3
قَالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ[1]
مقدمه
قرار است مباحثی را دربارۀ خطبه فدکیه ارائه کنم.
حضرت به بیش از 20 آیه از قرآن را در این خطبه استشهاد کرده است. این خطبه به بهانۀ سرزمین فدک ایراد شده است که در قدیمیترین منابع ما مثل «بِلاغَاتُ النِّسَاء»[2] و «شافی»اثر سید مرتضی آورده شده است. حضرت در هالهای از حجاب «لَاثَتْ خِمَارَهَا وَ أَقْبَلَتْ فِی لُمَةٍ مِنْ حَفَدَتِهَا وَ نِسَاءِ قَوْمِها»[3] به مسجد آمد و این خطبه را در دفاع از ولایت الله ایراد فرمود.
انحصاری بودن خطبه فدکیه
یک وقتی خدمت آیت الله صافی بودم، ایشان فرمودند: این خطبه منحصر به فرد و از انحصارات فاطمه زهرا علیها السلام است و کسی غیر از او نمیتوانست آن را ایراد کند.
به امیرالمؤمنین اجازۀ دفاع نمیدادند؛ چون طرف نزاع بود و دیگران مثل سلمان، مقداد، ابوذر و هر کس دیگری که میخواست دفاع کند، جلویش را میگرفتند و نمیگذاشتند صحبت کند؛ اما پیغمبر فاطمه زهرا رابه قدری احترام کرده بود که دیگر کسی نمیتوانست عظمت او را انکار کند. حضرت علیه السلام با این جایگاهی که در جامعه داشت، وظیفۀ خود میدانست از حق مظلوم (غصب حکومت) دفاع کند و به نحو احسن نیز دفاع کرد.
ملاک قرار دادن قرآن
از جمله مطالبی که مورد غفلت واقع شده مباحث تفسیری این خطبه است. آیاتی را که حضرت انتخاب کرده و دربارۀ آن صحبت نموده بیدلیل نبوده است چنان که امام حسین علیه السلام وقتی نصف شب از مدینه بیرون میآید آیۀ «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ»[4] را میخواند، وقتی به مکه میرسد آیه «وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْيَنَ» [5] را قرائت میکند، وقتی یارانش میخواهند خداحافظی کنند و وقتی که حضرت بالای سر شهداء قرار میگیرد آیاتی نظیر: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ»[6] را میخواند، وقتی پسر جوانش به میدان میرود آیۀ «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ»[7] را قرائت میکند، وقتی سرش بالای نیزه قرار میگیرد این آیه را قرائت میکند: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا».[8]
نکتۀ قابل توجه این است که این آیات گزینش و از روی قصد خاص بیان شده است. اصولاً ائمۀ ما در مواجهه با حادثهای که با موقعیتشان ارتباط داشت، آیهای را قرائت میکردند و دربارۀ آن سخنانی ایراد میفرمودند.
امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبههایش نزدیک به 140 آیه از قرآن را قرائت نموده و هر یک از این آیات را به مناسبتی ذکر کرده است. از آنجا که زهرای مرضیه علیها السلام شارح و مفسر قرآن است بیش از 20 آیه را در خطبۀ فدکیهاش گنجانده است. ناگفته نماند که سنت و سیرۀ آن حضرت به نظر شیعه مثل سنت پیغمبر دارای اعتبار و ارزش است.
اولین مطلبی که زهرای مرضیه علیها السلام بیان فرمود این بود که: «کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ»؛ قرآن جلوی چشم ماست، بدون ملاحظه بیاید قرآن را حَکَم قرار دهیم «زَوَاجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ» امر قرآن روشن و نهی آن آشکار است، مطالب قرآن مشخص است، «أَنَّی تُؤْفَکُونَ»[9] بیایید طبق قرآن با هم سخن بگوییم و آن را ملاک قرار دهیم.
تفسیر آیه 102 سوره آل عمران
شایان توجه است که مستقلاً ده – دوازده شرح دربارۀ آیات خطبه فدکیه نوشته شده است. در ابتدا آیاتی را که حضرت خوانده برای شما عرض میکنم و بعد یکی یکی آنها را معنی و تفسیر خواهم نمود.
اولین آیهای که حضرت سخن خود را به او استناد کرد آیۀ 112 سورۀ آل عمران بود که متن آیه این است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ».[10] عزیزان من! این آیه دو پیام محکم دارد. اگر کسی به این دو پیام دقت کند و در زندگیاش پیاده نماید، بسیاری از مشکلاتش حل خواهد شد و در مسیر و جادۀ زندگی راحت خواهد بود.
پیام های آیه
پیام اول: نهایت تقوا
اولین پیام آیه این است: مردم! تقوا داشته باشید! «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ» نهایت و آخر تقوا و بالاترین مرحلۀ تقوا را داشته باشید! «حَقَّ تُقاتِهِ». ما در قرآن «إِتَّقُوا الله»زیاد داریم، ولی «حَقَّ تُقاتِهِ»همه جا نداریم، تنها در همین آیه آمده است.
تمثال زندگی و گذران عمر
زندگی مثل جاده است، شما وقتی تهران و یا شمال و یا مشهد میروید، مسیر راه گاهی صاف است مثل اتوبان قم – تهران؛ گاهی سربالا است مثل جادۀ چالوس؛ گاهی سرپایین است مثل جادههایی که در درهّ هایی رو به پایین وجود دارد.
جاده گاهی دارای دست اندازهای بزرگی است که سرعت را بایستی در آن کم کنید، تا بتوانید درست از آن عبور کنید. گاهی سرعتگیرها را شهرداری درست کرده تا ماشینها آهسته بروند، به خاطر مدرسه، کارخانه و افراد زیادی که در این مسیرها رفت و آمد دارند. گاهی هم دستاندازها غیر طبیعی است، به خاطر خرابی جادهها دستانداز درست شده است. به وجوه چهارگانه مثال توجه کنید تا مطلبی را که ارائه میکنم درست متوجه شوید.
ما در این دنیا گویا در جادهای در حال حرکت هستیم. روزی به دنیا آمدهایم و روزی هم از آن خواهیم رفت. بنابراین صحنۀ دنیا محل عبور و مرور است. حال یکی، این جاده را پنجاه سال میرود و دیگری چهل سال و کسی نیز هشتاد سال. یکی اول جاده است، یکی وسط جاده و دیگری نیز آخر جاده قرار دارد و فرق نمیکند همه مسافرند.
در حالی که همه سوار بر ماشین دنیا هستیم و از جادۀ زندگی میرویم؛ اما اینکه سراشیبی آن کجا و سرپایینی آن کجاست، آیا جاده مستقیم و دارای آسفالت و اتوبان است یا نه، و اینکه دستاندازهایش در کجا واقع شده است؟ اینها را بایستی بدانیم و چگونگی رانندگی در وضعیتهای مختلف آن را نیز باید به درستی درک کنیم. اما در این چهار حالتی که گفته شد چه باید کرد؟!
1. وضع عادی زندگی؛ اگر کسی سالم بود و مریضی ندیده بود، پول، خانه و سلامتی داشت؛ البته این سلامتی بیشتر در نوجوانی و جوانی است. لذا این بخش از جاده قسمت صاف و وضع نرمال زندگی را شکل میدهد. عزیزان! از شما سؤال میکنم: در جادۀ صاف مثل اتوبان چه خطری آدمی را تهدید میکند؟ غالباً خواهید گفت که در اتوبان بیشترین خطر از ناحیۀ خوابی است که بر آدمی غلبه میکند.
همین طور در عافیت و سلامتی نیز آدمی را زود خواب میگیرد لذا در حدیث شریف است که «النَّاسُ نِیَامٌ»[11]؛ مردم خوابند. لذا پیامهای دینی بیشتر حاوی این نکته است که جوان! سُکر جوانی تو را نگیرد، ثروتمند! سکر و مستی مال تو را نگیرد.
بنابراین خطر خواب، آدمی را در جادۀ صاف تهدید میکند. گاهی این خطر خیلی بیشتر از خطرهایی است که دامنگیر آدمی در دستاندازها و مشکلات میشود. لذا در فضای آرام و عافیت و جادههای صاف زندگی لازم است کسی کنارت باشد و با تو حرف بزند تا خوابت نبرد.
بدین جهت، جوانها و کسانی که دارای مال و مکنت هستند بیش از دیگران به موعظه نیاز دارند. به رفیق خوب، پدر و مادر، قرآن و مسجد بیشتر نیاز دارند، اینها همان رفیقهایی هستند که نمیگذارند خواب بر انسان غلبه کند. «زهیر بن قین»را در جادۀ صاف میخواست خوابش ببرد، زنش او را بیدار کرد. گفت: بلند شو این امام حسین علیه السلام است. کجا داری میروی؟ میخواهی به سمت حجاز بروی در حالی که حسین دارد به سمت عراق می رود؟
ما همانگونه که در زندگی جادههای صاف داریم، خیابانهای سربالایی و سرپایینی و دستانداز نیز داریم. همانگونه که ما در جادههای سربالایی و سرپایینی (مشکلات زندگی) ممکن است سقوط کنیم، در عافیتها و جادههای صاف نیز ممکن است بر اثر خواب و غفلت به نرده بزنیم و تصادف کنیم.
کسی که در جادۀ صاف حرکت میکند اگر رفیق بد داشته باشد و مرتب بگوید برویم پای فلان فیلم خراب، قمار، گناه، شراب و زنا، وای به حال کسی که رفیق خراب نصیبش شود. رفیقی که از خودش بدتر باشد، آن وقت است که در روز قیامت خواهد گفت: «يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا»،[12] ای کاش فلانی رفیقم نبود.
در زمان پیامبر «عقبه»آمد مسلمان شد، اما رفیقش «اُبَی»گفت: چرا مسلمان شدی، و دوباره او را به سمت کفر و شرک کشاند. پس از مدتی پیش پیغمبر آمد و اظهار کفر کرد و کافر شد.[13] بعضیها گفتهاند آیهای که گفته شد در رابطه با او نازل شده است که ادامهاش این است: «يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا»[14]، کاش یک آدم بیدار کنارم مینشست! چگونه پیغمبری را که منبّه، منذر و بیدارگر است نمی-توانی درک کنی؟ پیغمبر متذکر، بیدارگر و معلم است، و مدام به ما آگاهی میدهد.
بنابراین عزیران! تقوا در جاده صاف با چه چیزی حاصل میشود؟ بیائیم قدر عافیت را بدانیم، به اینکه به نرده نزنیم «إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى * أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى»،[15] آدم ثروتمند طغیان میکند، آدم سالم دچار غفلت میشود. خطر جادۀ صاف غفلت، سُکر، مستی و خواب است.
2. سربالاییها؛ جاده گاهی سربالایی است، انسان در سربالاییها باید به ماشین دندۀ کمکی اضافه کند و یک خورده سنگینتر حرکت کند. مواظب باشد به عقب برنگردد، رانندۀ ماهر کسی است که در سربالایی ماشین را نگه دارد. گفتیم که زندگی نیز سربالایی دارد. عبادت، دشوار است. بیچاره ساعت یک و نیم شب خوابیده باید ساعت چهار و نیم برای نماز صبح بیدار شود.
نماز صبح همان سربالایی است. چطور جوان از این رختخواب بلند شود، روزه سربالایی است، آن هم در شهریور که روز، هفده- هجده ساعت طول میکشد، گاهی وقتی ماه رمضان میشود، زخم معدهها عود میکند. در طول سال بدن طرف سالم است، اما در ماه رمضان زخم معده پیدا میشود.
شخصی آمده بود و میگفت: نمیتوانم روزه بگیرم گرسنهام میشود. گفتم: ما هم گرسنه میشویم، گرسنه شدن مجوز روزهخواری نیست. گفت: تشنه میشوم، دلم ضعف میرود. برادر من! روزه اصلاً مال دل ضعف رفتن است.
اینها سربالاییهاست، خمس چقدر سخت است، شخصی صد میلیون زمین فروخته، باید بیست میلیونش را خمس بدهد و این خیلی مشکل است. به همین جهت از دادن خمس فرار میکند. مکه که میخواهد برود حساب میکند کارخانه، ماشین، لباس...، یک دفعه میبیند پنجاه- صد میلیون را باید پاک کند. با خودش میگوید: من که نمیتوانم پنج هزار تومان به حقوق یک کارگر اضافه کنم و زورم میآید، حالا چگونه پنجاه میلیون خمس بدهم؟! این همه زمین را با زحمت آبیاری کردهام، حالا که گندم به دست آمده، بیایم زکات بدهم! لذا در سربالاییها آدم ماهر باید دنبال کمک بگردد؛ یعنی اگر اتوبوسی جلویش هست، خیلی نزدیک نشود، زیرا ممکن است اتوبوس جلویی برگردد، فاصله را باید رعایت کند و کلاج و دندهاش را کنترل کند تا برنگردد. در سربالایی ماشین خطر برگشت دارد، خدا در قرآن کمک کرده و میفرماید: آدم! ربانگیر! برای اینکه مالت زیاد شود صدقه بده. من معتقدم در این خطبۀ حضرت زهرا، بیست دندۀ کمکی برای ما معرفی شده و میفرماید: «فَجَعَلَ اللهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزِیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْر»؛ نماز بخوان تا تکبرت از بین برود. «وَ الزَّکَاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ»؛ زکات بده تا روزیات زیاد شود. «وَالصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلْإِخْلاصِ»[16]؛ روزه بگیر تا اخلاصت زیاد گردد.
خدا در قرآن هم به ما دندۀ کمکی میدهد. آقا! بهشت داریم، حورالعین داریم. هر کسی را با یک وسیله میشود جذب کرد. یکی میگوید: مرا همان بهشت بس است، دیگری میگوید مرا کاخ و قصر بس است. ولی خداوند میفرماید: «رِضْوانٌ مِنَ اللهِ أَکْبَرُ»؛ رضوان داریم که بسیار بزرگ است.«لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِيمًا»،[17]«بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ»[18] خداوند با این آیات، فرجههایی را معرفی مینماید و در پی آن به ما کمک میکند.
سربالاییهای زندگی واجبات است، اینکه گفتهاند: دنیا، زندان مؤمن است، درست است؛ زیرا کافر در آن راحت است، هر کار که دلش خواست میکند. ولی شما وقتی میخواهید نگاه کنید دین میگوید: نگاه نکن! میخواهی برخی از نوشیدنیها و خوردنیها را بخوری میگوید: نخور! میخواهی بخوابی، می-فرماید: بلند شو نماز بخوان!
3-سراشیبیها: در سراشیبیها گفته میشود مواظب باشید که خطر دارد، میگویند با دندۀ سنگین راه بروید. کسی که در سراشیبی دنده را خلاص کند خیلی ناشی است. زیرا خلاص کردن دندۀ ماشین در سرازیری مساوی است با پایین درّه رفتن. اما سراشیبی زندگی کجاست؟
زمانی که عصبانی میشوید رو به سراشیبی قرار گرفتهاید. اگر ترمز را رها کنی فحش، اختلاف، درگیری و قتل نتیجۀ مستقیم آن خواهد بود. در روزنامهای نوشته شده بود که خانمی بالای پشت بام 14 طبقهای می-رود تا خودش، و بچههای ده ساله و هفده ماههاش را پایین پرت کند. بچۀ ده ساله از دستش فرار کرده بود؛ اما بچۀ خردسالش از دنیا رفته است. چقدر در روزنامهها گزارش داده میشود که آدمی سوزانده شده و یا مُثله شده است و یا کسی به دست بستگانش قطعه قطعه شده است. بنابراین، سراشیبی زندگی غضب و شهوت است.
شیطان به حضرت نوح علیه السلام گفت: من سه جا هستم که آنجا سراشیبی است و مواظب باش. یکی آن جایی که عصبانی میشوید؛ دیگری جایی که با نامحرم خلوت میکنید؛ و دیگری جایی که میخواهید قضاوت کنید.[19]
4-دست اندازها: زندگی دستاندازهایی نیز دارد. یک وقت در اوج جادۀ صاف میبینید چالهای درست شده است، حالا یا با باران درست شده یا آسفالت ترك خورده، یا شهرداری و ادارۀ راه مانع گذاشته است. در حالی که سرعتت 120 است یکباره میبینی رو به رویت مانع است. رانندۀ خوب کسی است که بتواند خودش را در این موضع کنترل کند. در جادۀ صاف زندگی میگویند بچۀ هجده سالهات از دنیا رفته است، این دستانداز است. آقا، همسرت مبتلا به تومور مغزی شده است. خانهات آتش گرفته است. این امور همان دستاندازهایی است که در فضای آرام زندگی برای بسیاری پیش خواهد آمد؛ اما برای چه این امور پیش میآید؟ در جواب قرآن میفرماید: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ»[20]؛ همه برای امتحان بشر است.
جایگاه تقوی در این تمثیل
حالا با توضیحی که گفته شد تقوا به چه معناست؟ تقوی، یعنی اینکه در صافی، سربالایی، سراشیبی و در دستانداز جادۀ زندگی خودت را کنترل کنی. آقایانی که راننده هستند، بدانند که من تقوا را معنی میکنم به رانندگی در جادۀ زندگی؛ یعنی اینکه شما در جادۀ صاف و اتوبان حواستان جمع باشد تا خوابتان نبرد. در سربالایی حواستان باشد که خسته نشوید و کم نیاورید و عقب گرد نداشته باشید. در سراشیبی حواستان باشد که دنده را خلاص نکنید و تند نروید. در دستانداز نیز حواستان جمع باشد که با سرعت رد نشوید ممکن است فنر بشکند و بالاخره در عافیتها، خواب نروید و در غفلت نمانید.
در سربالاییها در عبادات کم نیاور. کوتاهی در نماز، خمس، روزه، حج، زکات را توجیه نکن. در صدد جبران آن باش. در سراشیبی غضب و شهوت خودت را نباز. دندۀ ماشینت را خلاص نکن. در شهوت اگر کنترل خود را از دست دادی دیگر تمام است، با یک نگاه و یک کلام ممکن است عاقبتت بسوزد و دود گردد.
در دستاندازها نیز مواظب باش تا فنر جریان زندگیات نشکند. امام حسین علیه السلام این همه مصیبت دید امّا فرمود: «رِضَی اللهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْت»؛ رضای خدا، رضای ما اهل بیت است.[21] زهرای مرضیه علیها السلام این همه سختی کشید فرمود:«الْحَمْدُللهِ عَلَی نَعْمَائِهِ وَ الشُّکْرُللهِ عَلَی آلائِه» [22]بار خدایا! شکر به این نعمتهایی که به من دادی. چنین بود که هجده آیه از سورۀ «هل اتی»در شأن فاطمه زهرا علیها السلام و خاندانش نازل شد. شاه بیت سورۀ هل اتی این جمله است:«إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»؛ برای خدا اطعام کردیم.«لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاء وَلَا شُكُورًا»[23]؛ ما نه جزایی میخواهیم و نه مزدی، تنها برای خدا آن را انجام دادیم. البته خداوند تبارک و تعالی رها نمیکند. او خودش میداند با کارهای نیک شما چه کند، بندهپروری را جناب حضرتش به نیکی میداند.
تفسیر آیه 96 سورۀ مریم
از امیرالمؤمنین سؤال کردند که تفسیر آیه:«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا»[24]. چیست؟ این آیه خیلی عجیب است! در جلد دوم مسند امام علی علیه السلام که این مسند در چند جلد به چاپ رسیده، دیدگاههای تفسیری حضرت علیه السلام را یعنی آیاتی را که علی علیه السلام تفسیر کرده نویسندۀ محترم مرحوم آقای قبانچی ذکر کرده است.
حضرت علی علیه السلام فرمود: «إِنَّ اللهَ أَعْطَی الْمُؤْمِنَ ثَلاثَ خِصَالٍ الْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤمِنینَ، المَهابَّةَ فِی صُدُورِ النَّاسِ، الفَلَحَ فِی الاخِرَةِ».[25]
امیرالمؤمنین در جواب این طور فرمود:«سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»؛ یعنی اگر انسان بین خودش و خدا را اصلاح کند، خداوند تبارک و تعالی سه چیز به او میدهد: 1- او را در دل مردم محبوب قرار میدهد؛ 2- نزد دشمن به او ابهت میبخشد 3- در آخرت رستگارش خواهد نمود.
از تشییع جنازۀ امام (رضوان الله علیه) معلوم بود که پیش مردم محبوبیت دارد و خود ایشان میفرمود: افسری که من را به تهران میبرد از ترس میلرزید، در حالی که او مسلح و من بی سلاح بودم. آنها ده – بیست نفر بودند و من یک نفر، افسر میگفت: نمیدانم چیه! در حالی که من آدمهای زیادی را دستگیر کردهام؛ اما من از شما میترسم. «شوالت نازده» وقتی در جماران خدمت امام آمد و نشست، زمان برگشت از او سؤال کردند: چه چیز امام تو را جذب کرد؟ گفت: ابهتش. این پیرمرد چقدر باعظمت است! چنانکه در پایان دیدیم همین امام فرمود: با قلبی آرام و مطمئن از میان شما میروم. بدین روی اگر تقوا در عافیتها، در سربالاییها، در سراشیبیها و مصیبتها رعایت گردد رحمت الهی قرین اهل آن خواهد شد.
خلاصۀ عرضم این شد: اولین آیهای که حضرت زهرا در خطبۀ فدکیه به آن استشهاد کرده، آیۀ 102 آل عمران «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ...»است. که در ذیل آن حضرت میفرمایند: مردم! تقوا داشته باشید! اگر تقوا داشتید، حق پیغمبر و وصی او را غصب نمیکردید. اگر تقوا داشتید فدک را غصب نمیکردید، اگر تقوا داشتید حرمت پیغمبر را نگه میداشتید.
بیان دوم: عاقبت به خیری
دومین پیام زهرای مرضیه علیها السلام ذیل آیۀ «اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ» این است که مردم! سعی کنید مسلمان بمیرید و عاقبت به خیر از دنیا بروید. چرا حضرت زهرا این آیه را خواند؟ برای اینکه میخواست بفرماید: ای کسانی که در این حادثه سکوت یا عمل خلاف انجام دادید! نه تقوا دارید و نه مسلمانید. علت استشهاد به این آیه این است که اگر کسی حریم تقوا را رعایت کند آزارش به خاندان رسول خدا نمیرسد.
روضۀ حضرت زهرا علیها السلام
«السَّلام عَلَیکِ یَا فَاطمةُ الزَّهرا، یَا بِنْتَ رَسُولَ الله یَا قُرَّةَ عَیْنِ النَبِّی الْمُصْطَفی!»همین روزها که روزهای آخر عمر زهرای مرضیه است، «اسماء بنت عمیس»که همسر جعفر بن ابی طالب، برادر امیرالمؤمنین علیه السلام است و از جعفر «عبدالله بن جعفر»را دارد، شوهر حضرت زینب. بعدها هم با ابی بکر ازدواج کرد که از او هم فرزندی دارد به نام «محمد بن ابی بکر» و نیز از امیرالمؤمنین فرزندی دارد که اسمش «قاسم»است.
فرهنگ ازدواج مجدد در آن زمان و الان نیز در برخی از کشورها عادی بوده و هست که اگر کسی همسرش را از دست می داد، نمی نشست و ازدواج میکرد، ازدواج مجدد قُبح نداشت. ولی در جامعۀ فعلی ما اگر کسی همسرش را از دست بدهد باید بنشیند و شوهر نکند در این صورت از سوی مردم وفادار شناخته می شود. یک زن جوان تا آخر عمر 40 – 50 سال بنشیند و ازدواج نکند تا اینکه گفته شود وفادار است! اسلام به این سنت توصیه نمیکند بلکه ازدواج مجدد را صحیح میداند.
اسماء بنت عمیس بعد از جعفر دو ازدواج داشت، اما او در ایام حیات فاطمه زهرا علیها السلام همسر خلیفۀ اول بوده است. با این وجود، ارادت و محبت او به اهل بیت علیهم السلام ستودنی است. با خانوادۀ علی علیه السلام زیاد ارتباط دارد، به همین جهت در ایّامی که زهرای مرضیه به طور مستمر بیمار بود، اسماء هم حضور داشت.
لذا نقل کردهاند – اسماء ناقل این حدیث است – که: یکی از این روزها وجود مقدس زهرای مرضیه علیها السلام مرا صدا زدند و فرمودند: اسماء! دقایقی من استراحت میکنم، تو هم از اتاق بیرون برو، به تعبیر مرحوم حاج شیخ عباس و دیگران که میفرمایند: حضرت زهرا علیها السلام یک تمهیدی اندیشید که جان دادنش را بچه-های کوچک نگاه نکنند. حسین و حسن علیهما السلام به مسجد رفتند، زینب و ام کلثوم را خانۀ زنهای هاشمی فرستاد، امیرالمؤمنین علیه السلام هم طبق این نقل مسجد بود. حضرت تنها با اسماء در خانه بوده است. لذا فرمود: اسماء تو هم بیرون برو، بگذار فاطمه تنها باشد و دقایقی بعد بیا مرا صدا بزن، اگر جوابت را دادم که هیچ وگرنه، آن وقت برو بچهها و همسرم را خبر کن. اسماء میگوید: از اتاق بیرون آمدم جلوی درب اتاق قدم میزدم، دل تو دلم نبود، نکند فاطمه زهرا به من گفت برو بیرون، میخواست ندای حق را لبیک بگوید! و با این عالم وداع کند، میگوید: دقایقی بعد هر چه صدا زدم، دیدم که فاطمه جواب نمیدهد.
ای دختر پیامبر! ای دختر بهترین خلق عالم! ای دختر رسول الله! «وانکبَّتْ علیها»خودش را انداخت روی بدن زهرای مرضیه، فاطمه جان! سلام مرا به پیغمبر برسان. همین طور که داشت اشک میریخت نقل دارد: «فاذَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ بالبابِ» یک وقت دید دو تا آقازادۀ زهرا وارد اتاق شدهاند، حال اسماء چه کند؟ چگونه به این دو نازدانۀ کوچک خبر بدهد؟ اسماء بلند شد تا آنها را آرام و سرگرم کند؛ اما نه، آنها متوجۀ مصیبت و حادثه شدند. در نقل دارد، دویدند داخل اتاق، امام حسن خودش را انداخت روي سینه مادر: «یَا أُمَّاهُ کَلَّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی»؛ مادر! با من سخن بگو! قبل از اینکه روح از بدنم جدا شود. امام حسین صورت را به کف پای مادر گذاشت: «وَ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قَلْبِی فَأَمُوتَ»؛ مادر! من حسینم، مادر با من سخن بگو پیش از آن که جان دهم.
اسماء آقازادهها را بلند کرد، گفت: بروید بابایتان امیرالمؤمنین علیه السلام را خبر کنید. دوان دوان آمدند مسجد، عرض من کنار حرم کریمۀ اهل بیت حضرت معصومه علیها السلام همین یک جمله، همین که گفتند: «یا ابَتَاه مَاتَتْ اُمُّنَا»بابا! بیمادر شدیم. کسی تا آن روز زمین خوردن امیرالمؤمنین علیه السلام را ندیده بود. قهرمان احد است، قهرمان خندق و خیبر است. اما تعبیر نقل این است: «فَوَقَعَ عَلِیٌ عَلَی وَجهِهِ»؛ روی زمین افتاد و از حال رفت قدری آب به سر و صورتش زدند تا چشمانش را باز کرد، فرمود: «بِمَنِ الْعزاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ أَتَعَزَّی فَفِیمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِکِ»[26]؛ فاطمه جان! دیگر با چه کسی درد دل کنم؟ دیگر غصههای دلم را با چه کسی بگویم؟
«وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.»[27]
________________________________________
[1].آل عمران، 102.
[2].این کتاب در قرن سوم توسط ابن طیفور نوشته شده است.
[3].بحارالانوار، ج29، ص 216؛ احتجاج، ج1، ص 97.
[4].قصص، 21.
[5].قصص، 22.
[6].احزاب، 23.
[7].آل عمران، 33.
[8].کهف، 9.
[9].بحارالانوار، ج29، ص 223؛ احتجاج، ج1، ص 100.
[10].آل عمران، 102.
[11].قال ابو عبدالله علیه السلام: قَالَ الْمُنْجِیَاتُ إِطْعَامُ الطَّعَامِ وَ إِفْشَاءُ السَّلامِ وَ الصَّلاةُ بِاللَّیْلِ وَ النَّاسُ نِیَامٌ (کافی، ج4، ص 51)
[12].فرقان، 28.
[13].تفسیر نمونه، ج15، ص 68.
[14].فرقان، 27.
[15].علق، 7 – 6.
[16].بحارالانوار، ج29، ص 223؛ احتجاج، ج1، ص 97.
[17].واقعه، 25.
[18].انبیاء، 26.
[19].بحارالانوار، ج11، ص 318.
[20].بقره، 155.
[21].بحارالانوار، ج44، ص 366.
[22].بحارالانوار، ج43، ص 85؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج3.
[23].انسان، 9.
[24].مریم، 96.
[25].الکافی، ج8، ص 234؛ بحارالانوار، ج65، ص 16؛ الخصال، ج1، ص 139.
[26].بحارالانوار، ج 43، ص 186؛ کشف الغمه، ج1، ص 500؛ منتهی الامال، ص 193.
[27].شعراء، 227.