وَ مَعادِنِ حِكْمَةِ اللّه .
و معدن هاى حكمت خداوند ...
توضيح واژه ها
مَعادِن : جمع «معدن» ، به معناى مقرّ ، محلّ استقرار ، محلّ رويش ، كان . [۱]
حِكمَة : منع ، باز داشتن ، چيزى كه از جهل ، باز مى دارد ، مُتقَن ، دانش استوار . [۲]
شرح
واژه «حكمت» ، بيست بار در قرآن ، تكرار شده است و خداوند متعال ، ۹۱ بار خود را به صفت «حكيم» ، وصف فرموده است . همچنين صفت «حكيم» ، ۳۶ بار همراه صفت «عليم» آمده است .
اهل بيت عليهم السلام ، مظهر حكمت الهى در روى زمين اند و حكمت خداوند ، در وجود آنان ، استقرار يافته است و «مَعادنِ حِكْمَةِ اللّه » ، ناميده شده اند . معانى گونه گون حكمت ، به دو مفهوم بنيادين ، باز مى گردد : نخست ، به معناى منع ؛ و دوم ، به معناى استوارى و محكمى است .
هنگامى كه اين واژه براى دانش به كار مى رود ، مراد ، دانشِ استوارى است كه به دقايق امور مى پردازد و از هر گونه خلل و اشتباهى ، پيراسته است .
اقسام حكمت
با تأمّل در كاربردهاى قرآنى و حديثىِ حكمت ، ارتباط آن با انسان ، به دست مى آيد . حكمت ، يعنى مقدّمات علمى ، عملى و روحى براى رسيدن به هدف والاى انسانيت . آنچه كه احاديث در تفسير اين كلمه آورده اند ، نمونه اى از اين تعريفِ فراگير ماست . در پرتو اين تعريف ، حكمت ، سه گونه مى شود : حكمت نظرى ، حكمت عملى ، و حكمت حقيقى . [۳]
الف ـ حكمت نظرى
حكمت نظرى ، مقدّمه اى علمى براى رسيدن به هدف والاى انسانيت است . از ويژگى هاى اين حكمت ، تعليم و تعلّم آن است و يكى از انگيزه هاى اساسىِ بعثت پيامبران به شمار مى رود . تمامى معارفِ اعتقادى ، اخلاقى و عملى ، در مرحله آموزش و شناخت ، «حكمت نظرى» ناميده مى شود . قرآن كريم ، پس از ارائه ره نمودهاى گوناگون در عرصه هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى ، همه آنها را حكمت ناميده و فرموده است :
«ذَ لِكَ مِمَّآ أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ . [۴] اين ها از حكمت هايى است كه پروردگارت به تو وحى كرده است» .
ب ـ حكمت عملى
حكمت عملى ، مقدّمه اى عملى براى رسيدن به مقام انسانيت است و در پرتو اطاعت خداوند ، تقواى ملازمت با حق ، مداراى با مردم و دورى از كبائر (گناهان بزرگ) و پرهيز از نيرنگ ، به دست مى آيد . در اين مرحله ، انسان بايد به آموزش هايى كه در حكمت نظرى فرا گرفته است ، عمل كند تا به اساس حكمت ، دست يازد . بنا بر روايتى ، امام على عليه السلام مى فرمايد :
رَأسُ الحِكمَةِ لُزومُ الحَقِّ وَ طاعَةُ المُحِقِّ . [۵] اساس حكمت ، همراهى با حق و فرمان بُردن از حقدار است .
ج ـ حكمت حقيقى
حكمت عملى ، سرآغاز حكمت حقيقى است و حكمت حقيقى ، هديه الهى براى كسانى است كه حكمت عملى را به كار ببندند . اين حكمت ، نورى است كه ضدّ هوا و هوس است و هر اندازه قلب از آن پرتو بگيرد ، به همان اندازه ، از هوا مى گريزد و شهوت او ضعيف مى شود ، تا آن جا كه شهوت ، در انسان حكيم مى ميرد و عقل او ، زنده مى شود . [۶]
دانش لقمان حكيم ، نمونه اى از حكمت حقيقى است . او حكيمى است كه خداوند ، حكمت حقيقى را به وى هديه كرده است :
«وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا لُقْمَـنَ الْحِكْمَةَ . [۷] به راستى ، به لقمان ، حكمت داديم» .
لقمان ، نمونه خوبى است براى كسانى كه در پىِ حكمت حقيقى هستند . او پيامبر نبود ؛ امّا مردى انديشمند و درست كردار بود كه خداوند ، او را به مقامِ بلند حكمت رسانيده بود . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در باره چگونگى گزينش لقمان ، فرموده است :
در حقيقت ، لقمان ، پيامبر نبود ؛ ليكن بنده اى مصمّم ، انديشمند و با حُسنِ ظن بود . خدا را دوست داشت . پس خدا نيز او را دوست داشت و حكمت را براى او ضمانت كرده بود . وسط روز ، خوابيده بود كه ناگهان ، به پذيرش خلافت ، فراخوانده شد كه : «اى لقمان! آيا مى خواهى كه خداوند ، تو را جانشينى در روى زمين قرار دهد تا در ميان مردم ، به حق ، داورى كنى؟» . لقمان ، بيدار شد و در پاسخ گفت : «اگر پروردگارم مرا داور كند ، مى پذيرم ؛ زيرا مى دانم كه اگر با من چنين كند ، يارى ام مى نمايد و به من ، دانش مى آموزد و مرا از خطا ، نگاه مى دارد ؛ ولى اگر پروردگارم مرا مخيّر سازد ، عافيت را مى پذيرم و بلا را نمى پذيرم» .
فرشتگانى كه آنها را نمى ديد ، با ندايى به او گفتند : اى لقمان! چرا چنين گفتى؟
گفت : «زيرا حكمران ، در سخت ترين و مشكل ترين مقام ، جاى گرفته است كه ظلم از هر طرف ، بر او احاطه دارد . [ امكان دارد ] خوار شود يا يارى گردد . اگر به صوابْ داورى كند ، اميد است كه نجات يابد ، و اگر [در داورى] به خطا رود ، راه بهشت را به خطا رفته است . هر كس در دنيا، حقير وبى مقام باشد، بهتر از اين است كه صاحب مقام باشد، وهر كس دنيا را در مقابل آخرت برگزيند، دنيا، او را مى آزمايد؛ ولى به پادشاهىِ آخرت، دست نمى يابد» .
فرشتگان ، از زيبايىِ گفتار او ، در شگفت شدند . لقمان ، لحظه اى خوابيد و سراسر وجودش ، آكَنْده از حكمت شد . پس ، از خواب بيدار شد و [از آن پس ]حكيمانه ، سخن گفت . [۸]
پس از او ، داوود عليه السلام به پذيرش جانشينى [خدا] ، فرا خوانده شد . او ، آن را پذيرفت و شرط لقمان را مطرح نكرد ... . لقمان ، با دانش و حكمتش داوود عليه السلام را يارى مى كرد . داوود عليه السلام گفت : «خوشا به حالت ، اى لقمان! به تو ، حكمت داده شد و بلا ، از تو دور گرديد ؛ ولى به داوود ، جانشينى داده شد و به مصيبت و فتنه ، گرفتار شد!» [۹] . [۱۰]
ارزش حكمت
مهم ترين ويژگى حكمت ، به كار بستن درست دانش است . سكوت ، پرسش و سخن گفتن حكيم ، مناسب و به جاست . در حكمت هاى لقمان آمده است كه : روزى نزد داوود عليه السلام بود كه داشت با دست خودش زِره مى بافت . لقمان كه تا آن روز ، زِره نديده بود ، در شگفت ماند و مى خواست در باره آن از او بپرسد ؛ ولى حكمتش مانع مى شد . وقتى داوود عليه السلام كارش تمام شد ، زره را بر دوش انداخت و گفت : اين ، چه زره جنگىِ خوبى است! لقمان گفت :
الصَّمتُ مِنَ الحِكمَةِ وَ قَليلٌ فاعِلُهُ . كُنتُ أرَدتُ أن أسألَكَ فَسَكَتُّ حَتّى كَفَيتَنى . [۱۱] سكوت ، از حكمت است ؛ ولى رعايت كننده آن ، اندك است . مى خواستم از تو بپرسم ؛ ولى سكوت كردم تا اين كه خودت كفايتم كردى [و پاسخم را دادى] .
اهل بيت عليهم السلام ، معدن حكمت الهى اند ، بدين معنا كه آنان ، سرآمدِ حكيمان اند ؛ ولى حكمت آنان ، ريشه در حكمت الهى دارد و بدون اراده خداوند متعال ، كارى را انجام نمى دهند و از اين رو ، در پاسخ به نيازهاى مردم ، مصلحت آنان را در نظر مى گيرند . اگر با حكمت الهى سازگار بود ، خواسته نيازمندان را به اراده الهى ، برطرف مى نمايند .
برخى درخواست هاى مردم كه با حكمت الهى منافات دارد ، در اين دنيا ، برآورده نخواهد شد ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده كه فرمود :
إنَّ كَرَمَ اللّهِ سُبحانَهُ لا يَنقُضُ حِكمَتَهُ . [۱۲] بزرگوارى خداوند سبحان ، حكمتش را باطل نخواهد كرد .
و همين معنا ، راز كردار حكيمانه مَظاهرِ حكمت الهى ، يعنى اهل بيت عليهم السلام است .
رحلت امام خمينى رحمه الله و حكمتِ الهى
مرحوم سيّد على اكبر ابوترابى ، سيّد آزادگان براى اين جانب داستانى از دوران اسارت خود نقل كرد بدين مضمون : زمانى كه در اسارت رژيم بعثى عراق بوديم ، خبر ارتحال امام امت رحمه اللهرا دريافت كردم ؛ امّا نمى دانستيم چگونه اين خبر جانسوز را به آزادگان در اسارت برسانيم . جلسه دعايى برگزار كرديم تا به تدريج ، خبر را به آنها بگوييم . ناگهان ، در ميان جلسه ، يكى از بسيجى هاى در بند ، نزد من آمد و گفت : من مى دانم كه امام ، از دنيا رفته است . به او گفتم : تو از كجا مى دانى؟ بسيجى پاسخ داد : در همين جلسه ، حالت خوابى به من دست داد . ديدم درهاى آسمان ، باز شد و همه پيامبران ، صف كشيده اند و گويى منتظرِ ورود كسى هستند . يكباره امام را ديدم كه به آسمان مى رود و انبيا مى گويند : «فلانى آمد» و از آمدن امام ، خبر مى دادند . من بر سَرَم مى زدم و بى تابى مى كردم كه ما يتيم شديم . در حال گريه ، چشمم به حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلامافتاد . ايشان به من فرمود : «فرزندم ! ما هر كارى مى توانستيم ، كرديم ؛ امّا بيش از اين نمى شد كه ايشان در دنيا بمانَد» .
اين ، نمونه اى از حكمت الهى است كه بر دعاى همه مردم ، چيره شد و امام خمينى رحمه الله از ميان امّت ، رَخت بربست .
[۱] «المعدن : مكان كلّ شى ءٍ يكون فيه أصله ومبدؤه» (لسان العرب ، ج ۱۳ ، ص ۲۷۹) .
[۲] «الحاء و الكاف و الميم ، أصل واحد و هو المنع ... و الحكمة ... تمنع من الجهل» (معجم مقاييس اللّغة ، ج ۲ ، ص ۹۱) . «و الحكمة عبارة عن معرفة أفضل الأشياء بأفضل العلوم» (النهاية ، ج ۱ ، ص ۴۱۹) .
[۳] . براى مطالعه بيشتر ، ر . ك : علم و حكمت در قرآن و حديث ، ج ۱ ، ص ۱۰۵ .
[۴] . سوره اسرا ، آيه ۳۹ .
[۵] . غرر الحكم ، ح ۶۳۲ .
[۶] . ر . ك : علم و حكمت در قرآن و حديث ، ج ۱ ، ص ۱۰۸ و ۱۰۹ .
[۷] . سوره لقمان ، آيه ۱۲ .
[۸] . تاريخ دمشق ، ج ۱۷ ، ص ۸۵ .
[۹] پذيرش حكومت به وسيله حضرت داوود ، به معناى نفى حكمت از آن حضرت نيست بلكه بيانگر دشوارى حكومت و كارهاى اجرايى است . درنگى در قضاوت ها و شيوه حكومت حضرت داوود نشان دهنده حكمت داوودى است .
[۱۰] . تاريخ دمشق ، ج ۱۷ ، ص ۸۵ .
[۱۱] . المستدرك على الصحيحين ، ج ۲ ، ص ۴۵۸ ، ح ۳۵۸۲ .
[۱۲] . غرر الحكم ، ح ۳۴۷۸ .