بررسی بُعد اخلاقی،عبادی و عرفانی عاشورا
«قال الله تبارک و تعالی: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِين»[1]
مقدمه
شب عاشورای حسینی است، شبی که منسوب به اباعبدالله و اصحاب و انصار و یاران با وفای اوست. مثل فردایی آفتاب عمر اباعبدالله، «ریحانه الرسول»و «سیدی شباب اهل الجنه»غروب کرد و برای همیشه تاریخ عاشورا را ماندگار نمود.
فضیلت و اعمال شب عاشورا
شب عاشورا خودش هم قطع نظر از اینکه شب مصیبت است، از نظر عبادی موضوعیت دارد. سیرة معصوم و روش امام در امشب عبادت بوده و سیرة امام برای ما حجت است. لذا احیاء امشب ثواب هفتاد سال عبادت را دارد. معلوم است که منظور چیست؛ یعنی یک احیای امشب، و بیداری و ارتباط خوب با خدا در این شب، می تواند مسیر هفتاد سال زندگی انسان را تغییر دهد، مي تواند مسیر زندگی انسان را معین کند. امشب به نقل از سید ابن طاووس، صد رکعت نماز دارد، پنجاه تا دو رکعت، در هر رکعتی یک حمد و یک قل هوالله. چرا؟ چون امشب یاران امام حسین نماز خواندند، امشب بندگی کردند، مثل کندوی زنبور عسل از اردوگاهشان صدای مناجات، دعا و گفت و گوی با خدا می آمد.[2] امشب گفتن هفتاد مرتبه لاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم مستحب است. چون این ذکر، ذکر امام حسین بوده، مثل فردا بااین ذکر به قلب دشمن می زد و برمی گشت و می فرمود: لاحول ولاقوه الا بالله. امشب هفتاد مرتبه سبحان الله و الحمدلله ولا اله الا الله والله اکبر وارد است، چون فردا تجلی تسبیح، تکبیر، تحمید و همة ارزش ها و همة صفات الهی در اردوگاه حسین بود. هم تسبیح بود؛ سبحان الله، هم تنزیه و هم عظمت الهی. لذا این ذکر، امشب جزو ذکرهایی است که هفتاد مرتبه وارد شده است. امشب نماز امیرالمؤمنین وارد است، نمازی که در دو رکعت، یک حمد و پنجاه قل هوالله خوانده می شود و مشهور به نماز امیرالمؤمنین است، اما امشب این نماز به صورت خاص وراد شده است. سید ابن طاووس و برخی دیگر از شخصیت هایی که در اعمال و لیالی؛ این شب ها نوشته اند، این اعمال را برای امشب ذکر کرده اند. پس امشب چهرة عبادی هم دارد، جدای از چهرة مصیبت، چهرة عزا و چهرة تبیین آن حادثة عظیم عاشورا.
سوء استفاده بیگانگان از برخی عزاداری ها
این جلسه می خواهم راجع به بعد عرفانی و اخلاقی کربلا چند جمله ای صحبت کنم؛ چون حادثة کربلا یک حادثة چند بعدی است: بعد مظلومیت دارد، بعد مبارزه و شجاعت دارد، بعد اخلاق و عرفان هم دارد. دشمن دلش مي خواهد ما این بعد را کمتر بیان کنیم. دلش می خواهد عاشورا فقط در بعد مصیبتی و بعد حماسی اش به دنیا عرضه شود و گاهی هم از این بعد سوء استفاده کند. او قدرت تحلیل ندارد، اما سوء استفاده می کند.
یکی از دوستان من که سال گذشته برای تبلیغ در آلمان بود می گفت یک روز عاشورا یا حتی کمتر از یک نیم روز، بعد از عاشورا، تلویزیون رسمی و پر بینندة آلمان، هشت مرتبه صحنة قمه زنی بعضی از شهرهای هندوستان، پاکستان و جاهای دیگر را تکرار کرد، با این که هزینة پخش یک برنامه برای آنها خیلی بالاست. ایشان مي گفت من تماس گرفتم، بعد فهمیدم غرض در کار است و نوع صحنه ها را هم –با روش هایی که امروز می توانند بعضی از این صحنه ها را درست کنند- به گونه ای درست کرده بودند که وهن ایجاد کند. در بعضی کتاب ها هم که از مصر و جاهای دیگر آمده تصویرهایی را دیدم که گاهی خون در دهان بچه ای است و زیر آن هم مي نویسند بچه ها را با خونخواری بزرگ می کنند، یا تروریسم بار می آورند. او که قدرت تحلیل ندارد. من الان نمي خواهم بگویم عزاداری چه بخشی از آن صحیح است و چه بخشی از آن ناصحیح است، آن موضوع یک بحث دیگری است که در جای خودش باید تحلیل شود؛ اما امروز این مطلب را به عنوان یک جنبه ای که موجب وهن شیعه است- حداقلش ایجاد وهن است- مطرح مي کنم. ما در روایات داریم که ائمه گاهی حتی کارهای مستحبی را به شاگردانشان مي گویند انجام ندهید. چرا؟ چون آن کار زمانی در یک جامعه، وهن و منفوریت دارد. نمی خواهم وارد مصادیق آن شوم، ولی حداقل آن این است که این کار امروز وهن است و روی آن تبلیغات سوء مي کنند.
اهمیت اخلاق در قرآن
کربلا تجلی عرفان و اخلاق و ارزش های کرامت و عزت انسانی است. من این بحث را ابتدا با قرآن شروع مي کنم. قرآن جهاد را در کنار اخلاق خواسته و اخلاق را قبل از جهاد خواسته است. در سورة حدید می فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنا بِالبَیّناتِ»؛ ما پیغمبران را با دلیل و معجزه فرستادیم، «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»؛ به آنها کتاب و استدلال و میزان دادیم. ما در درجة نخست انبیا را با کتاب؛ استدلال؛ عدالت و برهان فرستادیم و این سلاح نخست نبی است، سلاح تبلیغ است، اما اگر جواب نداد؛ «وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ»؛ آهن هم فرستادیم، «فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ»[3] شمشیر هم است، چون ممکن است گاهی زبان، پذیرا نداشته باشند، ممکن است با شما درگیر شوند «وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ»بعد از «أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ»است. ما رسل را با «بینه»فرستادیم و حدید هم در کنارش به عنوان پشتوانه است. و عرصة جهاد در آن جاهایی است که دین با عرصة تبلیغ پیش نمی رود.
صفات رزمندگان جبهه دین
آیات آخر سورة توبه راجع به جهاد است: «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ»[4] که از جهادگران صحبت می کند، ای کسانی که به شهادت می رسید خدا جان و مالتان را می خرد، بهشت جایزة شماست. وعدة بهشت در تورات و انجیل و قرآن آمده است، ولی بدانید ای رزمندگان جبهة دین باید این صفات را داشته باشید: «التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِين»[5] نه صفت اخلاقی را پشت سر هم ردیف کرده: در جبهة اسلام باید توبه باشد، رکوع باشد، سجود باشد، امر به معروف باشد. نمی تواند مثل جبهة کفر، همة ارزش ها را نادیده بگیرد.
نوشته اند امشب لشکر اباعبدالله «بین راکع و ساجد و قائم»، بعضی ها رکوع می کردند، بعضی ها سجده می کردند، و بعضی ها ایستاده بودند، برخی نماز می خواندند و برخی قرآن؛ اما در جبهة کفر لهو و لعب و فریاد و تمسخر بود. دین ما جهاد و حماسه اش با اخلاق است، با معرفت است و با ارزش است. رزمندة دین باید نمازش، رکوعش سجودش و قیامش در کنار جهادش باشد. در اینجا دو سه مثال تاریخی بیان کنم تا کمی روشن شوید. اگر افرادی معرفت، اخلاق و زهد را بدون جهاد و جنگ خواسته اند، آنها انسان های کاملی نیستند.
عرفان بیهوده و پوشالی
دربارة شخصیتی مثل ربیع بن خثیم که قبرش در مشهد مشهور است نوشته اند طی بیست سال یک حرف دنیائی نزد. زمانی که با خبر شد عده ای حسین بن علی را به شهادت رسانده اند، در اظهار تأسف از چنین حادثه ای یک جمله بیان کرد که مضمون آن این است: وای بر این امت که فرزند پیامبرشان را شهید کردند. بعد بر سر خود زد و گفت: وای بر من یک حرف دنیای زدم، من عهد کرده بودم حرف دنیا نزنم! چرا پرسیدم که پدرت مرده یا زنده است. همسایه اش می گفت من گاهی در تاریکی فکر می کردم یک ستون در میان خانه است و این ستون، دیوار یا ستون خیمه است. این قدر می ایستاد، یک شب تا صبح در رکوع بود، یک شب تا صبح در سجده بود. قبر کنده بود، می رفت داخل می خوابید، بیرون می آمد و می گفت: «رَبِّ ارْجِعُون. لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا»[6]؛ خدایا مرا برگردان که من کار خوب انجام بدهم. بعد می گفت: حال برگشتی، می خواهی چه کار کنی؟ من نمی خواهم بگویم نقل های تاریخی صددرصد درست است یا نه؟ اما بالاخره زهدش یک زهد ویژه ای بوده است. اما همین آدم در جنگ صفین به امیرالمؤمنین عرض کرد: آقا من نمی توانم بجنگم، من شک کردم، من را از این جنگ معاف کنید همین آدم در کربلا امام حسین را یاری نکرد، بعد هم که خبر شهادت را به او دادند، فقط یک اظهار تأسفی کرد. این عرفان منهای حماسه است.[7] این عرفان اصلاً «لیس بعرفان»عرفان دین، با جهاد و با حماسه اش است، این انسان، کامل نیست.
تبری پیامبر از جهاد بدون اخلاق
مثال دوم، عکس این موضوع را بگویم؛ یعنی جهاد بی معرفت و جهاد بی اخلاق. خالد ابن ولید، انسان شجاعی است، خودش می گفت اگر کسی در بدن من یک جای سالم را جستجو کند، پیدا نمی کند، در تمام بدن من آثار جراحت است. وجب به وجب بدنش، جای زخم و تیر و شمشیر بود، خودش می گفت من در 100 تا جنگ شرکت کرده ام. در تاریخ «اُسدُالغابه فی معرفه الصحابه»نوشته است او کسی است که در «موته»وقتی جعفر ابن ابیطالب شهید شد، وقتی فرمانده ها شهید شدند، با یک شجاعتی لشکر اسلام را عبور داد، و به مدینه رساند. آدمی بود شجاع، قوی، بی باک، متحمل؛ اما از نظر اخلاق، انسان مثبتی نبود. پیغمبر اکرم او را فرستاد که قبیلة ابن عامر را به اسلام دعوت کند. او با این ها کینه داشت، چون آنها عمویش را کشته بودند، دستو داد دست های مردان قبیله را بستند و همه را دست بسته اعدام کرد. بعد حمله کرد و قبیله را غارت کرد. وقتی خبر به رسول الله رسید، حضرت دست های مبارکش را بالا آورد، می گویند تا آنجایی که زیر بغل پیامبر پیدا شد و فرمود: «اللهم إنّی أبرأ إلیکَ مِمّا صَنَعَ خالِدْ بنُ الوَلیدِ»؛ خدایا من از کار خالد بن ولید برائت می جویم، من این کار را تأیید نمی کنم. این جنگ بی اخلاق است. بعد پیغمبر، امیرالمؤمنین را فرستاد و گفت برو این ها را راضی کن. آقا آمدند تک تک خون بهاها را دادند، نوشته اند حتی اگر کاسه ای شکسته بود، حضرت خسارت داد. امیرالمؤمنین، حتی به زن ها و بچه های داغدیده پول زیادی داد، به میزانی که بیش از دیه بود تا راضی شوند. وقتی برگشتند پیغمبر تشکر کرد، فرمود: خدا از تو راضی باشد که مردم را از من راضی کردی. رضایت مردم را کسب کردی. و نگذاشتی عملکرد خالد ابن ولید موجب پشت کردن مردم به دین شود.[8]
اویس قرن، عارف به حق
دو نمونه ای که ذکر شد یکی مصداق اخلاق و زهد بدون جهاد، و دیگری شجاعت و جهاد بدون اخلاق است. اما جمع بین هر دو در اویس قرن است. اویس هم گاهی شب تا صبح در رکوع بود. خود خواجه ربیع به اویس غبطه می خورد، می گفت او چه عبادت هایی می کند. اویس شخصیتی است که نسبت به نماز، عبادت، دعا و قرآن اهتمام بسیار داشت؛ اما همین آدم در صفین خدمت امیرالمؤمنین آمد و عرض کرد: آقا جان آمده ام بجنگم، و جانم را فدا کنم، آمده ام با شما بیعت کنم. آقا فرمود: به چه شرطی می خواهی با من بیعت کنی؟ عرض کرد: آقا، بیعت می کنم خونم را هستی ام و وجودم را فدای شما کنم.[9] اویس هم ولایت پذیری اش عالی است و هم زهدش عالی است. به خود اویس گفتند شخصی کفن خریده، آن را می پوشد و در قبر می خوابد و زن و بچه اش را رها کرده است، او بالای سرش آمد و گفت: بلند شو، این بساط را جمع کن، این قبر و این کفن برای تو بت شده است. زهد این نیست که در قبر بخوابی و این راه های ناصحیح را بروی. امیرالمؤمنین زهد داشت که با یتیم رئوف، با دشمن شجاع و در مسجد عابد بود.
هشدار نسبت به گسترش عرفانهای کاذب
متأسفانه یک شیوه های عرفانی در جامعه باب شده که منهای ولایت، منهای مرجعیت، منهای استاد و مراد اخلاقی است. یک روز ادعای نیابت امام زمان می کنند، یک روز ادعای رؤیت آقا و پیام آوردن می کنند. این در حالی است که آن کسانی که خدمت آقا رسیده اند، آن قدر کتوم بوده اند که سال ها بعد از مرگشان هم کسی متوجه نشد. سید بحرالعلوم و مقدس اردبیلی ها که خودشان با این ادعاها دکان باز نکردند بلکه از یک طریقی بالاخره کشف شد که خدمت آقا می رسیدند. مگر به این سادگی است. دکان های مختلف، در شهرهای مختلف باز می کنند. حالا یک عده ای از آنها دستگیر می شوند، اما عده ای هم به ترویج عرفان بودایی و عرفان هندی ادامه می دهند. امام (ره) عرفان اسلامی داشت، که آن گونه شجاعت داشت و آن گونه عبادت می کرد. ملا حسین قلی همدانی، قاضی تبریزی، علامه طباطبایی عرفان اسلامی داشتند. با این سر و صداها و جمع کردن مرید و تعریف کردن از خود نمی شود دکان باز کرد، شما برای خودتان دارید دست و پا می زنید. یک روز طریقت در کنار شریعت بود، اما امروز قطب و پیر و مراد را در مقابل مرجعیت، و عرفان بودا را در مقابل عرفان اسلامی قرار می دهند. عزیزانی که صدای من را می شنوید، عرفان دینی با جهاد آمیخته است و نمونة آن اویس قرنی است نه خالد ابن ولید و نه ربیع ابن خُثیم. آن الگوی اول (خالدبن ولید) ناقص است، این الگوی دوم (ربیع ابن خثیم) هم ناقص است. الگوی صحیح اویس است که مي گوید علی جان، جانم فدایت، آمده ام جان بدهم، هیچ تردید هم ندارم، با هر کی هم بگوی می جنگم.
موضع گیری همسران و نزدیکان قاتلین کربلا
حال به کربلا بپردازیم من امشب از آن بعد شجاعت و مبارزه و مصیبت بیرون می آیم و به بعد اخلاقی و معرفتی نهضت عاشورا می پردازم، بعدی که حتی دشمنان هم به آن بعد اعتراف کردند. وقتی سرها را به کوفه آوردند برادر ابن زیاد، عثمان ابن زیاد گفت کاش همة آل زیاد هلاک شده بودند، اما پسر فاطمه به شهادت نمی رسید. برادرش با تعجب گفت تو معلوم است از که حمایت می کنی؟ ما سردمدار و طلایه دار این جریان بودیم. گفت: کاش ننگ برادری تو را هم نداشتیم. دقت کنید این برادر ابن زیاد است. همسر یزید به او اعتراض می کند، همسر خولی به او اعتراض می کند، زن کعب ابن جابر که قاتل بریر است از خانه اش قهر می کند، می گوید: خدا لعنتت کند که سید قرّاء کوفه را کشتی. چرا زن آن قاتل از خانه می رود؟ چرا زن خولی موضع می گیرد؟ چرا باید پسر یزید ابن معاویه سال ها بعد از حادثة کربلا بلند شود و بگوید: کاش من بدنیا نیامده بودم و لکّه ننگ بنی امیه بودن را با خودم نمی کشیدم. این ها حرف های خودشان است، حالا ما به تحلیل های دیگر کاری نداریم. سنان ابن انس وقتی سر را نزد ابن زیاد آورد تا جایزه بگیرد، نمی گوید من سر یک آدم منفی را آورده ام، می گوید:
امْلَأ رِکابِی فِضَّهً وَ ذَهَباً أنا قَتَلْتُ المَلِکَ الْمُحَجَبا
قَتَلْتُ خَیرَ النّاسِ أمّاً و أباً وَ خَیْرَهُمْ إذْ یُنْسَبُونَ نَسَبا[10]
گفت: ای ابن زیاد، رکاب مرا پر از طلا و نقره کن، زیرا پادشاه محبوب و محترمی را کشته ام. من شخصیتی را شهید نموده ام که از لحاظ مادر و پدر و نسب بهترین مردم می باشد.
بررسی بُعد اخلاقی و عرفانی عاشورا
پس این ها خودشان هم به عظمت آنها معترفند. برادران عزیز و خواهران گرامی بیایید امشب به بعد اخلاقی و عرفانی عاشورا بپردازیم. زیارت ناحیة مقدسه را ببینید، امام زمان می فرماید: حسین جان، «کُنْتُ للْإسْلامِ وَ المُسْلِمینَ رَاحِماً»؛ تو به مسلمانان و به اسلام راحم و رحیم بودی. بگذارید امشب بعد رحم، رفق، فتوت و جوانمردی اباعبدالله را توضیح بدهم این مطلب در زیارت ناحیه مقدسه است که منسوب به امام زمان است. در آن جا خیلی زیبا اوصاف امام را آورده است. «کُنْتُ للْإسْلامِ وَ المُسْلِمینَ رَاحِماً وَلِلْحَقِّ نَاصِراً وَ عِنْدَ البَلَاءِ صَابِراً»[11]؛ جد بزرگوارم، حسین، در بلا صبور بودی، در دفاع از حق قوی بودی و در برابر مسلمانان رئوف و مهربان بودی.
بعد عبادی کربلا
امام حسین فردا (روز عاشورا) مکرر فرمود: انا لله و انا الیه راجعون؛ همه از خداییم، (مبدأ خدا) و به سوی خدا برمی گردیم، (یعنی معاد). این عرفان اباعبدالله است، بالای سر هر شهیدی که رفت –اباعبدالله بالای سر همه نیامده است، فقط نام هفت، هشت نفر را نوشته اند که حضرت بالای سر آنها رفته است –بالای سر هر شهیدی آمد، یا خبر شهادتش را شنید، این آیه را خواند: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ»[12] دقت کنید عاشورا با چه درست شده است، و با چه مطرح شده است. وقتی به دشمن حمله می کرد در جایی می ایستاد و می فرمود: «لاحول ولا قوه الا بالله». وقتی امام سجاد را در آغوش گرفت، فرمود: «اللهم بحق طه و یاسین»اصلاً کربلا دعا و قرآن و ذکر و مناجات است؛ وقتی جوانش به میدان می رود پشت سرش نگاه می کند و قرآن می خواند: «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا».[13]
ویژگی های نماز ظهر عاشورا
آیا این اردوگاه با آن اردوگاه قابل مقایسه است؟
شما نماز اباعبدالله را در ظهر عاشورا ببینید، این نماز سه ویژگی دارد. جوان های عزیز، به نمازتان اهمیت بدهید، حسین می توانست در خیمه نماز بخواند، چون هنوز یاران زیادی داشت، هنوز اصحاب تمام نشده بودند، بنی هاشم به میدان نیامده بودند. جنگ کربلا بعد از ظهر عاشورا اوج گرفت، و رفتن تک تک افراد، بیشتر بعد از نماز ظهر بوده، هنوز حبیب زنده است، هنوز آن اخوان غِفاریان هستند، هنوز علی اکبر، عباس، قاسم هستند. می شد که این ها بایستند و بجنگند و بقیه یکی یکی بروند و نمازشان را بخوانند و بیرون بیایند، دشمن هم متوجه نمی شد. چرا این کار را نکرد؟ چون نماز امام حسین سه ویژگی دارد:
1. اول وقت
امام نگفت حالا صبر کنید جنگ تمام شود تا غروب وقت است. خیر، نماز باید در اول وقت خوانده شود.
2. جماعت
امام می توانستند این نماز را در خیمه و فرادی بخوانند؛ اما امام چنین نکرد. نماز خوف خواند، دو رکعت مثل نمازهای شکستة دیگر. امام جلو ایستاد و دو صف پشت سر ایشان ایستادند. یعنی گروه اول یک رکعتش را به امام اقتدا می کند و یک رکعتش را هم خودش فرادی می خواند، گروه دوم هم همین شکل، تا هر دو گروه به جماعت برسند. دومین ویژگی این نماز این بود که جماعت بود.
3. علنی
اگر این نماز داخل خیمه برگزار می شد، شاید دشمن هم متوجه نمی شد، چرا امام آمده در صحرا میان دشمن؟ شهید هم دادند، سعد ابن عبدالله شهید شد، زهیر تیر خورد. چرا امام وسط صحرا آمده، نماز می خواند، آن هم نماز جماعت و اول وقت؟ این نماز امام حسین پیام دارد،«یقیمون الصلاه»نه فقط «یقرؤون الصّلاه»؛ گفته شده نماز را اقامه کن نه اینکه بخوان. اقامه اش این است که علنی باشد، جماعت باشد، نه این که در ظهر عاشورا دستة عزاداری داخل خیابان است صدای اذان هم بلند است و نماز نمی خوانند. هر کجا هر گروهی و به هر شکلی هست باید به نماز بایستد. همین جمله ای که من گفتم بس است برای این که انسان احساس تکلیف کند که در ظهر عاشورا هر کجا هست به نماز بایستد، نه این که نهار بدهند، طبل بزنند و دسته حرکت کند. همه با وضو بیایند هر که هر کجا هست به نماز بایستد یکی هم جلو بایستد، حتماً نیازی نیست که روحانی در دسته ها باشد. یک نفر را که قبول دارند جلو بایستد و نماز بخوانند.
امام فرمود: عباسم بیا نماز بخوان، علی اکبرم تو هم بیا نماز بخوان. چرا علنی؟ چرا جماعت؟ آن هم اول وقت، این ها نکته دارد. این عرفان حسین است، این معرفت اباعبدالله و آن جنبه های اخلاقی و عبادی عاشوراست. ما از این جنبه های عاشورا غافل شدیم، حماسه، جنگ، مبارزه، مظلومیت. اشک و آه جای خودش را دارد، اما این بعد عبادی عاشورا هم باید ترسیم و تبیین و تحلیل شود.
بعد رأفت و رحمت در کربلا
اسلام جهادش هم با رحمت آمیخته است، وقتی پیغمبر می جنگیدند، می فرمودند: با زن ها کاری نداشته باشید، با بچه ها کاری نداشته باشید، درخت ها را نکنید، حیوانات را نکشید، اگر دشمن فرار کرد تعقیبش نکنید از پشت خنجر نزنید، این فرهنگ دین است. آن سپاه دشمن است، و این سپاه اباعبدالله به میدان آمده، تمیم ابن قُحطبه یا قَحطبه هم مقابل امام آمد، از امرای شام و فرماندة لشکر شامی هاست، فرد شجاعی است، همة اصحاب هم شهید شده اند، یاران هم شهید شده اند، خود امام به میدان آمده است. بعضی از مقاتل و تاریخ نویسان نوشته اند به امام عرض کرد: آقا من شما را نصیحت مي کنم که برگردید، شما که حریف بیست هزار –سی هزار نفر نمی شوید. امام فرمود: این ها من را محاصره کرده اند و این جریان را پیش آورده اند، من که به قصد جنگ نیامده ام، تو به من می گویی برگرد! مگر می گذارند که حسین از این صحرا برگردد جز با بیعت با یزید که امام فرمود اگر بیعت شود، فاتحة اسلام خوانده است –گفت: آقا پس می جنگیم، وارد جنگ شدند، ابی عبدالله خیلی شجاع بود. اباالفضل العباس می گوید ما در روز عاشورا به حسین پناه می بردیم، کما اینکه امیرالمؤمنین می فرماید: ما در جنگ ها به پیغمبر پناه می بردیم. امیرالمؤمنین که خود در شجاعت بی نظیر است از شجاعت پیغمبر تعریف می کند. تمیم در اولین حمله از اسب به زمین افتاد هر که باشد در این گونه مواقع دشمن را می کشد، اما امام فرمودند: بلند شو، سوار اسبت شو. به او مهلت دادند، ابن قحطبه سوار شد، مجدد وارد جنگ شدند. تمیم از ناحیة دو پا مجروح شد، و به زمین افتاد. آقا بالای سرش آمدند، فرمودند: می خواهی قبیله ات را صدا بزنم که بیایند زیر بغل هایت را بگیرند؟ گفت: آقا بزرگواری کنید و مرا نکشید. امام فریاد زد: بیایید فرمانده شام و امیرتان را ببرید. یک عده از بستگانش آمدند زیر بغل هایش را گرفتند و بدن مجروحش را از صحرا بردند. آیا دشمن هم چنین اجازه ای مي داد؟
اما وقتی خون علی اکبر روی چشم های اسب را فرا گرفت و علی اکبر در بین لشکر افتاد هر که هر چه داشت به بدن او زد، «فقطعوه بسیوفهم اربا اربا»،[14]وقتی پسر فاطمه در گودی قتلگاه افتاد –تعبیر بعضی از مقتل ها این است- حسین برای لحظات طولانی از شدت لطمه بیهوش بود. گاهی چشم باز می کرد و می بست، توان بلند شدن نداشت. ببینید چگونه با سنگ و چوب و با آن برخورد ناجوانمردانه، با اسب دواندن و یا گوشواره از گوش کشیدن و جنایت هایی که انجام دادند با اهل بیت و یاران امام رفتار کردند.
مقایسه لطف اسلام به دشمن و ناجوانمردی دشمنان
شخصی می گوید من یک شب امیرالمؤمنین را در خواب دیدم –این را یکی از علمای اهل سنت می گوید، صاحب ریحانه الادب نوشته است- گفتم: یا امیرالمؤمنین، بنی امیه با شما بد کردند، شما در فتح مکه فریاد می زدید: «الیوم، یوم المرحمه»؛ امروز روز رحم و لطف است. شما وقتی مکه را فتح کردید به ابوسفیان امان دادید، حتی پیغمبر فرمود: خانة ابوسفیان مأمن است؛ یعنی هر کس داخل آن خانه برود کاری با او نداریم، با این که ابوسفیان فرماندة جنگ های زیادی علیه اسلام بوده است؛ در بدر، در احد، در خندق. خیلی پیغمبر را آزار داده است، در عین حال رسول خدا به او امنیت داد، خانه اش را مأمن قرار داد، او را آزاد کرد، و او را بخشید. یا امیرالمؤمنین بنی امیه مزد و جایزة آن برخورد شما را در فتح مکه در روز عاشورا دادند! چرا این گونه شد؟ آقا در عالم رؤیا به این عالم اهل سنت فرمود: به خانة ابن سیفی شاعر برو، او جواب تو را می گوید. از خواب پریدم –دیشب هم عرض کردم نمی گویم خواب تکلیف آور و حجت شرعی است، ولی پیام دارد، خواب یوسف پیام داشت، خواب عزیز مصر پیام داشت، در حدیث داریم خواب را نزد هر کسی نقل نکنید، اگر رؤیا صادقه باشد برای کسی که آن خواب را دیده است پیام های دقیقی دارد- از خواب پرید از خود می پرسید ابن سیفی کیست؟ از این طرف و آن طرف تحقیق کرد –این قضیه مربوط به قرن ششم است- می گوید به در خانة ابن سیفی آمدم، در زدم قصه را تعریف کردم، دیدم اشک در چشمانش حلقه زد. گفت: من امشب شعری گفته بودم که در آن مقایسه کرده بودم بین کربلا و بین لطفی که پیغمبر و اهل بیت به ابوسفیان و بنی امیه در فتح مکه کرده بودند، هنوز این شعر را برای کسی نخوانده ام و آن را منتشر نکرده ام، فقط روی کاغذ و در ذهن خودم بوده است، حالا آقا امیرالمؤمنین تو را این جا فرستاده است. آن شعر این چند بیت معروف است که ترجمه اش این است: وقتی ما به قدرت رسیدیم و پیروز شدیم، شما را بخشیدیم، اما وقتی قدرت به شما رسید به کودکان و به اطفال ما رحم نکردید. این است که عرض می کنم اردوگاه حسینی و کربلا علاوه بر بعد مصیبتی و حماسی اش بعد اخلاقی هم دارد. بعضی نوشته اند لشکر حرّ هزار نفر بودند، لشکر اباعبدالله به همة آنها آب دادند، در جنگ صفین امام علی علیه السلام آبی را که معاویه بسته بود گشود، بعضی نوشته اند حتی یزیدبن معاویه که در صفین بود، آمد و از این آب نوشید. آبی که مسیرش به دست اباعبدالله باز شد. بعد این ها چگونه با اهل بیت برخورد کردند.
رأفت امام حسین علیه السلام در کربلا
برادران عزیز، جوان های گرامی، حادثة عاشورا را از این بعد مورد بررسی قرار بدهید: نماز امام حسین، عفو امام حسین، توجه امام حسین به حق الناس. مثل امشب یا فردایی وقتی پیش محمد بن بشیر آمدند و گفتند پسرت اسیر شده، امام فرمود می توانی برگردی برای آزادی پسرت تلاش کنی. گفت: نه آقا، من نمی روم. عده ای نوشته اند امام پنج لباس گران قیمت به ایشان داد –در تاریخ قیمت هایش را مختلف نوشته اند- و فرمود این ها را بفرست تا بفروشند و پسرت را آزاد کنند. دقت کنید حتی در این لحظات حساس، امام رأفت و محبتش شامل حال اصحاب و اشخاص می شود. حتی بعضی نوشته اند امام سرزمین کربلا را خرید، بعد هم به همان کسانی که آنجا بودند این سرزمین را واگذار و هدیه کرد. بعضی نقل کرده اند امام شرط کرد، و فرمود با زائران من مهربان باشید به کسانی که به زیارت می آیند اکرام و احترام کنید. ما باید این ابعاد را در جریان کربلا بررسی کنیم.
شرط حسینی شدن
برادران عزیز دهة عاشورا تمام شده اگر توانستی از این جلسه نماز اول وقت، رعایت حق الناس، کنار گذاشتن گناه، و اصلاح نفس را نتیجه بگیری آن وقت حسینی شده ای. حسینی شدن آشنا شدن و متخلق شدن با خلق و خوی و صفات حسین است. آشنا شدن با ابهت و عظمت و عبادت و بندگی حسین است. امید داریم خداوند به همة ما و شما توفیق بدهد ان شاء الله بیش از پیش با مکتب اباعبدالله آشنا شویم و ان شاء الله این بعد اخلاقی نهضت عاشورا را در زندگی مان الگو و ملاک قرار بدهیم. وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
________________________________________
[1]. توبه، 119.
[2]. اللهوف، ص 91؛ بحارالانوار، ج 44، ص 394.
[3]. حدید، 25.
[4]. توبه، 111.
[5]. توبه، 112.
[6]. مومنون، 99 –100.
[7]. گفتارهای معنوی، ص 51.
[8]. مستدرک، ج 18، ص 366؛ بحارالانوار، ج 21، ص 142؛ پیغمبر و یاران، ج 2، ص 326.
[9]. پیغمبر و یاران، ج 343.
[10]. بحارالانوار، ج 45، ص 128؛ الامالی للصدوق، ص 163؛ کشف الغمه، ج 2، ص 51.
[11]. بحارالانوار، ج 98، ص 320.
[12]. احزاب، 23.
[13]. آل عمران، 33.
[14]. بحارالانوار، ج 45، ص 44