021 ـ و کهف الوری
و كَهْفِ الوَرى .
و پناهگاه آفريدگان ...
توضيح واژه ها
كَهْف : ملجأ ، پناهگاه ، شكاف كوه . [۱]
الوَرى : خلق ، مخلوقات ، آفريدگان ، مردم ، موجودات زمين . [۲]
شرح
جمله «كَهْفُ الوَرى» ، بيانگر ويژگى ديگرى از امامان عليهم السلام است . واژه «كهف» به معناى پناهگاه ، بارها در متون روايى و در شأن اهل بيت عليهم السلام تكرار شده است ، چنان كه امام على عليه السلام در معرّفى خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد :
هُمْ مَوضِعُ سِرِّه وَ لَجَأُ أمْرِهِ وَ عَيْبَةُ عِلمِهِ وَ مَوْئِلُ حُكْمِهِ وَ كُهُوفُ كُتُبِهِ وَ جِبالُ دينِهِ ، بِهِمْ أقامَ انحِناءَ ظَهرِهِ وَ أذهَبَ ارْتِعادَ فَرائِصِهِ . [۳] آنان ، جايگاه رازهاى او (پيامبر صلى الله عليه و آله ) هستند و پناهگاه فرمان او ، و ظرف دانش اويند و مرجع احكامش و پناهگاه هاى كتاب هاى [آسمانى و سنّت] او و كوه هاى [استوار] دين او . به وسيله آنان ، پيامبر صلى الله عليه و آله ، قامت دين را راست نمود و تزلزل و وحشت آن را از ميان بُرد .
تعبير «كُهُوف كُتُبِه» ، امتيازى است كه مولا عليه السلام در توصيف اهل بيت عليهم السلام بر مى شمُرَد . «كهوف» ، جمع «كَهْف» است و مراد ، آن است كه خاندان نبوّت ، پناهگاه كتاب هاى آسمانى و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله هستند و جز از طريق اين خاندان ، راهى به تعاليم حقيقى آسمانى نيست . به ديگر سخن ، كتاب هاى پيشين ، قرآن و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله ، همه در نزد اهل بيت عليهم السلام به امانت است و بس .
افزون بر نهج البلاغه ، در ديگر متون روايى در شأن پيشوايان ، از واژه هاى «كهف» و «كهوف» ، استفاده شده است . امام جواد عليه السلام ، در زيارت پدر بزرگوارش امام رضا عليه السلام مى فرمايد :
السَّلامُ عَلى كُهُوفِ الكائِناتِ وَ ظِلِّها ! [۴] سلام بر پناهگاه هاى هستى و سايه هاى آن !
و در دعاى روزانه اى كه از امام سجّاد عليه السلام نقل شده است ، اهل بيت عليهم السلام را چنين مى خوانيم :
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الكَهفِ الحَصِينِ وَ غياثِ المُضْطَرِّينَ . [۵] بار خدايا ! بر محمّد و خاندانش ، دژ نگه دارنده[ ى ما ] و فريادرسِ گرفتاران ، درود فرست .
تبيين «پناهگاه آفريدگان»
واژه «الوَرى» ، به معناى آفريدگان و مخلوقات خداست و تركيب «كهف» و «الوَرى» ، يعنى پناهگاهِ آفريدگان و عموميت آن ، تمامى موجودات را در برمى گيرد ؛ زيرا همه موجودات ، آفريدگان الهى اند و ضرورت «كَهْفُ الوَرى» ، در همين نكته است كه هر موجودى به گاهِ نياز ، در جستجوى پناهگاهى است تا در سايه سار آن ، آرام گيرد و از گرما و سرما و دشمن و ترس و ... بِرَهد ، و اگر در زمان نياز ، پناهگاه را در نيابد ، بى ترديد ، آفات و بلايا و ... ، او را از بين خواهند بُرد .
به نظر مى رسد كه استفاده از «كهف» ، يعنى پناهگاه وسيع ، در برابر «غار» كه شكافى خُرد در دلِ كوه است ، به همين منظور باشد ؛ يعنى امامان عليهم السلام ، همه آنانى را كه در جستجوى مأمن هستند ، پناه مى دهند و اين پناهگاه ، تنها به اين دنيا اختصاص ندارد ؛ بلكه در دين ، و در دنيا و آخرت ، پناه مردمان اند . مرحوم علّامه مجلسى ، در توضيح «كَهْفُ الوَرى» مى نويسد :
مَلْجَأ الخلائِقِ فِى الدِّينِ وَ الآخِرَة وَ الدُّنيا . [۶] پناهگاه آفريدگان ، در دين و آخرت و دنيا هستند .
مرجعيت علمى اهل بيت عليهم السلام
خصوصيت «كَهْف الوَرى» ، مرجعيت علمى امامان عليهم السلام را ثابت مى كند و هر كس كه از اين پناهگاه ها روى برتابد ، به كژراهه خواهد رفت . «كَهفُ الوَرى» ، يعنى فهم حقيقى قرآن بدون آشنايى با معارف اهل بيت عليهم السلام ، ممكن نيست و آن كه سوداى فهم قرآن را در سر دارد ، بايد به پناهگاه معصومان عليهم السلام پناه بَرَد و با آنان ، راه حقيقت را بپيمايد و اگر از راهى غير از راه اهل بيت عليهم السلام ره سپار شود ، قرآن ، سدّ راه گم راهى او نخواهد بود .
پناهندگى به اهل بيت عليهم السلام در مشكلات دنيوى
در مشكلات دنيوى نيز اهل بيت عليهم السلام ، ملجأ و پناهگاه اند و چه بسيار مردمان كه در همين دنيا ، به امامان عليهم السلام پناه برده اند و آنان را «كَهفُ الوَرى» يافته اند .
پيشوايان معصوم ، در همين دنيا ، بارها نيازِ نيازمندان را برآورده كرده اند . يكى از مكان هايى كه حضور معنوى امام عليه السلام بيشتر در آن حس مى شود ، سرزمين وحى است كه همه زائران ، كم و بيش ، از آن خاطره اى دلنشين دارند . حجّة الإسلام و المسلمين آقاى سيّد جواد علم الهدى ، خاطره اى براى نگارنده بازگو كرد كه نمونه روشنى از «كَهفُ الوَرى» بودن امامان عليهم السلام است . ايشان مى گفت : «در گذشته ، در سفر حج ، به طور معمول ، چهارْ پنج نفرى به جدّه مى آمديم و چون كاروانى وجود نداشت ، صبر مى كرديم تا تعدادمان به سى ، چهل نفر برسد تا كاميونى را كرايه كنيم و به جُحْفه برويم . در سفرى بين سال هاى ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۰ ش ، با گروهى حركت كرديم . راننده ، ادّعا مى كرد كه راه را بلد است . آن زمان ، جاده ها بيشتر خاكى بود . كمى كه رفتيم احساس كرديم كه به طور غير متعارف ، حركت مى كند . پس از طىّ مسافتى ، يك مرتبه ايستاد و با رنگ پريده گفت : راه را گم كرده ايم !
تعدادى از مسافران ، خواب و تعدادى هم بيدار بودند . چاره اى جز اين كه به ولىّ عصر ـ أرواحنا فداه ـ متوسّل شويم ، نديديم . هيچ چراغ و نشانى اى جز ستاره هاى آسمان پيدا نبود . همگى ، سه مرتبه گفتيم : «يا صاحب الزمان ، أدركنى ! » . ناگاه ، جوان عربى را ديديم كه از ركاب ماشين ، بالا آمد و گفت : «أَنَا دَليلُكم» . راه افتاديم . پس از چند دقيقه كه تپّه هايى را دور زديم ، مقصد ، نمايان شد . به محض رسيدن ، آن جوان از ماشين پياده و غايب شد . [۷]
[۱] «الكهف : كالمَغارة فى الجبل إلّا أنّه أوسع منها ، فإذا صغر فهو غار» (لسان العرب ، ج ۹ ، ص ۳۱۰) .
[۲] «الوَرى : الخلق» (لسان العرب ، ج ۱۵ ، ص ۳۹۰) . «الورى : الأنام الّذى على ظهر الأرض» (العين ، ج ۸ ، ص ۳۰۵) .
[۳] نهج البلاغة ، خطبه ۲ .
[۴] بحار الأنوار ، ج ۱۰۲ ، ص ۵۳ ، ح ۱۱ .
[۵] مصباح المتهجّد ، ص ۳۶۱ .
[۶] بحار الأنوار ، ج ۱۰۲ ، ص ۱۳۶ .
[۷] ر . ك : بركات سرزمين وحى ، ص ۹۹ . نمونه هاى ديگر را نيز در همين كتاب ببينيد .