریاست لذا این نکته را دقت کنید اسحاق بن عمار پولدار بود صدقه میداد اومد انفاق آشکار را تعطیل کرد گفت دیگه تو کوچه و خیابان فقیر مراجعه کنه بهش پول بدن در خانهام بیایند نامه بیاورند همه تعطیل مخفیانه یک منشی استخدام کرد به فقرا کمک کنه امام صادق دیدش تو مکه فرمود چرا این کار کردی؟ گفت: آقا از شهرت و ریا میترسم فرمود: نترس مؤمن خودش باید لذا قرآن نمیگه فقط مخفی صدقه بدی میفرماید: إن تبدئوها فنعم ماهیه؛ اگر آشکار بدید خوبه اگر مخفی هم بدید، یعنی مخفی را بیشتر تأیید میکند ولی اگر آشکار هم بدهید منعی ندارد لذا قرآن میفرماید: «یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ»؛ اموال را میدهند سراً هم آشکار هم مخفی گاهی من یک وقتی در یک منبری در یکی از این شهرها بود دانشگاهها رفتم یک تعداد زیادی دانشجو بودند سخنرانی یک کسی صحبت پول و مال این مسائلی که حالا من جدا هم ناراحت میشم وقتی این حرفها را میزنند چون به فضل الهی بیست و پنج سال منبر میریم یکجا برا این چیزها منبر نرفتم دیدم یه آقایی پا شد چیزهایی گفت پشت سر بعضی افراد گفتم آقای عزیز شما میدانید اسم بردم آقای فلان فلان که الان بگم شما همهاتون میشناسید از چهرههای سیمایی و تلویزیونی و سمت خدا و عزیزانی که همة کشور سخنرانی میکنه میدانی در ماه اینها چقدر به فقرا کمک میکنه شما میدانید در ماه ما چند تا جهیزیه عروس میدیم میدانید در ماه چقدر اینارو که شما نمیبینید حالا اینو بنده گفتم ریا شد نه بذار بدونند که گاهی هفتاد هشتاد درصد منابر این دوستان درآمدهای سیمایی این دوستان برا فقرا خرج میشه تابلو نکردن اما مکرر که من اگه اینجا اسم ببرم از این افراد که خودمم گاهی همکاری میکنم باهاشون ممکنه ناراحت بشن میگن چرا رو منبر رسمی اسم ما را بُردی ولی اونجا بردم گفتم این آقایی که شما اسم بردید من خودم شاید خبر دارم سالی 30 تا 40 تا جهیزیه به دخترآ میده اینو باید گاهی گفت طرف بداند بداند اگر اینجا یک درآمدی هست یک هزینه کردی هم اینطوری هست این خیلی مهمه فرمود: فرقة هستند مارو آشکار دوستی ما را ابراز نمیکنند مخفی اینم خوب نیست
دسته سوم
اما سوم: «فرقة یُحِبُّونا فِی السِّرِّ وَ العَلانِیَه»؛ هم آشکار هم تو اتاق تنها محب علی است هم تو مجلس امیرالمؤمنین فرمود: اینها هم نمت الأعلی الأعظمون عند الله؛ اینها جمعیت بالایی هستند اینها نزد خدا اعظم و والا هستند اینها کم هم هستند خب این بحث امشبم که وقتمم تمام شد چی شد آقا چهارمین شخصیتی که امشب بحث کردیم کی بود؟ نافع بن هلال، ابوثُمامه، انس بن حارث، حبیببنمظاهر، نابع بن هلال ما امسال این چهار تا را تا امشب برا شما هم خودش را معرفی کردیم سعی هم کردیم زوایای کمتر گفته شده را از زندگیشون بگیم هم رجزهاشون را گفتیم هم پیام رجزاشون گفتیم خدایا ما را با اصحاب ابیعبدالله و خود ابیعبدالله محشور بگردان، ما را از در خانة اینها جدا مگردان، فیض و بشارتی از این مجلس به روح شهداء اموات شهدایی که در کنارشون نورانیت این جلسه هستند شهدایی که این روزها در بین شیعیان عربستان بودند مظلومانه به شهادت رسیدند شهدایی که در عزیزانی که در منی به شهادت رسیدند فیض و بشارتی از این جلسه به روح علما گذشتگان روح مرحوم آیتالله العظمی فاضل که فرزندانشون در جلسه حضور دارند و من فوقالعاده ایشون دوست داشتم بسیار مرد متدین مؤمن بسیار اهل بکاء بسیار بکاء وقتی که روضه میخواندیم کنترل از دست آیتالله العظمی فاضل گاهی در اشک و گریه خارج میشد و آنچنان با سوز برا ابیعبدالله گریه میکردند به هر حال مهمان ابیعبدالله است این علماء خدایا امشب همهاشون را به ویژه معمار کبیر انقلاب امام رضوان الله تعالی علیه از این جلسه روحشون را بهرهمند بگردان.
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ؛ شب پنجم است یواش یواش داره شب عاشورا میرسه
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.
هر کجا نشستید تصور کنید رو به روی حرم ابیعبدالله ایستادید جلو حرم ششگوشه سلام بدیم به اون حرم.
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.
خوشا بر من که دلدارم حسین است
بـــــه محشر یاور یارم حسین است
سر و جانی ندارم در دو عالم
کــــه در عالم مددکارم حسین است
خوشا آن تشنه کامی که از رَهِ مِهر
به وقت مرگ، سقایش حسین است
جانم حسین جانم حسین
ای جان جانانم حسین
آقای من:
من از کودکی عاشقت بودهام
قبولم نما گرچه آلودهام
مبادا برانی مرا از درت
نکنه از این مجلسها دست ما کوتاه بشه خدایا افتخار ما این لباس نوکری ابیعبدالله است
مبادا برانی مرا از درت
یه قسمش بدیم
به پهلوی بشکستة مادرت
از صبح عاشورا هی نگاه میکرد به لشکر از صبح عاشورا هی دنبال عمو را گرفته بود عمو کجا میره عمو نهر علقمه رفت تماشا میکرد یازده سالش بود عبدالله بن حسن یتیم امام حسن اینقد با امام حسین ارتباطش وسیقه امام عمو پدر چون از روزی که امام حسن به شهادت رسید خب یکسالش بوده عمو را به عنوان پدر میشناسه از صبح هی نگاه کرد امام میدان رفت جنازه آورد کنار بدنها رفت اما یه وقت احساس کرد عمو میان قتلگاه تنها افتاده دور تا دورش را گرگها گرفتند دشمنها گرفتن زنها دستش گرفتن زینب کبری جلوش ایستاد اما یه مرتبه خودش را جدا کرد صدا زد یا أعماه عمو جانم والله لا اُفارغ عمی؛ بخدا من از عموم جدا نمیشم خودش انداخت رو بدن ابیعبدالله یه نانجیبی شمشیر زد به سر ابیعبدالله این نازدانه دستش اُورد دست از بدن قطع شد افتاد رو بدن ابیعبدالله من خیلی گشتم آقا تو مقتل ببینم وقتی رو سینة ابیعبدالله افتاد ابیعبدالله دستاشُ اُورد اینو بغل بگیره نه ننوشتن چرا؟ چون تیر سه شعبه دیگه قدرت دست گرفته بود ابیعبدالله نتونست او را در آغوش بگیره همین قد به شما بگم دو تا شهید رو بدن ابیعبدالله جان دادن یکی علیاصغر رو دستای حسین یکی هم عبدالله بن حسن رو سینة حسین هر کجا هستید یا حسین...