توفیقی شد این روزها بحثی را راجع به تحول و دگرگونی در نهضت عاشورا محضر شما تقدیم کردیم. امروز موانع تحول را می گوییم . اللهم غیر سو حالنا بحسن حالک چی نمی گذارد این غیر اتفاق بیفتد. چی نمی گذارد این تغییر تو زندگی ما ایجاد بشود؟
خیلی از اوقات زمینه هست عواملش هم هست اما یک موانعی اجازه ی این تغییر و دگرگونی را در زندگی به ما نمی دهد. من شش عامل را یادداشت کردم عرض می کنم. عواملی که اجازه ی رشد و ترقی و صعود و تغییر را به آدم نمی دهد موجب می شود آدم درجا بزند. موجب می شود آدم رشد نکند. شما داستان بلعم باعورا را در سوره ی اعراف ببینید .
قرآن می فرماید :لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها. ما می خواستیم ببریمش بالا به وسیله ی آیاتمان وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْض چسبید به زمین، وَ اتَّبَعَ هَواهُ به خاطر هواپرستی رشد پیدا نکرد سقوط کرد . سوره ی مبارکه اعراف. ولی در سوره صافات آیه ۵۰ به بعدش خیلی جالب هست.
قرآن کریم می فرماید : وقتی بهشتی ها و جهنمی ها تقسیم می شوند خیالشان راحت می شود از حساب و کتاب مثل آنهایی که مکه می روند کلید اتاقشان را می گیرند سرحال می شوند حالا می نشینند برنامه ریزی می کنند ؛ کِی حرم برویم کِی بازار برویم ؟ وقتی تقسیم می شوند و خیالشان راحت می شود و بهشتی ها دور هم می نشینند می فرماید : یکی از بهشتی ها رو می کند به رفقایش می گوشد ما رفیقی داشتیم پیدایش نیست : کانَ لی قَرین ، قرین یعنی رفیق، دوست صمیمی داشتیم ندیدیمش ، نه در صراط نه در حساب و کتاب و نه در میزان .
کسی خبر دارد این کجا هست؟ چون بهشتی ها هرچه بخواهند برایشان فراهم هست، فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ؛ اراده کند بداند پدر و مادرش کجاست فلان غذا را بخواهد مطابق میلشان در بهشت خواسته هایشان تحقق پیدا می کند. بهش خبر می دهند فرشته ها که رفیقت تو جهنم هست . فَرَآهُ فِي سَواءِ الْجَحِيمِ ؛ می شود برم ببینمش سر بهش بزنم؟ مثل کسی که می فهمد رفیقش زندان هست بهش سر می زند یا اتفاقی افتاده، می گویند برو. بهشتی می توانند جهنم بروند و جهنمی ها را ببینند امکانش هست. فَرَآهُ فِي سَواءِ الْجَحِيمِ ؛ می آید بهش می گوید ببین تو خودت را جهنمی کردی ، ولی می خواستی من را هم جهنمی کنی. إِن كِدتَّ لَتُرۡدِينِ ، این ارداء ، لغت ها را در قرآن آدم بخواند رد شود چیزی گیرش نمی آید باید روش فکر کند. إِن كِدتَّ ، از کادَ ، نزدیک بود لَتُرۡدِينِ، از رَدی می آید. نزدیک مارا هم زمین بزنی به جهنم بیاوری .تو داشتی مرا هم بدبخت می کردی . ببینید این داستان ها که در قرآن امده کسی هنوز نه بهشت رفته نه جهنم رفته خدا دارد مثال می زند.
خدا رحمت کند علامه طباطبایی را می گوید : بعضی از داستان های قرآن مثال هست. بعضی ها هم واقعیت هست مثل قصه ی حضرت آدم قصه حضرت نوح . بعضی ها سمبولیک هست فرض کنید فردای قیامت یک بهشتی اینطوری ...فَرَآهُ فِي سَواءِ الْجَحِيمِ. بعضی از مثل های قرآن اینطور هست گرچه قصص انبیا و شیطان واقعی و حقیقی هست.
چی نمی گذارد انسان رشد کند؟
۱. محبت کاذب: محبت صادق عیبی ندارد آدم اولادش را دوست داشته باشد تا مرز خدا ، و الّا پسر نوح که آمد با خدا در بیفتد دیگر نه، حتی خدا به پدرش می گوید این دیگر بچه ی تو نیست ؛ انَّهُ لیس مِن اَهلک. علاقه ی ابی عبدالله به علی اکبر علاقه ی شدیدی هست چون علی اکبر ممسوس فی ذات الله .
اما موارد فراوانی در تاریخ داریم پدرهایی که از اولادشان برائت جستند. ان شالله هرکه اولاد دارد خدا بهش سالم و صالح بدهد. دعا کنید بچه هایتان صالح باشند.
یک نمونه اش: یک جوانی بود زمان پیامبر ، این جوان در روایت دارد به نام مصعب ابن عمیر، او در احد شهید شد . مادرش با ایمان آوردنش مخالف بود و از مادرش جدا شد.
(چون خدا در سوره ی توبه آیه ی ۲۴ هشت مورد را می شمارد می گوید مواظب باشید اینها را بر خدا ترجیح ندهید: إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها ؛ همه ی چیزهایی که داریم این هشت تا هست. پدر و مادر و اولاد و برادر خواهر و همسر و مال و کاسبی و خانه. فرمود مواظب باشید هیچ کدام از اینها را بر خدا ترجیح ندهید. )لذا اینهایی که در میدان کربلا می آمدند می گفتند مثل عمر ابن قرصه: دون حسینِِ مُحجَتی وَ دارِی ؛ خونم و زندگی ام فدای ابی عبدالله. در زیارت نامه ی ائمه هم می گوییم : بابی انت و امی و نفسی و مالی؛ خودم پدرم مادرم و اولادم فدای شما.
یکی از عواملی که نمی گذارد انسان رشد کند محبت کاذب هست:
أوَّلُ مَا عُصِيَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِسِتِّ، شش محبت مردم را بیچاره کرد باعث گناه می شود. اولین عامل معصیت شش گناه و محبت هست :
♦️حبُّ الدُّنيا، و حُبُّ الرِّئاسةِ، و حُبُّ الطَّعامِ، و حُبُّ النِّساءِ، و حُبُّ النَّومِ، و حُبُّ الرّاحَة؛
شما تاریخ را مرور کنید ، تمام اتفاقاتی که در تاریخ افتاده از این شش تا محبت هست.
محبت به دنیا، عمر سعد از محبت به دنیا ابی عبدالله را کشت.
محبت به ریاست، خیلی از افرادی که کربلا آمدند از جمله عمرسعد برای فرمانداری ری آمد .
حبّ غذا، برای مقداری خرما عده ای کربلا آمدند.
حب النوم؛ خواب
حبُّ الرّاحه، برای راحت بودن ، عبیدالله حر جحفی برای راحتی به کربلا نیامد. عبدالله ابن عمر سینه ی ابی عبدالله را بوسید ولی نیامد.
حبُّ النّسا ، چرا ابن ملجم امام علی را به شهادت رساند؟ چرا امام جواد به شهادت رسید؟ شما به تاریخ نگاه کنید این شش تا محبت ریشه ی تمام سقوط های مردم هست. محبت کاذبش و الا دنیا که بد نیست.
این یکی از عواملی که مانع رشد و ترقی و پیشرفت انسان می شود . حواس خیلی باید جمع باشد که این محبت های کاذب جلوی محبت و دوستی خدا را نگیرد.
۲. عامل دوم مانع رشد و ترقی تصریف امروز و فردا کردن فرصت سوزی هست. ابی عبدالله در مسیری که می آمد با حر که می آمد یک وقت چهار نفر از کوفه آمدند ، یکی ترمّاح هست و سه تا همراهش بودند. سلام کرد به آقا و عرض ارادت کرد بعد مطالبی بین ایشان و اباعبدالله ردو بدل شد، حر گفت من اجازه نمی دهم اینها به شما بپیوندند . امام فرمود تو حق نداری ما را محاصره کردی اینها هم جزو کسانی هستند که به نیت من آمدند نمی توانی مانعشان شوی. اینها بلاخره آمدند با امام گفتگو کردند امام فرمود من دارم می روم . ظاهرا خبر شهادت مسلم هم رسیده بود ، ترماح گفت معی نفقتُُ لهم من یک نفقه و مخارجی مال خانواده ام هست پیش من هست اینها را ببرم کوفه بدهم برمی گردم به شما می پیوندم. آقا فرمود فَعجِّل رحمکَ الله ، امام کد را بهش داد . زودباش نروی آنجا زن و بچه ببینیم و ... رفت آدم بدی هم نیست پیرو امام بود. تا این نفقه را بدهد و خداحافظی کند و ساک را ببندد برگشت رسید به منطقه ای گفتند ابی عبدالله شهید شد. ترماح از کربلا جا ماند.
بعضی جاها جای سرعت هست . امام حسین نامه نوشت به مردم بصره، یکی از کسانی که نامه ایشان را گرفت یزید ابن مسعود نحشلی هست آدم خوبی هست ، چون احترام کرد نامه را بوسید یک خانه تو بصره گرفت گفت من تعدادی آدم جمع کنم بروم خدمت امام حسین. هنوز امام تو مکه بود، فرماندار بصره ابن زیاد ملعون هست و می کشد افراد را باید مخفیانه این کارها صورت بگیرد. یک نامه در جواب امام حسین نوشت گفت من به سرعت خودم را به شما می رسانم فقط یارگیری کنم. آقا جواب نانه اش را داد و تشکر کرد فرمود: آمَنک الله یومَ الفزع الاکبر، ان شالله خدا روز قیامت که همه فریاد و ناله می زنند به تو امنیت دهد. دویست آدم هم جمع کرد حرکت کرد ولی زمانی رسید که ابی عبدالله شهید شده بود. من نمی خواهم یزید ابن مسعود را مذمت کنم نه، تلاش کرد. یک سرعت داریم یک سبقت داریم فاستبقوا هم داریم گاهی باید زرنگ بود و جنبید .
در همین بصره یک آقای دیگر هم اسمش یزید ابن ثُبَیتٍ هست ، این هم وقتی خبر نامه ی امام حسین بهش رسید هفت تا پسر دارد گفت من دارم می روم مکه، هنوز کربلا به کار نبود امام در مکه بود. دوتا گفتند ما می آییم. آن پنج تا نرفتند. غلامش گفت من هم می آیم. سه نفر دیگر هم پیدا شدند هفت نفر. نایستاد و آمد. تاخت و رسید مکه خودش را به امام رساند. آقا خیلی خوشحال شد و استقبال کرد. هم خودش و هم دوتا پسرانش شهید شدند و در زیارت امام زمان : السَّلَامُ عَلَی َیزیدِ بْنِ ثُبَیتٍ و ابنَیهِ . حالا شما یک مقایسه بین این دوتا یزید نام کنید، یزید ابن ثبیت و یزید ابن مسعود نحشلی. هردو آدم های خوبی هستند و امام را قبول دارند و شیعه هستند. اما یزید ابن ثبیت پیوست و یزید ابن مسعود هم ماند. در داستان کربلا ما چندجور آدم داریم نمره ی ۲۰ داریم ۱۸ و ۱۷ داریم همه یک جور نبودند.
یکی از کسانی که با پسرعمویش آمد خدمت امام ضحاک ابن عبدالله مِشرَقی هست.آدم بسیار خوبی هست امام حسین برایش دعا کرده در روز عاشورا. ایشان قدم به قدم امام شب عاشورا راه می رفت. خودش می گوید دیدم امام حسین چه آیه ای را می خواند به خیمه حضرت زینب می رود با کی حرف می زند. خیلی از گزارش های کربلا را ایشان داده. صبح خم رفت میدان آقا چندبار برایش دعا کرد فرمود ان شالله خدا قدرت به دستانت دهد خوب می جنگید. عصر عاشورا آمد خدمت ابی عبدالله گفت آقا من بمانم شما را می کشند من بروم هم شمارا می کشند من ماندنم اثری ندارد اجازه بده من از این صحرا بروم. آقا فرمود می توانی برو . لشکر عمر سعد هم خسته شده بودند دیگر یکی هم می رفت برایشان خوب بود یعنی مانع از فرار کسی نمی شدند. اسبش را سوار شد و رفت از کربلا.
سالها بعد از کربلا زنده بود همیشه قصه های کربلا را تعریف می کرد. ضحاک ابن ابی مِخنَف بیشتر مقتلش از قول ضحاک ابن عبدالله مِشرَقی هست. من نه حق دارم نه قضاوت می کنم نه چیزی بگویم، آدمی بود که امام دعایش کرده شب عاشورا با امام بوده اما نمره اش ۲۰ نیست. این خیلی فرق می کند با کسی که می گوید: یابن رسول الله تا من خونم روی این زمین نریزد راضی نخواهم شد این فرق می کند با کسی که می گوید: درندگان بیابان مرا قطعه قطعه کنند اکر شمارا رها کنم.
من توی جنگ آدم می شناختم حاضر شد ۳۰ تا آمبولانس بدهد برای جنگ بچه اش سربازی نرود. قبول کردند گفتند یک نفر نرود طوری نیست ۳۰تا آمبولانس بیشتر به دردمان می خورد. آدم داشتیم رفتیم منزلشان ۴ شهید ۳ شهید داشتند.
♦️۳. ترس: مانع رشد هست. مثلا یک تاجر ترسو باشد رشد نمی کند. التاجر جَبان محرومُُ. یک عالم ترسو باشد. امام نترس بود، مرحوم آیت الله بروجردی شجاع بود آمد قم در حوزه رشد کرد شهریه کم می آورد خدا کمک می کند بلاخره کارش را پیش برد. شجاعت ؛ نامه های مراجع و علمای ما را ببینید زمان طاغوت . در راس حضرت امام رهبر کبیر انقلاب بود. ترس اگر کسی جایی باشد پیشرفت نمی کند.
من جایی نوشتم ،مردم کوفه چهار دسته هستند :
۱. خوارج ، که هنوز هستند و به درد امام حسین نمی خورند.
۲. امویان اینها هم به درد امام حسین نمی خورند. مثل عمر سعد که مال کوفه هست.
۳. افراد مُلوّن و تغییر رنگ دهنده مذبذب هستند و اینها به درد نمی خورند. نماز مغرب با مسلم خواندن در عشا تنهایش گذاشتند.
۴. محب اهل بیت هستند. نه شیعه، مردم کوفه فکر نکنید امیرالمومنان را امام اول می دانستند خیلی کم هستند آنها، حبیب ابن مظاهر و.. محب اهل بیت بودند و الا خیلی از اینها که در رکاب مختار بودند خلفا را قبول داشتند. خود امام حسین در روز عاشورا فرمود: یا شیعهَ آل ابی سفیان ، در شبکه های ماهواره می گویند شیعیان اباعبدالله ... اینها پیروان تفکر عثمانی هستند . امام را دعوت نکردند به کوفه که امام قرارش دهند می خواهند مثل حضرت امیر خلیفه قرارش دادند ایشان را حاکم قرار دهند. شهرشان را ادلره کند و الا امام را به عنوان امام دعوت نکردند. ۲۵ سال مردم نشستند و بعد دور حضرت علی را به عنوان امام نگرفتند به عنوان خلیفه و حاکم گرفتند.
۴. لجاجت و تعصب، لَلَجُّوا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ. اللَّجاجَةَ ؛ فإنّ أوَّلَها جَهلٌ و آخِرَها نَدامَةٌ. بعضی ها روی لجاجت رشد نمی کنند. یعنی عمر سعد به خوبی امام حسین را می شناخت، خیلی از افرادی که در کربلا بودند جایگاه امام را می دانند اما تعصبات گاهی مانع می شود.
۵. یاس و ناامیدی مانع رشد هست. آدم های مایوس پیشرفت نمی کنند. من روی این موضوع سال گذشته صحبت کروم. مهم ترین پیام کربلا امید هست. امید به تعبیر مقام معظم رهبری: باید دائما در کوره ی امید دَمید چون امید موتور محرک زندگی هست. چهل سال یعقوب مایوس نشد. فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ.
خود امام حسین صبح عاشورا :اَللَّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتی فی کُلِّ حال و رَجآئی فی کُلِّ شِدَّة. با امید شروع کرد. وقتی آمد با خانواده اش وداع کند عصر عاشورا فرمود: اِستَعِدّوا للبَلاء، آماده باشید نترسید شما پیش می برید و اینها نابود می شوند. یُعذِّبُ الله اَعدائَکم بِاَنواع البَلاء، تمام این دشمنان شما به انواع بلا مبتلا می شوند و جزای شمارا خدا می دهد آرام باشید. یکی از مهم ترین پیام های کربلا همین پیام امید هست.
ما در جامعه خیلی القاء ناامیدی و یاس داریم . در صورتی که ما شرایطمان در سال ۵۸ تا ۶۱ به مراتب زمینه ی یاس قرار بود باشد آن موقع بیشتر بود چون نه این سلاح و اقتصاد را داشتیم نه این پیشرفت را داشتیم کشورمان اشغال شده بود و جنگ داشتیم بمباران داشتیم در شهرهایمان . امروز خیلی شرایطمان فرق کرد شرایط دنیا فرق کرده امروز ابهت دشمنان شکسته در دنیا.
یکی از عوامل موانع رشد یاس است که قرآن کریم فرمودند: قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ. از رحمت خدا ناامید نباشید ترقی و پیشرفت می کنید.
آمد پیش رسول خدا گفت : یا رسول الله کی روز قیامت حسابرسی می کند؟ من یَلی الحساب ؟ خدا خودش حسابرسی می کند ؟ یا کار دست بنده ها و فرشته ها هست؟ از اهل بیت در زیارت جامعه می خوانیم : حساب ما پیش شماست ، واگذاری می شود اما اصل کار آن مرگ، اصلش با خدا هست. الله یتوفی الانفس، ملک الموت هم واسطه هست. شما به ملک الموت انتساب دهی اشکال ندارد بگویی عزراییل جانش را گرفت. شما خیلی کارها را در ادارات برایتان انجام می دهند می گویید دولت انجام داد دولت اصلا توی اتاق خودش هست و خبر ندارد . نیروی دولت هست فرقی نمی کند .
گفت : یا رسول الله کی روز قیامت حسابرسی میکند ؟ خود خدا یا دیگران؟ پیغمبر فرمود: هو بنفسِه، خودش. زد زیر خنده . حضرت فرمود چرا می خندی؟گفت : الکریم اذا قدرَ عفی، اگر او حسابرسی می کند می بخشد او خیلی کریم و بزرگ است . کریم در اوج قدرت عفو می کند. حضرت فرمود درست است.
این امید هست. انقدر امید دارد . بعضی ها را نگاه کنید یک گناهی می کنند دعایی به اجابت نمی رسد حاجت برآورده نمی شود . یاس باعث رکود و توقف و درجا زدن هست.
۶. جهل و تقلید: اجازه نمی دهد آدم رشد و ترقی کند.
اگر انسان اینها را کنار بزند محبت های کاذب ، ترس لجاجت، تقلید جهالت ، یاس، إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالعَمَلُ الصّالِحُ يَرفَعُهُ، ان شالله برای انسان اتفاق می افتد.
روز هشتم ماه محرم هست متعلق است به علی اکبر علیه السلام. البته همه ی این عزیزان عاشورا شهید شدند یک روز را اختصاص می دهند به طور خاص مثل تاسوعا که به حضرت ابوالفضل نسبت داده می شود. این شخصیت بزرگوار که از بعضی نقل ها مثل حاج شیخ عبلس قمی استفاده می شود که ایشان بیش از ۲۵ سال داشته. شیخ عباس می گوید : اواخر دوران خلافت عثمان به دنیا آمده اگر آن زمان به دنیا آمده باشد سال ۳۵ باید ۲۵ سال داشته باشد در کربلا. همسر و فرزند داشته باشد . چون امام سجاد به یزید ملعون فرمود ایشان برادر من بود و از من بزرگتر بوده که در کربلا شهید شده .
این اکبر را نمی شود بر چیز دیگر حمل کنیم. امام دارد می گوید او بزرگتر بود کنایه از سن هست. ۱۸ سال هم مشهور هست ولی مهم نیست. شخصیتی هست مکرر شنیدید خَلق و خُلق و منطقش شباهت به پیعمبر خدا دارد. این جوان آمده از پدرش جدا شود. کپوقتی اصحاب شهید شدند ولوله در بنی هاشم افتاد قاسم بگوید من بروم و عباس بگوید ... علی اکبر بلند شد گفت من خودم می روم اولین نفر آمد مقابل پدر و اجازه ی میدان گرفت .
یک نگاهی ابی عبدالله به قد و بالای جوانش کرد، آنهایی که جوان دارند می دانند و آنهایی که داغ جوان دیدند می دانند چه عرض می کنم، خیلی سنگین و مشکل هست. یک جوانی آن هم متدین و مومن شبیه پیغمبر.
یک نگاهی از پشت سر به قدو بالای علی کرد و علی عازم میدان شد . همه دارند نگاه می کنند این کیه با این ابهت و عظمت به میدان آمده؟ تا رجز خواند فهمیدند این علی ابن الحسین هست. انا علی ابن الحسین ابن علی. من فرزند حسین ابن علی ، علی اکبر هستم.
السلام علیک یا اباعبدالله، و علی الارواح اللتی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابداً ما بقیتُ و بقیَ اللیل و النَّهار ، و لا جعلهُ الله آخر الهعد منّی لزیارتکم.
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.
این علی ابن حسین ابن علی حیدر نیست
اسمش علیِ ولی علی ابن ابیطالب نیست.
این علی ابن حسین ابن علی حیدر نیست
جز امامت ز علی شیرخدا کمتر نیست
بله تجلیِ امیرالمومنین هست خَلق و خُلقش مثل پیغمبر است شجاعتش به امیرالمومنین است.
هرچه نزدیک تر آمد همه فریاد زدند
این جوان کیست اگر حضرت پیغمبر نیست؟
پس چرا انقدر شبیه پیغمبر است؟ مگر پیغمبر و علی زنده شدند؟
رجزی خواند که فرزند حسین آمده است
روبهان را حزر از پنجه ی شیر نر نیست
میدان آمد شجاعانه جنگید اما یک نفر هست ، سیل دشمن هست. محاصره شده ، یا بقیه الله آجرک الله. صبح جمعه متعلق به شماست.
اسخوان های تو و پشت پدر هردو شکست
فقط تو زیر سم قرار نگرفتی تو شمشیر به بدنت نخورد تو ارباً اربا شدی پشت پدر هم شکست
اسخوان های تو و پشت پدر هردو شکست
باز هم شکر کنار من و تو مادر نیست
من یک جمله ای از مادر شهید حججی دیدم: گفتند خانم فیلم فرزند شما پخش شد تو دست دشمن تو ماشین داعشی ها محاصره اش کردند سر از بدنش می خواهند جدا کنند آیا این صحنه ها کدامش برای شما سخت بود؟ دستگیری پسرت تو ماشین گرفتنش سر بریدنش ؟ گفت نه پسرم برای خدا رفت. اما یک چیزی را نمی توانم فراموش کنم دلم را شکست؛ آن هم لب های خشکیده ی محسن حججی بود. هرچه نگاه کردم تو این فیلم دیدم لب های بچه ام خشکیده هست .
سخت است برای مادر و پدر، علی اکبر تشنه آمد به میدان تشنه آمد پیش بابا . شنیدید روضه ی من همین یک جمله:
یک لحظه تو کربلا سه تا ندا بلند شد :
یک ندا از علی ، یا ابتاه! بابا بابا من را دریاب.
یک ندا از ابی عبدالله، ولدی یا علی ولدی یا علی. هفت بار از ته دل
ندای سوم مال کی بود؟ راوی گفت دیدم یک خانمی سرها را روی دست گذاشته هی می گوید : وا اُخیّاه و ابن اُخیّاه، برادرم . چرا برادرت ؟ آخر حسین دارد جان می دهد . برادرم عزیز برادرم.