ترک احسان نابجا (۲)
وَ ألبِسْنِي زِينَةَ المُتّقينَ في... [ترک] الإفضالِ على غَيرِ المُستَحِق.[۱]
صحبت در تبیین این فراز نورانی از دعای مکارم بود که بر اساس آن، احسان کردن به کسی که سزاوار احسان نیست، مذموم است و از رذائل اخلاقی محسوب میشود.
گفتیم درباره احسان به دیگران سه دسته روایت داریم:
یک) روایاتی که در آنها توصیه شده به همه افراد، اعم از خوب یا بد احسان کنیم. به نمونههایی از این روایات در جلسه قبل اشاره شد.
دو) روایاتی که نیکی کردن به همه افراد را صحیح نمیدانند، بلکه آن را مختص افرادی میدانند که اهلیت آن را داشته باشند، مانند همین فراز از دعای مکارم الاخلاق. در ادامه نیز به نمونههای دیگری از این دسته روایات اشاره میگردد.
سه) روایاتی که جمعبندی دو دسته قبلی از آنها استفاده میشود.
دسته دوم
از روایات دسته دوم میتوان به این روایت اشاره نمود که شیخ صدوق آن را در خصال از امیر المؤمنین (علیه السّلام) نقل کرده است، میفرماید:
لا تَصلُحُ الصَّنيعَةُ إلّا عِندَ ذي حَسَبٍ أو دِينٍ.[۲]
نيكى كردن جز به انسان خانوادهدار يا متديّن درست نيست.
این دو گروه، یعنی کسانی که دارای اصالت خانوادگی هستند و افراد دیندار، قدر احسان و نیکی کردن را میدانند، اما غیر آنها چون چنین نیستند، شایستگی دریافت نیکی و احسان را ندارند.
این روایت نیز که از امیر المؤمنین (علیه السّلام) نقل شده، در این دسته جای میگیرد:
المَعروفُ كَنزٌ فَانظُرْ عِندَ مَن تُودِعُهُ، الاصطِناعُ ذُخرٌ فَارتَدْ عِندَ مَن تَضَعُهُ.[۳]
خوبى، یک گنج است؛ پس، بنگر كه آن را به كه مىسپارى؛ احسان يك اندوخته است، پس، مراقب باش كه آن را نزد كه مىگذارى.
یا این روایت که آن هم از امیر المؤمنین (علیه السّلام) نقل شده است:
ظَلَمَ المَعروفَ مَن وَضَعَهُ في غَيرِ أهلِهِ.[۴]
كسى كه به نااهل احسان كند، به احسان ستم كرده است.
طبق این روایات، انسان نباید به هر کسی خوبی و احسان کند، بلکه باید به کسی نیک کند که شایستگی آن را داشته باشد، مثل افراد متدین یا خانوادهدار؛ و این با آنچه در دسته اول روایات آمده بود، ظاهراً در تنافی است، زیرا در آنجا نیکی کردن به همه افراد، چه خوب و چه بد، توصیه شده بود. از این رو، باید سراغ دسته سوم روایات برویم تا ببینیم چگونه میتوان این دو دسته را جمع نمود.
[۱]الصحيفة السجّاديّة، الدعاء ۲۰.
[۲]الخصال، شیخ صدوق، ص۶۲۰، ح۱۰.
[۳]غرر الحكم، تمیمی آمدی، ح۱۵۳۹ و ۱۵۴۰.
[۴]غرر الحكم، تمیمی آمدی، ح۶۰۶۳.