بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
.لاحَولَ وَلا قُوَّهَ اِلا بِالله العَلیِ العَظیم
بحث امسال من در این دهه که حالا چند شبی شد اینجا عرض میکنم، بقیه اش را هم انشاءالله در مجلس قم ادامه خواهم داد، راجب عزت و حریه در سیره ی امام حسین (ع) است. اقایان عزیز، خواهران گرامی می-دانید یکی از کلیدی ترین بحثها در حوزه ی تربیت ،بحث عزت و ذلت است. خواری و شکست ناپذیری، عزت را معنا می¬کنیم اقتدار ، شکست ناپذیری، ذلت را معنا می¬کنیم خواری و زبونی!
در حوزه ی تربیت اقایانی که کار کردند می¬گویند اگر این دو حل شود خیلی مسائل حل می¬شود، اگر این دوتا تعریف شود، چون اغلب ناهنجاری¬ها، گناهان، ظلم ها،دست زدن به اصطلاح خطاها ناشی از ذلت نفس است.
نفس عزیز دروغ نمی گوید، نفس عزیز غیبت نمی¬کند، جنایت نمی¬کند و همه ی خوبیها و خیر ها و نیکی ها،منشاش عزت است، لذا این ها در حوزه ی تربیت یک جایگاه ویژه ای دارد، جایگاه خاصی دارد، حالا من این چند شب انشاءالله، به مرور بحث می کنم، حالا چرا این بحث را انتخاب کردم، چون من خیلی فکر می کنم روی منبر چه بگویم، یک روایتی دیدم که پیامبر خدا امام حسین(ع) را با شش ، هفت تا ویژگی معرفی کرد ، این روایت، جرقه ی این بحث را در ذهن من زد، حالا روایتش را هم برایتان می خوانم، البته مفصل است منتها یک مقداری اش را می خوانم،
این روایت در منابع مختلف ما امده است که امام حسین (ع) می فرماید :« من یک روز وارد شدم بر رسول خدا، یکی از اصحاب ایشان به نام اُبَی، ابی بن کعب هم آنجا نشسته بود، خب ، پیامبر که از دنیا رفته است امام حسین شش سالش بوده است مثلا لابد این قصه در چهارسالگی است در پنج سالگی است، می گوید من از در که وارد شدم پیامبر گرامی اسلام به من فرمودند: "مَرحَباَ بِک یا اَباعَبدِالله" ، یا زِینَ السَّماواتِ وَ الاَرض"، پیامبر با ان مقام با ان عظمت ، از لحاظ سنی خب ببینید، نزدیک شصت سال بیشتر از امام حسین، نزدیک شصت سال سنشان است، به امام حسین رو کردند فرمودند که : خوش آمدی ، اباعبدالله! ای زینت اسمان ها و زمین! " زَینَ السَّماواتِ وَ الاَرض".
امام حسین می گوید ابی اعتراض کرد یا سوال کرد! " فَقالَ لی ابی وَ کَیفَ یَکونَ یا رَسولَ الله زِینَ السَّماواتِ وَ الاَرض اَحد غَیرک؟".چگونه می شود شما زنده هستی، شما زینت اسمان و زمین هستی، مگر غیر از شما هم کسی زینت اسمان و زمین است؟ " زِینَ السَّماواتِ "، زینت اسمان و زمین شما هستی. چطور شما به این بچه گفتی " مَرحَبا بِک یا زِینَ السَّماواتِ وَ الاَرض؟". حالا اینجا پیامبر فرمود: " فَقال یا اَبی،وَالَّذی بَعثَنی بِالحق"، به ان خدایی که مرا مبعوث کرده است، " اِنَّ الحُسَین فِی السَّماء اَکبَرَ مِنهُ فِی الاَرض".شما زمینی ها خیلی حسین را نمی شناسید، اسمانی ها،فرشته ها،جبرئیل، میکائیل، آن هایی که در ملکوت اند، حسین را بیشتر از شما می شناسند، حسین در آنجا خیلی مقامش بالاتر است،
شما یک اربعینی می بینید، یک کربلایی می بینید، یک زائری می بینید، از این مجالس می بینید، مجلس ها و تجلیل های فرشته ها از امام حسین، به مراتب بیش از زمین است، " اَکبَر مِنهُ فِی الاَرض"، بعد این را فرمودند که حالا من اصلا جرقه ی بحث امسالم از اینجا زده شد، فرمودند " فَاِنَّه مَکتوبُ عَلی یَمینِ العَرش "، این حدیث یک تکه اش را شنیده اید ولی خب ناقص شنیده اید، من کاملش را عرض می کنم، فرمودند : " ابی ، کنار عرش خدا نوشته شده است،" حُسِین مِصباحُ هُدی "، حالا مِصباحُ الهُدی با الف و لام هم می گویند منتها این روایت الف و لام ندارد ، " وَ سَفینَهُ النَجاه"، مِصباح ، چراغ هدایت است، کشتی نجات است،" و اینجا منظورم است ، " وَ اِمامُ عِزِِّ"، امام عزت است، امام عزت که من به ذهنم رسید این عزت را یک قدری ما توضیح دهیم، " امام عِزِِِّ وَ فَخرِِ وَ بَحرُ عِلمِِ وَ ذُخر"، حسین دریای علم است، امام فخر است، امام عزت است، امام ذخیره است، بعد فرمودند " وِ لِمَن لا یَکونُ کَذالِک "، چرا حسین اینطور نباشد؟ "َوَ اِنَّ اللهَ رَکَّبَ فِی سَلبِهِ نُطفَهََ طَیِّبَهََ مُبارَکَه"خدا در صلب او امامی قرار داده که منظور امام زمان ارواحنا فداه است، نطفه ی پاکیزه چون ، نهمین امام از نسل امام حسین، امام زمان است.
خب ببینید، رسول خدا می فرمایند، شاید این تکه را بعضی از عزیزان نشنیده بودند، " امام عِزِِّ و فخر"، حسین ، این حالا امام حسین بچه هم بوده است، " امام عزت و امام افتخار است، اقایان عزیز، خواهران گرامی، بیش از صد ایه در قران خدا را عزیز معرفی کرده اند، غالبا هم وقتی عزیز می گویند کنارش یا قوی می گوید، یا می گوید غفور یا می گوید مثلا حکیم یا می گویند علیم! عزت یکی از پایه ترین و کلیدی ترین اوصاف الهی است،من دوتا ایه برای شما می خوانم ادرسش را هم می دهم، این ها یک نکاتی دارند چون هرچقدر منبرهای ما قرانی تر شوند اثرش بیشتر است،
این دوتا ایه را خوب گوش دهید، یکی ایه ی بیست و شش سوره ی آل عمران، که یک داستانی دارد،داستانش این است که وقتی پیامبر گرامی اسلام مشغول کندن خندق شدند، خب می دانید خندق دور تا دور مدینه، البته همه اش نه، یک جاهایی اش کوه بود، قرار شد هر ده نفری چند مار را بکنند، پیامبر هم تعیین کرد شما ده نفر اینجا شما انجا، سلمان می گوید ما با عده ای مشغول کندن خندق بودیم، به یک سنگی خوردیم، خیلی محکم بود، مثل این سنگ های مرمیه، سنگ سپید، سپید رنگ، هرچقدر کلنگ زدیم می گوید تعبیر حدیث این است دو سه تا از این وسیله هایمان خراب شد یعنی نوک هایشان کج شدند اما این سنگ دیدم کار ما نیست، ده نفر هم بودیم امدند خدمت پیامبر گفتند یا رسول الله،ما حریف یک سنگ نمی شویم،خیلی بزرگ است، فرمود من می ایم، خودش امد دیگر بعضی جاها کار کار الهی است، مثل خیبر که حضرت امیر درش را با قوت بشری نکند، والا خب ادم خیلی انجا بودند،
یک نفر امد یک در خودش فرمود ، فرمود " قَلَعتُ"، من این باب را به قدرت الهی ، ان دستی که عصا اژدها می کند دست عادی نیست، این قدرت بود، حضرت امدند، وسیله را گرفتند ، بالا بردند، یک کلنگ زد سنگ یک شکاف برداشت؟ حضرت فرمودند : نابودی کاخ های مدائن را می بینم و روزی که اسلام به انجا هم می رسد، جرقه می زد دیگر، کلنگ دوم را زد، یک شکاف محکم تری ، یک خرده سنگ از هم پاشید، فرمود نابوی کاخ های صنعا و یمن را می بینم که انجا اسلام می اید و این ها ایمان می اورند، سومین کلنگ را که زد دیگر سنگ خرد شد توانستند تکه هایش را بردارند، فرمود : نابودی کاخ های روم را می بینم که اسلام در انجا نفوذ می کند و خبر از سه پیشرفت اسلام در مدائن و روم و یمن دادند،
منافقین شروع کردند خندیدن، مسخره کردن، اقا شما از ترس دارید دور خودتان خندق می کنید ، یک عده مشرک دارند به طرف مدینه می ایند خودتان مدینه ی تان را نمی توانید مثلا حفظ کنید حالا ان پیشکشتان، خیلی زرنگ هستید مواظب عرض می کنم مدینه باشید، مواظب شهر خودتان باشید، یک همچین حرف هایی شروع کردند تمسخر خبر به پیامبر رسید،
این ایه نازل شد، ایه ی بیست و شش سوره ی ال عمران که روایت داریم رسول خدا فرمود هرکس می خواهد دعا کند اول این ایه را بخواند بعد دعا کند دعایش زودتر به اجابت می رسد، من فکر کنم ایه اش را هم نوشته ام، فرمود ایه ی بیست وشش و بیست و هفت، دوایه است فرمودند: اسم اعظم در ان است، " بِسمِ اللهِ الاَعظَم "، فرمود این ها اسم اعظم در ان است که " اذا دَعا "، اگر بنده ای خدارا با این ایه بخواند " اَجابَ "، حالا امتحان کنید یک وقتی دعاهایی که دارید این ایه را قبلش بخوانید البته من یکی اش را بحث می کنم شما هردو ایه اش را بخوانید، ایه این است که انجا نازل شد : پیامبر، مسخره کردند؟ می گویند که تو نمی توانی این پیروزی هارا بدست بیاوری؟
" قُلَ اللّهُمَّ مالِکَ المُلکِ تُوتِی المُلکَ مَن تَشاءُ وَ تَنزِعُ المُلکَ مِمَّن تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشاءُ بِیَدِکَ الخَیر اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیِِ قَدیر ".
مستحب است قبل از دعایتان این دعا را بخوانید و ایه ی بعدی که تا بغیر حساب، در روایت دارد این دو ایه، این ایه که ایه ی مهمی است، علامه ی طباطبایی می گوید از ایات مهم و کلیدی قران است، " قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ المُلک "، خدا ملک می دهد، خدا سلطنت می دهد، خدا قدرت می دهد، خدامی گیرد،خدا عزت می دهد،خدا ذلت می دهد، همه چیز به دست خداست، البته یک شبه ای در ذهن شما نیاید پس بنی امیه هم خدا قدرت داد، به بنی عباس هم خدا قدرت داد، صدام هم مصداق این این است، قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ المُلک"، اخر یزید این حرف را می زند، چوب خیزران به لب و دندان اباعبدالله می زد و این ایه را می خواند،
اتفاقا روایت دیدم یک کسی امد پیش امام صادق گفت اقا بنی امیه هم مصداق این ایه اند ؟ خیلی دقیق است، شبهه نباید در ذهن ادم بماند، اقا فرمودند : " لَیسَ حَیثُ تَذهَب "، اینطور که تو فکر میکنی نیست، " قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ المُلک "، یعنی ملک حقیقی، ملک دینی ان چیزی که به پیامبر داد، ان چیزی که به امیر المومنین داد،ان چیزی که به امام زمان داد، ان چیزی که به عادلان و متدیننان می دهد، فرمود : " ولکن بنی امیه اخذوا منا "، بنی امیه از ما این ملک را گرفتند، اخذ کردند؛
دشمنان همین الان ال سعود، ال خلیفه این ها مصداق این ایه اند، فرموند : این ها از ما غصب کردند، یک مثال ساده اش این است مثلا ما می گوییم رزق، اقا شما سرکار می روید، تلاش می کنید، این رزق شماست، ان کسی که دزدی می کند رزق است؟ نه! ان هم پول بدست می اورد اما ایا می شود گفت خدا رزق می دهد یک کیسه دزدی کند بگوید خب خدا رزق مارا داده است، درست مثل لقمه ی حلال و حرام است، هردو لقمه اند، هردو رزق اند ، هردویش ملک است، هردو حکومت است اما یکی خدا داده است و یکی ماخوذ و مغصوب است،
این یک ایه که من می خواستم امشب خدمت تان بخوانم، این ایه را حفظ کنید گاهی قبل از دعاها بخوانید که مهم ان کلمه ی " تُعِزُّ مَن تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشاء"، ایه ی دیگر که روایت داریم این ایه را امیر المومنین فرمود بعد از هرنمازتان بخوانید، در یک روایت دیگر از وجود مقدس امام صادق(ع)، دیدم فرمود: از هر مجلسی که بلند می شوید این این ایه را بخوانید، اقا مهمانی می روید، روزه می روید،جلسه ای می روید، خیلی عجیب است، تعبیر دارد از هر مجلسی کسی بلند می شود این ایه را بخواند خدا به او روز قیامت درجه می دهد، مقام می دهد، در یک روایت دارد امیر المومنین فرمود بعد از هر نماز این ایه را بخوانید، این ایه، اخر سوره ی صافات است، سه تا ایه ی اخر سوره ی صافات که الحمدالله خیلی از شما بلدید، ایه این است : " سُبحانَ رَبِّکَ رَبِّ العِزَّهِ عَمّا یَصِفون - وَسَلامُُ عَلَی المُرسَلین وَالحَمدُاللهِ رَبِّ العالَمین.
بعضی از مفسرین می گویند تمام اعتقادات در این سه ایه امده است، توحید، سُبحانَ رَبِّکَ رَبِّ العِزَّه عَمّا یَصِفون - هیچ کس حق ندارد برای خدا شریک قائل شود، خدا منزه است از توصیف هایی که ما می کنیم، توصیف هایی که ما می کنیم گاهی ناقص است، خدا از حرف هایی که بشر بخواهد راجب او، به عظمت او بزند،" سُبحانَ رَبِّکَ رَبِّ العِزَّهِ عَمّا یَصِفون "، این راجع به توحید،
دو ، " وَسَلامُُ عَلَی المُرسَلین، نبوت. همه ی انبیاء هم هست، ما در قران داریم گاهی " سَلام عَلی نوح "، سلام بر ابراهیم، اما اینجا می گوید و السَّلامُ علی المُرسَلین، همه ی انبیاء،این هم نبوت، و سوم " وَالحَمدُاللهِ رَبِّ العالَمین". دو عالم است، دنیاو اخرت، این هم معاد، یعنی ارکان اعتقادات ما سه تا است دیگر، توحید، نبوت، معاد، هرسه در این ایه امده است، "سُبحانَ رَبِّکَ رَبِّ العِزَّهِ عَمّا یَصِفون". " رَبِّ العِزَّه". بحث عزت و ذلت در حوزه ی تربیت خیلی مهم است، خیلی کلیدی است،
غالب این جرم ها ،جنایت ها، ادم کشی ها، ناشی از ذلت نفس است. ناشی از خواری نفس است. من پنج شش موردش را برایتان مثال می زنم، دسته بندی شده هم می گویم ، ببینید ذلت نفس چه کار هایی که نمی کند، تا برسیم به اباعبدالله (ع)، ارام ارام، که شعارش این بود، " هَیهات مِنَّا الذِّلَّه "، شعارش این بود :من خودم را به دست شما ذلیلانه نمی دهم، شعارش این بود : " المَوت فی عِزَّه "، مرگ با عزت اززندگی با ذلت بالاتر است. امام حسین درس عزت را اموخت. درس اقتدار اموخت. لذا شما می بینید ، افراد غیر مسلمان مثل " انتوان بارا"، ایشان مسیحی است، یک کتاب دارد به نام " حسین در اندیشه ی مسیحیان "،می گوید: حسین به دنیا عزت را یاد داد و آموخت که می شود با عزت در مقابل دنیای ظلم ایستاد.
اکثر گرفتاری ها ناشی از ذلت است ببینید شیطان اول ادم را خوار می کند، ادم پست می شود، شما ببینید یک دور در ویترین یک طلا در مغازه است، اما یک تکه چیزمثلا بی خود در کوچه است، پا رویش می گذارند، رد می شوند،همینطور زیر پا تا در کوچه نیفتد که زیر پا نمی رود، تا در مسیر نرود که له نمی شود،لذا قران می فرماید فرعون اول قومش را خوار کرد بعد گفت مرا پرستش کنید، " استخف قومه "،این خیلی مهم است، امروز دشمنان هم در دنیا همین کار را می کنند،یعنی به کشور ها تلقین می کنند، شما نمی توانید، عزتان نمی اید، ما باید برنامه ریزی کنیم، ما باید به شما سلاح بدهیم، ما باید برای شما تصمیم بگیریم، انوقت راحت مدیریت می کنند، چه کسی این را گفته است؟ امام به ما اموخت که می شود مقابل ستمگران هم با عزت ایستاد،ریشه ی بسیاری از گرفتاری ها ذلت نفس است ، من پنج شش مورد برای شما می شمارم، دقت بفرمایید،
یکی ظلم، خدمت امام صادق(ع) امد، یک کسی گفت یابن رسول الله، یک همسایه دارم به من خیلی ظلم می کند، خب بعضی ها متاسفانه همسایه ازار هستند، همسایه ازاری حرام است، همسایه حقوق دارد، پیامبر فرمود اینقدر خدا به من سفارش همسایه را کرد که من فکر کردم ارث می برد، اینقدر سفارش کرد، قرات ببینید چند جا سفارش جار شده است، حضرت زهرا شب تاصبح در حق همسایه ها دعا کردند. گفت اقا همسایه اذیتم می کند، من با او کنار می ایم، می گویم باشد من تحمل میکنم،بالاخره از رو برود، ولی مردم به من می گویند تو ذلیلی، تو خواری،تو ترسویی،
امام صادق فرمودند : " انما الذلیل من ظلم "،این را می خواستم بگویم، ذلیل ان کسی است که ظلم می کند، تو داری می گذری ، عفو نشانه ی عزت است، ذلیل ظالم است، پس یکی از نشانه های ذلت ظلم است، هرکس زور بگوید ظلم است، یک روایت امشب خدمتتان بدهم خیلی جالب بود، یک خانمی بود، زمان پیامبر این سرگین جمع می کرد، سرگین یعنی مدفوعاتی که در کوچه و خیابان حالا برای کود می برد نمی دانم چه کار می کرد به هرحال کارش این بود یک زن به هرحال فقیری بود در کوچه های مدینه فضولات حیوانات را جمع می کرد، کود می کرد ، مثلا می فروخت به این باغدارها، یک روزپیامبر امدند با اصحاب رد شوند او وسط کوچه ایستاده بود،به او گفتند رو کتار رسول الله می خواهد رد شود حالا کوچه باریک است راه بسته، گفت "الطَریقُ واثق"،راه باز است، بیاید پیامبر برود، حضرت امد رد شود خودش را کشید این طرف یک خرده،باز راه تنگ شد، دوباره اصحاب به او تذکر دادند، پیامبر فرمود " دعوها فانها جباره "، اورا ول کنید ، او متکبر است، می خواهد خود را نشان دهد، ما می ایستیم تا برود،
دیدی گاهی اوقات ماشین ها شاخ به شاخ می شوند، اقا بایست تا برود، بالاخره بعضی اوقات، این حدیث است، " ما مِن رَجُلِِ تَکبَر او تَجَبَّرُ اِلّا لِذِلِّه یَجِدها فِی نَفسِه "، هرکس تکبر می کند ذلیل است، هرکس ظلم می کند ذلیل است، انسان های ذلیل دیگران را متهم می کنند، برای مردم حرف در می اورند، ایجاد بحران می کنند،
مسلم وقتی وارد دار العماره ی کوفه شد، اولین حرفی که ابن زیاد ملعون به او زد حالا ببینید شما، حرف را ببینید، من رفتم سندش را هم پیدا کردم، شنیده بودم منتها نمی دانستم نقل شده ، سندش را هم امشب پیدا کردم، رو به مسلم کرد؛ گفت " اِنَّکَ رَجب تَشرَبُ الخُمر فِی المَدینَه "،تو در مدینه شراب می خوری، ما به این جرم اورا گرفتیم، مسلم ، پسر عقیل با ان مقام ، با ان جایگاه، نایب خاص،گفت پسر زیاد، شراب خور تو هستی و پدرت، خاندانتان، گوشت و پوست ما با این ها ارتباط ندارد،ببین ادم ذلیل می خواهد طرفش را بکوبد تهمت درست می کند
امام جواد در کوچه های مدینه می رفت، خب اقا اهل عبادت بود، شب بیدار بود، به هرحال این در چهره ی ایشان اثر می گذاشت ، یک مقداری این چهره گاهی خسته نشان می داد، از اثر عبادت و نماز شب، حاکم ملعون مدینه اقا را دید گفت شما مست هستی، الله اکبر ادم نمی تواند روی منبر این حرف هارا بزند، امام خیلی ناراحت شد فرمودند : این مسائلی که تو می گویی ما سفره ای که سرش شراب باشد نمی نشینیم، ببینید می گویند کافر همه را به کیش خود پندارد، امام دلش شکست، نفرینش کرد، راوی حدیث می گوید مدتی بعد از حکومت مرکزی ، خدا نکند امام ادم را نفرین کند، یک کاری کنید امام زمان برایتان دعا کند، می گوید مدتی بعد حکومت مرکزی علیه این حاکم شورید و ایشان را برداشتند و مالش را هم گرفتند و اسیرش کردند و اورا اعدام کردند.
من آمدم به امام هادی گفتم، امام هادی(ع) ، بیست و دو مرتبه فرمود : " الحمدالله ، الحمدالله ، الحمدالله ". گاهی اوقات ادم خیلی خوشحال می شود، مثلا الان به شما بگویند نتانیاهو به درک واصل شده، صد الحمدالله می گویید، انشاءالله این اتفاق بیفتد، گفت آقا خیلی خوشحال شدید، اگر می دانستم زودتر خدمتتان می رسیدم خبر می دادم، فرمود این نانجیب پدر مرا تهمت زد،تهمت سنگین است. به پدر من تهمت شراب زد و پدرم نفرینش کرد، "الحمدالله می گویم که این درواقع نفرین پدرم در حق او محقق شد.
ادم ذلیل این است دیگر، ببینید شما، نسبت شراب به امام می دهد، نسبت شراب به مسلم بن عقیل می دهد، جلوی پیامبر می ایستد خود نشان دهد تکبر می ورزد، ظلم می کند، در همین جریان کربلا، یک روز ، یعنی روز عاشورا، زهیر به میدان امد، در روایت دارد، شروع کرد سخنرانی کردن، همینطور که صحبت می کرد، شمر ملعون امد فریاد زد گفت زهیر شما که جهنم می روی، خودتان ، امامتان، با تندی،این حرف ها چیست می زنید؟ برو این حرف هارا نزن، در روایت دارد زهیر رو به شمر کرد، گفت : " اِنَّما اَنتَ بَهیمَه "، تو اصلا انسان نیستی، " ما اَخاطَبُک "،من با تو حرف نمی زنم، یعنی ذلت انسان به اینجا می رسد، شما بعضی از این جرم هایی که این روزنامه ها گاهی می نویسند، جنایت ها، اخبار هم گاهی مطرح می کند، در بیست وسی جاهای مختلف، ببینید چطور یک ادم به خودش اجازه می دهد یک کودک را مصله کند، تجاوز کند، جنابت کند، این ها تمامش ناشی از ذلت است، من حالا می گویم شب های دیگر ، چه کنیم نفسمان ذلیل نشود،
سوره ی مبارکه ی منافقون را اگر نگاه کنید، یا سوره ی توبه، قران کریم داستانی را نقل می کند،حالا من ادرس را تردید کردم دقیق تر خدمتتان عرض می کنم،می فرماید : شان نزول این داستان این است، پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) رفتند برای جنگی، از این نبرد که بر می گشتند، مسلمانان خیلی خسته شدند، مسلمانان مهاجر و انصار، مهاجر به مردم مکه می گویند، انصار به مردم مدینه، تشنه شده بودند، رسیدند سر یک چاه ابی، صاحب تفسیر مجمع البیان نقل می کند دونفر کنار این چاه امدند اب بردارند، سطل هایشان را باهم درچاه انداختند، یکی از مهاجرین بود، یکی از انصار، خب عرض کردم مثل یک ماشینی که سر یک کوچه ی باریک ایستاد، نه این می تواند برود نه ان، لج می کنند گاهی باهم.
اقا این طناب ها به هم گره خورد سطل ها پایین رفتند گیر کردند، نه این توانست اب بکشد، نه او!
دعوایشان شد،ان فرد مهاجر یک سیلی به گوش این فرد انصاری! عبدالله بن عبید از منافقین است، بلند شد امد مردم مدینه را جمع کرد، گفت ها!! حال دیگر کار مهاجرین و مردم مکه به جایی رسیده که به گوش ما می زنند؟ اگرپایمان به مدینه برسد این تعبیر، گفت : اگر پایمان به مدینه برسد، این هارا از مدینه بیرون می کنیم. این هارا از مدینه خارج می کنیم! ما عزیزها، این را گفت، الاعز، این ذلیل ها! مردم مهاجر را ، مهاجرین چه کسانی بودند؟ خود امیر المومنین مهاجر است، از مکه امده است، عمار یاسر، مقداد، سلمان، گفت این ذلیل هارا ما عزیزها از مدینه بیرون می ریزیم، زید بن علقم بچه بود، نوجوانی بود، دوید به پیامبر رفت خبر داد گفت یا رسول الله دعوا شده است، عبدالله بن ابی هم دارد این حرف هارادمی زند، دارد تحریک می کند، رسول خدا امد ارامشان کرد، فرمان حرکت داد به طرف مدینه،وقتی رسیدند مدینه ایه نازل شد، اول پیامبر به ظاهر زید بن علقم را تایید نکرد، چون منافقین گفتند زید دروغ می گوید، عبدالله ین ابی چنین حرفی نزده، ایه نازل شد، پیامبر!! همین اقا گفت " لَاِن رَجَعنا اِلَی المَدینه"، اگر برگردیم به مدینه، ما عزیزها این ذلیل هارا خارج می کنیم، وقتی این ایه نازل شد، پیامبر زید بن علقم را خواست ، فرمود : خوشحال باش، خدا تصدیقت کرد، خدا حرفت را تایید کرد، پسر عبدالله بن ابی پیش پیامبر امد گفت اجازه ندهید پدرم را بکشند، این منافق ، این کسی که ایه علیه او نازل شده، حضرت فرمود : نه، پدرت درست است بد است، درست مارا اذیت کرده، درست است ازار داده، سوره ی منافقون، بیشتر ایاتش در مذمت عبدالله بن ابی است، عبدالله ابن ابی همان کسی است که سیصد نفر را در احد جدا کرد، هزار نفر مسلمان بودند سیصد تایشان را جدا کرد گفت ما داخل مدینه می جنگیم وضربه زد به اسلام، حضرت فرمود : نه پدرت، تو کاری نداشته باش!
چندروز بعد هم یک مرضی گرفت و به درک واصل شد. این را می خواستم بگویم این ذلت نفس است، حدیثش را برایتان بخوانم،" نِفاقُ المَرء مِن ذُلِّ یَجِدُهُ فِی نَفسِه" ، اگر نفاق است، از ذلت است، اگر تکبر است از ذلت است، اگر ظلم است از ذلت است، اگر جنایت است از ذلت است، اگر اتهام و تهمت زدن است از ذلت نفس است، اگر دروغ است، دروغ گویی هم همین است، انسان های ذلیل، ادم صادق عزت نفسش اجازه می دهد دروغ بگوید، به همین جهت هم اقایان، خواهران، جوانان دقت کنید، شیطان سعی اش این است، نفس انسان، خوار شود،
حدیث می گوید : " من حانَتَ عَلَیه نَفسِه "، هرکس نفسش خوار شد، فلا تامن شره "، دیگر از شرش ایمن نباشید، هرکاری از او بر می اید، دروغ می اید، ربا می اید، خیانت می اید، چون عزت و کرامت، ببینید، شما در زیارت عاشورا چه می گویید؟ می گویید : حسین جان، خدا به ما به واسطه ی شما کرامت داد، " اَکرَمَنی بِک "، اگر نفس کریم شد، عزیز شد، چرا می گویند، " اَکرَمو اولادِکُم "، بچه هایتان را با کرامت بزرگ کنید، تربیتتان بر محور کرامت باشد، اگر نفس عزیز شد، مرتکب خطا نمی شود، مرتکب جرم نمی شود، اقایان، خواهران، ما دو جور عزت داریم، عزت پنداری، عزت حقیقی! چه جور ما سراب داریم اب هم داریم؟ شما دریا می روید، می گویند این اب است، اما در جاده نگاه می کنید افتاب در اسفالت افتاده می گویند این سراب است، " یَحسَبه الظَمان ماء "، ادم تشنه سراب را اب می بیند، چطور سراب داریم، اب داریم؟ کالای اصلی داریم، کالای قلابی داریم؟ جنس حقیقی داریم ، جنس مجازی داریم؟ عزت هم دوجور است : عزت پنداری ، عزت حقیقی!
عزت پنداری این ادم چیزی را که عزت نیست عزت فرض کند، همانطور که سراب را چه فرض می کند؟ اب فرض می کند.
قران کریم می فرماید : ساحران پیش فرعون امدند ، " قَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ"، به عزت فرعون ما موسی را زمین می زنیم، این عزت پنداری است، چرا؟ چون ساحران فکر می کردند قدرت، پول، حکومت، این ها عزت اند، "قَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ، " به عزت فرعون ما موسی را زمین می زنیم، یک مقداری گذشت، موسی عصی انداخت، اژدها شد، شعبده های این هارا جمع کرد دیدند، نه!! این عزت نیست! به قول یکی از مفسرین می گوید این تعزز است، عزت پنداری است، عزت تراشی است، این عین ذلت است، لذا همه ی ان ها به موسی ایمان اوردند، خیلی عجیب است، یک چشم بر هم زدن همه از عزت پوشالی رفتند سراغ عزت حقیقی،از عزت پنداری رفتند سراغ عزت واقعی.
به گونه ای که همان ادمی که می گفتند عزیز است به خاطر او ما موسی را زمین می زنیم، گفت دست و پایتان را قطع می کنم، گفتند : بکن! می کشمتان! گفتند : بکش!شما بدون اجازه ی من! یک عمر از فرعون حقوق گرفته بودند، یک عمر نان فرعون را خورده بودند اینجا بدردش بخورند، اینجا هم بدردش نخورد! این عزت پنداری بود، دقت کردید؟ قران کریم می فرماید، " اَخَذتهُ العزَّهُ بِالاِسم"، بعضی ها فکر می کنند قلدری و زورگویی و گناه عزت می اورد، احدی با گناه به عزت نرسیده است، امام مجتبی فرمود، فرمود هرکسی می خواهد عزیز شود، از ذلت گناه باید بیرون بیاید،
اقایان، خواهران، جوانان، گناه ادم را خوار می کند، معصیت انسان را زمین می زند، حبس دعا می کند، نعمت هارا تغییر می دهد، موجب می شود پرده ها دریده شود، کلک ، این ها وعده ی قران است ببینید، ما باورهایمان ضعیف است، والا خدا می گوید ربا نابود می شود، صدقه چند برابر می شود، حالا شما به یک کسی بگو قرض، می گوید قرض هجده برابر می شود، اگر به تو پول به تو داد گفت سر سال اینقدر پول رویش بگذار به من بده، اصل پولش هم از بین می رود، " یَمحَقُ الله الرِّبی وَ یُربِی الصَّدَقات "، باور می خواهد، اعتقاد از بین مردم از بین رفته است، که الان به هرکسی می گویی پول بده می گوید اینقدر سودش می شود،
یک داستانی برایتان عرض کنم، اسن عزت پنداری و حقیقی روشن شود، هارون الرشید دل درد گرفت، دل درد شدید، به حدی که به خودش می پیچید از درد، رفتند پزشک اوردند، آنچه که از او می امد از داروها اورد، فایده نکرد ، گفت کار از دست من خارج است، یک عزیزی که پیش خدا عزیز است باید دعا کند خوب شود، دیدی گاهی اوقات خود پزشک ها می گویند کار از دست ما خارج است دعا کنید البته قبل از انکه کار دست ان ها باشد باید دعا کرد چون پزشک واسطه است، " یا من اسمه دواء "، انشاءالله همینجا دعا می کنیم خدا همه ی مریض هایمان را شفا دهد، گفت یک عزیزی بیاورید دعا کند ، اتفاقا موسی بن جعفر (ع) ، بغداد بودند، خب این ها خودشان می دانستند این ها عزیز هستند، بابا زینب کبری در مجلس یزید با ان وضعیت ،لباس های مندرس، طناب به دست بسته، هشتاد و چند تا زن و بچه، اما عزیز بود و یزید ذلیل بود، عزت و ذلت به ظاهر نیست، اقا موسی بن جعفر امد، گفتند اقا هارون خیلی حالش بد است، شما دعا کنید، ائمه ی ما از این فرصت ها استفاده می کردند حرفشان را هم بزنند، امام یک دعای سیاسی کرد، گفت خدا همانطور که ذلت گناه را به هارون چشاندی، الان با همه ی ثروتش حریف این دل درد نمی شود، خدایا عزت مارا نیز به او بچشان! دل درد متوقف شد.تمام شد.
گفت اقا چه کار کردی؟ گفت : هیچی، یک لحظه ، حالا تعبیر من، کوپن عزتمان استفاده کردیم، از اعتبار عزت، این عزت است، به قیافه نیست، این است که پیامبر گرامی اسلام قبرستان امد دید صاحب یک قبری را عذاب می کنند، فرمود خیلی عذابش شدید است، گفتند چرا یا رسول الله؟ فرمود سخن چین بوده است، بین زن و شوهر ها، می دانید که خدا خیلی از این هایی که اختلاف ایجاد می کنند بدش می اید، هرکسی می خواهد باشد، مادرش باشد، برادرش باشد، فامیل زن باشد، فامیل شوهر باشد، دخالت می کنند، اختلاف ایجاد می کنند، فرمود سخن چین بوده است،
"السَّلام عَلَی الحُسَین وَ عَلی عَلیِ بنِ الحُسَین وَ عَلی اَولادِ الحُسَین وَ عَلی اَصحابِ الحُسَین ".
به آبروی اباعبدالله قسمت می دهم، در ظهور اقایمان تعجیل بفرما،
موانع فرج را برطرف بگردان،
به مقربان درگاهت خدایا، مارا از قران و اهل بیت جدا مگردان،
به مقربان درگاهت ازدواج و اشتغال جوانانمان را فراهم بفرما، بالنبی و آله صلواتی عنایت بفرمایید