پيام امام حسين به مردم کوفه
من الحسين بن علي إلي المَلإ من المؤمنين و المسلمين أمّا بَعد فإنَّ هَانئاً و سعيداً قدّما عليّ بِکُتبِکُمْ و کانا آخرَ من قَدِمَ عليّ مِن رُسُلِکم و قد فَهِمتُ کلَّ الَّذي اقْتَصَصْتُم وَذَکَرْتُمْ وَ مَقَالَهُ جُلِّکم أنّه لَيس عَلَينا إمام فأقبلْ لَعلّ الله أن يَجمَعنا بِکَ علي الحَقّ و الْهُدي و أنا باعِثٌُ إلَيکم أخي و ابْنَ عَمّي وَ ثِقَتي مِنْ أهْل بَيتي مُسلِم بنَ عَقيلٍ فإنْ کَتبَ إليَّ بِأنّه قد اجتمع رأيُ مَلَئِکم و ذَوي الحِجَي و الفَضل مِنکم عَلَي مِثل ما قدَّمَتْ بِهِ رُسُلُکُم و قرأتُ فِي کُتُبکم فإنّي أقدَمُ إلَيکم و شيکاً إن شاءَ الله فَلَعَمري ما الإمامُ إلا الحاکمُ بالکِتابِ القائِم بالقِسطز الدّائنُ بدين الحَقّ الحابِس نَفسه علي ذَلِک لله و السَّلام.[1]
مقدمه
دومين روز محرم و دومين روز اين جلسة نوراني است، که به نام و ياد حضرت اباعبدالله الحسين عليه افضل التحيه و الثناء تشکيل شده است. قبلاً وعده کردم که در اين ايام دربارة نامه هاي امام حسين و مطالبي که امام حسين به افراد مختلف نوشته صحبت کنم، دربارة نامه به مردم بصره مطالبي را عرض کردم، اکنون دربارة نامه اي که امام حسين به مردم کوفه نوشته صحبت مي کنم. شما مي دانيد پس از آن که دعوت هاي زيادي از امام حسين به عمل آمد، آن حضرت مسلم بن عقيل را با نامه اي به کوفه فرستادند، امام حسين در اين نامه چهار مطلب را بيان کرد که در اين بخش به آن چهار مطلب مي پردازيم.
پيام امام حسين به مردم کوفه
اين قدر که براي ما روضة مسلم را مي خوانند و مي گويند او به کوفه رفت و در آنجا چنان اتفاقي افتاد، براي چه بود و مسلم بن عقيل چه چيزي براي مردم کوفه برده بود؟ همچنين پيام امام حسين عليه السلام براي مردم کوفه چه بود؟ شما مي دانيد در زمان بني اميه، معاويه و حاکمان زمان براي اين که به دين لطمه بزنند چهار کار مهم انجام دادند: 1- امامت ستيزي و ولايت ستيزي؛ اول سعي کردند امام و حجت خدا را کنار بزنند، که اين جريان از سقيفه شروع شد و در پي آن حق اميرالمؤمنين غصب شد. بعد هم صلح با امام حسن و کنار زدن ايشان، و سپس جريان کربلا اتفاق افتاد. قريب پنجاه سال از رحلت پيغمبر نگذشته بود که مردم اين گونه با ولايت و امامت در افتادند و با آن ستيز کردند.
آزمايشهاي مردم بعد از رحلت پيامبر
اميرالمؤمنين مي فرمايد: وقتي اين آيه نازل شد: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُون»؛ (مردم! شما فکر مي کنيد همين که گفتيد ايمان آورديم کافي است؟ فکر مي کنيد شما امتحان نمي شويد؟) من پيش پيغمبر خدا رفتم، گفتم: يا رسول الله! اين که در قرآن مي گويد مردم آزمايش مي شوند، يعني چه؟ «وَهُمْ لَا يُفْتَنُون»، پيغمبر خدا فرمود: علي جان! بعد از رحلت من مردم در آزمايش هاي سختي قرار مي گيرند و خيلي ها مردود مي شوند، بسياري خوب امتحان پس نمي دهند. اين کلام اميرالمؤمنين است که مي گويد پيغمبر به من فرمود: «السُّحْتَ بِالهَديَّهِ»؛ اسم رشوه را هديه مي گذارند، «وَ الرِّبا بالبَيع»؛ اسم ربا را بيع و معامله مي گذارند، علي جان! «سَيْفتَنونَ بِأموالِهِم»؛ مال حرام در زندگي آنها وارد مي شود و آنان بعد از من به تو و خاندان و عترت تو ظلم ها مي کنند.[2] اميرالمؤمنين فرمود: از روزي که پيغمبر از دنيا رفت من مظلوم بودم تا روزي که به شهادت مي رسم. آري! او مظلوم بود، و حق او غصب شد.
يکي از کارهايي که در آن زمان صورت گرفت مبارزه با ولايت و امامت بود. توجه کنيد در نامه اي که امام حسين عليه السلام براي مردم کوفه نوشت چهار مطلب مطرح شده است:
پيام هاي نامه امام به مردم کوفه
1. امام شناسي
اولين مطلب امام شناسي است، امام نوشت: « من الحسين بن علي إلي المَلإ من المؤمنين و المسلمين.... فَلَعَمري ما الإمامُ إلا الحاکمُ بالکِتابِ»؛ مردم کوفه! اگر مي خواهيد با من بيعت کنيد بدانيد حرف اول من اين است که بايد امام شناس شويد، براي دنيا و مال دنيا به دنيال من نياييد «الإمامُ إلا الحاکمُ بالکِتابِ»؛ امام کسي است که بر اساس قرآن در جامعه حکم مي کند و تصميم مي گيرد. مي دانيد که امامت اساس دين ماست «بِنا فَتَحَ اللهُ وَ بِنَا يَخْتِمُ وَ بِنَا يَمْحُوا اللهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِت»[3]؛ اميرمؤمنان فرمود: خدا را از طريق ما بشناسيد و خدا را از طريق ما عبادت کنيد.
ما شيعيان معتقديم اگر فقط دو نفر روي زمين باشند يکي از آنها امام و حجت خداست. ما شيعيان معتقديم درست است گر چه وقتي پيغمبر از دنيا رفت وحي تمام شد، اما امام معصوم هميشه در جامعه است و با خدا و فرشتگان ارتباط خاص دارد، علم غيب دارد، ولايت تکويني دارد، عصمت دارد، محدَّثه است؛ يعني با ملائکه صحبت مي کند. امام دين را تفسير مي کند و مباني را تبيين مي نمايد. اما آنها کاري که کردند اين بود که امامت و ولايت را از جامعه قيچي کردند و بريدند.
عاقبت شر محمد بن اشعث
محمد بن اشعث، انسان بسيار پليدي است او همان کسي است که مسلم بن عقيل را در کوفه دستگير کرد. او همان کسي است که خواهرش امام حسن مجتبي را به شهادت رساند. اينها بچه هاي اشعث بن غيث هستند که هم پدرشان انسان بدي بود و هم بچه هاي او. اينها در زمان حضرت علي خانواده اي پر آسيب بودند.
محمد بن اشعث در روز عاشورا مقابل امام حسين آمد و گفت: حسين! تو چه ارتباطي با پيغمبر داري؟ مسير تو از پيغمبر جداست، تو نوة پيغمبر هستي اما راه پيغمبر را نرفتي. به عبارت ديگر مي خواست بگويد –العياذ بالله- مسلمان نيستي. بعد گفت: حسين! اين کارهايي که تو مي کني آتش جهنم را به دنبال دارد. داشت امام حسين را نصيحت مي کرد، و قرابت امام حسين را با پيغمبر انکار مي نمود. قلب امام شکست، دستهايش را بالا آورد و فرمود: خدايا، حرمت و مقام ما را به او نشان بده تا بفهمد که ما چقدر نزد تو مقام داريم، چقدر نزد تو ارزش داريم. مي گويند محمد بن اشعث در همان صبح عاشورا براي قضاي حاجت به جايي رفت، عقرب پايش را گزيد و او نتوانست تا آخر روز عاشورا بجنگد و در اثر آن پايش عفونت کرد و در آخر هم با همين درد به درک واصل شد و از دنيا رفت. البته برخي ها اينها را ديدند که صبح عاشورا چگونه معجزه از امام آشکار شد، و چگونه امام عظمت و ابهتش را نشان داد، ولي متأسفانه کور بودند و ايمان نياوردند.
عاقبت شر عبدالله حوزه
در صبح عاشورا حوزه به کنار خيمه هاي امام حسين آمد – امام حسين در پشت خيمه ها گودال کنده بود و در آن آتش ريخته بود، براي اين که دشمن نتواند از پشت حمله کند- گفت: حسين! قبل از اين که ما تو را به آتش ناب بفرستيم؛ يعني به آتش جهنم- تعبير اين شخص بي دين را عرض مي کنم – خودت براي خودت در اين دنيا آتش درست کردي؟ صبر کن، چرا عجله کردي؟ امام فرمود: نامت چيست؟ گفت: عبدالله حوزه. امام فرمود: «اللَّهم حُزهُ الي النّار فاضطربت به فرسه في جدول فوقع»؛ خدايا در همين دنيا حرارت آتش را به او بچشان که بفهمد چه کسي به جهنم مي رود. اسبش رم کرد و او را در همان گودال آتش انداخت.[4]
تاريخ نقل کرده يکي از کساني که صبح عاشورا به درک واصل شد، عبدالله حوزه است. اما عجيب است که بعضي ها خيلي چيزها را مي بينند و خيلي مسائل را شاهدند اما عبرت و درس نمي گيرند و فرصت ياب نيستند.
معناي جنب الله در قرآن
به آيه 56 سورة زمر دقت کنيد، قرآن مي گويد: وقتي برخي به صحراي محشر وارد مي شوند «أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَى علَى مَا فَرَّطتُ فِي جَنبِ اللَّهِ»[5] - «ما معنا جَنبِ الله»، جنب الله يعني چه؟ مي گويند ما دربارة جنب الله کوتاهي کرديم اميرالمؤمنين فرمود: «أنَا الهادِي وَ أنَا المُهْتَدي....وَ أنَا جَنْبُ اللهِ الَّذي يّقُولُ أنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسرَتي عَلي ما فَرَّطْتُ فِي جَنبِ اللهِ»[6] فرمود جنب الله من هستم که خدا در اين آيه مي فرمايد: وقتي بعضي ها به صحراي محشر يا عالم برزخ مي آيند، مي گويند ما دربارة جنب الله کوتاهي کرديم. امام حجت خداست. انسان اول بايد ولايت و امامتش را درست کند، اين کاري بود که معاويه کرد؟
خباثت و پليدي عبدالله بن هاني
معاويه چه کرد؟ شخصي به نام عبدالله بن هاني، نزد حجّاج آمد، حجّاج بن يوسف ثقفي، آن خبيث، آن انسان پليدي که عمربن عبدالعزيز مي گويد اگر همة انسان هاي خبيث دنيا را جمع کنند و آنها را در يک طرف بگذارند و ما هم حجّاج را طرف ديگر بگذاريم، او آن قدر خبيث است که بر همة خبيث هاي دنيا غالب مي شود؛ يعني آن کفة ترازو سنگين تر مي شدو. اين آدم پست و بي دين قاتل کميل است، قاتل قنبر است، قاتل سعيد بن جبير است. عبدالله بن هاني از قبيله اي است که ضد علي بودند.
معاويه در شام روي آنها کار کرده بود، او را نزد حجّاج آوردند، گفت: حجّاج! ما قبيله اي هستيم که چند ويژگي داريم. حجّاج گفت: خصوصيات شما چيست؟ گفت: اولين خصوصيت ما اين است که در صفين همة مردان و جوانان ما در سپاه معاويه با علي جنگيدند. حجاج گفت: «والله هذه منقبه»؛ به خدا اين منقبت بزرگي است. دوم اين که زنان ما نذر کرده بودند- آنهايي که وضعشان خوب بود- اگر حسين بن علي به شهادت رسيد هر کدام ده شتر به شکرانه اش قرباني کنند. سوم اين که وقتي معاويه بخشنامه کرد که اميرالمؤمنين را سب کنيد، اميرالمؤمنين را بدگويي کنيد و به او ناسزا بگوييد، مردان و زنان قبيلة ما حسنين و حضرت زهرا را هم به آن ضميمه کردند، ما چنين خانواده اي هستيم. اين مطلب را ابن ابي الحديد نقل مي کند، ببينيد چگونه کار کرده بودند! اين گونه امام زدايي کرده بودند اين گونه امام ستيزي کرده بودند؛ لذا امام حسين در روز عاشورا مکرر مي فرمود: «لِمَ تُقاتِلونني؟»آخر چرا با من مي جنگيد؟ آيا سنت پيغمبر را زير پا گذاشته ام؟ آيا دين را تغيير داده ام؟ آيا مي دانيد جايگاه من نسبت به پيغمبر کجاست؟
محل امتحان و محک شيعيان
در نامه اي که امام حسين براي مردم کوفه نوشت چهار مطلب عنوان کرد اولين آن اين است: امام کسي است که در جامعه بر اساس قرآن حکم مي کند؛ «فَلَعَمري ما الإمامُ إلا الحاکمُ بالکِتابِ». بايد امام را بشناسيم، ولايت ما بايد قوي باشد. اما باقر فرمود: «لا تَنالُ وَلَايَتُنا إلا بِالعَمَلِ وَ الوَرَعِ»[7] ولايت، عمل و تقوي مي خواهد. امام صادق فرمود: «امْتَحنوا شِيعَتَنَا عِندّ ثلاثٍ» شيعه هاي ما را سه جا امتحان کنيد 1- «عِندَ مواقيتِ الصلاه کَيفَ مُحَافَظَتُهُمْ عَلَيْها»؛ يکي نماز اول وقت، ببينيد چقدر به نماز اهميت مي دهند. 2- «وَعِندَ أسرارِهِمْ کَيْفَ حِفَُْهُمْ لَهَا عِنْدَ عَدُوّنا»؛ يکي در رازداري آنها نزد دشمن 3- «وَ إلَي أموالِهِمْ کَيْفَ مُواسَاتُهُمْ لإخوانِهِمْ فِيها»[8]؛ مواسات و برادري آنها و کمک کردن به ديگران.
راه کمک به امام
امام شناسي با حرف نمي شود، امام شناسي با بيان نمي شود بلکه با عمل ثابت مي شود، اميرالمؤمنين فرمود: من از دنياي شما به حداقل آن اکتفا کردم، شما هم نمي توانيد که مثل من زندگي کنيد از شما هم نمي خواهم مثل من زندگي کنيد «وَلَکِنْ أعينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهاد»[9]؛ اما مرا با تقوا و کوشش تان ياري کنيد.
بي توفيقي عبدالله حر جوفي
امام حسين به مردم کوفه نوشت: مردم! من حسين براي شما چهار حرف دارم اول اين که برويد امامتان را بشناسيد، براي دنيا دنبال من نياييد. چرا عبيدالله حر جوفي دنبال امام حسين نيامد؟ تاريخ نقل مي کند امام حسين آمد جلو خيمة عبيدالله حرّ جوفي و گفت: عبيدالله! «انّ لَکَ ذُنوباً کثيره»؛ تو گناهان زيادي داري، سابقة خوبي نداري، در صفين با پدرم علي جنگيدي، اما اکنون بيا به من بپيوند، اگر به دنبال من بيايي نجات پيدا مي کني، و گذشته ات را جبران مي کني. اما چقدر بعضي ها کم توفيق اند!
غنيمت شمردن فرصتها
پيامبر فرمود: «إنّ لِرّبکُم فِي أيامِ دَهرِکُم نَفَحاتٍ ألا فَتَعَرَّضوا لَهَا»،[10] جوان هاي عزيز، گاهي در زندگي انسان بادهاي رحمتي مي وزد، لطف هاي خاصي شامل انسان مي شود؛ گاهي مي بينيد انسان بي اختيار قبل از اذان صبح بيدار مي شود، خدا دوست داشته، کاري کرده که بيدار شوي. روايت داريم قبل از اذان صبح فرشته ها مؤمن را صدا مي زنند، منتها بعضي ها اين صداها را نمي شنوند و اصلاً برنمي خيزند، بعضي مي شنوند و بيدار مي شوند اما دوباره مي خوابند، اگر انسان به اين نفحات، به اين لطف ها و اين توفيقات جواب بدهد! گاهي انسان موعظه اي و يا آيه اي مي شنود، عوض مي شود، تغيير مي کند. چقدر عبيدالله حر جوفي کم توفيق است که امام حسين آمد جلوي خيمه اش و او را دعوت کرد اما او گفت: يا اباعبدالله! من شمشيري و اسبي دارم، اينها را به شما مي دهم اما خودم نمي آيم. امام فرمود: «لا حاجَه لَنَا فِيکَ وَلَا فِي فَرَسِک»[11]؛ ما شمشير و اسب نمي خواهيم ما انسان مي خواهيم، ما مجاهد مي خواهيم، ما از جان گذشته مي خواهيم؛ اما او امام حسين را ياري نکرد. عبدالله حرّ جوفي بعد از شهادت امام حسين به کربلا آمد، نگاهي به کشته و بدن ها کرد، ظاهراً هنوز دفن نشده بودند، گفت:
فيا لَکَ حسره ما دمت حيّا تردد بين حلقي و التراقي[12]
اي عبيدالله حرّ جوفي! تا زنده اي تأسف بخور که حسين را ياري نکردي و ماندي. اما کسي هم پيدا مي شود مثل زهير، يک کسي مثل حرّ بن يزيد رياحي، چگونه توفيق پهادت و حضور در کنار امام حسين را پيدا مي کنند! امام حسين در اين نامه اي که به مردم کوفه نوشت مي فرمايد: چهار چيز را بدانيد. اول: امام شناس شويد، بدانيد امام کسي است که بر اساس قرآن و کتاب خدا حکم مي کند.
2. دين شناسي
دوم: «الدَّائنُ بِدينِ الْحَق»؛ مردم، برويد دين شناس شويد، بدانيد امام کسي است که مي خواهد دين را برپا کند، امام مي خواهد جلوي دين ستيزي را بگيرد، مي خواهد دين مردم حفظ شود. اين هم هدف دوم امام حسين؛ اما متأسفانه خود امام حسين خطاب به آن مردم فرمود: «النَّاسُ عَبيدُ الدّنيا و الدينُ لَعِقٌ عَلي ألْسِنَتِهِمْ يَحُوطونَه ما دَرّتْ مَعايِشُهُم فإذا مُحِّصوا بالبَلاءِ قلَّ الدّيّانون»[13] بعضي از مردم دين لقلقة زبانشان است فقط حرف مي زنند، اما به مقام عمل که مي رسند، بندة دنيا و بندة هوي و هوس و مال هستند، بندة آخرت و خدا نيستند. حفظ دين در رأس همة امور است، وقتي براي امام صادق مصيبتي پيش مي آمد، مثلاً بچه اي مريض مي شد، يا پولي گم مي شد و يا حادثه اي پيش مي آمد عرضه مي داشت: «الحَمدُالله الذّي لم يَجعَل مُصيبَتي فِي ديني»[14]؛ خدا را شکر که مصيبت در دينم پيش نيامد. بيني و بين الله اگر يک روز ما براي نماز صبح خواب بمانيم، بيشتر ناراحت مي شويم يا هزار تومان پول گم کنيم؟ کدام يک بيشتر روي ما تأثير مي گذارد؟ اگر معدل فرزندمان دو نمره پايين آمد ناراحت مي شويم يا اگر فرزند ما دروغ گفت و يا به نمازش اهميت نداد؟
وصف تربيت ديني فرزندان آخر الزمان
پيغمبر خدا فرمود: «ويلٌ لِاولادِ آخِرِالزمان من آبائِهِم»[15]؛ واي بر آن پدرهايي که در دورة آخرالزمان به دين فرزندانشان اهميت نمي دهند؛ به دنيايشان اهميت مي دهند؛ لباس عروسي اش، لباس عيدش، کفشش، کتابش، درسش، معدلش...، بايد هم اهميت داده شود، دنياي ما منافاتي با دين ندارد.
تمثيلي براي دنيا
به قول ملاي رومي که خيلي قشنگ مي گويد: اگر آب داخل کشتي برود خطر دارد، چون کشتي فرو مي رود، اما آبي که زير کشتي است اگر نباشد بد است، چون کشتي حرکت نمي کند. مي گويد دنيا مثل آب زير کشتي است، اگر دنيا مثل آب زير کشي بود و دين هم مثل کشتي و آن آب اين کشتي را حرکت داد اين خوب است، پيامبر فرمود: «الدنيا مزرعه الاخره»[16] اما اگر اين آب بلند شد آمد داخل کشتي، هم کشتي را فرو مي برد و هم اهلش را مي برد. چقدر زيبا تشبيه کرده!
چيست دنيا از خدا غافل شدن ني قماش و نقره و ميزان و زن
آب در کشتي هلاک کشتي است آب اندر زير کشتي پشتي است
آبي که زير کشتي است نگهبان کشتي است، عامل حرکتي کشتي است.
اميرمؤمنان فرمود: «ان جَعَلتَ دينک تبعاً لِدُنياک، اهلَکتَ دينَکَ و دنياک و کنت في الآخره من الخاسرين»[17]؛ اگر دينت را تابع دنيايت قرار دادي، هم دين و دنياي خود را از بين بردي و در آخرت جزء خاسرين هستي، «و ان جَعَلت دنياکَ تبعاً لِدينِک»؛ و اگر دنيا را تابع دينت کردي، «احرَزتَ دينَکَ و دنياک و کنت في الاخره من الفائزين»[18]؛ در اين صورت رستگاري. اگر آب پشت کشتي افتاد کمک است، دنيا زمينه ساز است.
پرهيز از بدگوئي به دنيا
اميرالمؤمنين ديد کسي دارد به دنيا بد مي گويد، فرمود: چرا به دنيا بد مي گويي؟ دنياي محل اولياء خداست، در همين دنيا اهل بيت آمدند، در همين دنيا انبياء آمدند. دومين مطلبي که وجود مقدس اباعبدالله در نامه اش به مردم کوفه نوشت اين است که مردم! دين را حفظ کنيد «الدّائنُ بدينِ الحَق»؛ امام کسي است که دين مردم را حفظ کند، به دين مردم اهميت بدهد و در واقع آن را اعتلا ببخشد.
3. عدالت خواهي
مطلب سوم: «القائم بِالقِسط» مردم! دنبال عدالت باشيد؛ امام مي آيد که در جامعه عدالت را پياده کند. معاويه و آل مروان در جامعه تبعيض و فاصلة طبقاتي را رواج دادند. براي عده اي فقر ايجاد کردند و به تعبير اميرالمؤمنين که مي فرمايند: خليفة سوم و يارانش و اطرافيانش مثل شتري که در چراگاه بيفتد و همة چراگاه را خراب کند، با بيت المال برخورد کردند. ببينيد عثمان، خليفه سوم در عروسي دخترش چه ريخت و پاش هايي کرد! ببينيد چقدر به مروان و برادر مروان و فاميل هاي او پول بخشيد چقدر ريخت و پاش مالي شد! آن قدر که صداي مردم درآمد و انقلاب کردند و او را کشتند. امام حسين مي فرمايد: هدف سوم من اقامة عدالت است.
4. رضاي خداوند
مطلب چهارم: «الحابِسُ نَفسَهُ عَلَي ذلِکَ لله»[19] امام براي خدا حرف مي زند، من همه چيز را براي خدا مي خواهم. لذا در روز عاشورا با وجودي که اين همه مصيبت ديد وقتي سر بر تراب گذاشت فرمود: «الهي رضاً برِضائِک و صبراً ببَلائِک، تسليماً لِأمرک» و زينبش نيز وقتي به گودي قتلگاه آمد فرمود: «اللّهم تقبّل منّا هذا القليل القربان»، لذا ياران و اصحاب وقتي که مي جنگيدند همواره مي گفتند: خدا. شما هيچ وقت از زينب و امام حسين – العياذ بالله- يک چهرة مصيبت زده نسازيد، مصيبت ديدند اما مصيبت زده نشدند. باهمة مصيبت هايي که زينب ديد، وقتي وارد مجلس ابن زياد شد گفت: «مَا رأيتُُ إلّا جَميلاً»[20]؛ پسر زياد! هر آنچه که اتفاق افتاد زيبا بود. امام حسين در حالي که طفل شش ماهه اش را روي دستش گرفته بود صدا زد: «الهي هَّونَ ليَ الامر لإنّه بعَينُک؛ خدايا! اين مصيبت بر من آسان است چون در حضور تو و در مقابل توست.
انحرافات اجتماعي زمان معاويه
چهار کار عمده در زمان معاويه انجام شده بود؛ 1- امام ستيزي و ولايت ستيزي، 2- دين ستيزي، 3- عدالت ستيزي و 4- تقدّس زدايي. با امامت درافتادند، با دين درافتادند، با عدالت درافتادند و با مقدسات هم درافتادند، امام حسين در نامه اي که به مردم کوفه نوشت روي اين چهار مورد دست گذاشت و فرمود: بدانيد اگر من بيايم مقابل اين چهار انحراف مي ايستم؛ در جامعه امامت حاکم مي شود، در جامعه دين اصل است، در جامعه عدالت پياده مي شود و مقدسات و آنچه که با ذات اقدس الهي به عنوان تقدس انتساب دارد بايد حفظ شود. چهار آفت و چهار راه حل، رساله و نامة امام حسين است که مسلم ابن عقيل براي مردم کوفه آورد.
والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته.
[1] . بحارالانوار، ج 42، ص 81.
[2] . بحارالانوار، ج 32، ص 241؛ اعلام الدين، ص 104؛ نهج البلاغه، خطبه 156.
[3] . غررالحکم، ح 1948.
[4] . الارشاد، ج 2، ص 102؛ اعلام الوري، ص 243.
[5] . زمر، 56.
[6] . قال امير أنا الهادي و أنا المهتدي و أنا أبو اليتامي و المساکين و زوج الأرامل و أنا ملجأ کل ضعيف و مأمن کل خائف و أنا قائد المؤمنين إلي الجنه و أنا حبل الله المتين و أنا عروه الله الوثقي و کلمه التقوي و أنا عين الله و لسانه الصادق و يده و أنا جنب الله الذي يقول أن تقول نفس يا حسرتي علي ما فرطت في جنب الله و أنا يدالله المبسوطه علي عباده بالرحمه و المغفره و أنا باب حطه من عرفني و عرف حقي فقد عرف ربه لأني وصيّ نبيّه في أرضه و حجّته علي خلقه لا ينکر هذا إلا رادّ علي الله و رسوله (بحارالانوار، ج 4، ص 8؛ اختصاص، ص 248؛ معاني الاخبار، ص 17.)
[7] . الامالي للصدوق، ص 625؛ اعتقادات الاماميه و تصحيح الاعتقاد، ج 1، ص 113.
[8] . وسائل الشيعه، ج 4، ص 112؛ بحارالانوار، ج 71، ص 391؛ اعلام الدين، ص 130.
[9] . نهج البلاغه، خطبه 45.
[10] . بحارالانوار، ج 68، ص 221.
[11] . بحارالانوار، ج 44، ص 315؛ الامالي للصدوق، ص 154.
[12] . بحارالانوار، ج 45، ص 354.
[13] . بحارالانوار، ج 44، ص 382؛ تحف العقول، ص 245.
[14] . الکافي، ج 44، ص 262؛ وسائل الشيعه، ج 3، ص 247؛ بحارالانوار، ج 79، ص 133.
[15] . روي عن النبي 9أنه نظر إلي بعض الأطفال فقال ويل لأولاد آخر الزمان من آبائهم فقيل يا رسول الله من آبائهم المشرکين فقال لا من آبائهم المؤمنين لا يعلمونهم شيئا من الفرائض و إذا تعلموا أولادهم منعوهم و رضوا عنهم بعرض يسير من الدنيا فأنا منهم يريء و هم مني براء (جامع الاخبار، ص 106؛ الحکم الزاهره با ترجمه انصاري، ص 445.
[16] . مجموعه ورام، ج 1، ص 183؛ عوالي اليالي، ج 1، ص 267.
[17] . غررالحکم، ح 2220.
[18] . غررالحکم، ح 1391.
[19] . بحارالانوار، ج 44، ص 334؛ الارشاد، ج 2، ص 39؛ مثير الاحزان، ص 26.
[20] . بحارالانوار، ج 45، ص 115؛ اللهوف، ص 160؛ مثير الاحزان، ص 98.