🔷انسان هرچه شادابی و نشاط در او بیشتر باشد هم از نظر جسمی سالم تر است هم بازدهی و بهره وری اش بیشتر است نشاط و شادابی از حالات روانی هست از حالات روحی انسان هست از حالاتی هست که اگر در کسی باشد هم بر جسم او هم بر فعالیتهای او تاثیر فراوان و ژرفی دارد.
یکی از ویژگی ها و خصوصیات یاران اباعبدالله این نشاط و شادابی هست. کلمه نشاط و شادابی در قران کریم و روایات هم به عنوان فرح آمده به معنای شادابی و نشاط از اوصاف خدا هم هست.
در روایت داریم إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ يَفْرَحُ بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ، خدا با توبه بنده هایش شاد می شود فرحناک می شود. نقطه مقابلش مرح هست منتها مرح شادی مست آور است با غرور و نفخت است این که قرآن می فرماید: لا تمشی فی الارض مرحاً، روی زمین با مرح راه نروید یعنی با مستی و غرور با شادی افراطی. اما فرح شادی مثبت هست که در آیات و روایات این واژه متعدد به کار رفته است.
یکی از اوصاف اهل بهشت هم همین هست قرآن می فرماید در سوره عبس: وقتی بهشتیان میآیند به صحرای محشر قران کریم اشاره می کند وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ ضَاحِکَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ، چه ویژگی دارند اینها یکی مُّسْفِرَةٌ به معنای آشکار و درخشان چهره بهشتی ها روز قیامت آشکار و درخشان است، ضَاحِکَةٌ می خندند مُّسْتَبْشِرَةٌ با نشاط هستند با نشاط و شادابی هستند. اما نقطه مقابلشان وجوهشان غَبَرَةٌ است غبار آلود و غم انگیز است در مقابل مُّسْفِرَةٌ ضَاحِکَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ، اندوهناک است. این صفت به عنوان یکی از صفات اهل بهشت آمده شادابی و خندان بودن و نشاط داشتن .
اتفاقاً من در دعاهای پیغمبر اکرم نگاه میکردم، یکی از دعاهای آن حضرت این هست: امْنُنْ عَلَيْنَا بِالنَّشَاطِ، خدایا به ما در زندگی نشاط بده و ما را حفظ کن از أَعِذْنَا مِنَ الْفَشَلِ وَ الْکَسَلِ وَ الْعِلَلِ وَ الضَّرَرِ وَ الْمَلَلِ؛خدایا ما را از این پنج چیز حفظ کن از کسالت و تنبلی از سستی و بهانه جویی، می گویند برو کار کن برو درس بخوان هی بهانه میآورد از ضرر و از ملالت. من اگر هم این دعا را بخواهم برای شما باز کنم تا آخر منبر باید بحث کنم خیلی کارشناسانه هست از نظر علم روانشناسی.
حضرت یک عامل موفقیت را ذکر کرده نشاط چند عامل از بین برنده نشاط و شادابی را هم ذکر کرده فشل سستی کسل تنبلی علل بهانه جویی ملل ملالت و ملول بودن در زندگی و خستگی و ضرر خسارت زدن. می دانید علیرغم پیشرفت علم در مباحث جسمی و فنی، بشر در بیماریهای روانی چندان توفیقی نداشته بلکه روز به روز رو به گسترش است حتی در جامعه جوان و نوجوان بی نشاطی و افسردگی، کسالت، تنبلی، بی حوصلگی نداشتن روحیه شادابی و نشاط در دختران و پسران جوان خانواده های تازه ازدواج کرده خیلی خطرناک است.
امروز روانشناس ها می گویند نشاط و شادابی هم در جسم انسان اثر دارد آدم افسرده زخم معده هم می گیرد آدم افسرده احساس بی خوابی هم می کند احساس اضطراب هم می کند. اما نشاط مقاومت می آورد. امروز روانشناسان میگویند نشاط در تفکرات ذهنی انسان هم اثر دارد آدم های شاداب یادگیریشان بیشتر است اندیشه شان بیشتر هست قدرت حافظه شان بیشتر است قدرت بازدهی که یاد بگیرد تحویل دهد بیشتر است شادابی هم در تن انسان هم در تفکر انسان هم در یادگیری انسان حتی در مسائل اقتصادی آدم های با نشاط موفق تر هستند مشتری بیشتری جذب می کنند. کارنگی کتابی که نوشته و این همه چاپ شده در دنیا برای همین نوشته ما شاداب باشیم تا مشتری جذب کنیم. خیلی کاسب ها ازش استقبال کردند در غرب این کتاب را برای جذب مشتری و اخلاق انتفاعی نوشته. شادابی در فعالیت های سیاسی در مسائل مربوط به مصیبت در شکست ها خیلی اثر دارد.
لذا ببینید اصحاب و اباعبدالله علیه السلام با این که میدانند شهید میشوند ولی مزاح می کنند باهم، در شب عاشورا مگر جای مزاح هست؟ آن هم یک کسی مثل بریر سید القراء مدرس قران در کوفه یک شخصیتی که کمتر دیده بودند این اهل مزاح باشد.
عبدالرحمان نامی می گوید دیدم در شب عاشورا با اصحاب مزاح و شوخی میکند گفتم بریر تو که اهل مزاح نبودی چه روحیه ای است امشب؟ گفت کسی که به انتظار بهشت هست کسی که به جهاد در کنار امامش می رود شادابی دارد. انقدر در درونش نشاط هست که به زبانش تراوش کرده و به حالت مزاح خودش را نشان می دهد. این همان فرح و شادی هست.
اتفاقاً من در تاریخ نگاه می کردم یکی از اصحاب امام حسین وقتی خدمت امام رسید همین آیه که مربوط به شادی و فرح است خواند این شخصیت به نام یزید بن ثبیط هست که بهش می گویند امیر بصراوی یعنی امیر بصره. در بصره در جلسات سری شرکت میکرد و برای امام حسین یار جمع می کرد ثبتنام میکردند آماده می شدند خودش هم ده تا پسر دارد به پسرانش گفت من می خواهم بروم به اباعبدالله بپیوندم دو تا بیشتر باهاش نیامد
یکی عبدالله و یکی عبیدالله این دو پسر را برداشت با چند نفر دیگر آمد در منطقه ابته، که خدمت امام حسین رسید وقتی وارد شد بر اباعبدالله این آیه را خواند:
قلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ.بحث ما روی شادابی و فرح است گفت باید شاد باشیم من حسین را پیدا کردم برداشت آیه این هست. معنای آیه این هست که اگر انسان فضل و رحمت خدا شامل حالش شد باید شاد شود. این آیه را خواند اباعبدالله از او استقبال کرد. روز عاشورا هم خودش و هم دو پسرش در کربلا به شهادت رسیدند امام زمان در زیارت ناحیه به او و فرزندانش سلام داد السلام علیک یزید بن ثبیط و ابنیه، سلام بر یزید ابن ثبیط و دو پسرش عبدالله و عبیدالله.
این نشاط و شادابی که در یاران اباعبدالله است در بریر و یزید بن ثبیط هست. شادابی به انسان مقاومت میدهد قدرت تحلیل در مشکلات میدهد صبوری می دهد بردباری می دهد من این داستان را عرض می کنم ببینید شادابی یعنی چی اضطراب یعنی چی؟
سعید بن جبیر از ۵ نفر از اصحاب خاص امام سجاد هست ۵ نفر معروف هستند به صحابی خاص امام سجاد یکی ایشان هست، این آدم گاهی در دو رکعت نماز یک ختم قرآن می کرد باید هفت هشت ساعت این نماز طول بکشد که یک ختم قرآن وقت می خواهد.
گاهی دو روز یک بار یا شبی یک بار ختم قرآن میکرد و معروف هست که قاری بزرگ و حافظ قران سعید بن جبیر از کسانی هست که علاقه مند به مکتب اهل بیت عصمت و طهارت است و همواره این حادثه روز رحلت پیغمبر را یادآوری می کرد می گفت: یوم الخمیس و ما یوم الخمیس؟ شما نمی دانید پنجشنبه چه روزی بود منظور همان روزی هست که پیغمبر تو بستر افتاده بود و تقاضای قلم و کاغذ کرد نگذاشتند قلم و کاغذ بیاورند و پیغمبر وصیت کند به جانشینی امیرالمومنین. سعیدبن جبیر خیلی از این روز یاد می کرد می گفت هر چی مصیبت داریم از این یوم الخمیس هست آن روز اگر گذاشته بودند اینطور نمی شد.
مرتب می گفت یوم الخمیس و ما یوم الخمیس؟ این آدم شجاع و رشید و قاری قرآن و حافظ قرآن را گرفتند آوردند پیش حجاج بن یوسف ثقفی آن عنصر پلید و خبیث تا وارد شد حجاج بهش گفت اسمت چی هست؟ گفت سعید گفت نه تو شقی هستی، گفت مادرم اسم مرا سعید گذاشته تو می گویی شقی؟ گفت خیلی حرف می زنی همین هست که من میگویم نام تو شقی هست. به من بگو علی بن ابیطالب بالاتر هست یا خلفا کدام مقامشان نزد خدا برتر است؟ گفت جناب حجاج مقام کسی را من تایید نمی کنم هر کدامشان پیش خدا مقرب تر هستند پیش من هم مقرب تر هستند هر کدامشان را خدا بیشتر دوست دارد هر کدام جایگاهشان پیش خدا بلندتر هست پیش من هم جایگاهشان بلندتر است و مقامشان عالی است.گفت تو میخواهی طفره بروی از جواب دادن به سوالات.
من میگویم الان اعدامت کنند، چه جور بکشند تو را؟ گفت هر جور که می خواهی کشته شوی چون هر جور که مرا بکشی بعدا خدا همان طور محاکمه ات می کند ولی من یک دعا می کنم گفت چه دعایی؟ گفت: خدایا بعد از من دیگر کسی را گرفتار حجاج نکن خدایا من آخرین کسی باشم که به دست حجاج کشته می شوم لاتسلطُ احد، او را بر هیچ کس مسلط نکن.
حجاج گفت مگر به حرف تو هست؟ گفت من دعایی کردم گفت او را گردن بزنید رو به قبله اش کنید، شروع کرد به آیه خواندن فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ؛ گفت رویش را از قبله برگردانید پشت به قبله کنید که آیه نخواند پشت به قبله اش کردند این آیه را خواند: أَینََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه؛ گفت بخوابانیدش روی خاک که نه پشت به قبله باشد نه رو به قبله، وقتی صورتش را روی خاک گذاشتند گفت مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ، از خاک به دنیا آمدیم و به خاک برمی گردیم. بالاخره اعدامش کردند با آرامش تمام.
حجاج سفره ای داشت معروف بود به سفره ی قتل، جوان های شیعه را روی این قرار می داد شخصیتهایی مثل کمیل قنبر، اینها را گردن می زد سابقه داشت در تاریخ اسلام و بعد می آمدند برای مردم نماز می خواندند قرآن می خواندند و تفسیر می کردند. حجاج روی این سفره قتلش افراد را به شهادت رساند سعید را کشتند و دعایش مستجاب شد. ۱۵ روز بعدش حجاج به درک واصل شد آن هم با چه مرضی؟ مرضی گرفته بود از درون می سوخت فریاد می زد از بیرون سرد می شد بدنش، از خواب می پرید می گفت ما لیَ سعید ابن جبیر؟ سعید بن جبیر با من چه کار داری؟ گفتند حجاج سعیدی به کار نیست او را کشتیم می گفت نه او ۷۰ بار مرا کشت من یک بار کشتمش او ۷۰ بار. تا به خواب می روم به خوابم میآید کابوس می بینم با یک وضعیت و فلاکت و اضطراب و نگرانی به درک واصل شد. این نشاط و شادابی سعید بن جبیر هست آن اضطراب و اندوهی که در حجاج هست.
خیلی این بحث مهم هست در زندگی شاداب بودن نشاط داشتن در زندگی ملل و فشل نبودن افسرده نبودن بیحوصله نبودن. کارآمدی انسان در پرتو و شادابی، قدرت تفکر انسان در پرتو شادابی، قدرت مقاومت انسان در پرتو شادابی هست. اینها نکاتی هست که باید توجه بشود.
حالا اجازه بدهید خیلی کلی گویی نکنیم عوامل شادابی را برای شما بگویم که خودتان می دانید که شادابی خوب هست، چه کار کنیم شاداب باشیم این سوال اصلی خیلی از خانواده ها است چه کنیم با نشاط باشیم چه کنیم با سرور باشیم ؟ عواملی در زندگی ما شادی میآورد من یک روایتی را نگاه می کردم شاید چهار دسته عامل را بشود برای شادابی مطرح کرد: یک سری عوامل روانی هست یک سری عوامل عبادی هست گفتند فلان ذکر شادابی می آورد یک سری عوامل اخلاقی هست گفتند این صفت افسردگی می آورد این صفت شادابی می آورد یک سری عوامل ظاهری هست مثلاً رنگ لباس مثلاً از خانه بیرون آمدن این جور از محیط استفاده کردن. چهار دسته عامل میشود: عوامل روانی، عبادی، اخلاقی و عوامل ظاهری. بخش اولش را که بحث دقیق و جای یک تحقیق و پایان نامه علمی دارد خدمت شما اشاره می کنم که چه عوامل روانی موجب شادابی می شود :
۱. مثبت اندیشی؛ ما در زندگی یکی از چیزهایی که باعث ناراحتی مان هست منفی اندیشی هست همیشه نیمه خالی لیوان را می بینیم اگر انسان مثبت اندیش باشد خوبی هایش را ببیند داشته هایش را ببیند انسان در زندگی در همه قضایا با بدبینی وارد نشود یک آقا خوبیهای خانمش را ببیند یک خانم خوبیهای شوهرش را ببیند یک پسر خوبی های پدر را ببیند تمام درگیری های بین پسر و پدر و زن و شوهر و همسایه در کوچه و بازار بهخاطر منفی نگری ما است خیلی مهم هست.
پیغمبر گرامی اسلام در جنگ خندق وقتی کلنگ زد که سنگی را جابجا کند تا خندق بکند سنگ یک جرقه ای زد حضرت فرمود: من در این جرقه نابودی امپراتوری ها را می بینم. به این میگویند مثبت اندیشی.
امام وقتی آمریکاییها تحریمش کردند تحریم اقتصادی مشکل هست، کارخانه میخوابد تولید متوقف می شود آن هم در اوج جنگ در اوج محاصره چندین استان کشور، امام فرمود خیلی کار خوبی هست حالا که تحریم کردند ما باید جشن بگیریم ما با این تحریم پیشرفت میکنیم رشد میکنیم. خوب امروز بنده می روم در صنایع هوایی می بینم در اصفهان دهمین هواپیما زیر ساخت هست نه تا هواپیما در کشور ما تولید شده بیرون آمده . وقتی به مهندسین میگویم آقا شما چه جور به اینجا رسیدید که هواپیمای مسافری تولید کنید در کشوری که یک وقت معروف بود می گفتند ایرانی چیزی نمی تواند تولید کند چه طور به این پیشرفت رسیدید ؟ تانک و توپ و اینها جای خودش، میگوید در اثر تحریم. رئیس سازمان هوایی اصفهان که رفتم بازدید از کارخانه، خودش گفت یکی از مهمترین عوامل این که ما امروز صنایع هوایی مان به ساخت هواپیمای مسافری رسیده همان تحریم هست. آن روزی که امام این حرف را زد خیلی سنگین بود برای بعضی ها. این می شود مثبت اندیشی نگاه خوب به افراد هست و قضایا و جریان هست.
ابوهاشم جعفری آمد خدمت امام هادی وضع مالیاش به هم ریخته بود از نظر اقتصادی مشکل داشت اما جسمش سالم بود ولایت داشت ایمان داشت همسر داشت خانه داشت اینها را نمی دید الان در مردم با هر کس حرف می زنی شِکوه میکند نداشته ها را می گوید داشته ها را نمی گوید این خیلی بد هست خدا خوشش نمی آید از این صفت و شکوه. آمد خدمت امام هادی شکایت کند تا نشست آقا بهش فرمود ابوهاشم آن چیزهایی که داری را یادت هست؟ ایمان داری جهنم نمی روی، سلامت داری نماز می خوانی روزه می گیری عبادت می کنی امنیت داری ولایت داری این هایی که داری را یادت رفته فقط پولی که توی جیبت نیست و قسطی که عقب افتاده را در ذهنت هست. مثبت اندیشی نسبت به حوادث نسبت به افراد نسبت به همسر نسبت به فرزند.
یک جنازه را آوردند نماز بخوانند در ایام حضور پیامبر اکرم در مدینه یک کسی مرده بود جنازه را گذاشتند رسول خدا آمد نماز میت بخواند شروع کردند بد گفتن یکی گفت و بداخلاق بود یکی گفت بد برخورد بوده هر کس شروعکرد یک چیز منفی گفتن رسول خدا ایستاد برگشت رو به جمعیت فرمود یعنی هیچ کار خوبی نمی کرده این بنده خدا؟ یک کسی گفت چرا یا رسول الله یک شب نگهبانی می داد در راه خدا من دیدمش، این مثبت اندیش هست فرمود کافی هست این، نماز خواند پیغمبر برایش.
این روشی هست که امام حسین در برخورد با حر مثبت اندیشی کرد نفرمود راه را بر ما بستی تو ما را کشیدی در این صحرا ما می خواستیم کوفه برویم نه. وقتی سر را به دامن گرفت فرمود تو خوشحال باش که مادرت تو را حر نامید. امام حسین دو بار از مادر حر نام برد یکبار آنجا که راه را بست ثکلتک امک مادرت به عزایت بنشیند، اما یک بار وقتی سرش را به دامن گرفت: تو کسی هستی که مادرت به حق نامت را حر گذاشت. اباعبدالله دارد می آید کربلا، میرود به خیمه ای در خیمه مسیحی هستند مسلمان نیستند وهب هست. خودش و همسرش و مادرش یک خاندان غیر مسلمان هستند اباعبدالله وقتی می آید وهب را هم ملاقات نمی کند به مادرش پیغام می دهد به وهب بگو ما آمدیم توی این خیمه پسر پیغمبر آخرالزمان آمد. وقتی وهب آمد تا شنید، دامادی که چند روز ازدواج کرده دست همسر و مادرش را گرفت آمد کربلا مسلمان شد. این کجا حبیب بن مظاهر کجا که سابقه هفتاد و چند ساله در اسلام دارد؟ خون او با خون حبیب باید کنار هم ریخته شود؟ باید برای هردوشان امام حسین دعا کند؟ باید اباعبدالله هر دو را تحسین کند؟ نه آقا تو مسیحی هستی تو کجا ما کجا؟ نه، می آید مسلمان می شود.
این یکی از راه های شادابی و نشاط در زندگی هست کنکور قبول نشده خوب نشده عالم که به انتها نرسیده آن رشتهای که مورد نظرش بود نشد، این دختری که می خواستند ازدواج کنند ازدواجکرد به من ندادند، این شغلی که می خواستم نشد رفتم استخدام شوم تمام شد گفتند ظرفیت پر هست. اگر انسان در زندگی بخواهد اینها را علم کند در زندگی به جایی نمی رسد اگر بخواهید منفی های زندگی را برجسته کنید بزرگ کنید، مثبت اندیش باش، سلامت داری امنیت داری توان داری اینها را مخصوصاً برای خانوادههایی می گویم که به من زیاد میگویند مینویسند در زندگیشان یک مشکلی هست یک فرزند عقب افتاده ای دارد یک بیماری سخت در همسرش هست یک مشکل مالی در خانواده است یک دردی دارد بالاخره زندگی با این مشکلات و این سختی ها هست.
محمدابن ابی عمیر از اصحاب خاص چند امام هست نویسنده است چندین کتاب نوشته زندانی اش کردند تو زندان ۱۲۰ ضربه شلاق زدند بهش، تمام بدنش مجروح شد استوار محکم بانشاط گاهی این افراد حرص آن شکنجه گر را در می آوردند آنقدر نشاط و شادابی داشتند شکنجه گر خسته میشد این مقاومت از کجا می آید؟
این همان هست که عرض کردم مثبت اندیشی یکی از راه هایی هست که انسان در زندگیش بتواند شاداب باشد.
حدیث داریم السُّرُورُ يَبسُطُ النَّفسَ؛ سرور و شادابی بسط می دهد به نفس انسان.مقاومت به انسان میدهد و باعث میشود که در زندگی قدرت تحملش را بالا ببرد.
۲. دومین عامل نشاط زیستن در حال هست که در روایات ما اشاره شده و شواهدش را عرض خواهم کرد ؛ خیلی ها در فردا زندگی می کنند این خوب نیست خیلی ها در دیروز درجا می زنند این هم خوب نیست.
قران کریم خطاب به رسول خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله می فرماید: لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ؛ برای آنکه از دست رفته غصه نخورید . ما نسبت به گذشته یک وظیفه داریم آن هم به نام عبرت و ندامت، اگر کسی در گذشت گناه کرده پشیمان شود تکرارش نکند، اگر تصادفی کرده اتفاقی افتاده عبرت بگیرد دیگر پیش نیاید. نسبت به آینده هم یک وظیفه ای داریم و آن تدبیر هست برنامهریزی کنیم ۱۰ سال دیگر ۲۰ سال دیگر زندگی مان زندگی خوبی باشد اما نه در حال و نه در آینده و نه در گذشته زندگی نکنیم. امیرالمومنین فرمود گذشته گذشته است و آینده هم نیامده متاسفانه بعضی ها اینطور بودند.
عبیدالله حر جعفی در آینده زندگی می کرد وقتی امام حسین دعوتش کرد گفت آقا من اگر بیایم دنبال شما می ترسم خونم هدر برود می خواهم جایی کشته شوم که نامم بماند خونم هدر نرود دنبال عنوان و شهرت بود. جُون به دنبال شهرت نبود نامش ماند اسلم ترکی که دنبال شهرت نبود نامش ماند یزید بن ثبیط که دنبال شهرت نبود نامش ماند اما عبیدالله کی می داند قبرش کجاست؟ افتاد در آب خفه شد و به درک واصل شد. عمر سعد در فردا زندگی می کرده مصطرب حکومت ری بود، خود کربلا هم اضطراب داشت بعدش هم اضطراب داشت میگفت ری حکومت ری، این بد هست خطر هست. و لذا بعضی ها گذشته خود را مطرح میکنند نه آقا ما با این گذشته دیگر بشویم پیرو امام حسین؟ ما با این گذشته دیگر بتوانیم خودمان را اصلاح کنیم؟ ما با این شکست بتوانیم بلند شویم؟ نه این نکته دوم هست که در زندگی باید توجه بشود زیستن در حال، امروز را دیدن و برای امروز برنامه ریزی کردن.
خدا رحمت کند مرحوم شهید بهشتی رضوان الله تعالی علیه فرموده بود اگر به من بگویند فردا صبح تو رئیس دنیایی البته الان دنیا رئیس ندارد و کشور رئیس جمهور دارد فرض کنیم کره زمین شد یککشور، رئیسی میخواهند که کل کره زمین را اداره کند قاره آمریکا اروپا و آسیا و کشورهای اروپایی، خیلی مشکل هست که البته زمان حکومت حضرت حجت همین طور خواهد شد ایشان فرموده بود اگر فردا به من گفتند دنیا شده یک کشور تو هم رئیس ان کشوری من نمی ترسم می نشینم برای آن کشور واحد دنیا برنامه ریزی می کنم.
الان حالا دانشگاه مهندسی را هم بگیرم ازدواج کنم ماشین بخرم ان شالله فلان کار را خوب انجام میدهم، الان خوب انجام بده چه ربطی دارد؟ نماز شما عبادت شما خوب بودن شما بعضی ها کار خوب را ارجاع می دهند به آینده. بگذار خانه ام را بخرم ماشینم را بخرم سفرهایم را بروم بعد خمسم را می دهم وقتی خدا حکم خمس را تشریح کرد نوشت ماشین بخری خانه بخریم خمس مال امروز هست مال الان هست شاید تا فردا عمرت کفاف نداد نتوانستی. انقدر آدم وعده داد و نماند.
این دومین رمز شادابی هست، یک مثبت اندیشی ؛ دو زیستن در حال.
۳. هدفدار بودن ارّابه زندگی اسبش هدفدار بودن هست که حرکتش می دهد آدم در زندگی هدف داشته باشد بعضی ها مثل مرغ سرگردان از این شاخه به آن شاخه می روند از این شغل به آن شغل. ابا عبدالله علیه السلام از اول هدف را مشخص کرد فرمود من برای دو هدف آمدم احیای سنت از بین بردن بدعت. حالا هرچه باداباد وقتی هدف این هست خون داده می شود شش ماه داده می شود. هدف هم دو جور هست هدفهای کوتاه مدت، و دراز مدت. هدف داری انسان را با نشاط می کند شاداب ببار می آورد وقتی انسان بداند امام هدفش سرنگونی شاه و ایجاد حکومت اسلامی بود گفتند زندان ترکیه رفت، گفتند تبعید تو نجف رفت، گفتند زندان قیطریه رفت، همه سختی ها به خاطر آن هدف بود. این سومین عاملی که باعث میشود انسان در زندگی شاداب باشد.
۴. و عامل چهارم انسان اکتفا به داشته های خودش کند کفاف و قناعت حدیث بخوانم: مَن نَظرَ إلى ما في أيْدي النّاسِ طالَ حُزنُهُ ، هر که هی نگاه کند خانه مردم ماشین مردم همسر فلانی این باعث حزن و اندوه میشود. کسانی که نگاهشان به دیگران است در مسائل مالی. در مسائل تقوا در ایمان و اعتقادات نگاه کن به آیت الله العظمی بهجت بگو کاش من مثل تو باشم عیب ندارد یکی از خواستههای ما این است مگر نمی گوییم توی نماز عید فطر: اللّهُمَّ إنی أَسْئَلَکَ خَیرَ ما سَئَلَکَ مِنْهُ عِبادُکَ الصّالِحُونَ ؛ خدایا هرچه خوب ها از تو خواستند ما می خواهیم عیب ندارد.
حضرت ابراهیم دعایش این بود رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ، خدایا مرا به صالحین ملحق کن.