بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع سخن: مسئولیت و مسئولیت پذیری
قال الله تبارک و تعالی: «إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولـئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولا»
مقدمه
یکی از مسائلی که از اهمیت والایی برخوردار است و برخاسته از مکتب عاشورایی امام حسین (علیه السلام) می باشد ، مسئلة حس مسئولیت و مسئولیت پذیری است. انسان، عاقل و مختار است. درک و شعور دارد، نمیتواند نسبت به پیرامون خودش بیتفاوت باشد و احساس مسئولیت نکند. رسول خدا فرمودند: همة شما مسئولید حتی انبیای الهی و اولیای الهی هم مسئول هستند. اما ما در مقابل چه چیزهایی مسئولیت داریم؟
اقسام مسئولیت
من در این جا چهار تا از اقسام مسئولیت را برای شما میشمارم. ما در مقابل چه چیزهایی باید مسئولیت داشته باشیم و بیتفاوت نباشیم.
1- در مقابل خداوند
اولین مسئولیت ما در مقابل خداست، یعنی در برابر ذات خداوند تبارک و تعالی حس مسئولیت داشته باشیم. شاید در هر صفحهای از قرآن کریم که مطالعه کنید این تذکر را میدهد که شما در مقابل خدا مسئولید. انسان حداقل سه مسئولیت در مقابل خدا دارد: 1- معرفت و شناخت خدا؛ «أوّل الدّیِنِ مَعرِفَتُه». انسان نمیتواند بگوید من کاری ندارم، نه دینی انتخاب میکنم و نه کاری با خدا دارم. علت این که این قدر پیغمبر میفرمود: «قولوا لَا إله إلا الله تُفلِحوا»، همین است، اول این مورد را باید اصلاح کرد اول عقیده و بینش مردم، و بعد روش و منش مردم. ما در زندگیمان روش و منش داریم، گرایش داریم، که قبل از این چهار تا باید بینش باشد، یعنی چیزی که به آن گرایش داریم و آن را انتخاب میکنیم بر اساس یک اعتقادی باشد.
داستان
مورد اول: وقتی که پیغمبر گرامی اسلام در جنگ بدر به طرف میدان نبرد میرفتند دو نفر مسلح آمدند،گفتند: یا رسول الله! ما آمدیم شما را یاری کنیم. این کار، کار خوبی است، گزینش خوبی است، سراغ دشمن نرفتند، سراغ پیامبر آمدند، حضرت فرمودند: به چه انگیزهای؟ برای چه آمدهاید؟ پیامبر میخواهد بینش آنها را سؤال کند، اعتقاد، انگیزه و نیت آنها را سؤال کند. گفتند: آقا ما مشرکیم، شما را قبول نداریم، خدا را هم قبول نداریم، اما آمدهایم شما را یاری کنیم شنیدهایم جنگ است، گفتیم برویم کمک کنیم، اگر پیروز شدید به ما غنیمت بدهید، ما برای غنیمت و پول آمدهایم، کاری به خدا و پیغمبر خدا هم نداریم. حضرت فرمود: هر دوی شما برگردید، من فقط برای خدا میجنگم، من که نمیخواهم کشور بدست بیاورم، من برای این میجنگم که توحید اقامه شود. یکی از آنها گفت ما مسلمان میشویم، یکی مسلمان شد و آمد و دیگری برگشت. اعتقاد، بینش و معرفت این اولین مسئولیت است.
مورد دوم: یک نفر در زمان پیغمبر گرامی اسلام مسلمان شد، عرض کرد: یا رسول الله! من قبل از اسلام خدمات و کارهای خوبی انجام دادهام. حضرت فرمود: چه کار کردهای؟ گفت: یا رسول الله، دخترهایی را که میخواستند زنده به گور کنند من نمیگذاشتم آنها را زنده به گور کنند، آنها را میگرفتم و خودم بزرگ میکردم و به جای آن دختر سه شتر به پدرش میدادم. دختر را از پدرش میگرفتم به خانه میآوردم و برایش دایهای میگرفتم و خرجش میکردم تا بزرگ شود. 360 بچه را این گونه از مرگ نجات دادم. – این کار مهمی است، خدمتی است- هزار و خردهای شتر دادهام، «هَلْ لي منّ الأجرِ شیئاً»؟ آیا چیزی از اجر به من میرسد؟ پاداش شما به من میرسد؟- مسلم است خدا کار مثبت کسی را بیجواب نمیگذارد، هر که کار خوبی کند اجر میدهد. اما این شخص زمانی این کار را کرده که خدا و قیامت را قبول نداشته، - حضرت فرمود: اگر به خدا معتقد بودی اجری داشتی که آن اجر را الان نداری، چون تو به خدا اعتقاد نداشتی. کار او مثبت بوده ممکن است خدا در زندگیاش به او گشایش و وسعت رزق دهد. کسانی که مخترع هستند و به جامعه خدمت ميکنند حتر اگر کافر هم باشند به خاطر خدمتی که کردهاند کار آنها را بدون پاداش نمیگذارد. اما کافر چون روز قیامت و قبر را قبول ندارد که خدا در آنجا به او اجر دهد در همین دنیا پاسخش را میدهد، و به او فتانت علمی یا مال یا قدرت میدهد. اما در قیامت پاداشی ندارد. لذا حضرت فرمود: چون تو به خاطر رضای خدا کار را انجام ندادی آن نمرهای را که معتقدین به خدا دارند تو نداری. نمیگویم بی پاسخ میماند اما آن نمره را ندارید.
مورد سوم: در جنگ احد شخصی به نام أبا الغیدا به میدان آمد، این شخص مشرک بود، شروع به جنگیدن کرد، گفتند: یا رسول الله! أبا الغیدا مشرک آمده و دارد با کافران میجنگد. از پیغمبر اجازه نگرفته بود خودش به میدان رفت، خیلی تیرانداز ماهری بود، روی دو زانویش مینشست تیر میانداخت و تیرهایش به خطا نمیرفت. چند نفر از مشرکان را به درک واصل کرد، به پیغمبر خبر میدادند: یا رسول الله، اباالغیدا چهار نفر را کشت، پنج نفر را کشت. پیامبر (ص) خوشحال ميشد چون مشرک کشته شده بود، اما میفرمود: او آخرش به جهنم میرود. کار خوبی ميکند اما آخرش به جهنم میرود. چرا؟ بالاخره عدهای را به درک واصل کرد و بعد خودش تیر خورد و روی زمین افتاد. شخصی میگوید بالای سرش رفتم، گفتم: «أبشّرُکَ بِالجَنّه»؛ بهشت بر تو گوارا باد! ابالغیدا چشمهایش را باز کرد، خیلی تعجب کرد گفت: «و ما الجنه»؛ بهشت چیست؟! من بهشت را قبول ندارم، من خدا و پیغمبر را قبول ندارم، من اصلاً برای خدا و پیغمبر و قرآن نیامدهام، من دیدم در مدینه خانمها و مردم پشت سر من حرف میزنند که او از جنگ میترسد و ضعیف است، لذا آمدهام بگویم که من نمیترسم، من نیامدهام که از خدا و از دین حمایت کنم. بعد یک قطعه شمشیری هم از آن اطراف برداشت فرو کرد در شکمش و خودش را کشت. گفت من نمیخواهم مجروح بمانم، خوصلة مریضی و جراحت را ندارم. نبرد با کفار، کار قشنگی است، اما انگیزه و اعتقاد پشت آن نیست.
بنابراین ما حس مسئولیت داریم، اما در مقابل چه کسی؟! 1- در مقابل خدا. و در مقابل خدا سه گونه مسئولیت داریم؛ اول: معرفت خدا، دوم: قرآن میگوید خدا را خوب بخوانید: « وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا». یعنی ارتباط با خدا، حرف زدن با خدا و خواندن خدا. سوم قرآن مجید میفرماید: « لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ» ؛ از خدا جلو نیفتید، هر چه فرموده بگویید چشم، هر چه هم گفته نه، بگویید چشم. این که خودم یک سلیقه درست کنم، خودم یک روش درست کنم، خودم یک علمی را ابداع کنم، این جایز نیست. لذا ما در مقابل خدا سه مسئولیت داریم: معرفت خدا، خواندن خدا، و جلو نیفتادن از دستورات خدا. به این میگویند مسئولیت در مقابل خدا.
2- در مقابل پیامبر
دوم: ما در مقابل پیامبر اکرم مسئولیت داریم، خدا در قرآن میفرماید: « أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ» جداگانه هم میگوید، «أطیعوا» تکرار شده است، میگوید: از خدا و پیامبرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم اطاعت کنید. «مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ» ؛ هر چه پیغمبر برای شما آورده بگیرید. چرا؟ چون «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَی» ؛ پیغمبر هیچ وقت از روی هوای نفس حرف نمیزند. هر چه میگوید وحی است؛ لذا برای ما هم سنت، حجت است و هم قرآن. آنچه پیغمبر بگوید برای ما حجت است و میپذیریم. چرا؟ چون خدا فرموده است از پیغمبر اطاعت کنید. اطاعت از پیغمبر دو گونه است: 1- اطاعت طریقیه؛ یعنی پیغمبر میگوید مردم! خدا این گونه فرموده، در این جا پیغمبر واسطه است، دارد حرف خدا را میزند؛ 2- اطاعت موضوعیه؛ اما یک وقت خودش میفرماید نماز بخوانید؛ اما نیامده که نماز صبح چند رکعت است.
از امام صادق پرسیدند: آقا! چرا نام امیرالمؤمنین (ع) در قرآن نیست؟ اگر چه بعضیها این فکر انحرافی را مطرح میکنند که نام حضرت بوده اما از قرآن حذف شده است، خیر این فکر، فکر انحرافی است، فکر ضد دینی است. قرآن همین قرآن است، بدون اضافه و حذف یک حرف و یک کلمه. قرآن مصون مانده؛ «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُون». هر کسی در هر کجا در مقاله، کتاب و یا هر اثری این فکر انحرافی را گسترش دهد که در قرآن اسم ائمه بوده و یا آیات و مطالبی داشته که حذف شده، این فکر خلاف قرآن و خلاف فرمایش بزرگان و خلاف سیرة ائمة ماست. شخصی که مطلب و روایات را خوب متوجه نشده است هر کسی میخواهد باشد، اگر قصد تعرض هم نداشته باشد و جاهل هم نباشد، پس خوب متوجه نشده است؛ چون در این سالهای اخیر و این روزها دیدهام بعضیها حتی در کتاب رسمی این فکر را منتشر میکنند که قرآن اسامی ائمه را داشته است. خیر این طور نیست، اعتقاد ما این است که این قرآن همان قرآنی است که بر پیامبر خدا نازل شده، بی کم و کاست.
دلیلش همین روایتی است که برایتان بیان میکنم علما و بزرگان ما دهها کتاب دربارة مصونیت قرآن از تحریف نوشتهاند- گفته شد شخصی خدمت امام صادق آمد و گفت: آقا، چرا اسم ائمه در قرآن نیست؟ آقا فرمودند: قرآن کتاب کلیات است، کتاب اخلاقی و کتاب تبیان است. قرار نبوده جزئیات در قرآن باشد، آیا جزئیات نماز در قرآن آمده، عرض کرد: نه آقا. – در کجای قرآن است که نماز صبح دو رکعت، نماز ظهر چهار رکعت و نماز مغرب سه رکعت؟ قرآن هیچ کجا راجع به رکعت نماز صبحت نکرده، فرموده: «أقِمِ الصّلاهَ»؛ نماز بخوانید: «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَر»؛ ؛ آثارش را گفته است. –حضرت فرمودند: چرا شما نماز صبح را دو رکعتی و ظهر را چهار رکعتی ميخوانید؟ گفت: پیغمبر فرموده است. پس پیغمبر آمده جزئیات نماز کلّی را بیان کرده، فرموده: مردم این گونه نماز بخوانید. حضرت فرمود: آیا جزئیات در قرآن آمده است؟ عرض کرد: خیر.
در قرآن آمده که مثلاً زکات چند شتر چقدر است، و یا زکات گوسفند و طلا به چه میزان است؟ قرآن مکرر میفرماید: باید زکات را پرداخت اما جزئیاتش نیامده است. راجع به حج نیز به همین گونه، در رابطه با هفت مرتبه طواف و بسیاری از جزئیات آن چیزی نیامده است مثلاً در رابطه با صفا و مروه قرآن میگوید: سعی کنید؛ « إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ»، اما این که چند مرتبه، نیامده است. پیغمبر اینها را توضیح داده است. به طور کلی پیغمبر دو شأن برای قرآن داشت. 1- اقراء 2- تبیین؛ یعنی یکی بخواند و یکی توضیح بدهد. قرآن در یک جا میفرماید: این کتاب را فرستادیم « لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ» ؛ برای این که برای مردم بخوانی. و در جای دیگر میگوید: «لِتُبَیّن للناسِ» ؛ آن را برای مردم بیان کن. شأن بیان غیر از شأن قرائت است. پیغمبر ده آیه میخواند بعد تفسیر میکرد، میگفتند: آقا، باز هم بخوانید. میفرمود: خیر بروید این ده آیه را یاد بگیرید بعد برگردید.
نوشتهاند در هیچ جلسهای بیش از ده آیه نمیخواند، چون میخواست توضیح بدهد، تشریح میکرد و یاد میداد. قرآن کریم خیلی جزئیات را بیان نکرده است، قرآن میفرماید: شما از خیط أبیض تا خیط أسود روزه بگیرید. «خیط» یعنی نخ و طناب؛ از طناب سفید تا طناب سیاه. عدی بن حاتم رفت و در خانهاش یک طناب سفید آویزان کرد و روزه گرفت، دائم به آن نگاه میکرد که چه وقت طناب سیاه میشود تا روزهاش را باز کند، چون قرآن میفرماید: از طناب سفید تا طناب سیاه؛ «عن الْخَيْطُ الأَبْيَضُ» تا «مِنَ الْخَيْطِ الأَسْوَدِ».
دید طناب سیاه نشد و او دارد از گرسنگی از پا درمیآید. لذا خدمت پیغمبر آمد، گفت: یا رسول الله، پس معنای این آیه چیست؟ حضرت فرمود: «بَیَاضُ النَّهارِ مِنْ سَوَادِ اللَّیلِ»، این آیه کنایه است؛ طناب سفید یعنی سپیدة صبح، فجر یا همان اذان صبح، «سواد»؛ طناب سیاه، یعنی شب و مغرب. این مطلب را پیغمبر باید توضیح بدهد.
امام صادق به این شخص فرمود: جزئیات نماز در قرآن نیامده، جزئیات طواف در قرآن نیامده، جزئیات زکات در قرآن نیامده. دربارة نماز که عمود دین است نگفته چند رکعت بخوان، شما توقع داری اسم امیرالمؤمنین در قرآن بیاید؟! لازم نیست و ضرورت ندارد. در قرآن میفرماید: «أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ». شما که «أقِمِ الصَلاهَ»، را میروی از پیغمبر میپرسی که چند رکعت بخوانیم، - میفرماید: این طور که من میخوانم بخوان؛ «صَلَّوا کَمَا رَأیْتُمُونی أصَلّی» - جابر ابن عبدالله انصاری هم رفت خدمت پیغمبر عرض کرد: یا رسول الله، «أَطِيعُواْ اللّهَ» روشن است، «أَطِيعُواْ الرَّسُولَ» هم روشن است، اما أولی الامر چه کسانی هستند؟ حضرت امامها را شمرد.
اگر کسی تعصب نداشته باشد همین حرف منطقی و عقلی و بسیار روشن و بدیهی است. این حرف، حرف کاملاً پسندیدهای است، منابع اهل سنت این روایات را نقل کردهاند که پیغمبر فرمود: «یَکُونُ اثْنَا عَشَرَ أمیرا» ؛ امامهای بعد از من یا خلفای بعد از من یا امرای بعد از من دوازده نفرند. این مطلب را که نمیشود منکر شد، اما این دوازده نفر چه کسانی هستند؟ اهل سنت وقتی میخواهند بشمارند، میگویند: خلیفة اول، خلیفة دوم، خلیفة سوم، امیرالمؤمنین، امام حسن، معاویه، یزید و....آنها دوازده نفر اولی را میشمارند، میگویند اینها هستند. یا این که منظور پیغمبر دوازده انسان صالح بود، که مثلاً یکی از آنها عمر ابن عبدالعزیز بود. بعضیها این گونه و بعضيها آن گونه تفسیر میکنند. آقا چرا در حالی که پیغمبر در بعضی از روایات ائمه را به نام ذکر کرده است و در منابع متعدد نام ائمه آورده شده است باز هم انکار ميکنید؟ پس دومین حس مسئولیت ما مسئولیت در مقابل پیغمبر خداست، ما در مقابل پیغمبر هم مسئول هستیم، هم اطاعت طریقی و هم اطاعت موضوعی، یعنی وقتی خودش مطلبی را بفرماید برایمان حجت است، و وقتی بگوید خدا فرموده است آن هم حجت است.
3- در مقابل امام
سومین مسئولیت ما مسئولیت در مقابل امام و حجت خدا است. این که در زیارت جامعة کبیره آن اثر گرانسگ امام هادی(ع) ، میگوییم اگر کسی از شما جلو بیفتد باخته است و اگر کسی عقب بماند آن هم باخته است، کسی که همراه شما باشد پیروز است، « سَعِدَ مَنْ والاکُمْ وَهَلَکَ مَنْ عَادَاکَمْ وَخَابَ مَنْ جَحَدَکُمْ وَ ضَلَّ مَنْ فَارَقَکُمْ وَ فَازَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکُمْ». این مسئولیت در زندگی اصحاب امام حسین (ع) موج میزند؛ چرا اباالفضل العباس با لب تشنه آب را روی آب ریخت؟ میتوانست بنوشد، ولی مسؤول حسین و یاران و فرزندان حسین بود، وقتی میبیند طفل شش ماهه تشنه است، سه ساله تشنه است، برادرش تشنه است، آب را روی آب میریزد و میگوید: «یا نَفس مِن بعدِ الحسین هونی» ، این حس مسئولیت است، که در اسلام هم سابقه دارد. یک بار ابوذر در جنگ تبوک مشک آب روی دوشش بود، تشنه آمد خدمت پیغمبر، از شدت تشنگی روی زمین افتاد حضرت به او فرمودند: چرا آب نیاشامیدی؟ مشک آب که همراهت بود؟ عرض کرد: آقا، حیف است قبل از شما من آب بنوشم اول این آب را شما بنوشید، تشنگی را تحمل کردم تا این آب را به شما برسانم.
این وفا و مسئولیت پذیری است که نوجوان ده یازده ساله آمده برای شهادت التماس ميکند، قاسم سیزده ساله آمده دست میبوسد، پا میبوسد او مقام که نمیخواهد، عنوان که نمیخواهد، «فلَم یزل الغلام یُقَبّلَ یَدیه و رجلیه حتی اذن له» ؛ آن قدر دست و پای عمو را بوسید تا از او اجازه گرفت. حس مسئولیت این گونه است که سعید ابن عبدالله روی زمین افتاده و تمام بدنش پر از تیر است، در ظهر عاشورا موقع نماز، امام حسین بالای سرش میآید و میفرماید: سفارش و وصیتی نداری؟ گفت: آقا، به من جواب بدهید «أوفیتُ»؛ آیا من به عهدم وفا کردم؟ آیا شما از من راضی هستید؟ اگر شما راضی هستید من راحت جان میدهم، اما اگر شما راضی نیستید جان دادن برایم سخت است. این حس مسئولیت است که وقتی زید ابن سوهان در جنگ جمل روی زمین افتاد، امیرالمؤمنین بالای سرش آمد و فرمود: زید سفارشی نداری؟ عرض کرد: «أوفیت یابن أبی طالب»؟ آقا به من بگویید از من راضی هستید یا نه؟ آیا من به عهدم وفا کردم؟ یک وصیت دارم، «لا تَغسلوا عَنّی دَماً»؛ خون را از چهرة من پاک نکنید، میخواهم در قیامت بگویم ای مردم، من از علی دفاع کردم و شاهدش هم خونهای روی بدنم است.
حس مسئولیت این است؛ میثم تمار بر دار، حجر بن عدی مقابل قبر، رُشید حجری با دست و پای قطع شده، ابن سکیت با زبان از حلق بیرون کشیده شده از امیرالمؤمنین دفاع ميکنند و حاضر نمیشوند به امامشان پشت بکنند. امروز من و شما این مسئولیت را در مقابل امام زمانمان داریم. حس مسئولیت این است که انسان بداند دو شنبه و پنج شنبه پروندهاش نزد امام زمان میرود. حس مسئولیت این است که وقتی انسان میخواهد دعا کند امام را مقدم بدارد و اول برای او دعا کند؛ «أمام حوائجی» در زیارت جامعه هم ميگوییم: ما شما را جلوی حاجتهایمان قرار میدهیم، این گونه نیست که همه چیز بخواهیم و بعد برای شما دعا کنیم بلکه اول برای شما دعا میکنیم.
حس مسئولیت در مقابل امام این است که انسان بداند امام اعمالش را میبیند؛ «فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ» . خلاصة عرض امروز من در کنار این مضجع شریف و کنار حرم کریمة اهل بیت، فاطمه معصومه این است که ما نمیتوانیم بیتفاوت باشیم، ما مسئولیت داریم. در مقابل چه کسی؟ من سه شاخهاش را عرض کردم؛ خدا، پیامبر و امام. یک شاخة دیگر آن را هم بگویم البته اگر عزیزان طلبه و دوستان اهل تحقیق، توضیح بیشتر این سخنرانی را خواستند، بنده اخیراً در مجلة ره توشه مقالهای را در همین موضوع ارائه کردهام و چاپ شده است به آن جا مراجعه کنید، به طور مفصل وارد بحث شدهام- در حدود 30 صفحه- شاخههای مختلف آن را آوردهام.
4- در مقابل اعضاء و جوارح
چهارمین مسئولیت من و شما، مسئولیت در مقابل اعضایمان است. دقت کنید این دست و پا و گوش از خودش اختیار ندارد. اختیار اینها دست من و شماست، این عقل و فکر و منش ماست که به اینها فرمان میدهد، امیرالمؤمنین فرمودند: «العقولُ أئِمَهُ الأفکار»؛ عقل پیشوای فکر است. «وَالأفکارُ أئِمَهُ القُلُوبِ وَ القُلُوبُ أئِمَهُ الحَوَاسِّ وَالحَواسُّ أئِمَهُ الأعضاءِ» ؛ فکر پیشوای درک است، و درک پیشوای حس است؛ یعنی اول عقل است بعد فکر است. این روایت خیلی زیباست و نیاز به توضیح دارد، فرمود: اول عقل است بعد فکر است، فکر از عقل خط میگیرد. انسانی که عاقل نیست فکر هم ندارد چون اول عقل است بعد فکر، و بعد قلب است؛ یعنی درک. عقل به فکر خط میدهد، فکر به قلب خط میدهد، و قلب به حس و حس به عضو؛ یعنی دستی که شما به سر یک مظلوم میزنید این چهار – پنج مقدمه قبل از آن است. قبل از آن مقدمهای دارد، عقل، فکر، درک، و حس؛ پس خودش هیچ کاره است. شما در مقابل این دست مسئولید، این چشم که خودش به جایی نمیافتد شما با آن نگاه میکنی، این گوش که خودش استماع ندارد شما وسیلة آن را فراهم میکنی. لذا قرآن میفرماید: «إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولـئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولا» سمع به معنای شنوایی است.
بعضی از مفسرین میگویند چرا فقط چشم و بینایی؛ «ان السمع و البصر» را گفته است؟ مثلاً بویایی را نگفته، لامسه و چشایی را نگفته است و فقط شنوایی و بینایی را گفته است؟ شاید دلیلش این است که این دو بیشتر در معرض استفاده هستند، این قدر که انسان با گوش و چشم چیزی را میگیرد با بو و چشیدن و لمس کردن چیزی را نمیگیرد، لذا از میان این پنج حس، قرآن روی ان دو دست گذاشته است: «إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولـئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولا».
امیدواریم خداوند به همة ما و شما توفیق عمل به وظیفه و مسئولیت شناسی را عنایت بفرماید.