-سال ۹۳
بحث ما در شبهای گذشته بحث سبک زندگی حسینی و اهلبیت علیه السلام بود که در این شبها سه اصل مهم در زندگی اهل بیت علیه السلام خدمت شما عرض کردیم یکی بحث ترس از خدا ،دوم بحث حریت و سوم بحث عفو و گذشت رو خدمت شما عرض کردیم وامشب به یک ویژگی اشاره میکنم که بسیار مهمه و کلیدی هست ویژگی خداست یعنی اگر کسی نداره یعنی صفت الهی رو نداره و اگر کسی داره یعنی متثف هست به این صفت الهی وآن ویژگی غیرت هست
در حدیث داریم إنَّ اللّه َ تَباركَ وتَعالى غَيورٌ يُحِبُّ كُلَّ غَيورٍ (خدا غیرتمند هست و همه ادمهای غیور رو دوست داره)در حدیث دیگری داریم و ما أحَدٌ أغيَرَ مِن اللّه ِ ، و مِن غَيرَتِهِ حَرَّمَ الفَواحِشَ(در این عالم هستی هیچ موجودی غیرتمند تر از خدا نیست بخاطر غیرتش هست که کار فحشاء رو حروم میدونه )
لذا شما ببینید قرآن بعضی داستانهای حساس رو بیان میکنه مثل داستان یوسف و زلیخا ،داستان حضرت مریم و اون فرشته ایی که مریم فکر کرد مرد نامحرم هست به طرفش می آمد ،قصه موسی و دخترهای شعیب ،قصه یوسف با زنان مصر ولی هرگز مثل این رمانهایی که داخل بازار گاهی فاش مینویسند و تحریک کننده هستند و لذا شما در قرآن میبینید طوری بیان میشه که اون اصل جریان باز نمیشه و این همون غیرت الهی هست
من یه تعریفی از غیرت رو به شما ارائه بدم که یکی پرسید بدونید اصلا غیرت چی هست ،ببینید یه چیزهایی رو انسان دوست داره و براش یک ارزش هست واگر کسی متعرض به اون ارزشها شد آدم اگر تغییر کرد ،موضع گرفت و عکس العمل نشون داد اینو میگن غیرت.اصلا غیرت از کلمه تغییر میاد ،شما روی یه چیزی حساسی دوست داری و محبوبت هست و یه کسی میخواد متعرض این محبوبت بشه شما جلوش میایستی اینو میگن غیرت.
غیرت یعنی مرزبانی ،غیر یک میل فطری و درونیست نسبت به کشورش ،مثلا شما میرید به یه کشور دیگه ایی یکی میاد به ایرانیها جسارت میکنه شما ناراحت میشید یا نه نسبت به شهرت یا یه روستایی دارید شما اهل یه منطقه ایی هستی یکی یه توهین به اون منطقه میکنه،یا نه زبانت ،زبانت فارس هست ترکیه ،عربیه هر چیزی گاهی یه مقاله و یا کاریکاتور نسبت به یه زبان و فرهنگ چیزی گفته غوغا بپا شده ،غیرت نسبت به سرزمین ،غیرت نسبت به آبرو ،یکی بیاد با آبروی شما بازی کنه حساسیت نشون میدید،غیرت نسبت به دین ،غیرت نسبت به ناموس خب چندتا شمردم ولی وقتی میگن غیرت همه ذهن ها به سمت ناموس میره اینجا بیشتر به کار میره .
ابتدا من سه چهار تا داستان تاریخی از غیرت انبیا خدمت شما عرض کنم قبل از این داستانها این حدیث رو خدمت شما عرض کنم:إذا لم يَغِرِ الرجُلُ فهُو مَنكوسُ القَلبِ(کسی که غیرت نداره قلبش وارونه هست )مرحوم مجلسی میفرماید کسی که قلبش وارونه شد مثل کاسه ایی هست که اون رو وارونه کنی هیچی داخلش نمی مونه قلبی هم که وارونه شد هیچ چیزی داخلش باقی نمی مونه و خالی میشه راحت تن به گناه میده راحت با نامحرم ارتباط برقرار میکنه راحت سراغ معصیت میره ولذا این حدیث خیلی زیباست اگر کسی غیرت نداشته باشه قلبش برعکسه مثل کاسه خالی چیزی رو داخل خودش نگه نمیداره.
خب بریم سراغ زندگی انبیاء حضرت ابراهیم یه روز وارد خانه شد دید یک جوان رشید ولی با موهای سفید خیلی ناراحت شد اونم ابراهیمی که وقتی میخواست همسرش رو بجایی ببره اون رو داخل کجاوه قرار میداد حالا یه مرد وسط حیات خونه ایستاده با عصبانیت حمله کرد به طرفش گفت اینجا چکار میکنی (اینو میگن غیرت)گفت بابا من عزرائیل هستم ملک الموتم فرشته دیگه همه خونه ها میره محرم و نامحرم نداره فرشته به شکل هر انسانی هم میتونه در بیاد برخلاف شیطان که به شکل حیوان هم میتونه در بیاد لذا جبرئیل هم فقط دوبار با شکل واقعیش اومد پیش پیامبر که خیلی با ابحت و زیبا بود ولی بقیه مواقع به شکل یک جوان عادی میومد (یک آقایی بود در مدینه خیلی خوشکل و زیبا بوده بنام دهیه کلبی جبرئیل به چهره این میومد پیش پیامبر لذا وقتی این پیش پیامبر بود مردم شک میکردند که این جبرئیله یا خود اون بنده خدا(خوشبحالش)پیغمبر میفرمود هر وقت این پیش من هست احتیاط کنید و نیایید جلو چون به چهره این میامد )وقتی گفت عزرائیلم حضرت ابراهیم جا خورد انا لله و انا الیه…گفت اومدی جانمو بگیری ؟گفت اومدم بهت بگم خدا خلیل قرارت داده صفت خلیل بودن رو بهت داده .
رسول گرامی اسلام میفرماید : كانَ إبراهيمُ أبي غَيورا وأنا أغيَرُ مِنهُ(پدرم ابراهیم غیرتمند بود و من از او غیرتمند ترم)
داستان حضرت یوسف،تنها زلیخا سراغ یوسف نیومد بلکه بعدا بقیه زنهای مصر هم اومدن سراغش ،بقیه هم به دنبال این جوان افتادند ،چی گفت ؟غیرت رو ببینید:قَالَ رَبِّ ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَيَّ(خودش به خدا خط داد گفت خدایا زندان بهتر است از اینکه اینا میان سراغم)حاضر شد زندان بره ولی هرزه ها دورش رو نگیرن
همه شما قصه موسی رو در قرآن بارها شندید خوندید و دیدیدوقتی دخترهای شعیب موسی کمکشون کرد دوتا دختر بودند عفیف بودند پاک بودند موسی میخواست بره پیش پدرشون شعیب،خب راه رو بلد نیست خب دخترها باید جلو برن موسی باید پشت سر اینها بره پشت سر نامحرم رفتن خطرناکه،موسی گفت من جلو میرم شما هم پشت سر گفتند مگر بلد هستی گفت نه من جلو میرم کوچه رو میرم هرجا لازم بود راست برم بگید راست هر جا هم چپ بگید تا چپ برم،این حیای موسی هست.
پیغمبر گرامی اسلام در مدینه نماز عشا رو که میخوند حضرت میامدند چندتا جوان بیمار دل مسجد نمیرفتند داخل کوچه می نشستند تا خانمها از مسجد میومدند بیرون یه چیزی به اینها می گفتند با اینکه اینها محجبه بودند شب بود تاریک بود ولی متاسفانه بعضی ها مریض هستند آخه با یه متلک گفتن به کجا میرسی (بعضی ها صدها یا هزاران پیامک ناشناس میزنه تا بلکه یکیش بگیره)خبر رسید به پیامبر خانمها گفتند دیگه ما نماز نمیاییم این جوونها اذیت میکنند ایه نازل شد سوره احزاب : لَئِن لَم يَنتَهِ المُنافِقونَ وَالَّذينَ في قُلوبِهِم مَرَضٌ وَالمُرجِفونَ فِي المَدينَةِ لَنُغرِيَنَّكَ بِهِم ثُمَّ لا يُجاوِرونَكَ فيها إِلّا قَليلًا (اگر منافقان و بیماردلان و آنها که اخبار دروغ و شایعات بیاساس در مدینه پخش می کنند دست از کار خود بر ندارند، تو را بر ضدّ آنان میشورانیم، سپس جز مدّت کوتاهی نمیتوانند در کنار تو در این شهر بمانند!)وقتی پیامبر ایه رو خوند دیگه حساب کار خودشون رو کردند رسول خدا خیلی حساس بود
پیامبر یه روز در حجره همسرش نشسته بود حکم بن ابی العاص از روزنه اومد داخل اتاق پیامبر رو نگاه کرد خونه ها که مثل امروزه نبود از داخل روزنه داخل اتاق پیامبر رو دید میزد حضرت یه عصایی نوک تیز داشت عصا رو برداشت با سرعت رفت به سمتش ولی حکم فرار کرد و پیامبر بهش نرسید پیغمبر فرمود اگر بهش میرسیدم چشماش رو از حدقه در میاوردم (پیامبر هم که نعوذبالله خالی نمیبنده)میدونید که دوتا چشم دیه کامل یه انسان رو داره ولی در عین حال جایی که اجازه نیست کسی نگاه کنه اجازه داده شده و این اهمیت عفاف و غیرت در جامعه هست خب پس اهمیت غیرت مشخص شد
دوتا نکته عرض کنم :
نکته اول عوامل بی غیرتی چیه:چرا بعضی ها بی غیرت می شوند خب شما می بینید خیلی از این بدحجاب ها داخل خیابون با همسرشون هستند با پدرشون و مادر چادریشون هست در بعضی شهرها دست دادن محرم و نامحرم دختر عمو و پسر عمو عادی شده ،حجاب برداشتن فامیل پیش هم عادی شده ،رفت و آمدهای حرام عادی شده ،قدری هم صداوسیما مقصره گاهی فیلمها مراعات نمیکنند این روابط رو ،
من چهار عامل بی غیرتی رو خدمت شما عرض میکنم
۱-إذا ضَربَ فی مَنزل الرَّجلِ أَربعینَ صباحاً بالبَربَطِ فلا یُغار(خونه ایی که در اون چهل روز موسیقی نواخته بشه غیرت از اون خونه میره)شما نگو سی و پنج روز میزنیم دیگه چل روز غیرت رخت بر بسته
۲-اختلاط موجب بی غیرتی میشه
۳-نگاه به نامحرم(کسی که عادت کنه در هر سنی باشه عادت میکنه)
۴-خمر
نکته دوم:در حلال غیرت نیست
طرف میخواد فرم پر کنه اسم خانمش رو نمینویسه ،پر کن میخوان بهت حقوق بدند ،یا طرف چندتا بچه قد و نیم قد داره زنش از دنیا رفته زن نمیگیره میگه نه اقا من وفادارم دیگه ازدواج نمیکنم،کی اینو گفته ؟
متن روضه علی اصغر علیه السلام-سید مهدی میرداماد
بسم الله ،مدد میگیرم،از این آقازاده ی باب الحوائج ،شب هفتمه،از فردا قصه ی عطش شروع میشه،از فردا داستان عطش به خودش شكل تازه ای میگیره،كدوم عطش،اصلاً این عطش چیه،چیه كه از آدم ابوالبشر وقتی كه خمسه ی طیبه رو بهش یاد میده،جبرئیل به اسم اباعبدالله علیه السلام كه میرسه،برا آدم روضه ی عطش خونده میشه،از آدم تا خاتم،پیغمبر ما هم همینطور،هنوز به دنیا نیومده،این آقا تو رحم مادرش روضه عطش میخونه،این چیه؟عطش عطش،هركی میرسه میگه عطش،امام سجاد علیه السلام میخواد برا باباش سنگ قبر درست كنه،با انگشت مینویسه:هذا قبر حسین بن علی الذی قتلوه عطشانا،امام رضا علیه السلام به ریان بن شبیب می خواد حدیث بگه،یه جمله می گه: صغیرهم یمیتهم العطش ،همه میگن عطش،آقات ،امام زمان(عج)،وقتی تكیه به دیوار كعبه میزنه،میگه یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین قَتَلُوهُ بكربلاعَطشاناً،چرا این عطش اینقدر مهمه،این مقدمه ی روضه منه،چه خبره تو این عطش،چه سرّی تو این عطش نهفته است،اینقدر سخت و جانگدازه این عطش،از فردا آب رو میبندند،اهلبیت پیغمبر در محاصره ی بی آبی قرار میگیرند،من از شما سئوال میكنم،مگه سپاه ابی عبدالله چه سپاهیه؟یه عده زن و بچه با حسین هستند،از روز اول دستور دادند،حسین رو از آب دور كنند،یه جایی حسین علیه السلام خیمه بزنه،یه جایی كه فاصله داشته باشه با شریعه،با این راحتی نزدیك نشه،یكی از اون حرفایی كه حربن یزید ریاحی رو منقلب كرد،یه مهاجه ای داره با عمرسعد روز عاشورا،باهاش حرف زد،حر به عمرسعد لعنت الله علیه گفت: عمرسعد این آبی كه تو بستی به حسین،حیوانها ازش استفاده میكنند،تو چیكار داری؟ كجای دینه؟این زن و بچه باهاشن،سه روز آب رو بستی،ببین صدای گریه قطع نمیشه. اینها اینقدر پست بودند،آب رو بستند میخواستند از نظر ضعف جسمانی،وقتی آب نباشه،كم كم بدن قواش تحلیل میره،جانبازا ،بچه رزمنده ها،اگه تو جلسه باشند،تو جبهه تشنگی كشیدید دیگه،دیدید تشنگی چیكار میكنه با آدم،اونم رو بچه، بعد آدم زخمی میشه،مجروح میشه،زخمی آب بدنش تحلیل میره،نیاز به آب داره، اینها همه نشون میده عطش چه كرده،الله اكبر،اما همه ی داستان عطش برای اصحاب و یاران و لشكریان اباعبدالله،هر جوری بگی قابل توجیهه،اما برا یه نفر قابل توجیه نیست،بهتر بگم،همه رو میتونی آروم كنی،همه زبون دارن میتونن اظهار عطش كنن،آدم باهاشون حرف بزنه،راضی شون كنه،آرامشون كنه،اما من سئوال دارم،یه بچه ی شیرخواره رو چه جوری باید آروم كرد؟اگه بچه ات تشنه باشه،این بچه بیدار شده،این بچه تشنه است،تا حالا برات پیش اومده؟ راهش ببر،باهاش بازی كن،بغلش كن،رو پات بخوابونش،فایده نداره، بچه ی تشنه آب میخواد،.. یا حسین…………
لالا، لالا لالا،ای گل پونه
قناریِ بی آب و دونه
خدا خودش روزی رسونه
لالا، مادر تو بدون شیره
گریه نکن صدات میگیره
این لبِ یا این که کویره
لالا، لالا لالایی
بچه رو دست نگه داریم خود به خود گردنش ،سرش ،پیدا میشه
لالا نشون نده اینقدر گلوتو
وا کن دو دست کوچولوتو
دعا بکن یه کم عموتو
لالا، لالا لالایی
لالا پرستوی سرخ و سفیدم
کی گفته من شیرت نمیدم
شیری نمونده ای امیدم
لالا لالا
گفتم یكی به سقا
بگه داره میشه دیر
زودتر بیاد و گرنه
بچه ام می اُفته از شیر
لالا لالا عزیزم
گریه نكن،اینها دلشون رحم نمیاد،صدا زد داره بچه گریه میكنه،امیر پدر رو بزنم یا پسر رو،گفت:مگه سفیدی زیر گلو رو نمیبینی،وای،حسین داشت حرف میزد،یه مرتبه دید سر علی اوفتاد،ای حسین…….
ابی عبدالله اومد پشت خیمه ها،چه گذشت به دل حسین علیه السلام،ان شاءالله هیچ پدری به روز حسین نیوفته،ان شاءالله هیچ بابایی بچه تو بغلش نمیره،روی برگشتن نداشت،یه قدم می گذاشت،لااله الا الله،نمی دونم بگم یا نه، این بچه زیر عبا،بعضی وقت ها از حال میرفت، نمی دونم ،اصلاً جونی تو بدن مونده بود،این كه میگن :فذبحوه من اذن الی الاذن،مگه یه بچه چقدر گردن داره،چقدر سر داره، رفت پشت خیمه ها،خودش با دست خودش یه قبر كند،می خوام بگم،تنها شهیدی كه حسین،خود ابی عبدالله دفنش كرد،این آقا زاده علی اصغره،دفنش كرد،چرا دفنش كرد؟من چند تا دلیل میگم،خودت دیگه ناله داری بزن،منم میشینم با تو ناله میزنم،شاید حسین این بچه رو دفن كرد،اولین دلیلی كه من به ذهنم می رسه،میگم حسین حال روز خیمه هارو میدونست،می دونست زن و بچه چه غوغایی تو دلشونه،میدونست اینها بدن علی اكبر رو دیدند،بدن قاسم رو دیدند،از همه بالاتر اینها داغ عباس رو دیدند،می دونست دیگه طاقت ندارند، اگه این بدن رو ببینند،اگه این حلقوم رو ببینند،همه دق میكنند، یه دلیل دیگه، ابی عبدالله شاید به علم امامت،می دونه بعد از عاشورا،اینها چیكار میكنند،زود بدن رو دفن كرد،آخه میدونه اینها آماده شدند،چرا؟ میدونه اینها اسب هاشون رو نعل تازه زدن،قراره رو بدنها برن و بیان،وای،یه دلیل دیگه،شاید به این خاطر دفن كرد،گفت:اینها خیلی نامردند،شاید به علم امامت داره میبینه،یكی یكی سرها رو به نیزه كردن،آخه یه سر شیخواره،حسین…….. من و تو یه چیزی رو داریم میشنویم،مادرها خیلی گوش بدن،من و تو داریم میشنویم داریم جون میدیم،فقط امشب بگو وای از دل رباب،میدونستی رباب گریه نكرده؟ جلوی حسین گریه نكرد،ما گریه میكنیم،سبك میشیم،آدم داغ میبینه بهش میگن بذار راحت باشه،بذار گریه كنه،سبك بشه،گریه نكنه همه میترسن،میگن این گریه نكنه دق میكنه، اما بمیرم،رباب چه كرد؟گریه نكرد،میدونی كی گریه كرد،شام غریبان گریه كرد،وقتی آب آزاد شد گریه كرد،زینب گفت:حالا چرا گریه میكنی؟گفت:خانم جان آب رو ببین،یه قطره اش رو به بچه ام ندادن،فرج امام زمان(عج) رو بخواه،بدم المظلوم،دستات رو بیار بالا،الهی العفو