قال الله تبارک و تعالی:مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا.
شب تاسوعای حسینی هست امشب و فردا آنگونه که مرسوم هست اختصاص به افسر رشید کربلا برادر بزرگوار امام حسین قهرمان آوردگاه تف ابوالفضل العباس علیه التحیة و ثنا دارد. همان شخصیتی که مدح و ثنای او را ائمه معصومین علیه السلام گفتند و امام صادق علیه السلام در کنار مضجع شریف ایشان شهادت به ولایت پذیری، بصیرت، تسلیم و وفاداری و شهادت به استواری و استحکام آن شخصیت بزرگوار داده است.
نهمین شبی هست در این جلسه در خدمت جمع شما برادران و خواهران و جوانان گرامی هستیم . بحث ویژگیها و خصوصیات یاران و اصحاب اباعبدالله را امسال شروع کردیم و هر شب به یکی از این خصوصیات پرداختیم. امشب بحث من با توجه به اینکه شب تاسوعا هم هست راجع به ویژگی بلند همتی است. بلند همتی همان چیزی که نشانه مردان استوار با هدف و انسان های با صلابت است. امسال هم به عنوان سال همت مضاعف از سوی رهبری عظیم الشأن اعلام شد جادارد یک قدری اخلاقی و قدری روایی این بحث را کاوش کنیم. نکاتی پیرامون امشب بگوییم.
همت یعنی تلاش برای هدف. هرکسی در زندگی یک هدفی دارد به کاری که میکند به آن هدف برسد میگویند همت. اگر آن هدف پایین باشد همت هم پایین هست اگر آن هدف متوسط باشد همت هم متوسط است. اگر آن هدف عالی باشد همت هم عالی هست. بگذارید ساده تر به زبان شما جوانها بگوییم . دانشجویان دارند درس میخوانند دانشگاه می روند دانش آموز هستند برای چه و به چه هدفی؟
یک محصل یا دانشجو درس می خواند یکی ممکن است بگوید از ترس پدر مادرمان دست از سرم بر نمی دارند من از درس خوشم نمی آید ولی برای اینکه بابا به ما گیر ندهد رهایمان کند مدرسه می رویم دانشگاه می رویم فعلا مشغول باشیم. این یک هدف بسیار ساده و سست هست که همت این هم کوتاه است انگیزه ندارد تلاش کند چون هدف هدف ابتدایی است.
یکی ممکن است بگوید نه، هدف من این است یک مدرک بگیرم یک جا استخدام شوم حقوقی به من بدهند دستم توی جیب خودم برود هدف من از درس خواندن هدف اقتصادی است، مدرک و حقوق هست، همتش به اندازه همان هست این برای نمره بیست و المپیاد و امتیازات بالا کار نمی کند می گوید لیسانس به من بدهند یک جا استخدام می شوم هدف و همتش در همین حد هست.
یکی میگوید نه من درس را دوست دارم کاری به شغل ندارم ممکن است بروم به شغل آزاد، می خواهم فهمم بالا برود بصیرتم بالا برود درکم بالا برود بفهمم مطالعه کنم یک مقدار درآمد بالاتر، این همتش بیشتر است عمیق تر درس می خواند عمیق تر تلاش می کند چون هدف عالی تر هست همتش بالا آمد.
یکی ممکن است بگوید درس خواندن ثواب هست فرشته ها بالل زیر پای دانشجو و کسی که درس می خواند پهن میکنند، خدا در قرآن بیش از ۷۰۰ بار کلمه علم را به کار برده قرآن به ما می گوید با بصیرت باشید من درس می خوانم برای ثواب برای فهم دین برای این که بتوانم بهتر عبادت کنم این رفت بالاتر هدف هر چه عالی تر همت هم می آید بالاتر.
ببینید من یک وقتی در یک کشوری روی اتوبوس خواندم از کشورهای غیر مسلمان تبلیغ گرفته بودم یک سال، دیدم نوشته به انگلیسی، آن آقایی که همراه ما بود گفت معنای این جمله این هست زبان های مختلف هم نوشته بودند فارسی نبود معنا این هست: فردایی نیست از دنیا لذت ببر. خوب این یک جهان بینی است کسی که میگوید معاد نیست لا یُهلِکُنا الّا الدَّهر. می گفتند روزگار فقط هست معاد نیست. يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ، قیامتی نیست.
شعار کمونیسم این بود می گفت: تولید کنید تا مصرف کنید، مصرف کنید تا تولید کنید. اگر کسی گفت فردایی نیست طبیعی هست که باید از این دنیا مثل سایر موجودات لذت ببریم. خیلی فرق می کند.
می خواهم برای شما همت عالی را معنا کنم مقام معظم رهبری فرمود: منظور من از همت مضاعف، همت دو برابر نیست یعنی همت چند برابر. همت عالی این هست که انسان در زندگی اش اهمال کاری سستی تحیر بی هدفی و در یک کلمه تهاون و اهمال نداشته باشد با هدف درس بخواند با هدف هیئت بیاید این غیر از آمال و آرزو هست خیلی این مهم هست. با هدف انتخاب کند با هدف ازدواج کند با هدف طرفداری کند.
وقتی ذوالقرنین رسید به منطقهای که یَأجوج و مَأجوج آنجا حمله کرده بودند مردم را آزار می دادند مردم دورش را گرفتند و گفتند یا ذوالقرنین ای شخصیتی که آدم شجاعی هستی قوی هستی، هر چقدر بخواهی بهت میدهیم کمک کن جلوی خطر این مهاجمین را بگیریم. اینها دیگر خودشان را نمی دیدند فکر می کردند از خودشان کاری برنمیآید. ذوالقرنین دید این ها آدم های بی همتی هستند گفت من پول نمی خواهم به قوت خودتان بلند شوید همت کنید جلوی یَأجوج و مَأجوج را بگیرید بنشینید تماشا کنید من جلویشان را بگیرم؟
جوانان اصحاب کهف نگفتند ما چند نفر حریف نمی شویم از شهر بیرون برویم از گرسنگی نمی میریم قرآن می فرماید: إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ ، جوان هایی بودند با هدف و همت عالی با ایمان، وَ زِدْناهُمْ هُدىً، ما کمکشان کردیم و قلبشان را محکم کردیم محیط کفر را ول کردند و بیرون رفتند این معنای همت هست.
عزیزان! من به یک سوال پاسخ بدهم و آن اینکه چرا بعضی ها بی همت هستند چرا کم همت هستند؟ اهمال میکنند، چرا متحیر هستند؟ سرگردان هستند در زندگی شان با هدف حرکت نمی کنند؟ ۴،۵ عاملش را امشب میگویم دوباره به بحث برمیگردم.
♦️یکی از عوامل بی همتی که از طرف نفی وارد شویم یکی از عوامل اهمال و سستی در زندگی؛ خود کم بینی هست که آدم خودش را نبیند. خود کم بینی البته عوامل مختلفی دارد یک وقت مشکل جسمی هست مثلاً چشم طرف دست طرف مشکل جسمی دارد. یونس بن عمار از اصحاب امام صادق بود بیماری گرفته بود پوستش سفید شده بود بیماری برص، بخاطر همین دیگر از خانه بیرون نمی آمد زخم زبان هم بهش می زدند بعضیها میگفتند چه گناهی کردی که اینطور شد؟ هر کس مریض می شود مگر برای گناه است؟ اتفاقی برای آدم می افتد یک وقت مال آدم را می دزدند آدم کلی غصه میخورد یکی می گوید از کجا به دست آورده بودی که دزدیدند؟ این بیشتر آدم را آتش می زند می سوزاند.
مگر مال هرکس را می دزدند حرام است؟ هر هرکس مریضی میگیرد آدم بدی هست؟ امام صادق علیه السلام دید یونس بن عمار دچار خود کم بینی شده در خانه نشسته بیرون نمی آید می ترسد به خاطر اینکه ضعف جسمی دارد میدانید چی بهش فرمود: یونس بن عبدالرحمن! مومن آل فرعون یک کسی بوده تبلیغ می کرده به نفع موسی مکمل الاصابه بود یعنی انگشتان دستش به هم چسبیده بود. ما انگشتمان باز هست خودکار دست میگیریم یا هر کار دیگری اما اگر انگشت بسته باشد ۵ تا به منزله یک انگشت هست نمی شود فعالیت کرد. همه انگشتانش به هم چسبیده بود باز نمی شد از هم امام صادق فرمود ایشان می آمد تبلیغ می کرد این طور نبود دستش را مخفی کند یا توی دستکش کند، جلوی مردم تبلیغ میکرد دستش را حرکت می داد همه میدیدند که دستش اینطور هست. چه اشکالی دارد؟ یک بیماری گرفتی نباید احساس خود کم بینی و ضعف کنی. یکی زیباست یکی زشت هست یکی بلند است یکی کوتاه است یک عیب تو بدنش هست هر کسی ممکن است خدا او را یک جوری قرار داده باشد. خود کم بینی گاهی موجب سستی هست.
خود کم بینی گاهی مال جسم هست گاهی هم مال خانواده است؛ مثلاً پدر آدم یک آدم اهل اعتیاد بوده یا اهل گناه بوده یا یک آدم فاسدی بوده ممکن است این اتفاق بیفتد نباید خودش را در لایه ی خود کم بینی قرار دهد چون من بچه فلانی هستم پس من به جایی نمی رسم.
صفیه همسر پیامبر پدرش رئیس یهود هست. یهود خیبر دختر حُیی بن اخطب هست یک آدم معارض با اسلام و آدم خبیثی هست در جنگ کشته شده . صفیه را بهش زخم زبان میزدند میگفتند یهودی زاده، راست هم می گفتند پدرش یهودی بود. پیغمبر گرامی اسلام فرمود از این به بعد دفاع کن بگو من پدرم هارون است عمویم موسی است شوهرم رسول الله است به خودم نگاه کنید زن پیغمبر هستم الان پدرم حیی بوده که باشد.
خود کم بینی را ببینید، گاهی سن و سال، یک جوانی ممکن است بگوید حالا زود هست من اظهار نظر کنم، نه نباید خود کم بینی باشد. گاهی میبینید سن و سال کم هست ولی حرف ها و طرح ها بزرگ است جوان هایی که جبهه های ما را گرداندند شهید زین الدین شهید دل آذر شهید همت اینها همه کم سن و سال بودند الان فیلمشان را آدم می بیند جوان های بین ۱۹ تا ۲۵ سال بودند.
یک وقت یک گروهی قحطی آمده بود در منطقه شان و قحطی شدید سه سال بود که اینها دچار قحطی شده بودند گرسنگی ضعف و دام هایشان از بین رفته بود کشاورزی شان نابود شده بود. گفتند برویم پیش هشام بن عبدالملک که حاکم شام بود برویم پیشش شکایت کنیم به ما کمک کند. هیئتی راه افتادند یک نوجوان بود ۱۶ ساله این را نماینده قرار دادند وقتی وارد شدند هشام نگاه کرد و گفت بچهها را که با خودتان آوردید بزرگترهایتان می آمدند؛ گفتند خبر نداری این تازه نماینده ما است ایشان بیشتر عصبانی شد گفت تو چه می گویی؟ بلند شد گفت:
جناب خلیفه سال اولی که قحطی آمد چربیهای ما آب شد، سال دوم لحوم و گوشت های بدنمان آب شد امسال استخوان هایمان دارد پوک می شود، ضربه به استخوان هایمان خورد. جناب خلیفه این مالی که پیش تو هست سه حالت دارد: یا مال خداست یا مال مردم است یا مال خودت غیر از اینکه نیست. اگر مال خداست پیش تو چه کار می کند؟ بده ما بخوریم. اگر مال مردم هست ما هم جزو این مردم هستیم. اگر نه مال شخصی ات است زحمت کشیدی این همه توی قرآن سفارش صدقه و انفاق شده اگر شخصی هست انفاق کن. اگر مال مردم هست به خودمان بده اگر هم مال خدا هست بخل نور. عربی اش خیلی قشنگ هست فارسی را گفتم.
هشام مات ماند چقدر قشنگ حرف می زند این چقدر زیبا حرف می زند، باریکلا به اطرافیانش گفت این عذر را بر من بسته راست می گوید من چه بگویم مال کی هست مال هر کس بگویم استدلال آورد بگویم از کجا آوردم همه راه ها را بست! صد هزار دینار به این هیئت کمک کرد رقم بالایی بود ده هزار دینار به این جوان کمک کرد.
خود کم بینی نمی گذارد به جایی برسید هیچ گاه مومن حق ندارد خودش را ذلیل کند خودش را خوار کند آدم اختیار هر چیزی را دارد به جز ذلت خودش.
زمان پیغمبر یک کسی آمده بود بیرون در تفاسیر هست که در کوچه های مدینه می گفت: خدایا من آبرویم را در معرض قرار دادم، الان هم دیدم بعضی ها می گویند هر کس پشت سر ما حرف میخواهد بزند مجاز هست، نه حق ندارد همچین چیزی بگوید چرا مجاز هست؟ مجاز نیست کسی پشت سرت غیبت کند یک وقت می گویی پشت سرم غیبت کردند می بخشم یه وقت می گوید هرکه هرچه پشت سرم می خواهد بگوید بگوید. این هم آمده بود توی کوچه های مدینه می گفت: خدایا من آبرویم را در معرض گذاشتم هرکه هرچه می خواهد به من بگوید. رسول خدا باهاش برخورد کرد فرمود: لاَ يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ ،مومن نباید خودش را خوار و ذلیل کند.
شخصی آمد پیش امام صادق گفت: آقا من می روم با رفقایم مسافرت البته سفر زیارتی نه، تفریحی. سفر زیارتی آدم هرجور شده بتواند خودش را در مسافران قرار بدهد خادم و خدمت کار برود کمک کند ظرف بشوید، غذا درست کند، افتخار هست. اما این سفرهایی که می رفتند بگردند تفریحی بود، گفت با این ها می روم ولی پول ندارم دونگ خودم را ندارم بدهم اینها به قول امروزی ها دونگ و خرج مرا می دهند به جایش کفششان را وصله می کنم لباسشان اگر پاره شد برایشان می دوزم اگر ظرفی داشتند می شویم این کارها را انجام میدهم جای اینکه خرجم را بدهند کارشان را قبول میکنم. امام صادق ناراحت شد فرمود: لاَ يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ ، خودت را اینطوری خار نکن پول داری برو سفر نداری نرو، سفر زیارتی نیست که غصه بخوری بگویی که نرفتم مدینه نرفتم مکه، تو برای خوشی دل خودت خودت را کوچک و تحقیر می کنی.
جوانها خود کم بینی غیر از تواضع هست تواضع خوب است آدم فروتن باشد منظور من از خود کم بینی نداشتن این نیست که متکبر باشید آن هم بد هست منظور این هست استعداد های خود و توان خود را نادیده نگیرید. چقدر رهبری روی این نکته برای جوانان تاکید دارند: شما می توانید به قله های عالی برسید به اختراعات و اکتشافات برسید نگو من به لیسانس اکتفا می کنم، نه ببین مراحل عالی چی هست؟ خود کم بینی مانع از همت عالی هست. این یک.
♦️دومین عاملی که جلوی همت عالی را می گیرد راحت طلبی است. همت عالی هزینه دارد بلاخره جوانهای اصحاب کهف توی غار رفتند سختی کشیدند بالاخره کسی که میخواهد به هدف بلندی برسد درس بخواند زحمت دارد میخواهد نامش جزو شهدای کربلا بشود مثل زهیر باید زنش را رها کند مال و تجارتش را رها کند بلند شود بیاید جان بدهد خون بدهد هستی بدهد.
اباعبدالله نامه نوشتند به مردم بصره البته نه همه مردم سران قبایل یک آقایی هست توی بصره به نام احمد ابن قیس این از آدمهای راحت طلب هست وقتی نامه امام حسین بهش رسید، اباعبدالله نوشته پسر زهرا نوشته، تو را دعوت کرده یک نگاهی به نامه کرد زیرش نوشت یا حسین فاصبر انّ وعدالله، حسین جان صبور باش انشاالله کارها خودش درست می شود خدا وعده اش حق هست. آمده به امام حسین درس اخلاق می خواهد بدهد اباعبدالله خودش اسوه صبر هست از صبرش فرشته ها تعجب کردند تو آمدی زیر نامه تعارف می کنی حسین جان صبور باش؟ اباعبدالله خودش نمی داند که صبور باشد اباعبدالله خودش با خانوادهاش بلند شد آمد تو این صحرای تف در مقابل دشمن. توصیه اخلاقی به اباعبدالله می کنی؟
گاهی می بینی راحتطلب هست کسی، می گوید آقاجان پاشو نماز صبح اول وقت هست خوابم می آید وقت خواب هست گرم هست هی نگاه میکند تا افتاب بزند. نمازهایمان لب طلایی هست آفتاب می زند شخصی می گفت حاشیه طلایی است آفتاب می رود آدمی که راحت طلاب هست نماز عصرش حاشیه طلایی می شود نماز صبحش لب طلایی می شود. آدم با همت اول اذان بیدار می شود دو تا آیه قرآن میخواند جوانها قرآن بخوانید نورانیت بگیرید با قرآن آشنا بشوید نگو قرآن مال حوزههای علمیه است نه تفسیر قرآن مال علامه طباطبایی هست بله سطحی از تفسیر مال علامه طباطبایی هست اما تو نمی خواهی ترجمه آیات را بفهمی؟ نمیخواهی این کتاب آسمانی را بفهمی که به تو چه می گوید؟ گاهی راحتطلبی مانع از همت عالی میشود.
لشکر موسی میدانید به موسی چه می گفتند؟ اذهب انت، موسی خودت با خدا دوتایی باهم بشوید خودت که زورت خوب هست خدا هم که رئیس همه زورها هست دوتایی حمله کنید دشمن را از بین ببرید وقتی کار تمام شد ما می آییم. خیلی زحمت می کشید و قرآن می گفتند تو برو با خدا دوتایی قاتلاً با دشمن ها بجنگید بعد ما می آییم شرکت می کنیم در شام بعد از پیروزی این میشود عامل دیگر.
چرا امروز قدرت با آن ظاهر پوشالی که همه سلاح ها در اختیارش هست اسرائیل در مقابل حزب الله لبنان اینطور خاضع هست؟ در مقابل سنگ های مردم غزه اینطور زمینگیر شده؟ اسرائیل کی اکتفا می کرد و کشور فلسطینی را به رسمیت میشناخت؟ کی حاضر بود دولت مستقل به مردم فلسطین بدهد ؟ آنها اگر میخواستند و آزاد بودند تمام این منطقه را گرفته بودند چرا اینطور به زانو درآوردن در جنگ جوانان حزب الله؟ مگر چه داشتند توپ های آنها چی هست؟ ساده ترین توپ هایی؟هست که در جنگ ها استفاده می شود آنها که کارخانه تولید سلاح ندارند چرا اینطور باید بلرزاند کشور غاصب اسرائیل را راحت طلبی مانع همت بلند است.
عواملی که امشب می گویم به قول روانشناسها خود کم بینی، عوامل اهمالکاری و سستی هست.
♦️عامل سوم شرمساری هست خیلی به من میگویند حاج آقا گناهی کردیم دیگر فکر نمی کنیم خدا ما را قبول کند، یک گذشته بدی داریم این خیلی حرف نادرستی هست خدا می فرماید: من جوان طائب را دوست دارم إنَّ اللّه َ تَعالى يُحِبُّ الشّابَّ التّائِبَ، میگوید اگر توبه کردی من گذشته ات را نادیده می گیرم یک وقت در بایگانی میگذارند لاک می کشد روی آن این هست لاک را برداری زیرش پیدا هست، نمی گوید لاک می کشم روش می گوید: یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ؛ سیئات را می برند به جایش حسنات و کارهای امروزت را مینویسند گذشته پاک می شود. می فرماید اَلتَّائِبُ مِنَ الذَّنبِ كَمَن لا ذَنبَ لَه، تو اگر توبه کردی شب تاسوعا، ابوالفضل العباس را واسطه کردی یک اشکی از گوشه چشمت جاری شد شور گرفتی اما شور را مقدمه شعور قراردادی احساس گرفتی اما مقدمه رشد قرار دادی توبه کردی می گویی من جبران می کنم پیرمرد هایش را قبول کردم تو که جوانی. جوانی کردی خطایی کردی اشتباهی کردی.
امروز یک جوانی زنگ زده بود به من: حاج آقا من مرتکب فلان خطا شدم شاید حد شرعی داشته باشد آیا خوب است برای پاک شدنم بروم اعلام کنم در محاکم قضایی بگویم من شراب خوردم یک روز، یا فلان کار را کردم شلاقم بزنند پاک بشوم و بعد هم اعلام کنم این جرمی که مرتکب شدم به آن خانواده بگویم آیا حق الناس نیست؟ چون پای دیگری هم توی کار بوده . گفتم هرگز خدا چنین اجازه ای نداده نه خودت را معرفی کنی نه که خانوادهای را به هم بریزی نه باعث آبروریزی بشوی خدا خودش پوشانده، يَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ وَسَتَرَ الْقَبِيحَ، کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُ، مگر من شما را می شناسم؟ شما گذشته مرا می دانید؟ خدا پوشانده.
ما اگر بخواهیم این گذشته را منشاء سکوت و منشاء اهمال کاری قرار دهیم، حر اگر میخواست به گذشته اش فکر کند کربلایی می شد؟ هرگز به گذشته فکر نکرد به آینده فکر کرد آمد مقابل اباعبدالله یک جمله ای از حر نقل شده جمله زیبای هست من کاری به مصدرش ندارم وقتی می خواست بیاید خدمت اباعبدالله رو کرد به فرزندش گفت:بُنَي کراماتُ الدّنيا زائله و النّاسُ من الدنيا راحِلَهٌ، همه از این دنیا می روند دنیا تمام می شود بیا برویم به پسر پیغمبر بپیوندیم نلحق بالحسین لانّا نفوز بالسّعادة، با شهادت فائز بشویم. فضیل مگر گذشته خوبی داشت ؟ راهزن بود چقدر دل ها را لرزانده بود؟ چقدر خانواده را بیچاره کرده بود؟ چقدر کاروان را سرقت کرده بود؟
یک شب که آمد برای سرقت انگیزهاش سرقت و تجاوز بود تا شنید أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ،ای گناهکارها بس است دست بردارید و اشکش جاری شد عوض شد معلم اخلاق شد درس می گفت که هارون الرشید در درس اخلاقش شرکت می کرد به گریه وا می داشت مثل باران شاگردان اشک می ریختند. شرمساری هست.
یک وقت یک کسی آمده بود خانه خدا خیلی گریه می کرد اشک می ریخت خدایا مرا ببخش ولی می دانم نمی بخشی خدایا مرا جهنم نبر ولی می دانم می بری، خودش طرح می داد خودش هم خرابش می کرد. آقا علی بن الحسین بهش رسید فرمود این چه طرز دعا کردن هست؟ این چه همتی هست تو چرا با خدا اینطور صحبت میکنی؟ گفت آقا کار بدی کردم گفت چه کار کردی؟ قاضی بودم حکم قتل یک بیگناهی را صادر کردم اشتباهی طرف را کشتم! حالا چه کنم ؟حکم قتل بوده ساده نیست. آقا فرمود رفتی سراغ خانوادهاش؟ گفت بله آقا رفتم دیه دادم قبول نکردند آقا فرمود: من از قنوط و یاست بیشتر می ترسم تا از گناهت برو واسطه بتراش پول را توی خانهشان بینداز بالاخره یک جوری راضی کن. مایوس نشو .
جوانها شما پاک هستید اول راه هستید قلب جوان رقیق هست تاثیرپذیر هست جوان خطایش سطحی هست . بینید روی آهن ها یک گرد زرد مینشیند یک فوت کنی می رود اما بعضی وقتها آهن از درون می پوکد یک دست بزنی روی آن خراب میشود زنگ میزند، این آهن آهن از درون فرسوده است. اما جوان درونش محکم است یکی گرد زردی گاهی می نشیند قرآن اسمش را میگذارد زنگار.
به رسول خدا گفتند: آقاجان گاهی دلمان زنگار می گیرد چه کنیم؟ فرمود: قرآن بخوان قبرستان بروید پای موعظه بنشینید، همین جلسات موعظه همه سنباده قلب هست زنگار را می برد صاف می کند منتها به شرط اینکه حفظ کنید دوباره توی آهن و باران و باد نیندازی در معرض معصیت قرار ندهید.
چرا همت ها دون هست؟ خود کم بینی یک عامل. عامل دوم راحت طلبی. عامل سوم شرمساری.
♦️ عامل چهارم که من برخورد دارم با جوان ها زیاد این را می بینم بهانه جویی هست. یک خانم آمده بود سوالی مطرح کرد گفت: حاج آقا خدا خواسته امام ها امام باشند معصوم باشند گناه نکنند اگر میخواست ما امام می شدیم من می شدم حضرت زهرا این آقا می شد امیرالمومنین، خوب خدا نخواسته پس ما گناه کنیم که مثل آنها نشویم آنها جایشان خیلی بلند باشد. من خنده ام گرفته بود چی جوابش را بدهم چه جور برای خودش صغرا کبرا چیده چه جور برای خودش ذهنیت درست کرده؟
العظمی گفتم خواهر گرامی اولاً خدا آنها را معصوم قرار نداده، عصمت لطف خداست اما خلاقیت خود فرد هست چون امیرالمومنین سمت گناه نمی رفت خدا این مقام را بهش داده اختیاری هست سلب اختیار نیست به یکی از علمای بزرگ قم مرحوم آیت الله العظمی حجت رضوان الله که مدرسه حجتیه به اسم ایشان هست قبرش توی همان مدرسه است این شخصیت بزرگوار یکی از شاگردانش بهش گفته بود: آقا ما خیلی سال هست خدمت شما درس میخوانیم ندیدیم شما تا حالا دروغ بگویید غیبت کنید گناهی از شما ندیدیم یک وقت پیش مرحوم کاشف الغطا یک کسی گفت: مگر می شود امام معصوم باشد؟ ایشان فرمود: ۴۰ سال هست من مکروه مرتکب نشدم چرا نمی شود؟ به مرحوم آقای حجت گفت ما هرچه پیش شما آمدیم میبینیم شما گناه دروغ غیبت تهمت در زندگیتان نیست ایشان فرمود: من هم یک سوال از شما می کنم شما هرچه می آیید درس من نمی بینم روی خودتان یک روز کثافات ریخته باشید کثافات دستشویی خانه و چاه فاضلاب را بریزید روی خودتان بیایید، در کلاس درس عطر میزنید اتو می کشید لباس شیک می پوشید تا حالا شده در مجلسی در عروسی یا عزایی یا روضه ای یا درسی با یک لباسی که کثافات رویش ریخته بروید؟
گفتند نه آقا فرموده بود: نگاه من به دروغ و غیبت همین طور هست پیش من دروغ و غیبت و تهمت مثل آن کثافات است منتها این کثافات مال جسم هست اینها مال روح هست فرقی نمی کند، آن را اگر روی لباست بریزی می گویند لباست بوی تعفن می دهد اما دروغ و غیبت روح را متعفن می کند تعفن روح را من و شما احساس نمیکنیم چون همه مان به آن حد نرسیدیم. نماز و عبادت بوی عطری دارد آدم خوب بوی عطری دارد.
یعقوب می گفت از راه دور بوی یوسف را استشمام می کنم، عطر که نزده بود یوسف ۱۸ روز بین یوسف و یعقوب فاصله بود. از مدینه پیغمبر می فرمود از سوی یمن بوی خوش و رحمانی می آید بوی که بود؟ بوی اویس قرن کسی که متدین هست اینطور هست.
یک سوالی از امام کاظم کردند خیلی قشنگ هست سوال کردند می گویند: فرشته ها اعمال ما را می نویسند مثلاً شما نماز می خوانی مینویسند این آقا هم نماز میخواند مینویسند ایشان برای خدا نماز می خواند او برای ریا نماز می خواند فرشته فیلم نماز را میگیرد ثبت میکند از کجا متوجه می شود این برای خدا خوانده این برای ریا خوانده؟ دو نفر پول می دهند یکی به خاطر خدا می دهد یکی به خاطر اغراض دنیوی و ریا هر دو هزار تومان می دهند به فقیر یکی ریا کرده یکی برای خدا؛ فرشته ای که می نویسد، می نویسد جفتشان هزار تومان صدقه دادند از کجا متوجه می شود این برای چی بوده؟ به عبارت دیگر رسول الله فرشته ها نیت اعمال را متوجه می شوند یا نه؟
آقا فرمودند: من یک سوالی از شما می پرسم اگر از یک کوچه رد شوید بوی گل بیاید یا از یک کوچه رد شوی بوی چاه فاضلاب بیاید نه چاه فاضلاب پیدا هست نه گل هیچ کدام نیست، داری میروی بوی گل می آید می گویی این نزدیکیها باید یک باغ باشد تو خانهای باید درختی یاس یا گل باشد از کجا متوجه می شوی می گویی بویش توی کوچه می آید ؟ یک وقت هم بوی فاضلاب میآید میگوید احتمالاً دارند یک چاه را تخلیه می کنند از کجا متوجه شدی؟ چاه را مگر دیدی؟ نه بوی تعفن می آید.
امام کاظم فرمود آن نمازی که برای ریا هست بوی تعفن می دهد، فرشته ها از بوی عبادت می نویسند. بوی کلام دروغ و فحش بوی تعفن دارد مینویسند این متعفن هست نیت بد نیت پلید بوی بد دارد که این بو را من و شما استشمام نمی کنیم. بله ما بایستیم نماز فرشی و عرشی برایمان فرق نمی کند، ببینیم دو نفر نماز میخوانند متوجه نمیشویم کی برای خدا و کی برای ریا خوانده؟ ولی فرشته از بوی آن متوجه می شود.
امام ها معصوم بودند ما معصوم نیستیم ما کجا آنها کجا؟ خدا خواسته، اینها بهانه جویی هست. سلمان اهل کجاست؟ اهل ایران سلمان سابقه سیادت دارد؟ سلمان از بنی هاشم هست؟ سلمان اجدادش مسلمان هستند؟ هیچ کدام از اینها نیست انقدر رشد کرده که شده منّا اهل البیت از اهل بیت شد. پسر نوح هم انقدر تنزل کرده شد انه لیس من اهلک یعنی از خانواده من نیست. به این چیزها نیست.
امام صادق فرمود: به لقمان گفتند تو چرا لقمان شدی؟ چهره ات که سیاه است بگوییم تیپ بالایی داشتی بگویم تو پول زیادی داشتی حسب و نسب معروف داشتی گفت نه من شکم کلام و چشمم را کنترل کردم به اینجا رسیدم.
رسول خدا آمده بود کنار یک قبرستانی کنار یک قبری فرمود: صاحب این قبر را دارند عذاب می کنند آتش از قبرش بلند هست گفتند یا رسول الله نمی شود ما هم ببینیم فقط شما میبینید؟ فرمود چرا نمی شود اگر شیطان بر دل شما حاکم نشود، لَرایتُ ما اَرا، هر چه من می بینم شما هم می بینید. ائمه ما محدَّث هستند یعنی فرشته ها با آنها حرف می زنند. محدِّث یعنی کسی که حرف می زند مرحوم حاج شیخ عباس قمی محدِّث هست یعنی حدیث نقل می کند. محدث با فتح یعنی کسی که فرشته می آید از آینده و غیب بهش خبر میدهد.
در کافی شریف در کتابش داریم از مرحوم کلینی میفرماید: اهل بیت و ائمه محدث هستند فرشته ها با این ها صحبت می کنند. سلمان هم محدث بود رشید هجری همینطور بود از غیب خبر داشت علم منایا میدانست چطور می شود سلمان می شود محدث به مقامی می رسد؟ بله ولایت و امامت خاص هست . نبوت خاص هست.
ولی روایت داریم اگر یک جوان شهوتش تحریک شد کنترل کرد خودش را، عفت ورزید خدا او را به مقام انبیا می رساند. كادَ الْحَليمُ أَنْ يَكونَ نَبيّا.
چرا احساس اهمال و سستی می کنیم؟ چرا کم همت هستیم؟ خود کم بینی، احساس شرمساری، بهانه جویی، لجبازی، حرف هایم را جمع کنم در یک جمله:
اگر می خواهید همتتان عالی باشد اهدافتان را عالی کنید اگر می خواهید همتتان عالی باشد خودتان را ببینید توانایی خودتان را ببینید نگو من دیگر نمی توانم، دیگر به جای نمی رسم، من کجا فلان آقا کجا؟ نه همه شما مخصوصاً در جلسه ما که بالای ۹۰ درصد جوان هستند آغاز راه هستید. جوانها می رسید موفق می شوید.
من در مشهد مقدس خدمت یکی از آقایان اهل منبر نشسته بودم یک جوانی وارد شد خیلی گریه می کرد مال یکی از شهرهای شمال بود آمده بود خیلی اشک می ریخت آن آقا بهش فرمودند بیا حرف هایت را بزن. نشست گفت من در کودکی پدر از دست دادم در کودکی مادر از دست دادم با فقر و یتیمی بزرگ شدم با سختی درس خواندم موفق شدم دیپلم گرفتم حالا آمدم چند سال هست که طلبه شدم در حوزه، خیلی به هم ریخته ام ناراحتم احساس میکنم در گذشته سختیهایی که کشیدم باعث شده به من فشار روحی بیاورد خیلی اشک میریخت، آن آقای بزرگوار به ایشان گفت: فلانی حضرت آیتالله جوادی آملی اولش آیت الله جوادی نبودند او هم یک طلبه از آمل مثل شما بود اگر امروز شده است مفسر قرآن اگر امروز شده است صاحب تفسیر و کتاب و مباحث علمی با تلاش به اینجا رسیده تو هم همین افق را ببین امروز را نگاه کن نگاه کن یک روزی ۵۰ سال دیگر جای امثال آیت الله جوادی ها را پر کنیم. خیلی خوشش آمد این جوان یک نیرو و انرژی دریافت کرد به این میگویند همت عالی. نگاه نکن من یک طلبه ساده می شوم ۲،۳ سال میخوانم میروم توی یک روستا نه، نگاه کن تو جای علمای آملی را پر کنی جای میرزا هاشم آملی ها جای آیت الله حسن زاده آملی ها جای آنها را پر کنید.
یک وقت خدمت مقام معظم رهبری بودیم ایشان فرمودند: حله یک روز بزرگترین علما را داشته علامه حلی، امروز حوزه حله تعطیل است یعنی جوانانی پیدا نشدند با همت در این شهر بیایند خلا محقق حلی علامه حلی را پر کنند. افتخار کردن به شخصیت ها کافی نیست خودت بیا جای شخصیت ها را پر کن. جوانها همتتان عالی باشد اگر همتت عالی شد
همت عالی به فلک بگذرد
مرد به همت ز ملک بگذرد
انسان رشد خواهد کرد بلند همتی را در عباس برادران عباس در اصحاب اباعبدالله در فرزندان عقیل، عبدالله ابن مسلم بن عقیل در یاران نوجوان و جوان اباعبدالله ببینید.
شب عاشورا عقیله بنی هاشم زینب کبری سلام الله علیها می گویند من در صحرای کربلا قدم می زدم رسیدم به خیمه برادرم عباس دیدم صدای سخنرانی و صحبتش میآید ایستادم عباس سه تا برادرانش را نشانده بچه های امیرالمومنین بچه های ام البنین اینها بعضیهایشان وقتی امام علی شهید شد شیرخوار بودند یکی از اینها در کربلا ۲۱ سالش هست یعنی متولد ۴۱ هست سال شهادت امیرالمومنین. همه از عباس کوچکتر هستند که ابوالفضل العباس ۳۶ سالش است سه تا برادرش را نشانده بود. ابوالفضل عباس مقابلشان، زینب کبری ناقل این جریان است میگوید ابوالفضل به برادرانش گفت: ما رایکم غدا؟ فردا چه می کنید؟ جنگ حتمی شده دشمن این لشکر را رها نخواهد کرد رای شما چی هست؟ فرض اینکه اماننامه برایشان آمده بود گفتند برادر رای ما رای تو هست هر تصمیمی تو بگیری ما تابع تو هستیم بزرگتر ما تو هستی با تو به این صحرا آمدیم مادر را رها کردیم مدینه را رها کردیم.
ام البنین چهار بچه اش را فرستاد مرحبا به این زن درود به این زن به مادر چهار شهید که زیبنده تو تمجید و و مدح هست ام البنین. ما تابع تو هستیم روزی که با مادرمان از مدینه خداحافظی کردیم آمدیم تو تصمیم بگیری مسئول و بزرگترین ما تویی. گفت اگر رای با من هست حرف من یک کلام هست: بچه های ام البنین تا ما زنده ایم فردا نباید به پسر فاطمه لطمهای وارد شود حسین نباید لطمه ببیند بعد از ما که ما نباشیم بحث دیگری هست تا ما زنده ایم باید حسین سرپا باشد. ابا عبدالله سالم باشد. و لذا روز عاشورا سه تا برادر ها رفتند به میدان عباس داغ سه برادر را دید تحمل کرد برادر سه شهید شد برادرانش رفتند میدان و ابوالفضل عباس آخرین شهید قبل از اباعبدالله است.
صاحب لهوف و بعضی از مقاتل معتبر قصه شهادت ابوالفضل را این طور نقل کردند که وقتی بچه ها اظهار تشنگی کردند ساعات بعد از ظهر و گرمای شدید فشار آورده بود به کودکان گفتند تشنه ایم اباعبدالله با ابوالفضل هردو عازم شدند برای آب آوردن. بعضی از مقاتل اینطور نوشتند: هر دو آمدند گفتند از دو جبهه می رویم با هم میرویم بتوانیم یکیمان آب بیاوریم. در نقل دارد دشمن بین اباعبدالله و ابوالفضل فاصله انداخت ابوالفضل علیه السلام تنها بشود در نخلستان بعد از آن که مشک را پر از آب کرده است قهرمان کربلاست فرزند شجاع امیرالمومنین هست عباس بنای جنگ نداشت همه تلاشش این بوده آب را به خیمه ها برساند تلاشش این بوده لبهای خشکیده علی این آب را ببیند لبهای خشکیده بچه های کوچک آب را ببینند لذا بنای جنگ نداشت بنای مبارزه نداشت دستهایش را روی مشک گرفته بود تیر به مشک برخورد نکند. همه ی تلاشش این هست.
اما بمیرم برایش آن لحظه ای که هم آب روی زمین ریخت هم عمود به فرق عباس قهرمان کربلا... من این جمله را امسال عرفه در حرم ابوالفضل العباس گفتم، یک سال مشرف بودم عتباتعالیات یک جانبازی که دوتا دست نداشت خیلی گریه میکرد اشک می ریخت، من رفتم صدایم زد حاج آقا بیا یک جمله بهت بگویم. شما روضه خوان ها شما اهل منبر می گویید عباس دست نداشت با صورت روی زمین آمد می خوانید و رد می شوید من چون خودم دوتا دست ندارم می دانم با صورت روی زمین آمدن یعنی چی؟ گفت تا حالا چند بار تو پله های خانه زمین خوردم دختر بچه ام می آید زیر بغلم را می گیرد می گوید بابا دوباره افتادی؟ اولین جایی که برخورد میکند با زمین صورت من هست. گفت من این روزها را می فهمم که می گوید عباس با صورت روی زمین آمد قهرمان کربلا با صورت روی زمین آمد.
نمی دانم اباعبدالله کجای میدان بود چه جور خودش را رساند؟ اما همین قدر بگویم امام حسین بالای سر هر شهیدی که آمد تنها نبود وقتی آمد بالای سر علی اکبر جوان ها آمدند وقتی آمد بالای سر قاسم زینب آمد وقتی آمد بالای سر مسلم بن عوسجه عده ای از اصحاب آمدند اما بمیرم برای تنهایی ات حسین وقتی آمد کنار بدن عباس فقط خودش بود هیچکس نبود تنها بود به قول بعضی از ارباب روضه آن ۴ هزار نفری هم که فرار کرده بودند برگشتند دورتادور حسین را محاصره کردند اباعبدالله ناله می زد آنها هلهله میکردند شادی میکردند نتوانست زیاد کنار بدن بماند کسی هم نبود زیر بغل حسین رابگیرد تنها بلند شد دستی به کمر گرفت؛ عباسم داداشم پشت و پناهم نور عینم رکن وثیقم به سرعت از علقمه خودش را به خیمه ها رساند تا بچه ها احساس غربت نکنند بچه ها دیگر نگفتند تشنه ایم تا دیدند بابا دارد تنها می آید دیگر نگفتند آب چه شد همه میگویند عمو چی شد؟ اینَ عمّی العباس؟
وجود مقدس اباعبدالله رفت عمود خیمه عباس را خواباند یعنی بچه ها این خیمه دیگر سالار ندارد..